ارسالها: 1329
#81
Posted: 28 Sep 2012 14:52
دختره تو چت میگه دیگه از جندگی خسته شدم !
میگم مگه تو ج-ن-د-ه بودی ما خبر نداشتیم لاشـــي !؟
میگه نع ! بی ادب ..
میگم پس چی ؟!
میگه دالم لوس حلف میجنم ! جندگی یعنی زندگی دیگه !!
اَي بـدم ميـاد از ايـن دافـاي لــوس
همه لات بازیات واسه مامانه بوده خون ریزیاتم که عادت ماهانه بوده
...
ارسالها: 1329
#83
Posted: 30 Sep 2012 16:43
آمادگی که بودم مارو از طرف مهد برده بودن مسجد که قرآن یاد بگیریم ...
واسه اینکه بچه ها از مسجد خوششونبیاد به هرکی گفتن یه شعر بخونه
خلاصه نوبت من شد که شعر بخونم، منم اون لحظه استرس گرفتم همه ی شعرای مهد یادم رفت... به آخونده گفتم من شعر بلد نیستم ... اینم واسهاینکه دلم نشکنه گفت عیب نداره هرچی بلدی بخاطر من بخون ...
منم اون موقع تو فاز فیلم کلاه قرمزی بودم شروع کردم به خوندن: سلام الاغ عزیز حالت چطوووووره؟...
همین رو که گفتم دیدم مربیمون که داشت با حالت خندون منو نگاه می کرد صورتش قرمز شد اخماش رفت تو هم عین موشک رادار گریز پرید میکروفن رو بگیره...
بچه ها هم که همشون حوصلشون سر رفته بود همشون داشتن فرش کف مسجد رو گاز می زدن از خنده رودبر شدن...
اخونده هم یادم نیست چون مربیمون یورشش موفق بود و از ترسش روم دازکشیده بود صدام در نیاد...
همه لات بازیات واسه مامانه بوده خون ریزیاتم که عادت ماهانه بوده
...
ارسالها: 273
#84
Posted: 5 Oct 2012 02:01
داشتم تو پیاده رو میرفتم که یهو یه موتوری توی عابر پیاده با سرعت از بغلم رد شد و نزدیک بود بزنه به من!
داد زدم اینجا عابر پیادَست ها!!!
جواب داد اینجا ایرانه ها!!!
حرفش تا حدی منطقی بود که کاملا قانع شدم :
لوتی هم نسلش عوض شده :-D
یه مدت نبودیم هم نسلای ما رفتن ی سری جدید اومدن :-D
ارسالها: 273
#85
Posted: 5 Oct 2012 05:17
از سر شب که با چرخ افتادم تا حالا خوابم نبرده فک کنم زانوى پاى چپم آسيب ديده باشه.
الان ٥ ساعت ميكذره اما من از شدت درد خوابم نميبره.
لوتی هم نسلش عوض شده :-D
یه مدت نبودیم هم نسلای ما رفتن ی سری جدید اومدن :-D
ارسالها: 1131
#89
Posted: 19 Oct 2012 01:07
چند هفته پیش توی راه اداره، سوار یه تاکسی شدم که وضع ظاهریش بدک نبود، اما داخلش...
صدای لوکوموتیو قطار که دیوونم کرد، از یه طرفم راننده با یه صدای زمخت، سیاسی بحث میکرد.
یهو. یکی از مسافرا که مرد کامل و جا افتاده ای بود، گفت: آقا کم گله کن، به کسی اعتماد نیست...
بعد با انگشت منو نشون داد و گفت: مثلا" شاید همین آقا اطلاعاتی باشه!!!
راننده نگاهی به من که به دلایلی ریش و پشمی درآورده بودم انداخت و رو به مرد دیگه گفت: بعیدم نیست از اون پدر سوخته ها باشه...
نمیدونستم باید عصبی باشم، یا بخندم به حرفاشون!!!
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
ارسالها: 1131
#90
Posted: 19 Oct 2012 01:27
چند هفته پیش توی راه اداره، سوار یه تاکسی شدم که وضع ظاهریش بدک نبود، اما داخلش...
صدای لوکوموتیو قطار که دیوونم کرد، از یه طرفم راننده با یه صدای زمخت، سیاسی بحث میکرد.
یهو. یکی از مسافرا که مرد کامل و جا افتاده ای بود، گفت: آقا کم گله کن، به کسی اعتماد نیست...
بعد با انگشت منو نشون داد و گفت: مثلا" شاید همین آقا اطلاعاتی باشه!!!
راننده نگاهی به من که به دلایلی ریش و پشمی درآورده بودم انداخت و رو به مرد دیگه گفت: بعیدم نیست از اون پدر سوخته ها باشه...
نمیدونستم باید عصبی باشم، یا بخندم به حرفاشون!!!
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...