ارسالها: 24568
#1,031
Posted: 6 Jan 2016 18:13
عاقبت عشاق سینه چاک
نويسنده: نيل سايمون
مترجم: شهرام زرگر
مروري بر كتاب
جنِت: بارنی، چه مقدار از زندگیتو واقعا خوش گذروندی؟ یه عدد بهم بگو. یا به درصد
بارنی: جنت، من نمیتونم جواب بدم. خیلی بی معنیه. نصف. در حدود نصف. 51، 52 درصد. یه چیزی تو این مایه ها
جنت: میدونی مالِ من چند درصده؟ میدونی دکتر «مارگولیس» درصدِ خوش گذروندنِ منو چه قدر تخمین زده؟ هشت و دو دهم درصد. «بارنی» من سی و نه سالمه و فقط هشت و دو دهم درصد از زندگیمو خوش گذروندم
بارنی: تعجبی نداره اینقدر افسرده ای. من با 51 درصد هم خودمو افسرده میدونم، میتونم فکر کنم تو با هشت و دودهم درصد چه حالی داری
جنت: فکر میکنی اساسا همه مردم خوبن؟ فکر میکنی دنیا پر از آدمای نجیب و مهربون و فروتنه؟ سه تا شونو اسم ببر؟
بارنی: زنم «تلما»، «جان اف. کندی» و مسیح
جنت: من نتونستم بارنی. از این دنیای درندشت نتونستم هیچ وقت سه نفر رو انتخاب کنم ...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,032
Posted: 6 Jan 2016 18:13
بعضي ها داغ شو دوست دارن
نويسنده: بيلی وايلدر
مترجم: شهرام زرگر
مروري بر كتاب
يك سواري نعرهكش مدل اواخر دهه 1920 با شكوه و متانت در خياباني نيمه خلوت و زمستاني پيش ميرود.
در سواري، چهار مرد عبوس و سياهپوش و نيز تابوتي با يك حلقه گل داوودي بر آن ديده ميشوند.
يكي از آنان رانندگي ميكند و ديگري كنارش نشسته است.
دو نفر ديگر، پشت نعشكش، دو سوي تابوت نشستهاند.
گويي هر چهار نفر به خوبي از تشريفات مربوطه آگاهي دارند.
در همين لحظه صداي آژير ضعيفي ميشنوند كه به سرعت بلندتر ميشود.
راننده و بغل دستياش نگاهي نگران به يكديگر مياندازند.
دو نفر ديگر با دلواپسي به طرف در پشتي حركت ميكنند، پرده سياه رنگ روي قاب شيشهاي را بالا ميزنند و با احتياط نگاهي دزدانه به بيرون مياندازند.
از ميان قاب شيشهاي، خودروي پليس را ميبينند كه با چراغگردان، آژيركشان به آنها نزديك ميشود.
جک لمون و تونی کرتیس که دو نوازده تهی دست هستند به طور تصادفی شاهد تصفیه حساب گانگسترها و کشتار روز سن والتین هستند.
آنها برای فرار از دست گانگسترها لباس زنانه میپوشند و خود را جای 2 نوازنده ی ساکسیفون و بیس جا میزنند و در این راه هر دوی آن ها عاشق مرلین مونرو که یکی از نوازندگان این گروه است میشوند و رقابت جالبی بینشان شکل میگیرد.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,033
Posted: 6 Jan 2016 18:14
شیش و بش
نويسنده: محمد چرمشير
ناشر: قلمرو هنر
مروري بر كتاب
محمد چرمشیر (زاده تهران) نمایشنامه نویس و مدرس تئاتر است. او دانش آموخته رشته ادبیات نمایشی در سال از دانشگاه تهران است. محمد چرمشیر بیش از صد نمایشنامه نوشته است. وی پنجاه و چهار نمایشنامه چاپ شده دارد و نمایشنامه هایش به زبانهای انگلیسی آلمانی و فرانسوی ترجمه و در کشورهای ایران، آلمان، انگلستان، فرانسه، ایتالیا و آمریکا اجرا شده اند.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,034
Posted: 6 Jan 2016 18:14
وصيت نامه ي ققنوس
نويسنده: رضا علامه زاده
مروري بر كتاب
زنده ياد احمد شاملو، ققنوس ادبيات معاصر ماست. زين روست كه كلام او همواره تازه وشاداب است...
وصيت نامه ي ققنوس فيلم نامه اي است خواندني از رضا علامه زاده، نويسنده و فيلم ساز معاصر كه بنا بود براساس آن فيلمي با حضور شاعر ساخته شود. فيلمي كه ساختن اش براي هميشه محال شد.
ققنوس نام پرنده اي افسانه اي در اساطير ايران است كه گاه در رسيدن مرگ، از به هم زدن بال هايش آتشي مي افروزد و خود را مي سوزاند. از خاكستر اين آتش، ققنوسي جوان پر مي كشد و زندگي مي آغازد.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,035
Posted: 6 Jan 2016 18:15
جزیره همدردی
نويسنده: احمد حسن زاده
مروري بر كتاب
به طور شگفت انگیزی به باور مادر مرحومم ایمان دارم و این ایمان به قدری در من ریشه دار و عمیق است می توانم بوی پدر را در میان نسیمی که از امواج دریای پارس به ساح می آید، احساس کنم. می دانم دیگر هیچدقت جسم پدر را نخواهم دید، اما احساس می کنم پدر در این سواحل و آب ها نشانه هایی از خود برای من برجا گذاشته که باید آنها را کشف کنم.
آن زمان که من و برادرم کوچیک بودیم، دیگران عمق نگاه و فهم مادرم را نفهمیدند. اما گمان می کنم مادر هم در جستجوی چیزی شبیه به همین، سه سال از زندگی اش را در این جاها گذرانید، به هر تقدیر اگر آن چیزی را که احساس می کنم پدر برایم بجا گذاشته، در ساحل جستم که هیچ، اگر نه، به دریا خواهم رفت.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,036
Posted: 6 Jan 2016 18:15
در کوچه های خرمشهر
نويسنده: مریم شانکی
مروري بر كتاب
آن زمان که همه به دنبال دفاع از ایران، حفظ خاک ایران و بیرون راندن متجاوزان از خاک خرمشهر بودند، زنی بود که خوب می دانست روزی و روزگاری جنگ تمام می شود و از آن خاطره ای بر جای می ماند ؛ خاطره ای که جای خالی بسیاری از رزمندگان را با خود خواهد داشت. چون بسیاری از این مردان و زنان آسمانی شهید می شدند و از آنها تنها نامی در خاطر مردم خواهد ماند. او ضبط صوت کوچکش را برداشت و قدم به قدم کوچه های خرمشهر را پشت سر گذاشت تا دیده ها و شنیده های این رزمندگان را جمع آوری کرده و به عنوان یک سند حفظ کند. حالا هم آنها را در کتابی به نام «در کوچه های خرمشهر» منتشر کرده است.
مریم شانکی همان زنی است که پا به میدان جنگ گذاشت تا با گفت وگوهایی که انجام می دهد، بتواند حال و هوای بهشتی آن روزها را حفظ کند و به نسل های بعد نشان دهد که روزی مردمانی بودند که جنگ را با همه تلخی هایش شیرین نگاه کردند و بی هیچ ترسی از شهادت رو در روی دشمن ایستادند.
حالا این کتاب تبدیل به اثری جامع شده که گفت و گوهای مریم شانکی با افرادی چون شهید بهروز مرادی، صالح موسوی فرهاد دشتی، محمد نورانی و همچنین 7 زن خرمشهری را در بر می گیرد؛ زنانی که مردانه در برابر تجاوزات دشمن بعثی ایستادگی کرده اند. این کتاب، مشکلات روزهای نخستین جنگ، کمبود تدارکات و کمبود نیرو و تجهیزات نظامی، ایثار و فداکاری در برابر دشمن و مقاومت در مقابل اشغال خرمشهر و صحنه های دلخراش شهادت شهدا را به خوبی روایت می کند.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,037
Posted: 6 Jan 2016 18:16
شنام
نويسنده: كيانوش گلزار راغب
مروري بر كتاب
خاطرات کیانوش گلزار راغب
شنام بر عکس تصور اولیه خواننده نه اسم مرد است و نه اسم زن. شنام، نام یکی از ارتفاعات مشرف به یکی از شهرهای عراق است و به معنای مرز موعود است. اما در جریان شنام می بینی که کیانوش گلزاری، کم کم شنام نامیده می شود.
شنام نه یک داستان است و نه یک رمان. خاطره است. یک خاطره واقعی که جلوه های داستانی زیادی دارد و مثل یک رمان آدم را تا آخر ماجرا می کشاند. این خاطره واقعی به قول خود نویسنده همه اش از منبع ذهنی است و این شاید یکی از ضعف های کار باشد. این که این خاطرات واقعی را مستند نکرده و این برای تاریخ و پژوهش ادبی دفاع مقدس کافی نیست.
چند فصل اول، شنام مثل باقی کتاب های جنگ است، اما از فصل های میانی کتاب، شیلان دختری کرد وارد زندگی شنام می شود. از این پس عاشقانه ای را می خوانید که در کمتر کتاب جنگی دیده اید. عشقی پاک و انسانی و همین کتاب شنام را از همه کتاب های جنگی متمایز می کند.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,038
Posted: 6 Jan 2016 18:16
شهري چون بهشت
نويسنده: سيمين دانشور
مروري بر كتاب
مجموعه ۱۰ داستان كوتاه
شهري چون بهشت :
مهرانگيز كنيز سياه پوست خانه علي است كه براي او از سرنوشتش مي گويد و علي عاشق دختر خاله اش نير است .
عيد ايراني ها :
يك خانواده آمريكايي ساكن ايران عاشق حاجي فيروز شده اند و مي خواهند كاري براي او بكنند .
سرگذشت كوچه :
زن بي سوادي با همه خوب و بد شوهرش ساخته و حالا كه شوهرش پزشك شده و به سر و سامان رسيده سراغ دختر جوان ديگري رفته است .
بي بي شهربانو :
زن كوري با دختر و پسرش به زيارت حضرت شهربانو رفته تا مرادش را از او بگيرد .
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,039
Posted: 6 Jan 2016 18:16
ستاره های خانه ای كوچك
نويسنده: فيروزه حجازی
مروري بر كتاب
مهدي به چي نگاه مي كني ، مگه هنوز سر و گوشت مي جنبه مي خواي جاده رو دور بزنم بر گرديم دختره رو ببيني؟
نه جون رحمت نه حواسم جاي ديگه س. زنه رو كه كنار جاده مي رفت ديدي سبد رو سرش بود.
عجيبه عين خديجه خانم خدا بيامرز بود. مادر زهرا رو ميگي؟
آره تا اينجا كه اين همه راه اومديم اگر اشتباه نكنم هر يك ساعت يك زني رو ميبينم كه سبد رو سرش از كنار جاده رد ميشه عينهو خديجه خانم خدا بيامرز( خوب پيش مياد آقا مهدي فكرش و نكن رسيديم به قهوه خانه، بيا بريم پائين يك خستگي در كنيم و آبي به سر و رومون بزنيم)
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,040
Posted: 8 Feb 2016 01:18
سقوط فرشتگان
نويسنده: تريسی شواليه
مترجم: نينا فراهانی
مروري بر كتاب
خانم بيکر آرام خنديد: "تازه اگر هم کسي به تو حق رأي ميداد، تو نميدونستي به کي رأي بدي. اون ها مثل گوسفندهاي گله مي زدند پشتت و تو هر جا ميگفتند ميرفتي."
فرياد زدم: " خوب هم مي دونستم. اونقدر ها هم کودن نيستم. حزب کارگر، براي زن کارگر. اما هيچ کدوم از اون زن هايي که بالا نشسته ند، به حزب کارگر رأي نمي دن. حتي به حزب ليبرال هم رأي نمي دن. اون ها طرفدار حزب محافظه کارن.مثل شوهراشون. يه محافظه کار هم هرگز به زن ها حق رأي نميده. اصلا هم مهم نيست که چي ميگن"
خانم بيکر چيزي نگفت. شايد از اينکه من داشتم راجع به سياست حرف مي زدم تعجب کرده بود. راستش خودم هم تعجب کرده بودم. خيلي دور و بر اين مبارزان حق رأي چرخيده بودم- اينها کاري کردند که من هم شروع کنم به پرت و پلا گفتن.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand