ارسالها: 1008
#16
Posted: 16 Jan 2011 20:25
داستان عبرت انگیز مادر وفرزند
مادر من فقط یك چشم داشت. من از اون متنفر بودم ... اون همیشه مایه خجالت من بود
اون برای امرار معاش خانواده برای معلم ها و بچه مدرسه ای ها غذا می پخت
یك روز اون اومده بود دم در مدرسه كه به من سلام كنه و منو با خود به خونه ببره
خیلی خجالت كشیدم. آخه اون چطور تونست این كار رو بامن بكنه ؟
به روی خودم نیاوردم، فقط با تنفر بهش یه نگاه كردم و فورا از اونجا دور شدم
روز بعد یكی از همكلاسی ها منو مسخره كرد و گفت، هووو، مامان تو فقط یك چشم داره!
فقط دلم میخواست یك جوری خودم رو گم و گور كنم.
كاش زمین دهن وا میكرد و منو ، كاش مادرم یه جوری گم و گور میشد
روز بعد بهش گفتم، اگه واقعا میخوای منو شاد و خوشحال كنی چرا نمی میری ؟!!!
اون هیچ جوابی نداد....
حتی یك لحظه هم راجع به حرفی كه زدم فكر نكردم، چون خیلی عصبانی بودم.
احساسات اون برای من هیچ اهمیتی نداشت
دلم میخواست از اون خونه برم و دیگه هیچ كاری با اون نداشته باشم
سخت درس خوندم و موفق شدم برای ادامه تحصیل به سنگاپور برم
اونجا ازدواج كردم، واسه خودم خونه خریدم، زن و بچه و زندگی
از زندگی، بچه ها و آسایشی كه داشتم خوشحال بودم
تا اینكه یه روز مادرم اومد به دیدن من
اون سالها منو ندیده بود و همینطور نوه هاشو
وقتی ایستاده بود دم در، بچه ها به اون خندیدند
و من سرش داد كشیدم كه چرا خودش رو دعوت كرده كه بیاد اینجا اونم بی خبر
سرش داد زدم، چطور جرات كردی بیای به خونه من و بچه ها رو بترسونی؟!
گم شو از اینجا! همین حالا
اون به آرامی جواب داد، اوه خیلی معذرت میخوام.
مثل اینكه آدرس رو عوضی اومدم، و بعد فورا رفت و از نظر ناپدید شد
یك روز، یك دعوت نامه اومد در خونه من در سنگاپور
برای شركت در جشن تجدید دیدار دانش آموزان مدرسه
ولی من به همسرم به دروغ گفتم كه به یك سفر كاری میرم
بعد از مراسم، رفتم به اون كلبه قدیمی خودمون البته فقط از روی كنجكاوی
همسایه ها گفتن كه اون مرده
ولی من حتی یك قطره اشك هم نریختم
اونا یك نامه به من دادند كه اون ازشون خواسته بود كه به من بدن
ای عزیزترین پسر من، من همیشه به فكر تو بوده ام.
منو ببخش كه به خونت تو سنگاپور اومدم و بچه ها تو ترسوندم
خیلی خوشحال شدم وقتی شنیدم داری میای اینجا
ولی من ممكنه كه نتونم از جام بلند شم كه بیام تو رو ببینم
وقتی داشتی بزرگ میشدی از اینكه دائم باعث خجالت تو شدم خیلی متاسفم
آخه میدونی ... وقتی تو خیلی كوچیك بودی، تو یه تصادف، یك چشمت رو از دست دادی
به عنوان یك مادر، نمی تونستم تحمل كنم و ببینم كه تو داری بزرگ میشی با یك چشم
بنابراین چشم خودم رو دادم به تو
برای من اقتخار بود كه پسرم میتونست با اون چشم به جای من دنیای جدید رو بطور كامل ببینه
با همه عشق و علاقه من به تو
مادرت
این كاربر به درخواست خودش بن شد.
مدیریت انجمن پرنس و پرنسس
ارسالها: 1008
#17
Posted: 17 Jan 2011 19:23
جواني، دوره اي سرشار از انرژي
مراحل حيات بشر را از لحظه تکوين جنين تا ولادت و سپس تا مرگ به 8مرحله تقسيم کرده اند که عبارت اند از: دوران جنيني، مرحله کودکي، نوجواني، جواني، ميانسالي، بزرگسالي، پيري، و کهولت.
«جواني» تعبير و نام مرحله اي از عمر است که مرز سني 18تا 26و به عقيده بعضي تا سن 28 را شامل مي شود، اگرچه در بيان عامه اصطلاح جواني افرادي تا سن 40 سالگي را هم در برمي گيرد.
جواني دوران تربيت پذيري است و فرصتي است که در آن عقيده و اخلاق ريشه دار شده و فضايل و ملکات انساني در او تثبيت مي گردد.اين دوره از مهمترين و در عين حال از پيچيده ترين مراحل حيات است. با همه تلاش هايي که روان شناسان براي پرده برداشتن از اسرار اين مرحله به عمل آورده اند، بايد اعتراف کرد که هنوز نقاط مبهم و ناشناخته بسياري در اين زمينه وجود دارد که بدون شناخت آنها اظهارنظر صريحي را درباره آنان نمي توان داشت.
تعبير از جواني
از مهمترين تعبيراتي که براي اين مرحله در کتب به چشم مي خورد، تعبير «شباب» است. ريشه لغوي اين تعبير مي تواند گوياي حالات و مواضع آنان باشد. شباب به معني برافروختگي و زبانه کشيدن است (شب النار- يعني آتش برافروخت).
همه حالات و رفتار جوانان حکايت از برافروختگي، زبانه کشيدن، دستور و هيجان دارد. جسم شان، روان شان، عواطف و احساسات شان و بالاخره افکارشان در کمال رشد و برافروختگي است و اين خود موجب نابساماني ها و عوارضي است که در صورت عدم کنترل ممکن است خطرآفرين هم باشد.
برخي از روان شناسان اين مرحله را سن غرور و مستي و سن شراب بزرگي انسان ناميده اند و عجيب است که در تعبير امام اميرالمؤمنين(ع) هم به کلمه سکرالشباب برمي خوريم. دوران بلندپروازي ها، اميد و آرزوهاي دور و دراز، با انديشه آزادي خواهي هاي وسيع و همت هاي بلند، و خواستاري اصلاح در سطحي وسيع و جهاني است.
از قدرت و توان جوان بايد براي رشد او و جامعه اش بهره گرفت و او را به صورت يک نيروي مذهبي بايد درآورد، زيرا در چنين صورتي است که او مي تواند نقش بسيار مهمي را در جامعه ايفا کند.
خصايص جواني
ويژگي هاي دوره جواني را از جهات مختلفي مي توان مورد بررسي قرار داد.
1 - ازنظر زيستي- جسماني:رشد بدن سريع و در اواسط دوره بسيار کـُند، و در پايان دوره قريب به صفر است. بدن در آغاز مرحله همچنان در حال توسعه و رشد قد در حال افزايش است و در 24 سالگي متوقف مي شود. اين رشد در دختران زودتر و طبعاً توقف آن هم زودتر است.
وزن بدن، قدرت تن، چابکي و فرزي در اين دوره در کمال اوج است و با چنين امکاني توان غلبه بر امور و حل و رفع مشکلات و گره گشايي ها در جوانان قوي است. مردي رشيد و يا زني کاملند و درخور مقام پدري و مادري هستند. وضع ترشح غدد متعادل و تحولات ناشي از آن وضعي تثبيت شده دارد.
2 - از نظر ذهني:هوش خام يا دانايي فطري منتهاي سير خود را طي کرده و به بالاترين درجه رشد خود رسيده است. کنجکاوي طبيعي به «چرا»جويي مبدل گشته و او را به سوي منطقي روشن و استدلالي قانع کننده مي کشاند.
حافظه، قوام يافته است و اينک جوان در شرايطي است که مي تواند درباره حافظه خود به ميزان معيني حساب کند و براساس آن محاسبه کرده و در کارها تصميم بگيرد و به پيش رود.
توان تخيل، تصور و تجسم در آنان بدان ميزان که در ظرفيت مقدرشان بود به منتهاي حد خود رسيده و قدرت ابداع و اختراع ناشي از آن در آنها در بالاترين ميزان خويش است. تمرکز فکر و دقت و توجه در آنها ميزان قابل قبولي است و امکان رشد آن هم چنان وجود دارد. استعدادها ظهور و بروز کرده اند و جوان مي داند در چه زمينه اي موفق تر است. به ويژه که ذوق و هنر او در بالاترين حد خويش است.
3 - از نظر عاطفي:رقيق القلب است. حساسيت او در برابر جريانات عاطفي بسيار و زود تأثيرپذير است. اگر چيزي را دوست ندارد، در راه دوستي آن تا حد فداکاري و جانبازي مي ايستد؛ و برعکس اگر چيزي را دشمن بدارد در آن امر شديداً پابرجاست به اصطلاح کلامي، بُعد تولي و تبري در او قوي است.
او مغرور است و در مواردي خودپسند. جرئت و شجاعت بسيار از خود نشان مي دهد، اگرچه در درون ترس و هراسي داشته باشد؛ و به همين خاطر «جوان» فردي پيشتاز است. شور و شوق جواني، اميد و نشاط او، عشق و شيدايي او در مرحله اي از توان و رشد است که براي اقدام در دشوارترين امور حاضر به سرمايه گذاري است.
او فداکار است. مخلص است. زودباور است. اسير احسان است. اهل اخلاق و انسانيت است. معني محبت را مي فهمد. ملاحظات و رودربايستي ها مي توانند عامل محرک و ورود او به صحنه اي باشند. زود تحت تأثير قرار مي گيرد. عرض محبت ها و اخلاص هاي ديگران را راست و درست مي پندارد.
4 - از نظر رواني:جوان داراي قوه درکي قوي است. از روابط علت و معلولي سردر مي آورد. قادر به تجزيه و تحليل امور است. مي تواند به بحث و نقادي بپردازد. از کليه امور سردر آورد. آينده نگري و دوربيني داشته باشد.
جوان اهل همت است، بلندطبع است، اهل خير است. گاهي هدف هاي عالي و حتي محال الوصول را تعقيب مي کند. اميدها و آرزوهاي بزرگ را در دل مي پروراند و براي وصول به آنها بالاترين درجه تحمل را از خود بروز مي دهد. او در راه وصول به هدفي که آن را مقدس بداند اهل سرمايه گذاري، فداکاري و حتي ايثار است.
او مي خواهد عدالت و قسط در جامعه باشد، آزادي و استقلال باشد، پاکي و عفت باشد، حق در جامعه متجلي باشد. او اين خواسته ها را در سطحي وسيع مي خواهد اجرا کند نه تنها در جامعه و مملکت خود و اگر شرايط و امکاني در اين زمينه به او نشان دهند براي به دست آوردن و رسيدن به آن از سرو جان مايه مي گذارد. روح بلند او در شرايطي است که به بلندي ها بيشتر گرايش دارد تا به پستي ها و ذلت ها، مگر آنکه شرايط تبليغ و سازندگي در جامعه اي واژگونه باشد.
5 - در جنبه فطرت و وجدان :او در مرحله اي است که فطرتش بيدار است. حقايق امور را وجدان مي کند، خود را مي يابد؛ و اعتقاد خود را وجدان مي کند، خير را از شر تميز مي دهد. مي تواند بسنجد، مقايسه و ارزيابي کند و راه و رسم انسانيت و اخلاق را در پيش گيرد.
بيداري وجدان و نيز بيداري احساس مذهبي سبب علاقه مندي و رغبت او به سوي خير و کمال بي نهايت است. و طبع منطق پذيرا و، صداقت و خلوص او موجبي براي حرکت و گرايش او به سوي رشد است.
تمايلات معنوي او در اين مرحله اوج مي گيرند. حفظ و احياي ارزش هاي الهي و ايده آل هاي اخلاق در اين سن رشد مي يابند. به پاکدامني و صفا، به عدالت و انصاف ميل پيدا مي کند و ديدن ناروايي ها و مفاسد او را نگران مي سازد. داراي فتوت است و خواستار تحقق فضايل شيفته فداکاري، تعاون و ايثار است. به شرطي که فطرت و وجدانش آلوده نسازند، او در پي گسترش ارزش هاي ماوراءالطبيعه در محاورت ايده آل هاي اخلاقي است. به شرطي که معني آنها در ذهن او تبيين گردد.
جوان نسلي توانمند است. همه چيز او جوان و در مرحله شباب و افروختگي است. او در شرايط و امکاناتي است که مي تواند حلال مشکلات باشد و نارسايي ها و کاستي هاي جامعه را از ميان بردارد. قدرت عمل دارد و اين قدرت خود عامل سازندگي و رشد و پيشرفت او و جامعه است.
این كاربر به درخواست خودش بن شد.
مدیریت انجمن پرنس و پرنسس