ارسالها: 14491
#811
Posted: 1 Aug 2014 14:35
آبباریک
نويسنده: نغمه بحراني
ناشر: پرسمان
مروري بر كتاب
داستاني از نغمه بحراني
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#812
Posted: 1 Aug 2014 14:56
گناه من
نويسنده: مهری اصغریان
ناشر: پرسمان
مروري بر كتاب
صدای قطرات باران که شتابان بر روی شیشه میکوبيد و با هیچ زحمتی از لای ترک قاب پنجره به داخل اتاقم میآمد ، مرا هر لحظه عصبیتر و ناامیدتر میکرد. روی زمین خیس و نمناک زیر زمین ایران نشستم و به قطرات ریز و درشتی که از آسمان فرود میآمد ، خيره شدم. دو زانویم را بغل گرفتم و دستهایم را به دور پاهایم حلقه کردم و به دیوار ریختهي پشت سرم تکیه دادم. آه سوزناكي كه از دلم بر ميآمد بيشتر مرا غصه دار كرد.
هر چند وقت یکبار نگاهم به علاء الدین نفتی که دور از چشم ایران به زیر زمین آورده بودم میافتد تا بادی که از لای در به اتاقم میآید آن را خاموش نکند. وقتی نگاهم به این اتاق خیره میشود ، به یاد بدبختی و رنجی که با آن چند سالی دست و پنجه نرم کردهام ، می افتد. از طرفی سه سالی که شهد و عسل در زندگیم موج میزد را عمدا به یاد میآورم تا کمی جان خستهام را تسکین دهد و برای قلب بیمارم ، مرهمی باشد بلكه زندگی برایم قابل تحمل شود.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#813
Posted: 1 Aug 2014 15:00
مجرمان را بياوريد
نوشته: هيلاري مانتل
ترجمه: علي اكبر قاضي زاده
معرفي كتاب:
كتاب «مجرمان را بياوريد» در واقع قسمت دوم رمان «تالار گرگ» نويسنده مي باشد و مانند «تالار گرگ» رمان موفقي است و مانتل با نوشتن آن توانست جايزه بوكر را به دست بياورد.
دوران هنري هشتم بسيار متلاطم بوده و نويسنده اين كتاب اصرار زيادي دارد كه اصطلاح ها، حوادث و وسايل زندگي مردم انگلستان را در آن دوران با بياني كه آميزه اي از ادبيات قرن 16 و عصر حاضر است روايت كند.
نكته اصلي دو رمان هيلاري مانتل كه درونمايه اي تاريخي دارند، ارايه اطلاعاتي درباره آداب اجتماعي، شيوه معيشت مردم، سلوك انسان ها با يكديگر، دلبستگي هاي آن ها، جايگاه و حقوق زنان و همچنين دسيسه هايي است كه در دربار وجود داشته است. از اين رو مي توان «مجرمان را بياوريد» و «تالار گرگ» را دو رمان با محوريت تاريخ اجتماعي معرفي كرد.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#814
Posted: 1 Aug 2014 15:04
دنياي من ريحان
نوشته: نيلوفر لاري
معرفي كتاب:
اگر يه كم زودتر جنبيده بودم طبقه بالا هم مال خودمون مي شد. از روزي كه با خبر شديم ديگر ويلاي دوطبقه اي كه در آن ساكن هستيم به فروش رفته است اين جمله را بيش از صد مرتبه از او و پدر شنيده بودم.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#815
Posted: 1 Aug 2014 15:07
بازي عشق
نوشته: ر. اعتمادي
معرفي كتاب:
«بازي عشق» رمانيست كه در عين سادگي روايت داستان، گوشه چشمی هم به عشق های ساده دارد و خواندنش كسب يك تجربه از زندگی آدم های دور و نزديك ماست.
ساعت نه و نیم صبح بود که من و پدر مادرم وارد ایستگاه قطار تهران-مشهد شدیم من از روی پله های بلند ایستگاه دو رشته قطار سیاهرنگ رو دیدم که آدم ها مثل مورچه از سر و کلشون بالا میرفتن و من از نوعی ترس و نگرانی پر شده بودم.
پدرم که با اون قد کوتاه و چاقش بزحمت ساک و مقداری خرت و پرت و به جلو میکشید اول نگاهی به محیط ایستگاه انداخت و بعد با همان لحن آرام و دوستانه اش گفت: مریم! مواظب باش بابا! خیلی شلوغه!
آه که این پدر من چقدر مهربان و خوبست. همیشه و در همه جا مواظب مریمش هست. همیشه و همیشه مریمش و همون دختر بچه توپول و شیطونی میبینه که وقتی دستاش و میگرفت و اونو به خیابون میبرد ناگهان مریم دستش و از دست پدر میکشید و از لابلای اتومبیلها به اون طرف خیابون میدوید و عرق سرد ترس را بر پشت پدر بر جا میگذاشت.
سرم را برگردوندم. به چهره عرق کرده پدر و قدمهای آهسته مادر که همیشه در سکوت راه میرفت نگاه کردم و گفتم: «پدرجون نترس! من حالا یک دختر شونزده ساله ام!». پدر از سر رضایت لبخندی زد.... او همیشه به دختر کوچکش افتخار میکرد.....
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#816
Posted: 1 Aug 2014 15:09
سايه هاي وهم
كتاب سايه هاي وهم
نوشته: مهستي زماني
معرفي كتاب:
«سايه هاي وهم» كتابي است با دستمايه قراردادن يكي از عادات و رسومي كه امروز كمتر به آن برخورد ميكنيم، ولي شنيده ايم. نويسنده از اين سوژه استفاده كرده و به روابط انساني ميان شخصيت ها پرداخته است. او داستان را بر مبناي اتفاقي ناخواسته آغاز كرده و از اين اتفاق تا نفرت و عادت و عشق سفر كرده است.
...وقتي زني سكوت كرد يعني با تمام وجود فرياد مي زند، وقتي زني ناديده تان گرفت يعني دلش شكسته است. بايد نگران شد و ترسيد وقتي سكوت مي كند و گوشه گير مي شود.آمدن و رفتن آدم ها حتي رو در رو قرار گرفتن هايشان هيچ گاه بي دليل نيست اين فرصتي است براي ساختن سرنوشت تنها نبايد اجازه داد كه ترس و وهم سايه اي شوند بر سر زندگي... كه در آن حال سرنوشت هم زير سايه هاي از وهم قرار مي گيرد....
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#817
Posted: 2 Aug 2014 17:33
مهماني خداحافظي
نوشته: ميلان كوند
معرفي كتاب:
«مهمانی خداحافظی» در نظر بسیاری از منتقدان آثار میلان کوندرا تیره ترین رمان اوست. داستان در فضایی «کافکایی»، در محیط بسته و خفقان آور یک استراحتگاه اتفاق می افتد و همچون «محاکمه» کافکا، با اتهامی نامعلومآغاز می شودو پس از یک سلسله ماجرای عجیب و غریب، طی پنج روز که پنج فصل داستان را تشکیل می دهد، به یک احساس عمومی گناه می انجامد....
کوندرا که آشکارا از تفسیرهای صرفا سیاسی می گریزد، قهرمانانش را در این اثر در جهانی دوگانه قرار می دهد که دستخوش دوپارگی های ارزشی است، عقل و شک گرایی، آزادی و ضرورت، احساسات ساده دلانه و رندی، سبکی و سنگینی، عشق و تنفر، عدالت و انتقام جویی، انسان دوستی و جنایت...
قهرمانان اصلی «مهمانی» سه مردند که هریک نماد نوعی جهان بینی به شمار می آیند. «یاکوب» یکی از قربانیان واژگونی ارزش هاست. بنابراین برای خود نردبانی جدید از ارزش ها ساخته است که به نفی کل بشریت تاکید دارد.
«دکتر اسکرتا» سیاست را بازی احمقانه ای می پندارد و می گوید: «سیاست کف کثیفی بر سطح است، زندگی واقعی در اعماق جریان دارد.»
«بارتلف» سومین شخصیت، مظهر حفظ ارزش های قدیم است. کوندرا او را یک شخصیت پولدار و دست و دلباز و امریکایی معرفی می کند. برچسب امریکایی، بارتلف را مستقیما در تعارض با دنیای خفقان آور کمونیستی قرار می دهد.
با چنین شخصیت های متضاد، هنر کوندرا در این است که در پایان همه ی قهرمانان به حق خود برای «فهمیده شدن» می رسند.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#818
Posted: 2 Aug 2014 17:36
عشقهاي خنده دار
نوشته: ميلان كوند
معرفي كتاب:
داستان هايي كه محورشان «عشق» است به معناي غالب امروزي و بر خلاف نام كتاب، قرار نيست خنده دار باشند... خنده دار كه هيچ! اصلا قرار نيست حتي لبخندي بر لب شما بنشاند. از جمله فاجعه هايي در روابط عاطفي انسان معاصر كه در كتاب «عشق هاي خنده دار» به مخاطب عرضه مي شود و داستان هايي گاه با آدم هايي بي نام كه مي شود آنها را به همه جا تعميم داد. شايد يكي از آنها من باشم... تو ... او... !
كوندرا در عشقهاي خنده دار قهرمانانش را مي كاود، تحليل مي كند، پوست مي كند و عريان در برابر خواننده قرار مي دهد و اين كار را با شفقت و مهرباني و بي هيچ داوري به انجام مي رساند. قهرمانان بي نام عشقهاي خنده دار به طرز غم انگيز و در عين حال مضحك از شناخت واقعي يكديگر و خلق رابطه عاطفي عاجزند. هرآنچه بايد دروني و جانانه باشد، سطحي و پوشالي است. فرايند چنين بده بستاني از تمامي جنبه هاي متعالي مهرورزي و عشق تهي است و آنچه عشق نام گرفته، مسخره و رقتبار است.
...با خود فكر كرد وقتي به اين خوبي مي تواند نقش بازي بكند به اين معني است كه خودش واقعا همين طور هست، به هر حال روح بيگانه اي كه از آسمان وارد بدنش نشده بود؛ آنچه اكنون نمايش مي داد خود واقعيش بود؛ اين شايد بخشي از وجود اوست كه پيشتر در بند بود، و بهانه اين بازي آن را از قفسش بيرون آورده است.
زندگي اما اين گونه مي گذرد: انسان تصور مي كند كه در نمايشنامه اي معين نقش خود را ايفا مي كند، و هيچ ظن نمي برد كه در اين اثنا بي آنكه به او خبر بدهند صحنه را تغيير داده اند، و او نادانسته خود را وسط اجرايي متفاوت مي يابد.... جدي گرفتن چيزي كه تا اين حد شوخي است به معني از دست دادن تمام جديت آدم است....
فهرست مطالب:
هیچ کس نخواهد خندید
بازی اتو استاپ
مرده های قدیم باید برای مرده های جدید جا باز کنند
ادوارد و خدا
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#819
Posted: 2 Aug 2014 17:39
ژاك و اربابش
نوشته: محمد اخوان
معرفي كتاب:
در پی تهاجم شوروی سابق به چکسلواکی در 1968 و «بگیر و ببند» هایی که در پی داشت، میلان کوندرا در لیست سیاه قرار گرفت و ممنوع القلم شد و به دلیل محرومیت از چاپ کتاب هایش امکان گذران زندگی را از دست داد. چند تن از دوستانش در صدد یاری به او برآمدند. از جمله یک کارگردان تئاتر پیشنهاد کرد تحت پوشش نام او، نمایشنامه ای با اقتباس از «ابله» داستایوسکی برای اجرای صحنه بنویسد.
کوندرا در پی بازخوانی اثر متوجه شد حتا به قیمت مردن از گرسنگی، چنین کاری از او ساخته نیست. با داستایوسکی جور در نمی آمد. اما در عوض به سرش زد «ژاک قضا و قدری» دیدرو را به صورت نمایشنامه درآورد. کارگردان موافقت نکرد، اما میلان کوندرا اهمیتی نداد و این کونه که «ژاک و اربابش» بر اساس «ژاک قضا و قدری» دیدرو، اما با برداشت شخصی میلان کوندرا نوشته شد.
ژاک و اربابش یک اثر کم نظیر در ادبیات نمایشی، یک واریاسیون درخشان و در عین حال مفرح است و هرچند از دیدرو الهام گرفته اما به کوندرا تعلق دارد. ژاک و اربابش نخست در یوگسلاوی و سپس در یونان و آلمان و سوئیس بر روی صحنه رفت و در فرانسه مدت ها روی صحنه ماند و در همان جا نیز برنده ی جایزه شد.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#820
Posted: 2 Aug 2014 17:43
پري
نوشته: مينا علمدار
معرفي كتاب:
كتاب رمان «پري» تيپ هاي بياد ماندني دارد و گوشه هايي تاريك و فجيعي از زندگي را نمايان مي سازد. ارزش اين داستان از لحاظ اهميت حوادث و مهارت در صحنه سازي و جنبه هاي عبرت انگيز در خور تامل است.
در اين رمان نويسنده فضاي اجتماع گذشته را ترسيم مي كند. پري حكايت مردمي است كه اسير دروغ و پنهان كاري خود مي شوند.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟