انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
خاطرات و داستان های ادبی
  
صفحه  صفحه 1 از 2:  1  2  پسین »

کلیدر


مرد

 
کلیــــــــدر


  • نوشته :محمود دولت آبادی
  • توضیحات :کِلیدَر نام رمانی به قلم محمود دولت آبادی است. نام این رمان از روستایی در بخش سرولایت شهرستان نیشابور در پایکوه حیدری گرفته شده که حوادث برخی از قسمت‌های این رمان در آن رخ می‌دهد. زندگی عشایری شرح داده شده در رمان کلیدر و نیز نگاه سنتی به شخصیت‌های رمان آن را به صورت رمانی کلاسیک درآورده است. این رمان شامل ۱۰ جلد است که به صورت پنج سری ۲ جلدی توسط نشر فرهنگ معاصر تجدید چاپ شده است.نوشتن این رمان ۱۵ سال (از ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۷) طول کشیده‌ است.
  • کلمات کلیدی: کیلدر,کتاب الکترونیک,کتاب داستان کلیدر,کتاب رمان کلیدر,دانلود مستقیم رمان,دانلود کتاب,دانلود کتاب های الکترونیکی,دانلود کتاب پی دی اف,دانلود کتاب الکترونیکی,دانلود کتاب اموزشی,دانلود کتاب جدید,دانلود کتاب داستان کلیدر,دانلود کتابهای محمود دولت آبادی,دانلود رمان های محمود دولت آبادی,دانلود رمان های بلند,دانلود رمان های طولانی,دانلود رمان کلیدر نوشته محمود دولت آبادی,دانلود رمان کلیدر اثری از محمود دولت آبادی,دانلود رمان جدید,دانلود رمان طولانی کلیدر,دانلود رایگان رمان کلیدر,داستان کلیدر,رمان فوق العاده کلیدر,رمان کلیدر,رمان کلیدر دولت آبادی,رمان ایرانی کلیدر,رمان داخلی کلیدر,رمان زیبای کلیدر

نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
     
  
مرد

 
محمود دولت‌آبادی (۱۳۱۹-) نویسنده معاصر ایرانی است. او نویسنده رمان مشهور کلیدر است.



زندگینامه

محمود دولت‌آبادی، ۱۰ مرداد ۱۳۱۹ در دولت‌آباد شهرستان سبزوار به دنیا آمد.

دولت‌آبادی مشاغل مختلفی را تجربه کرد. کار روی زمین، چوپانی، پادویی کفاشی، صاف کردن میخهای کج و بعد به عنوان وردست پدر و برادر به عنوان دنده پیچ کارگاه تخت گیوه کشی، دوچرخه سازی، سلمانی و.... بعدها تمام مشاغلی که او در دوران نوجوانی و جوانی خود تجربه کرد، در آثارش نمود یافت.

دولت‌آبادی ابتدا راهی مشهد و آنگاه تهران شد و در این دوران باز هم مشاغل دیگری نظیر حروفچین چاپخانه، سلمانی کشتارگاه، رکلاماتور برنامه‌های تأتر، سوفلور کنترلچی سینما، ویزیتور روزنامه کیهان و... را بر عهده گرفت.

در همین دوران دهه ۱۳۴۰ بود که دولت‌آبادی به صورت جدی با تئاتر آشنا شد و ۶ ماه نظری و ۶ ماه هم عملی درس تئاتر خواند. در این دوره شاگرد اول شد و پس از آن «شبهای سفید» اثر داستایوسکی را بازی کرد و بعد «قرعه برای مرگ» اثر واهه کاچا٬ بازی در نمایش «اینس مندو»٬ «تانیا»٬ «نگاهی از پل» اثر آرتور میلر و بعد از آن کار در اداره برنامه‌های تأتر بود. سپس به گروه هنر ملی پیوست دوره پرباری برای او آغاز شد.

بازی در نمایش «شهر طلایی» نوشته عباس جوانمرد٬ «قصه طلسم و حریر و ماهیگیر» نوشته علی حاتمی٬ «ضیافت و عروسکها» نوشته بهرام بیضایی، سه نمایشنامه پیوسته «مرگ در پاییز» نوشته اکبر رادی و «تامارزوها» نوشتهٔ نویسنده کرد نصرت نویدی و پس از آن بازی در نمایش «راشومون» که کارگردانی آن را بعدها خود به عهده گرفت. بعدها مشارکت در انجمن تأتر، بازی در نمایشنامه «حادثه درویشی» نوشته آرتور میلر با کارگردانی ناصر رحمانی نژاد٬ «چهره‌های سیمون ماشار» اثر برشت با کارگردانی مشترک محسن یلفانی و سعید سلطان پور.

در سال ۱۳۵۳ مهین اسکویی، کارگردان تأتر از او دعوت کرد که در نمایشنامه «در اعماق» اثر ماکسیم گورکی ایفای نقش کند.

از سال ۱۳۴۰ تا ۱۳۵۳ تأتر و داستان‌نویسی، دوشادوش هم، ذهن دولت‌آبادی را تسخیر کرده بود. او در فیلم گاو هم نقش کوتاهی ایفا کرده‌است.

او در همین سال تأتر را برای همیشه کنار گذاشت، اگر انتشار نمایشنامه ققنوس و یا فعالیت دولت آبادی را برای تشکیل سندیکای تأتر در یکی دو سال بعد از انقلاب مستثنا بدانیم.دولت‌آبادی، کار منظم داستان نویسی را با انتشار «ته شب» در سال ۱۳۴۱ آغاز می‌کند که در آثار او از همان نخستین اثر تا آخرین آنها سلوک خطوط تفکری کلی نگر و نشانه‌هایی مشخص وجود دارد، همچنین تسلط‌های رشک آمیز او در فضاسازی و دیالوگ نویسی از همان آغاز کار پیداست. مشخصه دیگر آثار او عشق به پدر یا خاطره پدری است، ارادت به صادق هدایت، همدلی او با هدایت به رغم تفاوت نگاهشان که به خوبی در رمان سلوک وجه روشنتری به خود می‌گیرد، از دیگر مشخصه‌های آثار دولت آبادی است. مشخصه دیگر آثار او ندای امیدواری در عین کلافگی است و نگاه تلخ او به زندگی که این امیدواری از تربیت و آموزش روستایی او ناشی می‌شود، که قناعت و صبوری ویژگی آن است و کاملاً با نگاه شهری صادق هدایت متفاوت است. مشخصه دیگری که در کارهای دولت‌آبادی بارز بود، این است که او به شرح بیرونی آدمها بیشتر رغبت نشان می‌دهد تا شرح درونی آنها، گاه به نظر می‌رسد که این آدمها درون ندارند، از بس که نویسنده به شرح بیرونی آنها پرداخته است، به قد و قامتشان به شکل و شمایلشان و خلق و خوی آنها بیش از آنکه نشان داده شود، به وصف در می‌آیند و از صافی ذهن و زبان راوی نویسنده عبور می‌کنند، تا ماجرا سرانجام پس از آن آغاز شود. تم اصلی داستان‌های او بر دو مدار در حرکت است: روستا و شهر.

نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
     
  
مرد

 
آثار

پس از «ته‌شب»، دولت‌آبادی «ادبار» را به همراه داستان‌های «بند» ، «پای گلدسته امامزاده» ، «هجرت سلیمان» و «سایه‌های خسته»، در مجموعه «لایه‌های بیابانی» در سال ۱۳۴۷ منتشر کرد.

داستان بعدی او «هجرت سلیمان» و «سایه‌های خسته»، است که از نظر ساختار با آثاری که تا به آن روز منتشر کرده بسیار متفاوت است. در این اثر، دخالت نویسنده بسیار ناچیز است، دیالوگ و عمل داستانی ماجرا را به پیش می‌برد که نقش تأثر در آن غیر قابل انکار است. اثر بعدی دولت‌آبادی «بیابانی» است که نقطه عصیان آثار دولت‌آبادی نیز به شمار می‌رود، داستان دیگری از ناکارآمدی ساخت و ساز نوین اجتماعی.

پس از آن، دولت‌آبادی اولین رمانش را تحت عنوان «سفر» به چاپ رساند. این رمان از طرح داستان محکمی برخوردار نبود. «سفر» داستان یک گره، یک بن‌بست است، داستان با یک بحران آغاز می‌شود؛ از بی‌کار شدن مختار و طلیعه دنیای جدید و ورود ماشین که این گرفتاری‌ها را آغاز کرده‌است. پس از آن دولت‌آبادی رمان «اوسنه بابا سبحان» را منتشر کرد که از ساخت خوبی برخوردار است. رمان با بابا سبحان آغاز می‌شود و بعد عروسش شوکت و آن‌گاه پسرها صالح و مصیب و دیگر شخصیت‌ها، در شبکه‌ای منطقی از روابط اجتماعی روستا و تعاملی معقول و ناگزیر، یکی‌یکی پا به صحنه داستان می‌گذارند.

رمان بعدی دولت‌آبادی «باشبیرو» است که این اثر با آثار قبلی دولت‌آبادی تفاوت فاحشی دارد.

دولت‌آبادی داستان‌هایی دارد که پرده داستان به روی یک زن باز می‌شود. «جای خالی سلوچ» و «کلیدر» (و نیز «باشبیرو») از آن جمله‌است. پس از آن «گاواره‌بان» را می‌نویسد که رمانی کوتاه‌تر از «باشبیرو» و نه به خوبی «اوسنه بابا سبحان» است، «گاواره‌بان» نیز چون همیشه با یک بحران آغاز می‌شود.

داستان بعدی دولت‌آبادی، «مرد» است که در سال ۵۱ نوشته می‌شود ولی در سال ۵۳ به دست مخاطبان می‌رسد. داستان کوتاه نسبتاً بلندی راجع به مرد شدن یک پسر نوجوان، این نوشته مثل بقیه آثار دولت‌آبادی داستان فقر است اما داستان نکبت نیست و این درست در جهت عکس نوشته‌های نویسنده‌ای مثل چوبک است که در آن‌ها می‌توان بوی چرک و کثافت را فهمید، ولی تفاوت دولت‌آبادی با چوبک در این است که وقتی دولت‌آبادی از مردم عادی یا فرودست جامعه صحبت می‌کند نگاه او نگاهی آرمانی و حتی حماسی است. اثر بعدی او «عقیل عقیل» است. این اثر دیگر با بحران شروع نمی‌شود بلکه داستان با فاجعه آغاز می‌شود؛ زلزله! در مرکز فاجعه عقیل قرار دارد که همه کس‌اش مرده‌اند جز دخترش شهربانو، که با او به صحرا رفته بوده‌است و جز پسرش تیمور که در گناباد به سربازی رفته‌است. در «عقیل عقیل» این پدر است که پسر را گم کرده‌است اما در واقع تیمور تنها پسر عقیل نیست که همه کس و کار اوست؛ پس باز هم عقیل پدر گم کرده‌ای بیش نیست.

پس از آن «از خم چنبر» را منتشر می‌کند که بسیاری معتقدند موضوع یا ماجرا در این داستان اهمیت ندارد. اثر دیگری که از دولت‌آبادی منتشر می‌شود «دیدار بلوچ» سفرنامه کوتاهی است که شرح سفری است که دولت‌آبادی به زاهدان و آن حدود داشته‌است. سفرنامه از مشاهدات وی از زاهدان آغاز شده و بعد همراه راوی به میرجاوه و زابل هم سری می‌زنیم. در این اثر برخی افکار و روحیاتی که دولت‌آبادی در جابه‌جای آثارش به عنوان تفکری محوری در داستان‌هایش بروز داده‌است، در این اثر نمودی آشکار و مستقیم پیدا می‌کند. اثر بعدی او «جای خالی سلوچ» است. این داستان با غیبت سلوچ با جای خالی او آغاز می‌شود، پدر نقطه اتکا و اطمینان خانواده ناگهان نیست شده یا از بین رفته‌است.

کلیدر

نوشتار اصلی: کلیدر
اثر بعدی دولت‌آبادی کلیدر است، رمانی در ستایش کار و زندگی و طبیعت،رمانی حماسی از شجاعت و مردانگی، که خود دولت‌آبادی بارها گفته‌است «دیگر گمان نکنم که نیرو و قدرت و دل و دماغم اجازه بدهد که کاری کاملتر از کلیدر بکنم. کلیدر از جهت کمی و کیفی، کاملترین کاری است که من تصور می‌کرده‌ام که بتوانم و شاید بشود گفت. در برخی جهات از تصور خودم هم زیادتر است.»

با توجه به حجم بالای این کتاب که بالغ بر سه هزار صفحه است اما متن آن طوری توسط دولت آبادی به نگارش در آمده که از شدت جذابیت و گیرایی خواننده متوجه تورق نمی شود.شخصیت اول این رمان شخصی به نام «گل محمد» است.داستان با زندگی گل محمد آغاز می شود و با مرگ حماسی او به سرانجام می رسد.مرگی شجاعانه در راهی پاک...
کلیدر، یک رمان عظیم روستایی است در ۱۰ جلد و بالغ بر ۳ هزار صفحه که او بیش از ۱۵ سال عمرش را صرف نگارش آن کرده‌است و حجیمترین رمان فارسی به شمار می‌رود؛ البته گمان نمی‌رود که دوباره چنین حادثه‌هایی تکرار شود، با زبانی فخیم و حماسی و بیش از شصت شخصیت که جملگی تمام و کمال پرداخته شده‌اند.
دولت‌آبادی، در ادامه جلد دوم مردم سالخورده را می‌نویسد که زندگی همه آدمهایی است که چون راوی دردمند این اثر زخمها را از این زمانه بیرحم بر جان خود احساس می‌کند؛ فقر، فقر، فقر.

اثر بعدی او سلوک است که جنجالهای بسیاری را به پا کرد.

جوایز

دولت آبادی به همراه امین فقیری در سال 1376 برنده لوح زرین بیست سال داستان نویسی بر کلیه آثار شد. دولت‌آبادی، در سال ۱۳۸۲، در نخستین دوره‌ء جایزه ادبی یلدا (به همت انتشارات کاروان و انتشارات اندیشه سازان)، جایزه یک عمر فعالیت فرهنگی را دریافت کرد.

فعالیت سیاسی

وی در صحنه سیاسی کشور هم فعال است و دارای گرایش‌های اصلاح طلبانه است. دولت آبادی از جمله افراد شرکت کننده در کنفرانس برلین بوده.وی در جریان انتخابات سال ۱۳۸۸ به حمایت از میرحسین موسوی
پرداخت.
نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
     
  
مرد

 
مصاحبه با دولت آبادی




مهدی يزدانی خرم: و نويسنده خسته است. كهنسالی تحميل شده اين سال ها روحش، جسمش و حتی نگاهش را خسته كرده است. دولت آبادی با سيگار بهمن و مشتی موی سپيد بر گوشه شقيقه هايش، نفس می كشد، می نويسد و از تنهايی و يا شايد تنها شدن می گويد. ماه ها بود كه می خواستم با او گفت وگو كنم، حرف بزنم و صدايش را به يادگار حفظ كنم، اما كم رمقی و مصيبت پشت مصيبت، مرگ برادر، مرگ احمد محمود، خاطره سنگين شاملو كه ديگر نبود و. . . رمق نويسنده شصت و سه ساله را گرفته بود. اين گفت وگو بالاخره ميسر شد در روزهايی كه همشهری شايد. . . دولت آبادی با رمان سلوك در كنار جواد مجابی و محمدعلی سپانلو من را پذيرفت. «سلوك» رمان جديد اين نويسنده سالخورده است كه پنج سال نوشتن را برايش به همراه داشته است. رمانی غريب و با حال و هوايی كاملا متفاوت. ناشران رمان نشر چشمه و فرهنگ معاصر هستند و كتاب در نمايشگاه بين المللی امسال منتشر شده است. با دولت آبادی از سلوك حرف می زنم و از دغدغه های او. نويسنده می گويد: «من خيلی خوشحالم كه می بينم جوانی كه در زمان شروع رمان نويسی من اصلا وجود نداشته و سال های بعد به دنيا آمده، اين طور آثار من را به طور كامل خوانده و تحليل می كند. برداشت شما بسيار دقيق بود و همان چيزی بود كه من نبايد بگويم و خواننده بايد بگويد. » سلوك قصه تداعی های ذهن «قيس» است. توالی وحشتناك تداعی های ذهنی او مخاطب سلوك را از روايت خطی دور كرده و با انبوهی از وهم، كابوس و شايد ساديسم تنها می گذارد. دولت آبادی در سلوك قيس را در مسيری تنها می گذارد كه او مجبور است تنها و تنها از ذهن خود زندگی را بسازد. توقف محسوس رئاليسم عينی و روايی و آغاز گونه ای روايت ماليخولياوار ذهنی بدون نزديك شدن به فضاهای آبستره و سوررئاليستی از مهم ترين ويژگی های اثر است.

او می گويد: «اين تداعی پنج سال من را ديوانه خودش كرد. من بيش از يك سال در كار ويرايش اين اثر بودم. اين كتاب در حدود ششصد صفحه بود و من با عذاب، دشواری و سختی كوشيدم رمان را به حدی كه مقدور هست چكيده كنم. من در آثار ادبی جهان به چهار اثر علاقه فراوانی دارم. در وهله نخست بيگانه آلبر كامو، ديگر پيرمرد و دريای همينگوی، سومی گرگ بيابان هرمان هسه و آخرين كه می تواند اولی هم باشد بوف كور خودمان است. من هميشه در طول اين چهل سال نويسندگی آرزو داشته ام كه كتابی به حجم و قدرت يكی از اين آثار بنويسم، اين اعتراف من است. » ايجاز و فشردگی عذاب آوری كه متن سلوك به خواننده تحميل می كند بر آمده از كوشش نويسنده برای روايت فشرده ای از يك پروسه زمانی و ذهنی شخصيت اصلی او است. ظرافتی كه در روايت درونی متن انجام گرفته، آن را از فضاهايی كه به خواننده اجازه همذات پنداری می دهند دور كرده است. دولت آبادی می گويد: «اميدوار بودم كه اين اثر به بازنويسی احتياجی نداشته باشد و فكر می كردم پختگی من در كارم اين اجازه را به من می دهد كه چنين جسارتی داشته باشم. يعنی اثر را يك بار بنويسم و به نشر بدهم اين فكر چنان با شكست مفتضحانه ای روبه رو شد كه من را وادار كرد تا اين اثر را بتراشم و صيقل بدهم وجخ! دريابم كه دارم به سوی آن الگوهايی كه دوست دارم، می روم و خيلی خوشحالم كه موفق شده ام.

در اثر بوف كور و بيگانه می بينيم و از اين جهت كه من را كه آرزوی نوشتن يك كتاب كوچك داشته باشد قانع كند، فكر می كنم زحمتی كه روی فشرده كردن آن كشيده ام راضی كننده باشد. » اثر دولت آبادی در بافت و بطن خود هنوز به رئاليسم مقبول اين نويسنده پايبند است اما ديگر به عينيت و روزمرگی وفادار نيست. اين نگاه كه از جلد سوم روزگار سپری شده مردم سالخورده (پايان جغد) آغاز شده است در سلوك نيز به اوج خود می رسد. همه چيز در ذهن و آدم هايی كه با خود حرف می زنند. كهنسالی شايد مهم ترين مفهوم درون اثر باشد. قيس، سنمار و آدم هايی كه فشار زمان ذهن و جسمشان را پير كرده است و همين باعث شده كه در اثر آن رخوت تلخ ناشی از اين امر به ميان زبان و روايت آن رسوب كند. نويسنده می گويد: «من ناگهان در يك مقطع معين چند سال پيش پيری را احساس كردم. فكر نمی كنم هيچ انسانی پيری خودش را درك بكند. يعنی هم احساس، هم درك و هم باور. من ناگهان از يك انسان سرزنده و شاداب و گستاخ تبديل شدم به انسانی كه احساس كرد پير شده. همين طور كه در اين كتاب هم اشاره شده: من وقتی كه ريشم را می تراشم اصلا به آينه نگاه نمی كنم، فقط به تراشيدن ريشم نگاه می كنم ولی يك بار كه به خودم نگاه كردم ديدم كه ابروهايم سپيد شده است و اين حس شخصی من است. بنابراين يكی از موضوعات كتاب هم اين مقوله پيری تحميل شده به نويسنده است. »

دكتر مجابی در اين بين می گويد كه در فضای كنونی جامعه ما وقايع به نحوی رقم زده می شوند كه كهنسالی و پيری به قشر نويسنده تحميل می شود. سلوك نيز از آدمی سخن می گويد كه بوميت سلب شده از او و نوستالژی تحميلی او را به كهنسالی عميق هم از لحاظ ذهنی و هم از لحاظ جسمی فرو می برد. در رمان با آدم هايی روبه رو هستيم كه بر اين كهنسالی وقوف پيدا كرده اند و حالا نمی توانند با زمان خود نفس بكشند. نويسنده سالخورده می گويد: «من تا چند سال پيش و تا آن مقطع تلخی كه برای نويسندگان ما فراهم شد، هيچ دركی از سن خود نداشتم و پيش می رفتم و پيش می رفتم، پيش می رفتم، ناگهان سانحه ای به من قبولاند كه من پير شده ام. (زير بار اين سوانح) اين پيری چون مقطع داشت برای من محسوس بود. » چه شد كه محمود دولت آبادی نوع روايت خود را به كلی دگرگون كرد. آن همه سخن، زندگی، روزمرگی و شايد اتفاق از ادبيات او كوچ كرده اند. دولت آبادی علاوه بر انتخاب يك قصه نويسی كاملا درونی خط سير زمان و مكان داستانی خود را نيز برهم زده است. او در سلوك از دنيايی صحبت می كند كه علی رغم قصه قديمی آن متناقض و به شدت پيچيده است. او می گويد: «گمان می كنم اتفاق ابتدا در زندگی می افتد تا رمان. به شما بگويم اين اتفاق با يك يادداشت كوچك در يك قهوه خانه در فرانكفورت شروع شد. و بعد با يك سايه ای در پياده رويی كه ديوار سنگی خزه بسته ای دارد، در ويپرزدورف به سراغ من آمد. من در آنجا كه بورس سه ماهه داشتم، دو ماه ماندم و برگشتم به خاطر همين به اصطلاح احساس غم غربت و نوستالژی و بی هم زبانی.

اين غم غربت و آن يادداشت كوچك مرا به يك ورطه ای كشاند كه چهار سال به تناوب نوشتم و وقتی به پايان كار رسيدم دريافتم دو سوم اين را بايد كنار بگذارم. » قيس در يك شهر اروپايی و پشت يك در بسته مانده است و با يك اخلاق جهان سومی زندگی می كند. اين اخلاق كه دولت آبادی ريشه های آن را آشكار كرده است او را نه به گذشته خاطرات بلكه به كابوس زمان از دست رفته دچار می كند، به طوری كه ما نمی توانيم يك قصه كامل را از رمان سلوك تعريف كنيم بلكه آدم رمان از موقعيت هايی حرف می زند كه قطعيت عينی آنها با وهم خود ساخته ذهنش خلط شده است. دولت آبادی می گويد: «او در اين محيط عينی زندگی ذهنی می كند و در واقع اين اصل است كه او را با خود به اين ذهنيت می برد. اگر شما تصويرهای اين رمان را در اين شهر اروپايی بشماريد، شايد به سه تصوير برسد خيلی محدود و مكرر. ولی اين آدمی كه در آن فضا زندگی می كند، راه می رود و منتظر است لحظه ای هم در آن فضا نيست. حتی وقتی با آن قهوه چی صحبت می كند (در ذهن) باز هم به اين محيط و نقش جغرافيايی نقب می زند. اگر من به ويپرزدورف دعوت نشده بودم و در آن قصر ويپرزدورف زندگی نكرده بودم، (قصری قديمی و زيبا در شرق آلمان) نمی توانستم اين روايت را بسازم. آن قصر و فضای ذهنی من به علاوه ناهم زبانی و ناهم زمانی باعث شده كه من به اين روايت ذهنی بپردازم. »

آدم های دولت آبادی با وجود حرف هايی كه می زنند تا پايان رمان در گستره ای از مه و رخوت فرو رفته اند. زبان ايشان و عمل ايشان علاوه بر قهرمان زدايی آنها را هر چه بيشتر معماگونه و پيچيده جلوه داده است. عدم وجود تصاوير قطعی از آدم ها و درون ايشان دو اتفاق را در پی داشته است: نخست اينكه ايشان نمی توانند خود را در متن اثبات و برجسته كنند و دوم اينكه خواننده توانايی همسو شدن با رفتار سنتی ايشان را در خود نمی بيند. او می گويد: «شايد به نوعی حس گريز در تمام اين اثر وجود دارد. دليلش را نمی دانم. روح آدمی بسيار پيچيده است و ذهن او پيچيده تر. اين حس گريز كه از لحاظ فيزيكی درماندگی هم به آن اضافه می شود باعث می شود كه اين قطع در اثر پيدا شود و اين نوع مونتاژ را ايجاب بكند. فقط می توانم بگويم كه فضای محيطی كه من در آن بوده ام در اين كشمكش ها موثر است: من در ميان جمع و دلم جای ديگر است. » يكی از ويژگی های آثار گذشته دولت آبادی كه او را متمايز كرده است، ديالوگ نويسی او است. در آثاری مانند كليدر و جای خالی سلوچ ما با جهانی روبه رو هستيم كه زندگی در آن به صورت ديالوگ جريان دارد. انسان داستان های دولت آبادی عموما پرگو و سخن پرداز است. اما سلوك قصه ديگری است. آدم ها حرف می زنند حتی روبه رويشان «ديگری» هم وجود دارد اما اين نجواها به تك گويی هايی طولانی دچار شده كه فرم ديالوگ را دارند.

اگر دقت كنيم سكوتی در بطن اثر پنهان شده است، سكوتی كه آدم ها را به حرف زدن با خود مجبور می كند. نويسنده می گويد: «درك كاملا درستی است. برای اينكه ديگر زمانه عوض شده است. » پاسخ كوتاه است. به سراغ ويژگی ديگر اثر می رويم. آدم های دولت آبادی نمی توانند بين رويا و واقعيت پلی بزنند و تعادل مناسبی بين اين دو جهان ايجاد كنند. ايشان آن چنان دچار وهم هستند كه به واقعيت نيز رنگ و بوی كابوس می بخشند. نويسنده می گويد: «به گمانم اين مسئله امری ناخودآگاه است و تنها جوابی كه من می توانم بدهم همين است كه باز بگويم زمانه عوض شده و آدم ها ديگر هم زبان و هم دل پيدا نمی كنند. پس حرف و سخن ها بر دل بيان می شود و اين محصول روزگاری است كه استاد زبان و شعر احمد شاملو به درستی درباره آن گفته است كه: فصل تازه ای است كه سرمايش از درون آغاز می شود. اين گفته به اين رمان و آدم هايش مربوط می شود برای اينكه نه آن مردی كه شبيه خود قيس است حرفی دارد بزند جز با خودش، نه قيس كسی را در حضور دارد كه با او حرف بزند و استاد (سنمار) هم زبانی ندارد متاسفانه همه به خودشان پناه برده اند و اگر گاهی دو نفر با هم حرفی دارند بيشتر به گويه درون می شود منصوب داشت. »

آدم های دولت آبادی نام هايی دارند كه به واسطه آن صاحب تاريخ شده اند و مخاطب را دچار نوعی نگاه بينامتنی با اين تاريخ می كنند و خوانشی كه از رمان به دست می آيد اصلا تاريخی نيست. شايد ايشان می خواهند به نوعی شبيه اين آدم های تاريخی باشند. متنی كه با تمام تاريخ درونی اش از اتصال به اين تاريخ ناتوان است. دولت آبادی می گويد: «اصلا نبايد خوانش تاريخی داشته باشيم برای اينكه رمان چيزی است و تاريخ چيز ديگری. اگر چه من به تاريخ خيلی توجه دارم و همان طور كه سپانلو معتقد است بيشتر قصه های ما در تاريخ ما آمده است. شايد انتخاب اين نام ها با اين پشتوانه ها كوشش ناخودآگاهی است به جهت تداوم اين هويت تا از ياد نروند. بيشترين احترامی كه من برای آن كاراكتر قائل هستم موجب شده نام او را سنمار بگذارم اين دو وجه دارد. يكی عمق حرمت من به آن انسان است و ديگر اينكه مايلم اين هويت تداوم پيدا كند. » سلوك متنی است كه خشونت در معنای جنون آسا در آن به تصوير كشيده شده است. قيس می خواهد بكشد اما در واقعيت ناتوان است. بنابراين ذهن او اين كشتن را نه به صورت قطعی بلكه ذره ذره و با بيشترين شدت ممكن روايت می كند.

تئوری خشونت در رمان سلوك از پيچيدگی خاصی برخوردار است كه در آن كشتن مترادف با عمل فيزيكی و اتفاق كشتن نيست. بلكه خشونت تمهيدی برای بيان ناتوانی يك انسان خسته است. نويسنده می گويد: «من ناگهان احساس كردم كه در نوشتن دو تيغ سامورايی به دنبال دست های من می گردند يا دنبال دست های قهرمان داستانم! من ناگهان سر از كوچه هايی در محله مثلا پامنار تهران درآوردم و دكان قديمی ابزارسازی و اينكه چطور آميخته شد با صحنه هايی از زنان جادوگر نمايشنامه مكبث، هيچ اراده ای در كار نيست. آنچه مهم است اين است كه چيزها در ذهن نويسنده پديد می آيند تا جواب حسيات درونی او را بدهند. اين امری عقلانی نيست، اتفاقی است و تأثيرگذاريش هم به همين دليل است. قيس در پايان اثر با غلاف خالی سلاح كهنه باقی می ماند شايد او به دنبال سرانجامی بوده است و آخرين سلاحش نخستين سلاح انسان است. اين نگاه تأكيد بر روی گذشته های تاريخی ما است. شايد اگر غير از اين سلاح بود به آهنگ متن لطمه می زد. در واقع سلوك يك داستان قديمی شرقی است كه در امروز روايت شده است.» زن رمان سلوك موجودی غريب و در عين حال ملموس و مادی است. او اصلا به متافيزيك دچار نشده است. او با قيس، سنمار و به طور كلی اعم مردهای داستان تفاوت دارد. او هنوز رشته های خود را با واقعيت قطع نكرده است و اصلا به سوی واقعيت هجوم می برد. چالش ميان اين و آن مرد يك قصه بيمارگونه عاشقانه متولد كرده است.

نويسنده می گويد: «به گمان من آنچه كه در اين رمان اهميت دارد تناقض ذهنيت و رفتار بين دو نسل است. در واقع قيس با يك سلسله ارزش ها و توقعاتی كه در فرهنگ ما وجود دارد، برخورد می كند، با نسلی كه گرايشش به زندگی مادی اجتناب ناپذير است زيرا اگر كه آن زن بخواهد از گرايشش به زندگی مادی و اقتصادی روی برگرداند آينده اش منهدم خواهد بود. بنابراين چنين كاری را نمی تواند بكند و طبعا نمی كند. برای اينكه ارزش ها و معيارهای اين نسل تغيير كرده چنانكه اسامی آنهاهم تغيير كرده است. » اين زن گذشته ندارد. يعنی تلاشی برای نظم بخشيدن به تصاوير زمان های سپری شده خود نمی كند. برعكس مرد رمان سلوك كه مملو از تصاوير و خاطرات محو و وهم آلود گذشته خود است و به نوعی با آنها زندگی كرده و بسطشان می دهد زن رمان سلوك نه تنها علاقه ای به اين سلوك نداردبلكه به نوعی از آن فاصله هم می گيرد. دولت آبادی می گويد: «شايد به خاطر اين باشد كه من با اين نسل كمتر زندگی كرده ام و به علت اينكه اين نسل از آن حالت كلاسيك بيرون آمده بنابراين اگر هم گذشته ای دارد گذشته منسجمی نيست، گذشته پرريخت و پاشی است. مثلا مرگان گذشته روشنی دارد اما از آينده بی خبر است اما زن اين نسل برای خودش آينده ای تدارك می بيند و روی گذشته پا می گذارد. من در او بافت و انسجامی نمی بينم يا شايد من نتوانسته ام ببينم يا اصلا وجود ندارد. آنچه برای نسل جديد مهم است آينده است و شايد اصلا گريز از گذشته، و اين تناقض جامعه ما را به وجود می آورد، از دست دادن گذشته نه تنها آسان نيست بلكه غم انگيز است.» محمود دولت آبادی بسيار خسته است. او از تنها بودن و رفتن هم نسلان دل شكسته است و آوار روزگار نيز او را كه نقش يك روشنفكر را برعهده دارد، تنها نگذاشته است.

او می گويد: «اين خستگی در سلوك، مرگبار است. اينكه اين كتاب نوشته شد مرا بسيار عذاب داد. اكنون كه چاپ خواهد شد من تمام خستگی هايم را در اين رمان جا خواهم گذاشت. آن خستگی و اندوه و در خودگويی ببين چه بلايی بر سر من آورده است. شما حق داريد كه چنين دركی بكنيد و من از تمام خوانندگان عذر می خواهم. خوانندگان بايد من را به رنج های خودم ببخشند.» در پايان: اين گفت وگو باز هم تلخيصی از گپی دوستانه با محمود دولت آبادی بود. بنابر نوشته روزنامه های آلمان او 18 سال پياپی نامزد جايزه نوبل بوده است و خودش اعتقاد دارد كه اين جايزه را برده است و اخذ فيزيكی جايزه اهميت چندانی ندارد. در اين مصاحبه بايد از افرادی تشكر كنم؛ امير نصری، نيما جمالی و از همه مهم تر حسن كيائيان مدير نشر چشمه كه روزهايی زودتر از چاپ، كتاب را در اختيار من گذاشت. دولت آبادی دور می شدو دورتر و می توان گفت به اميد ديدار، مرد سالخورده. .
نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
     
  
مرد

 
مجموعه داستان

لایه‌های بیابانی - (۱۳۴۷)
کارنامه سپنج (مجموعه داستان و نمایشنامه)

رمان


سفر - (۱۳۵۱)
آوسنه بابا سبحان (داستان بلند)
گاواره‌بان - (۱۳۵۰)
جای خالی سلوچ
عقیل، عقیل - (۱۳۵۳)
از خم چنبر - (۱۳۵۶)
کلیدر
زوالِ کلنل
روزگار سپری شده مردم سالخورده
اتوبوس
سلوک
آن مادیان سرخ یال
طریق بسمل شدن


نمایشنامه

تنگنا
باشبیرو - (۱۳۵۲)
ققنوس

مجموعه مقاله

ناگریزی و گزینش هنرمند
موقعیت کلی هنر و ادبیات کنونی


سفرنامه
دیدار بلوچ

سایر آثار
هجرت سلیمان
مرد
آهوی بخت من گزل (داستان)
روز و شب یوسف
آن مادیان سرخ‌یال
ته شب (داستان)
رد، گفت و گزار سپنج
نون نوشتن
م و آن ِ دیگران
نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
     
  
مرد

 
خلاصه داستان

مارال، دختر جوان کرد ایرانی، با غرور و شکوه اسبش را به سمت زندان شهر می‌تازاند تا پدر و نامزدش، دلاور را که هر دو در زندان شهر به سر می‌برند ملاقات کند. شخصیت‌های اصلی داستان همگی به هنگام دیدار مارال از زندان شهر و بازگشتش به سوی خاندان کلمیشی معرفی می‌شوند. عمهٔ مارال، بلقیس و شوهرش، کلمیشی سه پسر و یک دختر به نام‌های خان‌محمد، گل‌محمد، بیگ‌محمد و شیرو دارند. خشک‌سالی شدید امرار معاش این خانواده را که غالباً متکی بر چوپانی است، دشوار کرده و آن‌ها را به دیمی‌کاری که محصول و سود قابل‌توجهی ندارد واداشته‌است.

گل‌محمد، پسر دوم خانواده که به تازگی از خدمت اجباری سربازی بازگشته و همسر نیز دارد عاشق دختر دایی‌اش مارال می‌شود و با او ازدواج می‌کند. این ازدواج تخم عدوت و مخاصمه را در دل دلاور، نامزد سابق مارال می‌کارد. با گذشت داستان، تنش‌ها و کشمکش‌ها میان طایفه‌ها و خانواده‌های مختلف تشدید می‌شود و در میان این منازعات و دشمنی‌ها، گل‌محمد مردی را به قتل می‌رساند. پس از وقوع این حادثه، دو ژاندارم به بهانهٔ جمع‌آوری مالیات از گلّه‌هایی که وجود نداشت به چادرهای خاندان کلمیشی می‌آیند. گل‌محمد که فهمیده‌است ژاندارم‌ها در اصل برای تحقیق در رابطه با جنایت انجام گرفته به آن‌جا آمده‌اند، آن‌ها را می‌کشد و جسدشان را می‌سوزاند. گل‌محمد دستگیر و زندانی می‌شود، اما سرانجام به کمک ستار از زندان می‌گریزد. ستار فعال سیاسی و عضو حزب کمونیست تودهٔ ایران است که در منطقه زیر پوشش یک پینه‌دوز به فعالیت سیاسی می‌پردازد و در رؤیاهایش گل‌محمد را رهبر آینده و بالقوهٔ قیام مردمی ایران می‌بیند. پس از فرار گل‌محمد از زندان، عده‌ای از طرفدارانش به او می‌پیوندند و نقش عیاران را بر عهده می‌گیرند.


گل محمد و یارانش به جنگ با ملاکین بزرگ و مقامات رسمی که دهقانان فقیر و عشایر را مطیع خود کرده‌اند و از آن‌ها سوءاستفاده می‌کنند می‌پردازند. شایعات پیرامون گل‌محمد و یاران مسلحش به سرعت در سرتاسر منطقه می‌پیچد و گل‌محمد که اندک اندک به چهره‌ای محبوب و محترم برای مردم تبدیل می‌شود از مرزها و حدود خودش خارج شده و در نقش قهرمان مردم و فقرا ظاهر می‌شود. ملاکین ثروتمند و مقامات حکومتی در نهایت موفق می‌شوند تا ناآرامی‌ها و شورش‌ها را بخوابانند و رمان کلیدر با کشته‌شدن گل‌محمد و تقریباً تمامی کسانی که به نحوی با خانوادهٔ کلمیشی مرتبط بودند به پایان می‌رسد. ستار نیز که بر خلاف دستورالعمل‌های حزب توده هم‌پای گل‌محمد می‌جنگید، کشته شد. ماجرای داستان در سال ۱۳۲۷ به پایان می‌رسد که مقارن با تلاش برای ترور آخرین شاه ایران، محمدرضا پهلوی توسط یکی از اعضای حزب توده‌است. حزب توده پس از آن واقعه از حضور در صحنهٔ سیاسی کشور منع شد و امیدهای اعضا و طرفدارانش برای به تحقق رساندن آرمان‌های کمونیسم در ایران بر باد رفت.
نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
     
  
مرد

 
نقد

کلیدر به سرعت محبوبت یافت و حتی پیش از انتشار جلدهای پایانی سروصداهای زیادی در محافل آکادمیک و روشن‌فکری به راه انداخت. جلدهای اول تا ششم کلیدر در همان روزهای پرتلاطم انقلاب ۱۳۵۷ منتشر شد و با این وجود، خیلی خوب به فروش رفت. پیش از انتشار کامل دورهٔ ده جلدی کلیدر در سال ۱۳۶۳، بیست هزار نسخه از آن فروخته شد.
بسیاری از جنبه‌های رمان دولت‌آبادی تحسین منتقدین را برانگیخت. پیچیده به تصویر کشیدن شخصیت‌های داستان که نقش حقیقی آن‌ها از طریق ویژگی‌ها و ظاهرشان آشکار می‌شود، توصیفات واضح و دقیق، توانایی فوق‌العادهٔ دولت‌آبادی در تجسم بخشیدن به ویژگی‌های فیزیکی، اجتماعی و سیاسی منطقه، خلق ریتم‌های زبانی و اوج‌گیری‌های تدریجی آن به منظور برجسته نمودن لحظه‌های دراماتیک داستان از نقاط قوت محمود دولت‌آبادی در خلق کلیدر به شمار می‌آیند.

مفسرین، کلیدر را نقطهٔ عطفی در تاریخ ادبیات مدرن فارسی می‌دانند؛ بدان حد که یکی از مفسرین، کلیدر را «حماسهٔ زوال» می‌خواند. نگارش کلیدر، محمود دولت‌آبادی را به کسب جایزهٔ نوبل ادبیات بسیار نزدیک کرد. با این حال دولت‌آبادی تاکنون به کسب آن نائل نشده‌است.

همهٔ منتقدین با تحسین‌ها و تمجیدهای طرفداران کلیدر موافق نیستند. هوشنگ گلشیری، داستان‌نویس برجسته، یکی از اولین منتقدان جلدهای آغازین کلیدر بود. گلشیری معتقد بود تکنیک‌های سنتی داستان‌گویی شفاهی با احتیاجات و بایسته‌های ژانر رمان هم‌خوانی و سازگاری ندارد و بر این باور بود که کلیدر سیر قهقرایی را در تاریخ تکامل رمان‌نویسی مدرن فارسی پیموده‌است. مهشید امیرشاهی، رمان‌نویس مشهور، پیکان تیز انتقادهایش را به سوی تحسین‌شده‌ترین جنبهٔ رمان، یعنی زبان آن نشانه گرفته‌است و از نادرست بودن دستورهای زبانی، تلفظ ها و املای واژگان کلیدر انتقاد می‌کند. استفاده از اصطلاحات انگلیسی و فرانسوی توسط شخصیت‌های رمان که دایرهٔ واژگانشان احتمالاً خالی از آن وام‌واژه‌هاست و حتی نابهنگامی‌های زبانی از دیگر انتقادات امیرشاهی نسبت به اثر تحسین‌شدهٔ کلیدر است. منتقد دیگری عقیده دارد، زبان روایی کلیدر که با وام گرفتن از واژگان کلاسیک تاریخ بیهقی آراسته شده با وجود زیبایی‌های زبانی «غالباً با موضوعات ساده و مفاهیم روستایی ناسازگار است».

با این وجود، نثر آهنگین و حماسه‌مانند رمان، لحن غزلوار آن در توصیف صحنه‌های رمانتیک، خودمانی بودن شخصیت‌های داستان، تبعیت از سبک نقالی‌های سنتی، طولانی و حجیم بودنش، تنوع در شخصیت‌های رنگارنگ آن، به تصویر کشیدن جنبه‌های فراموش شده و یا در حال تغییر فرهنگ و فولکلور منطقه و نحوهٔ نگرش آن به دوره‌ای از تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران، همگی در موفقیت و محبوبیتِ هم‌چنان پایدار کلیدر تأثیرگذار بوده‌اند.

کلیدر بر خلاف ساختار نوین و اغلب مبهمِ سبک اکثر داستان‌های مدرن فارسی، از سبکی سنتی تبعیت می‌کند. با وجود طولانی بودن و تعدد شخصیت‌ها و حوادث روی داده در کلیدر، خواننده به راحتی با داستان ارتباط برقرار می‌کند و نیازی به بازسازی ترتیب زمانی رخداد وقایع که اغلب گیج‌کننده و مشکل‌سازند، احساس نمی‌کند.

بر خلاف آثار نویسندگانی چون صادق چوبک که بازتولید فارسی محاوره‌ای (تغییر نثر نوشته بر اساس شخصیت‌ها) در نثرشان خواننده را با مشکل مواجه می‌کند؛ سبک روایی سنتی کلیدر به همراه مهارت دولت‌آبادی در به کارگیری گویش گفتاری به گونه‌ای که رمان، نثری مشابه فارسی نوشتاری استاندارد داشته باشد طیف گسترده‌تری از خوانندگان را به سوی کلیدر جذب کرده‌است.

ترجمهٔ آلمانی رمان کلیدر توسط سیگفرید لطفی در ۱۹۹۹ در زوریخ منتشر شد.
نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
     
  
مرد

 
دانلود رمان کلیدر



در ده جلد
حجم هر جلد حدود ۳ مگابایت




توضیحات:
رمان کلیدر اثری از محمود دولت‌آبادی، نویسندهٔ معاصر است که در سه هزار صفحه و ده جلد به چاپ رسیده و روایت زندگی یک خانوادهٔ کرد ایرانی است که به سبزوار خراسان کوچانده شده‌اند. داستان کلیدر که متأثر از فضای ملتهب سیاسی ایران پس از جنگ جهانی دوم است بین سال‌های ۱۳۲۵ تا ۱۳۲۷ روی می‌دهد. کلیدر نام کوه و روستایی در شمال شرقی ایران است.

اطلاعات فایل:
نام کتاب: کلیدر
نویسنده: محمود دولت آبادی
زبان: فارسی
تعداد صفحه: ۲۶۷۴
حجم کتاب: ۳۰مگابایت
فرمت کتاب : pdf


دانلود فایل:


دانلود جلد ۱
دانلود جلد ۲
دانلود جلد ۳
دانلود جلد ۴
دانلود جلد ۵
دانلود جلد ۶
دانلود جلد ۷
دانلود جلد ۸
دانلود جلد ۹
دانلود جلد ۱۰


دانلود کامل هر ۱۰ جلد
نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
     
  
زن

 
محمود دولت ابادی


     
  
زن

 
من چیره شدم


     
  
صفحه  صفحه 1 از 2:  1  2  پسین » 
خاطرات و داستان های ادبی

کلیدر


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA