ارسالها: 66
#21
Posted: 20 Aug 2011 18:55
من خودم دیگه نمیتونم باهاش زندگی کنم چون دیگه یقین پیدا میکنم اون اطمینان و محبت بین زن شو وهری که پایه های زندگی رو تشکیل میدن از بین رفته و جدایی باهاش رو انتخاب میکنم!
البته اسلام طبق معمول روش قرون وسطایی داره در این مورد در سوره نسا آیه 15 میگه اینجور خانومها را تو خونه اونقدر نگه دارید تا مرگشون فرا برسه نه طلاق نه مشاوره نه علت یابی!! عجب روش منطقی هستش دوستان!
ویرایش شده توسط: mehransmart
ارسالها: 177
#23
Posted: 19 Sep 2011 05:38
دوستان این اتفاق برای من افتاده و طرف هم پسر داییش بوده و چندین بار هم اتفاق افتاد حتی بعداز این كه من فهمیدم و یكبار بخشیدمش دوباره این اتفاق بیشتر و بیشتر افتاد كه هدف چیزه دیگه ای بود از كارشون كه البته جفتشون رو به درك واسل كردم و فرستادمشون اون دنیا یه چند سالی هم تو آسایشگاه روانی بستری شدم بعد كه بهبود پیدا كردم آزادیمو به دست آآوردم خیلی هم از اون كارم خوشحالم و اصلا احساس گناه ندارم
در همین حوالی كسانی بودند كه میگفتند بدون تو نفس نمیكشیم ولی امروز در آغوش دیگران نفس نفس میزنند.
ارسالها: 228
#24
Posted: 30 Sep 2011 14:11
تو اون موقعییت آدم اصلان نمیتونه تصمیم درست بگیره
اگه بتونم واقعن و خدا انقدر بهم لطف داشته باشه صبر میکنم تا آروم بشم
وقتی آروم شدم میتونم بهتر تصمیم بگیرم
والی از اونجایی که در اینگونه مواقع مغز آدم تعطیل میشه احتمالا ابرو ریزی میکنم
بعدش هم پشیمون میشم حتمن !
چشـــماش ..
نگـــــــــاش ..
صـــــــداش ..
خــنده هاش
همه زیبایــــی ِ زندگــــــی ِ منـــه ,,,,
ارسالها: 12930
#25
Posted: 30 Sep 2011 18:58
اولش که به این مسئله فکر کردم،عصبانی شدم و به خودم گفتم که هردوشونو می کشتم ولی خوب که فکر کردم به خودم گفتم که زندگی خودشه و خودش این جوری خواسته،به هرحال اون صحنه رو ترک می کردم و می رفتم یه کم تو پارک قدم می زدم و خاطراتی که با اون داشتم رو مرور می کردم و در نهایت می رفتم تقاضای طلاق می دادم
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟