ارسالها: 273
#31
Posted: 11 May 2012 18:59
اون صداى اس ام اس رو حتما شنيديد كه ي نفر با ي لحن داد ميزنه.
برات ي مسج اومد.
مثل لر هايى كه داد ميزه.
يكي از رفيق هاى من تعريف ميكرد اين رو براي هشدار پيام گوشى دايش انتخاب كرد القصه دايش اينا فرداي همون روز با خانواده تشريف ميبرن خاستگارى و جاهاى حساس که بحس سر تعداد سکه و تاريخ عقدو اينجور جيزا بود ي دفعه واسه داماد بيچاره ى اس مياد و گوشى شروع مىکنه به داد زدن.
ديگه بقيش كه دستتونه
لوتی هم نسلش عوض شده :-D
یه مدت نبودیم هم نسلای ما رفتن ی سری جدید اومدن :-D
ارسالها: 1329
#33
Posted: 29 May 2012 07:31
تو یکی از شلوغ ترین ایستگاه اتوبوسای شهر با ساک باشگام وایساده بودم....7 8تا دختر هم نشسته بودن تو ایستگاه........ گوشیم زنگ خورد هم اتاقیم بود گفت: شايان یارو نبود جور نشد(اصلا مهم نبود)......... منم ک داشتم توجه یکی ازون دخترا رو بخودم جلب میکردم خواستم یه لحظه ادای سیلوستر استالونه رو واسش دربیارم...داد زدم: ینی چی جور نشد؟؟ بالگد زدم تو میله های ایستگا اتوبوس پام گیر کرد لای میله های ایستگا......ملت مرده بودن از خنده....دیگه فک کنم دخترا رو با برانکارد بردن تو اتوبوس.... 2 3 تا اتوبوس اومدو رفت من هنوز داشتم پامو از لای میله ها درمیاوردم...... .
همه لات بازیات واسه مامانه بوده خون ریزیاتم که عادت ماهانه بوده
...
ارسالها: 1329
#34
Posted: 31 May 2012 16:59
يادمه دبيرستان داشتيم dc هماهنگ امتحان ميداديم سر حوزه ی امتحان بودیم. یکی از مسئولا اومد گفت کارت هاتونو بزنید به سینه هاتون
پسره برگشته میگه : ما که سینه نداریم همه:
من رو انداختن بيرون بعد با كلي قسم و ايات بي خيال ما شدن!
همه لات بازیات واسه مامانه بوده خون ریزیاتم که عادت ماهانه بوده
...
ارسالها: 1329
#35
Posted: 1 Jun 2012 16:30
رفيقم تعريف مي كرد:
یه سری سرچهارشنبه سوری بود، کلی بمب و نارنجک قاچاق کردیم یزد خونه بابابزرگم اینا!
اونا خونشون باغ داره و خودشون انواعطیور و چهارپا مخصوصا دوپا رو پرورش میدن! کلا رویاییه...
داشتم تو باغ قدم میزدم دیدم بقل دیوار یه لونه مورچه س. یه فکری زد تو کلم و اومدم چندتا ترقه زدم تو سوراخشون. چشتون روز بد نبینه،ریختن بیرون که اصلا دیوار سیاه شد. منم دیدم اوضاع وخیم شده وارد سلاح های سنگین تر شدمو کم کم کار به نیرو کمکی کشید. آخرسر کم آوردیم و اومدیم توخونه. یه ساعتی گذشت، دیدم رو فرش داره چندتا مورچه راه میره، یاد اون فیلما اوفتادم که حیوونا برای انتقام برمیگردن! ازترس تا دم سکته رفتم و یهو وسط خونه تو اون شلوغی جیغ زدم: یا امام هشتم، موووررچچه!!!!
بعدشم فرارکردم!
فقط قیافه بقیه یادم مونده که همینجور خشکشون زده بود...
همه لات بازیات واسه مامانه بوده خون ریزیاتم که عادت ماهانه بوده
...
ارسالها: 1095
#36
Posted: 17 Jun 2012 14:24
جاتون خالی با بروبچ رفتیم دربند یه خانومی خوشگل با لباس تنگ کوتاه کفشهای پاشنه بلند و... داشت جلومون راه میرفت یکی از دوستان بلند گفت کی اینو میک.ه یهو یه اقای از کنارمون گفت منه عوضی منه ک.کش....
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 511
#37
Posted: 17 Jun 2012 15:58
اتفاقا یه همچین اتفاقی هم برای من افتاد
با دوستم بودیم رفته بودیم پمپ بنزین دیدم ماشین بغل دستیمون دیدم ۲ تا دختر بسیار خوشکل سانترال ولی دیدیم رانندش نیست یه دفعه ای دوستمگفت عجب دافایین یعنی کی اینارو ...
تا اینو گفت یکدفعه ای دیدم یه مرد سبیل کلفت اومده کنار دستمون گفت من خیالیه
اینو که گفت از خجالت رفتیم پاین صندلی سریع بنزین زدیم گازمون گرفتیم رفتیم که رفتیم
الاغ با اون خریتش از خیلی ها بهتره
ارسالها: 1095
#38
Posted: 17 Jun 2012 16:07
یه روز تو تجریش یه بنز ۳۲۰ تو ترافیک کنارم ایستاد که رانندش یه خانم بود من هم بی هواس داشتم به خانمه و ماشینش بر وبر نگاه میکردم ،که یهو خانومه گفت از این ماشینا میخوای منم گفتم بدم نمیاد گفت از اونایی که من میخورم اکه تو هم بخوری بهتر از اینا میخری..... و گازشو گرهت و رفت و من موندمو................
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 1095
#39
Posted: 17 Jun 2012 16:23
تو پارکینگ دانشگاه با دوستان ایستاده بودیم(البته به یه پرادو تکیه داده بودیم)که یه دختری اومد و گفت ببخشید میشه منم به ماشینتون تکیه بدم منم که داشتم با سویچ پرایدم بازی میکردم گفتم نه دارم میرم که چشتون روز بد نبینه خانومه دزدگیر پرادو رو زد سوار ماشین شد ورفت ومن موندم و دوستان که هنوزم سویچ ماشینمو میخوان که باهاش عکس بگیرن
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 511
#40
Posted: 17 Jun 2012 16:59
یه بار یادم زمان خدمت بود بچه ها جمعشون جمع بود وبحثمونم داغ شده بود
بحثمونم راجع به اون دنیا وآخرت واین چیزا بود که یکدفعه یکی از بچه ها به جای این که بگه نکیر ومنکر یکدفعه ای زبونش نچرخید برگشت وگفت نکیر و منیم کیر
اینو که گفت جمعیت ترکیدیم از خنده بحثمونم یادمون رفت
الاغ با اون خریتش از خیلی ها بهتره