ارسالها: 7673
#61
Posted: 1 Sep 2012 15:20
ندای عشق 61
دفترو از دستش گرفتم ولی قرص از دستم افتاد پایین . افتاد لای ماسه های تر و خیس و غیبش زد . همرنگ شن و ماسه ها هم بود . گریه ام گرفته بود .-ندا ندا جان تو رو خدا این کارو نکن . من هیچی . به خاطر خونواده ات این کارو نکن . عذابم نده . ندا ببین چطور می لرزم -نترس من که نخواستم خودتو واسه من بکشی . نوید من با مرگ و خودکشی خودم راحت میشم . این جور مردن فقط برای یه باره ولی تو و پدرم منو هزاران بار کشتین و زنده ام کردین . زجر کشم کردین -ندا به خدا قسم به عشق پاکی که نسبت به تو دارم به پدری که تنهام گذاشت و رفت و منو تو این دنیای فریب و خود خواهیها ولم کرد قسم که نمی خواستم این طور بشه . ندا من قرصمو گم کردم بی انصاف لااقل مال خودتو نصف کن . نصفشو بده به من .یه نصفه هم بسه . من نمیتونم یه دقیقه هم بدون تو باشم . تنهام نذار -اگه این قدر دوستم داری پس چرا تنهام گذاشتی نوید . چرا کارو به جایی رسوندی که به دست و پات بیفتم -ندا نمیر . اگه حرفمو گوش نمی کنی که زنده بمونی نصفشو بده به من .. نمی دونستم داره می خنده یا گریه می کنه . پاهاشو ستون کرده پشت به من و روبه دریا قرار داشت . رفت خودشو ول کنه که اون پای آزادش به حالت لگد خورد به سینه ام . حس کردم باید سهوی بوده باشه ولی واسه ندای خوشگلم ناز می کردمتا دلشو به رحم بیارم شاید پشیمون شه -خدای من نوید چیکار کردم نمی خواستم این طور شه صورتشو گرفت طرف من چشاش هنوز بسته بود . نمی خواست منو ببینه -عزیزم ندای من عشق من جونمو بگیر . منو بگیر زیر مشت و لگد . دق و دلیتو سر من خالی کن . بگو که دیگه دوستم نداری بگو که عاشقم نیستی . بگو که دیگه واست مهم نیستم . بگو که برم بمیرم ولی نمیر. حالا نه . بگو منو نمی خوای بگو نوید لیاقت ندارو نداره . خدایا بابامو بردی . آبرومو بردی . عشقمو بردی عزت و احترام منو بردی . حداقل بذار این دلخوشی رو داشته باشم که ندای من خوشبخته و داره به زندگیش ادامه میده -تعجب می کنم از آدمی که می تونه شریک مرگ آدم بشه ولی نمی تونه شریک زندگیش باشه . می تونه شریک غم باشه ولی شریک شادی نه . آدمی که اراده نداره ولی اختیارشو میده دست دیگران . ببینم با دوست دختر سابقتم که داشتی دوست می شدی از باباش اجازه گرفتی ؟/؟. . تمام حرفاش اصولی و منطقی بود ولی نمی دونم چرا می خواستیه کار غیر منطقی انجام بده . دندونام داشتن به هم می خوردن -من میخوام بمیرم و تو داری می لرزی ؟/؟ -میدونم دیگه واست ارزشی ندارم . اون وقتا که نمی دیدی هر وقت بغضم می ترکید با دستات اشکامو پاک می کردی اما حالا واست فرقی نمی کنه این قدر بی احساسی که نمی خوای منو ببینی -می دونی چرا ؟/؟ واسه این که چشام شدن هووی من رقیب من از وقتی که اومدن تو رفتی . اون وقتا تو بیشتر دوستم داشتی . با سادگی و صداقتت دوستم داشتی اما الان اثری از صداقتت نمی بینم . دیدم ندا چشاش بسته شده و مشتشو گره گرده .. رفتم تا مشتشو باز کنم و قرصه رو از دستش در آرم با مشتش آنچنان به گیجگاهم زد که افتادم زمین . با همون وضعیت و حالت غیر طبیعی از جام پا شدم و به ندا التماس کردم .. با چشای بسته وحرکات دستش سرمو از رو روزمین بلند کرد و گذاشت رو سینه اش . در همون حالت گیجی و درد پاشدم اونو بغلش زدم . بوی عطر ندارو داشت . بوی عشق ندارو می داد . اون داشت سرمو نوازش می کرد و اشکامو پاکمی کرد . من دوست داشتم بازم گریه کنم هم دلشو به رحم بیارم و هم این که بازم دستای محبت آمیزشو رو صورتم بکشه . نمی دونم یهو چرا عوض شده بود . صد و هشتاد درجه تغییر کرده بود . دونستم که دیگه صحبت خودکشی نیست . چون بوی عشق و زندگی به مشام می رسید . من با صدای بلند گریه می کردم و اون آروم اشک می ریخت . من واسه خیلی چیزا گریه می کردم . مهمترینشون این بود که دیگه می دونستم ندای من خودشو نمی کشه . مثل کسی که در نهایت نومیدی نسبت به زنده موندن عزیزش با یه معجزه ای روبرو میشه و می فهمه که می تونه رو زنده بودن اون حساب کنه -ندا من بمیرم و اشکاتو نبینم .-دستم بشکنه نوید که آزارت ندم . حالا دیگه وقتشه که چشامو باز کنم و صورت قشنگتو ببینم هر قدر زیر پات له ام کنی من دلشو ندارم که عذابتو ببینم .- اون حلقه و انگشتری رو که می خواستم پس از باز شدن چشات بهت بدم تو خونه جا گذاشتم . کاش همرام بود و حالا بهت می دادم . تولدت مبارک ندا .. ندا چشاش پر اشکبود .-عزیزم چی شد که یهو صد و هشتاد درجه تغییر کردی .-نوید من ! در زندگی بعضی وقتا گذشتلازمه . هر کسی باید به اندازه گناهی که مرتکب شده جریمه بشه . بزرگترین گناه تو این بود که خوب درکم نکردی -عزیزم این یکی از زیباترین و بهترین و منطقی ترین جملاتی بود که تا به حال گفتی و در ادامه اش من میگم که بزرگترین و بهترین ویژگی تو اینه که بهتر از هر کس دیگه ای درکم می کنی .-نوید دوری برام خیلی کشنده بود و زجر آور ولی صبر کردم چون عاشق بودم . صبر کردم چون می دونستم تو هم عاشقی . ولی راهتو شیوه اتو و خودتو گم کردی .. مقصر اصلی پدرم بود . به اندازه چند ماه باهات حرف دارم . حالا دیگه وقتشه ببینمت . چشاش خیس بود و گریه خوشحالی و عقده های درون امونش نمی داد . عینکش یه گوشه ای رو زمین افتاده بود و روش شن و ماسه نشسته بود . پلکهاشو آروم آروم باز کرد . بار اول با لبام هر دو طرفو بستم. اشکشو مکیدم و چشاشو بوسیدم .-دوستت دارم بدون تو می میرم ندا . برای تو می میرم . هر بار که می خواست چشاشو باز کنه من با لبام می بستمش . با این که خیلی لذت می برد پرسیدنوید چرا نمیذاری ببینمت ؟/؟ -ندا من هنوز لیاقتشو ندارم که تو چشای خوشگلتو به صورت زشت و گناه آلوده من بدوزی -اگه ندای خودتو دوست داری این بار بذار چشام باز شه و من به رویای واقعیم برسم . ندا آرام آرام پلکهاشو باز کرد . نگاه چشای خوشگلشو می دیدم که به صورتم دوخته شده . نمی دونستم چی بگم . اون همین طور بهم خیره شده بود و حرفی نمی زد . منم حس کردم که از ظاهر منم خوشش اومده و تونستم اونو جذبش کنم هر چند این واسش اصل قضیه نبود . واسه این که چیزی واسه گفتن داشته باشم گفتم ندا تولدت مبارک .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#62
Posted: 1 Sep 2012 15:21
ندای عشق 62
چشای ندای من در حال برق زدن و درخشیدن بود . خیلی دلم می خواست بدونم به چی فکر می کنه. جفت صورتمو میون دو تا دستاش قرار داد و نوازششون می کرد -چیه ندا ساکت شدی . قیافه امضد حاله ؟/؟ -عشق من تو خود حالی . نوید خوشگل من . خیلی خوش تیپ تر از اونی هستی که تصورشو می کردم . ولی مهمتر از اون یه غم و نشاطیه که تو چهره ات می بینم . یه سادگی که بیشتر از اونچه که فکرشو می کنم منوجذب تو می کنه و سبب میشه که از انتخاب تو پشیمون نشم . عاشق اون نگاه و چشاتم . هر چند خیلی اذیتم کردی و دلمو شکوندی . شبهای زیادی بود که نذاشتی چشم رو هم بذارم و تا صبح نخوابیدم . استادای دانشگاه همه ازم ناراضین . کاری کردی که با همه دعوا بیفتم . تو رو باید خیلی بیشتر از اینا عذابت می دادم . ولی چه کنم مثل تو دلشو ندارم . چهره ات نشون میده که باید خیلی مهربون باشی ولی چی بگم آخه . حالا باید بیشترمراقب باشم که دخترا تو رو ازم ندزدن . ولی گوشاتو می برم اگه بخوای یه قدم کج برداری -نوید تو راستی راستی نمی خوای منو ببوسی . همین جوری بر و بر نگام می کنی -راستش هنوز ازت می ترسم فکر می کنم ممکنه بخوای بذاری زیر گوشم یا تحویلم نگیری .-چیه فکر کردی ندای تو قاطی کرده ؟/؟ ندای تو عاشقه با تمام وجودش عاشقه . احساساتی تر از تو و هرچی آدم دیگه تو این دنیاست ولی به موقعش منطق هم سرش میشه . فکر کردی به همین سادگی ولت می کنم تا یه هفته سر خاکم گریه کنی بعد بری با هر کی دلت خواست باشی ؟/؟ فکر کردی به همین آسونیها دست از سرت بر میدارم . به من میگن ندا شش انگشتی . هنوز ندیدی که انگشت ششم من چه کارا که نمی کنه ! دوستت دارم عاشقتم . باورت نمیشه که مال تو باشم ؟/؟ نکنه دوست داری خودمو بندازم تو دریا یا این قرص سمی رو گاز بزنم که باورت شه . کور خوندی . آخ نوید داشتم از خنده می مردم از سادگی تو و بی ریا بودنت . عاشق همین چیزاتم . وقتی که داشتی می گفتی ندا قرصتونصف کن که با هم بمیریم گریه و خنده ام قاطی شده بود . نمی دونستم چیکار کنم . واسه بلایی که سرم آورده بودی اشک می ریختم . واسه این که راستی راستی فکر می کردی میخوام برم اون دنیا خنده ام گرفته بود . پسر مگه من دیوونه ام ؟/؟! من عاشق .. تو عاشق .. عشق هم عاشق .. می دونی عشق عاشق کیه و چیه ؟/؟ عشق عاشق من و توست . عاشق زیبایی و لطافت پیوند من و تو . با این حساب وقتی که میشه راحت زندگی کرد وقتی که میشه تو بغل هم با چهار تا چش دنیا و زیباییهای اونو دید مگه مرض دارم مث دختر بچه های احساساتی نفهم یا پسرای سوسول بچه ننه خودمو بکشم . بکشم که چی بشه ؟/؟.سهم خودم واسه زندگی رو بدم به بقیه تا حالشو ببرن ؟/؟ من خودم چمه که با عشق و عزیز خودم حال نکنم . خیلی بی کله ای نوید .. او این جمله آخررو به شوخی بر زبون آورد ولی به خوردهبهم بر خورد واسه این که نشون بدم هنوز قدرت دست منه ومنم یه توان و اجازه ای دارم ودیگه حسابی هم تشنه ام شده بود صورت گرد و قشنگشو به خودم چسبوندم ولبهای غنچه ای و داغشو شکار کردم . دستامو دور کمرش حلقه زده و اونو به خودم می فشردم . صدای امواج دریا , نسیم خنک پاییز , خورشید زیبایی که می رفت تا یواش یواش لباس غروبشو به تن کنه , پرنده هایی کهاون دوردستها در حال پرواز بودند .. همه و همه به من و ما آرامش خاصی می بخشید . لبهای ندا شکار لبهای من شده بود وگاه شکار و شکار چی جاشونو عوض می کردند . صورتشو با بوسههای آروم خودم داغ کرده بودم . گاه امواج دریا که به پیکره ساحل می رسید صورت و موهای سرمونو تر می کرد . کف دو تا دستام از رو لباسای معطرش و از پشت در حال نوازش کمر یار بودند . حس می کردیم که زمان از حرکت ایستاده .. حس می کردیم که دیگه هیشکی و هیچی تو این دنیای خاکی نمی تونه ما رو از هم جدا کنه -ندا -جون ندا -میای بریم پشت اون تپه ها ؟/؟-چرا که نه اونجا دید نداره . هر کاری بگی می کنم . حتی اگه بگی این سمو نصف کن دو تایی با هم بریم اون دنیا انجامش می دم و بعد شروع کرد به خندیدن -دیوونه حالا منو مسخره می کنی ؟/؟ از دستم در رفت . عجب تیز پایی بود این دختره -فکر کردی می تونی منو بگیری . من قهرمان دو مدرسه بودم . اون وقتا چشام نمی دید حالا می تونم خوب از دستت دررم . می تونی بیا منو بگیر . راستش در اون لحظات بیشتر دوست داشتم به ندای خودم بچسبم تا از این بازیها بکنم . یه کلکبهش زدم تا این فاصله رو جبران کنم . عین قورباغه می پریدم و عین خرگوش می دویدم تا یه لحظه خودمو رسوندم بهش و افتادم روش حالا دیگه پشت همون تپه ای بودیم که قصد خزیدن بهاونجا رو داشتیم . خودمو انداختم رو ندا . این دفعه شکار شکارش کردم . هر کاری کرد از دستم درره نتونست . هر کاری هم کرد که من نتونم ببوسمش نشد . این بار دو تا دستاشو که به دو طرف باز شده بود روی شنهای خشک فشردم وخودمو نیمه سنگین انداختم رو تنش و یه بار دیگه لبای تشنه اشو شکار کردم . هیشکدوممون سیر نمی شدیم . پس از چند دقیقه که لبامو از رو لباش ورداشتم خانوم اعتراض داشتند و می گفتند چقدر عجله داری چقدر زود تمومش کردی -ندا مگه وقت و زمانو ازمون گرفتن ؟/؟ -ببین نوید تو چند ماهه که به من بدهکاری -خدا پدر بقیه طلبکارا رو بیامرزه اونا به آدم یه فرصتی میدن -نفهمیدم چی گفتی مگه تو بازم طلبکار دیگه ای داری ؟/؟-نه ندا جون منظورم طلبکارای پولی بود . جفت گوشای منو با دو تا دستاش کشید . جیغم می خواست بره آسمون ولی تحمل کردم بذار کیف کنه -آخیش کیف کردم حال کردم دلم واسه این کارا خیلی تنگ شده بود . نوید میگی من با تو چیکار کنم . چطور دق دلی خودمو سرت خالی کنم . می دونم چیکارت کنم . یه خورده از این تنبیهاتو میذارم واسه بعد از ازدواج ... ادامه دارد ..نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#63
Posted: 1 Sep 2012 15:32
ندای عشق 63
یه دستمو ستون کرده گذاشتم رو شنها و در حالی که ندا طاقباز رو شنها دراز کشیده به آسمون نگاه می کرد منم چشامو به صورت زیبای ندا دوخته بودم . یه عالمه حرف داشتیم که باید می زدیم .-نوید جون اون دفتر خاطرات منو که انداختی اون گوشه بازش کن و دو صفحه آخرشو که همین یه ساعت پیش همین جا نوشتمش بخون .-دختر مث این که تو وقت تلف نمی کنی . تو این دفتر کلی مطلب نوشته شده که اگه همه اونا رو می خواستم وارد سایتم کنم دیگه من و تو روزی مث امروز نداشتیم . اینو باید از ندا داشته باشی .-سر فرصت همه شونو می خونم . فعلا برم با این تازه از تنور در اومده گرم شم تا بعد ......... سلام به دریای آبی به آسمان آفتابی به خورشید شرابی .. سلام به پاییز زیبا و هستی بخش من .. سلام به تولدی دیگر .. امروز می خواهم بار دیگر چشمانم را به روی زندگی بگشایم . پاییز دل انگیز من می خواهد چون بهاری سبز با من از نوید زندگی بخواند . احساس می کنم با ذره ذره وجودم با تمام عشقی که به او دارم می توانم نویدم را در آغوش بگیرم وبار دیگر به اوبگویم که دوستش دارم . احساس می کنم که می توانم تولد دوباره ام را جشن بگیرم . بخندم . احساس می کنم که می توانم چشمانم را به چشمان نوید زیبای مهربانم بسپارم تا با هم راز ستارگان را از چشمانشان بخوانیم . راستی ستارگان هم عاشق می شوند ؟/؟ احساس می کنم که امروز می توانم به چشمانش بنگرم و بر سرش فریاد بزنم که تو نمی توانی بیرحم باشی . نمی توانی مرگ کسی را که به او زندگی بخشیده ای با چشمان عاشقت ببینی .. می دانستی که دوستت دارم . می دانستی که دیوانه توام . می دانستی که بی تو برای تو می میرم . می دانستی که با تو برای تو زنده هستم . شاید که به خواب رفته بودی و باید بیدارت می کردم . می دانستم که خواهی آمد و بار دیگر با من از عشق خواهی گفت . می دانستم که اگر چنین نبود حتی به ساحل عشق و نجات هم نمی رسیدیم . می دانستم که خواهم توانست بار دیگر خود را به آغوش گرمت بسپارم و از آرزوهای فردا بگویم . می دانستم که پاییز زیبا تو را به من هدیه خواهد داد . همان هدیه تولد . تولدی دیگر . دلم می خواست وقتی چشمانم را به روی خورشید سیمایت بگشایم که از خواب گران بیدار شده باشی . هر چند پرنده قلبم در سینهبرای دیدن روی ماهت بی تابی می کرد ولی درد جدایی و خواب بیخیالی تو شکیبایم کرده تا عجول و لرزان نباشم . می دانستم که می آیی . می آیی تا با تو از رنجهایی بگویم که خود مسببش بوده ای ... عشق من نوید خوب من ! کجا دیده ای یا شنیده ای که یک زخمی دل شکسته از جلادش بخواهد که مر همی بر زخمهای دل خونینش باشد ومن امروز از همان جلاد درد آفرین می خواهم که درمانم باشد . ببین که من چگونه خود را به تو سپرده ام . این بار با چشمانی باز . تو مرا از خود رانده ای . دلم را شکسته ای . چشمان چشم به راهم را بسته ای . ولی من همچنان همه چیز را در تو می بینم . همه چیز را در تو خواهم دید . خود را به تو خواهم سپرد . چون که می دانم آن قدر مهربانی که نمی دانی بدی چیست . نمی دانی آن که با تمام وجودش خود را به تو سپرده با تمام وجودش برای تو را داشتن می جنگد برای با تو بودن و با تو از عشق گفتن می جنگد . بر عشق وبر قلب پاک نمی توان قیمت نهاد . پاکیها را نمی توان با هیچ ترازویی سنجید و خوبیها را . وتو همه اینها را داری . می دانم که امروز خواهم توانست که بیدارت کنم . آنچنان بیدارتخواهم نمود که دیگر در آشیان عشق ما به خواب نروی . درک کنی آنان که با هم پیمان عشق بسته اند دست هیچ گرد بادی نخواهد توانست که پیمان مقدس ابدیشان را در هم شکند . می دانم اشتباه نمی کنم می دانم که در کنارم اشک خواهی ریخت . باز هم عاشقانه عشق را خواهی خواست . عشق من نوید من بدان که از این عاشق تر نتوانم بود . عشقی فراتر از بی نهایت .. به من نخند. ندا برای عشق می جنگد ندا برای خود و تو می جنگد برای روز های خوش زندگی .. برای آسمان آبی عشق .. برای زیباییها .. زیباییهایی که بی تو و بی عشق معنایی ندارند . نمی دانم چگونه می توانم حتی برای دقایقی تحمل ریزش اشکهایت را و رنجش قلب مهربانت را که نا خواسته با من نامهربانیها کرده داشته باشم . چگونه ؟/؟! می دانم تو هم رنجها کشیده ای . اما قلم عشق خط بطلانی بر تمام این رنجها خواهد کشید . تو باید بدانی که وقتی عشق می آید جدایی معنایی ندارد . وقتی عشق می آید هستی جاودانه می گردد وقتی عشق می آید کینه ها می رود . سیلی روز گار چون نوازشی روح را می نوازد . وقتی عشق می آید اندوه تبسم می گردد واشکها همان اشکهای شوق می شود . وقتی عشق می آید زندگی می آید مرگ می رود . وقتی عشق می آید ابر های سیاه غم خورشید محبت را رها می کنند تا باران عشق بر عاشقان باریدن گیرد ومن می خواهم که در باران عشق تو زنده بمانم . با شادیها بخوانم و با شادیها بخندم . وقتی عشق می آید می خواهم که زنده بمانم .. می خواهم زنده بمانم ....... من این نوشته هارو با صدای بلند واسه هر دو تامون می خوندم . وقتی که به کلمه زنده بمونم رسیدم بغض امونم نداد دیگه نتونستم جلو خودمو بگیرم . صورت ندا نشون می داد که خیلی از من جلو افتاده . با همون صدای گریون و لرزون حرف همیشگی امو بهش زدم . -ندا جونم پس باید بهت ثابت شده باشه که من لیاقت تو رو ندارم و نمی تونم قدر تو رو بدونم ... وهمین جور به حرفام ادامه دادم . بدون این که بهم جواببده دیدم داره خیره بهم نگاه می کنه و مثل یه ماری که میخواد بپره و نیش بزنه منتظره . گوشام می سوخت و درد می کرد . فوری دو تا کف دستامو گذاشتم روی دو تا گوشام ولی یهو ندای رنجیده و رنجدیده من دستشو گذاشت دور گردن من و این بار اون بود که لبای منو شکار کرد تا با بوسه ای گرم و طولانی هم منو هم خودشو به دنیایی از آرامش برسونه تا دیگه افکار مزاحم اذیتم نکنه .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی.
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#64
Posted: 1 Sep 2012 15:33
ندای عشق 64
بازم دنیا شده بود مال ما . انگار هیشکی جز ما تو این دنیا زندگی نمی کرد . فقط خودمونو می دیدیم -نوید خیلی خوشحالم خیلی . نمی دونم چرا اصلا دلم نمیخواد به فردا برسیم .-میگی همین امروز بمیریم ؟/؟ -زبونتو گاز بگیر . اگه نمی تونی درش بیار تا من واست گاز بگیرم . این چه حرفیه که می زنی .- تو همون که گوشمو گاز می گیری بسه -من که گوشتو می کشم . خوب شدگفتی این دفعه گازشم می گیرم . یه بار دیگه اونو بوسیدم تا یادش بره چی داره میگه . روسری ندا از سرش افتاده بود . زیر گلو و بالای سینه هاش یه خورده لخت بود . سرمو گذاشتم همون جاو بوییدن و بوسیدن اون منطقه رو شروع کردم .-نوید چی احساس می کنی -بوی همون ندا طعم همون ندا واحساس همون ندا -ندا تو چه احساسی داری ؟/؟ -چی بگم از دست تو یکی . اجازه بده سانسورش کنم . اگه دوزاریت کجه همین جا بگم که احساس یه آدمی رو دارم که تا لب چشمه می بریش و تشنه برش می گردونی . هر چند به هر جا که می چسبی همینه . ولش کردم و به یاد این افتادم که امروز تولد نداست و روز جشن و شادی وتو خونه شون هم مهمونی مفصلی بر پا بوده -عزیزم دیرت نشه تو الان باید خونه باشی پیش مهمونا پیش خونواده ات -مثل این که خوشت نمیاد در کنارت باشم همین کا را رو می کنی که بقیه ازت سوءاستفاده می کنن وبرات کمترارزش قائل میشن . یه کاری نکن که تموم رشته های منو پنبه کنی -چی شده ندا . چرا درست حرف نمی زنی ؟/؟ -باشه الان بهت میگم . در جریان من وتو پس از تحقیقاتی که کردم وخودتم کم و بیش در جریانی تا اونجای قضیه رو که پدر واسه تو و مامانت یه خونه دست و پا کرده خونه قدیمی رو خودش خریده با خبر بودم واز این دروغای دیگه اش فهمیدم که باید دستش تو کار باشه . از پچ پچ های اون و مامان یه چیزای دیگه ای دستگیرم شد . می دونستم که مقصر اصلی اونه . چند ساعت پیش یه بحث درست و حسابی با اون داشتم . می دونستم که بهش گفتی که من می خوام خودمو بکشم . اخلاق تو رو می دونستم تو به زمین و زمان متوسل می شدی که من دست به همچین کاری نزنم . من نوید جون خودمو بزرگ کرده بودم و اخلاقشو می دونستم .اون به این سادگیها نمی تونست تنهام گذاشته باشه . مخصوصا وقتی که به اسم داداش برام پیام می فرستاد وواسم کتک کاری می کرد وهمه جا مثل سایه به دنبالم بود . اون روز وقتی که سیمین دیر شناختتت دوست داشتم کله اشو بکنم . هر چی بد و بیراه از دهنم خارج می شد نثارش کردم . آخرشم اشک ریزان خودمو انداختم تو بغلش وازش عذر خواستم . نمیدونی نوید جون وقتی بهت میگم اصلا دلم نمیخواد امروز به انتها برسه یا به این زودی تموم بشه واسه اینه که باهات کلی حرف دارم .. حالا که به شادی رسیدم حالا که به چشمه زلال عشق رسیدم دلم میخواد از لحظه های تشنگی بگم حالا که در باغ سر سبز عشق و محبتم وتو داری واسم از دوست داشتن و همیشه با من بودن و ترکم نکردن میگی دوست دارم از لحظه هایی بگم که تو بیابونرنج و عذاب به خاطر از دست دادن تو جون می کندم . حالا که به اون لحظه ها فکر می کنم تمامش واسم شیرین شده . نمی خوام به اون لحظه هابرسم چون تو دیگه پیش منی نوید بغلمکن یه بار دیگه بهم بگو بیدارم خواب نمی بینم . بگو دوستم داری می دونم دوستم داری می دونم دیگه تنهام نمی ذاری می دونم عاشقمی ولی دوست دارم بازم بشنوم بازم این جمله دوستتدارمو از زبون کسی که از همه دنیا بیشتر دوستش دارم بشنوم -ندا دوستت دارم دوستت دارم . عاشقتم . عاشقتم . دیوونتم . می میرم برات .. بازم سخت همدیگه رو بغل زدیم وجز صدای نفسهای هم و امواج دریا صدا یی به گوش نمی رسید . پس از چند لحظه ندا چشای خوشگلشو به چشایمن دوخت . من و اون نگاه در نگاه این بار با چشامون داشتیم عشقبازی می کردیم . جز این که بگم نگاهش نگاه یه عاشق بیگناه و پاک بود چیز دیگه ای نمی تونستم بگم .-نوید دیگه تنهام نذار . دیگه دلمو نشکن . نشمردم که چند دفعه واست مردم و زنده شدم . فکر می کنم هزاران بار بوده باشه راستی نوید چند دقیقه پیش قبل از این که بریم تو حس در مورد چی صحبت می کردم ؟/؟ -جر و بحث بابابا جونت -حتما باید بقیه اشو بگم ؟/؟ -حالا من واست غریبه شدم یا این که چیز بدی گفته نمی خوای بشنوم ؟//؟ -نه این طور نیست من اخلاق تو رو می دونم دیگه . شاید نتونی این مسئله رو هضمش کنی ولی سعی می کنم قانعت کنم . خلاصه کلام مهمونای پارسال به اضافه پسر عموی دماغ سوخته ما که با نازی ازدواج کرد و چند نفر دیگه در مراسم تولد من حضور داشتند وگروه ارگ وجاز و خواننده و نوازنده وکلی تهیه و تدارک دیده بودیم. پدرم که دیگه از مردنم ترسیده بود بعضی از اتفاقاتی که بین تو و اون افتاده بود رو واسم تعریف کرد . بااین که دوست داشتم مث یه گنجیشک کله اتو بکنم و بدم به گربه همسایه بخوره دلم واست سوخت به ویژه از اون قسمتای مربوط به روز عمل واین که دوست داشتی منو ببینی . ازاون قسمتی که بابا غیر مستقیم تهدیدت کرد که میاد به من میگه که قبلا از دیوار مردم بالا می رفتی . از اون قسمتی که فقر و نداری واختلافات طبقاتی وفرهنگی رو به رخت کشید .. باورم نمی شد این همون پدری باشه که ادعا می کنه که دوستم داره ومیگه که من از همه دنیا واسش عزیز ترم . تا اون لحظه فقط قسمتی از مجهولات واسم روشن بود ولی اعترافات پدر اگه بشه اسمشوگذاشت پدر بیشتر مسائلو واسم روشن کرد . طبق معمول عیب تو نداشتن اعتماد به نفس , عدم اعتماد کامل به من و تواضع و فروتنی بیش از اندازه بود . نداشتن اعتماد به نفسو میشه نوعی عدم خود باوری هم دونست . هر چند اینم خودش یه مجازاتهایی واسه خودش داره که نمی تونی از زیرش قسر در ری وبه موقعش خدمتت می رسم .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#65
Posted: 1 Sep 2012 15:33
ندای عشق 65
خلاصه اگه بخوام بشینم در این مورد حرف بزنم تا صبح هم طول می کشه . مامان و بابا گریه می کردند و منم که نمی خواستم بمیرم . رفتم یه سری از اسباب و اثاثیه امو جمع کردم و چند تا دفترچه پس انداز و کارتهای بانکی خودمو هم گرفتم و سوار ماشینی که به اسم خودم بود شدم واومدم لب ساحل . موقع خداحافظی هم به پدرم گفتم که پدر فقط ازت میخوام که اسم منو ار تو شناسنامه ات خط بزنی . اگرم نمی زنی و واست امکان نداره هر چند که عمر و زندگی ما دست خداست ولی یه وصیتنامه بنویس و چیزی رو به من نبخش . همین قدر رو هم که دارم با خودم می برم به عنوان قرضه . به این خاطره که تو این دنیای کثیف گیر نامردا و بی مرامها نیفتم به خاطر اینه که تا به حال به سخت زندگی کردن عادت نداشتم . پدر تو اسم خودتو میذاری مرد ؟/؟ حیف که پدرمی وگرنه کلی حرف تو دلمه که نمی دونم چه جوری بر زبونش بیارم . من یک قرون از ثروت تو رو نمی خوام . نگران نبا ش دخترت خودشو نمی کشه . در خیال خودت فکر کن یه دختر داری . یه دختری که می خواستی اونو بکشی ونتونستی . این چه عشقیه که داری . بگو پدر این چه جور دوست داشتنیه که می خواستی و میخوای هم عشق خودتو بکشی هم عشق منو .. دیگه نمی تونم یه لحظه هم تو این خونه نفرین شده بمونم -ندا منو ببخش . به پات میفتم . زانو می زنم . پدرتو ببخش . در حالی که اشک مثل سیل از چشام جاری بود با انگشتم به طرف سقف و آسمون اشاره کردم و گفتم اون که باید تو رو ببخشه خدای عاشقاست اونم تا نوید ازت نگذره هیچوقت نمی بخشدت . خدا از حق خودش می گذره ولی از حق بنده اش نه . خونه شده بود عزا خونه . مهمونا همه ساکت بودند و منم سرمو انداختم پایین اومدم . خیلی حرفای دیگه هم زدم که دیگه جاش نیست که بگم . اونا دوستم ندارند . شاید نادر داداش دوستم داشته باشه . دلم واسش تنگ میشه . امیدوارم درکم کنی . من اومدم با تو زندگی کنم . با تو و مامان مهربونت . با خدیجه خانوم گل و دوست داشتنی . محبت شما رو با هیچ سرمایه ای تو این دنیا عوض نمی کنم .-ندا منوخیلی تحت تاثیر قرار دادی . پدرت کار اشتباهی کرد . این حرکتش نشون دهنده دوست داشتنش نبودولی هرچی باشه پدرته . یه عمر واست زحمت کشیده . اون دوستت داره . عاشقته . حالا نمی دونسته چطور عشقشو نشون بده . ندا یه جوری بهم اخم کرده بود و لبای بالا و پایینشو به هم می فشرد وگره به پیشونیش انداخته بود که حس کردم الآنه که بذاره زیر گوشم یا این که گوشامو بکشه . دستامو گذاشتم روگوشام و سرمو انداختم پایین که زیر گوشم نزنه واگه یه جوری می خواد دق دلیشو خالی کنه بزنه پشت سرم وپس گردنم -نوید چرا این جوری می کنی ؟/؟ -اگه می خوای منو بزنی آماده ام .-دیوونه این چه حرفیه سرتو بالا بگیر . من نشنیدم چی گفتی اون حرفایی روکه چند لحظه پیش گفتی تکرار کن -ندا دست از سر ما وردار بیا و هر جوری دوست داری تنبیهم کن . تو خودت خوب می دونی که من دلشو ندارم از این شوخیها باهات بکنم وگوشتو بکشم -اتفاقا باید باهات جدی برخوردکرد . زودباش بگوببینم . تکرارکن چی گفتی .. مثل این که قصد داشت تمرکز کنه تا با نیروی بیشتری به من حمله کنه . یه خورده ازش فاصله گرفتم . نمی دونم چرا یه خورده خنده اش گرفته بود .. -ندا اون پدرته .. عاشقته دوستت داره بزرگت کرده جوونی و روزهای شیرین زندگیشو به خاطر تو صرف کرده .. یعنی می تونسته طور دیگه ای از روزهای زندگیش استفاده کنه . هنوزم به خاطر تو داره زحمت می کشه . اون دیوونه وار دوستت داره حالا فکرش این طور بوده -نوید بلند تر بلند تر صدای امواج و باد نمیذاره من خوب حرفاتو بشنوم . شروع کردم به ادامه دادن حرفام با داد زدن که دست از سرم ورداره -اون واست زحمت کشیده از اولزندگیش برای همه شما زحمت کشیده اون دوست داشتنیه . مهربونه اون پدرته ندا ! احترامش واجبه. آدما تو زندگیشون اشتباه می کنن . یه خواسته ها و فکرایی دارن که گذشت زمان متوجهشون می کنه که بعضی از این اندیشه ها اشتباه بوده . پدرت یتیمی کشیده . بی پدری کشیده بی مادری کشیده .. ولی هیچوقت نداری نکشیده .. نمی دونسته که معنای فقر چیه . فکر می کرده کههمه دنیا باید مثل اون پولدار باشن . شاید ارزش آدما رو به ثروتشون ندونه ولی در مورد خودش و خونواده اش دوست داره با اونایی بر بخوره که در طبقه خودش باشن تا بتونه شخصیت خودشوحفظ کنه . شایدم فکر می کرده من نمی تونم دخترشو خوشبخت کنم . حالا که قبول کرده من و تو با هم باشیم حالا که به اشتباهش اعتراف کرده چرا تنهاش میذاری ؟/؟ چرا گذشت نداری . مگه وقتی بچه ها اشتباه می کنن خطا می کنن بزرگتر ها نمی بخشن ؟/؟ مگه وقتی که ما گناه می کنیم خدای بزرگ و دوست داشتنی نمی بخشه . مگه تو خودت منو نبخشیدی ؟/؟ تو دلت پاک و مهربونه . باباتو ببخش . ازش بگذر . اون به گردنت حق داره . وجودت گوشت وپوست و استخونت ازاونه . هستی تو بعد از خدا از اونه . نباید ناراحت باشه وشایدم به من حسادت می کنه . این همه سال وقتی که اون بود من نبودم نویدی نبود . یهو یکی مثل یه گردباد میاد و میخواد دخترشو بگیره . معلومه دیگه منم باشم یه سری حرکاتی از خودم نشون میدم که عصیان منو نشون بده .پدرت مرد خوبیه دوست داشتنیه واون الان دلش واست شور میزنه . دلشو درد آوردی ولی داره غصه اتو میخوره . من پدر نیستم ولی می دونم اون چه احساسی داره -احساس منم می دونستی ؟/؟ -ندا تو روخدا این قدر به یادم نیار که در حقت چقدر ظلم کردم . گیج شده بودم نمی دونستم چه تصمیمی بگیرم فکر می کردم ... -نمیخواد بقیه اشو بگی خودم از بر شدم . فکر می کردی می تونم یه عاشق ثروتمند وهم طبقه رو جایگزین تو کنم . یس کن دیگه این بار دیدم که ندا داره فریاد می زنه طوری که جا رفتم ولی دیگه ازش فاصله نگرفتم ورفتم بغلش کردم وازش خواستم که آروم باشه وحرص نخوره -نه نوید بذار حرفمو بزنم چرا بقیه نباید بدونن که تو این قدر خوبی این قدر ماهی این قدر دوست داشتنی هستی که به اونایی که میخوان عشق و زندگی رو ازت بگیرن میخوای عشق و زندگی بدی .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#66
Posted: 1 Sep 2012 15:33
ندای عشق 66
بذار بقیه بدونن که تو چقدر خوبی چقدر با گذشتی . این خوبی و گذشت تو با هیچ گنج و ثروتی تواین دنیا قابل سنجش نیست . بذار بقیه بدونن . بذار بابا بدونه که تو چه احساسی نسبت بهش داری -دروغ چرا ندا بعضی وقتا ازش متنفر هم می شدم بیشتر به خاطر تو که دل تو رو به درد آورده -بذار همه بدونن بذار بابا بدونه که تو چقدر رو راستی . تو خیلی خوبی نوید . خیلی بهتر از منی بهتر از این آدمای پولدار بهتر از اونایی که خودشونو گم کردن وفکر می کنن تا آخر دنیا میخوان زندگی کنن . تو خیلی دوست داشتنی هستی . نجیبی پاکی صادقی نمی دونم چرا فقط منو زیاد دوست نداری -چیکار کنم ندا اگه از مردن بالاتر یا بد تر هم چیزی هست بگو تا من برم دنبالش و در راه تو اون کاری رو که می خوام و می خوای انجام بدم -نوید من فقط یه چیزی ازت میخوام -بگو هر چی بخوای انجامش میدم -تحت هیچ شرایطی تنهام نذاری . از این حرفهای مفت طبقه بندی شده هم نزن . یه زلزله اومده طبقه های بالا خراب شده من افتادم تو طبقه همکف پیش تو و احساس خوشبختی می کنم . حالا هر دومون داریم تو آسمونا پرواز می کنیم . خیلی بالاتر از این آدمایی هستیم که تو چهار دیواری خودشون به مال و ثروت و دارایی اشون می نازن . نوید ! پدر باید بدونه که تو چقدر دوست داشتنی هستی . باید بدونه که تو چه جوری ازش دفاع می کنی . باید بدونه که تا اون راضی نباشه دلت نمیاد که باهام زندگی کنی -ندا تو باید خوشحالم باشی که من اون چه رو که تو دوست داری دوستش دارم . تو حالا از بابات دلخوری . می دونی چرا ازش دلخوری ؟/؟ چون دوستش داری . چون عاشقشی . چون یه عمری رو واسش ناز می کردی ونازتم خریدار داشت . انتظار نداشتی این یه تیکه رو نارو بخوری . تو باباتو دوست داری عاشقشی ولی ازش دلخوری . اگه دوستش نداشتی هیچوقت فکر نمی کردی که ازش متنفری . اصلا تنفر چرا ؟/؟ حرف زشتیه که آدم بگه یه دختر ممکنه نسبت به پدرش همچین احساسی داشته باشه -نوید تو هر چقدر از این حرفا می زنی من بیشتر دارم شرمنده میشم ودوست دارم خونواده منم شرمنده اخلاقت باشن . کاش پدر اینجا بود و حرفاتو می شنید . کاش اینجا بود و می فهمید دامادش چه جوری داره ازش دفاع می کنه وگذشت نشون میده . میدونی اگه اون حرفای بی ریای تو رو می شنید وبه تو علاقمند نمی شد اون وقت باید ... دستمو گذاشتم جلو دهن ندا وگفتم عزیزم می دونم از دستش خیلیدلخوری ولی حرفی نزن که بعدا پشیمون شی اون باباته خواهش می کنم به خاطر من -ولی اون باید بدونه بفهمه تو کی هستی چی هستی . باید بفهمه که تو یه فرستاده ای از طرف خدا هستی که اومدی به من و ما و خونواده ما عشق و زندگی بدی . حیاتی دوباره بدی . اومدی تا چشمصورت و دل منو روشن کنی . تو دخترشو بهش بر گردوندی . پسش دادی . به دخترش زندگی دادی. بابا همیشه خودشو محکوم می کرد از این که اگه تصادف نمی کرد من نابینا نمی شدم . تو کاری کردی که دیگه این احساسو نداشته باشه . اگه تو به من عشق و روحیه نمی دادی هیچوقت به زندگی بر نمی گشتم و بینایی امو به دست نمی آوردم . این بود جواب خوبیهای تو ؟/؟ حالا هم به جای این که اون بیاد و ازت معذرت بخواد تو این جوری داری ازش حمایت می کنی و به من میگی که بر گردم خونه ام و دلشو به دست بیارم ؟/؟ اسم این کارتو چی می تونم بذارم نوید . به خدا به عشق پاکمون قسم به همون قلمی که باهاش می نویسم و تا حالا حرف دلمو و احساس صادقانه رو بیانش کردم قسم که هیچ واژه ای نمی تونم واسه این کارت انتخاب کنم که در خور و شایسته این فکر و عمل پاکت باشه . نوید من دوستت دارم . واست احترام قائلم ولی بابا باید بدونه که من به خاطر تو به خونه بر گشتم . این تو بودی که رامم کردی . به خاطر عشق تو بوده -ندا عزیزم احترام مرد چیز دیگه ایه وپدر چیز دیگه ای . وقتی اونو بخشیدی پس ارزش اونو هم حفظ کن . از احترام و بزرگی اون کم نکن . اون تو رو بیشتر از همه دنیا دوست داره . دنیای اونو خراب نکن . می دونم بازم مثل گذشته ها می تونی دوستش داشته باشی . شایدم بیشتر . تورو به تقدس این روز عزیز قسمت میدم که ازش بگذری . من و تو به هم رسیدیم . لذت این پیوندوقتی بیشتر میشه که اون راضی باشه وحالا در ظاهر هم که شده خوشحالیشو نشون بده . اگه منو تو بخواهیم بدون اجازه اش کاری بکنیم درسته که باز خواست خدایی نداره عاقلیم و بالغ و میتونیم تصمیم گیرنده باشیم ... ندا نذاشت به حرفم ادامه بدم این یه تیکه رو غافلگیرم کرد ودو تا کف دستشو گذاشت رو دو تا گوشم ودید که کنده نمیشه پیچوندنو شروع کرد -ندا ولم کن اشکمو در نیار میدونی که من تکون نمیخورم . واسه چی گوشمو می کشی تو که تا حالا همش ازم تعریف می کردی -تو گفتی می تونیم تصمیم گیرنده باشیم ... چطور شد که چند ماه پیش منو ول کردی و تصمیم گیرنده فقط من بودم . دستاشو ول کرد و گفت اینو داشته باش تا دیگه از این سوتیها ندی . اومد بغلم کرد و گفت نوید من دلشو ندارم اینارو به حساب دوست داشتن بذار. من حاضرم همراه تو برگردم خونه ولی دو تا شرط داره ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#67
Posted: 1 Sep 2012 15:34
ندای عشق 67
اولین شرطش اینه که خدیجه خانوم یعنی مادر شوهر عزیز و گرامی آینده من باید در جشن تولد من شرکت داشته باشه و دومین شرطشم اینه که باید در مراسم امروز اعلام بشه که من و تو می خواهیم با هم ازدواج کنیم و یه جور نامزدی همو اعلام کنیم . هر کی هم که خوشش نمیاد راهشو بکشه بره . مگه من با خاله و دایی و عمه و کس و کارم می خوام ازدواج کنم که اونا بخوان تصمیم گیرنده سر نوشت من باشن ؟/؟ هرکی خوشش نمیاد عقیده اش واسه خودش و واسه من محترمه . مگه من تو کار بقیه دخالت می کنم ؟/؟ آدم که نباید این قدر دهن بین باشه . اینو که گفت یه نگاه معنی داری بهم انداخت و فهمیدم در مورد کوتاه اومدن من در مقابل حرفای پدرش بازم یه متلک دیگه بهم انداخته -ندا تو خیلی بهم نیش می زنی .. این نبش تو تن خودت میره ها -نوید بس کن من حرفتو جدی می گیرم ها .. فوری بوسیدمش و گفتم هر چی تو بگی حق داری . هرکی جای تو بود به این سادگی از این سهل انگاری و بی توجهی من نمی گذشت . یه دستی به سر و روی شنی خود زده و یه تکونی به خودمون دادیم و سوار ماشین ندا شدیم و این بار خانوم فرمودند که من برونم . خواننده هم شد . شروع کرد به خوندن یکی از ترانه های قدیم گوگوش به اسم مخلوق .. داغ یک عشق قدیمو اومدی تازه کردی . شهر خاموش دلم رو تو پر آوازه کردی ... دوستت داشتم دوسم داشتی منو کشتی دوباره زنده کردی به عشق تو زنده بودم منو کشتی دوباره زنده کردی -خوشگل بلبل زبون من این قدر بهم اشاره نزن حواسم پرت میشه -چیکاربه کار من داری تو حواست به جلو باشه رانندگیتو بکن .-یه خانوم خوشگل پیش منه و من رانندگی کنم ؟/؟ -تا تویی تنها بهونه واسه زنده بودنم .. من به غیر از خوبی تو مگه حرفی می زنم . عشقت به من داد عمر دوباره .. معجزه با تو فرقی نداره .. باشه نوید عزیزم هرچی تو بگی دیگه نمی خونم وچیزی نمیگم .-ندا جونم حرفات شیرینه . تو اینا رو داری به من میگی ؟/؟ -نه دارم به در و پنجره ماشین میگم . مگه غیر من و تو کس دیگه ای هم اینجا هست ؟/؟ هنوز باورت نشده که دیوونه توام . بریم که داره شب میشه . از ماشین که پیاده شدیم چند تا دختر شیک و خوشگل جلومون سبز شدند . ندا حواسش به من بود که من حواسم به اونا هست یا نه ؟/؟-ندا چرا این جوری می کنی ؟/؟ -به نظرت اونا ازم خیلی خوشگل ترن ؟/؟ من اصلا آرایش نکردما -عزیزم تو از همه دنیا واسم خوشگل تری . تازه من که اونا رو ندیدم . چشام فقط دنبال توست -آره جون خودت من که دیدم حواست بد جوری جفت اوناست -ول کن بابا این اولین باریه که با چهار تا چش داریم یه گروه از دخترا رو می بینیم -تو همین حالا گفتی که ندیدی -منظورم این بود جلومون سبز شدن .. ندا هنوز عادت نداشت حساسیت خودشو پنهون کنه . تقصیر هم نداشت . چون قبلا نمی دید -اصلا بهت نمیاد این جوری باشی . به نظر خیلی دموکرات میای . قبل از این که بریم خونه واسه مامان تلفن زده بودم که با ندا داریم میاییم اونجا . یه نیمساعتی رو تو خیابون لفتش دادم که خودشو خونه رو مرتب تر کنه . می خواستم زنگ بزنم و برم تو خونه ولی اولیواش با کلید خودم درو باز کردم -نوید چرا این جوری درو باز می کنی -می خوام واسه مامان سور پرایز باشه -تو که براش تلفن زدی -صبر کن حالا می فهمی .درو یواش بستم و گفتم یه خوردهبیا این طرف . حرفمو گوش کرد و دو تا کف دستمو گذاشتم رو دو تا گوشاش -این آخرین بارت باشه که حسادت می کنی . من اگه دنیا رو هم دید بزنم باید بدونی فقط یکیه که رو من اثر میذاره. یکیه که به خاطرش خودمو فدا و فنا می کنم -باشه دلتو خنک کن . گوشمو بکش ولی دردم میاد نوید عیبی نداره . همونجوری تو چشاش نگاه کرده یه بوسه چسبون از لباش گرفته و بعد از اونم شروع کردم به بوسیدن لاله کوچولوی گوششو و نوازش کردنش -اگه بدونم همش از این تنبیه ها می کنی منم همش حسادت می کنم . باور کن من این جوری نیستم . یه لحظه به نظرم اومد خیره شدی به اونا -واسه اینه که عینکتو نزدی . یه خورده همه چی رو کجکی می بینی -حالا داری مسخره ام می کنی ؟/؟ .. مامان خدیجه که سر و صدای ما رو شنیده بود با منقل و اسپند اومد از عروس خودش استقبال کنه . خیلی آروم به ندا گفتم می دونم عادت نداری خفه میشی ولی توذوقش نزن -این چه حرفیه که تو می زنی . وقتی ندا کنیز توست کنیز مامان تو هم هست دیگه -عزیزم ! تاج سر من ! تو ملکه منی .. مامان طوری ندا رو بغل می کرد و می بوسید که آخر داد منو در آورد و بهش گفتم خدیجه خانوم یه خورده واسه ما هم بذار . به جای این که خود من و ندا از این حرف سرخ و شرمنده شیم مامان سرخ شد -نوید تو که این قدر شلوغ نبودی -مامان جون آماده شو بریم خونه مون تولدمه -دخترم شما خودتون خوش باشین برام کافیه . من و فامیلات شاید سیستممون با هم نخونه و...-مادر شما اگه نیایین من با پدرم آشتی نمی کنم . تازه قراره میون جمع اعلام کنم که با اجازه شما می خوام کنیز نوید جان شم . مادرم دست ندارو گرفت و خواست ببوسه ولی ندا اجازه این کارو بهش نداد و صورتشو بوسید . مادر شیک ترین لباسی رو که داشت پوشید . خیلی دوست داشت با عروس خوشگلش دردل کنه . دنیایی حرف واسه گفتن داشت ولی وقت زیاد نداشتیم . قرار شد انگشتری رو که به مناسبت شفای ندا می خواستم بهش هدیه بدم بدم به مامان تا به اون بده وحلقه رو خودم به ندا بدم که یه چیز سمبلیک به عنوان نشون کردن واسه نامزدیمون باشه . هر چند طبق فرموده ندا جان باید زودتر قال قضیه رو می کندیم . من رانندگی می کردم و هر چی این ندا خواست پشت ماشین بشینه و مامانو کنارم بنشونه خدیجه خانوم قبول نکرد -ندا این قدر هوای مامانمو نداشته باش که فردا چوبشو می خوریها .. من اینو به شوخی گفتم ولی خدیجه خانوم همچین اخمی کرد و چشم غره ای رفت که حسابی جا رفتم .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#68
Posted: 1 Sep 2012 15:35
ندای عشق 68
وقتی رسیدیم به خونه خاطره ها انتظار بر خورد سردی رو داشتم . ولی مهمونا همه به گرمی ازموناستقبال می کردند . نمی دونم چرا چه عاملی باعث شده بود که همه شون صد و هشتاد درجه تغییر کنن . فاطمه خانوم که قبلا پنجاه پنجاه بود و نادرم باهام خوب بود . ولی همه عجیب و غریب شده بودند . نمی دونستم چرا تغییر حالت دادن -ندا اینا چرا این جوری شدن . فکر نمی کردم این قدر تحویلم بگیرن . تو که با همه شون قهر کرده بودی و بابابا مامانت دعوا افتاده بودی . من دارم خواب می بینم یا بیدارم -اگه بگم همه اینا به خاطر توست شاید بیشتر از این تعجب کنی -سر در نمیارم .همه اونا به غیر از زن پسرعموت سایه منو که با تیر می زدن . ناصر خان و ندا با هم یه روبوسی سرد داشتن . اگه ندا یه خورده گرمتر می گرفت شاید برخورد پدره هم گرمتر و بهتر می شد . وایییییی اینو دیگه انتظارشو نداشتم . ناصر خان داشت میفتاد به پام . خدای من این چه کاری بود . بازم داشت اشک می ریخت -منو ببخش پسرم منو ببخش . تو همیشه فرشته نجاتم بودی . هرچی به تو ظلم کردم تو با خوبی جوابمو دادی . بذار دخترم تحویلم نگیره همون قدر پیشم باشه چشای خوشگلشو ببینم قد و قامت رعناشو ببینم واسم یه دنیا ارزش دارهیه روزی می فهمه که چقدر دوستش دارم . ممنونم من همه صحبتاتو شنیدم ... ندا حرف پدرشو قطع کرد و انگشتشو گذاشت روی بینی اش به علامت هیس .. بابا حالا گذشت دیگه حرفشو نزنیم بهتره .. مثل این که ناصر خان متوجه خواسته ندا نشده بود . هرچند منم تا اون لحظه چیزی از حرفایاون دو نفر نفهمیده بودم تا سی ثانیه بعد .. پدر ندا دیگه به ندا نگاه نمی کرد . فقط می دیدم که عشق من داره لب و لوچه اشو گاز می گیره و در حال حرص خوردنه -دخترم زرنگی کرد و با موبایلش واسم زنگ زد . ما که همه نگران وضعیتش بودیم و من و مامانش و چند نفر دیگه همه حرفایی رو که راجع به من می زدی شنیدیم . پسرم شرمنده ام کردی . در مقابل این همه بدی و ظلم چطور تونستی بهم خوبی کنی . چطور نتونستی ازم انتقام بگیری ؟/؟ چطور تونستی گذشت داشته باشی ؟/؟ .من نابودت کردم . خودخواه بودم . من فقط خودمو تو آینه زندگی می دیدم واون چیزی رو که بهش علاقه داشتم . من فقط خودمو می دیدم و خواسته های خودمو . ندای خودمو شایدبه خاطر خودم دوست داشتم . تف به این ثروت و هرچی که تو دنیا نمی مونه .. خواست دستمو ببوسه .. صورتشو بوسیدم و گفتم من این حرفا رو نزدم که تو بشنوی . اصلا در جریان نبودم . تو بزرگ مایی عزیز مایی . تو سالها واسه دخترت زحمت کشیدی . شاید خیلی از حرفایی رو که زدی درست بوده .. شاید ندا یه زمانی از دوست داشتن من پشیمون شه .. این حرف آخری رو از روی درد و ناراحتی زده بودم . دلم گرفته بود ازاین که ندا سرم کلاه گذاشته . حس می کردم فریبم داده تقلبکرده بهم نارو زده . نمی تونستم اونجا وایسم .... پس کنار دریا واسه همین بود که می گفت دوباره بگو بلند تر بگو بازم بگو .. می خواست باباش تمام حرفای منو از طریق موبایل بشنوه. من این حرفا رو واسه این نمی زدم که اون بشنوه .. ندا چرا با من در میون نذاشت . ؟/؟ واسه چی میخواد همش دورم بزنه . سر خود هر کاری که دوست داره انجام میده . دلم گرفته بود . عذر خواهی کردم وگفتم باید برم ... حتی مامانو با خودم نبردم -بابا بازم زدی همه چی رو خراب کردی . آخه چه وقت گفتن این حرف بود -تقصیر من چیه ندا زودتر بهم می گفتی -من که همین حالا دیدمت .. دیگه حرفاشونو نشنیدم . حس می کردم که ندا دنبالم میاد . دیدم اگه آسانسور از پایین بخواد بیاد بالا و بعد سوارشم بهم میرسه . واسه همین ترجیح دادم از پله ها بیام پایین که اون منو نبینه و بزنه به چاک . هرکی این راه پله ها رو ساخته بود بستمش به فحش . چقدر پله داشت . پنج طبقه هم بود . رفتم تا آخرین گامهای خروجی امو بر دارم که دیدم ندا زودتر از من اون جلو وایستاده و سد راهم شده . دلم نیومد پرتش کنم و برم .رفتم تو اتاق نگهبانی . اتاق چند ماه قبل خودم . اونجا بود که گیر افتادم -نوید بیا بریم بالا . روز خوب مارو خراب نکن .-دستت درد نکنه . خوب کاری کردی . حتما خیلی بهم خندیدند . من داشتم واسه تو حرف می زدم . واسه تو درددل می کردم . تو باید این کارو باهام می کردی ؟/؟ دوست داشتی به من مدال می دادن ؟/؟ بذار من خودمو اون جوریکه هستم در عمل نشون بدم . تو هیچوقت نمی تونی دوستم داشته باشی .-نوید واسه این چیزای ساده این قدر خودتو ناراحت نکن . منطقی باش . من اگه بهت می گفتم قصد همچه کاری رو دارمتو می تونستی طبیعی حرف بزنی ؟/؟ آره ؟/؟ بابا باید می فهمید که چه ظلمی در حقت کرده -ندا تو و بقیه خیلی بهم خندیدین .. حرفای قشنگی می زنی . میگی نوید جون من عاشق سادگیتم. نوید چیز خل من .. من دوست ندارم کسی منو دست بندازه -عزیزم کسی تو رو دست ننداخته . اگه آدم کاری کنه که یه فتنه بخوابه گناه کرده ؟/؟ .مگه من همون اول نفهمیدم که اون که تو سایت خودشو داداش معرفی کرده تویی ؟/؟ ولی چیزی بهت نگفتم تا آروم آروم کارمو پیش ببرماینجا هم همین وضع پیش اومده . به نظرت کار بدی کردم ؟/؟ -خیلی ریا کاری ندا -نوید ؟/؟! -چیه ؟/؟! -دیگه دوستم نداری ؟/؟ میخوای بری تنهام بذاری ؟/؟ دوست داری این دفعه راستی راستی خودمو واست بکشم ؟/؟ این دفعه کی بیاد نجاتم بده ؟/؟ دیگه عاشقم نیستی ؟/؟ -ندا خیلی راحت خرم می کنی . چون خیلی دوستت دارم خیلی عاشقتم این رفتارو باهام داری و همش حقه بازی می کنی ؟/؟ -نوید باور کن خیلی به نفعمون شده همه با یه دید دیگه ای بهت نگاه می کنن . حتی اول بعد از ظهر که بابابا بحث می کردم و قبل از این جریان نعیم هم واسه ما گریه کرد بیشترش واسه تو و یتیمی تو نوید . من هر کاری کردم به خاطر ما و بیشتر به خاطر تو بوده . این کارم فقط واسه تو بوده . این جوری جوابمو میدی ؟/؟ تو آقای منی سرور منی . چرا فکر می کنی من تحقیرت کردم ؟/؟ درحالی که اشک می ریخت خودشو انداخت تو بغلم و گفت می خوای تنهام بذاری ؟/؟ ...ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#69
Posted: 1 Sep 2012 15:36
ندای عشق 69
ندای ناز و قشنگ تو بغلم بود . با این که حس می کردم رفتار درستی باهام نداشته و منو هالو فرض کرده ولی یواش یواش ته دلم یه خورده تحسینش می کردم . شایدم دوست داشتم مثل اون زرنگ باشم . مگه می تونستم از بوی تنش دل بکنم .؟/؟ از چشای قشنگش که ملتمسانه بهم نگاه می کرد ؟/؟ اون نیتش خیر بود و موفق شده بود شخصیت منو ببره بالا . هر چند خودم فکر می کردم منو خیلی ساده گیر آورده .. این بار اون شروع کرد به بوسیدنم . خیلی راحت از دلم در آورد . ازم یه سوالی کرد که می دونستم جوابشو می دونه -نوید بالاخره نگفتی که می خوای تنهام بذاری یا نه -تو چشام نگاه کن ندا چی می بینی ؟/؟. . خندید و گفت می دونستم دوستم داری وولم نمی کنی . محکم اونو به بدنم فشردم و گفتم عزیزم تو به خاطر این همه مصیبت و عذاب تنهام نذاشتی فکر کردی من به این سادگیها دست از سرت ور می دارم ؟/؟ خودت می دونیکه چقدر دوستت دارم -پس منو بخشیدی نوید ؟/؟-این چه حرفیه ندا . این از اون حرکتایی بود که چی بگم . من غافلگیر شدم -پس خوشت اومد ؟/؟ -اگه دیگه مشابهی نداشته باشه آره ولی خودمونیم بابات خیلی ازم خوشش اومده -باور کن نوید اگه از اول بهت می گفتم که مثلا فیلم بازی کن و همچین حرکا تی از خودت نشون بدی که اون فکر کنه خیلی دوستش داری و بهش احترام میذاری که واقعیت هم همینه شاید این قدر طبیعی نمی شد . تو اصلا نمیذاری من بهت تو ضیح بدم -درهر حال حالا که رفتیم بالا چی رو تو ضیح بدیم ؟/؟ -من یه فکری به سرم زده نوید میریم یکیدوتا جعبه شیرینی ناب می خریم و بر می گردیم . کاری هم به این نداریم که چقدر اون بالا هست.یه مدلی می خریم که توی مهمونی نباشه . اصلا هم به رو خودمون نمیاریم که چی شده . میگیم و می خندیم و میریم بالا -قربون تو ندای نازنینم برم من . اگه تو رو نداشتم چیکار می کردم . یه زنگ می زنم به بابا میگم .. این بار وقتی که بر گشتیم پیش مهمونا همه فکر می کردند که ما رفتیم شیرینی بخریم . فقط ناصر خان منو کشید یه گوشه ای و گفت نوید جان می دونم ندا کار درستی نکرده که بدون این که به تو بگه صدا تو پخش کرده ولی اون با این کارش منو از خواب بیدار کرده . من تونستم بفهمم که در زندگی خیلی ارزشها هستند که ما اهمیت اونا رو نمی دونیم . شاید اگه پدر مرحومم مرد ثروتمندی نبود من این جور بار نمیومدم . تو خیلی سختی و محرومیت کشیدی . تو ندارو با تمام وجودت دوست داشتی من با این که می دیدمپسر عموش یار روز های خوششه دوست داشتم ندا رو ازت جداش کنم و بدمش به اون . من ندا رو هم تحسین می کنم . چون اون جنگید مبارزه کرد صبرکرد استقامت کرد . نترسید . من دخترمو تحسین می کنم . چون اون واقعا عاشق بود . شما دو تا با هم خوشبخت میشین . تو پدر نداری . منم نمی تونم هیچوقت جای پدرت باشم ولی سعیمو می کنم اون قدر بهت محبت کنم که تا حدودی هم که شده جای خالیشو پر کنم . تو اونقدر بهم محبت کردی که من اگه تا آخر عمرمم بگم و بخوام جبران کنم کم کردم و کم گفتم . تو تا به حال چند بار زندگیمو بهم پس دادی . مگه یه آدم چند با ر می تونه بمیره و زنده شه . وقتی که امروز حس می کردم جگر گوشه امو برای همیشه از دست دادم دوست داشتم بمیرم . تو اونو در اون حالت ندیدی . آدم وحشت می کرد .. هرچی از دهنش در اومد بهم گفت . هیچوقت باهام این طور حرف نزده بود . حقم بود ولی من پدرش بودم . یه عمر وقتی که میومدم خونه دوست داشتم اولین نفری که می بینم اون باشه ولی می خواست وقتی که چشاش یه بار دیگه که می خواد به روی دنیا باز میشه اولین نفری رو که میبینه تو باشی . ندا امروز منو سکه یه پول کرد پیش همه فامیلا .... همه یا بیشترا به اون حق می دادند . من خرد شده بودم . دلم براش می سوخت . وقتی که رفت حس کردم اونو برای همیشه از دست دادم . حس کردم که تو برنده شدی . بالاخره منو شکست دادی . با این که بهت مدیون بودم و ازت متنفر نبودم و حتی در بعضی زمینه ها هم دوستت داشتم ولی بهت حسادت می کردم . اون رفته بود و می خواست دور از من با تو زندگی کنه . دیگه به این فکر نمی کردم که چقدر منو تحقیر کرده . با همه بی احترامیهاش بازم دعاش می کردم . دخترم بود پاره تنم بود . نمی خواستم سرش بلایی بیاد . حس کردم اونو واسه همیشه از دست دادم حس کردم دیگه بر نمی گرده . دیگه منو نمی خواد . دیگه خودشو نمیندازه تو بغل من . وقتی که کنار ساحل اون حرفا رو می زدی وندا بار ها و بار ها ازت می خواست که تکرار کنی تا بیشتر محکومم کنه من لذت می بردم . وقتی که تو باهاش مقابله کردی و گفتی که که باید بابابات آشتی کنی وخیلی هم مصر بودی بی اختیار کنار این مهمونا سرمو می زدم به در و دیوار . من کور بودم نه ندا . من کر بودم . من نادون بودم . همه رو قسمشون دادم و به نوعی هم تهدیدشون کردم که اگه کوچکترین اهانتی به تو بکنن یعنی به من کردن . ولی اونا خیلی بیشتر از من تحت تاثیر قرار گرفته بودن . آخه اونا هم انسانن . تو سینه شون یه چیزی به نام قلب وجود داره . از آهن که نیست . همه شون گفتن که اگرم سفارش نمی کردی خودمون می دونستیم چیکار کنیم . تو اون قدر متواضع وخوبی که حتی دوست نداشتی به قیمت عزیز شدنت کسی یعنی من و ما و این وری ها از حرفات با خبر باشیم . چون تو این حرفا رو به خاطر این به ندا زدی که دلت واسه یه پدر می سوخت . واسه این که احساس اونو درک می کردی . واسه این که می فهمیدی چه خون دلهایی خوردهتا عزیز دلشو بزرگ کرده .من دیگه نمی دونم واسه تو چیکار کنم .دقایقی بعد ندا رو به گوشه ای کشیدم -عزیزم یه خواهشی ازت دارم . می دونم نمیشه و نباید چیزی رو به کسی تحمیل کرد ولی من میخوام طوری باباتو بغل بزنی که حس کنه با تمام وجود دوستش داری . شاید اون لحظه نتونی احساس صمیمیتی چون گذشته بکنی ولی وقتی تنت به تنش بخوره گرمای وجودتون مثل وجودتون یکی بشه همه چی مثل گذشته میشه . اون وقت خودت از این همه فاصله الکی خنده ات می گیره -نوید من کینه ای از پدر تو دلم ندارم -عاشقش باش . شکوه این روز قشنگو به اوجش برسون -در مقابل روح بلندت من چی می تونم بگم نوید -مطمئنم پشیمون نمیشی . فقط ندا جون یه خواهش دیگه ازت دارم . تو رو به عشقمون قسم که میدونم بعضی وقتا واست ارزشی نداره کاری نکن که اون بفهمه من ازت خواستم . یه نیمساعتی صبر کن یه بهونه ای دستت بیاد مثلا موقع هدیه گرفتن از من . می دونم تو خیلی مهربونی . نیاز به گفتن من نیست -عزیزم تو خیلی خوبی خیلی . فقط در مورد عشقمون یه چیزی گفتی که فکر می کنم بازم گوشاتمی خاره .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#70
Posted: 1 Sep 2012 15:56
ندای عشق 70
نه عزیزم جای دیگه ام میخاره -بی تربیت نشو ندا --فکرای بد نکن لبام میخاره -ببخش منو . من که از بعد از ظهر تا حالا دارم خارششو می گیرم -بازم میخاره -دیوونه چسبیدی به در اتاق که یه مزاحم همین جوری نیاد داخل ؟/؟ بعد از دو سه دقیقه ای که به طرز وسوسه انگیزی همو بوسیدیم یاد مهمونا افتاده گفتم ندا جون بد میشه مهمونا میگن چه خبره -بذار بگن . میانسالا و پیراش که یه روزی مث ما بودن و جووناش هم که مث ما هستن . از کره مریخ که نیومدن . اصلا دلم نمیخواد امروز تموم شه . این اتاق کوچولوی من امشب مال من و توست . کنار هم تا صبح با هم میگیم و حال می کنیم . اگرم دوست داشته باشی بازم به یاد گذشته ها میگم تا واسم بنویسی .-ندا بابا مامانت ناراحت نشن که ما با هم خلوت می کنیم -اون وقتایی که ناراحت می شدن عین خیالت نبود -ندا -جون ندا تو که مارو کشتی بذار دو دقیقه دیگه ببوسمت . حالا معلوم نیست چند ساعت باید پیش اینا بمونیم تا بازم موقعیت واسه بوسیدن جورشه . بگو چی می خوای -دوست داری یه ملایی دفتر داری عاقدی چیزی بیاریم که تا موقع عقد یه صیغه ای چیزی واسمون بخونه -فکر بدی نیست -آره منم این جوری راحت ترم که یه وقتی بابات یا مامانت دلواپس نشن -ببینم حتما می خوای یه سال دیگه عقدم کنی . به این فکر می کردم که هر چیزی یه حساب و کتاب و مقدمه و پیشوازی داره واسه همین فکر کردم شاید این یه سالی که گفتم زود باشه -فکر می کنی اگه باید بیشتر صبر کنیم و درساتو هم خوب بخونی من حرفی ندارم بیشتر صبر می کنیم -ببینم نکنه یکی دیگه رو زیر سر داری . تو خجالت نمی کشی ؟/؟ نکنه میخوای تمام ملاهای تهرون و بابلسرو بیاریم اینجا واسمون استخاره بکنن که اگه تعداد خوب بیشتر در اومد ما عقد کنیم . به خاطر تو و این که پیش خونواده من سختت نباشه واسه امروز حرفی ندارم ولی یه ماه دیگه در همچین روزی من باید زنت باشم وگرنه هر چی دیدی از چش خودت دیدی .. باورم نمی شد ندا این جور آتیشی تر از من باشه . این بار من رفتم طرفش و اونو بوسیدم تا خارش لبهاشو بگیرم . سر انجام رضایت دادیم که بریم پیش بقیه . سر و صورت ملتهب ما نشون می داد که مشغول چه کاری بودیم . تصمیم بر آن شد که یه عاقدی بیاریم که یه صیغه موقتی بخونه و منم سر بلند باشم . دسته جمعی متفق بودیم که این خطبه خون آخوند نباشه . چون حس کردیم آخوند شگون نداره و ممکنه پاقدمش نحس باشه و گره تو کارمون بندازه . واسه همین از یه کت و شلوار پوش استفاده کردیم . باورم نمی شد که من و ندا به پیوند عشقمون جنبه رسمی تری بخشیده باشیم . روی نوار لذت و خوشی و آرامش بودیم . هدیه های تولد یکی پس از دیگری به طرف عشقم سرازیر می شد . برای اولین بار بود که ندای من پس از جراحی یه آرایش خفیفی می کرد . خوشگل تر از همه بود . به خودم می بالیدم که اون مال من شده . خیلی جالب بود نه بله برونی نه صحبت مهریه ای وچیزی . قرار عقدو گذاشتیم واسه دو هفته دیگه . ندا می گفت یه هفته دیگه که دید چند تا از فامیلاش میگن ایکس باید از امریکا بیاد و ایگرگ میخواد از اروپا بیاد و این جوری ندا با اکراه و منت قبول کرد که یه هفته دیگه هم صبر کنه ولی پیش همه با صدای بلند اعلام کرد که این مدت دیگه تمدید پذیر نیست . من و مامان خدیج همدیگه رو بغل زده بودیم و می بوسیدیم . فاطمه خانوم خودشو انداخته بود تو بغل من و از خوشحالی اشک می ریخت . تازه داشت اعتراف می کرد که به خاطر من و ندا چند بار با شوهرش دعوا افتاده وحتی یه بارم باهاش قهر کرده . پس فاطمه خانوم هم طرفدار من بود ولی بیشتر نشون می داد که رایش ممتنع بوده باشه .. نمی دونم حتما اگه از ناصر خانم می پرسیدی می گفت که اونم طرفدار من بود . وقتی که خطبه تموم شد هنوز عاقد پاشو از در بیرون نذاشته بود که ندا خودشو انداخت تو بغل پدرش . با تمام وجود در آغوشش کشید . پدر و دختر همدیگه رو می لیسیدند . چه صحنه قشنگی بود . حس کردم که هر دو دارن از گرمای روح و روان هم لذت می برن . خوب متوجه حرفاشون نمی شدم . فکرم نکنم که خودشونم متوجه شده باشن چی دارن میگن . سیل اشک بود که از چشاشون جاری بود و یه چیزایی تو هق هق گریه هاشون به گوشم می رسید . به خودم اجازه نمی دادم که برم جلوتر و خلوت پدر و دخترو بهم بزنم . اونم چه خلوتی ! همه سوت می زدند و هورا می کشیدند . شیرینی پخش می کردند . مامان خدیجه و فاطمه خانوم هم که دیگه از این به بعد اونو باید صداش می زدم مامان در حال گریستن بودند . منم گریه خوشحالی و سپاس سر داده بودم . سپاس از خدایی که عشقو آفریده ویهو تو این همهمه یادم اومد که جهنمم آفریده .. فوری شیطونو لعنتکردم که خوشی خودمو خراب نکنم . مامان من یه خورده سختش بود ولی ما 6 نفری یعنی من پدرزن و مادرزن و ندا و نادر و مامان خدیج دست تو دست هم حلقه زده و با یه آهنگی که گروه جاز واسمون می نواخت یه تکونی به خودمون می دادیم . دوباره خیس عرق شده بودم . زیاد اهل رقص نبودم . ندای هنرمندم ازم اجازه گرفت و گفت که می خواد چند تا آهنگ به فرا خور این روز عزیز بخونه -عزیزم من شوهر سختگیری نیستم . این فامیلات هم اونجور اهم که فکر می کردم آدمای بدی نیستن . به موقعش خونگرم و دوست داشتنی میشن -هنوز کجاشو دیدی . اینا همه از معجزه ندا و نوید وعشق پاکشونه ..-راستی عزیزم چی شد پارسال نخوندی -حالشو نداشتم تازه گفتم شاید عشق من ناراحت شه و جاشم نبود که مثل امسال برم دنبال اجازه . ترسیدم خیطم کنی-اگه الان می گفتم نه چیکار می کردی -حالا دیگه اونقدر دلیل واسه خوشبختی و خوشحالی داشتم که هر حرف تو رو با جان و دل قبول کنم . چند تا ترانه شاد و آروم خوند . اونایی که آروم بودند واقعاعاشقانه و با احساس بودند . عشقو می شد تو نگاش دید . از صداش احساس کرد . مخصوصا اولین ترانه ای رو که خونده بود یه ترانه قدیمی از لیلا فرو هر بود . مال وقتی که لیلا 18 سالش بود .. خون عشق تو .. تو رگهای منه .. لحظه با تو بودن به جون رسیدنه .. بسته به تو همه وجودم .. قدرت خلاق خدایی .. با تو به حق رسیده ام من .. پاکی لحظه دعایی .. توی چشم عاشق من . . تویی پیدا تویی پیدا .. توی خونه دل من تویی تنها تویی تنها ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن