ارسالها: 1329
#71
Posted: 15 Sep 2012 19:22
این سوتی رو یکی از دوستام برام تعریف کرده که تو ماه رمضون یه جایی دعوت بودن همه سر سفره افطار بودن که یکی از اقوام وسطهای افطار با خانومشو بچه اش میرسن مهمونی همه هی میگن چرا دیر اومدین ما منتظرتون بودیم و....خلاصه بابا بزرگ بچه ازش میپرسه بابایی چرا دیر اومدین ؟بچه آخه با مامانی وبابایی رفته بودیم حموم !!!! بابا بزرگه خوبه دیگه ...بچه : تازشم بابام رو کمر مامانم جیش کرد !!!وتا امروز ما این زن وشوهرو تو هیچ مهمونیی ندیدیم
همه لات بازیات واسه مامانه بوده خون ریزیاتم که عادت ماهانه بوده
...
ارسالها: 273
#72
Posted: 19 Sep 2012 02:21
افا اینو...........
بیخیال به اصل مطلب توجه کنید
بچه بودم، بابام منو برده بود مسجد، امام جماعت هم پیر بود آروم آروم نماز میخوند، منم حوصه ام سر رفته بود پا شدم رفتم بالای منبر میکروفونو ورداشتم، شروع کردم به خوندن شعرای مهد کودکمون، کل مسجد داشتن همراه با لبخند ملیحی به نمازشون ادامه میدادن...
یهو دیدم بابا نمازو ول کرده اینهو پلنگ گرسنه داره میاد سمتم، منم که به شدت احساس خطر میکردم فرارو به قرار ترجیح دادم و بابا بدو من بدو، منم که ریزه میزه
بودم از بین نماز گزارا سریع رد میشدمو داد میزدم: کمک این بیناموس (تازه یاد گرفته بودم) میخواد منو بزنه!! ،
چند نفر که اصن افتاده بودن کف مسجد ریسه میرفتن، بقیه هم در حال ذوق کردن بودن، این ماراتون حتی تو تامو جری هم بی سابقه بود تا اینکه باباو منو گرفتو تا میخوردم منو زد...
اگه اون موقع هم مث الان تو مسجد فیلم میگرفتن، فیلمش جهانی میشد. . .!!
من اگر کشته شوم باعث بد نامي توست!
موجب شهرت بي باکيو خود کاميه توست!
ارسالها: 273
#73
Posted: 19 Sep 2012 06:30
این واسه خودم نیست
بازی پرسپولیس فولاد رفتیم ورزشگاه.یه دوست عزیزی با بچش نشسته بود جفت ما.تا یکی حرف بد میزد این بابا میتوپید بش .تا داور پنالتی گرفت این دوست عزیز شروع کرد به فحاشی.بچش گفت :بابا فحش نده خوب نیست ,باباش گفت: خفه شو عمه خراب .
اقا دیگه کل سکوها تا 5دقیقه داشت مجروح میداد از خنده
من اگر کشته شوم باعث بد نامي توست!
موجب شهرت بي باکيو خود کاميه توست!
ارسالها: 273
#74
Posted: 19 Sep 2012 07:06
یه بار تو خیابون، یه تاکسی پیکان عهد عتیق جلو پام ترمز زد
(از اگزوزش دود میزد بیرون در حد پالایشگاه؛ سپر جلو و عقب نداشت؛ شیشه ها ترک خورده؛ تمام در و پیکرش ضربه خورده! خلاصه انگار از عملیات انتحاری نا موفق جون سالم به در برده باشه!)
در عقبو که باز کردم دیدم 4 نفر تو تاریکی به صورت کمپوت نشستن!
در جلو رو باز کردم دیدم یه نفر هم جلو نشسته! همین که خواستم از راننده بپرسم؛ دیگه چرا با این وضعیت من
تظره که من سوار شم! با یه صدای خش دار و لحن داش مشتی گفت بپر بالا که دیر شد! بعد به این یارو که جلو نشسته بود گفت؛ داداش یه کم با من صمیمی تر شو بذار این آقا هم تنگ شما بشینه!
منم که دیدم تو این یه ساعتی که تو خیابون علافم تنها تاکسیه که پیداش میشه، و میترسیدم که مجبور بشم پیاده برم تا خونه... گفتم بی خیال و به هزار زور و زحمت خودمو چپوندم جلو! حالا مگه در بسته میشد.
بگذریم...
وقتی ماشین شروع به حرکت کرد احساس میکردم هر لحظه ممکنه همه چیز ماشین بریزه پایین. انگار سوار تراکتور داشتیم زمین شخم میزدیم.
نگاه کردم دیدم از دنده ی ماشین فقط یه میله باقی مونده و راننده با لنگ یه چیزی شبیه سر دنده ساخته، و با اون دنده عوض میکنه.
جای آینه ی جلو راننده، یه آینه کوچیک حموم با بند آویزون کرده بود. تا اینجا ی کار خیلی خندم گرفته بود ولی همه جدی بودن... یه دفعه چشمم خورد به این روکش خزهایی هست که رو داشبرد میذارن (اسمشو نمیدونم) دیدم یارو به جای اون تیکه های پلاستیک که اینو نگه میدارن، یه گوجه ی کوچیک گذاشته! ظاهر گوجه نشون میداد که خیلی وقته اونجاس! آقا من هر لحظه ممکن بود از خنده منفجر بشم ولی بقیه همچنان کاملا جدی و ساکت...
حالا اصل موضوع!
از رادیو یه مسابقه پخش میشد که هر بار یه نفر زنگ میزد و یه مسابقه ی ورزشی رو گزارش میکرد و هرکی بهتر گزارش میکرد بهش جایزه میدادن!
گزارش های مردم با لهجه های مختلف و سوتی های زیاد منو بیشتر قلقلک میداد. که یه نفر زنگ زد و قرار شد کشتی رو گزارش کنه.
متن گزارش (با لهجه ی ترکی):
حالا خود حمید سوریان میره برای زیر دو خم پروین اعتصامی! حالا اینجا پروین اعتصامی رو خاک میکنه. پروین اعتصامی قرص و محکم به تشک چسبیده! ولی حمید سوریان حالا اینجا بار انداز رو اجرا میکنه...
گوینده ی رادیو: آقا آقای ... عزیزم! شما منظورتون فردین معصومیه؟
گزارشکر: بله بله ببخشید فردین معصومی
ادامه ی گزارش: بله ... فردین معصومی تا اینجا خوب کار نکرده.. حالا خود پروین معصومی... ببخشید فردین اعتصامی...
گوینده رادیو: آقا فردین معصومی...
اینجا بود که دیگه گفتم آقا بی زحمت نگه دارین. پولو پرت کردم سمت راننده و کف آسفالت نشستم و یه ساعت خندیدم... چیزی که جالب بود اینه که مسافرا و راننده تو این مدتی که پروین اعتصامی داشت فیتیله پیچ میشد حتی لبخند هم نمیزدن!
من اگر کشته شوم باعث بد نامي توست!
موجب شهرت بي باکيو خود کاميه توست!
ارسالها: 1329
#76
Posted: 22 Sep 2012 23:09
برنامه دوهفته پيش نود
فردوسی پور: مردم دوس دارن بازی های ملی رو ببینن
وکیل : اتفاقا در قوانین اتحادیه اروپا یه قانونی وجود داره به نام لاینسس ریپروش بالاموس ............... ............... ............... .
داداش كوچيكم: چي هست؟
من:صحبت ژيمناستيك المپيكه!
فردوسی پور : الان چی کار کنیم ؟ مردم انتظار دارن سریال پخش میشه بازی رو بخرید هر چقدر که هست !
وکیل : در تمامی کشور ها یه قانونی وجود داره به نام دیجیتال دیواید پیریپوزیشن گالالالا ............... ............... ............... .
داداشم: چي هست؟
من: صحبت پوزيشن برو لالا كن!
فردوسی پور : اونی که در روستا نشسته حرف های شما رو کاری نداره! بازی رو میخواد...
وکیل : قانونی هست به نام کپی رایت میسوایسن رسیور !!!!!!!!!!!!!!! !
داداشم: چي ميگه؟
من: ماهواره داره فيلماي بد نشون ميده
بابام اون گوشه اتاق:
نمیذارن آدم از الفاظ رکیک استفاده نکنه
همه لات بازیات واسه مامانه بوده خون ریزیاتم که عادت ماهانه بوده
...
ارسالها: 1329
#77
Posted: 23 Sep 2012 07:57
داشتم با صدای بلند X factorنگاه میکردم با pc که دوستم زنگ زد، اَد همون لحظه هم یکی اومد رو سن و تماشاچیا داشتن دست میزدن تا سلام کردم گفت چه خبره؟ چقدر سر و صداست... یهو قیافم شبیه ترول شد و حس شیطانیم گل کرد!
صدامو آروم کردم و ژست گرفتم گفتم: به عنوان دانشجوی نمونه انتخاب شدم اومدم جاییزمو بگیرم که زنگ زدی، مجری مجبورم کرد گوشیو جواب بدم و بزارم روی اسپیکر
(همین لحظه ام دوباره پلی کردم صدای دست و سوت و جیغا رفت بالا!!!)
به اِته پِته افتاده بود گفت: یعنی الان صدای منو همه میشنون؟
گفتم: آره، نمیخوای سلام علیک کنی؟
اینم یهو جدی شد گفت: سلام عرضمیکنم خدمت حضار گرامی!!!!
دیگه نتونستم جلوی خندمو بگیرم کف اتاق داشتم غلت میزدممممم و اونمفحشم میداد!!!!!!!
همه لات بازیات واسه مامانه بوده خون ریزیاتم که عادت ماهانه بوده
...
ارسالها: 1329
#78
Posted: 23 Sep 2012 18:08
اس 2 خریده بودم بعد سر کلاس کل دودل جامپ و فروت نینجا می ذاشتیم وسطکلاس پاشدم رفتم دستشویی و از قضا گوشیم افتاد تو توالت حالا وسط زنگ کلاس خر بیار و باقالی بار کن . تا آرنج رفتم تو چاه توالت و بعد از مدرسه رفتم علاالدین دنبال یه جایی بودم بدم درستش کنم رفتم تو یکی از این مغازه ها که نوشته بود تعمیرات فوری و... گوشیم و دادم به یارو گفت چی شده گفتم آب بهش خورده بعد یهزبون به باتریش زد که ببینه ولتاژ داره یا نه بعدش پرسید حالا تو چه آبی افتاده ؟؟ منم گفتم توالت .
من
تعمیر کاره
استیو جابز مرحوم
مردم تو مغازه
شانس آوردم گوشیمو بهم داد حد اقل!!!!!
همه لات بازیات واسه مامانه بوده خون ریزیاتم که عادت ماهانه بوده
...
ارسالها: 1329
#79
Posted: 28 Sep 2012 13:34
shakaat: واقعا موجود عجیبی هستی بز دزد
رفيقم تعريف ميكرد نمي دونم واقعيته جكه نمي دونم
رفت دارووخانه ، گفت 20 تا کا-ند-وم-میخوام ..
دو تا دختر پشت سرش شرووع کردن به خندیدن !
برگشت دخترارو نگاه کرد
گفت بکنش 22 تا کا-ند-وم
همه لات بازیات واسه مامانه بوده خون ریزیاتم که عادت ماهانه بوده
...