انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
سکس ضربدری و محارم
  
صفحه  صفحه 19 از 62:  « پیشین  1  ...  18  19  20  ...  61  62  پسین »

تا حالا سکس و کارای یواشکی مامان باباتون یا محارمتون چیزی دیدن و شنیدین؟


مرد

 
Yekdo620:
بله سه بار

ممنون میشیم کمی از جزئیاتشم بگی
فـصــــــــل ســـرمـســـــــــــتی رســــــــید و مــــا همــــــان ســـــــرگشــــته ایـــم
     
  
مرد

 
من سکس ندیدم ولی یه بار خیلی وقت پیش سکس چت خواهرم تو گوشیش دیدم از شدت حشر کیرم داشت میترکید 2 بار اون شب زدم،خواهرم از مزه آب کیرشون نوشته بود، معلوم بود حسابی آب کیر بخوردش داده بودن، فکر کنم 2 تا از بچه محلامون برده بودنش اون موقع 18 سالش بود من 16
     
  
مرد

 
amirBI:
من سکس ندیدم ولی یه بار خیلی وقت پیش سکس چت خواهرم تو گوشیش دیدم از شدت حشر کیرم داشت میترکید 2 بار اون شب زدم،خواهرم از مزه آب کیرشون نوشته بود، معلوم بود حسابی آب کیر بخوردش داده بودن، فکر کنم 2 تا از بچه محلامون برده بودنش اون موقع 18 سالش بود من 16

دمت گرم بازم اگه از جزئیاتش یادته بگو یا چیز دیگه دیده باشی و شنیدی
فـصــــــــل ســـرمـســـــــــــتی رســــــــید و مــــا همــــــان ســـــــرگشــــته ایـــم
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
سلام مجدد به همه دوستان خوب تاپیک
مطمئنن خیلی ها توی خونه متوجه ، چشمک زدن مامان بابا و دستمالی کردن یواشکی بابا رو مبل یا توی اشپزخونه ، حرف های ریز و کوتاه سکسی و ...
خب کسایی که پدر مادر جوان تری دارن بیشتر اتفاق میوفته و ما مثل حسگر سریع حرکات یواشکی رو حس میکنیم ... حالا اینجا خیلی ها میترسن و خیلی ها هم موتور کنجکاویشون روشن میشه ...

من یه خاطره ای یادم هست ... توی خونه ویلایی شهرستان زندگی میکردیم ... خونه قدیمی ولی باصفا
خب کانال کولر از بالا آشپزخونه دریچه داشت رو به پذیرایی ، و به دریچه هم میومد تو اتاق من . اتاق مامان بابا هم روبروی در اتاق من بود و کانال کولر اونجا نکشیده بودن
تابستون با اوج گرما ...خونه هم دیوار های قطوری داشت و آفتاب به خونه میزد و حسابی هوا دم میکرد . مامان بابا تابستونا توی هال میخوابیدن ، وسایل اتاقشون توی اتاق من جا نمیشد و به خاطر همین اتاق بزرگه رو برداشتن .
شب داشتم مشق مینوشتم روی زمین دراز کشیده بودم ...اونا هم روی مبل نشسته بودن ... از زیر دستم یه لحظه دیدم بابام دست زد به کس مامانم ... منم چون قبلا خیلی چیزا دیده بودم ، اب دهنم خشک شد و قلبم داشت محکم میزد ... دیگه حواسم به مشق نرفت ... چند دقیقه گذشت و دوباره دست زد و مامانم دستشو رد کرد ،صورتاشو نمیدیدم ، نمیشد دستم رو بلند کنم ... گذشت و منم هی نیم نگاه مینداختم ...یادم نمیاد چقدر گذشت ... مامانم دامن پاش بود ...دوباره بابام دستشو برد ولی دست نزد بلکه دستشو از بالا کرد تو دامن و کسشو میمالید ... مامانم دیگه دستشو نیاورد ... مالیدنش یک دقیقه ای شد فکر کنم ... من دستم رو ارنج بود دیگه داشتم غش میکردم ...خشک خشک شده بودم ...بلند شدم و دیگه ندیدم چی شد... من رفتم بخوابم ولی خواب نه ، بلکه دیدبانی با ذره بین قوی ...خخخ ... اونا هم جاشون انداختن و برقارو خاموش کردن ...
من پشت در اتاقم گوش وایسادم که ببینم چه خبره...خیلی طولانی شد منم سرپا ...خسته شدم اومدم دراز کشیدم ناامید شدم ... یهو صدای در دستشویی اومد ... در اتاق باز کردم ببینم چه خبره ... از در اتاق من که میای بیرون بغل اشپزخونه ...جلوش اوپن ...اونا پشت اوپن میخوابیدن ... خلاصه مامانم از دستشویی اومد بیرون ..با شرت و سوتین ...که سوتین و شرتش سرپا دراورد رفت تو جاشون ...منم میترسیدم برم جلو ...یه ذره گذشت منم استرس شدید گرفتم ... تا ورودی اشپزخونه رفتم ...صداشون میومد ...صدای ماچ اولش بود...من دوباره برگشتم عقب ، دوباره اومدم جلو ... خودم صدای تاپ تاپ قلبمو میشنیدم...نزدیکتر شدم صدای تلمبه اروم میومد ...مامانم یواش اه اه میکرد ...صدای تلمبه بیشتر شد ...مامانم به بابام میگفت اروم اروم...فکر کنم 10 تلمبه محکم زد ...مامانم دیگه با صدای معمولی گفت بسه دیگه ...اوخ اوخ ...نفس تند تند بابام میومد ...منم سریع برگشتم تو اتاق ...مامانم لخت رفت اتاقشون ...برق روشن کرد من از سوراخ در میدیدم...یه دستمال کاغذی زیر کسش گرفته بود ...شورت وحوله برداشت موقع اومدن بیرون موهاش بهم ریخته و رنگش پریده بود .
ممنون که میخونید
خواهشا بیاید و تابو هارو بشکنید و خاطراتتون رو بگید ...مرسی
کفتر کاکل بسر های های
     
  
مرد

 
info_alireza:
سلام مجدد به همه دوستان خوب تاپیک
مطمئنن خیلی ها توی خونه متوجه ، چشمک زدن مامان بابا و دستمالی کردن یواشکی بابا رو مبل یا توی اشپزخونه ، حرف های ریز و کوتاه سکسی و ...
خب کسایی که پدر مادر جوان تری دارن بیشتر اتفاق میوفته و ما مثل حسگر سریع حرکات یواشکی رو حس میکنیم ... حالا اینجا خیلی ها میترسن و خیلی ها هم موتور کنجکاویشون روشن میشه ...

من یه خاطره ای یادم هست ... توی خونه ویلایی شهرستان زندگی میکردیم ... خونه قدیمی ولی باصفا
خب کانال کولر از بالا آشپزخونه دریچه داشت رو به پذیرایی ، و به دریچه هم میومد تو اتاق من . اتاق مامان بابا هم روبروی در اتاق من بود و کانال کولر اونجا نکشیده بودن
تابستون با اوج گرما ...خونه هم دیوار های قطوری داشت و آفتاب به خونه میزد و حسابی هوا دم میکرد . مامان بابا تابستونا توی هال میخوابیدن ، وسایل اتاقشون توی اتاق من جا نمیشد و به خاطر همین اتاق بزرگه رو برداشتن .
شب داشتم مشق مینوشتم روی زمین دراز کشیده بودم ...اونا هم روی مبل نشسته بودن ... از زیر دستم یه لحظه دیدم بابام دست زد به کس مامانم ... منم چون قبلا خیلی چیزا دیده بودم ، اب دهنم خشک شد و قلبم داشت محکم میزد ... دیگه حواسم به مشق نرفت ... چند دقیقه گذشت و دوباره دست زد و مامانم دستشو رد کرد ،صورتاشو نمیدیدم ، نمیشد دستم رو بلند کنم ... گذشت و منم هی نیم نگاه مینداختم ...یادم نمیاد چقدر گذشت ... مامانم دامن پاش بود ...دوباره بابام دستشو برد ولی دست نزد بلکه دستشو از بالا کرد تو دامن و کسشو میمالید ... مامانم دیگه دستشو نیاورد ... مالیدنش یک دقیقه ای شد فکر کنم ... من دستم رو ارنج بود دیگه داشتم غش میکردم ...خشک خشک شده بودم ...بلند شدم و دیگه ندیدم چی شد... من رفتم بخوابم ولی خواب نه ، بلکه دیدبانی با ذره بین قوی ...خخخ ... اونا هم جاشون انداختن و برقارو خاموش کردن ...
من پشت در اتاقم گوش وایسادم که ببینم چه خبره...خیلی طولانی شد منم سرپا ...خسته شدم اومدم دراز کشیدم ناامید شدم ... یهو صدای در دستشویی اومد ... در اتاق باز کردم ببینم چه خبره ... از در اتاق من که میای بیرون بغل اشپزخونه ...جلوش اوپن ...اونا پشت اوپن میخوابیدن ... خلاصه مامانم از دستشویی اومد بیرون ..با شرت و سوتین ...که سوتین و شرتش سرپا دراورد رفت تو جاشون ...منم میترسیدم برم جلو ...یه ذره گذشت منم استرس شدید گرفتم ... تا ورودی اشپزخونه رفتم ...صداشون میومد ...صدای ماچ اولش بود...من دوباره برگشتم عقب ، دوباره اومدم جلو ... خودم صدای تاپ تاپ قلبمو میشنیدم...نزدیکتر شدم صدای تلمبه اروم میومد ...مامانم یواش اه اه میکرد ...صدای تلمبه بیشتر شد ...مامانم به بابام میگفت اروم اروم...فکر کنم 10 تلمبه محکم زد ...مامانم دیگه با صدای معمولی گفت بسه دیگه ...اوخ اوخ ...نفس تند تند بابام میومد ...منم سریع برگشتم تو اتاق ...مامانم لخت رفت اتاقشون ...برق روشن کرد من از سوراخ در میدیدم...یه دستمال کاغذی زیر کسش گرفته بود ...شورت وحوله برداشت موقع اومدن بیرون موهاش بهم ریخته و رنگش پریده بود .
ممنون که میخونید
خواهشا بیاید و تابو هارو بشکنید و خاطراتتون رو بگید ...مرسی

درورد دست عزیز بعد مدتی اومدی و صفا دادی با قلم قشنگ و حشری کننده دمت گرم

اره بیایین تابو هارو بشکنیم و راحت دور همی هر چی دیدمو شنیدیم رو بگیم
فـصــــــــل ســـرمـســـــــــــتی رســــــــید و مــــا همــــــان ســـــــرگشــــته ایـــم
     
  
مرد

 
سلام من خواهرم مجرد بود،مدت زیادی تو نخش بودم ولی جرات نداشتم نزدکش شم،خیلی بهش حس داشتم واسه همینم تا میتونستم دنبال فرصت میگشتم تا دیدش بزنم، یه بار گوشیشو برداشتم و هیستوری مرورگرشو چک کردم دیدم توی گوگل نوشته کیر کلفت،کیر توی کس و... یه همچین کلماتی رو سرچ کرده بود با دیدن این کلمات تنم از شهوت لبریز شده بود،شبش خواهرم کنار تلویزیون دراز کشیده بود داشت فیلم میدید یه ملحفه هم روش کشیده بود اومدم کنارش دراز کشدم که مثلا منم میخوام فیلم ببینم یه ذره پشتش به من بودو به پهلو دراز کشیده بود ملحفه رو پهلوش بودو باسنش از زیر ملحفه زده بود بیرون،مامان بابا اتاقشون خواب بودن،همینجوری دراز کشیدمو داشتم تلویزیونو نگاه میکردم ولی اصلا تمرکز نداشتم،ینی چشمم فقط به کون و کمر خواهرم بود از شدت حشر داشتم روانی میشدم زد به سرم بگم که سردمه میزاری منم ملحفه رو بکشم؟؟ وقتی اینو بهش گفتم هیچی نگفت گفت باشه،رفتم زیر ملحفه،صورتشو چرخوند سمت من، یکم تلویزیونو تماشا کردیم تقریبا یه ربع بعد دوباره چرخید و پشت کرد بهم ،بوی لباسش داشت شهوتمو هزار برابر میکرد،دائم داشتم به چیزایی که تو گوشی سرچ کرده بود فکر میکردمو دلم میخواست خودمو نزدیکش کنم،ولی میترسیدم،یکم که گذشت اروم اروم خودمو نزدیکش کردم،داشتم میمردم،قلبم تو دهنم میومد،هم به شدت حشری بودم هم از عکسل العملش میترسیدم،مترسیدم اگه بهش نزدیک شدم داد و بیداد را بندازه و ابرومو ببره دیگه انقد شدت حشرم زیاد شد که تو دلم گفتم بزار بچسبم بهش نهایتش چیزی گفت التماسش میکنم میگم به کسی نگه،دیگه دلو زدم به دریا یهو خودمو از پشت چسبوندم بهش،کیرم بهش نخورده بود ولی سینم درست روی کتفش بود،وقتی سینمو به کتفش چسبوندم دیدم هیچ حرکتی نکرد،انتظار نداشتم که بهم هیچی نگه،منتظر بودم که مخالفتشو ببینم ولی با کمال تعجب دیدم هیچی نگفت، یکم گذشت،دیگه نفسم با لرزش تنم جوری شده بود که مطمینم میتونست قشنگ متوجه بشه حالم خوب نیست،وقتی دیدم هیچی نگفت جراتم بیشتر شدو یهو مستقیم کیرمو از روی شلوارمون گذاشتم لای کونش،یه شلوار نخی نرم پوشیده بود،منم گرمکن تنم بود،ینی کامل کیرم لای کونش رفته بود سینمم چسبیده بود به کتفش،تمام وجودمو شهوت گرفته بود خواهرمم لام تا کام هیچی نمیگفت،دیگه خیالم راحت شد که چراغ سبزو نشون داده،و با خیال راحت یه دستمو گذاشتم رو پهلوش کیرمو قشنگ لای کونش فشار میدادم، واااای لذتی که میبردم با گذاشتن دستم رو پهلوش هزار برابر می شد،ینی تو خوابم نمیتونستم ببینم که اینجوری داره میزاره از بدنش لذت ببرم،انقده لذت میبردم که الانم که الانه وسط نوشتن ارزوی تجربه ی دوباره شو دارم،کتفشو بو میکردم چه لذتی بهم میداد بوی بدنش خیلی خیلی لذتمو زیاد میکرد،ینی قشنگ کیرمو با دستم خم میکردم پاین یکم اینجوری میخوابوندم لای کونش دوباره سر کیرمو میاوردم بالا و به سمت بالا میخوابوندم لای کونش،انقد اینکارو کردم که به اوج رسیدم،دیگه آبم درست نوک کیرم بود،خودمو ول کردمو آبم با شدیدترین لذت از کیرم خارج شد،همونجوری خالی کردم توی شرتم،نفسم از شدت لذت بالا نمیومد،کلا بعد اومدن آبم انگار دمای بدنم به کل رفت بالا،حالم اصلا عجیب شده بود،هیچ وقت همچین لذتی تو عمرم تجربه نکرده بودم،هیچ وقت،یه چند دقیقه بعد پاشدم رفتم اتاقم و یکی دو هفته نمیتونستیم تو روی هم نگاه کنیم و سعی میکردیم نگاهمون به همدیگه نیفته،الان که متاهل شده هر روز حسرت تجربه دوباره این حس رو باهاش دارم ولی هیچ وقت نتونستم به ارزوم برسم،هیچ وقت....
     
  
مرد

 
rahgozar3578:
سلام من خواهرم مجرد بود،مدت زیادی تو نخش بودم ولی جرات نداشتم نزدکش شم،خیلی بهش حس داشتم واسه همینم تا میتونستم دنبال فرصت میگشتم تا دیدش بزنم، یه بار گوشیشو برداشتم و هیستوری مرورگرشو چک کردم دیدم توی گوگل نوشته کیر کلفت،کیر توی کس و... یه همچین کلماتی رو سرچ کرده بود با دیدن این کلمات تنم از شهوت لبریز شده بود،شبش خواهرم کنار تلویزیون دراز کشیده بود داشت فیلم میدید یه ملحفه هم روش کشیده بود اومدم کنارش دراز کشدم که مثلا منم میخوام فیلم ببینم یه ذره پشتش به من بودو به پهلو دراز کشیده بود ملحفه رو پهلوش بودو باسنش از زیر ملحفه زده بود بیرون،مامان بابا اتاقشون خواب بودن،همینجوری دراز کشیدمو داشتم تلویزیونو نگاه میکردم ولی اصلا تمرکز نداشتم،ینی چشمم فقط به کون و کمر خواهرم بود از شدت حشر داشتم روانی میشدم زد به سرم بگم که سردمه میزاری منم ملحفه رو بکشم؟؟ وقتی اینو بهش گفتم هیچی نگفت گفت باشه،رفتم زیر ملحفه،صورتشو چرخوند سمت من، یکم تلویزیونو تماشا کردیم تقریبا یه ربع بعد دوباره چرخید و پشت کرد بهم ،بوی لباسش داشت شهوتمو هزار برابر میکرد،دائم داشتم به چیزایی که تو گوشی سرچ کرده بود فکر میکردمو دلم میخواست خودمو نزدیکش کنم،ولی میترسیدم،یکم که گذشت اروم اروم خودمو نزدیکش کردم،داشتم میمردم،قلبم تو دهنم میومد،هم به شدت حشری بودم هم از عکسل العملش میترسیدم،مترسیدم اگه بهش نزدیک شدم داد و بیداد را بندازه و ابرومو ببره دیگه انقد شدت حشرم زیاد شد که تو دلم گفتم بزار بچسبم بهش نهایتش چیزی گفت التماسش میکنم میگم به کسی نگه،دیگه دلو زدم به دریا یهو خودمو از پشت چسبوندم بهش،کیرم بهش نخورده بود ولی سینم درست روی کتفش بود،وقتی سینمو به کتفش چسبوندم دیدم هیچ حرکتی نکرد،انتظار نداشتم که بهم هیچی نگه،منتظر بودم که مخالفتشو ببینم ولی با کمال تعجب دیدم هیچی نگفت، یکم گذشت،دیگه نفسم با لرزش تنم جوری شده بود که مطمینم میتونست قشنگ متوجه بشه حالم خوب نیست،وقتی دیدم هیچی نگفت جراتم بیشتر شدو یهو مستقیم کیرمو از روی شلوارمون گذاشتم لای کونش،یه شلوار نخی نرم پوشیده بود،منم گرمکن تنم بود،ینی کامل کیرم لای کونش رفته بود سینمم چسبیده بود به کتفش،تمام وجودمو شهوت گرفته بود خواهرمم لام تا کام هیچی نمیگفت،دیگه خیالم راحت شد که چراغ سبزو نشون داده،و با خیال راحت یه دستمو گذاشتم رو پهلوش کیرمو قشنگ لای کونش فشار میدادم، واااای لذتی که میبردم با گذاشتن دستم رو پهلوش هزار برابر می شد،ینی تو خوابم نمیتونستم ببینم که اینجوری داره میزاره از بدنش لذت ببرم،انقده لذت میبردم که الانم که الانه وسط نوشتن ارزوی تجربه ی دوباره شو دارم،کتفشو بو میکردم چه لذتی بهم میداد بوی بدنش خیلی خیلی لذتمو زیاد میکرد،ینی قشنگ کیرمو با دستم خم میکردم پاین یکم اینجوری میخوابوندم لای کونش دوباره سر کیرمو میاوردم بالا و به سمت بالا میخوابوندم لای کونش،انقد اینکارو کردم که به اوج رسیدم،دیگه آبم درست نوک کیرم بود،خودمو ول کردمو آبم با شدیدترین لذت از کیرم خارج شد،همونجوری خالی کردم توی شرتم،نفسم از شدت لذت بالا نمیومد،کلا بعد اومدن آبم انگار دمای بدنم به کل رفت بالا،حالم اصلا عجیب شده بود،هیچ وقت همچین لذتی تو عمرم تجربه نکرده بودم،هیچ وقت،یه چند دقیقه بعد پاشدم رفتم اتاقم و یکی دو هفته نمیتونستیم تو روی هم نگاه کنیم و سعی میکردیم نگاهمون به همدیگه نیفته،الان که متاهل شده هر روز حسرت تجربه دوباره این حس رو باهاش دارم ولی هیچ وقت نتونستم به ارزوم برسم،هیچ وقت....

ممنون دوست عزیز عالی بود به ما هم حال داد
فـصــــــــل ســـرمـســـــــــــتی رســــــــید و مــــا همــــــان ســـــــرگشــــته ایـــم
     
  
مرد

 
سلام دوست عزیز اولا داستانت خوب بود مرسی دوما اون که حرفی نداشت باید ادامه میدادی و میکردیش . هرنوع خواهری رو میشه کرد من تجربشو دارم که میگم .
خدا با ماست
     
  
مرد

 
Rrmin67:
سلام دوست عزیز اولا داستانت خوب بود مرسی دوما اون که حرفی نداشت باید ادامه میدادی و میکردیش . هرنوع خواهری رو میشه کرد من تجربشو دارم که میگم

درود دوست عزیز خوب خوشحال میشیم شما هم از تجربیاتتون بگین که با خواهرتون داشتین همه دوست دارن بشنون
فـصــــــــل ســـرمـســـــــــــتی رســــــــید و مــــا همــــــان ســـــــرگشــــته ایـــم
     
  
مرد

 
خاطره ای که براتون میگم مال خیلی از سالها پیشه و مربوط به بچگیا معمولا برا خیلی ها تو بچگی اتفاق افتاده ولی نتونستن جایی بگن و به کسی بگن چون خجالت میکشیدن و براشون دردسر درست میشهولی مطمئنا از یادشون نرفته خوب جای دوری نریمو شروع کنیم زیاد وارد جزئیات نمیشمو میرم سر اصل مطلب عروسی پسر عمو بود و ما هم دعوت بودیم خونشون از عموم بگم اون موقع 50 میشد یه مرد مدل لاتی و هیکلی اصلا به بابا نرفته و فرق داره اخلاقش و مدلش یقه باز میپوشه و سینه هاس پر موشو میزاره بیرون و زنجیر به گردن داره از اون مردای هیزه فامیله خوب رسیدیم خونشون وسط مهمونی بودیم که من هم اون سالها شاید 10-11 میشدم ولی به سکس و این قضایا اگاه بودم گفتن یه میز میخوان و چندتا قالی بندازن تو حیاط و برا شام مهمون ها زیاد بودو جا نمیشد خونشون بابا سر دیگ های غذا بود به خاطر بلد بودنش تو اشپزی اخه آشپز هم بوده دو سال هم از مامان کوچیک تره مامانمم اون زمون 45 میشد و زن معمولی بود و کمی گوشتی و هیکلی بابا گفت به عمو که برین با من از خونه قالی هارو بردارین بیارین من رفتم از مامان جاشو بپرسم گفت صب کن منم بیام وسایلم مونده راست میگفت منظوری هم نداشت از اومدنش تو مهمونی هم یه یه کت دامن پوشیده بود دامن تا زانو و جوراب ساق بلند و پاشنه بلند سریع یه مانتو یلندشو پوشید تا پایین پاش بود و روسری سرش کرد و سوار شد با ما بیاد تو ماشین هم هی عمو حرف میزد و اینم جواب میداد از فامیل ها میگفتن من جلو بودمو مامان عقب نشسته بود الان میفهمم انگاری مست هم کرده بود یه بویی میومد موقع حرف زدن رسیدیم گفت تو بشین تو ماشین وسط کوچه پارک کرده بود ماشین اومد بگو میایمم این دوتا رفتن تو خونه من نشستم تو ماشین یهویی گفتم برم یادم نیست چی بردارم تا درو باز کردم دیدم فقط چراغ اتاق روشنه و راهرو یه بهار خواب هم بالا خونه داریم وسایل و خرت و پرت گذاشتیم مامان رفت بیاره عمو پایین پله ها بود گفتم برم میگن چرا اومدی و در ماشین باز مونده مامان اورد داد بهش و خودش رفت سر کمدش لباس برداره عمو هم پشتش وارد اتاق خواب شد و هی از پشت دستمالیش میکرد و مامان هم انگار نه انگار داشت کمد و میگشت من خودم موندم چرا اینجوری میکنه مامان بهش چیزی نمیگه خم شده بودم دم در اخه از در که وارد میشی باغچه هست درخت و اینا تاریک ته حیاط دیده نمیشه هی در هم چک میکردم ماشین نیاد مامان پیداش کرد و گذاشت تو پلاستیک تا اومد برگرده عم گرفتش و از پشت چسبید بهش سر پایی نمیشنیدم چی میگن ولی بحث میکردن مامان مقاوتی نمیکرد انچنان انگار عادی بود براش ولی میخواست تموم کنه عمو دکمه های مانتوش رو باز میکرد و مامان نمیزاشت خمش کرد روی تختو ماتوش رو اورد بالای کمرش زیپ دامنشو رو از پشت باز کرد مامان خم شده بود ولی هی غر میزذ شورتشو هم داد پایین و خودشم کمر شلوارشو با عجله باز کرد و کیرش معلوم بود بزرگه ولی معلوم نبود زیاد با دستش گرفته بودو هل میداد تو مامان چشاشو بسته بود و کمی دردمیکشید کیرش رو داد تو و از دو طرف کمرش گرفت و اروم اروم عقب جلو میکرد و گاهی تندترش میکرد و ارومش میکرد فک کنم 5 دیقه ای کامل کردش و اخرای اومدنش ابش بود محکم میزد و نگه میداشت و کشید بیرون ابش اومده بود دستمال کاغذی کشید داد دست مامان و خودشم کیرشو پاک میکرد مامان و ازدور میدیدم مانتو جلو باز و از پایین تنه لخت بود و کسشو پاک میکرد انگاری رو فرش هم ریخته بودو فرش رو هم پاک کرد و من دیگه زدم بیرون اون زمون هم ابم نمییومد و ولی زیاد تحریک میشدم کیرم میلرزدی یه ولی اب نمیومد نشیتم تو ماشین و تو شک کامل بودم باورم نمیشد مامان اومد نشست تو ماشین عادی بود گفتم چقدر دیر کردین گفت پیدا نمیکردم عو هم داشت قالی هارو میبست به بار بند تو راه هم اصلا حرفی نمیزدنو عمو هم هی عرق میکرد و پاکش میکرد رسیدیم مهمون هم عادی مامان رفت قسمت زنونه موقع برگشت هم دیروقت بود رسیدیم رفتم بخوابم گوش تیز کردم ببینم بزام سکس میکنن اخه من چند باری هم فهمیده بودم سکسشون رو مخصوا بعد اینجور مهمونی هایی که ماامن ارایش میکنه و سکسی تر میشه ولی مامان تو ماشین هم خواب بود رسیدم خونه هم رفت خوابید خبری نشد

ارسالی از دوست عزیز
شما هم خاطراتتون رو به اشتراک بزارین رو رو خاطراتش نظر بدین خوشحال میشه بشنوه شاید چیز دیگه هم دیده باشه بیاد بگه
فـصــــــــل ســـرمـســـــــــــتی رســــــــید و مــــا همــــــان ســـــــرگشــــته ایـــم
     
  ویرایش شده توسط: eliyar2000   
صفحه  صفحه 19 از 62:  « پیشین  1  ...  18  19  20  ...  61  62  پسین » 
سکس ضربدری و محارم

تا حالا سکس و کارای یواشکی مامان باباتون یا محارمتون چیزی دیدن و شنیدین؟

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA