ارسالها: 1329
#121
Posted: 8 Dec 2012 18:24
متاسفانه یه ساعت پیش یه سوتی دادم گفتم تا داغه بذارم!البته طرف غریبه نبود خودمونی بود ولی خوو...
دوستم امیر بهم گفت که فلانی زبانت خوبه؟ منم کلی افه اومدمو از خودم تعریف کردمو قومپوز در کردیم که پس چی ؟من ارشد همینجوری رفتم سرجلسه زبان تخصصیو33 درصد زدم.گفت کمکم میکنی؟گفتم دادا در خدمتتیم در بست!
بنده خدا اونم رفت جزوشو آورد!جزوهههم نامردی نکرده بود300-400 صفحه بود سنگین!!
همینجوری که نگاش کردم ریدم!
بعد جزوه رو گرفتم خواستم یه بررسی اجمالی ازش بکنم.همچین قیافه هم گرفتمو درشو! باز کردم....دیدم نه بابا خیلی سخته ،این اولشه آخرش چیه!!!! بعد صفحشونگاه کردم دیدم نوشته374....!!! گفتم امیر این چرا اینجوریه ازین صفحه شروع میشه؟ جلد یک داره؟
دیدم امیر داره بایه لبخند تلخی و یک نگاه عاقل اندر سفیهی نگام میکنه!!! اروم دست برد جزوه رو از تو دستم کشید گفت:شايان جان انگلیسی از چپ به راست شروع میشه! مارو باش رو دیوار کی یادگاری نوشتیم!!!
باور کن از خنده روده بر شدم....!!
همه لات بازیات واسه مامانه بوده خون ریزیاتم که عادت ماهانه بوده
...
ارسالها: 1329
#122
Posted: 8 Dec 2012 18:42
چند ماه پيش نقل قول از طرف رفيقم!
اين رو گفت نيم ساعت فقط داشتم ميخنديدم كم مونده بود جان به جان افرين تسليم كنم!
یه بار رفته بودم کافی نت خواستم به صاحب مغازه بگم کارم تموم شده حواسم نبود یهو داد زدم آقا من پیاده میشم...
بعده چند لحظه کل کافی نت رفت رو هوا...
منم اومدو پول و بدم از خجالت در برم که طرف گفت داداش دلمونو شاد کردی نمیخواد پول بدی...
همه لات بازیات واسه مامانه بوده خون ریزیاتم که عادت ماهانه بوده
...
ارسالها: 1329
#123
Posted: 9 Dec 2012 17:20
داداشم امروز کشیدم تو اتاق پیش دانشگاهیه.میگه امروز باید میرفتم کلاس فیزیک... دور یه میدونی باید تاکسی میگرفتم منتها چون ساعت نزدیک 3 بود پرنده پر نمیزد! من همینجوری منتظر بودم که یهو یه 206 آلبالویی جلو پام ترمز زد... شیشه رو داد پایین منم خم شدم و در عین ناباوری دیدم راننده زنه! (از من بزرگتر میزد) برگشت گفت سلام! منم گفتم سلام بعدش با یه لبخند ژکندی گفت کجا میری؟ منه خنگ گفتم کلاس!!!
زنه رفت ولی بیچاره از بس خنده اش گرفته بود نزدیک بود بزنه به در و دیوار!!!
یعنـــــــــــــــــــــــــــــــی مــــــــــــــــــــردم از خـــــــــــــــــــــــــــنده
همه لات بازیات واسه مامانه بوده خون ریزیاتم که عادت ماهانه بوده
...
ارسالها: 1329
#126
Posted: 6 Feb 2013 13:55
اقا یه جا نوشته بود...
یکی از مشترک های شرکتمون (آی اس پی) خانومه محترمی هم هستند، خیلی صحبتمون هم جدیه..یهو ازم پرسید کارتونو دوست دارید ؟
(کار خودتون)
من فکر کردم میگه کارتون رو دوست دارید ؟ شروع کردم یکی یکی کارتون های مورد علاقم رو گفتم : والا پلنگ صورتی رو خیلی دوست دارم.. تام و جری هم بد نیست... وای
همه لات بازیات واسه مامانه بوده خون ریزیاتم که عادت ماهانه بوده
...
ارسالها: 1329
#127
Posted: 6 Feb 2013 13:58
یکی از دوستام میگفت یک مادر بزرگ پیر دارم که نزدیک 90 سال سنشه و حقوق بازنشستگی شوهرشو میگیره ...یک بار که بابام رفته بود پول از حسابش ورداره دیده بود کمه پیگیر شده بود فهمید یک نامرد از خدا بی خبر رمز دوم کارت رو فهمیده و داره باهش شارژ میخره خلاصه خونه مادر بزرگم جمع بودیم و داشتیم بحث میکردیم که یارو از کجا فهمیده رمز دوم چیه که هر کسی برای نشون دادن عقل خودش یک سوال از بدبخت مادر بزرگ میپرسید مثلا کارتو دست کسی ندادی؟؟؟ کسی نیومد خونه تون ؟؟؟ کسی راجع به کارت ازت سوال نکرد ؟؟؟و... که من برای اینکه سوادم رو به رخ بکشم گفتم مادرجون احیانا خرید اینترنتی نداشتی ؟؟؟ که دیدم سکوتی مرگبار فضا رو گرفت و همه مثل اینکه یک آدم احمق رو ببینند داشتند منو نگاه میکردند ...بابام گفت آخه پسر جان این مادر ما فقط بلده گوشی تلفن رو ورداره و دوباره بذاره سرجاش این چه سوالیه ...قیافه من اون وقت دیدنی بود
همه لات بازیات واسه مامانه بوده خون ریزیاتم که عادت ماهانه بوده
...
ارسالها: 1329
#129
Posted: 28 Feb 2013 10:43
اکادمی موسیقی این دختره ارمیا یه اهنگ خونده بود دختر مشرقی ام من...
بابازرگم اسمش تقیه بهش میگن مش تقی
ارمیا داش میگفت دختر مشرقی ام دختر مشرقی ام من... بازرگم میگه دروغ میگه این دختر من نیس بابابزرگ ما هم ... با ارمیا اره....
همه لات بازیات واسه مامانه بوده خون ریزیاتم که عادت ماهانه بوده
...
ارسالها: 1131
#130
Posted: 6 May 2013 16:35
پارسال یه بار دندون درد شدیدی داشتم و از قضا وقت سلمونی هم داشتم!
این پسره آرایشگره خیلی آدم دلم و شوخیه، اون شبم وقتی فهمید من دندون درد دارم آدرس خانم دکتر x رو که تو میدون x مطب داشت بهم داد.
من رفتم میدون x و اسم خانوم دکتره رو پیدا کردم، ولی تخصصش رو نخونده رفتم تو ساختمون!
وارد اتاق انتظار که شدم منشی پشت میز نشسته بود و یه عالم زن رو صندلیا نشسته بودن. فکر کردم از بخت من اون شب اون همه شلوغه!
جلو رفتم و جلوی میز منشی وایسادم و با صدای عجیب و غریب( چون نمیتونستم دهنم رو کامل باز کنم) پرسیدم: خانم دکتر هستن؟
منشی با تعجب پرسید: خانومتون زیر نظرشونن؟
منم همونطور که دستم رو لپم بود، با جدیت گفتم:
نخیر اومدم بندازمش راحت شم!
منشیه از پشت عینک نگاه تعجب ناکی بهم انداخت و چند تا از خانمایی که رو صندلیا نشسته بودن هر هر خندیدن!
من آب دهنم رو قورت دادم و از مطب زدم بیرون، وقتی تابلو رو خوندم، درد دندون یادم رفت و وایسادم تو پیاده رو خندیدم به اون احمد آشغال....
دکتر فلانی متخصص زنان و زایمان
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...