صفحه 10 از 14: « پیشین 1 ... 9 10 11 12 13 14 پسین »

اندر پیچ و خم بد شانسی های من

amin137398

کاربر

ارسالها: 1310

#91 Posted: 21 Oct 2012 22:07

یکی‌ از بچه محلامون ازدواج کرده بود. بعد یه هفته طلاق گرفت! بهش گفتیم چی‌ شد طلاق گرفتی‌ به این زودی؟ دیدیم زنش سوتی داده در حد بنز

پسره تعریف میکرد همون هفته اول بعد از چند بار عشق بازی یه بار بهش گفت بیا از پشت س.ک.س کنیم، زنه گفت:
نه تورو خدا! هروقت از پشت س.ک.س کردم یه هفته دل درد گرفتم…!!!!

amin137398

کاربر

ارسالها: 1310

#92 Posted: 22 Oct 2012 16:04

امروز رفتم دانشگاه ، حراست نذاشت برم تو، بهش میگم چرا نمیذاری برم؟

گفت : بدنسازی کار میکنی؟

گفتم :آره

گفت سینه و بازوهات دراومده الان اگه بری تو دخترا میبینن تحریک میشن

amin137398

کاربر

ارسالها: 1310

#93 Posted: 23 Oct 2012 15:45

ﺑﺎﺑﺎﻡ ﯾﻪ ﭼﻦ ﺭﻭﺯﯼ ﺭﻓﺘﻪ ﺷﻬﺮﺳﺘﺎﻥ ﻭﺍﺳﻪ ﮐﺎﺭﺵ !!
ﻧﺼﻔﻪ ﺷﺐ ﺑﻮﺩﺵ ﺩﯾﺪﻡ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﻭﺣﺸﺘﻨﺎﮎ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﻣﯿﮕﻪ محســـــــــــــن ﺑﯿﺪﺍﺭﺷﻮ ﺍﯾﻤﺎﻥ ) ﺩﺍﺩﺍﺷﻢ 5ﺳﺎﻟﺸﻪ ( ﺗﺐ ﮐﺮﺩﻩ
ﭘﺎﺷﻮ ﺑﺒﺮﯾﻤﺶ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ !!
ﺁﻗﺎ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﻮ ﮔﻒ ﻣﺚِ ﻗﺮﻗﯽ ﺳﻮﯾﯿﭽﻮ
ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻣﺎﺷﯿﻨﻮ ﺍﺯ ﭘﺎﺭﮐﯿﻨﮓ ﺑﯿﺎﺭﻡ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻫﯿﭽﯽ ﻣﺎﻣﺎﻧﻤﻢ ﺍﻭﻣﺪ
ﺳﻮﺍﺭ ﺷﺪ ﺑﺎ ﺳﺮﻋﺖِ ﻧﻮﺭ ﺭﺍﻧﻨﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ !
3 ﺗﺎ ﺧﯿﺎﺑﻮﻧﻮ ﺭﺩﺵ ﮐﺮﺩﻡ ، ﻣﯿﺒﯿﻨﻢ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﯾﺎ ﺣﺴﯿﻦ !! ﺍﯾﻤﺎﻥ ﮐﻮ محسن؟؟
ﻣﻦ ؛ ﮐﺠﺎﺱ؟؟ ﻣﮕﻪ ﺗﻮ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩﯾﺶ؟؟
ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ؛ ﺁﭼﻤــﺰ ﻣﮕﻪ ﻧﮕﻔﺘﻢ ﺗﻮ ﺑﻐﻠﺶ ﮐﻦ ﺑﯿﺎﺭﺵ؟؟؟ ﺧﺎﮎ ﺗﻮ ﺳﺮﺕ !!
ﺩﻭﺭ ﺑﺰﻥ ! ﺟــــــــــــﺎﺵ ﮔـــــــــــﺬﺍشتـﯿـــــــــــﻢ !!
ﺭﻓﺘﻢ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﯿﺒﯿﻨﻢ ﺑﭽﻪ ﺯﺩﻩ ﺯﯾﺮه ﮔﺮﯾﻪ ﺗﺮﺳﯿﺪﻩ ﺯﻫﺮه ﺗـﺮﮎ ﺷﺪﻩ !!
ﺑﻌﺪ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﺯﺩﻩ ﺯﯾﺮ‌ ِ ﺧﻨﺪﻩ ﻣﯿﮕﻪ ﺗﻘﺼﯿﺮ ِ ﺩﺍﺩﺍشه ﺳﺮ ﺑﻪ ﻫﻮﺍﺗﻪ !

-----------------------------------------------------------------------

داداشم تو انتخابات شورای دانش آموزی مدرسه کاندید شده ، متن تبلیغاتیش اینه:
توالتهایی تمیز ، مدرسه ای بدون ناظم ، کلاسهایی مختلط (دختر و پسری)
تنها به من رای دهید تا به اهدافتان برسید

من :|
مدیرمدرسه :{
ناظم :O
هم کلاسیاش ^_^

--------------------------------------------------------------------

دختره اس ام اس زده :‌ منم دوست دارم عزیزم٬خیلی خوش گذشت٬ فردا می بینمت kiss
میگم: کجا خوش گذشت ؟ اشتباه زدی ؟
میگه: نه واسه تو بود
میگم: با من نبودی که امروز٬ منظورت چیه ؟
میگه: باورم نمیشه تو به من شک داری٬ خیلی پستی
میگم: چرا سوالام رو جواب نمیدی ؟
میگه: دیگه چیزی بین ما وجود نداره که بخوای درستش کنی٬ خدافظ

---------------------------------------------------------------------

amin137398

کاربر

ارسالها: 1310

#94 Posted: 23 Oct 2012 18:10

سوتی وحشتناک یک دختر
دختره یه روز که تو خونشون تنها بوده میره حموم !
.
به هوای اینکه کسی خونه نیست همونجوری لخت میاد بیرون که حوله برداره !
.

.
.
یه دفعه میبینه داداشش تو خونست , بدو بدو میره تو اتاق درو میبنده , حیوونی خیلی خجالت میکشه !
دولا میشه از سوراخ کلید نگاه کنه ببینه داداشش داره چیکار میکنه !
میبینه داداشش داره میدوئه بیاد سمت در , دختره هم میترسه سریع درو قفل میکنه ! بر میگرده میبینه دوست داداشش تو اتاق نشسته!

amin137398

کاربر

ارسالها: 1310

#95 Posted: 23 Oct 2012 19:14

پسر داییم تو کنکور ۱۰۰تا مونده به آخر شده
بعد داییم شیرینی پخش کرده
به داییم میگم چرا خوشحالی حالا؟
گف آخه فک نمیکردم ۱۰۰نفر از این خنگ تر باشن !

amin137398

کاربر

ارسالها: 1310

#96 Posted: 24 Oct 2012 11:38

واسه دوس دخدرم ميخواسم دسكش بخرم فروشندهه زن بود،گفت چه سايزي؟گفتم نميدونم،دستشو گذاشت روميزوگفت ازدست من كوچيكتره يا بزگتر دسموگذاشتم رودسش گفتم همينقدده.با عشوه گفت چيزديگه اي نميخوايد؟؟
گفتم اگه توسايزش كمكم كنيد شورت وسوتين هم ميخوام

elena

کاربر

ارسالها: 350

#97 Posted: 24 Oct 2012 14:29

یه گدا اومد ازم گدایی کرد منم وقت نداشتم ازکنارش رد شدم رفتم جلوتر که پول باطریساز رو بدم باطریساز گفت دیروز اشتباه کردم دیروز گفتم باطری ۱۱۰ تومن ولی قیمتش ۱۴۰تومنه ۳۰تومن رو اینجا ضرر دادم بانک زنگ زد چکی که گذاشتی به حساب رو نمیشه پاس کرد ۱۰تومن هزینه اش میشه منم قبول کردم اینجا هم یه ضرر دیگه میدون رو دور زدم کمربند نبسته بودم اینجا هم ۳۰تومن واسم نوشت باخودم گفتم همه اینا به خاطر اینه که به اون گداهه پول ندادم دوباره دیدمش دست کردم جیبم خواستم بهش پول بدم دیدم پول خرد ندارم رفتم از کیوسک روزنامه فروشی به ناچار یه روزنامه خریدم تابلکه به این بهانه پول خورد بدست بیارم بدم این گداهه که دیگه مارو بدبخت ترازاین نکنه اقا اونم پول خرد نداشت به جاش یه دفتربهم داد ااااااااا بازم پول خرد نداشتم دیگه بیخیال گداهه شدم رفتم دم مغازه دیدم یکی چک دستشه میگه اقا این چکی که به مادادی پاس نمیشه بانک میگه هزینه داره لطفا بگیرو پولشو به مابده این چک هم مال من نبود مال یه بنده خدایی بود تو شهرستان دور که البته دوتا چک بهم داده بود یکیشو خودم گذاشته بودم به حساب یکیشم که خرج کرده بودم همین چکی که الان دست این آقا ست چیکارباید میکردم گفتم آقا بیا اینم هرچی ته جیب من مونده بگیر برو هزینه پاس کردن چک بکن ۹ تومن ته جیبم مونده بود اونم دادم به این بنده خدا عجب روز بدشانسیه امروززززززززززز نشستم تو ماشین دیدم چراغ امپر بنزین روشنه ای گداااااااااااااااااااااااااااااااااااااا خدالعنتت کنه چه به روز ما که نیوردی

ویرایش شده توسط: elena

aloneLORD

کاربر

ارسالها: 273

#98 Posted: 25 Oct 2012 03:59

ﺩﯾﺮﻭﺯ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﺻﺪﺍﻡ ﮐﺮﺩ ﮔﻔﺖ ﺑﯿﺎ ﺑﺎ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻣﻨﻮ ﺗﺎ یه جایی ﺑﺮﺳﻮﻥ
ﮔﻔﺘﻢ ﺣﺎﻝ ﻧﺪﺍﺭﻡ مامان ، ﺑﺮﻭ ﺍﺯ ﺁﮊﺍﻧﺲ ﺳﺮ ﮐﻮﭼﻪ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﮐﺮﺍﯾﻪ ﮐﻦ لدفن
.
.
.
.
.
.
.
ﺍﻭﻧﻢ ﻫﯿﭽﯽ ﻧﮕﻔﺖ ﻭ ﺭﻓﺖ ...
ﺍﻻﻥ ﺑـﺶ ﻣﯽ ﮔﻢ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﮔﺸﻨﻤﻪ ﭘﺎﺷﻮ ﻏﺬﺍ ﺩﺭﺳﺖ ﮐﻦ ، ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ
ﻣﯽ ﮔﻪ ﺣﺎﻝ ﻧﺪﺍﺭﻡ
ﺑﺮﻭ ﺳﺮ ﮐﻮﭼﻪ ، ﺯﯾﺮ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺑﺸﯿﻦ ﻓﺘﻮﺳﻨﺘﺰ ﮐﻦ

هیــچی دیگــه دارم میــرم زیر آفتاب فــتوسنــتز کنم :|

لوتی هم نسلش عوض شده :-D
یه مدت نبودیم هم نسلای ما رفتن ی سری جدید اومدن :-D

amin137398

کاربر

ارسالها: 1310

#99 Posted: 25 Oct 2012 18:56

دختره تو بانک داشت حسابا رو برام توضیح میداد که:آره این سپرده کوتاه مدته ولی اگه زود درش بیاری سود نمیکنی

و باید توش نگهش داری ،،،

منم عمداً باز میپرسیدم یعنی اصن درش نیارم ؟

...
دختره خل باز میگفت : هر چی بیشتر توش باشه به نفع خودته،

من واسه خودت میگم .

گفتم یعنی برای شما ضرر نداره زیاد توش باشه؟

یهو قیافش عوض شد ولی خودشو نباخت و این دفه با پوزخند گفت:

البته موجودی شما انقدر کمه که اصلاً حسابو ببندید بهتره!!!!!!!!!!!!!!

slash00

کاربر

ارسالها: 1329

#100 Posted: 26 Oct 2012 14:43

به مادربزرگم ميگم پيامبر اكرم كه ميگن زنه يا مرد؟
مادربزرگ

من:

پيامبر:

اكرم خانوم زن همسايه:

ارمان هاي امام راحل: :fuck:

ادم:

حوا:

همه لات بازیات واسه مامانه بوده خون ریزیاتم که عادت ماهانه بوده
...

ویرایش شده توسط: slash00

صفحه 10 از 14: « پیشین 1 ... 9 10 11 12 13 14 پسین »

خاطرات و داستان های ادبی /

اندر پیچ و خم بد شانسی های من

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

↑ بالا