ارسالها: 1404
#31
Posted: 23 Apr 2012 06:13
من یه بار با یکی از معلما لج افتاده بودم الکی ازم نمره کم کرده بود سر جلسه امتحان بایانی رو یه برگه یه چیزی نوشتم با خودم یواشکی بردمش سر جلسه اونم مراقبمون بود سر جلسه برگه رو دراوردم یکم تو دستم چرخوندمش نه به اون ضایعی که همه بفهمن همون قدر که یکم شک کنه تا فهمید اومد نزدیکم برگه رو از تو دستم کشید باز کرد که بخونه توش بزرگ با قرمز نوشته بودم
زرشک تا خوند من زدم زیر خنده بچه ها هم چون با قرمز نوشته بودم دیدن زدن زیر خنده بدبخت دیگه مراقب هیچ کلاسی نشد
ﺍﺯ ﺗﻨﻬﺎﯾﯿﻢ ﺭﺍﺿﯽ ﻧﯿﺴﺘﻢ . . .
ﻭﻟﯽ ...
ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻢ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﻧﯿﺴﺘﻢ . . . .
ویرایش شده توسط: roohiiii
ارسالها: 353
#32
Posted: 23 Apr 2012 06:15
تو دوراااااااااان ابتدایی همیشه دوس داشتم کلاااااااس پنجمی باشم فک میکردمممممم خیلی مهم میشم اما وقتی کلاس پنجمی شدم افسوس میخولدم چلا سال تموم نمیشه برم راهنمااااااااااااایی. باااااز راهنمایی دوس داشتمممممممممممممممم سومی باشم اما وقتی سومی شدمممممممممم اشتیاق دبیرستان منو قلقلک میداد و نمیزاشت لذت ببلمممممممممممممممممممممم تو دبیرستان بچههای پیش دانشگاهی بلااااااام اخر ارزو بودن اماااااااااااااااااااااا حتی یروز از پیش دانشگاهیمو نفهمیدم تو مدرسه شون همش داشتمممممممم خراااااااااااای درسو میزدم بلم یونی اماااااااااااااااااااااااااااااا الان دلم میخواد دوبااااااااااااله برم ابتدایی و مامانم هر روز بگه خوب درس بخونی بلاااااااااااااات یه پاک کن ازونا که دوس دالی میخلمممممممممممممممممممممم.
دلم برای هم آغوشیِ صمیمیِ تنها یمان
برای نوازش
برای صدا کردنهای تو
برای حرفهای خوب
تنگ شده
صدایم کن!
دلم برای دوست داشتنهای بی انتها
برای شبهای تا صبح ... بدون خواب
برای خودم
برای خودت
پنجرهها و مهتاب
تنگ شده
صدایم کن!
ارسالها: 1131
#36
Posted: 6 Jul 2012 15:59
چند روز پیش یکی از دوستای دبیرستانیم رو دیدم، یه خاطره ای تعریف کرد که کلی دل و رودم رو بیرون ریخت...
گفت:
یادته سال دوم دبیرستان که بودیم، یه روز سر کلاس هندسه با کاغذ فیلی موشک درست کردی؟
منم گفتم:
نه والا!!!
ادامه داد:
بابا همون که بعد کوبیدیش به کمر معلم و چسبوندیش به تخته!!!
یهو یادم اومد بعدش چی شده، آقا معلم که نفهمید کار کی بوده، این پشت سری منو برد و تا میخورد زدش...منم وسط کار طاقت نیاوردم، و گفتم نزنش کار من بوده!
القصه که معلم قدم اول رو به سمتم برداشت و همین کافی بود تا پشیمون بشم و بیفتم به التماس، که آقا ما نبودیم آقا
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
ارسالها: 7673
#37
Posted: 25 Sep 2012 10:22
اون 3 سال اول تحصیلی یعنی کلاس اول و دوم و سوم واسه من خاطره بد زیاد داره
من نمیدونم اون ناظم دیوس چرا انقدر به شلنگ زدن تمایل داشت
در جایی که واسه کلاسای دانشگاه ادم ارزشی قائل نیست انچنان و حالا یا میره یا نمیره یا دیر میره
کلاس دوم ابتدایی تو فصل زمستون
فقط 5 دقیقه دیر رسیدم به مدرسه و بچه رفته بودن سر صف
اونایی که دیر میومدن رو کلاس پنجمی ها که اسمشون مامور در بود نمیزاشتن برن سر صف
خلاصه یک کابوس بزرگی بود برای بچه ها این موضوع
مجازات دیر رسیدن به مدرسه دو تا شلنگ سبز رنگ بود
اون زمان توی مدرسه 3 مدل شلنگ داشتیم
یه شلنگ قهوه ای رنگ که خیلی باریک بود( مخصوص معلم ها)
شلنگ سبز که کلفت بود از شکلنگ اب بزرگتر(مخصوص ناظم)
شلنگ نارنجی که وصف ناشدنی بود(مخصوص خود مدیر)
خلاصه اون صبح زمستونی دخل ما رو اورد این ناظم دیوس
جالبه که دستکش دستم بود از شدت سرما
بهم گفت احمق میخوای منو خر کنی ؟ دستکشتو در بیار یه دونه بیشتر بت میزنم
الان با خودم میگم اخه با چه دلی یه بچه 8 9 ساله رو انقدر محکم میزدن؟
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#38
Posted: 25 Sep 2012 10:27
این خاطره من نیست مال یه دختر خانوم گل و گلابه که نمیشناسمشم!
من از اولین خاطره ی دوران مدرسَم ؛ روزِ اولِ مهر که اولین بار بود مدرسه میرفتم ؛ یه چیزای تیره و تاری یادمه : (
یادمه که مامانم منو برده بود مدرسه ؛ منم از همون اول به مامانم چسبیده بودم دستشَم ول نمی کردم ؛ بعدش که بچه ها همه رفتن سره کلاس مامانم به من گفت تواَم برو من اینجا (بیرون کلاس) میمونم نگات میکنم ؛ منم دستشو ول کردم رفتم تو کلاس و نشستم روی یه نیمکت ؛ یهو مامانمو دیدم که دیگه بغلم نبود و بیرونه کلاس وایسادهو یه لبخندی هم رو لباشه ؛ منم یه لحظه میون اون هیاهوی بچه ها ترس برم داشت ؛ دیدم یه دختره داره اونورتر گریه میکنه ؛ منم که اونو دیدم یهو زدم زیر گریه ؛ مامانم از بیرون که منو میدید اومد تو کلاس گفت گریه نکن من هستم ؛ منم دستشو محکم گرفتم با گریه و زاری التماس گفتم : "مــنــو بــبــــر خــــــونـــه مـــن نمــی خـــوام مــدرســه باشــــمــــ... تـــورو خـــدا..." ! چه دادو بیدادی راه انداخته بودم اما... جیغ می زدمـــ...ــــها : (
بعدش مامانم دید ول کن نیستم بردم خونه ؛ تا مسیر خونه فقط هق هق یه سره گریه میکردم ؛ بعدش که رسیدیم یه کم آروم شدم ؛ بنده خدا تایه هفته ی اولِ مدرسه میومد از اول تا آخر تو حیاط میموند که اگه باز گریه کردم بیاد پیشمـــ... خلاصه بعد از چند هفته ترسم ریخت و مثل بچه آدم نشستم سر کلاســـ...
یکی از بهترین دوران تحصیلیم هم پیش دانشگاهی و کلاس کنکورم بود... خیلی خاطره داشتیم یادش به خیر... از دانشگاه به اینور دیگه ماجراها و اتفاقا برام جذابیت ندارهــ... مودم عوض شدهـــ....
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#39
Posted: 25 Sep 2012 10:32
یادمه اولین روز مدرسه 3 نفرو با کتک کشوندن سر کلاس ما
یکیشون که اسمش پژمان بود(اسمش به خاطر همین موضوع یادم مونده)
دست و پای خودش رو به چهارچوب در اهرم کرد تا معلم نتونه ببرتش داخل
بعد هم که به زور رفت داخل خودشو انداخت کف کلاس معلم هم کف کلاس میکشیدش رو زمین
نعره میزدا
بساطی بود اون روز
دلسرد نشی از خاطره گفتنا با خاطر تغییر مودت
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#40
Posted: 25 Sep 2012 10:36
دوران دبستان کار خاصی نمیکردیم. از راهنمایی کم کم قدم رشد کرد ومینشستم ته کلاس. وسط درس دادن معلم پارازیت مینداختیم و از اینکه همه ی کلاس میخندیدن احساس خوبی پیدا میکردیم
یکی از کارهای مورد علاقه مون هل دادن نیمکت های جلویی با پاهامون بود. جوری هول میدادیم که نیمکت ردیف اول کلاس میچسبید به میز معلم
تا جایی که خاطرم هست این کار بارها باعث اخراج شدن من و دوستام از سر کلاس میشد. یکبار یادمه یکی از معلم ها که آدم خیلی بی اعصابی بود و به وحشی بازی در آوردن معروف بود سر همین داستان همگی دو ردیف آخر کلاس رو که جمعا 8 نفر میشدیم رو آورد پای تخته و یک چوب کولوفت از داخل کیفش درآورد و به دست هرکدوممون 10 تا محکم چوب زد
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن