ارسالها: 14491
#81
Posted: 10 Feb 2013 16:53
کتاب دو دنیا
نویسنده گلی ترقی
قسمت های زیبایی از کتاب
برای من هم چادر نمازی گلدار دوخته و وادارم می کند پا به پای او نماز بخوانم . من نمازهایم را جمع می کنم و مال سه چهار روز را با هم می خوانم . گاهی وقت ها که عجله دارم جر می زنم و رکعت ها را کوتاه می کنم و سر و ته قضیه را هم می آورم .
گیتی خانم از تمام آنها بهتر است چون بدجنس و دروغگو نیست . همین است که هست ، خوب یا بد . نمی ترسد و به حرف های پشت سرش اهمیت نمی دهد .
به آتش افروز و نامزدش نگاه می کنم و از خودم می پرسم که چگونه می شود غریبه ای را دوست داشت و همراه او به سوی سرنوشتی ناشناخته رفت ؟
اولین بار است که بستنی آلبالویی به تهران و سر پل رسیده و مزه ی این بستنی با تمام مزه هایی که تا کنون چشیده ام فرق دارد . چیزی است مثل مزه ی اولین عشق ، اولین نمره ی بیست ، اولین سیگار یواشکی .
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#82
Posted: 10 Feb 2013 17:03
عادت می کنیم
نویسنده زویا پیر زاد
"عادت می کنیم ، برشی از زندگی سه نسل زن در تهران این روزهاست"
تحلیل رمان "عادت می کنیم " نوشته زویا پیرزاد
"عادت می کنیم " شرح زندگی روزمره و عادی یک زن است که با فراز و نشیب زندگی به خوبی توصیف شده است و روایتی است از داستان زندگی یک زن مطلقه به نام " آرزو صارم " که بعد از فوت پدرش اداره آژانس ملکی پدرش را به عهده گرفته است و مسئولیت تامین زنگی مادرش " ماه منیر " و دخترش " آیه " را بر عهده دارد و دوستش "شیرین " همکار و همدردش است.
معرفی شصیت ها :
1-آرزو صارم ( شخصیت اصلی )
2-ماه منیر ( مادر آرزو)
3-آیه (دختر آرزو)
4-شیرین ( دوست و همکار آرزو)
5-حمید ( همسر سابق آرزو )
6- اسفندیار( نامزد شیرین که سال ها از او بی خبر مانده بود)
7- سهراب زرجو(ابتدا مشتری آژانس و بعدها خواهان ازدواج با آرزو)
زمان داستان را با توجه به برخی معادل ها در داستان می توان فهمید مثل پخش سریال پزشک دهکده .
تنش و تضاد بن سنت و مدرنیته در طول داستان به چشم می خورد. آرزو بر خلاف جامعه مرد سالار حاکم، شغلی را به اقتضای موقعیت خود بر می گزیندکه شغلی مردانه است و "بنگاه معاملات ملکی صارم و پسر" که پدر آرزو قبل از تولد آرزو این نام را نهاده بود و خود نیز شغل را جایگاهی مردانه می دانست. با این که تمام مسئولیت خانواده و تامن مالی مادرش و دخترش به عهده آرزو است.باز هم " آیه " در حین صحبت ، از پدرش و کمک ها( وعده های کمک ها ) او حرف می زند ، هر چندکه خود نیز طبق آنچه در وبلاگش نوشته به حرف های پدر اعماد نداردو مطمئن هست که دروغ می گوید.
شیرین دوست صمیمی آرزو و خانواده اوست. در ابتدای داستان به شدت از " ازدواج و مرد"متنفر است ولی در طول داستان و حضور زرجو ،وی به اسفندیار فکر می کند و از او صحبت می کندو در پیایان داستان علیرغم مخالفتی که با ارزو دارد تا با رزجو ازدواج نکند ،از تلفن اسفندیار به گریه می افتد (آرزو هیچ وقت گریه شیرین را ندیده است )
در کل داستان به نظر من زن ها بدون در نظر گرفتن پایگاه جتماعی و اقتصادی خود دو دسته اند:
یک دسته که طالب نگاه سنتی به زن هستند و دسته دیگر که خواهان تغییر نگرش به این جایگاه اند ولی با فشار نظام اجتماعی و فرهنگی جامعه ،نقش سنتی خود را پذیرفته و حفظ کرده اند.
این وضع فقط مربوط به ایران نبوده و در هنگام اقامت آرزو و حمید در پاریس شاهد این نوع رفتار که بیشتر از سوی خود زنان تأیید شده است، هستیم.
زنی که در پاریس با شوهرش نانوایی داشت و در هنگام درددل کردن به آرزو گفته بود که خسته است و تاصبح نخوابیده ولی از شوهرش کمک نمی گیرد چون اوتمام شب را کار کرده است ؛ در حالی که کار خود را نادیده می گیرد.
آرزو این زن را احمق می داند ولی خود نیز همان گونه بوده،هنگامی که آیه کوچک بود حمید شب ها به اتاق دیگری می رفته تا صدای " زر زر بچه " را نشود ،چون فردا باید به دانشگاه برود و آرزو نیز دانشجو بود و نقش والدینی فقط برای آرزو بود نه حمید.
زرجو کسی است که جهت فکری آرزو را عوض می کندو به او آرامش می دهد . آرزو در این سرگردانی بین سنت و مدرنیته ،تغییر وضع موجود را پیش می گیرد؛ آرزو هم چنین در سرگردانی بین انتخاب دونقش ؛ نتخب نقش قبلی خود که مقبول خانواده و دوستش شیرین است و یا انتخاب نقشی جدید که باازدواج با زجو شکل می گیرد و مقبول خودش و زرجوست.
وی زرجو را این گونه معرفی می کند : "شبیه هیچ کدام از مردهایی که تا حالا دیدم نیست ، اصلاً شیه مردها نیست و در ضمن هست ..." .زرجو در اصل یک فرد نیست بلکه یک تیپ ایده آل است از مرد . شیرین در جایی از داستان می گوید : " از آلاسکا تا منجیل زن ها عاشق یک چیزند "
و این "یک چیز " ، همان تیپ ایده آل است .زرجو در موقعیت های گوناگون ، متناسب با "بافت اجتماعی " و بافت شخص مخاطب و به ویژه روابط نقشی و پایگاه آنان رفتار می کند .
ماه منیر نیز یک تیپ ایده آل است از یک زن با نقش سنتی خود.
آرزو در طول داستان و با ورود زرجو ، شخصیت بدون " فردیت " که بعد به شخصتی با فردیت تبدیل می شود و جایی در جواب آیه می گوید:" برای اولین بار توی زندگیم تصمیم گرفته ام چزی را برای خودم نگه دارم . روشن شد؟ "
و اینجا یعنی رشد فردیت و قسمت I شخصیت آرزو . آرزویی که تا قبل از این مانند پدرش فقط به راضی کردن و راضی نگه داشتن مادرش و دخترش فکر می کرد و در ضمن می پرسید چرا پدر می خواست همیشه راضی باشیم.
دراین داستان به تغییر ساخت خانواده نیز اشاره شده است و تغییر در ارزش ها .آیه از این که مادرش با مردی دوست باشد،ناراحت نیست و آن را کاملاً قبول دارد ولی وقتی آرزو تصمیم می گیرد با زرجو ازدواج کند ،هم آیه و هم ماه منیر به شدت مخالفت می کنند.
تفاوت بین طبقات در صحنه هایی از داستان نمایان است.در حالی که آیه لباس اسکی جدید می خواهد ، ماه منیر به فکر مهمانی های باشکوه است و از این که برای سفره امام حسن گل سبز درست شده خوشحال است ، زنی که با بچه اش سوار اتوبوس می شود از کوپن ، کار بیرون از خانه و کار ِ خانه صحبت می کند.
در داستان به نگرش هایی که به زن در جامعه می شود ، اشاره شده است . ابتدای در صحنه شروع داستان که بر سر پارک کردن اتومبیل است و نمونه دیگر بنایی است کهدر خانه پدری آرزو کار م کندوفقط حرف آقای مهندس را قبول دارد و می گوید :" آخر عمری باید از دو تا ضعیفه فرمون ببریم "
در حالی که زرجو در انتخاب وسایل خانه ، رنگ دیوار و ... نظر آرزو را می پرسد.
شكاف نسلی به معنی وجود تفاوتهای دانشی، گرايشی، و رفتاری مابين دو نسل با وجود پيوستگیهای كلان متأثر از ساختارهای اجتماعی، فرهنگی و تاريخی است. آیه در مقايسه با آرزو و شیرین که یک نسل قبل از او هستند وبا وجود اين كه در يك فضای فرهنگی زندگی می كنند، اطلاعات، گرايشها و رفتارهای متفاوت دارد.
در این رمان تفاوت بین نسل آرزو و آیه به دلیل وجود جنگ و انقلاب به چشم می خورد علیرغم این که آرزو و یا شیرین اصلا از جنگ یا انقلاب صحبتی نمی کنند و فقط تنها از طریق سهراب- برادر تهمینه - خیلی کوتاه به جنگ اشاره می شود .
اما به نا به سامانی و تنش های این دو پدیده مهم در حول داستان وتغییرات ناشی ازآنها به صورت غیر مستقیم اشاره می شود مثل احراز یک شغل مردانه توسط آرزو که قبل از این دوره نوعی هنجار شکنی بود ولی بعد از انقلاب و جنگ به دلیل تغییر نگرش در جایگاه اجتماعی و اقتصادی زنان دیگر آن گونه نبود و آرزو برای امرار معاش این شغل را انتخاب می کند.
شاید بتوان گفت آنچه در این رمان به عنوان تفاوت بین این دو نسل (آرزو و آیه ) بیان می شود ناشی از جريان تقابلهاي سياسي - اجتماعي در جامعه است.
دنیای آرزو و دخترش تفاوت دارد، آیه ازنظرحرف زدن ،نوع تفریح ،نحوه ی برقراری ارتباط با هم گروه های خود و غیره بسیار متفاوت از آرزو عمل می کند
نوع برقراری ارتباط آیه با دوستان خود (دختر یا پسر ) با دیدگاه های آرزو فرق دارد و دنیای ارتباطی این دو به گونه ای جدای از هم است.
ارتباط آیه با همسالان خود بسیار متفاوت از نحوه ی برقراری ارتباط آرزو با همسالان خود بود ، در داستان به ورود کامپیوتر و ارتباطات شبکه ای بسیار گسترده اشاره شده که با ارتباطات چهره به چهره نسل آرزو فرق دارد.
در جایی ازداستان آیه انتقاد مادرش و شیرین را از محاوره ای نوشتن خود بیان می کند .
اما این واحدهاي نسلي به رغم تجربيات متفاوت، در كليت فرهنگي اجتماعي به تعامل ميپردازند،با یکدیگر در تماس و ارتباط هستند و تعارضی بین این دو نسل وجود ندارد.
اما تفاوت بین نسل ماه منیر و آیه علیرغم وجود تفاوت سنی زیاد کمتر به چشم می خورد زیرا هر دو نسل در یک سیر معوملی و متعادل تر از لحاظ تنش های سیاسی و اجتماعی زندگی کرده اند و کمتر درگیر این چنین مسائلی بوده اند .
با اینکه آیه با دخالت ماه منیر در زندگی آرزو مخالف است وبه مادرش انتقاد می کند که نباید این قدر به حرف ماه منیر گوش دهد ولی از جهت بسیاری با مادر بزرگش هم عقیده است مثل مهمانی ها ، خرید لباس ،نحوه ی آرایش و نوع پوشش ، نقش سنتی زن و ... .
در داستان به برخی تفاوت های فرهنگی و زبانی و نسل ( آرزو و آیه ) نیز نمایان است . از لحاظ افکار ، طرز زندگی ، محاوره ای نوشتن آیه در وبلاگ ها آرزو چندان با آیه موافق نیست. دیگر نه کسی به نوشتن خاطره می پردازد و نه سبک ادبی چندان رواج دارد بلکه نوع جدیدی از مکالمه و ارتباط در حال شکل گیری است.
هم چنین در داستان به برخی مسائل اجتماعی جامعه اشاره کرده است مثل بازپروری معتادان ، فقر ، ورود کامپیوتر و ارتباط اینترنتی و هم چنین زندگی شاهزاده های قاجاری.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#83
Posted: 10 Feb 2013 17:38
عنوان کتاب:سهم من
نویسنده:پریوش صنیعی
تعداد صفحات:2228
خلاصه:معصومه دختر زیبایی است که در یک خانواده بسیار سنتی زندگی می کند برادرانش برای او محدودیت های زیادی ایجاد می کنند با این حال معصومه دل به پسر داروخانچی محل می بندد ولی وقتی خانواده اش از موضوع مطلع می شوند به اذیت کردن معصومه و سعید ئمی پردازند در این میان به سرعت به فکر شوهر دادن معصوم هستند تا این که از میان خواستگاران او بهترین فرد پسری دانشجواست معصومه به اجبار ازدواج می کند اما شوهرش مرد تحصیل کرده ای است او را تشویق به درس خواندن می کند اما کم کم مشکلات او با زندگی با یک کمونیست مخالف دولت شاه اغاز می شود و این تازه ابتدای راه سخت زندگی است...
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#84
Posted: 10 Feb 2013 17:43
پدر آن دیگـری
- عنوان کتاب:پدر آن دیگری
- نویسنده:پریوش صنیعی
- خلاصه:داستان جذاب و خواندنی قصه ی زندگی شهاب، کودک 4 ساله از طرز فکرش و تحلیل رفتارهای اشتباه خانواده با او که بعلت حرف نزدنش فکر میکردند عقب مانده ذهنی و خنگ است و مایه سرافکندگی خانواده اش و تنها مونس و همراهش بی بی پیرش می باشد که همیشه بدون اینکه حرف بزنه اورا درک میکرده هیچوقت تحت فشارش قرار نمی داده تا اینکه ...
من دیگر یاد گرفته بودم از مردمی که مرا خنگ یا عقب افتاده صدا میکنند چگونه انتقام بگیرم تا دلم خنک شود و بتوانم دوباره با اسی و ببی بازی کنم. تنبیه هم میشدم ولی مهم نبود از وقتی که بابای آرش به خاطر قیچی کردن کت و شلوارهایش کتکم زد و یک شبانه روز در اتاق زندانیم کرد, دیگر از هیچ تنبیهی نمیترسیدم. از این که بدتر نمیشد. کاش میتونستم فحش بدهم, تمام بچهها فحش بلد بودند, خیلی دلم میخواست این کلمههای جادویی از دهانم بیرون بیایند ولی حیف!...
از میان تمام حرفها فحش را تشخیص میدادم, با دقت آنها را میشنیدم و به خاطر میسپردم, معنی بعضی را میفهمیدم, مثل پدرسگ, بابای آرش یکبار که نمیدانم چرا از دست آرش عصبانی بود به مادر گفت: به این پدر سگ بگو دیگه تحمل این لوس بازیهاش رو ندارم. عصبانیت او از آرش به اندازه کافی عجیب بود ولی این کلمه پدرسگ از آن هم عجیبتر بود. ما به اتاق خودمان رفتیم، اَسی گفت: دیدی بابای ارش هم فحش میده ! بَبی گفت: آره ... گفت: پدرسگ. یعنی بابای آرش سگه! من گفتم عجب خنگیه این بابای آرش. بابای آرش که خودشه, پس یعنی خودش سگه! وای که آنروز چقدر خندیدیم. سه تایی دور اتاق چرخیدیم و هی گفتیم پدرسگ , پدرسگ , پدرسگ.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#85
Posted: 10 Feb 2013 19:23
خاله بازی
نویسنده بلقیس سلیمانی
داستان فصل به فصل و به نوبت از زبان زن و مرد تعریف میشود. بار کلی کتاب بر دوش ازدواجهای درون گروهی احزاب و گروههای اوائل انقلاب است. ازدواجهایی که بنیان آنها بر ایدئولوژی استوار بود و بسیاری از آنها هم منجر به جدایی شدند. چه بسیار ازدواجهایی که یک سر آن فردی تحصیل کرده و باسواد بود و سر دیگر آن.........
البته در این میان، آنهم به ندرت، بودند زوجهایی که از یک کوره شعور اجتماعی هم برخوردار بودند و در نتیجه توانستند زندگیهایی را بنیان نهند که ادامه آن، خیلی هم به سواد و معلومات یک یا هر دو طرف درگیر با مقوله ازدواج ارتباطی نداشته باشد.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#86
Posted: 10 Feb 2013 19:40
بیشعوری
اثر:خاویر کرمنت
برگردان: محمود فرجامی
خود محمود فرجامی می گوید:
لطفا این کتاب را به دقت بخوانید و برای دوستانتان هم بفرستید. مساله خیلی مهم است حتی مهمتر از پیتزای کذا. بیشعوری (Assholism) سکهی رایج و پر عضوترین مکتب دنیای کنونیست ,بیشعورها دارند دنیا را برمیدارند. همان کسانی که آگاهانه با رفتار و گفتار احمقانه، خودخواهانه و وقیحشان حق دیگران را میخورند اما همیشه حق به جانبند و مظلومنمایی میکنند. ئه… چقدر آشناست؟!
این کتاب با لحنی طنزآمیز شما را با چهرهی هولناک این آشنایی آشناتر میکند.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#87
Posted: 10 Feb 2013 19:57
نام کتاب : چهار چهارشنبه و یک گلاه گیس
نویسنده : بهاره رهنما
این کتاب اولین تجربه ی خانم رهنما ست که طی این سالها تکه تکه مینوشتن و بلاخره سال 87 منسجم و منتشرشون کردن.
این کتاب شامل11 داستان کوتاهست:
- 1. تو خفه میشی یا من
- 2. گروه اکثریت
- 3. تصمیم
- 4. مثل همیشه
- 5. ماما عاشق لاک قرمز بود
- 6. اسب
- 7. شمس العماره
- 8. بَزَک
- 9. زانتیای سیاه
- 10. رو به رو
- 11. چهارچهارشنبه و یک گلاه گیس
اکثر داستان ها بیشتر تعریفی و توصیفی هستن و کمتر درشون مکالمه به کار رفته.
همشون جالب نبودن! یعنی چه طور بگم یه جور شبیه نوشته های ادبی بودن تا داستان کوتاه! و اکثرا بی سروته! شایداین سبک نویسنده بوده، مخصوصا در تمام کردن داستان ها.
یه چیز خیلی جالب هم اینکه اکثر خانوم های داستان ظاهری شبیه خود رهنما داشتن!! چشم های عسلی،سفید و توپولی! تو طول داستان من همش تصور میکردم خود رهنماست که داره این داستان ها رو هم بازی می کنه!
میدونین این کتاب فقط برای خوندن بود نه چیز دیگه ای
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#88
Posted: 10 Feb 2013 20:40
نام کتاب:ها کردن
نویسنده: پیمان هوشمند زاده
کنار مرد کنترل ها ردیفند از این کانال به اون کانال ماهواره ، پای کامپبوتر می ره و از این شاخ به اون شاخ ، فکرش هم از این طرف به اون طرف یا به این فکر می کنه که به طبقه بالاییه چی بگه که اینقد فرش می شوره و از بالکن آویزون می کنه یا به اونی که جای ماشینش هر روز پارک می کنه چی بگه و چه بلایی سر ماشینش بیاره ......داستان به همین شکل تصاویر زیاد و در هم ولی جدا جدا پیش میره....تا انتها همینه ...
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#89
Posted: 11 Feb 2013 15:52
کتاب پرسه در حوالی داستان امروز
برخی داستانهای مجموعه اخیر عبارتند از: برنده (زهرا مهدوی)، شبی در ونیز (مرضیه جوکار)، سایه خالی (نسرین اسدی)، آمده بودی برای مردن (علی فاطمی)، سنگر (نسیت مرعشی)، کوتوله شال قرم (مهدیه مطهر)، روزی روزگاری سه قطره خون (حکمتالله بابایی)، سینه خالی بهادر (مریم ایلخان)، مردمک سرخ (رزیتا بهزادی) و یک نام (لاله امینیپور) و ترجیح میدهم بمیرم (احسان اسکندری).
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#90
Posted: 11 Feb 2013 16:16
تهران در بعد از ظهر
مصطفی مستور
مجموعهداستان «تهران در بعدازظهر» با 6 داستان کوتاه نشاندهندهی تغییر نگرش مصطفی مستور دربارهی زن است. محوریت موضوعی همهی داستانهای این مجموعه زنان و نقش آنها در زندگی مردان است. این نگرش در داستان تهران در بعدازظهر به اوج خود میرسد.
مصطفی مستور در این داستانها در نقش یک مصلح اجتماعی ظاهر میشود و از زبان شخصیتهایش حرفهایی میزند که قرار است حرف اصلی داستان باشد.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟