ارسالها: 14491
#371
Posted: 24 Oct 2013 12:35
قطار ساعت ده به لندن
پونه ابدالی
داستان بلند «قطار ساعت 10 به لندن» قصهی مشابهی دارد مانند تمام کتابهایی که مجوز نگرفت.
سال 87 نوشتنش را شروع کردم و سال 88 تمام شد. دوسالی دست به دست ناشر و ممیز چرخید و سرآخر وقتی کلاغه به خانهاش رسید خبری از مجوز نبود.
قصهی من قصهی جدیدی نیست که حالا برایش مرثیه بسرایم. بیشتر از این هم نمیتوانستم نگهش دارم که بدجور توی چشمهایم زل زده بود و همینطور نگاهم میکرد و میگفت: که چه؟
احساسی دارم شبیه سربازان انتحاری جنگهای ژاپن. همان کامیزاکی اسمش را می گذارم. خلاصهاش احساس خوبی نیست.
کتاب را بصورت فایل پی دی اف روی نت و البته روی سایت نواک خواهم گذاشت. دوستان اگر مایل بودند می توانند هرطور که خودشان میخواهند لینک کتاب را در صفحاتشان بگذارند. نظر بدهند و نقد کنند و حرف بزنند. این تنها راهی است که انگار باقی مانده.
اگر خواستید و فکر کردید دارید کتاب را از قفسه کتابخانه برمی دارید می توانید قیمتی را که دوست دارید به شماره حسابی که در خود کتاب داده شده بریزید.
دیگر حرفی نمانده. فرمان جنگندهام دارد از دستهایم خارج میشود.
پونه ابدالی
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#372
Posted: 24 Oct 2013 12:42
از چهارده سالگی می ترسم
حسن محمودی
مجموعه داستان از چهارده سالگی میترسم با هشت داستان «قول و قرار»، «ناخنها و آواز»، «ناخنها و دود»، «سي در»، «حکايت ماريا و مرد غريبه»، «از چهارده سالگي ميترسم»، «ديشب توي باران گم شديم» و «پلههايي که بالا نرفتهام»را در برمیگیرد، روانی نثر و رازگونه بودن داستانها، خواننده را تا انتهای داستان میکشاند.بیشتر داستانهای مجموعه، بجز داستان قول و قرار، بدون دیالوگ هستند. فضاسازی ها و شخصیت پردازیها خوب و تمام عیار است
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#373
Posted: 24 Oct 2013 12:54
یکی از زنها دارد می میرد
حسن محمودی
حسن محمودي در مجموعه داستان «يكي از زنها دارد مي ميرد» به روايت هفت داستان مي پردازد كه عبارتند از: «افسانه كلاغ ها»، «يكي از زنها دارد مي ميرد»، «قصه كوتاه براي پري ناز»، «چهارده روايت از قتل شاعر قرن چهاردهم»، «همه يك روز زودتر مي ميرند»، «كورها تا حاشيه جاده آمده اند» و «خورخه و خاكستر مرد عاشق». آنچه بيش از همه در اين داستان ها به چشم مي خورد نگاه خلاقانه محمودي به روايت هر يك از اين داستان هاست كه ساختار متفاوتي به آنها بخشيده است.در قسمتي از داستان يكي از زنها دارد مي ميرد مي خوانيم:«ملك با خود گفت كه مرا نيز بايد علتي در ميان باشد كه قار اين كلاغ كلافه ام كرده؛ اما هيچ نمي دانست از آن علت تا اين كه شب به خواب شاه كلاغ را ديد كه او را ندا مي داد از خواب گران برخيزد و به بيرون از قصر شود تا آن علت را بهتر از هر كس داند. ملك جهان چون اين شنيد از خواب برخاست و به باغ قصر شد اندكي به منظره ماه و ستارگان خيره بود كه ناگاه زنش با بيست كنيزك ماه روي و بيست غلام زنگي به باغ آمدند و تفرج كنان مي گشتند تا در كنار حوض كمرها گشوده جامه ها بكندند خاتون آواز داد كه يا مسعود غلامي آمده هيكل درشت و سياه
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#374
Posted: 24 Oct 2013 13:12
حفره در اینه
لادن نیک نام
داستانهاي "حفرهاي در آينه" سعي در بازنمايي گوشهاي از مسائل روزمره انسان شهري معاصر را دارد. مسائلي که خواست گروه، نژاد، جنسيت و طبقه خاصي نيست. راوي داستانها ميکوشد ضمن نزديکي به عالم ذهنيات از عينيات و کنشهاي شخصيتها غافل نماند و هر جا که لازم مينمايد پرتوي نوري بر هستيشان بيفکند. آدمهايي که در شکلي پنهان گاه به جنگ با خود مشغولند و گاه در ستيز با محيط بيرون. شخصيتهايي پرتضاد در موقعيتهايي که شايد براي تکتک ما آشناست. از سويي ديگر برشهايي از شرايط اجتماعي معاصر نيز در پسزمينه داستانها ديده ميشود. نويسنده همچنين در تعدادي از قصهها به دلمشغوليهاي زنانه پرداخته است، بيآنکه لزوماً چنين حرکتي به معناي زن مداري تمام داستانها باشد. هر چند که گونهاي از جزئينگري زنانه لاجرم در پارهاي از روايتها ديده ميشود. لادن نيکنام متولد 1347 در تهران، از سال 73 داستاننويسي را در کنار سرودن شعر آغاز کرده است. او ليسانس گفتاردرماني دارد و از سال 75 در مطبوعات به چاپ نقد ادبي، داستان کوتاه و شعر مشغول است.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#375
Posted: 24 Oct 2013 13:59
بیمار مقیم
نويسنده : حسين سليماني
موضوع : داستان ايراني
«چرا كشتيشان؟» اين سؤالي بود كه راوي اين داستان ميگويد خيليها از او پرسيدهاند. جوابي كه او ميدهد حتي خودش را قانع نميكند چه برسد به قاضي پرونده. متهم محكوم به اعدامي در سلول زندان در انتظار اجراي حكم به سر ميبرد. وكيل او به هر دري ميزند تا شايد بتواند حكم او را تغيير دهد اما... زنداني به همه بدبين است، نسبت به مردم و اطرافيان. او به هنگام تنهايي به مرگ ميانديشد و اينكه پس از مرگ چه خواهد شد: «همهاش حس ميكردم يك جايي از بدنم درد ميكشد و آرام آرام ذوب ميشود، مثل چاهي شده بودم كه يكهو فروريخته باشد. همه حرف و حديثهاي زندگيام درونم دفن شده بود. براي يك كلمه حرف زدن بايد كلي عرق ميريختم و تقلا ميكردم. تازه از چيزي هم كه ميگفتم، نميشد چيزي فهميد.» «حسين سليماني» نويسنده جنوان اهل شهرستان مراغه با نگارش اين داستان بلند حرفهاي زيادي براي گفتن دارد. شايد اگر اين كتاب 80 صفحهاي ديده شود و... .
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#376
Posted: 24 Oct 2013 14:13
کافه نادری
رضا قیصریه
بحران باب روز بود: بحران خانواده، بحران عشق،بحران روابط مشترك. حتي اظهار عشق هم مي توانست يك عمل ابلهانه بورژوايي باشد وباعث اختتاق جنسي بشود. اما مهمت تر ازهمه بحران ايدئو لوژ يك بود، يا به قول آلبا ، دنيا نبايد ديگرآن طوري بگردد كه تا به حالا گرديده است. واين موضوعي بود كه آلبا پيراني وفرزاد مفتون مي توانستند ساعت ها در باره اش با توحرف بزنند وسيگارپشت سيگار روشن كنند. (( كافه نادري )) روايتي ديگر است ازداستان بلند نسلي كه بنا داشت تقدير راگردن ننهد، وننهاد، بي آن كه ازبختك شوم غربت وفرسايش گريزي يافته باشد.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#377
Posted: 24 Oct 2013 14:17
لالایی لیلی
حسین بنی عامری
دخترك و سيب و سفر و عشق، هر عشقي، در زمان و مكانهاي مستقل هر يك از دوازده داستان اين مجموعه سخني نامرئياند كه با عنصر مشترك جاده و حادثههاي دروني و بيرونيِ از جاده آمدگان و به جادهروندگان به هم گره ميخورند. اين جاده از ازل و از مسير لحظههاي داستاني شيطنتهاي كودكي گذر كرده و آمده رسيده به راه پرسنگلاخ عشق و بعد وسوسههاي آني قتل و بعد جنگ و در نهايت تمامشان يادآور زمزمههاي عاشقانه معشوقياند به نام ليلي كه عشق ناتمامش به مجنون (قيس عامر) نگذاشت هرگز فرصت خواندن لالايي را براي فرزندانش، براي نسلهاي بعدياش داشته باشد. اين مجموعه سعي كرده زمزمهگر لالايي تمام ليليهاي عاشق ايران باش
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#378
Posted: 24 Oct 2013 14:22
مثل صورت سمیرا
رویا شاپوریان
با چاپ داستانهاي كوتاه در مجلات شروع كرده و در سالهاي اخير داستانهاي متعددي از وي در مجموعههاي مشترك داستان كوتاه كه به معرفي نويسندگان جوان ميپردازند به چاپ رسيده اينك با چاپ مجموعه داستان «مثل صورت سميرا» در 127 صفحه و قطع رقعي توسط انتشارات ققنوس بار ديگر چيرهدستي خود را به نمايش گذاشته است. در اين مجموعه 19 داستان كوتاه به چشم ميخورد كه هر يك به نوعي راوي زندگي آدمهاي قشر متوسط جامعه و بندبند دردهاي آنهاست و بيان موجز و گاه طنزآميز نويسنده خواننده را ياري ميكند تا براي رفع خستگي روزانه لحظهاي را با كلمات سر كند و لبخندي از سر شوِ يا از فرط بيباوري نثار برگهاي كاغذ كند. «گويي از خواب هزار ساله برخاستهام اينك، كه سكههايم به نرخ رايج روزگار نميخورد و حرفهايم در ته يك صندوقچه چوبين انتظار نوري را ميكشند تا به چشم مردمان آيند. «هزار قصه درونم جاريست و قهرمان همه آنها گمنام.» از داستان «يك چشم سياه، يك ستاره روشن
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#379
Posted: 24 Oct 2013 14:31
خنکای سپیده دم سحر
ناهید طباطبایی
در این داستان 'شیدا 'اهوازی جنگزدهای است که به جرم فروش مواد مخدر چندین بار به زندان محکوم میشود .در بندی که شیدا در آن به سر میبرد زندانیان دیگری نیز هستند که هر یک جرمی متفاوت دارند :زنی شوهر معتادش را به سبب آن که میخواست دخترش را به خاطر پول به مرد دیگری بفروشد, کشته است .زن دیگری شوهرش را کشته است تا با جوان مورد علاقهاش زندگی کند . زنی دیگر سارق مسلح بود, ضمن آن که از کودکان یتیم نگهداری میکرده است . همچنین دخترانی در بند هستند که به سبب مشکلات خانوادگی از جمله نقش 'زن پدر 'حوادثی آفریدهاند .بدین ترتیب, ماجراهای رمان به تمامی در داخل بند میگذرد و نویسنده روحیات و خلقیات شخصیتها را بازگو میکند .
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#380
Posted: 24 Oct 2013 14:50
همین جا کنار من
نیره نورالهدی
به گزارش خبرآنلاین، «گیاه محض»، «انعکاس زرد»، «به رنگ عقیق»، «پژواکهای نیمهجان»، «همینجا، کنار من»، «همزاد»، «کفشهای خاکی»، «کارتونهای کاغذی»، «زمانی برای رسیدن»، «دستهام را برای همیشه نبند!»، «تا بیکرانگی یک بوم» و «تقلا» عنوان داستانهای این مجموعهاند.
در پشت جلد این کتاب آمده است: «رسیدم کنار باغچه، انگار راه زیادی رفته بودم، نمیتوانستم از نیلوفری که پیچیده بود به درخت توت چشم بردارم. برای یک آن چشمهام هیچ جا را ندید، جز تاریکی محض. اول نیلوفر بعد درخت توت. بعد آجرهای کرمرنگ دیوار. بعد حوض. بعد موزاییکها. بعد هم دمپاییهای صورتیام، یکی بعد دیگری به نوبت و پشت سر هم محو شدند. تنها دستاویزم، زیر نور کورکننده خورشید در بین آسمان و زمین، طناب رخت بود که مثل پلی از این طرف حیاط تا به آن طرفش، درست وقتی که هفده سال بیشتر نداشتم، مادرم با دو میخ آهنی بزرگ کنار لانه یاکریمها به دیوار وصل کرده بود...»
«همینجا کنار من» در 124 صفحه و با قیمت پنج هزار و 500 تومان منتشر شده است.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟