انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
خاطرات و داستان های ادبی
  
صفحه  صفحه 4 از 14:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  11  12  13  14  پسین »

اندر پیچ و خم بد شانسی های من


مرد

 
اون صداى اس ام اس رو حتما شنيديد كه ي نفر با ي لحن داد ميزنه.
برات ي مسج اومد.
مثل لر هايى كه داد ميزه.
يكي از رفيق هاى من تعريف ميكرد اين رو براي هشدار پيام گوشى دايش انتخاب كرد القصه دايش اينا فرداي همون روز با خانواده تشريف ميبرن خاستگارى و جاهاى حساس که بحس سر تعداد سکه و تاريخ عقدو اينجور جيزا بود ي دفعه واسه داماد بيچاره ى اس مياد و گوشى شروع مىکنه به داد زدن.
ديگه بقيش كه دستتونه
لوتی هم نسلش عوض شده :-D
یه مدت نبودیم هم نسلای ما رفتن ی سری جدید اومدن :-D
     
  
مرد

 
سلام
ای تو روحت
دیشب اومدیم طی یک عملیات انتحاری ماشین پدر گرامی را بدزدیم
بابام همیشه سوویچ و ریموت ماشین رو تو اتاقش و رو میز میزاره دیشب وقتی از بیرون اومد سر یه چیزی بحثمون شد اونم ناراحت شد و رفت تو اتاقش خلاصه همونجا موند و خوابید مادرم یه سری هویج آماده کرده بود که آب هویج بگیرم منم تا اومدم آب هویج بگیرم برقا رفتن خلاصه بعدش همه خوابیدیم نصفه های شب بلند شدم گرسنم هم بود دیدم چیز زیادی تو یخچال نداریم و اگه چیزی هم میخواستم باید درست میکردم
همینجور ناامید داشتم میرفتم بخوابم که سوویچ رو کنار تلویزیون روی میز دیدم خواستم برش دارم که یادم اومد بلد نیستم(هیچ وقت از رانندگی خوشم نیومده)
یه همسایه داریم به اسم علی خیلی باحاله خداییش
زنگ زدم بهش و گفتم علی پایه ای بریم بیرون گفتش الان ساعت سه شب؟؟؟؟؟؟؟ گفتم بیخیال بابا نخواستیم ماشین زیر پام بود گفتم یه حالی بهت بدم
دیدم پشت گوشی گفت وایسا وایسا پایتم یالا خلاصه همینجوری با لباس خونه رفتم در رو باز کردم ماشینو از دنده خارج کردم هلش دادیم بیرون خوبه علی دوبرابر من هیکل و زور داره والا عمرا اینکار رو میتونستیم بکنیم با هزار زور و زحمت ماشینو بردیم بیرون و اون نشست پشت ماشین یه ذره گشت زدیم و بهش گفتم بیا بریم ساندویچی چیزی یه چیزی بخوریم
گفتش باشه
رفتیم فلافل فروشی از اینا که شب تا صبح بازن
رفتیم اونجا انقد گرسنم بود من حدود سه تا خوردم اما این هیولا دقیقا شیش تا خورد
اومدم حساب کنم دیدم کیف پولیمم نیوردم به علی گفتم چیزی ته جیبت نیست؟ گفتش بابا من کیفمو که نیوردم خلاصه موندم یارو هم بد نگاه میکرد در گوشی بهش گفتم علی برو ماشینو روشن کن بیار نزدیکم
حالا این یارو یه میزی داشت کنار خیابون که زیرش گاز روشن بود و میپخت و بالاش گوجه و خیار و انواع و اقسام چیزای خوردنی رو گزاشته بود علی ماشینو اورد کنارم به طرف گفتم چقد میشه گفت خودت سه تا داداشت شیشتا سرجمع میکنه یازده تومن منم همون موقع سریع پریدم تو ماشین حالا یارو از پشت داشت همینجور فحش میکشید و دنبالمون میومد خنده بازاری شده بود واسه خودش. خلاصه برگشتیمخونه و بزور ماشینو اوردیم تو و رفتم خوابیدم حالا خوب بود کسی نفهمید امروز صبح که گیر بودم عصری رفتم پیش همون دوست عزیزکه از دستش فرار کردیم و باهاش حساب کردم هر چند چه حسابی پولو گذاشتم و فرار
عصری داشتم با علی میحرفیدم گفتش آره همین ده دقیقه پیش داشتم با همون فلافلیه میحرفیدم پولشو بهش دادم آقا عجب مرد باحالیه مرتضی خیلی باهاش حال کردم
یعنی کارد میزدی خونم در نمیومد
دیگه بهش نگفتم من قبلش حساب کرده بودم
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
تو یکی از شلوغ ترین ایستگاه اتوبوسای شهر با ساک باشگام وایساده بودم....7 8تا دختر هم نشسته بودن تو ایستگاه........ گوشیم زنگ خورد هم اتاقیم بود گفت: شايان یارو نبود جور نشد(اصلا مهم نبود)......... منم ک داشتم توجه یکی ازون دخترا رو بخودم جلب میکردم خواستم یه لحظه ادای سیلوستر استالونه رو واسش دربیارم...داد زدم: ینی چی جور نشد؟؟ بالگد زدم تو میله های ایستگا اتوبوس پام گیر کرد لای میله های ایستگا......ملت مرده بودن از خنده....دیگه فک کنم دخترا رو با برانکارد بردن تو اتوبوس.... 2 3 تا اتوبوس اومدو رفت من هنوز داشتم پامو از لای میله ها درمیاوردم...... .
همه لات بازیات واسه مامانه بوده خون ریزیاتم که عادت ماهانه بوده
...
     
  
مرد

 
يادمه دبيرستان داشتيم dc هماهنگ امتحان ميداديم سر حوزه ی امتحان بودیم. یکی از مسئولا اومد گفت کارت هاتونو بزنید به سینه هاتون
پسره برگشته میگه : ما که سینه نداریم همه:
من رو انداختن بيرون بعد با كلي قسم و ايات بي خيال ما شدن!
همه لات بازیات واسه مامانه بوده خون ریزیاتم که عادت ماهانه بوده
...
     
  
مرد

 
رفيقم تعريف مي كرد:

یه سری سرچهارشنبه سوری بود، کلی بمب و نارنجک قاچاق کردیم یزد خونه بابابزرگم اینا!
اونا خونشون باغ داره و خودشون انواعطیور و چهارپا مخصوصا دوپا رو پرورش میدن! کلا رویاییه...
داشتم تو باغ قدم میزدم دیدم بقل دیوار یه لونه مورچه س. یه فکری زد تو کلم و اومدم چندتا ترقه زدم تو سوراخشون. چشتون روز بد نبینه،ریختن بیرون که اصلا دیوار سیاه شد. منم دیدم اوضاع وخیم شده وارد سلاح های سنگین تر شدمو کم کم کار به نیرو کمکی کشید. آخرسر کم آوردیم و اومدیم توخونه. یه ساعتی گذشت، دیدم رو فرش داره چندتا مورچه راه میره، یاد اون فیلما اوفتادم که حیوونا برای انتقام برمیگردن! ازترس تا دم سکته رفتم و یهو وسط خونه تو اون شلوغی جیغ زدم: یا امام هشتم، موووررچچه!!!!
بعدشم فرارکردم!
فقط قیافه بقیه یادم مونده که همینجور خشکشون زده بود...
همه لات بازیات واسه مامانه بوده خون ریزیاتم که عادت ماهانه بوده
...
     
  
مرد

 
جاتون خالی با بروبچ رفتیم دربند یه خانومی خوشگل با لباس تنگ کوتاه کفشهای پاشنه بلند و... داشت جلومون راه میرفت یکی از دوستان بلند گفت کی اینو میک.ه یهو یه اقای از کنارمون گفت منه عوضی منه ک.کش....
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
     
  
مرد

 
اتفاقا یه همچین اتفاقی هم برای من افتاد
با دوستم بودیم رفته بودیم پمپ بنزین دیدم ماشین بغل دستیمون دیدم ۲ تا دختر بسیار خوشکل سانترال ولی دیدیم رانندش نیست یه دفعه ای دوستمگفت عجب دافایین یعنی کی اینارو ...
تا اینو گفت یکدفعه ای دیدم یه مرد سبیل کلفت اومده کنار دستمون گفت من خیالیه
اینو که گفت از خجالت رفتیم پاین صندلی سریع بنزین زدیم گازمون گرفتیم رفتیم که رفتیم
الاغ با اون خریتش از خیلی ها بهتره
     
  
مرد

 
یه روز تو تجریش یه بنز ۳۲۰ تو ترافیک کنارم ایستاد که رانندش یه خانم بود من هم بی هواس داشتم به خانمه و ماشینش بر وبر نگاه میکردم ،که یهو خانومه گفت از این ماشینا میخوای منم گفتم بدم نمیاد گفت از اونایی که من میخورم اکه تو هم بخوری بهتر از اینا میخری..... و گازشو گرهت و رفت و من موندمو................
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
     
  
مرد

 
تو پارکینگ دانشگاه با دوستان ایستاده بودیم(البته به یه پرادو تکیه داده بودیم)که یه دختری اومد و گفت ببخشید میشه منم به ماشینتون تکیه بدم منم که داشتم با سویچ پرایدم بازی میکردم گفتم نه دارم میرم که چشتون روز بد نبینه خانومه دزدگیر پرادو رو زد سوار ماشین شد ورفت ومن موندم و دوستان که هنوزم سویچ ماشینمو میخوان که باهاش عکس بگیرن
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
     
  
مرد

 
یه بار یادم زمان خدمت بود بچه ها جمعشون جمع بود وبحثمونم داغ شده بود
بحثمونم راجع به اون دنیا وآخرت واین چیزا بود که یکدفعه یکی از بچه ها به جای این که بگه نکیر ومنکر یکدفعه ای زبونش نچرخید برگشت وگفت نکیر و منیم کیر
اینو که گفت جمعیت ترکیدیم از خنده بحثمونم یادمون رفت
الاغ با اون خریتش از خیلی ها بهتره
     
  
صفحه  صفحه 4 از 14:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  11  12  13  14  پسین » 
خاطرات و داستان های ادبی

اندر پیچ و خم بد شانسی های من

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA