ارسالها: 14491
#841
Posted: 5 Aug 2014 22:52
هنگامي كه نيچه گريست
ترجمه: كيومرث پارساي
معرفي كتاب:
كتاب رمان «هنگامي نيچه گريست» آميزه اي است از واقعيت و خيال، جلوه اي از عشق، تقدير و اراده در بين خردگراي سده نوزدهم و در آستانه زايش دانش روانكاوي.
فريدريش نيچه بزرگترين فيلسوف اروپا، يوزف بروير از پايه گذاران روانكاوي، و دانشجوي پزشكي جواني به نام زيگموند فرويد، همه اجزايي هستند كه در ساختار رمان در هم تنيده مي شوند تا حماسه فراموش نشدني رابطه خيالي ميان بيماري خارق العاده و درمانگري استثنايي را بيافرينند.
در ابتداي رمان، لوسالومه، اين زن دست نيافتني از بروير مي خواهد تا با استفاده از روش آزمايشي (درمان با سخن گفتن)، به ياري نيچه نااميد و در خطر خودكشي بشتابد. در اين رمان جذاب، دو مرد برجسته و اسرارآميز تاريخ، تا ژرفاي وسواس هاي خويش پيش مي روند و در اين راه، به نيروي رهايي بخش دوستي دست مي يابند.
داستان از اين قرار است كه نيچه عاشق دختري بنام لوسالومه يك روسي تبارآزاد مي شود. عشقي بسيار دردناك. درگير شدن در يك تثليث. لوسالومه از نيچه مي گريزد. او مي ديد كه نيچه او را مي بيند. نيچه در نامه هايي كه به لوسالومه مي نويسد در پي ايده ايي براي خودكشي است و در اين صورت سالومه در صدد كمك به نيچه مي پردازد. اما چگونه مي تواند اين مرد مغرور تاريخ را وادار سازد كه به پزشك يوزف بروير مراجعه كند؟
دكتر بروير به درخواست سالومه بايد به نيچه كمك كند هم از نظر جسمي و هم روحي تا فكر خودكشي از سرش دور شود. اما دكتر بروير چگونه مي تواند به مردي كه راضي نيست درمان شود كمك كند؟ به مردي كه معتقد بود از بيماري شديد ميگرنش سود مي برد زيرا اين بيماري او راتبديل به يك فلسفه و مذهب و فرهنگ مي كند و به عقيده خودش تنها از تجربه خود مي نويسد و بر خون مي نويسد و بهترين حقيقت، حقيقت خونين است. به مردي كه به هيچ عنوان در سخنانش اثري از عشق و خودكشي يافت نمي شود. به مردي كه هر گونه كمكي را توهين به خود مي داند. دكتر بروير خلاصه توانست با كمك فرويد اين چنين مردي را به گريه آورد. اما چگونه....؟؟؟
ريتم داستان تا زماني كه بروير به عنوان درمانگر نيچه سعي در نزديك شدن به افكار بيمار را دارد به كندي صورت مي گيرد و مخاطب براي مواجه شدن با واقعيات، كنجكاوي بيشتري نشان مي دهد، اما هنگامي كه نيچه درمانگر بروير مي شود سرعت داستان تند مي شود و داستان در جاده اي سراشيبي، خاطرات فراموش شده نيجه و بروير را بازگو مي كند و اين نهايت همان ابديت است كه آنها با درايت توانسته اند راهي براي جبران خطاها و مبارزه با زمان پيدا كنند و آن هم گفتگو و جبران خطاها است....
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#842
Posted: 5 Aug 2014 22:54
آغاز فصل سرد
كتاب آغاز فصل سرد
نوشته: ضحي كاظمي
معرفي كتاب:
ابتداي كتاب «آغاز فصل سرد» با اين عبارات آغاز مي شود كه... دهه دوم زندگي ام ايران نبودم. دهه اول و سوم را اما در تهران گذرانده ام. بارها و بارها به محيط جديد خو گرفته ام.... سرگردانم بين گذشته و آينده، فارسي و انگليسي، سنت و تجدد، دنياي مهندسي و شيريني ادبيات.
تهران را دوست دارم. مثل نسل ما، مثل من، خاكستري و پيچ درپيچ و پرهياهو است. يا بسيار سرد است يا بي نهايت گرم. مدام از پايه ويران مي كند و از نو مي سازد. تجربه مي كند. خود را بازمي آفريند. شلوغي و آشفتگي اش وام دار گفت وگوهاي ساكنانش است، كه هر يك، به نوعي و در جايي، بقاي خود را با «گفتن» تضمين مي كنند....
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#843
Posted: 5 Aug 2014 22:55
يكي بود سه تا نبود
كتاب يكي بود سه تا نبود
نوشته: مهدي كفاش
معرفي كتاب:
«بودن» يا «نبودن»، مساله اين نيست! «چگونه بودن»، مساله اين است. «غيبت» ديده نشدن است، نه بودن. فقط چگونه بودن است كه فرق كرده: سخت بود رسيدن به جايي كه رد پاها، بوها، سايه ها، نشانه ها همه حكايت از بودن داشت، اما قوانين حكم به نبودن مي كرد.
گريز كه پيشه كني، هيچ كس نيست كه دنبال چرايي اش برود؛ همه دنبال چه كسي هستند... گم كه بشوي، قصه درست مي شود برايت. همه ما «غيبت» را تجربه كرده ايم و بعضي از ما «غيب» را، اما دوست نداريم كه باور كنيم!...
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#844
Posted: 5 Aug 2014 22:58
دلواپسي ها
نوشته: علي نوروزي
معرفي كتاب:
...از سالن فرودگاه خارج شديم. انواع و اقسام آدم ها با مليت هاي مختلف خصوصا ايراني در يك مسيري ايستاده بودند و هركدام يك كاغذ و يا مقوايي را در دست داشتند كه اسم نفر و يا شركت توريستي را نوشته بودند تا مردم و مسافرين، راهنما يا به قول خودشون ليدرهاي تورها را پيدا كنند...
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#845
Posted: 5 Aug 2014 23:00
سرود مردگان
نوشته: فرهاد كشوري
رمان «سرود مردگان» داستان 24 ساعت از زندگي مردي بازنشسته از وزارت نفت را توصيف مي كند كه در اين زمان به خاطرات گذشته اش باز مي گردد اما در طول اين داستان، سيري از اتفافات و حوادث سال هاي 1280 تا 1334 در حوزه نفت مرور مي شود.
داستان اين اثر با حمل دكل نفت به مسجد سليمان آغاز مي شود و با گذر از حوادث پيرامون موضوع نفت و گهگاه سياسي مانند كودتاي 28 مرداد، با سال هاي بازنشستگي كارگر نفت پايان مي يابد. «سرود مردگان» داستان نفت است و خلق آن با تخيلي مبتني بر واقعيت شكل گرفته است.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#846
Posted: 6 Aug 2014 16:26
راسته كنسروسازي
نوشته: جان اشتاين بك
ناشر: مرواريد
معرفي كتاب:
در كتاب «راسته كنسروسازي» كه جزو خواندني ترين آثار جان اشتاين بك است، شهر ساحلي مونتري و قشر كارگر و طبقه پايين آنجا به تصوير كشيده مي شود و در قالب حوادث طنزآلود، فلاكت مردمانش تشريح مي گردد.
در گذشته حرفه اغلب ساكنان مونتري ماهيگيري بود و ساردين صيد مي كردند. خياباني نيز به موازات ساحل در غرب مونتري است كه به اسكله شهر منتهي مي شود و به خاطر شهرت كتاب حاضر نامش را «راسته كنسروسازي» گذاشته اند. به علت موقعيت فيزيكي اين خيابان مغازه هاي اطرافش همگي كنسروسازي بودند. اما پس از ركود ماهيگيري كنسروسازي ها يك به يك تعطيل شدند و تغيير شغل دادند. در حال حاضر نيز ساختمان هاي نبش اين خيابان را عمدتاً هتل و رستوران تشكيل مي دهند.
اين اثر در دنيايي مركب از واقعيت و خيال با آميخته اي از طنز و نقدهاي تند اجتماعي زندگي محرومان و دردمندان جامعه را به تصوير كشيده است. شخصيت هاي اين داستان انسان هايي اند كه با مسائل فلاكت بار اقتصادي دست به گريبان اند اما پي شادماني هاي كوچك مي گردد تا شايد مرهمي باشد بر زخم هاي التيام ناپذيرشان و نيز مُسكني در مسير پرتلاطم زندگي.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#847
Posted: 6 Aug 2014 16:38
سور شبانه
نوشته: ناهيد طباطبايي
معرفي كتاب:
كتاب «سور شبانه» پنجمین مجموعه داستان نويسنده است و در آن پنج داستان بلند با عناوین «ایکیا»، «تار زن»، «تجریش ـ سربند»، «این شهری ها...» و «مهمان» گنجانده شده است. كتاب هاي «چهل سالگی»، «جامه دران» و «رکسانا نیستم اگر...» برخي از ديگر آثار ناهيد طباطبايي هستند.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#848
Posted: 6 Aug 2014 16:41
زوال يك خاندان (بودنبروك ها)
نوشته: توماس مان
معرفي كتاب:
پس از مرگ بزرگ خاندان «بودنبروك» در سال 1855، توماس (پسر بودنبروك بزرگ)، سرپرستي تجارتخانهء قديمي را برعهده مي گيرد و با دختر يكي از تجار ثروتمند ازدواج مي كند و اندكي بعد به نمايندگي مجلس سنا انتخاب مي شود.
اما وي نسبت به سرنوشت پسرش (هانو) كه فاقد سلامت لازم و دچار عقب ماندگي است، در رنج و ناكامي دست و پا مي زند. او كه اعتماد به نفس خود را از دست داده روزي در وسط خيابان بر زمين مي افتد و مي ميرد.
با مرگ توماس، تجارتخانه برچيده و خانهء وي فروخته مي شود. (هانو) نيز از تب تيفوييد مي ميرد و مادرش شهر را ترك مي كند....
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#849
Posted: 6 Aug 2014 16:44
چتر كبود
نوشته: جواد افهمي
معرفي كتاب:
«چتر کبود» داستان هویت هاست که در قصه هایی ساده ولی با جزئیاتی چشمگیر رها شده است.... از كودكي عاشق تماشاي نمايش معركه گيرها بودم. عاشق زنجير پاره كردنشان، مار درآوردنشان، ميمون رقصاندنشان، اسكناس غيب كردنشان و همه كارهاي عجيب و محيرالعقولي كه باعث مي شد با چشم هايي از حدقه درآمده آن جلو در صف اول تماشاچي ها بنشينم و تا لحظه آخر هنرنمايي شان را تماشا كنم.
تماشاي معركه را با آن قد و قواره كوتاه و ريزميزه هيچگاه از روي شانه تماشاچاي ها دوست نداشتم؛ اين كه يكي دست بگيرد و من پا در قلاب دست ها بگذارم و بالا بروم و لرزان و افتان صحنه مات و محو آن جلو را نگاه كنم. نه به هيچ وجه. هرطور بود حرفم را از لاي دست و پايشان مي رساندم جلو و زانو به خاك صحنه مي زدم و نمايش را صاف و شفاف و بي هچي واسطه اي نگاه مي كردم...
الان هم همين طوري هستم. هرچي كه مي نويسم حاصل نگاه خودم است. حاصل زندگي خودم. شما كه خبر نداريد. آخر من زندگي كرده ام. بدجوري هم زندگي كرده ام.
كتاب «چتر كبود» شامل بر یازده داستان است که هر کدام تصویری از زندگی ست، آن گونه که نویسنده در طول عمر خودش دیده است. داستان ها به دو دسته ي کلی تقسیم می شوند، یکی داستان های شهری است که در فضایی معاصر می گذرند و راویان، انسان هایی هستند گیر افتاده در چهارچوب های حرکت در زندگی و باید یک جوری خودشان را از این چهارچوب بیرون بکشند و در عین حال سعی کنند که «انسان» باقی بمانند. این انسان بودگی، در دسته ی دوم داستان ها هم مشهود است که داستان های جنگ هستند و در آن شخصیت ها، تلاش می کنند تا در میان آسیب های جنگ، خودشان باقی بمانند. سعی می کنند هویت شان حفظ شود.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#850
Posted: 6 Aug 2014 16:48
شكارچي را به عروسي ام دعوت كن
نوشته: مسعود لك
معرفي كتاب:
كتاب «شكارچي را به عروسي ام دعوت كن» مجموعه اي با پنج داستان تقريبا باند از نويسنده مي باشد. اينمجموعه داستان از نظر زباني، شخصيت پردازي و فضاسازي بسيار موفق است. نثر و زبان صميمي نويسنده در داستان هايش هرچند در تمامي آثار تكرار مي شوند و تغيير و تحولي در آن صورت نمي گيرد اما در كل با مخاطب بسيار خوب ارتباط برقرار مي كند و پل ارتباطي مناسب و مطمئني براي ورود به عمق داستان ها و شخصيت هاست.
به طور كلي شخصيت هاي داستان هاي لك به مثابه ي جامعه ي ايراني به سه دسته تقسيم مي شوند. دسته ي اول شخصيت هايي هستند كه از ثروت، مدرنيسم، شهري بودن و زندگي شلوغ به زندگي ساده، روستايي گونه، سنتي و به دور از شلوغي ها تمايل دارند. اين دسته در واقع شخصيت هاي اصلي داستان هاي اين مجموعه را تشكيل مي دهند؛ يا از گذشته ي خود كه ضد اين تمايلات بوده رها شده اند تا بتوانند به آن چه مي خواهند برسند و يا گذشته شان لبريز از اين خاطره ها بوده و حالا از آن دور افتاده اند و امروز حسرت اش را مي خوردند. شخصيت هاي اصلي داستان ها درگير گذشته و حال خويش اند.
دسته ي دوم شخصيت هاي اين مجموعه شخصيت هايي هستند كه با دسته ي اول هم سو و هم فكر نيستند. در واقع داستان جدال بين اين دسته از شخصيت هاست. گاهي در قالب نزديك ترين كسان شخصيت ها ظهور پيدا مي كنند مانند شخصيت پدر در داستان «درخت ستاره» يا شخصيت مادر در داستان «تا مي تواني پريشان باش». گاهي نيز در قالب رقيب و دشمن خودنمايي مي كنند. مانند رقيبان عشقي شخصيت مجيد در داستان «روزشمار برف شدن برف ها در كوه هاي آلپ» و رقيبان مالي پدر در داستان «شكارچي را به عروسي ام دعوت كن».
دسته ي سوم داستان ها شخصيت هايي ازوطن گريخته و مهاجرت كرده و فرنگي هستند. اين دسته از شخصيت ها به وضوح تقريبا در تمامي داستان ها وجود دارند. اين ها گرچه بسيار دورند اما در زندگي شخصيت ها بي تاثير نيستند. مثلا فرامرز، خلبان مخصوص ساركوزي در پاريس در داستان «تا مي تواني پريشان باش»، توفان در داستان «درخت ستاره»، الهام، اصغر و فدريكو در داستان «شكارچي را به عروسي ام دعوت كن» و صاحب گالري در داستان «خستگي» كه قصد اقامت در فلورانس را دارد.
داستان ها نتيجه اي از رفتارهاي متناقض و متضاد و مخالف اين سه دسته از شخصيت ها هستند. به همين دليل از مجموعه داستان «شكارچي را به عروسي ام دعوت كن» مجموعه اي غني و هدفمند از شخصيت ها به وجود آمده است كه مخاطب از سپري كردن اوقات اش با اين شخصيت ها لذت مي برد و به راحتي مي تواند وارد شبكه ي شخصيت هاي داستان ها شده و با آن ها زندگي كند
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟