ارسالها: 24568
#641
Posted: 28 Apr 2014 22:41
راز سیرن ها
نويسنده: جوليا گلدينگ
مترجم: پيمان اسماعيليان خامنه
ناشر: قدياني
مروري بر كتاب
همدم ها ۱
موجودات افسانه ای هنوز هم وجود دارند! آنها همدم هايي دارند كه به آنها كمك مي كنند تا به زندگيشان در خفا ادامه دهند ...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#642
Posted: 28 Apr 2014 22:43
ايزدان هم
نويسنده: ايزاك آسيموف
مترجم: حسين شهرابي
ناشر: تنديس
مروري بر كتاب
در کتاب ایزدان هم فضاییها با زمین تماس برقرار کردهاند ؛ اما نه از جهان خودمان ، بلکه از جهانی موازی. میخواهند به لطف تفاوت قوانین بنیادی فیزیک در دو جهان ، منبعی ارزان و بیپایان از انرژی به زمین پیشکش کنند. اما هیچوقت هیچچیز رایگان نیست.
تنها سه نفر از حقیقت هراسانگیز اطلاع دارند ــ یک دانشمند زمینی مطرود، یک موجود بیگانهی یاغی ساکن آن سیارهای رو به مرگ در جهان موازی ، یک انسان شهودگرای متولد ماه که نابودی قریبالوقوع خورشید را حس میکند. اینها حقیقت را میدانند ، اما چه کسی به حرفشان گوش میکند؟ آنها بهای انرژی ارزان و فراوان را میدانند ، اما چه کسی حرفشان را باور میکند؟ این چند ذیحیات انسان و بیگانه ، کلید بقای زمین را در دست خود دارند.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#643
Posted: 28 Apr 2014 22:47
خرچنگ های بلوری
نويسنده: مصطفي دشتي
ناشر: حرفه هنرمند
مروري بر كتاب
روی رختخوابم جابه جا می شوم. دیشب به دکتر می گفتم اوایلی که بختک به سراغم می آمد خیلی میترسیدم، شاید بچه بودم ، ولی حالا بیش تر نگران این هستم که برایم خطرناک باشد. هر چند وقتی داد و فریاد می کنم و بعد متوجه می شوم فقط صدای فریادهایم را خودم می شنوم ، وحشت زده و نگران می شوم و دوباره برای خواب رفتن تلاش زیادی می کنم.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#644
Posted: 28 Apr 2014 22:49
عشق زرد
نويسنده: عبدالعظيم سالاريان
ناشر: دامون
مروري بر كتاب
کتاب حاضر ، قصة زندگي دو جوان به نامهاي «رها» و «رضا» است که هر دو به بيماري تالاسمي مبتلا هستند. آنها در بيمارستان باهم آشنا شده و عشقي عميق بينشان به وجود ميآيد که منجر به ازدواج ميشود. به دليل بيماريشان ، آنها نميتوانند بچهدار شوند و تلاشهايشان براي داشتن فرزند بينتيجه ميماند.
تا اينکه بهترين دوست «رها» ، «دلربا» با فردي به نام «آرش» ازدواج ميکند و صاحب فرزندي به نام «پيوند» ميشود. «پيوند» از کودکي با «رها» و «رضا» انس ميگيرد و با مرگ «دلربا» و «آرش» بر اثر تصادف ، قيموميت «پيوند» به «رضا» و «رها» واگذار ميشود.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#645
Posted: 28 Apr 2014 22:53
نقشي بر تصوير ديگر
نويسنده: حسن كريم پور
ناشر: اوحدي
مروري بر كتاب
شب بسيار بدي بود. خيلي ناراحت بودم. تا صبح خواب به چشانم راه نيافت. با اينكه وضع زندگيمان از اين رو به آن رو شده بود ولي ته دلم ناراضي بودم. فرشته هم ناراحت بود. خيال مي كرد براي هميشه مادرمان را از دست داده ايم. مرتب از من مي پرسيد چرا مادر نخواست پيش او بمانيم ...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#646
Posted: 28 Apr 2014 22:55
افسون
نويسنده: غلامرضا فيروزي
ناشر: اديب مصطفوي
مروري بر كتاب
با كوله باري پر از رنج و محنت ٬ قلبي شكسته و دلي سرشار از اندوه از شهر آرزوهايش ٬ شهر خاطراتش ٬ بايد مي رفت. زيرا قول داده بود. قول يك مرد يعني شرافتش - انسانيتش - همه چيز او. آري بايد مي رفت. مبهوت از اين همه غم - غرق در خاطرات ٬ آرام آرام گام برمي داشت.
خود را مقابل ترمينال ديد. وارد ترمينال شد. همهمه مسافرين و صداي موتور اتوبوس ها در هم پيچيده بود. به طرف جايگاه اتوبوس ها رفت. يكي صدا مي زد ٬ اصفهان. ديگري چالوس - مشهد - رشت - شيراز - صداي شيراز در گوشش پيچيد. آري شيراز بايد به شيراز رفت! ...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#647
Posted: 5 May 2014 23:47
زن فرودگاه فرانكفورت
نويسنده: منيرو رواني پور
ناشر: قصه
مروري بر كتاب
چاپ نخست این کتاب در پاییز ۱۳۸۰ توسط نشر قصه در تهران منتشر شدهاست و ۱۴۰ صفحه دارد.
خانم روانیپور در این مجموعه از سبکهای متفاوتی از جمله رئالیسم، رئالیسم جادویی و سوررآلیسم استفاده میکند و در بعضی از داستانهای رئالیستی مدرن آن به افرادی اهل قلم، خود-تبعیدگر و یا پناهنده میپردازد .
این مجموعه شامل ۱۴ داستان است:
کافهچی
ماریا
زن فرودگاه فرانکفورت
مانا
فروپاشی
دریاچه
دیدار
کشتیشکستگان
دلدادگان نامی ندارند
میو
سه زن
گلهای ماگنولیا
ملاقات ویژه
در غربت
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#648
Posted: 5 May 2014 23:49
پیچیده به هیچ
نويسنده: مهرنوش صفايي
ناشر: نسل نوانديش
مروري بر كتاب
عشقه
به بوي آغوشت مادر زندگی را دوباره به تماشا نشسته ام ، بوي پیراهنت بوی پیراهن یوسف بود براي چشمهاي به غربت نشسته این یعقوب و پدرم ...، پدر مهربانم ، بوسه بر دستان زحمت کشیده ات ، امید رویشی دوباره بود براي این دانه به خزان رسیده ...
از نگاه کردن به چشمان مهربانت حذر دارم مادر که شرمنده ام. شرمنده تو و تمام سال هایی که به پاي کودکیم ، به پیري رساندی و دل خوش کردي که بهاي موي سفیدت ، دانایی و برنایی من شده اما چه سود ، زهی افسوس که خود میدانم که هنوز کودکم ، کودك کودك.
مادر ... مادر مهربانم کاش می توانستی عمق دردي را که می کشم ، در وجودم احساس کنی و کاش می توانستم عذرم را ، شرمم را ، و احساسی که مطمئن نیستم که پشیمانی باشد را بپذیري. مادر دلم می خواهد بگویم که برایم دعاکنی ، خدایم را بخوانی و بخواهی که آنچه که از کف داده ام را به من باز گرداند ... اما واي من ...، که حتی خود نیز نمی دانم در پی چیستم و آنچه که از کف داده ام چیست؟ آنقدر می دانم که حال خوشی ندارم و روزگار هم با من سر مدارا ندارد ...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#649
Posted: 5 May 2014 23:52
سجاده و صلیب
نويسنده: هما پوراصفهاني
ناشر: فراديدنگار
مروري بر كتاب
جلوی آینه تند تند موهامو با یه دست کردم تو و با اون دستم سعی کردم کلاسورم رو زیر بغلم نگه دارم ... از زور هیجان داشتم خفه می شدم ... موهای بلوطی رنگم مدام از زیر دستم فرار می کردن و باز می افتادن بیرون ... با حرص گفتم :
- مثل موی گربه! آخرم همین روز اولی اخطار می گیرم ...
داشت دیرم می شد ... زدم از خونه بیرون ... خدا رو شکر که مامی رفته بود با دوستاش باغ پاپا هم نبود ... تکلیف وارنا هم که مشخص بود دیگه ... همیشه خونه خودش بود ... ما رو آدم هم حساب نمی کرد ... مانتوی بلند سورمه ای پوشیده بودم با مقنعه مشکی و شلوار تنگ مشکی ... کفش های عروسکی مشکی و سورمه ای و کیف کوله پشتی جین ... سوئیچ ماشینمو برداشتم و از در زدم بیرون ... گل خوشگلم وسط حیاط پارک شده بود ... پاپا برای قبولیم توی دانشگاه خریده بود ... وارنا هم از همون روزی که گرفتمش اینقدر باهام کار کرد که الان یه پا راننده شده بودم ... نشستم پشت فرمون و در رو با ریموت باز کردم ... صدای زنگ موبایلم بلند شد ... گوشی رو از توی کوله ام در آوردم و راه افتادم ... اسم آرسن افتاده بود روی گوشی ... پسر دوست پاپا ، آقای سرکیسیان ... گوشی رو گذاشتم در گوشم و گفتم :
- به به آرسن به سلامت باد ... چطوری برادر؟
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#650
Posted: 5 May 2014 23:55
پرسه زیر درختان تاغ
نويسنده: علي چنگيزي
ناشر: زاوش
مروري بر كتاب
بخش داستان آن مقدمه کار است که با فضای روستایی و کویری و گرمش آشنا می شویم. اینکه یک کتاب این قدر خوب بتواند تخیل آدم را تحریک کند که در یک روز بارانی یا برفی ، هوس باد داغ کویر به سرت بزند ، کم چیزی نیست.
میانه داستان پر از کشمکش ها و حوادث و قصه پردازی های جالب است و ... پایان بندی رمان وقتی صورت می گیرد که شخصیت اصلی (پرویز) قصد برگشت می کند. حوادث همچنان جالب اند اما ...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند