انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
خاطرات و داستان های ادبی
  
صفحه  صفحه 18 از 30:  « پیشین  1  ...  17  18  19  ...  29  30  پسین »

حكایات گلستان سعدی به قلم روان



 
171. داورى صحيح قاضى


بين سعدى و شخصى (مثلا به نام زيد ) درباره ثروتمندان و تهيدستان مناظره سختى در گرفت . زيد به طور مكرر و آشكار از ثروتمندان انتقاد مى كرد و تهيدستان را مى ستود، ولى سعدى كارهاى مثبت ثروتمندان را بر مى شمرد و از آنها تمجيد مى كرد، ولى از تهيدستان گستاخ و ناشكر انتقاد مى نمود، زيد گفت :
كريمان را به دست اندر درم نيست

خداوندان نعمت (429) را كرم نيست

سعدى گفت :
توانگران را وقف است و نذر و مهمانى

زكات و فطره و اعتاق (430) و هدى (431)و قربانى

خداوند مكنت به حق مشتغل

پراكنده روزى ، پراكنده دل (432)

در حديثى آمده كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
الفقر سواد الوجه فى الدارين
فقر و تهيدستى ، روسياهى در دو جهان است . (433)
زيد مى گفت :، بلكه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
الفقر فخرى .
فقر، مايه افتخار من است .
سعدى گفت : باش كه منظور رسول خدا صلى الله عليه و آله از اين سخن اين است كه : فقر آن گروهى كه راضى به رضاى خدا هستند موجب فخر است ، نه فقر آنانكه لباس پارسايى بپوشند و از نان سفره ديگران پاره اى بخورند. فقيرى كه بى معرفت است ، بر اثر حرص و آز كارش به جايى مى رسد كه :
كاد الفقر ان يكون كفرا
راه فقر به كفر، بسيار نزديك است (434)
اى طبل بلند بانگ در باطن هيچ

بى توشته چه تدبير كنى دقت بسيج (435)

روى طمع از خلق بپيچ از مردى

تسبيح هزار دانه ، بر دست مپيچ

زيد گفت : تو آنچنان از وصف ثروتمندان گزافه گويى نمودى كه پندارى آنها ترياك ضد زهر هستند، يا كليد خزانه رزق و روزى مى باشند، نه ، بلكه آنها مشتى متكبر، مغرور، خودخواه ، گريزان از خلق ، سرگرم انباشتن و شيفته مقام و مالند.سخنشان از روى ابلهى و نظرشان از روى اكراه و تندى است . نسبت گدايى به علما مى دهند و تهيدستان را بى سروپا خوانند. به خاطر ثروتى كه دارند در جايگاه بزرگان نشينند و خود را از ديگران برتر دانند. بى خبر از سخن حكيمان فرزانه ؟ گويند: ((هر كس در اطاعت خدا كم دارد، ولى ثروتش افزون است . در صورت توانگر است و در معنى فقير مى باشد .))
گر بى هنر به مال كند كبر بر حكيم

كون خرش شمار، و گرگا و عنبرست (436)

گفتگو سعدى و زيد ادامه يافت به طورى كه سعدى گويند:
او در من و من در او فتاده

خلق از پى ما دوان و خندان

انگشت تعجب جهانى

از گفت و شنيد ما به دندان

با هم نزد قاضى رفتيم تا او بين ما داورى كند. وقتى كه قاضى از گفتگو و بحث ما آگاه شد، خطاب به من گفت : در يك باغ ، هم بيدمشك وجود دارد و هم چوب خشك . همچنين در ميان ثروتمندان هم شاكر هست و هم كفور (ناسپاس ). در ميان تهيدستان نيز هم صابر وجود دارد و هم نالان و بى قرار.(خوب و بد در هر گروهى وجود دارد، با مقايسه خوب و بد، خوبان و بدان را مى توان شناخت . )
اگر ژاله هر قطره اى در شدى

چو خر مهره (437) بازار از او پر شدى

مقربان درگاه خداوند متعال ، توانگران درويش سير تند و درويشان توانگر همت مى باشند. ثروتمندان ارجمند آنانند كه در انديشه تهيدستان باشند، و تهيدستان ارجمند كسانى هستند كه در برابر ثروتمندان ، دست سؤ ال دراز نكنند و به خدا توكل نمايند.
ثروتمند فرومايه كسى است كه تنها در فكر شكم خود است و گويد:
گر از نيستى ديگرى شد هلاك

مرا هست ، بط را ز طوفان چه باك ؟ (438)

دو نان چو گليم خويش بيرون بردند

گويند: غم گر همه عالم مردند

ولى ثرتمندانى هم هستند كه همواره سفره احسانشان براى تهيدستان گسترده است و سرايشان به روى آنان باز است ....
پس از داورى قاضى ، من و زيد به داورى او خشنود شديم . گفتار او را پسنديديم و با هم روبوسى و آشتى نموديم و گفتگوى ما به پايان رسيد. چكيده سخن قاضى اين بود:
مكن ز گردش گيتى شكايت ، اى درويش

كه تيره بختى ! اگر هم برين نسق (439) مردى

توانگرا! چو دل و دست كامرانت هست

بخور ببخش كه دنيا و آخرت بردى (440)

(پايان باب هفتم )
باب هشتم : در آداب صحبت و همنشنى
hi dr!
     
  

 
172. نيكبخت و بدبخت كيست ؟


از عاقلى پرسيدند: نيكبخت كيست و بدبختى كدام است ؟ در پاسخ گفت : ((نيكبخت آن است كه خورد و كشت كرد. بدبخت آن كسى است كه مرد و گذاشت . ))
مكن نماز بر آن هيچ كس كه هيچ نكرد(441)

كه عمر در سر تحصيل مال كرد و نخورد
hi dr!
     
  

 
173. كيفر ثروتمند دست تنگ و پاداش ثروتمند بخشنده


حضرت موسى عليه السلام به قارون (سرمايه دار مغرور عصرش )چنين نصيحت كرد: نيكويى و احسان كن ، همانگونه كه خداوند به تو نيكى و احسان نموده است . ))
قارون نصيحت موسى عليه السلام را نشنيد و فرجام كارش را شنيدى كه به عذاب الهى گرفتار شد، (كه زمين ، كاخ و ثروتش را بلعيد.)
آنكس كه دينار و درم خير نيندوخت

سر عاقبت اندر سر دينار و درم كرد

خواهى كه ممتع شوى (442) از دين و عقبى

با خلق ، كرم كن چو خدا با تو كرم كرد

عرب مى گويد:
جد ولا تمنن فان الفائدة اليك عائدة
بخشش و منت نگذار كه نگذار كه نفع آن به تو باز مى گردد.
درخت كرم هر كجا بيخ كرد

گذشت از فلك شاخ و بالاى او

گر اميدوارى كز او برخورى

به منت منه اره بر پاى او

شكر خداى كن كه موفق شدى به خير

ز انعام و فضل او نه معطل گذاشتت

كنت منه كه خدمت سلطان كنى همى

منت شناس از او كه به خدمت بداشتت
hi dr!
     
  

 
174. دعواى خنده آور يهودى و مسلمان


هر كس عقل و خرد خود را نزد خود كامل و تمام فرض مى كند و فرزندش ‍ را زيبا تصور مى نمايد. يك نفر يهودى با مسلمانى نزاع مى كرد. از گفتگوى آنها خنده ام گرفت و مسلمان خشمگينانه به يهودى مى گفت : ((الهى اگر اين سند من درست نيست مرا به آيين يهود از دنيا ببر!))
يهودى مى گفت : سوگند به تورات ، اگر سخنم نادرست باشد مانند تو پيرو اسلام گردم .
يكى يهود و مسلمان نزاع مى كردند

چنانكه خنده گرفت از حديث ايشانم

به طيره گفت مسلمان : گرين قباله من

درست نيست خدايا يهود ميرانم

يهود گفت : به تورات مى خورم سوگند

وگر خلاف كنم ، همچو تو مسلمانم

آرى ، اگر عقل و خرد از پهنه خاك نابود شود، هيچ كس خود را جاهل نپندارد.
گر از بسط زمين ، عقل منعدم گردد به خود گمان نبرد هيچكس كه نادانم
hi dr!
     
  

 
175. اعتدال در نيكى


چوپانى پدر خردمندى داشت . روزى به پدر گفت : ((اى پدر دانا و خردمند! به من آن گونه كه از پيروان آزموده انتظار مى رود يك پند بياموز!))
پدر خردمند چوپان گفت : ((به مردم نيكى كن ، ولى به اندازه ، نه به حدى كه طرف را لوس كند و مغرور و خيره سر نمايد.))
شبانى با پدر گفت اى خردمند

مرا تعليم ده پيرانه (443) يك چند

بگفتا: نيك مردى كن نه چندان

كه گردد خيره ، گرگ تيزدندان
hi dr!
     
  

 
176. آموختن خاموشى از حيوانات


نادانى مى خواست به الاغى سخن گفتن بياموزد، گفتار را به الاغ تلقين مى كرد و به خيال خود مى خواست سخن گفتن را به الاغ ياد بدهد.
حكيمى او را ديد و به او گفت : ((اى احمق ! بيهوده كوشش نكن و تا سرزنشگران تو را مورد سرزنش قرار نداده اند اين خيال باطل را از سرت بيرون كن ، زيرا الاغ از تو سخن نمى آموزد، ولى تو مى توانى خاموشى را از الاغ و ساير چارپايان بياموزى . ))
حكيمى گفتش اى نادان چه كوشى

در اين سودا بترس از لولائم (444)

نياموزد بهايم (445) از تو گفتار

تو خاموشى بياموز از بهائم

هر كه تاءمل نكند در جواب

بيشتر آيد سخنش ناصواب

يا سخن آراى چو مردم بهوش

يا بنشين همچو بائم خموش
hi dr!
     
  

 
177. صبر و حوصله لقمان در سؤ ال نكردن



لقمان ديد آهنى در دست حضرت داوود عليه السلام است و همچون موم در نزد او نرم مى شود و او هرگونه بخواهد آن را مى سازد، چون مى دانست كه بدون پرسيدن ، معلوم مى شود كه داوود عليه السلام چه مى خواهد بسازد. از او سؤ ال نكرد، بلكه صبر كرد تا اينكه فهميد داوود عليه السلام به وسيله آن آهن ، زره ساخت .
چو لقمان ديد كاندر دست داوود

همى آهن به معجز موم گردد

نپرسيدش چه مى سازى كه دانست

كه بى پرسيدنش معلوم گردد
hi dr!
     
  

 
178. نيكى به بدان ، براى هدايت آنها


پارسايى در مناجات خود مى گفت : ((خدايا! بر بدان رحمت بفرست ، اما نيكان خود رحمتند و آنها را نيك آفريده اى . ))
از اين رو مى گويند: فريدون (شاه باستانى كه بر ضحاك ستمگر پيروز شد و خود به جاى او نشست ) دستور داد خيمه بزرگ شاهى براى او در زمينى وسيع ساختند. پس از آنكه آن سراپرده زيبا و عالى تكميل شد، به نقاشان چنين دستور داد تا اين را در اطراف آن خيمه با خط زيبا و درشت بنويسند و رنگ آميزى كنند:
((اى خردمند! با بدكاران به نيكى رفتار كن ، تا به پيروزى از تو راه نيكان را برگزينند.))
فريدون گفت : نقاشان چين را

كه پيرامون خرگاهش بدوزند

بدان را نيك دار، اى مرد هشيار!

كه نيكان خود بزرگ و نيك روزند
hi dr!
     
  

 
179. محروميت اهل كمال از زينتهاى دنيا



از يكى از بزرگان پرسيدند: ((با اينكه دست راست داراى چندين فضيلت و كمال است ، چرا بعضى انگشتر را در دست چپ مى كنند؟))
او در پاسخ گفت : ((مگر نمى دانى كه هميشه اهل كمال و صاحبان فضل ، از نعمتهاى دنيا محروم هستند؟!))
آنكه حظ آفريد و روزى داد

يا فضيلت همى دهد يا بخت (446)
hi dr!
     
  

 
180. يا بخشنده باش يا آزادمرد


از حكيم فرزانه اى پرسيدند: با اينكه خداوند چندين درخت مشهور و بارور آفريده است ، مردم هيچ كدام از آنها را به عنوان ((آزاد)) ياد نكنند، مگر درخت ((سرو)) را با اينكه اين درخت ميوه ندارد، حكمت چيست كه تنها اين درخت را آزاده خوانند و از او به نيكى ياد نمايند؟!(447)
به آنچه مى گذرد دل منه كه دجله بسى

پس از خليفه بخواهد گذشت در بغداد

گرت ز دست برآيد، چو نخل باش كريم

ورت ز دست نيايد، چو سرو باش آزاد
hi dr!
     
  
صفحه  صفحه 18 از 30:  « پیشین  1  ...  17  18  19  ...  29  30  پسین » 
خاطرات و داستان های ادبی

حكایات گلستان سعدی به قلم روان


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA