ارسالها: 315
#561
Posted: 15 Dec 2013 15:26
خانه قانون زده
توضیح:
در خانه قانون زده دیکنز به برخی از غامضترین و ظاهراً چاره ناپذیرترین مسایل اجتماعی و سیاسی انگلستان روزگار خویش میپردازد. در کتاب حاضر نشان داده میشود چگونها ین مسایل در نقشه ی داستانی و شخصیت سازی های دیکنز بازتاب یافته اند. نویسنده با تحلیل تفصیلی مضمونهای اصلی و ساختار منحصر به فرد رمان مهمترین دلیل محوری آن در کار داستان نویسی دیکنز را روشن میکند، و واکنشهای گوناگونی را که از اثر برانگیخت، جایگاه آن را در ادبیات اروپایی، و تأثیر آن بر دیگر نویسندگان را شرح میدهد.
خلاصه رمان:
دوره کار عدالتخانه عظمی، پس از تعطیلات عید حضرت میکائیل، تازه آغاز شده و قاضی القضات در لینکلنز این هال به قضا نشسته است.هوای ماه نوامبر سخت طوفانی است. کوچه ها و خیابانها را چنان گل فرا گرفته است که گویی سیلابهای اولیه اندکی پیش از روی زمین واپس نشسته اند و عجب نخواهد بود اگر آدم با«مگالوسوروس»ی، روبرو شود که نزدیک چهل پا طول آن است، و چون مارمولک فیل آسایی به سنگینی از«هوبورن هیل» بالا می خزد.
به بعضیا هم باید گفت عزیز من...!!!!!!
برخورد من با تو در حد شعورته
سکوتم به خاطر شخصیت خودمه. وگرنه تو خیلی وقته زیر رادیکالی!!!!
.
.
.
بعضی چیزا لیاقت میخواد که خدا رو شکر تو نداشتی...
ارسالها: 315
#562
Posted: 15 Dec 2013 15:46
دوریت کوچک
توضیح:
موضوع عامیانه این رمان نوشته نویسنده سرشناس انگلیسی (چارلز دیکنز) رفتارهای موجود در ادارات دولتی است که در ان زمان از نظر کندی کار و تنبلی کارکنان مورد اعتراض مردم بوده است.
خلاصه رمان:
ویلیام دوریت در پی عدم اجرای قراردادی که با یکی از ادارات امضا کرده بود به زندان گزمه ها می افتد و انقدر انجا می ماند که به (پدر زندان گزمه ها) ملقب می شود. ایام حبس او با فداکاری های دختر کوچکش (امی) ملقب به دوریت کوچک تسکین می یابد. (ارتور کلن نم) نیز مردی است که به خانواده دوریت کمک می کند. بعد از مدتی امی به او علاقه مند می شود اما این علاقه اوایل دو طرفه نیست. با تغییر ناگهانی سرنوشت ویلیام دوریت وارث ثروت کلانی می شود و کلن نم نیز همان موقع به خاطر سفته های بی اعتبارش به زندان گزمه ها می افتد. این موضوع اتفاقاتی را به دنبال دارد که در ادامه داستان بازگو می شود.
به بعضیا هم باید گفت عزیز من...!!!!!!
برخورد من با تو در حد شعورته
سکوتم به خاطر شخصیت خودمه. وگرنه تو خیلی وقته زیر رادیکالی!!!!
.
.
.
بعضی چیزا لیاقت میخواد که خدا رو شکر تو نداشتی...
ارسالها: 315
#563
Posted: 15 Dec 2013 18:45
روزگار سخت
نویسنده: چارلز دیکنز
توضیح:
روزگار سخت، چه از لحاظ سبک و چه از لحاظ اندیشه، متأثر از کارلایل است و همانطور که راسکین به درستی گفته است، به ادبیاتی مشاجرهآمیز که ظهور صنعت به وجود آورده است تعلق دارد. گیلبرت کیث چسترتون درباره این کتاب گفته است: «شاید این تنها باری باشد که دیکنز، در حال دفاع از خوشبختی فراموش کرده است خوشبخت باشد.» در واقع، موضوع اجتماعی کتاب به دیکنز اجازه نداده است که هنر خود را در تشریح جزئیات و ظریفکاریها به جلوه درآورد.
خلاصه رمان:
روزگار سخت [Hard Times]. رمانی از چارلز دیکنز (1812-1870)، نویسنده انگلیسی، که در 1854 منتشر شد و حاصل مشاهدات نویسنده درباره وضع صنعت در شهر منچستر و پرستونو زندگی کارگران و روابطشان با کارفرمایان است. تامس گرادگریند ، نمونه صاحب صنعت تسلطجوی و اهل شهر کوکناون از مراکز صنعتی، «مردی است کاملاً اهل عمل» که به چیزی جز واقعیات و آمار عقیده ندارد و فرزندان خود لویز و تام جوان را با سرکوب کردن بیرحمانه جنبههای ذوقی و آرمانی طبیعتشان تربیت میکند. لویز را به زنی به کارخانهداری خسیس و حقهباز به نام جوسایا باندربی میدهد که سی سال از او بزرگتر است و خلق و خویی بس خشن دارد و از آن قماش آدمهایی است که تمدن صنعتی به وجود میآورد. لویز تا اندازهای از آن جهت به این زناشویی تن در میدهد که تربیتی که پدرش به او داده، او را وقیح و بیاعتنا بار آورده است و تا اندازهای هم به این جهت که میخواهد به برادرش، که تنها کسی است که دوست دارد و کارمند باندربی است، کمک کند. سیاست بازی بیرحم که به چیزی اعتقاد ندارد، به نام جیم هارتهاوس ، به کوکتاون میآید و با استفاده از زندگانی توأم با ناکامی لویز، سعی میکند که او را فریب دهد. ولی لویز، که در بدبختی نیکترین عواطف خود را دوباره به دست آورده است، به خانه پدرش میگریزد و از او درخواست حمایت میکند. گراد گریند تازه به دیوانگی زیانبخش اخلاق و رفتار خود پی میبرد. در خلال این احوال، تام در بانک کارخانهدار دست به سرقت کوچکی میزند و گناه خود را به گردن بیگناهی به نام استیون بلکپول میاندازد. اما چون عاقبت جرمش برملا میشود، به خارج از کشور فرار میکند.
به بعضیا هم باید گفت عزیز من...!!!!!!
برخورد من با تو در حد شعورته
سکوتم به خاطر شخصیت خودمه. وگرنه تو خیلی وقته زیر رادیکالی!!!!
.
.
.
بعضی چیزا لیاقت میخواد که خدا رو شکر تو نداشتی...
ارسالها: 24568
#564
Posted: 20 Dec 2013 20:11
شازده كوچولو
نویسنده : آنتوان دو سنت اگزوپری
مترجم : حميدرضا بلوچ
ناشر: مجيد
مروري بر كتاب
در این داستان اگزوپری به شیوهای سوررئالیستی به بیان فلسفه خود از دوست داشتن و عشق و هستی میپردازد.
طی این داستان اگزوپری از دیدگاه یک کودک، که از سیارکی به نام ب۶۱۲ آمده، پرسشگر سؤالات بسیاری از آدمها و کارهایشان است. این اثر به بیش از ۲۱۰ زبان مختلف ترجمه شدهاست. مجموع فروش این کتاب به زبانهای مختلف از دویست میلیون نسخه گذشتهاست.
در این داستان شازده از سیارکی به نام ب۶۱۲ میآید. سیارکی با این نام در فهرست سیارکهای کشف شده نیست. در سال ۱۹۹۳ سیارک ۴۶۶۱۰ را Besixdouze نام نهادند که به زبان فرانسه معنی ب۶۱۲ میدهد. عدد این سیارک در پایه ۱۶ میشودB612 .
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#565
Posted: 20 Dec 2013 20:14
تريستان و ايزوت
نويسنده: ژوزف بديه
مترجم: پرويز ناتل خانلري
ناشر: بنگاه ترجمه و نشر كتاب
مروري بر كتاب
داستان تريستان و ايزوت از جمله زيباترين سرگذشتهاي عاشقانه ايست كه از قرنها پيش تاكنون مايه كار شاعران و نقاشان و موسيقي دانان كشورهاي اروپا قرار گرفته است.
اين داستان كه ريشه اي كهن دارد و روايتهاي گوناگون از قريب ششصد سال پيش از آن به يادگار مانده ماجراي دو دلداده ايست كه بازي ايام آنان را به بند عشق يكديگر گرفتار كرده است...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#566
Posted: 20 Dec 2013 20:15
زنده تر از زندگي
نويسنده: كرستين بوبن
مترجم: دل آرا قهرمان
ناشر: كتاب پارسه
مروري بر كتاب
این داستان ، درباره عشق به زنی است که مرده است و کتاب پس از مرگ او نوشته شده است ؛ زندهتر از زندگی از یک تجربه عمیق عاطفی برخاسته است.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#567
Posted: 20 Dec 2013 20:25
مراسم تشييع
نويسنده: ماري رنولت
مترجم: سهيل سمي
ناشر: ققنوس
مروري بر كتاب
درگذشت اسكندر ومبارزه برسر جانشيني او
اين كتاب از سه گانه اسكندر (« اخگر پرديس» « پسر ايراني» و « مراسم تشييع») اگر چه شرح مراسم پر فراز و نشيب تشييع اسكندر است، اما با سرگذشت اوست: سرگذشت كسي كه سرنوشت جهان حتي پس از مرگ نيز تا مدتها متاثر از اوست.
اكنون اسكندر مرده است . اما امپراطوري اش پا بر جاست . پس كشمكش ها آغاز مي شود : بطلميوس، آنتيگو ئوس،كراتر و ديگر سرداران اسكندر هر يك خود را شايسته سرير پادشاهي اين امپراتوري عظيم مي دانند.
و باز هم هستند: المپياسف كلئو پاترا، ركسانه، استاتير و ديگر زناني كه پرده نشين نيستند و برآنند سرنوشت امپراطوري را به شيوه اي ديگر رقم زنند.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#568
Posted: 20 Dec 2013 20:28
خسي در ميقات
نويسنده: جلال آل احمد
ناشر: رواق
مروري بر كتاب
پنج و نيم صبح راه افتاديم از مهرآباد.
و هشت و نيم ايجا بوديم. هفت و نيم بوقت محلي. و پذيرايي در طياره. صبحانه بي چاي و قهوه. ناني و تكه مرغي و يك تخم مرغ.
توي جعبه اي و انگ شركت هواپيمايي رويش. اما حاجي بعد از اين ها مدتي مشكوك بودند كه مي شود خورد يا نه؟
ذبح شده يا نه؟
نفهمديم چه شد تا شك برطرف شد...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#569
Posted: 20 Dec 2013 20:30
افسانه
نويسنده: اعظم فرخزاد (آخوندزاده)
ناشر: پگاه - چكاوك
مروري بر كتاب
صدای سوت قطار افکارش را گسست. پایان جاده های طولانی و زمان رسیدن به مقصد بود. آهنگ یکنواخت تق تق قطار دیگر به گوش نمی رسید و اعصابش تسکین پیدا می کرد. قدم هایش روی سکوی سیمانی کشیده می شد. ساعت ها می شد که در میان تکان ها و صدای یکنواخت ترن سست و خمار در بهت به سر می برد. نه خوابی عمیق داشت نه آرامش و سکوتی. سرش به دوران افتاده بود و زمین به دورش می چرخید.
وقتی وارد سالن شد، لحظاتی ایستاد و به ستونی تکیه کرد تا تمرکز پیدا کند و به حالت طبیعی بازگردد و بتواند قلب شکسته و جسم خسته اش را آسان تر تحمل کند و با خود بکشاند! قلبی که درد مرگ های بی وقفه خانواده آن را شکسته و عذابش داده بود، ولی هنوز در روزنه های آن عشق و ایمان منور بود و در میان اندوه بی پایانش نشاط و حس دوست داشتن را باور می کرد.
چشمانش در جست و جوی یافتن کسی بود که بتواند دردها و اندوه های فراوانش را با او قسمت کند و درکنار او به عزاداری بپردازد. به سوی جسد برادری می رفت که چون او خسته از غم و جور زمانه و دلخون از غصه ها و کسانی بود که او را بی رحمانه آزردند. اویی که برای پنهان کردن غم درونش در بیابان ها به دنبال عشق و ایمانی حقیقی می دوید و عاقبت نیز جانش را در آن راه ایثار کرد.
برای مرز و بوم و سرزمینی که چون او هزاران شهید و ایثارگر دیگر را در خود جای داده و در آغوش خاک خود به خوابی ابدی فروبرده بود؛ او که برای مردم سرزمینش از بزرگ ترین و شیرین ترین سرمایه خویش که جانش باشد، گذشت تا دیگران بیاسایند و در صلح و آرامش زندگی کنند. و او نمونه بارزی نبود فقط قطره ای گم شده در خیل شهیدان بود که این گونه فدا شدند.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#570
Posted: 20 Dec 2013 20:32
رهايي
نويسنده: جمال مير صادقي
ناشر: اشاره
مروري بر كتاب
... بي آنكه حواسش باشد ٬ روي همان سكويي نشسته بود كه هميشه به انتظار نسترن مي نشست. هر كدام زودتر از كلاس بيرون مي آمدند ٬ به انتظار ديگري مي ماندند و با هم از دانشكده بيرون مي آمدند. به كافه مي رفتند و چاي و شيريني و بستني و كافه گلاسه مي خوردند. با هم راه مي افتادند و تا خانه او پياده مي رفتند. نسترن مي خنديد و اداي استادهايش را در مي آورد ...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند