ارسالها: 24568
#431
Posted: 29 Oct 2013 17:20
بالهای خیس یک فرشته
نويسنده: مریم سادات افتخاریان
ناشر: شالان
مروري بر كتاب
نيمه ي مردادماه بود و گرماي آفتاب به قدري سوزاننده كه كمتر كسي در كوچه و خيابانها ديده مي شد.
با وجود اين كه چشمانم را نور مي زد، پوستم را گرما مي سوزاند و عرق روي سر و صورتم مي چكيد، تند و تند قدم برمي داشتم، بي آن كه به فكر سايه و سايه بان يا جايي باشم كه از آفتاب داغ تابستان حفظم كند، به سرعت گام هايم ميافزودم.
كف دستانم خيس عرق بود و هر از گاهئ سرم را به عقب مي چرخاندم، ميترسيدم كه رامين پشت سرم باشد، وقتي او را نمي ديدم، نفس راحتي ميكشيدم و به حركتم ادامه ميدادم.
شاخه هاي بلند و پيچك هايي كه از روي ديوار خانه ها آويخته شده بودند، تار و مبهم به نظرم مي رسيدند. فقط جلوي پايم را ميديدم و خاشاكي كه باد گرم و سوازننده آنها را پيش رويم پهن كرده بود.
پاهايم ميلرزيدند و نفسم به خِس خِس افتاده بود. گلويم خشك شده بود و لبهايم از عطش ترك خورده بود. با وجود اينكه مسافت زيادي را از خانه ي آنها دور شده بودم، هنوز دلشوره داشتم كه رامين دنبالم نيامده باشد.
از طرفي هم فكر اميد لحظه اي رهايم نمي كرد. مرتّب از خود مي پرسيدم: «چرا نمي خواست من خونه برم؟ چرا مي گفت منزل عمّه بمون؟ اون مي دونست رامين چه حسّي به من دارد. اصلاً خودش بارها و بارها گفته بود: حق نداري ا ونجا بري. پس چی شد كه منو به جبر و زور به منزل عمّه آورد و خودش غيبش زد؟ چرا هر چه اصرار كردم كه بايد برگردم، مخالفت كرد؟»
طعم تلخي را در دهانم حس كردم. دلم گواهي بدي ميداد. منتظر حادثه اي بودم. چيزي كه حسّ غريبي نهيبم مي زد كه در كمينم نشسته و من مثل قاصدكي سرگردان زير پاي باد افتاده بودم و نمي دانستم عاقبت دلم كجا آرام خواهد گرفت.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#432
Posted: 29 Oct 2013 17:24
داستان هايي از جاده ابريشم
مترجم: الهامه مفتاح
ناشر: موسسه فرهنگی اکو
مروري بر كتاب
مصور - رنگي
جاده ابريشم يا راه ابريشم شبكه راههاي متصل شدهاي بمنظور بازرگاني در قاره آسيا بود كه شرق و غرب و جنوب آسيا را بهم و به شمال آفريقا و شرق اروپا متصل ميكرد.
اين راه از شهرستان توان هوانگ در چين به ولايت كانسو ميآمد و از آنجا داخل تركستان شرقي امروزي ميشد و از طريق بيشباليغ و آلماليغ و اترار به سمرقند و بخارا ميرسيد. در بخارا قسمت اصلي آن از راه مرو، سرخس، نيشابور، گرگان به ري ميآمد و از ري به قزوين و زنجان و تبريز و ايروان ميرفت و از ايروان به طرابوزان يا بيكي از بنادر شام منتهي ميگرديد.
قسمت فرعي اين راه از سمرقند به خوارزم و از خوارزم به سراي و هشترخان و از آنجا به كنار شط «دن» و بنادر درياي آزف انتها مييافت. مهمترين كالايي كه بصورت ترانزيت از ايران ميگذشت، ابريشم بود، اما چون ايرانيان مقدار بسياري از ابريشم خام چين را كه وارد ميكردند، بخود تخصيص ميدادند قادر بودند محصولات خويش را بهر قيمتي بخواهند، بممالك مغرب زمين بفروشند. تركان بتحريك اتباع سغدي خود كوششها كردند، تا از خسرو انوشيروان اجازه عبور دادن ابريشم خود را از خاك ايران حاصل كنند اما نتيجه نبخشيد.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#433
Posted: 29 Oct 2013 17:26
احساس و انديشه
نويسنده: گروه نويسندگان - مهرداد شكوري
ناشر: بامداد
مروري بر كتاب
برگزيده زيباترين شاهكارهاي نظم و نثر دنيا
فريدون مشيري
بي تو مهتاب شبي باز از آن كوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خيره به دنبال تو گشتم
شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق ديوانه كه بودم
در نهانخانه جانم گل ياد تو درخشيد
باغ صد خاطره خنديد
عطر صد خاطره پيچيد
يادم آمد كه شبي با هم از آن كوچه گذشتيم...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#434
Posted: 29 Oct 2013 17:34
واقعيت نويسنده
نويسنده: ماريو بارگاس يوسا
مترجم: مهدي غبرايي
مروري بر كتاب
اين اثر را مي توان « خود زندگينامه »ي ادبي و فكري يكي از بزرگترين نويسند گان امروز آمريكايي لاتين شمرد كه سهمي عمده در اعتلاي ادبيات اين خطه به سطح جهاني داشته است.
روايتي است خواندني و پر كشش از آنچه بر نويسنده در جريان آفريدن اثر هنري مي گذرد و آنچه به جذابيت اين روايت ميافزايد بيان بي پرده پوششي ماجراهايي از زندگي شخصي نويسنده است كه دستمايه ي خلق رمانهايش شده اند.
بدين ترتيب است كه خواننده در ميابد چگونه واقعيت بيروني تبديل به « واقعيت نويسنده » مي شود و شاهكارهايي چون خانه سبز، گفتگو در كاتدرال، خاله خوليا،... چگونه تدوين يافته اند.
اگر هنوز اين رمانها را نخوانده باشيد، پس از خواندن اين كتاب وسوسه ي خواندن آنها رهايتان نخواهد كرد.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 14491
#435
Posted: 29 Oct 2013 19:26
عكاس خانه آدم هاي خوشبخت (داستان هاي كوتاه و برگزيده از نويسندگان تركيه)
مهدي مديرواقفي
معرفي كتاب:
كتاب «عكاس خانه آدم هاي خوشبخت» ترجمه مجموعه اي از داستان هايي كوتاه و برگزيده نويسندگان بنام تركيه را شامل مي گردد:
داستان «عكاس خانهء آدم هاي خوشبخت» نوشته «ضيا عثمان سابا»
داستان «بازگشت» نوشته «نديم گورسل»
داستان «دو و نيم» نوشته «اورهان كمال»
داستان «زنِ سبددار» نوشته «نزيهه مريچ»
داستان «مفت خور» نوشته «ممدوح شوكت اِسَندال»
داستان «حوّا» نوشته «وسعت اورهان بنر»
داستان «كشتن يه گربه» نوشته «اوكتاي آكبال»
داستان «اولين جنايت» نوشته «عمر سيف الدين»
داستان «هيشت! هيشت!» نوشته «سائيت فائيك آباسي يانيك»
داستان «سرِ حوض» نوشته «سائيت فائيك آباسي يانيك»
و...
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#436
Posted: 30 Oct 2013 15:41
آن دست ديگر
كتاب آن دست ديگر
نوشته: كريس كليو
ناشر: افق دور
ترجمه: الهه صالحي
معرفي كتاب:
نمي خواهيم به شما بگوييم در كتاب «آن دست ديگر» چه اتفاقي رخ مي دهد. فقط اين را بدانيد داستاني حقيقتا خاص است و خيال نداريم آن را خراب كنيم. پس فقط مي گوييم اين داستان دو زن است.
در روزي سرنوشت ساز زندگي اين دو نفر تصادفا با هم برخورد مي كند و يكي از آنان از سر ناچاري تصميم هولناكي مي گيرد. دو سال بعد، آنها دوباره با هم ملاقات مي كنند و داستان از همين جا آغاز مي شود...
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#437
Posted: 30 Oct 2013 15:45
مهره هاي سوخته
كتاب مهره هاي سوخته
نوشته: فاطمه كهن دهقان
ناشر: افق دور
معرفي كتاب:
تو دنيايي که نمي شه به راحتي جاري شد و از بازي سرنوشت و اعتمادهاي شکسته هرگز نمي توان گريخت پس به نااميدي لبخند بزن و به روزگار سياه دنيا خيره بنگر که درپس تاريکي و ظلمت نوري نهفته است.
بايد بود و جنگيد، بايد طعم تلخي را چشيد و خسته به خاطرات تلخ ديروز چشم دوخت و دم از باختن نزد. پس قدم پيش بگذار و صعود کن که در پس کوه غم، نوري خفته است.
بايد گريه هاي بي صدا را شنيد، بايد انتهاي ظلمت را ديد و سيه روزي را چشيد و درپس هزاران کاش و اي کاش مهره هاي سوخته را کنار زد و دوباره از نو آغاز کرد و هرگز به پايان نينديشيد...
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#438
Posted: 30 Oct 2013 15:59
يك زن مثل مادرم
كتاب يك زن مثل مادرم
نوشته: شهلا ظهوريان
ناشر: شادان
معرفي كتاب:
كتاب رمان «يك زن مثل مادرم» زندگينامه زني به نام مريم است كه پدري ثروتمند داشته و با مردي بنام عباسعلي كه اتفاقاً او هم ثروتمند است ازدواج مي كند. او عاشق شوهرش است و با مادر شوهرش فخرزمان زني مغرور از نوادگان قاجار هم خانه است اما مشكلي با او ندارد. او چهار فرزند مي آورد كه دوتاي آنها در كودكي فوت مي كنند و ...
داستان اين زندگي پر فراز و نشيب از دوران قاجار به دوران معاصر كشيده مي شود و روايتگر گوشه هايي از فرهنگ اين سرزمين است. به گفته نويسنده بيش از نود درصد از حوادث رمان عين واقعيت است و ده درصد ديگر را با استفاده از قوه تخيل خود نگاشته است...
اگرچه پيدا كردن يك شريك خوب براي زندگي اقبال مي خواهد و نيكبختي، اما آنچه از دست ما برمي آيد شريك خوب شدن است. آن بخش از ماجرا كه دست ما نيست با يك اتفاق ساده شروع مي شود ولي قسمت ديگرش در دستان ماست و آن همراه خوب شدن است. تكاپو براي اداي سهمي كه در زندگي بايد برايش تلاش كرد. قصه پيش رو نيز مجموعه اي است از اتفاقات ديروز كه امروز نتيجه داده است: «چه خوب و چه بد! آنچه روزي آرزو بوده امروز به خاطره مبدل شده و يك نفر روايت گر آن شده است. روايت داشتن ها و خواستن ها و نداشتن هاي پر از حسرت!...
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#439
Posted: 30 Oct 2013 16:03
تقاطع انقلاب و وصال
كتاب تقاطع انقلاب و وصال
نوشته: ميثم اميري
ناشر: تارونه[
معرفي كتاب:
كتاب رمان «تقاطع انقلاب و وصال» داستان جوان سربازی به نام آئین است که از دوران دانشجویی به هم دانشگاهی و هم رشته ای خود علاقمند می شود اما در ابراز این عشق به شدت ناتوان است و دنبال راهی می گردد که علاقه اش را به وی ابراز کند.
ماجرای داستان به نقشه های پیدا و پنهان او برای اثبات عشقش برای کسی می پردازد که انگار حتی نام آئین در خاطرش نمانده است؛ ولی آئین که پسری محجوب و ساده است تلاش دارد با تکیه بر نقشه های عجیب و غریب و ترسیم الگوریتم و تغییر مداوم آن، به وصال دست یابد.
رقم خوردن ماجراهای داستان در محیط دانشگاهی و محیط سربازی و تقابل و مقایسه صحنه های آن با هم شیرینی داستان را چند برابر می کند و در نهایت ماجرا طوری پیش می رود که خواننده انتظارش را ندارد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#440
Posted: 30 Oct 2013 16:09
دروغ بود...
كتاب دروغ بود...
نوشته: محمدعلي اسدي
ناشر: دبير
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟