ارسالها: 24568
#181
Posted: 24 Mar 2013 10:43
زن بودن
نويسنده: توني گرنت
مترجم: فروزان گنجي زاده
مروري بر كتاب
اين كتاب ، رويكردي استثنايي نسبت به زنانگي ترسيم مي كند .
به زنان چهارچوب ذهني صحيحي براي پيوند خوردن با مرد مي دهد و به تفاوت هاي روان شناسانه و بيولوژيكي ميان جنسيت ها مي پردازد و حاوي مباحثي است كه مخاطب آن فقط زنان نيستند .
آگاهي تمامي زنان و مردان از مباحث اين كتاب ، ضرورت امروز زيستن است .
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#182
Posted: 24 Mar 2013 10:48
مجموعه تاريخ جهان
نويسنده: گروه نويسندگان
مترجم: گروه مترجمين
مروري بر كتاب
مجموعه ۶۴ جلدي
«مجموعه تاريخ جهان» ميكوشد چشماندازي گسترده و ژرف از سير تاريخ عرضه كند.
اين مجموعه با ارائة زمينههاي فرهنگيِ رخدادهاي تاريخي، خواننده را مجذوب خود ميسازد.
«مجموعة تاريخ جهان» انديشههاي سياسي، فرهنگي و فلسفي تأثيرگذار را در گذر مشعل تمدن از بينالنهرين و مصر باستان به يونان، روم، اروپاي قرون وسطي و ديگر تمدنهاي جهاني تا روزگار ما پي ميگيرد.
اين مجموعه نه تنها براي آشناييِ خوانندگان با مباني تاريخ تدوين شده است
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#183
Posted: 24 Mar 2013 10:52
مسیح باز مصلوب
نويسنده: نيكوس كازانتزاكيس
مترجم: محمود سلطانيه
مروري بر كتاب
محل وقوع داستان یکی از روستاهای یونان است که توسط «آقا»، حکمران منصوب از طرف دولت عثمانی، اداره میشود.مانولیوس نام شخصیت اصلی این رمان میباشد که الگوی خود را مسیح قرار دادهاست و داستان کلی رمان روایت کننده داستان زندگی وی و تلاشها و کوششهایی است که او برای کمک به مردم میکند.
آقا، اختیاردار جان و مال و ناموس اهالی این آبادی است ضمن اینکه در روابط خصوصی آنها دخالتی ندارد.اختلاف بین آقا و ساکنان زمانی آغاز میشود که «یوسفک»، پسربچه امردی که آقا از ترکیه آوردهاست و مونس ساعات خوش اوست، به قتل میرسد .
کازانتزاکیس در این رمان با موشکافی، تضاد بین حاکم ترک و رعایای یونانی را با طنزی دلنشین به تصویر کشیده و از سوئی دیگر اتحاد این دو را برای حفظ منافع مشترک و سرکوبی جنبش نوخاستهای که به مذاق متعصبین کلیسا نا خوش آیند است، نشان میدهد.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#184
Posted: 24 Mar 2013 10:57
آخرين وسوسه مسيح
نويسنده: نيكوس كازانتزاكيس
مترجم: صالح حسيني
مروري بر كتاب
نيكوس كازانتزاكيس"نويسنده و شاعر و فيلسوف برجسته قرن بيستم يونان در سال 1262ه.ش. در منطقه "ايراكليون"به دنيا امد در سال 1285ه.ش.از مدرسه قانون فارغ التحصيل شد و تحصيلات خود را در سال هاي 1286تا1288ه.ش.در پاريس ادامه داد در جنگ بالكان به عنوان داوطلب در ارتش يونان خدمت كرد و پس از جنگ به بسياري از كشورهاي اروپايي و اسيايي سفر كرد او سفرنامه هايي از مسافرتها يش به اسپانيا و صحراي سيناي مصر و چين و ژاپن و انگلستان نوشت "انچه كه در روسيه ديدم " از سفرنامه هاي معروف اوست.
نيكوس کانزانتزاکیس پيش از انكه نويسنده باشد فيلسوف بود او به شدت تحت تاثير اثار نيچه و برگسون و فلسفه مسيحيت و ماركسيسم و بوداييسم بود و در اثارش مكاتب فكري و ايد يولوژيكي جهان را در هم مي اميخت در سال 1306ه.ش. كتاب "اسكيتيكي" را كه اثر اصلي وي در فلسفه محسوب مي شود منتشر كرد در سال 1317ه.ش. و پس از 13سال باز نگري و تصحيح مداوم شعر حماسي " اوديسه "را به چاپ رساند كه از نقطه اي شروع مي شود كه هومر در آنجا داستان را به پايان رسانده است اين منظومه بزرگ 33333بيت را در بر مي گيرد .
كازانتزاكيس در سال هاي اخر عمرش مشهور شد در اين سال ها آثاري مانند "زورباي يوناني" و "آخرين وسوسه مسيح " و "آزادي و مرگ " و "مصايب يونان " و اتو بيو گرافي به نام "گزارش به گركو "را خلق كرد.
كتاب "آخرين وسوسه مسيح " كه نخستين بار در سال 1334ه.ش. به چاپ رسيد خشم كليساي كاتوليك را بر انگيخت و ممنوع اعلام شد و كليساي ارتو دكس يونان نيز حكم تكفير نويسنده را اعلام كرد " كازانتزاكيس " در تابستان 1335ه.ش. در " وين" جايزه صلح بين المللي را دريافت وي يك سال بعد در هفتم ابان 1336ه.ش.در" المان" در گذشت و در زاد گاهش "ايراكليون" به خاك سپرده شد.
تقريبا همه ما با شرح حال مبارزات حضرت مسيح (ع) براي نجات بشريت آشنا هستيم . نجاري جوان از اهالي ناصره كه به آتش عشق الهي گرفتار شد و براي بجا آوردن حق معشوق در همان آتش الهي سوخت .
پيامبر صلح و پيام آور محبت و دوستي كه پيروانش را به عشق و ملايمت و صبر مي خواند ، گو اينكه تقدير الهي چنين خواست كه برگزيده اش نه در ميان پيروان و يارانش بلكه در ميان انبوهي از دشمنان و مخالفينش كه هديه اي جز نفرت و سنگ براي بدرقه كردنش نداشتند، جهان خاكي را ترك گويد و در فرازتپه اي خونين صليب خويش را ببوسد .
در وصف و تشريح اين سفر خونين حضرت مسيح (ع) كتابها و تعزيه هاي فراواني نوشته شده است كه همگي بر جنبه هاي ابر انساني عيسي و جهان متافيزيك برخواسته از كتاب هاي مذهبي پاي مي فشرد ، عيسي ، پسر خداوند در قالب گوشت و پوست انسانها به صليب كشيده مي شود و وحشيانه ترين شكنجه ها را تحمل مي كند تا با مرگ خويش بشريت را نجات دهد .
ابرانساني كه مخوف ترين امتحانها و دامهاي آلوده دنياي خاكي را پشت سر مي گذارد تا با معصوميت خويش ، داروي عشق را به فرزندان آدم بخوراند و شفايشان دهد ثنويت وجودي مسيح ( مابين ابعاد انساني و فوق انساني ) براي رسيدن به خدا و نجات همنوعانش دستمايه اصلي كتاب و مركز توجه نويسنده است ، كارزاري مستمر في مابين فيزيك و متا فيزيك يا روح و جسم . درون هر يك از ما را نيروهاي ازلي ابليس ، انساني و ماقبل انساني فرا گرفته اند و همين طورنيروهاي تابناك خدايي ، انساني و ابرانساني و تصويري كامل از جدال تيرگيهاو روشنيها كه در انجيل يوحنا تشريح شده و Conquer خوانده مي شود .
به همين دليل است راز حضرت مسيح تنها متعلق به پيروان بلكه دين و يا يك فرقه مذهبي نيست ، بلكه رازي است جهاني . ستيز ميان خدا و انسان همراه با اشتياق براي همسازي در درون هر انساني رخ مي دهد ، هر چند اغلب اوقات ناآگاهانه است و ديري نمي پايد .همان گونه كه در عرفان ما تشريح شده است در اين جدال دروني ، اغلب روح سنگين مي شود ، جرمي مي شود و با آلوده شدن به خواسته هاي تن خاكي به جسم تبديل مي گردد و از اشراق باز مي ماند .
اما در ميان انسانهاي مسئول كه خدا را همه جا مي جويند و شبانه روز چشم به وظيفه الهي خويش دارند ، اين جدال به درازا مي كشد و تا دم مرگ نيز ادامه مي يابد. روح بزرگ و متعال اين انسانهاي خاص ، با تن ( كه در هر انساني قدرتمند و جنگجوست ) درگير مي شود
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#185
Posted: 25 Mar 2013 21:35
ژان كريستف
نويسنده: رومن رولان
مترجم: علي اصغر خبره زاده
مروري بر كتاب
چهار جلد در دو مجلد
زمينهي اساسي رمان را زندگي ژان كريستوف تشكيل ميدهد او كه موسيقيدان و فرزند موسيقي دانانان است.
در يكي از شهركهاي آرام راينلاند به دنيا ميآيد، جهان شگفت انگيزي كه اندك اندك در اطراف خود كشف ميكند، آگاهي او از موسيقي و توانايي خود، هنرآموزياش در زمينهي موسيقي تا روزگار نوجواني، نخستين عشقهايش و بالاخره آشنايي تدريجي او با رنج و بي عدالتي
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#186
Posted: 25 Mar 2013 21:38
شراره ها
نويسنده: مارگريت يورسنار
مترجم: رضا رضايي
مروري بر كتاب
عشق، در شراره ها، همچون شبح، همچون يک جاي خالي، پيرامون متن پرسه مي زند بي آنکه خود را تمام و کمال به دست نويسنده اي بسپارد که در صدد ثبت اين تجربه است. پس نوشتن عشق، در واقع، نوشتن شکست نويسنده در نوشتن عشق است و همين شکست است که سبک يورسنار را در شراره ها به وجود آورده است.
شکستي که به مثابه عصاره هنري و زيبايي شناختي يک تجربه عاشقانه، به جا مانده است. تجربه اي که ناممکن بودن انتقال تام و تمام آن و رنج و لذت توامانش، اگر اين سان در شراره ها سبک پردازي نمي شد و با تاريخ و ادبيات و اسطوره و انواع شگردهاي روايي پيوند نمي خورد شايد در ميان زنجيره اي از تجربه هاي روزانه به تدريج کمرنگ و محو و فراموش مي شد و هيچ ردي از خود به جا نمي گذاشت. سبک يورسنار در شراره ها، سبکي است که نه به طور مستقيم حول محور عشق، که حول رنج، زخم و شکست تجربه عاشقانه و ويرانه هاي به جا مانده از آن سازماندهي شده است.بي دليل نيست که کتاب، انباشته از ويرانه ها و سوخته ها و کشته هاي جنگ هاست؛ جنگ هايي باستاني که تصاويري از جنگ هاي قرن بيستم در آنها منعکس و با آنها يکي شده و به اين سان يورسنار از خلال اساطير، زمانه خود را روايت کرده و با از ميان بردن رابطه خطي و تقويمي ميان گذشته و اکنون، اين دو لحظه را به لحظه اي واحد بدل کرده است، چنانکه ابايي ندارد در قطعه اي نظير «آنتيگونه يا انتخاب» هنگام وصف گذر آنتيگونه از ويرانه هاي دوزخي يک جنگ باستاني، از عبور تانک ها سخن بگويد: «آنتيگونه جامه ها، رخت ها، جايي در دليجان همگاني به مقصد تبس، چيزهايي که تسئوس از سر صدقه به او تعارف مي کند، هيچ کدام را نمي پذيرد. پياده مي رود و مي رسد به شهري که بلارا به گناه بدل کرده، وداع را به تبعيد و سرنوشت او را به مکافات.
ژوليده مو، عرق ريزان، مضحکه نادانان، رسواي دانايان، ردپاي نظاميان را در آن دشت فراخ مي گيرد و مي رود که ريخت و پاش است از بطري هاي خالي، کفش هاي بي پاشنه، مجروحان رها شده اي که پرندگان شکاري آنها را ديگر مرده مي انگارند. به سوي تبس پيش مي رود، مانند پطرس رسول که به رم برمي گشت تا مصلوب شود...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#187
Posted: 25 Mar 2013 21:41
با چشمان شرمگين
نويسنده: طاهر بن جلون
مترجم: اسدالله امرايي
مروري بر كتاب
رمان چشمهاي شرمگين اثر طاهر بن جلون برنده جايزه گنكور است.
نويسنده در اين رمان جذاب با نگاهي همهجانبه و خردمندانه از هستي شگفت انساني پرده برميدارد. رمان او روايت دردناك كنده شدن از ريشهها و زاد و بوم است.
پا گرفتن در سرزميني بيگانه كه با پلشتي و رذالتهاي برخي هموطنان درميآميزد. داستان دختري كه در وطن پا ميگيرد و در غربت ميبالد نويسنده با چشم سوم خويش ما را به مهماني رنگارنگ نور و حادثه و عشق ميبرد.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#188
Posted: 25 Mar 2013 21:44
رابينسون كروزو
نويسنده: دانيل دفو
مترجم: مهدي سحابي
مروري بر كتاب
كشتي رابينسون كروز در هم مي شكند و در جزيره اي متروك به گل مي نشيند. كروز براي خود خانه اي مي سازد و ياد مي گيرد كه همه كاره خودش باشد.
روزي جاي پايي را روي شنهاي ساحل مي بيند.آيا غير از او هم كسي در جزيره زندگي مي كند؟ در اين صورت آيا دوست است يا دشمن؟
آيا پس از چند سال، سرانجام كروز راهي براي نجات خود از اين جزيره خواهد يافت؟
اين مجموعه با با هدف آشنايي نسل كتاب خوان ايراني و با ادبيات جاودان جهاني انتخاب و ترجمه شده است.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#189
Posted: 25 Mar 2013 21:48
فرعون سياه
نويسنده: كريستيان ژاك
مترجم: فرزاد همداني
مروري بر كتاب
كتاب فرعون سياه داستان جذاب و شيريني از فراعنه مصر است. رمانهاي كريستيان ژاك ازجمله آثاري است كه خوانندگان بيشماري داشته و كتابهايش از پر فروشترين رمانهاي معاصر است.
كتاب فرعون سياه در فرانسه بيش از دو ميليون و پانصد هزار نسخه چاپ و در بيستوپنج كشور ترجمه و منتشر شده است.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#190
Posted: 25 Mar 2013 21:58
سر گيجه
نويسنده: ژوئل اگلوف
مترجم: موگه رازاني
مروري بر كتاب
کتاب «سرگیجه» اثری داستانی از ادبیات معاصر فرانسه است که با ترجمه موگه رازانی از سوی انتشارات کلاغ منتشر شده است.
«سرگیجه» عنوان برگزیده سی و یکمین دوره جایزه کتاب «فرانس انتر» را برای ژوئل اگلوف نویسنده آن به ارمغان آورد.
این کتاب روایت مردی است که در خانه مادر بزرگش زندگی کرده و در یک کشتارگاه کار میکند. او در زمان کارش که هیچ علاقهای به آن ندارد به زن آموزگاری فکر میکند که هر هفته با شاگردانش برای بازدید از کشتارگاه میآمد، اما ناگهان هرگز دیگر به آنجا بازنگشت
«میدانم روزی که از اینجا بروم، غمگین خواهم شد. حتماً چشمهایم از اشک تر میشود. به هر حال ریشههای من از اینجاست. تمام فلزات سنگین را مکیدهام، رگهایم پر از جیوه است و مغزم مملو از سرب.
در تاریکی میدرخشم، پیشابم آبی رنگ است، ریههایم مثل کیسه جاروبرقی پُر است و با این حال میدانم روزی که از اینجا بروم، حتماً اشکم سرازیر میشود. طبیعی است من اینجا به دنیا آمدهام و بزرگ شدهام.
هنوز هم به یاد دارم چطور در بچگی جفتپا توی چالههای روغن میپریدم و وسط زبالههای بیمارستانی غلت میزدم. هنوز صدای مادربزرگ را میشنوم که با فریاد به من میگفت مراقب لوازمم باشم. لقمههایی که با گریس سیاه برای عصرانهام آماده میکرد... و مربای لاستیکی سیاهی که مزه پرتقال تلخ، اما کمی تلختر، میداد...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند