انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
خاطرات و داستان های ادبی
  
صفحه  صفحه 11 از 13:  « پیشین  1  ...  10  11  12  13  پسین »

صد نامه عاشقانه


زن

 
87

صدایت در یک بعد از ظهر
بر افروخته ، جون شمشی از طلا
زنی در کنار من
که از کنارش به سوی پریدم
از کنار تمام زنان
سایه هام که ج ماندند
و با تو آمدم
افتضاح است
وحشتناک ، زشت
اما من کردم
تا با جمعیت زنان با تو بجنگم
تا اثر انگشت از روی روزهام پاک شود
اما صدای تو ، شمشی از طلا ،
بر افروخته
زنان فراموش شدند
دنبال تو آمدم ، که لحظه هام را دریدی
دستت را از روی جسمم بردار تا بفهمم
چه طور از آن استفاده کنم
این کاربر به دلیل تخلف در قوانین انجمن بن شد.
( مدیریت انجمن لوتی )
     
  
زن

 
88

عشق تو منطقی ، عشق من شاعرانه
سرم را روی بالشی از سنگ می گذارم
سرت را روی بالشی از شعر
تو ماهی هدیه ام دادی
من دریا
تو قطره ای روغن چراغ دادی
من چلچراغ
تو دانه ای گندم دادی
من خرمن
تو مرا به شهر یخ بردی
من تو را به شهر عجایب ...
تو با وقار یک معلم
و بی احساس مثل ماشین حساب به آغوشم پناه بردی
که گرم بود و تو سرد
به سینه های ترسیده از سرمات
که قرن ها گرسنه بودند ، مویز و انجیر دادم
تو با من دستکش دانتل دست دادی
اما من نیمه ی دهانم را در دهانت
و نصف انگشت هایم را در دست هات جا گذاشتم ... .
این کاربر به دلیل تخلف در قوانین انجمن بن شد.
( مدیریت انجمن لوتی )
     
  
مرد

 
arezu_cat: می خواهم استراحت کنم
روی هر سنگی که شد ، لم بدهم
سنگ طوری نیست arezu_cat: بر هر شانه ای که شد
ولی شانه هر کسی به درد استراحت نمیخورد چون اون شانه ها بعد برات مصیبت میشه

خسته نباشی آبجی
Signature
     
  
زن

 
89

قهوه ات را بخور
آرام گوش کن
شاید دوباره قهوه ای نخوریم
و فرصت دیگری نباشد
برای حرف زدن
***
درباره ی تو چیزی نمی گویم
درباره ی خودم
ما نقطه ی صفریم بر شمال عشق
دو سطر حاشیه نویسی شده با مداد
اما درباره ی چیزی بزرگ تر از تو و بزرگ تر از من
حرف می زنم
پاک تر از تو و من
عشق ، پروانه ی بهشتی
که روی شانه های مان نشست و فراریش دادیم
ماهی یی طلایی
که از عمق دریا آمد و لهش کردیم
ستاره ی آبی که دستش را دراز کرد و ما پس زدیم
مسئله این نیست که تو چمدانت را برداری و بروی
همه ی زن ها وقتی عصبانی اند
چمدان های شان را بر می دارند و می روند
مسئله این نیست که من با عصبانیت
سیگارم را روی مبل خاموش می کنم
مسئله به این سادگی نیست
نه به من ربط دارد نه به تو
ما دو صفر در شمال عشق
دو سر حاشیه نویسی با مداد
ماجرا ، ماجرای ماهی طلایی ست
که دریا به سوی ما پرت کرد
و ما میان انگشت هامان لهش کردیم
این کاربر به دلیل تخلف در قوانین انجمن بن شد.
( مدیریت انجمن لوتی )
     
  
زن

 
90

من متهم به پادشاهی ام
از طرف دوستان و دشمنان
متهم به پادشاهی و شهریاری
که زن ها را جمع می کنم
همان طور که تمبر پستی جمع می کنم
که قوطی کبریت را با سوزن به دیوار می کوبم
متهم به نارسیسم ، سادیسم
عقده اودیپ و تمام بیماری های روانی در کتاب ها
تا ثابت کنند که روشنفکرند و من منحرف
هیچ کس عشق من
به حرف هام گوش نمی دهد
قضات بازنشته اند
شهود ، رشوه گیر
قرار بازداشت ها پیشاپیش صادر شده بود .
هیچ کس عشق من
کودکی ام را نمی فهمد
من زاده ی شهری هستم
که بچه ها را دوست ندارند
مردمی که سابقه نداشته دسته گل یا کتاب شعری بخرند
مردم قلب های خشن عواطف خشکیده
شهری که میخ و خرده شیشه می خورد
و دیوارهایش یخی است
و بچه هایش از سرما مرده
به فکر عذرخواهی نیستم ، از هیچ کس وکیل نمی خواهم
تا از طناب دار نجاتم دهد
من هزارها بار اعدام شده ام
گردنم به طناب عادت دارد
تنم به سواری در نعش کش ها
به فکر عذرخواهی نیستم
از هیچ کس برائت نمی خواهم اما می گویم
تنها به تو عشق من
در محاکمه ی علنی ، در مقابل تمام آن ها
که به جرم بیش از یک عشق
به احتکار عطر و شانه و انگشتر در زمان جنگ
محاکمه ام می کنند
می گویم دوستت دارم ، تنها تو را به تو آویزان
مثل پوست انار به انار
و اشک به چشم
کارد به زخم
می گویم ـ حتی اگر برای آخرین بار ـ من شاگرد شاه نیستم
دست به کشتار جمعی نمی زنم
با ذوب زنان در اسید
من شاعرم
که با صدایی بلند عاشق می شود
کودکی با چشم های سبز
بر دروازه ی شهری به دار آویزان
شهری که کودکی را نمی شناسد
این کاربر به دلیل تخلف در قوانین انجمن بن شد.
( مدیریت انجمن لوتی )
     
  
زن

 
91

چرا زنگ می زنی بانو ؟
چرا این قدر متمدن حمله می کنی
وقتی زمان عشقت مرده ، فصل اقاقی
چرا صدایت را وادار می کتی تا مرا دوباره بکشد ؟
ـ من
صدات ناخنی دارد
و گوشت تن من
ملافه ای دمشقی ست که با ضربه ی تزیین شده
آن روز تلفن مثل رشته ای از یاسمن بود
حالا ، طناب دار است
تلفنت ، فرشی ابریشمین بود
که بر آن لم می دادم
حالا ، صلیب خاری است
که روی آن ، جان می کنم
از صدای تو خوشحال می شدم
که از گلوی گنجشک کوچکی بیرون می پرید
با آن قهوه ام را می خوردم
سیگارم را می کشیدم
و پرواز می کردم
صدایت ، جزئی جدا نشدنی از زندگی ام بود
چشمه و سایه و نسیمم
شادی بوی نعنا
حالا ، ناقوس عزا
که با بارانی فجیع غسلم می دهد
کشتار را تمام کن ، بانوی من !
رگ هایم قطع شد ، عصب هام
شاید صدای بنفشت مثل قبل است
اما متأسفانه نمی بینمش
نمی بینمش
چون کور رنگ شده ام
این کاربر به دلیل تخلف در قوانین انجمن بن شد.
( مدیریت انجمن لوتی )
     
  
زن

 
92

عشق مان به نقطه بی بازگشت رسیده؟
بازگشت ، در لغت نامه ی من نیست
رسیدن به تو و به سوی تو
رسیدن بدون بازگشت
بلیط یکسره
دوستت دارم
وثیقه تامین نمی خواهم
عشق هرگز نمی میرد
بر عکس ـ کمکم کن که مرگی بودایی را با آتش بخواهم
دیوانه ای ، اگر که فکر کرده ای با تو راحتی می خواهم
وقتی مردی مثل من
عاشق زنی شود ، مثل تو
پوسته ی زمین پاره می شود
و زمین ، قوطی کبریتی می شود در دست کودکی
دیوانه ای اگر که فکر کرده ای با تو دنبال اطمینانم
یا دوباره به بازگشت فکر می کنم
به بندری امن
من تاریخ خشکی را فراموش کرده ام
خیابان ها و پیاده روها و سروها را
همه ی اشیایی را که قادر به تغییر نام خود نیستند
دوستت دارم
قرص خواب آور نمی خواهم
برای اشتیاق های شعله ور
یا قرص های ضد سرگیجه
همین طور خوبم
همین طور خوب در بهترین حالت
در تب هذیان
تاریخ چهره ام را فراموش می کنم
مساحت جسمم را
در زیر آفتاب سینه هات متلاشی می شوم
متلاشی ، مثل شهری از شمع
پروانه! آنلاین نیست. پاسخ با نقل قول
این کاربر به دلیل تخلف در قوانین انجمن بن شد.
( مدیریت انجمن لوتی )
     
  
زن

 
93

نامه هات در صندوق پستی ام
یاس های سفید ، کبوتری خانگی
منتظر خواب توی دست هام
دست و دل بازم ممنون !
به خاطر فصل یاس
می پرسی وقتی نبوده ای چه کرده ام نبودی ؟
بودی و سفرت بی پایان
با چمدان هایت بر پیاده روهای ذهن من !
ویزات پیش من ؛
بلیتت در جیبم ؛
ممنوع الخروجی ، به خارج از مرزهای قلب من
ممنوع الخروج ، بیرون از نقشه ی احساسم
تو بچه ای که تنهایی نمی تواند به سفر برود
بر پیاده روهای عشق ، تن هایی نمی تواند قدم بزند
به تنهایی نمی تواند در مسافرخانه های عشق خانه کند
با من سفر می کنی ؟
یا بی من ؟
صبحانه را با من می خوری ؟
در خیابان های شلوغ روی شانه های من تکیه می کنی ؟
یا این که
گرسنه و گمشده می مانی ...
نامه هات ، در صندوق پستی ان جزیره های یاقوت
از بیروت می پرسی ؟!
خیابان های بیروت
میدان ها و قهوه خانه هاش
رستوران ها و بندرها
کشتی های بخارش ، همه
در چشم های توست که می ریزند
چشم ببندی بیروت گم می شود
فکر نمی کردم یک زن بتواند یک شهر را بسازد یا اختراع کند
آفتاب و دریا و تمدن ببخشد
از شهرها و سرزمین ها حرف می زنم ؟ چرا
تو میهن منی ، چهره ات ، صدایت ،
گردی دست های کوچکت
در اینجا متولد شدم
نامه ات در صندوق پستی ام
آفتاب افریقایی است
دوستت دارم
در مدار جنون ، مدار آتش و زلزله ، هذیان و دیوانگی
دیگر به سفر نرو
از روزی که رفته ای فرشتگان
در گریه ای عصبی تب گرفته اند
اعتصاب غذا کرده اند
نامه ات در صندوق پستی ام
خروسی سربریده که خودش را کشته
مرا کشته
می خواهم عشقم
در مدار کشتن باشد ، مدار شهادت و خونریزی
می خواهم همیشه با تو باشم
تا مرز خنجر
ده ها هزار سال ، در هم غلت بزنیم
پیش از آن که روی زمین تکه تکه شویم
پروانه! آنلاین نیست. پاسخ با نقل قول
این کاربر به دلیل تخلف در قوانین انجمن بن شد.
( مدیریت انجمن لوتی )
     
  
زن

 
94

لباس گوشه نشینان به تن
گل روی موهات ، زنگوله به گردن
از مائو می خوانی
از انقلاب فرهنگی اش
راه می روی ، طولانی ، پرچم آزادی در دست
حکومت دانشجویان را می خواهی
شکستن دیوارهای گذشته ...
وقتی که عشق حمله می کند
این جانور وحشی با دندان های آبی
تو موشی که می لرزد
عکس مائو روی زمین
پرچم آزادی که تو و دست هایت
بلند کرده بودید
گریه کنان به سینه ی مادربزرگ پناه می بری
به شیوه ی او
ازدواج می کنی
این کاربر به دلیل تخلف در قوانین انجمن بن شد.
( مدیریت انجمن لوتی )
     
  
زن

 
95

از لنینگراد پایتخت قیصرها می نویسم.
درجه ی هوا صفر . و من تو را چون بالاپوشی از عاطفه پوشیده ام ...
تا گرمم کنی
همچنان که شمع ها کلیساها را گرم می کنند ... .
بر پیکرم که بوده باشی راحتم ، تو
گرما و هیزم منی در این قاره ای که
مفاصلش از سرما یخ زده اند .
همه ی امروز را در موزه هرمیتاژ گذرانده ام .
همه ی موزه های جهان در برابر این کاخ
رویایی ، چون کوخ فقیرانه ای بیش نیستند ،
حتا لوور بزرگ از خجالت در برابر این موزه چهره اش را با دست
می پوشاند .
هزاران غرفه با زیباترین و گران بهاترین ساخته های دست بشر ،
که قیصرها آن ها را از گوشه گوشه ی جهان گرد آورده اند .
همه ی نقاشان عالم و کنده کاران در موزه
هرمیتاژ با هم رقابت می کنند و با
بازدید کنندگان حرف می زنند ...
هرمیتاژ هتل بزرگ تمامی نوابغ
عالم است ... در آن می خوابند ...
نقاشی می کنند و مجسمه می سازند ...
این جا وطن هنرمندان است ... تابلوهای
رنوار ،ماتیس ، وان گوگ ، گویا و
روبنسی که در این جا هستند ، از
تابلوهای کشورهای خودشان اصیل تر است .
سالن مخصوص کاترین دوم امپراتریس
را بازدید کردم ... لباس هایش ،
جواهرات ، شانه ها ، انگشتری ها ، و
لباس خواب های تذهیب شده و شنل های گران قیمتش را دیدم .
در لحظه ای از لحظات رویاهام تو را کاترین دوم تصور کردم ... و
می خواستم همه ی جعبه های بلورین و انگشتری
و دستبندها را بربایم و زیر پایت بیفکنم ...
ای بانوی بانوان و ای قیصر قیصران ...
و در لحظه ای از لحظات جنون ، تصور
کردم که موزه موزه ی توست ، و تاج ها ،
تاج های تواند ، و خدمتکاران خدمتکاران تو ...
و تو سوار درشکه پادشاهی منقوش با
سنگ های یاقوت و زمرد شده ... و بر یخ های لنینگراد لیز می خوری
آیا صدایم را می شنوی ، که همراه
رعایای جمع شده بر پیاده روهای قصر
لنینگراد فریاد می زنم ( خدا ملکه را حفظ کناد ) .
من یکی از رعایای توام ای قیصر
قیصران .
من شهروندی عاشق توام ...
پروانه! آنلاین نیست. پاسخ با نقل قول
این کاربر به دلیل تخلف در قوانین انجمن بن شد.
( مدیریت انجمن لوتی )
     
  
صفحه  صفحه 11 از 13:  « پیشین  1  ...  10  11  12  13  پسین » 
خاطرات و داستان های ادبی

صد نامه عاشقانه


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA