ارسالها: 24568
#601
Posted: 22 Feb 2014 19:07
هزار خورشید رخشان
نويسنده: خالد حسيني
مترجم: زامیاد سعدوندیان
ناشر: نگارستان كتاب
زبان كتاب: فارسي
مروري بر كتاب
مريم پنج ساله بود كه اولين بار كلمه حرامي را شنيد.
پنجشنبه روزي بود.
حتماً همين روز بود، چون مريم يادش مي آمد كه مثل هر پنجشنبه آرام و قرار نداشت و حواسش پرت بود.
آخر پنجشنبه ها جليل به كلبه مي آمد.
مريم براي وقت گذراني تا لحظه ديدار او از ميان علف هايي كه در محوطه باز تا زانويش مي رسيد و موج مي زد گذشت، يك صندلي را زير پا گذاشت و سرويس چاي خوري چيني مادرش را پايين آورد.
اين سرويس چاي خوري تنها يادگاري ننه، مادر مريم، بود كه از مادر خود به ارث برده بود. ننه در دو سالگي مادرش را از دست داده بود ...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#602
Posted: 22 Feb 2014 19:09
همسران خوب
نويسنده: لوئيزا آلكوت
مترجم: شهين دخت رئيس زاده
ناشر: فردوس
زبان كتاب: فارسي
مروري بر كتاب
دنباله زنان کوچک
نويسنده با کتاب زنان کوچک به شهرت قابل ملاحظهای دست یافت که همسران خوب را پس از آن نوشت. این رمان داستان زندگی چهار خواهر است که در یک خانواده گرم و صمیمی بزرگ میشوند و هر کدام از آنها عشقی در زندگیشان پدید آمده و ازدواج می کنند.
توصیف لطیف و شیرین نویسنده ، فضای آکنده از محبت داستان و بررسی حالات روحی و روانی شخصیتها باعث به وجود آمدن داستان دلچسبی شده است که البته این شیرینی برخی روده درازیهای شخصیتها را کمرنگ میکند.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#603
Posted: 22 Feb 2014 19:13
عباسه و جعفر برمكي
نويسنده: جرجي زيدان
مترجم: محمد علي شيرازي
ناشر: گنجينه
مروري بر كتاب
هارون خواهري داشت بنام عباسه كه بسيار مورد علاقه وي بود بطوريكه جدائي ازاو برايش سخت بود . وي همين احساس را نسبت به جعفر نيز داشته و در مجالس عيش هارون اين دو همواره حضورداشتند و اين خود موجب ناراحتي هارون را بدليل اينكه ايندو نسبت به هم نامحرم بودند فراهم ميساخت لذا هارون تصميم گرفت آن دو نفر ازدواج صوري نمايند و جعفر سوگنديادكرد تا هيچوقت به تنهائي با عباسه ديدار نكند و با او در زير يك سقف تنها نباشد و فقط در حضور هارون آن دو نفر همديگر را ببينند.
به گفته طبري عباسه در زمان ازدواج با جعفر 40 ساله بوده ، او زني خوش مشرب و خوش بيان و عاشق جعفر برمكي بوده و بعداز ازدواج صوري باجعفر،نامه هاي پراز شوق و ميل به او مي نوشت و جعفررا به نقض دستور هارون تشويق ميكرد ولي جعفر خلاف قولش به هارون عمل نميكرد...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#604
Posted: 22 Feb 2014 19:16
وراجي روي نيل
نويسنده: نجيب محفوظ
مترجم: رضا عامري
ناشر: افراز
مروري بر كتاب
وراجی روی نیل داستان روشنفکرانی مصری است که روی رودخانه نیل در یک قایق سوارند و در این سفر با خطراتی روبرو می شوند. در همان لحظات که ممكن است طناب های قایق از ساحل جدا شوند مرتکب جنایتی می شوند. آن ها بعد از این اتفاق تلخ، با صحبت کردن درباره موضوع، می کوشند خود را از عذاب وجدان رها کنند. نویسنده در این كتاب کوشیده وضعیت روشنفكری مصر را در دهه 60 نشان دهد.
كتاب از نظر نزدیك بودن به برخی فضاهای فكری و اجتماعی ایران و نیز شخصیت های فرهنگی و ادبی ایرانی، اثری بسیار خواندنی است. این اثر تا به حال به اغلب زبان های مهم دنیا ترجمه شده است.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#605
Posted: 22 Feb 2014 19:19
الدوز و عروسک سخنگو
نويسنده: صمد بهرنگي
ناشر: جامه دران
مروري بر كتاب
اين قصه داستان زندگي دختر بچه اي است به نام اولدوز، كه پدر و مادرش از همديگر جدا شده اند واو اكنون زير دست زن بابايي بد خلق و خشن كه چشم ديدن وي را ندارد زندگي مي كند. زن بابا از انواع اذيت و آزار در حق دخترك فرو گذار نمي كند.
او حتي وجود گاوي را كه اولدوز سخت دوستش مي داشت ؛ چرا كه يادگار مادرش بود، تحمل نكرده، و به بهانة ويار از شوهرش مي خواهد كه آن را بكشد. اما گوشت گاو به دهن همه تلخ مي آيد غير از اولدوز.
اولدوز،عروسكي را كه مادرش برايش درست كرده بود سنگ صبور خود قرار داده بود. از بس كه پيش او درد دل و گريه مي كند ، عروسك زبان باز كرده و به حرف مي آيد. گفتگوهاي اولدوز و عروسك سخنگو در خفا ودور از چشم ديگران ادامه مي يابد. تا اينكه عروسك يك شب اولدوز و ياشار، پسر همسايه شان را در جلد كبوتر با خود به جشن عروسكها در جنگل مي برد. ب
چه ها در آنجا با انواع جانوران برخوردمي كنند.طاووس فيس وافاده اي وخود خواه رامي بينند كه دائم از خود تعريف ميكرد و به زيبايي پرهايش مي نازيد حاضر نبود يكي دو تا از آنها را به پاشا بدهد كه بگذارد لاي كتابش. همچنين آنها با خر گوش زرنگ و با هوش و كرم شب تاب مهربان و ديگران ملاقات مي كنند. رقص و آواز و جشن عروسكها را تماشا كرده و بر مي گردند.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#606
Posted: 2 Mar 2014 23:01
عروس ناخواسته
نويسنده: میترا شیرانلی
ناشر: پرسمان
مروري بر كتاب
استاد نگاهی به ساعتش انداخت. وقت تمام شده بود و باید کلاس را تعطیل میکرد. رو به دانشجویان گفت: بسیار خب ، بقیهاش بمونه برای جلسه بعد. به سلامت.
دانشجویان با سر و صدا وسایلشان را جمع کردند و یکی پس از دیگری کلاس را به قصد منزل ترک کردند. توتیا هم وسایلش را جمع کرد و تقریبا آخرین نفری بود که از کلاس خارج شد. هنوز چند قدم دور نشده بود که صدایی از پشت سر به او سلام کرد. به طرف صاحب صدا برگشت و آراد را دید که کیف بدست پشت سرش ایستاده بود.
لبخندی به روی پسرعمویش زد وگفت: سلام ، خوبی؟
آراد مثل همیشه لبخند برلب گفت: مرسی ، تو خوبی؟ عمو چه طوره؟
توتیا در کنار او قدم برداشت و در حالی که کنارهم به سوی حیاط دانشکده میرفتند ، گفت: «اونم خوبه ، ممنون. از این ورا ؟
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#607
Posted: 2 Mar 2014 23:05
پیانوی زندگی
نويسنده: زینب جباري
ناشر: آواي مهديس
مروری بر کتاب
داستان از عشق و سرنوشت . داستانی از جبر و سر ختیها یانسا د رقبال سرنوشت از پیش تعیین شده اش.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#608
Posted: 2 Mar 2014 23:06
هیچ وقت
نويسنده: ليلا قاسمي
ناشر: زاوش
مروري بر كتاب
مامان مرده بود. یک روز که داشت از کوچه رد میشد رفته بود زیر ماشین. صدای ترمز که آمده بود و پشتش داد و بیداد ، دویده بودم دم در. گوشهی مانتوِ کرمش که آنقدر ازش بدم میآمد از زیر چرخ ماشین پیدا بود و باریکهی خون راه افتاده بود تا بریزد توی جوی کنار پیادهرو. جیغ کشیدم و خودم را انداختم رویش.
صداش میکردم و به چشمهاش نگاه میکردم که مات جایی را نگاه میکرد. میزدم توی صورتش و التماس میکردم که به من نگاه کند. که نباید من را ، تینا را تنها بگذارد. نه مامان ، منو تنها نذار ، نه ، نه ، تو نباید بمیری.
همسایهها بلندم کردند. هر چه فحش بلد بودم جیغ میزدم سمت راننده که چمباتمه زده بود کنار مامان و میزد توی سرش. آمبولانس آمد. پلیس آمد. بابا آمد و مامان را بردند.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#609
Posted: 2 Mar 2014 23:09
دل
نويسنده: زهرا پیري
ناشر: نخستين
مروري بر كتاب
رماني جذاب و خواندنی از زهرا پيري
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#610
Posted: 9 Mar 2014 20:33
هفت
نويسنده: آنتوني برونو
مترجم: شهريار نيرومند
مروري بر كتاب
اين كتاب مانند ديگر آثاري كه در حوزه داستان هاي جنايي منتشر شده اند حديث انحطاط انسان معاصر است ؛ حكايت جوامع متمدني كه وقوع قتل و جنايت در گوشه و كناي شهر امري عادي محسوب مي شود
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند