ارسالها: 24568
#961
Posted: 24 Feb 2015 01:31
قتل
نويسنده: ناصر ايرانی
مروري بر كتاب
نمایشنامه
"قتل" كه اولین نمایشنامه نویسنده محسوب میشود، به شكلی بارز درونمایه تكرار شونده فرد در مقابل جمع را در خود دارد. یك گروه سیاسی مخالف حكومت سالهاست كه فقط جلسه میگیرند و در مورد توطئههای حكومت صحبت میكنند، اما وقتی كه پای عمل به میان میآید و حكومت به آنها ظنین میشود، همگی به خارج از كشور میگریزند و تنها یكی از آنان كه عملگراست و از شعارهای آنان به ستوه آمده، تصمیم میگیرد مبارزه را به شكلی عملی ادامه دهد و در این راه جان خود را از دست میدهد.
ناصر ایرانی را به لحاظ تعدد و كمیت نمایشنامههایش میتوان نمایشنامهنویسی حرفهای به شمار آورد، اما از لحاظ این كه او تنها در مقطعی كوتاه به حرفه نمایشنامهنویسی اشتغال داشته و در هر مقطع از زندگیاش در نقشی ظاهر شده است، نمیتوان نمایشنامهنویسی حرفهای شناخت. ناصر ایرانی را گاه به عنوان داستان نویس میشناسیم و گاه به عنوان مترجم.
در دورهای به عنوان مترجم آثار ادبی و نمایشی و دورهای به عنوان مترجم آثار سیاسی و تاریخی. گاه او را در قالب نویسنده كودكان مییابیم و زمانی دیگر به عنوان نویسنده بزرگسالان و در مقطعی دیگر به عنوان مدرس و نظریهپرداز حوزه داستان. زمانی او را با شكال و طبیعت هم انس مییابیم و در مقطعی كوتاه(كه از سال ۱۳۴۸ آغاز میشود و در سال ۱۳۵۶ خاتمه مییابد) او را به عنوان نمایشنامهنویسی پر كار باز مییابیم و فعلاً این دوره كاری ناصر ایرانی است كه برای ما در مقام منتقد تئاتر از اهمیت برخوردار است.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#962
Posted: 24 Feb 2015 23:57
ماه و شش پنی
نويسنده: ويليام سامرست موام
مترجم: مهدي حميدي شيرازی
مروري بر كتاب
روايت زندگي رقت بار " پل گوگن"
اعتراف مي كنم كه چون اول بار با چارلز استريكلند آشنا شدم حتي يك لحظه هم توجه نكردم كه ممكن است چيز خارق العاده اي در او باشد اما اكنون چند تني را نيز نمي توان يافت كه منكر بزرگي او باشند.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#963
Posted: 24 Feb 2015 23:57
بن هور
نويسنده: ليو والاس
مترجم: اسماعيل شايگان
مروري بر كتاب
جبل الزيله كوهي است به بلنداي بيش از پنجاه مايل، ولي به حدي باريك است كه روي نقشه همانند كوهي به نظر مي آيد كه از جنوب به شمال مشغول خزيدن است.
اگر كسي روي صخره ها و تيزي هاي سرخ و سفيد رنگ جبل الزيله بايستد و در خط طلوع آفتاب به افق بنگرد، فقط بيابان عربستان را مي بيند.
جاي فرود آمدن، بادهاي شرقي، كه صاحبان باغ هاي جريكو از آن متنفرند، اين بيابان است.
دامنه كوه پوشيده از ريگ هايي است كه امواج فرات آن ها را از ساحل به دامنه كوه پرتاب مي كرد و در همان جا ريگ ها برجاي مي مانند.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#964
Posted: 11 May 2015 13:41
پالو مينو
نويسنده: دانيل استيل
مترجم: استل فقيه
مروري بر كتاب
یکی از نویسندگان جهان که بیش از چهار صدو پنجاه میلیون نسخه از کتابهای در سراسر جهان به چاپ رسیده است، خانم دانیل استیل نویسنده معروف آمریکایی است، او در آ[رین اثر خود، از بازگشت معماگونه دختری جوان ب آشیانه کودکی اش سخن می گوید.
شاید کمتر نویسنده ای را چون او بتوان یافت که آثارش اینگونه با اقبال عمومی کارگردانان تلویزیونی مواجه شده باشد. از ۲۱ رمان او تا کنون برای ساخت سریال های تلویزیونی آمریکا استفاده شده است. همچنین اشاره به این نکته نیز خالی از لطف نیست که وی توانست در سال ۲۰۰۲ نشان ارزشمند و ملی ادبیات فرانسه- شوالیه- را از آن خود کند. وی که در سانفرانسیسکو زندگی میکند، چند ماه از سال را در فرانسه میگذراند و بسیار هم محبوب است. ضمنا یک گالری هم در سانفرانسیسکو دارد که آثار هنرمندان جویای نام را در آن به نمایش میگذارد.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#965
Posted: 11 May 2015 13:42
هما
نويسنده: محمد حجازی
مروري بر كتاب
ماه اول زمستان و صبح زود است . مردي بلند قد با قيافه اي نحيب وارد بازار سمسارها شد و پس از اندكي ترديد به طرف دكاندار پيري رفت و پالتويش را از تن درآورد و به دكاندار گفت : چند مي خري..
ماه اول زمستان و صبح زود است.
مردي بلند قد و نازك اندام با قيافه اي نجيب و مطبوع وارد بازار سمسارها شده پس از اندكي ترديد در انتخاب به طرف دكاندار پيري رفته پالتوش را از تن درآورده پرسيد اين را چند مي خريد؟
دكاندار با نگاهي پر از ملامت گفت معلوم مي شود شما از بي پولي و كسادي بازار خبر نداريد كه اول دشت براي فروش آمده ايد....
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#966
Posted: 11 May 2015 13:42
پنجابه
نويسنده: احسان طبری
مروري بر كتاب
مجموعه پنج داستان
احسان طبری، نظريه پرداز حزب توده، در سال 1295 ش، در ساری متولد شد.وی از سال 1314 فعاليت سياسی خود را با همكاری در انتشار مجله «دنيا» آغاز كرد. در سال 1316 به عنوان يكی از اعضای گروه 53 نفر دستگير و زندانی شد.
پس از شهريور 1320 از مؤسسين حزب توده بود و در همين دوران، مدتی در شركت نفت مشغول به كار شد. پس از آن به عنوان مترجم در خبرگزاری تاس به كار پرداخت....
حسان طبری يكی از برجستهترين ايدئولوگهای ماركسيسم شمرده می شد و يكی از معدود رهبران «كهنسال» و «پيشكسوت» كمونيسم بود كه دورانهای مختلف حيات ماركسيسم را از نزديك شاهد بوده. طبری اگر به غرب پناه می برد، بی شك، همانند الكساندر سولژنيتسينها سوژه تبليغات گسترده رسانههای غربی قرار می گرفت و خاطرات و نوشتار او با آب و تاب در مطبوعات پر تيراژ انعكاس می يافت و بر آن تقريظها و تمجيدها نگاشته می شد، چرا كه غرب در سيمای او، برگ جديدی در رقابت استكباری خويش با شرق كمونيستی می يافت. ...
فهرست
سرگشتگی برهمن چاندرا
میرزا علیخان
افسانه پروانه
درویش کمال الدین
دریا دریا
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#967
Posted: 11 May 2015 13:42
در چشم سگ
نويسنده: نازنین بهرام
مروري بر كتاب
مجموعه داستان کوتاه
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#968
Posted: 11 May 2015 13:43
شبی که ستاره اش را گم کرده بود
نويسنده: ناهيد كبيری
مروري بر كتاب
مجموعه داستان
اين مجموعه كه در فضايي آميخته به واقعيت و رويا خلق شده، از لحن و بياني توصيفي بهره جسته كه در اين لايههاي توصيفي تشبيه و استعاره وجوه پررنگي يافتهاند. ...
از همه شيشهها آب ميچكيد، باران اما ديگر نميباريد. كف دستهايم آن قدر عرق كرده بود كه روي فرمان ليز ميخورد. به خودم گفتم: «نترس!» پنجره كنارم را پايين كشيدم. تا بينهايت مه بود و بوي علف و شاخ و برگ در خيابانهاي باران خورده...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#969
Posted: 11 May 2015 13:43
پرسه در خیابان های سرد
نويسنده: ناهيد كبيری
مروري بر كتاب
مجموعه داستان
«کلمه ها» مثل گنجشک هاي بي قرار غروب ارديبهشت دور سرش پرپر مي زدند و ميل نوشتن شعر تازه اي را در نوک انگشت هايش بارور مي کردند. با اينکه آفتاب بي رمق صبح بر شانه هاش نشسته بود گرم نمي شد. هيچ وقت گرم نمي شد و بخارغليظ رودخانه «تيمز» سايه او را در فضاي وهم آلود پلي که دو خيابان اصلي را به هم مي دوخت، مثل هميشه گم مي کرد. تا به خانه برسد، آنقدر دير شده بود که گنجشک ها از خيالش پريده بودند و مداد بي ثمر در ميان انگشتانش به خوابي ژرف رفته بود. شاعر، تبعيدي کلمه هايي بود که نه از تبار شعرهاي آن روزهايش، بلکه از جنس دلتنگي ها و حرف و سخن هاي اين زمانه، به غربت ابدي او مهر رسانه اي زده بودند.
حالاکار از «چه کنم» هاي ۲۰ سال پيش گذشته و خود را به عادتي ملال آور وانهاده است. عادت پرسه زدن هاي روزانه در خيابان هاي سرد سنگفرش، توقفي بي هدف پشت شيشه هاي رنگ ووارنگ فروشگاه ها و بوتيک ها و سينماها و شکلات فروشي ها با آن هيبت ستبر سالخورده، موهاي بلند و محاسن انبوه، بي آنکه نگاه آشناي رهگذري، صداي سلامي، گرماي دستي، خنده اي، يا پيامي ...
در نيمه هاي روز هوس نوشيدن قهوه اي با بخاري معطر، او را به کافه اي در همان نزديکي ها مي کشيد و بر صندلي نرم و راحت هميشگي مي نشانيد تا ساعت ها قطره قطره به فنجانش لب بزند و او را با نيمه ديگر خود، براي ورق زدن يک روز باطل شده ديگر به خانه بفرستد.
آپارتمان قديمي شماره ۱۲۰۴ راهرويي بلند و پله هايي چوبي دارد. جيرجير 12پله از زير پاهايش ليز مي خورد تا او را به پاگرد دوم برساند و دست هايش را براي پيداکردن دسته کليدي که اغلب گم مي کند، از اين جيب به آن جيب فرو ببرد. کت و کلاه و کيفش را شلخته و بي حوصله اينجا و آنجا مي اندازد و براي روشن کردن سيگاري که تمام روز خمارش بوده، کبريت مي کشد. حالافکر مي کند يکي از سبب هاي دلتنگي اش براي وطن مثلاهمان سيگارکشيدن هاي آزادانه است. در تاکسي، در خيابان، در کافه، در رستوران، و دلچسب تر از همه در پايان آن جلسه هاي ادبي و شعرخواني ها و گپ زدن ها و چاي نوشيدن ها... خب، در اينجا هم البته تا چند سال پيش بارها از سوي هموطنان مهاجر، با هاي وهوي و جاروجنجال و سروصدا برنامه هايي برايش تدارک مي ديدند. بليت هم مي فروختند و سالن را پر مي کردند. اما بعد، تعداد آن جمعيت هيجان زده به زحمت مي توانست صندلي هاي رديف اول و دوم را پر کند. از او هم ديگر خسته شده بودند. شعرهايش انگار از نفس افتاده بود. هيچ حرف تازه اي براي مخاطب نداشت و از تکرار منظوم خبرهاي دست دوم رسانه ها فراتر نمي رفت.
دست هايش را به هم مي مالد. اين اتاق بي آفتاب هم که هيچ وقت گرم نمي شود... از پشت پنجره خيابان خلوت پيداست و چند صنوبر که در مه غليظ بعدازظهر فرورفته اند. فکر مي کند انگار همه دنيا او را فراموش کرده اند. آيا «تانيا» هم او را از ياد برده است و دعوتش را بعد از اين همه وقت به يکي، دو فنجان چاي گرم نخواهد پذيرفت؟ هيزمي در بخاري مي اندازد و دستش به طرف تلفن مي رود ...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 14491
#970
Posted: 18 Jul 2015 14:42
بیوه کشی
یوسف علیخانی
نشر آموت
داستان این رمان به سنتی قدیمی در جامعه روستایی باز میگردد که مطابق با آن در صورت فوت همسر زن، او باید صبر کند تا برادر کوچکتر همسرش با وی ازدواج کند و امکان زندگی با کسی جز او را ندارد. «بیوه کشی» در چنین بستری با مرگ همسر زنی به نام «خوابیده خانم» در روستای میلک شروع میشود؛ همسری که شش برادر کوچکتر از خود دارد و گفته میشود که اژدر مار ساکن کوههای اطراف میلک باعث مرگ او شده است.
یوسف علیخانیِ نویسنده (نه ناشر) از آن دسته نویسندگانی است که خواننده را به چالش ذهن میکشاند و هر بار به او یادآور میشود که در این دنیا چیزهای بسیاری برای آموختن و تفکر وجود دارد که تو هنوز از آنها غافلی.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟