انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
خاطرات و داستان های ادبی
  
صفحه  صفحه 28 از 30:  « پیشین  1  ...  27  28  29  30  پسین »

حكایات گلستان سعدی به قلم روان


مرد

 
بخش ۳۱


هر چه زود بر آید دیر نپاید

خاک مشرق شنیده ام که کنند

به چهل سال کاسه ای چینی

صد بروزی کنند در مردشت

لاجرم قیمتش همی‌بینی

آنکه ناگاه کسی گشت به چیزی نرسید

وین به تمکین و فضیلت بگذشت از همه چیز


بخش ۳۲


کارها به صبر بر آید و مستعجل به سر در آید

به چشم خویش دیدم در بیابان

که آهسته سبق برد از شتابان

سمند باد پای از تک فرو ماند

شتربان همچنان آسته می‌راند
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
بخش ۳۳




چون نداری کمال فضل آن به

که زبان در دهان نگه داری

کند

جوز بی مغز را سبکساری

حکیمی گفتش ای نادان چه کوشی

درین سودا به ترس از لوم لایم

هر که تأمل نکند در جواب

بیشتر آید سخنش ناصواب

چون در آید مه از تویی به سخن

گر چه به دانی اعتراض مکن

گر نشیند فرشته‌ای با دیو

وحشت آموزد و خیانت و ریو


بخش ۳۴


مردمان را عیب نهانی پیدا مکن که مر ایشان را رسوا کنی و خود را بی اعتماد هر که علم خواند و عمل نکند بدان ماند که گاو راند و تخم نیفشاند.
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
بخش ۳۵



بس قامت خوش که زیر چادر باشد

چون باز کنی مادر مادر باشد


بخش ۳۶

اگر شبها همه قدر بودی، شب قدر بی قدر بودی.

گر سنگ همه لعل بدخشان بودی

پس قیمت لعل و سنگ یکسان بودی
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
بخش ۳۷

نه هر که بصیرت نکوست سیرت زیبا دروست کار اندرون دارد نه پوست.

توان شناخت به یک روز در شمایل مرد

که تا کجاش رسیده است پایگاه علوم

ولی ز باطنش ایمن مباش و غره مشو

که خبث نفس نگردد به سالها معلوم


بخش ۳۸

خویشتن را بزرگ پنداری

راست گفتند یک دو بیند لوچ
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
بخش ۳۹

پنجه بر شیر زدن و مشت با شمشیر کار خردمندان نیست

بخش ۴۰

ضعیفی که با قوی دلاوری کند یار دشمنست در هلاک خویش

سست بازو به جهل می‌فکند

پنجه با مرد آهنین چنگال
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
بخش ۴۱

بر آرند و پیش آمدن نیارند یعنی سفله چون به هنر با کسی بر نیاید بخبثش در پوستین افتد

بخش ۴۲

گر جور شکم نیستی هیچ مرغ در دام صیاد نیوفتادی بلکه صیاد خود دام ننهادی. حکیمان دیر دیر خورند و عابدان نیم سیر و زاهدان سدّ رمق و جوانان تا طبق بر گیرند و پیران تا عرق بکنند اما قلندران چندان که در معده جای نفس نماند و بر سفره روزی کس.
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
بخش ۴۳

مشورت با زنان تباهست و سخاوت با مفسدان گناه

بخش ۴۴

هر که را دشمن پیشست اگر نکشد دشمن خویشست

بخش ۴۵

کشتن بندیان تأمل اولی تر است به حکم آن که اختیار باقیست توان کشت و توان بخشید و گر بی تأمل کشته شود محتمل است که مصلحتی فوت شود که تدارک مثل آن ممتنع باشد

نیک سهل است زنده بی جان کرد

کشته را باز زنده نتوان کرد

شرط عقلست صبر تیر انداز

که چو رفت از کمان نیاید باز


بخش ۴۶



نه عجب گر فرو رود نفسش

عندلیبی غراب هم قفسش

جفایی بیند

تا دل خویش نیازارد و درهم نشود
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  ویرایش شده توسط: Alijigartala   
مرد

 
بخش ۴۷


خردمندی را که در زمره اجلاف سخن ببندد شگفت مدار که آواز بربط با غلبه دهل بر نیاید و بوی عنبر از گند سیر فرو ماند

نمی‌داندکه آهنگ حجازی

فرو ماند ز بانگ طبل غازی


بخش ۴۸


جوهر اگر در خلاب افتد همچنان نفیسست و غبار اگر به فلک رسد همان خسیس. استعداد بی تربیت دریغ است و تربیت نامستعد ضایع. خاکستر نسبی عالی دارد که آتش جوهر علویست ولیکن چون به نفس خود هنری ندارد با خاک برابر است و قیمت شکر نه از نی است که آن خود خاصیت وی است.

چو کنعان را طبیعت بی هنر بود

پیمبر زادگی قدرش نیفزود
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
بخش ۴۹


مشک آنست که ببوید نه آنکه عطار بگوید. دانا چو طبله عطارست خاموش و هنر نمای و نادان خود طبل غازی، بلند آواز و میان تهی.

بخش ۵۰




عالم اندر میان جاهل را

مثلی گفته اند صدیقان

شاهدی در میان کورانست

مصحفی در سرای زندیقان


بخش ۵۱


دوستی را که به عمری فراچنگ آرند نشاید که به یک دم بیازارند.

سنگی به چند سال شود لعل پاره ای

زنهار تا به یک نفسش نشکنی به سنگ


بخش ۵۲


عقل در دست نفس چنان گرفتار است که مرد عاجز با زن گریز رای. رای بی قوت مکر و فسونست و قوت بی رای جهل و جنون.
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
بخش ۵۳

جوانمرد که بخورد و بدهد به از عابد که روزه دارد و بنهد. هر که ترک شهوت از بهر خلق داده است از شهوتی حلال، در شهوتی حرام افتاده است.

بخش ۵۴

اندک اندک خیلی شود و قطره قطره سیلی گردد یعنی آنان که دست قوت ندارند سنگ خورده نگه دارند تا به وقت فرصت دمار از دماغ ظالم برآرند.

و قطر علی قطر اذا اتفقت نهر

ونهر علی نهر اذا اجتمعت بحر


بخش ۵۵

عالم را نشاید که سفاهت از عامی به حلم در گذراند که هر دو طرف را زیان دارد هیبت این کم شود و جهل آن مستحکم.

بخش ۵۶

معصیت از هر که صادر شود ناپسندیده است و از علماء ناخوبتر که علم سلاح جنگ شیطانست و خداوند سلاح را چون به اسیری برند شرمساری بیش برد.

عام نادان پریشان روزگار

به ز دانشمند ناپرهیزگار

کان به نابینایی از راه اوفتاد

وین دو چشمش بود و در چاه اوفتاد
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
صفحه  صفحه 28 از 30:  « پیشین  1  ...  27  28  29  30  پسین » 
خاطرات و داستان های ادبی

حكایات گلستان سعدی به قلم روان


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA