ارسالها: 1437
#71
Posted: 26 Jun 2020 15:47
دیروز مامانم داشت میرفت حموم منم گفتم میرم بیرون تو خونه هیشکی نبود رفتم درو بستم و بعد 5 دیقه برگشتم دیدم حمومه منتظر موندم تواتاق تا از حموم بیاد داشتم از استرس میمردم بعد 15-20 دیقه اومد بیرون لخت لخت لباساشم دستش بود لای درو باز گذاشتم و دیدم رفت تو اتاقش و در هم باز بود جلوی اینه موهاشو بدنشو با سشوار خشک کرد کیرم داشت میترکید کونش جلوم بود کونش گنده هست و یخورده هم چروک داره بعد لباس پوشید و رفت بیرون منم جقشو زدم
فـصــــــــل ســـرمـســـــــــــتی رســــــــید و مــــا همــــــان ســـــــرگشــــته ایـــم
ارسالها: 1437
#72
Posted: 26 Jun 2020 16:52
تقریبا دو سال پیش تو هال خونه بودم مامانم داشت با تلفن حرف میزد اومد دراز کشید بعد چن لحظه که مامانم داش پاهاشو رو هم میزاشت متوجه شدم خشتکش پارس اول فک کردم شورت سیاه پاشه ولی دقت ک کردم فهمیدم کوسشه سیاه مامانم متوجه نبود منم دقت ک کردم فهمیدم بدجور کوس مامانم سیاه و گشاده و معلوم بود خیلی از کوس گاییده شده
فـصــــــــل ســـرمـســـــــــــتی رســــــــید و مــــا همــــــان ســـــــرگشــــته ایـــم
ارسالها: 1437
#73
Posted: 26 Jun 2020 16:56
ارسالی
اولین بار وقتی متوجه شدم مامانم دوست پسر داره واسه وقتی بود که گوشیشو کش رفتم رفتم تو اس ام هاش دیدم با دوست پسرش سکس چت کرده و گفته چقدر بهش خوش گذشته و قربون صدقه هیکل مامانم رفته بود عکساشو دیدم یه پسر هیکلی بود همسن و سال خودم یکم بزرگتر بعد یه روز داشت با وب باهاش سکس چت میکرد و فکر میکرد من خونه نیستم دیدش زدم ولی خیلی دوسدارم یه روز بفهمه میدونم که کوس میده و خودش جلو من به دوست پسرش بده و منم سکسشو ببینم
فـصــــــــل ســـرمـســـــــــــتی رســــــــید و مــــا همــــــان ســـــــرگشــــته ایـــم
ارسالها: 1437
#74
Posted: 27 Jun 2020 10:15
ارسالی دوست تلگرامی زحمتشو کشیده دمشم گرم با نظراتتون خوشحالش کنید تا بلکه بازم برامون تعریف کرد
روزی از روزها من۱۵ سال داشتم . پدرم با داداش بزرگم رفتن یه شهر دیگه خونه عمه بزرگم .
خاله اینها هم اومدن خونه ما ناهار خوردن عصر رفتنی خواهرم هم با دختر خاله رفت خونه اونها . من موندم و مامان . مامان گفت عزیزم میخوای تو هم برو . ولی من بخاطر دوستهای تو کوچه نرفتم . موندم تا موقع شام تو کوچه بازی کردم و اومدم خونه شام بخورم . دیدم مامان رفته حموم داشت تو حموم اواز میخوند اون موقع سن مادرم۳۸ بود . یکم گذشت دیدم اومد بیرون رفت تو اتاق نشست موهاش و خشک کرد سشوار کشید بوی عطر و ادکلن تو خونه پیچید کنجکاو شدم گفتم مامان جایی قراره بریم . گفت نه عزیزم . گفتم گشنمه شام کی میخوریم . گفت یکم صبر کن میام الان میخوریم . من بودم و مامانم .یکم گذشت دیدم مامان اومد واااای ارایش کرده بود من زیاد توجه نکردم . شام خوردیم نیم ساعت نگذشته بود گفت مامان عزیزم من خسته ام بخوابیم . یکم گذشت دیدم جای من و انداخت داره چراغ ها رو خاموش میکنه . رفتم دستشویی اومدم رفتم جام دراز کشیدم . یکم شک کرده بودم چرا ارایش کرده . چرا لباس متفاوت پوشیده و چرا زود بخوابم . با خودم فکر میکردم تا اینکه خوابم برد . ساعت ۱۱ بود فک کنم خوابیدم ساعت ۲ نصف شب بود بیدار شدم عرق کرده بودم دیدم در اتاق بسته هست . شبها بخاطر اینکه گرم نشه در و باز میزاشتیم همیشه . بلند شدم اروووم در و خواستم بازکنم دیدم باز نشد فهمیدم قفل شده . کنجکاو شدم . از پنجرا که سمت حیاط بود رفتم داخل حیاط اولین چیزی که دیدم یه جفت کفش مردونه . در حیاط هم از داخل قفل کرده بودن . فقط از پنجره اشپزخونه میشد برم داخل خونه . با هزار مکافات و بدون سروصدا رفتم تو اروم رفتم سمت حال دیدم خبری نیست اروم رفتم سمت اتاقی که مادرم خوابیده بود . واییی خدای من مادرم اه و ناله خفیف میکرد صدای شالاپ شالاپ میومد . و صدای اشنای مردی میومد که میگفت زری مال خودمی زری جووون مال خودمی .بله درست حدس زده بودم شوهر خاله من بود که راننده اژانس بود . بعد از اینکه من و خوابونده بود مادرم. اومده بود و داشت مادرم و جر میداد . ناراحت شدم و گفتم الان نشونت میدم . اروم برگشتم در حیاط و باز کردم کفشهاش و بر داشتم انداختم پشت گلدونها که دیده نشه در حیاط و از پشت قفل کردم اروووم برگشتم به اتاق . چراغ و روشن کردم درو چنان کوبوندم که مادرم از ترسش لباسش را پشت و رو اشتباهی پوشیده بود اومد درو باز کرد شوهر خاله خواسته بود در بره دیده بود در قفله و تنها جایی که باید میرفت یا اشپزخونه بود یا حموم wc
اولین چیزی که پرسیدم از مادرم اینکه چرا در قفل بود . گفت مادر قفل نبود حتما خواب الود بودی دستگیره را خوب پائین نکشیدی
تو دلم گفتم اره جون عمت . گفتم مامان صدای شنیدم صدای عمو اسد و شنیدم چشاش گرد شد گفت مامان جون خواب دیدی حتما رفتم سمت اتاقش که ببینم اونجاست یا نه دیدم نه نیست فهمیدم حتما یا اشپزخونه یا حمام گفتم مامان تشنمه اب میخوام . پشت سر مادرم رفتم اشپزخونه دیدم نه اونجا هم نیست . تا اب و خوردم رفتم سمت در دستشویی و حمام که در ورودی مشترک داشتن تا باز کردم دیدم عمو اسد شوهر خاله حالا چشای من گرد شد داد زدم مامان عمو اسد اینجاست . مادر تا اومد گفت ای وای خدا مرگم بده اسد اقا اینجا چکار میکنی داشتن به هم نگا میکردن مامان اروم بهش گفت چرا نرفتی . گفت کلید رو در نبود . منم خودم و زدم به اون راه رفتم داخل دستشوئی بعد از چند دقیقه اومدم دیدم درو از طاق دیگه به زور کشیده باز کرده رفته . به مادر گفتم مامان عمو کو . گفت عمو کجا بود . گفتم مامان الان تو دستشوئی بود اومدی دیدی گفت مامان جون حتما خواب دیدی برو بخواب . ناراحت شدم از اینکه خر فرض کرده بود منو . رفتم حیاط دیدم رفته گفتم مامان من خودم دیدم . داد زد رو سرم گفت ای من میگم خواب دیدی تو میگی دیدم تمومش کن گفتم باشه فردا بشه رفتم تو اتاق در هم باز گزاشتم نیم ساعت بعد دیدم مامان رفت حیاط و چک کرد دید اره رفته خیالش راحت شد اومد خوابید اول صبح بیدار شدم رفتم حیاط کفشهای عمو اسد و اوردم گفتم مامان این کفشهای عمو اسد تو حیاط بود . مامان سرخ شد گفتم منو خر حساب میکنید اره چنان دادی زدم ترس وجود مادرم و برداشت . گفتم بزار بابا بیاد نشونت میدم خر کیه . مادرم و میگی مثل بچه به دست و پام افتاد میگفت عزیزم من مادرتم اروم باش بیچاره میکنی منو . گفتم من خودم دیدمش چرا میگی خواب دیدم . گفت ببخش پسرم ترسیدم .گفتم چرا نصف شبی اومده بود اینجا . یکم مکث کرد گفت شیفت بود تو اژانس فک کرد خالت اینا شب موندن اینجا اومد اینجا دید نیستن رفت .من باز داد کشیدم گفتم من خرم اره من گوشام درازه . مادرم گفت جان من ول کن خر منم عزیزم ول کن . گفتم مامان من شنیدم بهت میگفت زری مال خودمی . تا این و گفتم مادرم شروع کرد گریه کردن . منم خیالم نبود . اخرش بین گریه هاش گفت همش تقصیر پدرته . برو بگو تا طلاقم بده بگو تا برم خودم و بکشم . من یکم اروم شدم . گفتم مگه بابا چکار کرده . با گریه گفت معتاد چکار میکنه هاااا . ساکت شدم میدونستم پدرم معتاده . گفت بزرگتر بشی خودت میفهمی . رفت سمت اتاق داشت گریه میکرد . رفتم پیشش گفتم مامان یک شرط داره که این جریان بین خودمون باشه . گفت نه برو بگو منم خودم و میکشم راحت میشم . گفتم تا ظهر فکرات و بکن اگه دوست داشتی شرطم را میگم اگه نه خودت میدونی . ساعت ۱۱ شده بود دیدم داره با تلفن حرف میزنه اروم فقط شنیدم گفت بیشعور کفشات و چرا جا گذاشتی دیگه رفتم تا نفهمه شنیدم . میدونستم با اسد حرف میزد .
نیم ساعت بعد صدام کرد عزیرم میای چند دقیقه حرف بزنیم . رفتم گفت هرچی بگی قبول ولی بخاطر خاله نه خودم نمیخوام زندگی خاله خراب بشه . گفتم پس نگفته قبول کردی . گفت اره ولی بگو منم بدونم شرط چیه . گفتم اول دیگه با اسد حرفهم نمیزنی به روش هم نگا نمیکنی .دوم من بجای اسد گاهی جای خالیه بابا رو پر میکنم برات . گفت پسرم مطمئن هستی از حرفی که میزنی . میتونی با مادرت از اون کارها بکنی . گفتم اره میتونم چون دوست ندارم دست غریبه به مادرم بخوره . بغلم کرد گفت قبوله . از من قول گرفت همه چی بین خودمون بمونه منم قول دادم و گفتم شب خودم پیشت میخوابم گفت فدات بشم عزیزم خیالم و راحت کردی و قول داد دیگه با اسد حرفهم نزنه . . . شب شد شام خوردیم دیدم مامان تو فکره گفتم مامانی میشه مثل دیشب ارایش کنی و لباس بپوشی . گفت عزیرم بعد ناراحت نشی پشیمون نشی گفتم مامان دبه نکن . گفت باشه گلم برات ارایش هم میکنم . رفت ارایش کرد یه لباس خواب سکسی پوشید اومد کنارم نشست گفت عزیزم من اماده ام . دستش و گرفتم گفتم بریم تو اتاق . رفتیم تو اتاق گفتم مامان خودت یادم بده چکار کنم . چون میخواستم ندونه فیلم دیدم یا اطلاعات دارم . گفت باشه . اول گفت عزیرم لباسهات و در بیار من اروم با خجالت در اوردم نشست کنارم با دستش کیرم و که ۱۰سانت میشد با دستش بازی داد تا خوب بلند شد گفت میتومه سینه های من و بخوری گفتم اره افتادم به جون سینه های بزرگ مادرم خیلی حال میداد یکی یکی از رو یقه لباس خواب میاوردم بیرون میخورم یکم که خوردم گفت بزار لباسم و در بیارم . گفتم باشه لباس خواب و در اورد واییی مادرم لخت جلوم بود اومد ارون کیرم و گرفت گذاشت دهنش داشت میخورد من هم حال بحال میشدم حس میکرد روی پیشونیم بی حس شده داغ کرده بودم . یکم خورد گفت میتونی بخوری مال من و مادر . گفتم باشه . کوصش اب انداخته بود طعم خاصی داشت طعمی که اولین بار بود زبونم حس میکرد چنان میخوردمش که اه و ناله مادرم بلن شد . با دستش محکم فشار میداد سرم و رو کوصش . وای ناله هاش خیلی بهم حال میداد یکم خوردم دیدم پاهاش و فشار داد رو سرم و تکونی خورد با دستش سرم و فشار داد تو کوصش . فهمیدم مادرم ارضا شده دیگه ادامه ندادم . گفت مادر بیا دراز بکش من دراز کشیدم اومد رو کیرم یکم خورد بعد نشست رو کیر کوچکم و درست تا ته رفته بود تو کوص داغش . اونقدر کوصش و مالید رو شکم و کیرم که من همونجا ابم اومد ریخت تو کوصش فهمید ارضا شدم بوسم کرد گفت مرد خودمی از این پس .بغلم کرد گفت تا قیامت بین خودمون بمونه . منم بوسش کردم گفتم خیالت راحت . بعد از اون شب تا الان خیلی با مادرم سکس داشتم . الان ۳۰ سالمه و هنوز در فرست مناسب سکس داریم . من عاشق کوص و کون مادرم هستم درسته سنش بالا رفته ولی عالیه ........
فـصــــــــل ســـرمـســـــــــــتی رســــــــید و مــــا همــــــان ســـــــرگشــــته ایـــم
ویرایش شده توسط: eliyar2000
ارسالها: 52
#75
Posted: 27 Jun 2020 10:31
خونه خالم مهمون بودیم . شب موندیم خونه شون . شبش من جورابامو شسته بودم تو بالکونشون پهن کرده بودم . ما تو حال خوابیدیم و خالم اینا تو بالکن داخل پشه بند خوابیده بودن . صبح زود که پا شدم برم پارک ورزش کنم رفتم بالکن که جورابامو وردارم . دیدم خاله و شوهر خالم پاشون زده بیرون . نگران شدم گفتم نکنه اتفاقی افتاده براشون سرمو کردم داخل دیدم هر دولختن و چیز شوهر خالمم مثل یه شلینگ اویزون بود . اولین بار بود که چیز دیده بودم . یه حسی مثل ترس وجودمو گرفت و سریع رفتم . هول شده بودم و حتی جورابم یادم رفته بود و اون روز بدون جوراب رفتم بیرون . ساعت 9 که برگشتم از خجالت داشتم جلوشون اب میشدم ولی اونا ظاهرا چیزی نمیدونستن . خلاصه صبحونه خوردیم و رفتیم خونه مون . از اون داستان به بعد دیگه شب خونشون نموندم .
همیشه بهترینم حتی وقتی بدترینم
ارسالها: 1437
#77
Posted: 27 Jun 2020 19:27
arsham_bigh: من سکس مامانم با دوست پسرش رو دیدم
خوب میشه بیشتر بگی چی دید کجا دیدی
فـصــــــــل ســـرمـســـــــــــتی رســــــــید و مــــا همــــــان ســـــــرگشــــته ایـــم
ارسالها: 1437
#78
Posted: 27 Jun 2020 20:32
دیروز صبح رفتیم گردش تا بعد از ظهر که حرکت گردیم دیگه تا رسیدیم 11-12 بود من تو ماشینم چرت زدمو رسیدیم مستقیم رفتم تو جام که تو حال انداختم خوابیدم مامان بااب هم وسایل رو از ماشین پیاده میکردن اومدن رفتن تو اتاقشون و منم خوابیده بودم که یهویی با سه صدایی چشامو باز کردم و دیدم چراغغ خواب اتاق مامان اینا از بالای در که پنجره هست روشنه فهمیدم دارن کارایی میکنن چشامو بستم بخوابم ولی صدای پچ پچ و ناله های ریزی میود گاهی کمی صدا بلند میشد و اروم میشد همرای صدای تلمبه زدن عین تیک تاک ساعت یه چند دیقه ای همنجوری گذشت و تند تر شد و صداشونم بالا تر رفت یهویی صدا قطع شد فهمیدم تموم شد کارشون چند ثانیه قبلش صدای در اوردن کاغذ دستمالی هم شیندم که داشت میکشد چندتایی کشید بعدش حرف میزدن فهمیدم میان بیرون و رومو برگردوندم اونور و خودمو زدم به خواب بعدش دوتایی رفتن سمت حموم تا درو بستنو صدای باز کردن اب اومد کمی موندمو کنجکاو شدم رفتم تو اتاقشون قشنگ بوی شهوت میزد لابس زیرای مامان رو زمن بود همراه لباسای روش باب هم همینطور همه لباساش اونجا بود انگار با حوله رفته بودن فقط دست کشیدم روی تشک حدود یه وجبی کامل خیس بود روی تخت هم گرم بود منم شورت مامانو برداشتم چند ثانیه ای دستمو مالیدم میترسیدم بیان کاری نکردمو رفتم خوابیدم
فـصــــــــل ســـرمـســـــــــــتی رســــــــید و مــــا همــــــان ســـــــرگشــــته ایـــم
ارسالها: 1437
#79
Posted: 27 Jun 2020 20:54
ارسالی
قضیه مال یه سال پیشه من جمعه ها میرم فیلم میخرم که برگردم نگا کنم یه جمعه تو تابستون بود که رفتم بیرون برگشتم کلیدو انداختم که بیام تو صدا ناله های زیادی شنیدم اروم رفتم تو صداها از تو اتاق میومد توی اتاقمون یه ستون بود خیلی بزرک خودمو اون پشت قایم کردم خواهرم بود با یه پسر کلا دو صدا خیلی زیاد بود صدای گوزیدن خواهرم صدای ناله هاش خواهرم ده دقیقه یه بار به پسره میگفت زود تمومش کن الان برمیگردن هر چند کارشون نزدیک 40 دقیقه طول کشید نزدیک 5 6بار ابشو ریخت تو کون خواهرم خیلی صحنه خوبی بود اخراش که میخواستن شلوارشونو بالا بکشن در رفتم خودمو قایم کردم ده دقیقه بعد از اینکه پسره رفت اومدم بیرون گفتم یه چند دقیقه پیش برگشتم
فـصــــــــل ســـرمـســـــــــــتی رســــــــید و مــــا همــــــان ســـــــرگشــــته ایـــم
ارسالها: 1437
#80
Posted: 28 Jun 2020 09:39
ارسالی از دوستمون که قول داره بازم برامون تعریف کنه
خاطره ارسالی از دوستان ازدستمالی شدن خواهرش
من کوچیک بودم دستمالی شدن خواهر و مامان رو دیدیم اولین بار 7-8 ساله بودم تو محل دوتا پسر بودن از من بزرگتر بودن دوتا خواهر بودن این دوتا دوستم اونا رو دستمالی میکردن و میمالیدن منم بپاشون بودم کسی اومد خبر بدم بعد که اون دوتا خواهر رفتن اسباب کشی کردن اون دوتا دوستام هم رفتن تو نخ خواهر من خواهرم سه سال از من بزرگتره و اون دوتا دوستمم دوسالی از خواهرم محل ما هم مجتمع مسکونی بود و امن و خلوت حانواده ها هم بابت امنیت خیالشون راحت بود تا اخر شب بیرون بازی میکردیم
دو سه باری هم دیده بودم خواهرمو میمالنو راضی میکننش و با اینکه خونه ایفون داشت و ما طبقه سوم بودیم میخواستن منو صدا کنن میاومدن دم خونمون که فهمیدم میخوان دیدش بزنن خواهرمم راضی شده بود خودش میومد جلوشون دیگه کم کم خواهرم رو می مالیدن از زمان جنگ زیر هر اپارتمان یه جای مثل پناهگاه ساخته بودن که شد بود جای بازی و شیطونی بچه ها خواهرمو میبردن اونجا و می مالیدنش منم جلوی در بودم کسی اومد ندا بدم دو سالی کارشون این بود وسط روز که خلوت بود میرفتن اونجا ولی در کل هیچ کدوم خیلی از سکس حالیمون نبود ولی هیجانش باحال بود یکبار پسر خاله یکی از این پسرا اومده بود بزرگتر بود اونم بردن تو پناهگاه
اون قشنگ حالیش بود لب خواهرم میخورد سینه هاشو می مالید بعد دست تو شورتش کرد و گفت ببینید خیس شده این نشون میده خوشش می یاد دخترا بعد اولین بار اون به خواهرم لاپایی زد ابشو اورد و به اون دوتاهم یاد داد دیگه بعد اون دو تا پسرم لاپایی میزدن به خواهرم چند بار خواهرم از شورتای سکسی مادرم براشون پوشیده بود
بعد دیگه یکسالی هم می مالیدن و لاپایی میزدن بهش که از اون محل اومدیم ما خونه جدید یکسالی هم خودمون تنها بودنی گاهی نشون هم میدادیم ولی بعد گفت بزرگ شدیم و نشونم نداد بعد اون دوست پسر می گرفت با تلفن لاس زدن هاشو دیده بودم مام هم بهش میگفت بیرون نگردیم گیر میدن بهتون بیاین بشین تو حیاط خونه حرف بزنید
خونه جدیدمون ویلایی بود و شمال از در وارد حیاط میشدن و یه گوشه میشستن حرف میزدن مامانم نبودنی به دست مال و بوس هم میکشید خواهرم میاومد دامن میپوشید براش پسرها بزرگ بودن یا همسن و سالش معمولا یکی دو سن بزرگتر بودن بغلش مینشست دست مالی تا دبیرستانش زیاد دیده بودم با پسرای مختلف باشه اینجوری دانشجو که شد دیگه راحت تر بود خونه همکلاسی هاش میاورد خونمون می اورد تو حیاط می اورد باز با دوستای دانشگاهیش مسافرت میرفتن دختر پسر چند باری منم برده بودن ونجا دیگه دخترا با لباس های باز و کوتاه بودن لب و دست مالی عادی بود بینشون میدیدم تو یه مسافرت خواهرم با یکی هست تو مسافرت بعدی با دوست پسر دوستشه اونم با یه پسر دیگه یه جورایی جا عوض میکردن تو یکی از مسافرت ها چند ثانیه سکسشم دیدم شب مست کرده بودیم نصف شب از خواب بیدار شدم برم اتاق بخوابم در وا کردنی دیدم داره میکندش پسره دوتا از دوستاشم یه دختر و یه پسر نگاشون میکردن دختره تا منو دید اومد منو برد پایین من گیج بودم حالیم نبود چی میگفت ولی اخر سر کیر منو گرفت در ارود و ساک زد فکر کنم حق السکوت بود حسابی داشت تو کونش تلمبه میزد پسره خواهرم نه پشت به من بود بعد به روی هم نیاوردیم .
با یکی از دوستام هم با شورتای خواهرم جلق میزدیم راهنمایی دبیرستان بودنی فکر کنم خواهرم میدونست برا همین جلو دوستامم راحت میپوشید
فـصــــــــل ســـرمـســـــــــــتی رســــــــید و مــــا همــــــان ســـــــرگشــــته ایـــم