انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
خاطرات و داستان های ادبی
  
صفحه  صفحه 29 از 30:  « پیشین  1  ...  27  28  29  30  پسین »

حكایات گلستان سعدی به قلم روان


مرد

 
بخش ۵۷

جان در حمایت یک دم است و دنیا وجودی میان دو عدم. دین به دنیا فروشان خرند یوسف بفروشند تا چه خرند؟ الم اعهد الیکم یا بنی آدم ان لاتعبدوا الشیطان

بخش ۵۸

شیطان با مخلصان بر نمی‌آید و سلطان با مفلسان

وامش مده آنکه بی نمازست

گر چه دهنش زفاقه بازست

کو فرض خدا نمی‌گزارد

از قرض تو نیز غم ندارد


بخش ۵۹

شیطان با مخلصان بر نمی‌آید و سلطان با مفلسان
وامش مده آنکه بی نمازست --- گر چه دهنش زفاقه بازست
کو فرض خدا نمی‌گزارد --- از قرض تو نیز غم ندارد
فردا گوید تربی از اینجا برکن


بخش ۶۰



آنکه در راحت و تنعم زیست

او چه داند که حال گرسنه چیست

ای که بر مرکب تازنده سواری هشدار

که خر خارکش مسکین در آب و گلست
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
بخش ۶۱

درویش ضعیف حال را در خشکی تنگ سال مپرس که چونی الا بشرط آن که مرهم ریشش بنهی و معلومی پیشش.

خری که بینی و باری به گل درافتاده

به دل بر او شفقت کن ولی مرو به سرش

کنون که رفتی و پرسیدیش که چون افتاد

میان ببند و چو مردان بگیر دمب خرش


بخش ۶۲

دو چیز محال عقل است خوردن بیش از رزق مقسوم و مردن پیش از وقت معلوم.

قضا دگر نشود ور هزار ناله و آه

به کفر یا به شکایت بر آید از دهنی


بخش ۶۳

ای طالب روزی بنشین که بخوری و ای مطلوب اجل مرو که جان نبری

جهد رزق ارکنی وگر نکنی

برساند خدای عزوجل

ور روی در دهان شیر و پلنگ

نخورندت مگر به روز اجل


بخش ۶۴

به نانهاده دست نرسد و نهاده هرکجا هست برسد

شنیده‌ای که سکندر برفت تا ظلمات

به چند محنت و خورد آنکه خورد آب حیاب
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
بخش ۶۵

صیاد بی روزی ماهی در دجله نگیرد و ماهی بی اجل در خشک نمیرد

مسکین حریص در همه عالم همی‌رود

او در قفای رزق و اجل در قفای او


بخش ۶۶

شدت نیکان روی در فرج دارد و دولت بدان سر در نشیب

خبرش ده که هیچ دولت و جاه

به سرای دگر نخواهد یافت


بخش ۶۷

حسود از نعمت حق بخیل است و بنده بی گناه را دشمن می‌دارد.

مردکی خشک مغز را دیدم

رفته در پوستین صاحب جاه

الا تا نخواهی بلا بر حسود

که آن بخت برگشته خود در بلاست


بخش ۶۸

تلمیذ بی ارادت عاشق بی زرست و رونده بی معرفت مرغ بی پر و عالم بی عمل درخت بی بر و زاهد بی علم خانه بی در. مراد از نزول قرآن تحصیل سیرت خوبست نه ترتیل سورت مکتوب. عامی متعبد پیاده رفته است و عالم متهاون سوار خفته. عاصی که دست بر دارد به از عابد که در سر دارد. یکی را گفتند عالم بی عمل به چه ماند؟ گفت به زنبور بی عسل.

زنبور درشت بی مروت راگوی

باری چو عسل نمی‌دهی نیش مزن
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
بخش ۶۹

مرد بی مروت زن است و عابد با طمع رهزن.

ای بناموس کرده جامه سپید

بهر پندار خلق ونامه سیاه


بخش ۷۰

دو کس را حسرت از دل نرود و پای تغابن از گل بر نیاید تاجر کشتی شکسته و وارث با قلندران نشسته.

یا مروبا یار ازرق پیرهن

یا بکش بر خان و مان انگشت نیل

دوستی با پیلبانان یا مکن

یا طلب کن خانه ای درخورد پیل


بخش ۷۱

خلعت سلطان اگر چه عزیز است جامه خلقان خود به عزت تر و خوان بزرگان اگر چه لذیذست خرده انبان خود به لذت تر

سرکه از دسترنج خویش و تره

بهتر از نان دهخدا و بره


بخش ۷۲



امید عافیت آنگه بود موافق عقل

که نبض را به طبیعت شناس بنمایی
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
بخش ۷۳

هر آنچه دانی که هر آینه معلوم تو گردد به پرسیدن آن تعجیل مکن که هیبت سلطنت را زیان دارد.

چو لقمان دید کاندر دست داوود

همی آهن به معجز موم گردد

نپرسیدش چه می‌سازی که دانست

که بی پرسیدنش معلوم گردد


بخش ۷۴



حکایت بر مزاج مستمع گوی

اگر خواهی که دارد با تو میلی


بخش ۷۵

هر که با بدان نشیند اگر نیز طبیعت ایشان درو اثر نکند به طریقت ایشان متهم گردد و گر به خراباتی رود به نماز کردن منسوب شود به خمر خوردن.

طلب کردم ز دانایی یکی پند

مرا فرمود با نادان مپیوند


بخش ۷۶

حلم شتر چنان که معلومست اگر طفلی مهارش گیرد و صد فرسنگ برد گردن از متابعتش نپیچد اما اگر درهای هولناک پیش آید که موجب هلاک باشد و طفل آنجا به نادانی خواهد شدن زمام از کفش در گسلاند و بیش مطاوعت نکند که هنگام درشتی ملاطفت مذموم است و گویند دشمن به ملاطفت دوست نگردد بلکه طمع زیادت کند.

سخن به لطف و کرم با درشت خوی مگوی

که زنگ خورده نگردد به نرم سوهان پاک
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
بخش ۷۷

ندهد مرد هوشمند جواب

مگر آنگه کزو سؤال کنند


بخش ۷۸

ریشی درون جامه داشتم و شیخ از آن هر روز بپرسیدی که چونست و نپرسیدی کجاست دانستم از آن احتراز می‌کند که ذکر همه عضوی روا نباشد و خردمندان گفته‌اند هر که سخن نسنجد از جوابش برنجد.

تا نیک ندانی که سخن عین صواب است

باید که به گفتن دهن از هم نگشایی

گر راست سخن گویی و در بند بمانی

به زانکه دروغت دهد از بند رهایی


بخش ۷۹

وگر نامور شد به قول دروغ

دگر راست باور ندارند ازو


بخش ۸۰

سگی را لقمه‌ای هرگز فراموش

نگردد ور زنی صد نوبتش سنگ
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
بخش ۸۱

از نفس پرور هنروری نیاید و بی هنر سروری را نشاید

چو گاو ار همی بایدت فربهی

چو خرتن به جور کسان در دهی


بخش ۸۲



گه اندر نعمتی مغرور و غافل

گه اندر تنگ دستی خسته و ریش

چو در سرا و ضرّا حالت این است

ندانم کی به حق پردازی از خویش


بخش ۸۳

ارادت بی چون یکی را از تخت شاهی فرو آرد و دیگری را در شکم ماهی نکو دارد

وقتیست خوش آن را که بود ذکر تو مونس

ور خود بود اندر شکم حوت چو یونس


بخش ۸۴



گر به محشر خطاب قهر کند

انبیا را چه جای معذرتست
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
بخش ۸۵

نیک بختان به حکایت و امثال پیشینیان پند گیرند زان پیشتر که پسینیان به واقعه او مثل زنند. دزدان دست کوته نکنند تا دستشان کوته کنند.

پند گیر از مصائب دگران

تا نگیرند دیگران به تو پند


بخش ۸۶

پندست خطاب مهتران آنگه بند

چون پند دهند و نشنوی بند نهند


بخش ۸۷



شب تاریک دوستان خدای

می‌بتابد چو روز رخشنده

از تو بکه نالم که دگر داور نیست

وز دست تو هیچ دست بالاتر نیست


بخش ۸۸

گدای نیک انجام به از پادشای بد فرجام
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
بخش ۸۹

زمین را ز آسمان نثار است و اسمان را از زمین غبار. کلُّ اِناءِ یَتَرشّحُ بما فیه

بخش ۹۰

حق جل و علا می‌بیند و می‌پوشد و همسایه نمی‌بیند و می‌خروشد

عوذ بالله اگر خلق غیب دان بودی

کسی به حال خود از دست کس نیاسودی

دو نان نخورند و گوش دارند

گویند امید به که خورده


بخش ۹۱

هر که بر زیر دستان نبخشاید به جور زبر دستان گرفتارآید

نه هر بازو که در وی قوتی هست

به مردی عاجزان را بشکند دست

ضعیفان را مکن بر دل گزندی

که درمانی به جور زورمندی


بخش ۹۲



هزار باره چرا گاه خوشتر از میدان

ولیکن اسب ندارد به دست خویش عنان
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
بخش ۹۳



فریدون گفت نقاشان چین را

که پیرامون خرگاهش بدوزند

بدان را نیک دار، اى مرد هشیار

که نیکان خود بزرگ و نیک روزند


بخش ۹۴

بزرگی را پرسیدند با چندین فضیلت که دست راست راهست خاتم در انگشت چپ چرا می‌کنند گفت ندانی که اهل فضیلت همیشه محروم باشند.

بخش ۹۵

نصیحت پادشاهان کردن کسی را مسلم بود که بیم سر ندارد یا امید زر.

موحد چه در پای ریزی زرش

چه شمشیر هندی نهی بر سرش

امید و هراسش نباشد ز کس

بر این است بنیاد توحید و بس


بخش ۹۶

شاه از بهر دفع ستمکارانست و شحنه برای خونخواران و قاضی مصلحت جوی طراران هرگز دو خصم به حق راضی پیش قاضی نروند.

خراج اگر نگزارد کسی به طیبت نفس

به قهر ازو بستانند و مزد سرهنگی

قاضی چو بر شوت بخورد پنج خیار

ثابت کند از بهر تو ده خربزه زار
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
صفحه  صفحه 29 از 30:  « پیشین  1  ...  27  28  29  30  پسین » 
خاطرات و داستان های ادبی

حكایات گلستان سعدی به قلم روان


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA