ارسالها: 62
#61
Posted: 19 Jun 2015 11:36
mohan25: اووووووووووووخیش این بود اینو الان مازیار بخونه از خوشحالی خشتک میدره
جناب دست شما مرسی
ولی نمیدونم این داستان رو از کجا آورده بیدی
جای مازیار خیلی خالیه
از تراوشات مغزم بود یهویی اومد بیرون
mohan25: ولی هم اکنون خودم رستوران دارم رستوران موهان دیگه جایی نمیرم
بچه مایه داری دیگه
اسب نفس بریده را طاقت تازیانه ندارد
ارسالها: 62
#63
Posted: 19 Jun 2015 11:58
mohan25: الان جای دیگه داره شیطونی میکنه اینجوری که خودش گفته
فقط بدونم کجاست اونجا تو سرش خراب میشم
mohan25: جایی بسی امیدواریست که مغزت تراوش کرده است
حسودیت میشه پسرکم
mohan25: علهههههههههه مایه زیاد دارم
وامی چیزی میدی
اسب نفس بریده را طاقت تازیانه ندارد
ارسالها: 62
#65
Posted: 19 Jun 2015 12:14
mohan25: تو روحی برو بگرد روح روح
توشهر درندشت چجوری پیداش کنم
mohan25: نه والا به چیت حسودی کنم
تو کلا حسودی نیازی به گفتنش نیست
mohan25: نچچچچچچچچچچچ همه مایه ها برا خودمه
خسیسم پس هستی
اسب نفس بریده را طاقت تازیانه ندارد
ارسالها: 62
#69
Posted: 21 Jun 2015 07:05
داداش میخوای یچیزی بنویس منم دنبالتون بیام
فقط از موهان بنویس
اسب نفس بریده را طاقت تازیانه ندارد