انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
خاطرات و داستان های ادبی
  
صفحه  صفحه 127 از 134:  « پیشین  1  ...  126  127  128  ...  133  134  پسین »

بحث و پیشنهاد پیرامون رمان ها | لیست معرفی کتاب ها در پست دوم



 
درباره کتاب : سوفوکل(۴۹۷/۶-زمستان ۴۰۶/۵ق.م) یا سوفوکلس، یکی از سه تراژدی نویس یونان باستان است که نمایشنامه‌هایش باقی مانده اند.اولین نمایشنامه‌های او دیرتر از آیسخیلوس و زودتر از اوریپید نوشته شده اند.با توجه به سودا (دایره المعارف قرن ۱۰)سوفوکل ۱۲۳ نمایشنامه در طول دوران زندگی خود نوشته که فقط ۷ عدد بطور کامل باقی مانده است:آژاکس، آنتیگنه، زنان تراخیس، ادیپوس شهریار، فیلوکتتیس و ادیپوس در کلنوس. سوفوکل تقریبا ۵۰ سال پر افتخارترین نمایشنامه نویس در رقابت‌های نمایشی دولت-شهر آتن بوده که در جشنواره‌های مذهبی لنایا و دیونیزا بر پا می‌شده است.او در ۳۰ رقابت شرکت کرد و حدود ۲۴ بار برنده شد، و هیچ گاه مقامی پایین تر از مقام دوم کسب نکرد.آیسخیلوس ۱۴ بر برنده شد و گاهی از سوفوکل شکست می‌خورد، در حالیکه اوریپید فقط ۴ بار برنده شد. مشهورترین تراژدی‌های سوفوکل در مورد شخصیت‌های ادیپوس و آنتیگنه می‌باشند.:این نمایشنامه‌ها بطور کلی بنام نمایشنامه‌های تبای شناخته شده اند.، البته در واقع هر نمایشنامه بخشی از یک تریلوژی مجزاست که سایر اجزای آن هم اکنون از دست رفته اند.سوفوکل نمایشنامه نویسی را با ایجاد نقش سوم و در نتیجه کاهش نقش همسرایان تحت تاثیر قرار داد.او همچنین شخصیت‌های داستان خود را نسبت به نمایشنامه‌های قبلی مثل نمایشنامه‌های آیسخیلوس، در سطحی وسیع تر توسعه داد.نمایشنامه های تبای شامل سه نمایشنامه است: ادیپوس شهریار، ادیپوس در کلنوس و آنتیگنه. هر سه این نمایشنامه‌ها در مورد سرنوشت اهالی تبای در طول دوره سلطنتی ادیپوس پادشاه و بعد از آن می‌باشد. این نمایشنامه‌ها اغلب با یک جلد واحد منتشر می شدند، البته سوفوکل این سه نمایشنامه را برای جشنواره‌های جدا و در سالهای جدا از هم نوشت. نمایشنامه‌های تبای نه تنها تریلوژی (سه نمایشنامه که به صورت حکایت پیوسته و متوالی ارائه شود) واقعی نیستند، بلکه حتی دارای تناقض نیز می باشند. سوفوکل همچنین نمایشنامه ی دیگری را که مربوط به تبای هست بنام اپیگنه نوشته که تنها بخشهایی از آن امروز باقیمانده اس
     
  

 

کتاب ادیپ در جاده تالیف
(هانری بوشو )ترجمه سعید صادقیان
(داستان کتاب)
در داستان سوفوکل می‌خوانیم که غیبگویی پیشگویی می‌کند اُدیپ پدر خود را به قتل می رساند و با مادرش هم بستر می‌شود. پدر و مادر او، هراسان از این پیشگویی، نوزاد خود را به کسی میدهند تا او را سربه نیست کند لیکن او دلش به رحم می‌آید و نوزاد را به پدر و مادر دیگری می سپارد. سال‌ها از این حادثه می‌گذرد تا اُدیپ برای سفر از شهر خود خارج می‌شود. در میان راه، پیرمردی را می کشد و بعد از حل معمای ابوالهول، وارد شهر می شود، و به سبب این کار بزرگ به همسری ملکه ی شهر در می‌آید که...داستان سوفوکل به اینجا ختم می‌شود و هانری بوشو داستان را اینگونه ادامه می‌دهد: اُدیپ که دیگر جایی برای خود در قصر متصور نیست، بعد از یک سال، تصمیم می گیرد شهر را به قصد ناکجا ترک کند. اما آنتیگون یکی از دو دختر او اجازه نمی دهد او تنها عازم این سفر بی انتها شود. آن دو در میان راه با کلیوسِ راهزن آشنا می‌شوند. برای آن‌ها جاده فرصتی است تا در عین پیمودن راه، از زاویه ای دیگر به نظاره زندگی خود بنشینند.روایت بوشو از سفر اُدیپ و همراهانش، دوباره در پایان به داستان سوفوکل پیوند می‌خورد. زمانی که اُدیپ پس از سال‌ها سرگردانی در جاده، سرانجام وارد شهر کلُن می شود تا در آنجا پس از تطهیر، آرام گیرد...
     
  

 

نویسنده : فرانک اوکانر
مترجم : نسرین طباطبایی
درباره کتاب عقده‌ی ادیپ من و داستان‌های دیگر
گاهی بازی می‌کردم و دوست داشتم آرام‌آرام به توپی لگد بزنم و آن را روی پیاده‌رو بغلتانم تا عاقبت کشف کردم هر پسربچه‌ای به من ملحق می‌شود، یکباره خشونتش گل می‌کند و با شانه‌اش مرا کنار می‌زند. دختربچه‌ها را ترجیح می‌دادم، چون زیاد اهل جنگ و دعوا نبودند، اما گذشته از این نچسب و بی‌مزه بودند و اطلاعات درست‌وحسابی هم نداشتند. تنها به زنانی علاقه‌مند بودم که سن‌وسالی داشتند وصمیمی‌ترین دوستم پیرزن رختشویی بود که مدتی را در تیمارستان گذرانده بود و خیلی هم مقدس بود. او بود که مرا با سگ‌ها آشنا کرد. اگر کسی حیوانی را آزار می‌داد، سر به دنبالش می‌گذاشت، گاهی تا یک مایل دنبالش می‌دوید و حتا به پلیس شکایت می‌کرد، اما پلیس‌ها می‌دانستند او دیوانه است و به حرف‌هایش اعتنا نمی‌کردند. پیرزن رختشو قیافه‌ای محزون، موهایی خاکستری، گونه‌هایی برجسته و دهنی بی‌دندان داشت. وقتی لباس‌ها را اتو می‌کشید، ساعت‌ها در آشپزخانه‌ی گرم، پربخار و نمناک خانه‌اش می‌نشستم و کتاب‌های دینی‌اش را ورق می‌زدم. او هم به من علاقه داشت و می‌گفت مطمئن است آخرسر کشیش می‌شوم. من هم می‌گفتم بدم نمی‌آید اسقف شوم، اما ظاهراً به اسقف‌ها چندان نظر خوشی نداشت. به او می‌گفتم آن‌قدر شغل در دنیا هست که نمی‌توانم درباره‌ی کسب‌وکار آینده‌ام تصمیمی بگیرم، اما او فقط لبخند می‌زد. پیرزن رختشو فکر می‌کرد یک نابغه فقط می‌تواند کشیش شود و بس.
     
  

 
۳ نمایش‌نامه (اودیپوش شاه .اودیپوس در کولونوس. آنتیگون)
مترجم ( محمد سعیدی )
سوفوکل(Sophocles) (زاده ۹۶–۴۹۷ – درگذشته زمستان ۰۵–۴۰۶ ق. م) یا سوفوکلس، یکی از سه تراژدی نویس یونان باستان است که نمایشنامه‌هایش باقی‌مانده‌اند.اولین نمایشنامه‌های او دیرتر از آیسخولوس و زودتر از اوریپید نوشته شده‌اند. با توجه به سودا (دائرةالمعارف قرن ۱۰) سوفوکل ۱۲۳ نمایشنامه در طول دوران زندگی خود نوشته که فقط ۷ عدد بطور کامل باقی‌مانده است: آژاکس، آنتیگونه، زنان تراخیس، ادیپ شهریار، فیلوکتتیس و ادیپ در کلنوس. سوفوکل تقریباً ۵۰ سال پر افتخارترین نمایشنامه نویس در رقابت‌های نمایشی دولت-شهر آتن بوده که در جشنواره‌های مذهبی لنایا و دیونیزا بر پا می‌شده است. او در ۳۰ رقابت شرکت کرد و حدود ۲۴ بار برنده شد، و هیچ‌گاه مقامی پایین‌تر از مقام دوم کسب نکرد. آیسخولوس ۱۴ بر برنده شد و گاهی از سوفوکل شکست می‌خورد، در حالیکه اوریپید فقط ۴ بار برنده شد.مشهورترین تراژدی‌های سوفوکل در مورد شخصیت‌های ادیپ و آنتیگونه می‌باشند: این نمایشنامه‌ها بطور کلی بنام نمایشنامه‌های تبای شناخته شده‌اند. البته در واقع هر نمایشنامه بخشی از یک تریلوژی مجزاست که سایر اجزای آن هم اکنون از دست رفته‌اند. سوفوکل نمایشنامه نویسی را با ایجاد نقش سوم و در نتیجه کاهش نقش همسرایان تحت تأثیر قرار داد. او همچنین شخصیت‌های داستان خود را نسبت به نمایشنامه‌های قبلی مثل نمایشنامه‌های آیسخولوس، در سطحی وسیع تر توسعه داد.
     
  ویرایش شده توسط: Erfan1993   

 

(کتاب "آنتیگونه" تألیف "سوفوکلس" با ترجمه نجف دریابندری توسط نشر آگه به چاپ رسیده است.)
آنتیگونه یک نمایشنامه تراژیک است که سرنوشت هولناک خانواده‌ اودیپوس، پادشاه شهر تبس را نقل می کند. آنتیگونه پایان سرگذشت این خانواده و انقراض خاندان اودیپوس است. درباره این نمایشنامه، تفسیر های فراوانی نوشته اند که تعدادی از این تفاسیر برپایه بررسی آیین های کهن به ویژه آیین پرستش دیونیسوس بنا شده است. تردیدی نیست که عناصر آیینی و افسانه ای در تراژدی یونانی بسیار تاثیر گذار است. اما بررسی آثار سوفوکلس نشان می دهد که این عناصر آیینی و افسانه ای به دست خود نویسنده پر و بال داده شده و به شکل کنونی درآمده است. آنتیگونه را به عنوان یک تراژدی روانشناختی و عشقی هم عنوان کرده اند. خلاصه ی این نمایشنامه از این قرار است: "پولونیکس" و " اتئوکلس" خواهر زاده های "کرئون" پادشاه تب در مبارزه ای بر سر قدرت هر دو کشته می‌شوند. کرئون دستور می‌ دهد که اتئوکلس را با احترام و تشریفات به خاک بسپارند. اما پولونیکس را به علت خیانت رها کنند تا خوراک درندگان شود. "آنتیگونه" و "ایسمنه" هر دو خواهر پولونیکس و اتئوکلس و خواهر زاده های کرئون هستند. آنتیگونه مخفیانه به دیدار "ایسمنه" رفته و از او می‌ خواهد که با هم جسد برادر را به خاک بسپارند، اما ایسمنه از این کار سر باز می ‌زند. کرئون باخبر می ‌شود که پولونیکس را به خاک سپرده اند و بعد از پرس و جو متوجه می شود که آنتیگونه این کار را کرده است. کرئون آنتیگونه را زندانی می کند. از آنجا که "هایمون" پسر کرئون نامزد آنتیگونه است، از پدر خواستار می شود که او را آزاد کند. اما پدر با او به مشاجره می پردازد و قبول نمی کند. هایمون برای همیشه پدر را ترک می کند و از قصر خارج می شود. کرئون تصمیم می ‌گیرد آنتیگونه را در غاری زنده ‌به‌گور سازد. پیشگوی نابینایی به نام "ترسیاس" به کرئون هشدار می دهد که خدایان از این رفتار او ناخوشایند هستند و عواقب بدی در پیش است. اما کرئون بر تصمیم خود پافشاری می کند و می خواهد دستورش را عملی کند...
     
  

 

کتاب:حشاشین
نویسنده:تامس‌ گیفورد
سازمان مخفی حشاشین یا به عبارتی آدمکش های پاپ ، که قبلاً در قرون وسطی و دوره رنسانس فعال بوده است قبل از جنگ جهانی دوم، توسط بالاترین مقامات روحانی کلیسا بازسازی و سازماندهی می شود تا اعضای آن که همگی کشیش های متعصب ، نیرومندودر خدمت اهداف روحانیان بلند مرتبه از جمله پاپ اعظم هستند مخالفین را از سر راه بردارند.داستان از جایی شروع می شودکه خواهر والنتیاین "وال" در آرشیو اسناد کلیسا پی به اسرار مخوفی می برد.کلید ورود به این اسرار، عکسی چهار نفره در زمان جنگ جهانی دوم است که در کافه‌ای در پاریس انداخته شده. کشف این رازها باعث به قتل رسیدن او توسط هورست من یکی از مخوف ترین کشیش های سازمان حشاشین می شود .قتلی که سرآغاز جنایت های دیگری است.برادر والنتیاین، بن، که وکیل دعاوی و از اعضای سابق فرقه ی یسوعیون تصمیم می‌گیرد راز قتل خواهرش و آن عکس را کشف کند.ودر این راه واقعیت های تلخ و تکان دهنده ایی به وحشتناکترین شکل ممکن بر سرش آوار می شود .
     
  

 
کتاب «سعادت خانوادگی و داستان‌های دیگر» نوشته‌ی «لئون تولستوی» را «حسین تفرشیان» و «گامایون» به فارسی برگردانده‌اند. این کتاب سه داستان سعادت خانوادگی، زمین نورد و دو سوار را دربردارد. در بخشی از کتاب می‌خوانیم: «غم و قصه تنهایی و به طور ساده، احساس دلتنگی قبل از پایان زمستان به پایه‌ای رسید که حتی از اتاقم خارج نمی‌شدم، دست به پیانو نمی‌زدم و کتابی به دست نمی‌گرفتم، وقتی که کاتیا توصیه می‌کرد با کاری خود را سرگرم کنم، جواب می‌‌دادم: "دلم نمی‌خواهد، نمی‌توانم" ولی دلم ندا می‌داد چرا؟ چرا هنگامی که بهترین ایام زندگی من چنین بیهوده می‌گذرد کاری بکنم، چرا؟ ولی در مقابل این چرا هیچ جوابی جز اشک، وجود نداشت.» کتاب حاضر را انتشارات «جامی» منتشر کرده و در اختیار مخاطبان قرار داده است.
     
  

 
این کتاب ادامه کتاب دفتر سوم است شامل 15داستان کوتاه می باشد
     
  

 

کتاب بیست و سه قصه اثر لئون تولستوی
کتاب «بیست و سه قصه» اثر «لئون تولستوی» و ترجمه شده‌ی «همایون صنعتی‌زاده» است. این کتاب شامل بیست‌و‌سه داستان کوتاه است که در پنج بخش با عنوان‌های "داستان‌هایی برای نوجوانان"، "داستان‌های همگان"، "داستان‌هایی که برای مصور شدن نوشته شد"، "بازگویی داستان‌های عامیانه" و "اقتباس از فرانسه" آمده است. عناوین برخی از این داستان‌ها عبارت‌ است از: «"خدا آگاه است و صبور"، "دو پیرمرد"، "هر جا عشق هست، خدا هم هست"، "دختر بچه‌های عاقل‌تر از مردها"، "الیاس"، "سه تارک دنیا"، "بچه جن و تکه نان"، "چه مقدار زمین نیاز است"، "طبل تو خالی"، "گناهکار پشیمان"، "قهوه‌خانه سورات"، "بسیار گران"، "کار، مرگ، بیماری" و "پسر خوانده".» در توضیح پشت جلد کتاب آمده است: «این مجموعه داستان‌های تولستوی را می‌توان نوعی مثنوی مولانا، در فرهنگ روس دانست. به عوان مثال قصه‌ی "پسر خوانده" با داستان مردی که توسط حضرت موسی از خدا خواست تا زبان حیوانات را بفهمد، در مثنوی مولانا، مقایسه شود شباهت آشکار خواهد شد.» در قسمتی از این کتاب می‌خوانیم:«حال زندگی برایشان واقعا دشوار شده بود. کند و زنجیر آنان را هیچ گاه باز نمی‌کردند و اجازه‌ی هواخوری نداشتند. مثل سگ جلویشان خمیر می‌انداختند. آب خوردن را در قوطی برایشان پایین می‌فرستادند. گودال تنگ و مرطوب بود. بوی گند و وحشتناکی داشت. کوستیلین سخت بیمار شد.» این کتاب را نشر «قطره» منتشر کرده است.
     
  

 
«اعتراف من» نوشته «لئون تولستوي» با ترجمه «سعيد فيروزآبادي» با شمارگان 3300 نسخه از سوي انتشارات جامي منتشر شد.
به گزارش خبرنگار كتاب فارس، اين كتاب گذشته‌اي از زندگي واقعي «تولستوي» نويسنده بزرگ روس است. اين اثر سال 1779 نوشته شد و بلافاصله پس از انتشار در سال 1882 توقيف شد.
«تولستوي» بعدها يادداشتي در آخر اين كتاب كم حجم نوشت. با اين حال سبب نشد كه به آن اجازه انتشار در روسيه داده شود.
مترجم در مقدمه خود نوشته است: ويژگي اصلي اين اثر برخلاف بسياري از آثار فلسفي آن دوره، سادگي و صداقت در طرح موضوع‌هاي حساسي بود كه در زندگي هر انساني اهميت دارد.
قبل از متن اعترافات يادداشت‌هاي «ماكسيم گوركي» نويسنده روس درباره «تولستوي» آمده است.
اولين يادداشت اين نويسنده چنين است:
همه‌ فكر و انديشه‌ تولستوي در سراسر زندگي خدا بود. گاهي هم به نظر مي‌رسيد كه اصلا نمي‌انديشيد، بلكه دستخوش جدالي دروني است. به ندرت خود دراين‌باره حرفي مي‌زد، اما پيوسته غرق در اين انديشه بود. به نظر من اين انديشه‌ها نشانه‌هايي از پيري و يا انديشيدن به مگر نبود. نه! فكر مي‌كنم اين همه نشاني از غرور والاي انساني و رنجي بود كه پيوسته مي‌برد. آخر مگر مي‌شود بزرگمردي چون لئو تولستوي بود و دل به علم بست. ترديدي ندارم كه اگر به علم‌آموزي مي‌پرداخت، نابغه‌اي مي‌شد و به موفقيت‌هاي فراواني دست مي‌يافت.
متن اعتراف «تولستوي» با اين جملات شروع مي‌شود:
مرا بنابر اصول كليساي ارتدوكس غسل تعميد داده و تربيت كرده‌اند.
در دوران كودكي و سنين نوجواني همين مباني را به من آموختند. اما هجده ساله كه شدم و دو سالي در دانشگاه درس خواندم، ديگر به هر آن چه فرا گرفته بودم، ايمان نداشتم.خاطراتي خاص، اين انديشه را در ذهنم پديد آورده بود كه تمامي باورهاي مهم گذشته‌ من و هر آنچه در باب ايمان و دين مي‌انديشيدم، جز اعتماد به سخنان تكراري «بزرگان» نبود. اما همين اعتماد هم بسي سست بود. يادم مي‌آيد يازده ساله بودم و روز يكشنبه بود، دانش‌آموزي دبيرستاني به نام ولاديمير ميليوتين كه اكنون مرده است، به ديدار ما آمد. مي‌گفت براي رساندن خبر جديدي كه كشف خود او در دبيرستان بود، به نزد ما آمده است. كشف كرده بود كه ديگر خدايي وجود ندارد و هرآنچه در اين باره به ما ياد مي‌دهند، جز فريبي بيش نيست.
     
  
صفحه  صفحه 127 از 134:  « پیشین  1  ...  126  127  128  ...  133  134  پسین » 
خاطرات و داستان های ادبی

بحث و پیشنهاد پیرامون رمان ها | لیست معرفی کتاب ها در پست دوم

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA