ارسالها: 1436
#101
Posted: 17 Jul 2020 15:13
درود از دوستان کسی از محارمش چیزی ندیده بیاد تعریف کنه
فـصــــــــل ســـرمـســـــــــــتی رســــــــید و مــــا همــــــان ســـــــرگشــــته ایـــم
ارسالها: 1436
#102
Posted: 20 Jul 2020 09:57
ارسالی از دوستان
من قرار بود روزی که مامانم میرن خونه مادربزرگم ساعت ۲ ظهر برم منتهی زودترساعت ۱۱ رفتم
رفتم طبقه پاین خالم ۸ ماه حامله است
گفت مامانت طبقه بالاست داره خونه رو تمیز میکنه یه ۴۵ دقیقه،ایی گذشت دیدم خبری نیست ازش
میخواستم برم بالا دیدم خالم هی کارا بیخودی بهم میگه
منم حس و حال کار نداشتم گفتم میرم بیرون رفتم در حیاط و زدم بهم رفتم طبقه بالا دیدم یه صدایی میاد شکل صدا شوهرخاله ولی کفشی جلو در نبود رفتم ازپنجره کنار حال دیدم شوهرخالم و مامانم لخت مامانم نشسته شوهرخالم داره تو دهن مامانم کیرشو فشار میده
یه چند دقیقه فشار داد بعدم ابش و خالی کرد تو دهن و روصورت مامانم
فـصــــــــل ســـرمـســـــــــــتی رســــــــید و مــــا همــــــان ســـــــرگشــــته ایـــم
ارسالها: 1436
#106
Posted: 30 Aug 2020 22:43
info_alireza: سلام به دوستان ...با توجه به اینکه وقت نمیکنم مداوم بیام به سایت معذرت میخوام و امیدوارم از این به بعد با دوستان فعال باشیم و تاپیک رونق پیدا کنه .
همونجوری که گفتم من صحنه های زیادی از مامان بابام تو ذهنم مونده و بچگی متوجه نمیشدم ، خیلی وقتها بیخیال و خیلی وقتها هم میترسیدم .اتاق خواب من بغل آشپزخونه است و یه دیوار دومتری میاد جلو و میچسبه به اوپن یه بار اومدم بیرون از اتاق دیدم دارن بحث میکنن گوش دادم دیدم گفت باشه هفته دیگه بهش میگم تا برامون بفرسته ...فکر کنم برنج بود ..همین تیکه اخر شنیدم ...بعد بابام گفت زن جون امشب مطیعه ...مامانم گفت چه خبره الان چن روزه هرشب ولم نمیکنی ...بابام گفت خب میخوام ... مامانم گفت خدا پیغمبر گفتن شب جمعه تو یه روزم اضافه کن ...دیگه هرروز هروز زن نباید پاباز کنه که ...بابام گفت ...امشب ببین میزارم یا نه ... مامانم گفت خدارو خوش میاد هرشب چنان میکنی که رعشه به بدنم میوفته ...چند روزه ضعف دارم راه میرم سرگیجه دارم ...بابام گفت خرما و عسل گرفتم بخور ...مامانم گفت از اول بد عادت شدی ...هر موقع کس خواستی هر موقع کون خواستی من خوابیدم ...کجا زنای مردم اینقدر میخوابن زیر شوهراشون ...میگم اروم بزار از قصد چنان میزاری نفسم بند میاد ...ابت میاد از قصد نگه میداری دوباره میوفتی به جونم ...حموم میرم به زور میای میزاری ... هرموقع میخوای هرجوری شده میای سراغم و میزاری ...منم ادمم خب ...بزار استراحت کنم ...یهو بغض کرد و گفت به خدا میرم پیش داداشم...بعد بابام گفت باشه دیگه امشب اماده کن خودتو اروم میزارم ...مامانم اداشو دراورد گفت اروم میزارم اروم میزارم ... از این حرفا زیاد گفتی ...هردفعه داغونم میکنی
شاید باورتون نشه این حرفا ها رو شنیدم نفسم بند اومده بود وخیلی هم ترسیدم چون پشت دیوار قایم شده بودم ...اروم رفتم تو اتاقم واون لحظه که مامانم اسم کس و کون اورد کیرم پرید بالا...انقدر اینحرفا تحریکم کرد که نگو ...شب هم پشت در اتاق وایسادم گوش دادم مامانم گفت فقط زود تمومش کن و بابام تلمبه میزد مامانم میگفت اوووییی ارومتر ارومتر مگه نگفتی یواش میزاری ، خلاصه تموم شد و منم رفتم از توی اتاقم و از لای در دیدم مامانم لخت اومد بیرون موهای پریشون و رنگ سفید دست گذاشته بود زیر کسش که دستمال بود رفت آشپزخونه اب خورد (صدای یخچال و پارچ شیشه ای اومد) بعد رفت حموم . مرسی از همه ....دوستانی که سکس مامان باباشونو دیدن یا صحبت های بینشون رو شنیدن بیام تعریف کنن ...بوس
سلام دوست عزیز کم پیدایی بازم ممنون وقت گذاشتی و از خاطراتت گفتی امید واریم زود زود ببینیم شمارو
فـصــــــــل ســـرمـســـــــــــتی رســــــــید و مــــا همــــــان ســـــــرگشــــته ایـــم
ویرایش شده توسط: eliyar2000
ارسالها: 86
#109
Posted: 18 Sep 2020 20:51
Hadired2000
عالی بود عزیزم ...ممنون که خاطرت رو گفتی
اگه بازم خاطره داری بگو تا همه بیان و تجربیاتشون رو بگن. بازم مرسی
کفتر کاکل بسر های های
ویرایش شده توسط: info_alireza