ارسالها: 24568
#1,061
Posted: 23 Jul 2016 22:17
جاده
نويسنده: كورمك مك كارتی
مترجم: حسين نوش آذر
مروري بر كتاب
فاجعه اي اتفاق افتاده و آمريكا نابود شده است.
همه جا را خاكستر پوشانده، همه ي فصل ها، فصل زمستان است.
غذا و آب كمياب است.
حيوانات از بين رفته اند و انسان ها همديگر را مي خورند.
پدري با همسرش از ساحل شرقي آمريكا به سوي ساحل جنوب غربي به راه مي افتد.
با اين اميد كه در سواحل جنوب غربي شرايط زيست مناسب باشد.
آنها فقط يك هفت تير دارند با دو فشنگ، لباس هايي كه به تن دارند و يك گاري.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,062
Posted: 23 Jul 2016 22:18
اشك آنجلا
نويسنده: فرانك مك كورت
مترجم: زهرا تابشيان
مروري بر كتاب
تجربه اي درخشان در زندگينامه نويسي برنده جوايز انجمن نقادان كتاب كشور، و لوس آنجلس تايمز و شوراي كتاب سال آمريكا هر چند گاه يك بار خواننده اي خوشبخت به كتابي بر مي خورد كه تاثيري نازدودني بر ذهن و فكر وي بر جا مي گذارد.
اين تاثير ناشي از خواندن اثري است كه وي مي خواهد همه پيرامونيان خويش را بي درنگ در لذت خواندنش با خود سهيم گرداند... زندگاني فرانك مك كورت و شيوه موثر روايت اين زندگي همه آنچه را كه لازمه انسانيت است و بايد بدانيم بر ما اشكار مي سازد .
( لينا لانن مطبوعات آزاد ديترويت)
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,063
Posted: 23 Jul 2016 22:18
آشفتگان شيفته
نويسنده: سلمالا گرلوو
مترجم: پرويز داريوش
مروري بر كتاب
كتابي است در مورد زندگي اشراف و روستاييان سوئدي
كتاب در حقيقت چند تا داستان بلنده كه به هم ربط دارند . ژنرال بنگت لوئنسكولد نظامي شجاعي بوده كه ثروت زيادي براي خاندان مهيا مي كنه و يك انگشترم داشته كه از شاه هديه گرفته بود و براش خيلي عزيز بوده و وصيت مي كنه موقع مرگ اون انگشتر را هم باهاش دفن كنن و بازماندگانش چنين مي كنند اما وسوسه باعث مي شه يك زن و مرد دهاتي سراغ اون قبر رفته و انگشتر را بدزدن و به نفرين ژنرال دچار بشن و زندگيشون بد يمن بشه . ...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,064
Posted: 23 Jul 2016 22:19
عقايد يك دلقك
نويسنده: هاينريش بل
مترجم: محمد اسماعيل زاده
مروري بر كتاب
در اين چند هفته آخر، مهمترين تمريني را كه يك دلقك بايد انجام دهد، يعني تمرين حركات صورت را انجام نداده بودم، دلقكي كه اساساً با حركات اعضاي صورتش بايد تماشاگر را جذب كند، ميبايستي سعي كند دائماً عضلات صورتش را تمرين دهد. قبلاً هميشه پيش از شروع تمرين، مدتي روبهروي آينه ميايستادم و درحالي كه زبانم را از دهان خارج ميكردم، خودم را از نزديك نظاره ميكردم تا احساس بيگانگي را از بين ببرم و به خودم نزديكتر شوم.
بعدها دست از اين كار برداشتم و بدون اينكه از عمل خاصي كمك بگيرم، حدود نيمساعت در روز به خودم مينگريستم و اين كار را آنقدر ادامه ميدادم كه حضور خودم را نيز از ياد ميبردم:
از آنجايي كه در من تمايلات خودستايي وجود ندارد بارها در زندگيام چيزي نمانده بود كه كارم به جنون بكشد.
بعد از انجام اين تمرينها خيلي راحت وجود خودم را فراموش ميكردم، آينه را برميگرداندم و اگر بعداً در طول روز به شكلي تصادفي خودم را در آينده ميديدم، وحشت ميكردم.
آن كسي را كه در آينه ميديدم، مردي غريبه در حمام يا دستشويي منزل من بود، كسي كه نميدانستم آيا او موجودي جدي است يا مضحك، مردي با بيني دراز و صورتي بسان ارواح و آن وقت بود كه از ترس تا آنجا كه توان داشتم با سرعت پيش ماري ميرفتم تا خودم را در چشمان او نظاره كنم تا از واقعيت وجود خويش مطمئن شوم.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,065
Posted: 23 Jul 2016 23:14
حسن مقدم و جعفرخان از فرنگ آمده
نويسنده: اسماعيل جمشيدی
مروري بر كتاب
مصور
حسن مقدم نمایش نامه نویس ایرانی بود. وی به روایتی در بهمن ۱۲۷۶ و به روایتی دیگر در بهمن ۱۲۷۷ در تهران به دنیا آمد و در نوامبر ۱۹۲۵ در سن ۲۷ سال و ۸ ماهگی بر اثر مرض سل در آسایشگاه لیزن Leysen درگذشت. وی نخستین داستان خود را به سال ۱۲۹۵ در استانبول منتشر کرد. عنوان داستان هندوانه بود و در گونه فکاهی نوشته شدهبود. مجامع ادبی از این کتاب استقبال فراوانی کردند. از دیگر آثار مقدم میتوان به نرگس، زن حاجیآقا، شاهزاده خانم تاجی و حکایت اشاره کرد. عمده شهرت مقدم البته بابت نمایشنامه های وی از جمله جعفرخان از فرنگ برگشته است.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#1,066
Posted: 23 Jul 2016 23:16
چهارمین در
نويسنده: غلامرضا احمدخانی
مروري بر كتاب
غلام رضا احمدخانی، متولد تهران، بیستم مرداد 1355. دانش آموخته ی سینما
او از سال 1381 در سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران مشغول به کار شده و در طول این سال ها مسئولیت برگزاری برنامه های متعدد فرهنگی و هنری را برعهده داشته است.
از آثار مکتوب او می توان به موارد زیر اشاره کرد:
مجموعه داستان فرمانده ما برای چه می جنگیم؟!
نمایشنامه ی گاو مجسم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 14491
#1,067
Posted: 8 Sep 2016 07:17
«سایههای سکوت»
نویسنده :علی قانع
رمانی تلخ از سرگذشت یک دانشآموز؛ پسربچهای که ربوده شد و..
در بخشی از این رمان میخوانیم: «گاهی اوقات، ناغافل بعضی فکرها سراغت میآیند که اصلا زمان خوبی برای حضورشان نیست. فرصتی برای ضبط و ربطشان نداری، روحت به هیچ وجه آمادهی پرداختن به آنها نیست ولی سر زده و ناخوانده از راه میرسند، حتی اگر در آن موقعیت حساس توان و مقاومت ایستادگی در برابرشان را نداشته باشی. بدون میل باطنی تو میآیند و آنقدر به روحت هجوم میآورند تا هرطور شده راهی برای نفوذ پیدا کنند. بعد دیگر مال خودت نیستی، خیلی راحت تسخیر میشوی و میبایست به اجبار دل بدهی به افکاری که حالا دیگر نه میهمان که میزبان تو هستند.»
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 24568
#1,068
Posted: 15 Sep 2016 15:07
ملت عشق
نویسنده : الیف شافاک
مترجم : ارسلان فصیحی
مروری بر کتاب :
خیلی وقت پیش بود. به دلم افتاد رمانی بنویسم. ملت عشق. جرئت نکردم بنویسمش. زبانم لال شد، نوک قلمم کور. کفش آهنی پایم کردم. دنیا را گشتم. آدمهایی شناختم، قصههایی جمع کردم. چندین بهار از آن زمان گذشته. کفشهای آهنی سوراخ شده؛ من اما هنوز خامم، هنوز هم در عشق همچو کودکان ناشی...
مولانا خودش را «خاموش» مینامید؛ یعنی ساکت. هیچ به این موضوع اندیشیدهای که شاعری، آن هم شاعری که آوازهاش عالمگیر شده، انسانی که کار و بارش، هستیاش، چیستیاش، حتی هوایی که تنفس میکند چیزی نیست جز کلمهها و امضایش را پای بیش از پنجاه هزار بیت پرمعنا گذاشته چطور میشود که خودش را «خاموش» بنامد؟
کائنات هم مثل ما قلبی نازنین و قلبش تپشی منظم دارد. سالهاست به هر جا پا گذاشتهام آن صدا را شنیدهام. هر انسانی را جواهری پنهان و امانت پروردگار دانستهام و به گفتههایش گوش سپردهام. شنیدن را دوست دارم؛ جملهها و کلمهها و حرفها را... اما چیزی که وادارم کرد این کتاب را بنویسم سکوت محض بود.
اغلب مفسران مثنوی بر این نکته تأکید میکنند که این اثرِ جاودان با حرف «ب» شروع شده است. نخستین کلمهاش «بشنو!» است. یعنی میگویی تصادفی است شاعری که تخلصش «خاموش» بوده ارزشمندترین اثرش را با «بشنو» شروع میکند؟ راستی، خاموشی را میشود شنید؟
همة بخشهای این رمان نیز با همان حرف بیصدا شروع میشود. نپرس «چرا؟» خواهش میکنم. جوابش را تو پیدا کن و برای خودت نگه دار.
چون در این راهها چنان حقیقتهایی هست که حتی هنگام روایتشان هم باید به مثابه راز بمانند.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 14491
#1,069
Posted: 11 Nov 2016 22:00
مردی به نام اوه
ازفردریک بکمن
ترجمه فرناز تیمورازف
ًً"كسي كه از اين رمان خوشش نيايد بهتر است هيچ کتابی نخواند"
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 2326
#1,070
Posted: 12 Nov 2016 07:36
این کتاب یکی از بهترین رمان هایی بود که خواندم در این کتاب متوجه میشم کسانی را که در جامعه در خانوداه مسخره و توهین میشوند با چه مشکلاتی دست و پنجه نرم میکنند
ویرایش شده توسط: Erfan1993