ارسالها: 24568
#661
Posted: 25 May 2014 23:17
تو در قاهره خواهی مرد
نويسنده: حميدرضا صدر
ناشر: زاوش
مروري بر كتاب
نويسنده دربارهی رمان «تو در قاهره خواهی مرد» میگوید : « مدتها بود که در فکر نوشتن رمانی براساس واقعیتهای تاریخی و وقایع مستند بودم. در واقع بعد از ترجمهی رمان «یونایتد نفرین شده» نوشتهی «دیوید پیس» که دربارهی زندگی «برایان کلاف» مربی جنجالی فوتبال انگلیس بود به فکر نوشتن رمانی با چنین مختصاتی افتادم. برای همین هم به نظرم رسید آخرین شاه ایران بیش از هر چهرهی تاریخی دیگری قابلیت دستمایه شدن برای روایت در چنین رمانی را دارد.
شخصیتی که قدرت و ثروت او را فراگرفته است و در عینحال در خلوت و تنهاییاش از چیزهای زیادی هراس دارد و میترسد و این تناقضها و پرداختن به آنها برایم جذاب بود ، از طرفی خواندن تاریخ معاصر ایران هم یکی از علاقمندیهای من است و همهی اینها دست به دست هم داد تا رمان «تو در قاهره خواهی مرد» را بنویسم.»
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#662
Posted: 25 May 2014 23:19
پیشانی شکسته مجسمه ها
نويسنده: فرهاد خاكيان دهكردي
ناشر: نگاه
مروري بر كتاب
نويسنده با زبانی خیال انگیز و نه چندان ساده روایت گر گوشه هایی از زندگی دو نوجوان است که برای بودن تلاش می کنند. این رمان اولین اثر خاکیان دهکردی است و با توجه به زبان و ساختار محکم و استوار آن بی تردید در میان اهالی داستان و رمان با ااقبال مواجه می شود.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#663
Posted: 25 May 2014 23:23
سلام آقای پاپا تریستان
نويسنده: صنم حسينخاني
ناشر: حوض نقره
مروري بر كتاب
به تصویرگری : ایلیا تهمتنی
این کتاب را فارغ از اینکه نویسندهای ۹ ساله آن را نوشته است ، میتوان خواند و نهایت لذت را برد و به همین مناسبت میتوان آن را داستانی خوش خوان قلمداد کرد. داستان به سه بخش دوتایی تقسیم میشود و بخش اول آن اینگونه آغاز میشود که "ما در این داستان ، سه کره زمین داریم : ۱.کره زمین عادی ۲.کره زمین طبیعت کاری و ۳.کره زمین پاپاتریستان" تا بدون هیچ پیش درآمدی متوجه شویم اولین خصیصه آن تخیل و فانتزی است ؛ فانتزیای که سراسر اثر را دربرمیگیرد و تمامی داستان در بستر آن شکل میگیرد.
"سلام آقای پاپاتریستان" حاکی روایتی است از موجودی عجیب الخلقه به نام تریستان که راوی کودک آن با آشنا شده است ؛ موجودی مهربان و کاملا متفاوت با همه کسانی که راوی و ما در دنیای پیرامونمان با آن مواجه بودهایم. شاید برای همین است که راوی عاشق تریستان شده است و این عشق را به انحای مختلف در طول داستان تعریف میکند ، مثل جایی که مینویسد"عشق یعنی همه چیز. عشق یعنی مریضیای که همه به آن دچار میشویم" یا "خب فقط عشق نیست که زندگی را از هم میپاشد بلکه چیزهای دیگری هم هست ولی مثل عشق وجود خارجی ندارد. مثل چیزی که یاد میگیری ولی مثل کنهها میچسبی و میترسی که یک وقت فراموشش کنی".
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#664
Posted: 15 Jun 2014 00:52
راویان روایت تو
نويسنده: سعيد عباسپور
ناشر: ثالث
مروري بر كتاب
داستاني عاشقانه که از عشقی بیمارگونه می گوید .
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#665
Posted: 15 Jun 2014 00:53
زندگی آرام
نويسنده: پرستو مختار
ناشر: افق دور
مروري بر كتاب
حرف هاي مهران چيزي نبود جز حرفهاي دل خودم براي همين ديگه با شنيدن عاشقانه هايش شگفت زده نمي شدم. روزهايي كه كنار هم بوديم فارغ از هر كس و هر چيز فقط سرگرمي ما شده بود دو تا قلب عاشق كه با هم دست به دست مي كرديم و فقط خدا مي دونست كه از اينجا به چايي ، چه لذتها كه نمي برديم ...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#666
Posted: 15 Jun 2014 00:55
تنباکوها و یاس
نويسنده: مهرام بهين
ناشر: مولف
مروري بر كتاب
از رودورن انداختیم توی بلوار سنژرمن و رفتیم تا سنمیشل. تقاطع سن میشل ، یک سلف سرویس تر و تمیز بود که با جیب من هم میخواند. داشتم فکر میکردم کاش وقتی پول می رسید سر و کله اش پیدا میشد.
تا چشمش افتاد به در و پیکر رستوران گفت : «راستش ، امروز توی خط این جور جاها نیستم. بریم یه جای دنج.»
پرسیدم : «حال داری بیای؟»
یک وری نگاهم کرد.
«ما رو کشوندی تا اینجا ، تازه میپرسی ...»
برگشتیم تو سن میشل. جلو یک کیوسک روزنامه فروشی ، ایستاد و یک کیهان چاپ لندن و یک تایمز روز قبل گرفت و راه افتادیم. نگاهی انداخت به سرتیترها و بلند شروع کرد به خواندن : «اعتراض کمونیست ها به ژیسکاردستن» ، »اعتصاب سندیکای کارگری» ، «توافق پاریس با قرارداد .
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#667
Posted: 15 Jun 2014 00:57
جميل
نويسنده: حسن گلچين
ناشر: انديشه ورزان
مروري بر كتاب
مادر می خواست ادامه بدهد که پدر نعلبکی خالی را زمین گذاشت با لبخند رو به مادر کرد و گفت : «ام صالح ، من هم خوب می دانم هر کس یار بی عیب خواهد ، بی یار می ماند ، اما باید دقت کرد. دختر شوهر دادن از پسر داماد کردن هم مهم تر است. اگر شوهر مناسب برای دخترمان پیدا نکنیم ، همه ی عمر باید خون دل بخوریم. یادت باشد ، عروس بد پسرت را از تو می گیرد و داماد بد آبرو و دخترت را.»
«آخه تا کی باید منتظر باشیم؟ این جوانی که تو و حبیبه دنبالش هستید ، کی می آید؟» ...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#668
Posted: 15 Jun 2014 01:00
فصل تاک
نويسنده: مژگان مظفري
ناشر: پرسمان
مروري بر كتاب
كرشمه زير شيرواني ، گوشهاي چمپاتمه زده و در هواي لطيف بهاري گوش به صداي باران سپرده بود. بوي گلهاي بارانزده ، حكايت از بهار داشت. صداي خروشان رود و صداي پسربچه هاي بازيگوش روستا كه در زير سقف نيمه ويران خانه قديمي ماوا گرفته بودند او را به تفكر واداشت ...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 14491
#669
Posted: 15 Jun 2014 19:40
آذر، شهدخت، پرويز و ديگران
نوشته: مرجان شيرمحمدي
معرفي كتاب:
در كتاب رمان «آذر، شهدخت، پرويز و ديگران» مي خوانيم كه... صف ماشين هاي خانواده ديوان بيگي وارد سرازيري پاركينگ فرودگاه شد و همگي به دنبال هم در يك رديف خالي پارك كردند. ديوان بيگي بعد از مدت ها، پشت ماشين خودش نشسته بود و شهدخت در كنارش و آذر پشت.
درهاي ماشين ها يكي يكي باز شد و همه به جز فرناز و بچه ها كه نيامده بودند، از ماشين ها بيرون آمدند. اسكندر براي پيدا كردن چرخ چمدان دور شد. فرهاد در عقب ماشينش را باز كرد و چمدان هاي آذر را بيرون كشيد. پري كه توي ماشين گلي بود آمد سراغ آذر و شهدخت و ديوان بيگي كه جلوتر ايستاده بودند منتظر بقيه..
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 24568
#670
Posted: 16 Jun 2014 22:24
آخرین قزاق
نويسنده: منيرالسادات موسوي
ناشر: انديشه ورزان
مروري بر كتاب
این کتاب یک داستان تقریبا تاریخی _ اجتماعی است که در آن تم عاشقانه هم مشاهده میشود به گونهای دیگر مضمون کتاب «آخرین قزاق» به داستان تاریخی یک قزاق از اواخر سلطنت رضاخان تا دوره محمدرضا شاه یعنی اوایل دهه ۴۰ مربوط میشود.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند