ارسالها: 3747
#111
Posted: 14 Aug 2012 15:53
غزال : می دونم عزیزم و من به تو حق میدم که ازش دوری کنی اون واقعاً مشکل روانی داره
: ممنون که درکم می کنی
غزال دستش و دور کمرم انداخت : خوب حالا چکار کنیم
: من کلی برگه دارم باید تصحیح کنم
غزال : خوب پس بیا بریم با هم برگه تصحیح کنیم من عاشق این کارم ، واسه همین دبیری خوندم
خندیدم .
بالاخره اون روز تموم شد ، و روز بعد . روزهای بعد گذاشتند .
آرینا دق نکردی از این جا بیرون نمیری
: نه
غزال بهم نگاه کرد : تو دیوونه شدی به خدا من اگه هر روز تا پیش عمو مصطفی نرم و دو تا کلمه حرف نزنم دیوونه می شم
: حوصله ندارم غزال ، اینجا راحت ترم
غزال : امروز امیرعلی سراغ تو می گرفت
: برای چی ؟
غزال : ازم پرسید چرا تو از خونه بیرون نمیای
: می خواستی بگی این طوری راحت تره
غزال : ولی من بهش گفتم تو دیوونه ای
: دستت درد نکنه
غزال : بیا فردا جمعه است بریم تا شهر ببینیم اونجا چه خبر میگم جمعه بازار دار
: کی گفت
غزال : امیرعلی بهم گفت
: تو کی با امیرعلی اینقدر حرف می زنی
غزال : خوب بهم پیام داد
: مگه شماره تو داره
غزال : آره
خندیدم : دیوونه
غزال : من یا تو ، ببین من اینجا از کمترین چیزها برای خودم تفریح درست می کنم ولی تو
: من که دارم زندگی می کنم ، تو خونه آرامش بیشتری دارم
غزال : تو هنوز داری به بهامد فکر می کنی ، شاهرخ حق داشت بگه تو عاشق بهامدی ، من جدی نگرفتم
: نه غزال من دوستش نداشتم ، ولی هیچ وقت دوست نداشتم اون طوری باهام برخورد کنه
غزال : خوب حالا شده ، چه ایرادی داره
: من دوست نداشتم غزال ، من همیشه سعی داشتم از این چیزها دور باشم تو می دونی من حوصله عشق و عاشقی رو ندارم
غزال : ولی این حالت نشون میده که عاشقش بودی
اشک هام ریخت : غزال هر وقت چشمم به لبم می افت عصبی میشم که اون دیوونه با من چکار کرد
غزال دستم و گرفت : ببین آرینا می تونست بدتر از این ها باشه ، ولی با یک بوسه تموم شد ، هیچ اتفاق دیگه ای نیفتاد پس بی خیال این حرف ها بشو باش
اشکم و پاک کردم : باشه ، حالا فردا ساعت چند باید راه بیافتیم
غزال : حالا شد ، ساعت نه میریم که ده اونجا باشیم
: باشه
شام خوردیم و خوابیدیم .
غزال بلند شو اگه می خواهی بریم
غزال : آخ جون می خواهیم از اینجا بریم
: همچین میگه می خواهیم بریم هر کی ندونه فکر می کنه تا حالا زندانی بوده
غزال بلند شد : آره زندانی تو بودم ، زود حاضر شو بریم
دو رو بر خونه رو تمیز کردم ساعت نه و نیم بود که با غزال از خونه رفتیم بیرون ، غزال آهنگ شاد گذاشت تا روحیه هر دومون عوض بشه
: امیرعلی قرار بیاد
غزال : گفت شاید بیاد
: با پیام این ها رو بهت گفت
غزال : آره دیگه
: خوب
غزال : شاهرخ راستی برام پیام زد ، سلام رسوند
: نمیاد اینجا
غزال : اگه می خواست بیاد دیشب می اومد ،اون دفعه آقا شمس نبود این بار اومد بگیم کیه
زمانی که خاطره هایت از امیدهایت قوی تر شد .پیرشدنت شروع میشود
ارسالها: 3747
#112
Posted: 14 Aug 2012 15:54
: بگو برادر من
غزال : آره این خوبه
: بعدم به اون چه ربطی داره مهمون ما کی هست
غزال : مردم روستا همه کنجکاو شدن بدون اون کی بوده ولی من اصلاً جواب ندادم
: زیاد مهم نیستند
توی راه غزال آهنگ های رو بلند بلند می خوند و من فقط گوش می کردم .
غزال : آخ جون رسیدیم بریم ببینیم این جمعه بازار چی داره
: بزار پارک کنم
غزال : اینجا هم باید چادر سرمون کنیم
: بله
پارک کردم ، هر دو از ماشین پیاده شدیم .
: چقدر شلوغ
غزال : بیا بریم از بقیه جا نمونیم
دنبالش راه افتادم جلوی هر بساطی می ایستاد و همه چیز و نگاه می کرد و قیمت می گرفت ، منم فقط تماشاگر کارهای اون و بقیه بودم .
آرینا این و بگیرم
: با مزه است
غزال : کار دست
به خانم که اونجا نشسته بود : همین گیر رو بر می دارم
چشمم به یک بساطی افتاد که هیچ کس توجه ای بهش نمی کرد : غزال من میرم اون طرف
جلوی بساطی ایستادم و به لوازمش نگاه کردم ، همه چیز قدیمی و رنگ و رفته بود چشمم به یک آینه افتاد
: این چند خانم
پیرزن به من نگاهی کرد : هزار تومان
: می خواهمش
پیرزن لبخندی زد : آینه رو داد دستم
: این برای چیه ؟
پیرزن به وسیله دستم نگاه کرد : این اسپند دود کنی
با قطعی رب درست شده بود : اینم می خواهم
این که دیگه قطعی رب
: آره ولی ایده جالبی بوده
پیرزن به غزال نگاهی کرد : این دختر راست میگه می تونی
: نه همین و می خواهم ، سیخ کبابم دارین ؟
پیرزن لبخندی زد : آره مادر هم کباب ، هم جگر
: از هر دو می خواهم
پیرزن : اینا رو تو چی بزارم ببری
غزال : بیان بزارین این تو
پیرزن وسایل توی پلاستیک گذاشت
: خوب ، چقدر بدم مادر بهتون
پیرزن : میشه سه و پانصد
یک پنج تومانی گذاشتم : ممنون مادر ، خداحافظ
پیرزن : بقیه اش و نمی خواهی
: نه
پیرزن : آخ این درست نیست
: چرا درست نیست اینهای که دادی واقعاً خوب بودند ، خداحافظ
پیرزن لبخندی زد : خداحافظ مادر
غزال : چه خوشحال شد
: آره هیچ کس ازش خرید نمی کرد
غزال : بیا برین اون طرف ببین سبزی و چیزهای دیگه دارند
با هم رفتیم : غزال ببین سبزی پاک کرده داره ، ازش بخر
غزال : باشه
: خوردن بخر
غزال : کوکو چی
: اون خوب بگیر
غزال : خوب خودتم بیا
با هم رفتیم خرید کردیم
سلام خانم معلم ها
غزال : سلام عمو مصطفی ، سلام آقای امیرعلی
: سلام
عمو مصطفی : چه عجب خانم معلم ما شما رو دیدیم ، همیشه این خانم معلم و می بینیم
غزال : چون خرید بیرون با من آرینا نمیاد بیرون
امیرعلی به من نگاهی کرد .
عمو مصطفی : شما تا کی هستید ؟
غزال : معلوم نیست ، چطور
عمو مصطفی : وسیله دارید
غزال : بله با ماشین اومدیم
عمو مصطفی : خوب ، من باید برم . امیرعلی تو هم با خانم معلم ها بیا
امیرعلی : مزاحمشون نمی شم ، شما برید من برای برگشت یک کاری می کنم
عمو مصطفی : باشه پسرم ، خداحافظ خانم معلم ها
: خداحافظ
غزال : خداحافظ عمو مصطفی
عمو مصطفی رفت
غزال : خوب امیرعلی با ما برگرد
امیرعلی : نمی خواهم مزاحم شما بشم
: این چه حرفیه
غزال : کی باید برگردی
امیرعلی : معلوم نیست
غزال : چون ما هم هنوز داریم خرید می کنیم .
امیرعلی : باشه ، شما خریدتون و بکنید .
گوشی غزال زنگ زد ، به شماره نگاه کرد بعد به من
: کیه
غزال : تا شما با امیرعلی یک دوری بزنید من جواب میدم میام
: باشه
غزال رفت
امیرعلی : چی می خواهین دیگه
: هر چی که احساس کنم لازم میشه
امیرعلی : یعنی سیخ کباب لازمت می شد
: نمی دونم
امیرعلی : بیا بریم تا خرید تو بکنی
با هم همگام شدیم
امیرعلی : چرا از خونه نمیای بیرون ؟
بهش نگاه کردم : حوصله ندارم ، خونه راحت ترم
امیرعلی : این اصلاً خوب نیست ، که همش تو خونه باشی
: چون راحتم بیرون نمیام
پایان قسمت ۶
زمانی که خاطره هایت از امیدهایت قوی تر شد .پیرشدنت شروع میشود
ارسالها: 3747
#113
Posted: 16 Aug 2012 12:51
امیرعلی : یکم از غزال یاد بگیر ، خودش و با محیطش وقف داده
: منم دادم
امیرعلی : برای همین یک ماه از خونه نیومدی بیرون
: ببین بیرون اومدن و نیومدنم
امیرعلی : می دونم به خودت ربط داره ، ولی من دوست دارم گاهی ببینمت
بهش نگاه کردم : که چی بشه
امیرعلی : خوب دل تنگ که میشم
خندیدم : برای چی دل تنگ
امیرعلی : یعنی نمی دونی
: این که دو تا دوست هستیم و می تونم درک کنم
آرینا
برگشتم دیدم غزال : چی شده ؟
غزال : بیا برگردیم
: چی شده ؟
غزال : بیا برگردیم
: چی شده غزال
غزال : بهامد اینجاست
با تعجب بهش نگاه کردم : چطوری اینجا رو پیدا کرده ؟
غزال : نمی دونم ، فقط من اینجا دیدمش
: کاش نمی اومدم
امیرعلی : نامزدت ؟
غزال : نه
: کجا بود ؟
غزال : اون طرف من دیدمش
: بیا بریم این طرف شاید ما رو ندیده باشه
غزال : خوب الآن که من اومدم حتماً دیدت
امیرعلی : بیان بریم این طرفی
همراه امیرعلی راه افتادیم از بازار دور شدیم ، یک پله اونجا بود ، روش نشستم
غزال : آرینا خوبی
: آره خوبم
گوشی غزال زنگ خورد ، بهش نگاه کردم : خودش
: جواب بده ببین چی می خواهد
غزال : چی می خواهی ؟ کجا ؟
غزال برگشت پشت سرش و نگاه کرد : آرینا
: بزار بیاد ببینم چی می خواهد بگه
غزال : خوب بیا
گوشی رو قطع کرد ، چند دقیقه بیشتر طول نکشید بهامد اومد
غزال : خوب آرینا رو دیدی برو
زمانی که خاطره هایت از امیدهایت قوی تر شد .پیرشدنت شروع میشود
ارسالها: 3747
#114
Posted: 16 Aug 2012 12:52
بهامد به من و امیرعلی نگاه کرد : دوست جدیدتون
: به تو چه ؟
بهامد : باز داری شروع می کنی ، اومدم باهات حرف بزنم
: بابت
بهامد : برگرد مجله
: بیزارم از تو اون مجله ات
بهامد : ببین آرینا می خواهم باهات تنها حرف بزنم
امیرعلی : من اون سمت منتظرتون می مونم
بهامد : غزال تو هم برو
غزال : غزال نه و خانم کوثری
بهامد : باشه خانم کوثری شما هم تشریف ببرید
غزال به من نگاهی کرد ، با سر اشاره کردم بره
: خوب بگو
بهامد : ببین آرینا من متاسفم می دونم اشتباه کردم ، اشتباه خیلی بزرگ
: ببیند آقای امینی من با شما هیچ کاری دیگه ندارم ، پس بزار زندگیم و بکنم
بهامد به اطراف اشاره کرد : اینجا توی این برهوت
: من راضیم
بهامد : من راضی نیستم اینجا جای تو نیست
: من مشخص می کنم کجا جای من هست ، کجا نیست ، خواهش می کنم برو
بهامد : آرینا برگرد پیش من
: ببین می دونی اصلاً ازت خوشم نمیاد پس هیچ وقت بر نمی گردم پیش تو ، حالا هم باید برم
بهامد : یعنی اون پسر از من عزیز تر
لبخندی زدم : آره خیلی عزیز تر از تو
بهامد : مگه چی داره که من ندارم
: مردونگی که تو اصلاً تو وجودت نداری
بهامد : آرینا من دوستت دارم ، این برات کافی نیست
: تو من و دوست نداری فقط دنبال یکی می گردی که باهات لجبازی کنه ، ولی تو آدمی هستی که از پشت خنجر می زنی
بهامد : آرینا من اون بوس رو فراموش نکردم
: ولی من همه چیز و فراموش کردم
از بهامد دور شدم : ببین آرینا واقعاً بر نمی گردی ؟
: گفتم نه
زمانی که خاطره هایت از امیدهایت قوی تر شد .پیرشدنت شروع میشود
ارسالها: 3747
#115
Posted: 16 Aug 2012 12:52
رفتم پیش غزال و امیرعلی : بریم بقیه خریدمون و بکنیم
غزال خندید : این یعنی همه مشکلات حل شد
: چه مشکلی
غزال : این که تو خوب دیگه آتیشش زدی
: نه این بار سعی کردم دست پایین و بگیرم تا بره
غزال : خوب بریم خرید
کلی خرید کردیم ، برای ناهار هم به یک کباب فروشی رفتیم امیرعلی می گفت کباب هاش بد نیست
غزال : امیرعلی می تونم ازت یک سوال بکنم
امیرعلی : آره بپرس
غزال : چرا کار قصابی رو انتخاب کردی ؟
امیرعلی خندید : انتخاب نکردم ، اون مغازه عموم
غزال : یعنی مال خودت نیست
امیرعلی : نه ، فعلاً مدتی اونجا مشغول به کارم تا اول مهر بشه و برم مدرسه
غزال : کدوم مدرسه
امیرعلی : مگه خبر ندارید
غزال : چی رو
امیرعلی : قرار مدرسه انتقال پیدا کنه اون سمت ، و قرار شش تا کلاس برای دخترها باش ، شش تا برای پسرها
غزال : یعنی هم کار میشیم
امیرعلی : آره
غزال : آخ جون
امیرعلی : ولی قرار نیست هم و اونجا زیاد ببینیم
غزال : چطور ؟
امیرعلی : دفترها جداست ، زنگ های تفریح ام جداست
غزال : چه بد
سرم و روی دستم گذاشته بودم و گوش می کردم .
غزال : یعنی تا سال دیگه مدرسه آماده میشه
امیرعلی : آره
غزال : ساکتی آرینا
: دارم گوش می کنم
غزال : امیرعلی خونه شما کجای روستاست
امیرعلی : روستا ، اونجا برای خودش شهری
غزال خندید : خوب حالا کجای شهری
امیرعلی : خیلی نزدیک به شما
غزال : یعنی کجا ؟
امیرعلی : انتهای همون کوچه که مدرسه هست
غزال : تا حالا تا آخر کوچه نرفتم
امیرعلی : خوب به مامان میگم یک بار دعوتتون بکنه ، اون وقت بیان
: بعد به مامانت میگی ما کی هستیم
زمانی که خاطره هایت از امیدهایت قوی تر شد .پیرشدنت شروع میشود
ارسالها: 3747
#116
Posted: 16 Aug 2012 12:53
امیرعلی به من نگاه کرد : خوب میگم همکارهای آینده
غزال : نمیشه که
امیرعلی : مثلاً اگه شما من و بخواهین خونه تون دعوت کنید میگین کی هستم
غزال : میگم بابا ، امیرعلی – امیرعلی ، بابام
امیرعلی : به همین راحتی
: آره
امیرعلی : نمیگن من کی هستم ، چطوری باهام آشنا شدید
غزال : نه ، مگه باید بپرسند
امیرعلی : خوب تا اون جایی که می دونم آره
غزال خندید : خوب بابای من سوال می کنه
امیرعلی : مثلاً چی سوالی
: میگه نمی خواهی از مهمونت پذیرایی کنی
امیرعلی به من نگاه کرد : یعنی همین یک سوال
غزال : خوب آره دیگه
امیرعلی : فکر می کردم سوال های بیشتری بکنند
: نمی کنند
امیرعلی : مثلاً اون پسر که اون شب اومد پیشتون
لبخندی زدم به غزال نگاه کردم : اونا سوال نمی کنند ، مگه سوال تو باشه
غزال بلند شد : من دستم بشورم میام
می دونستم داره فرار می کنه
امیرعلی به رفتن غزال نگاه کرد ، وقتی غزال یکم دور شد : من سوال می کنم
: شاهرخ همکار بابام
امیرعلی : چرا اومد بود پیش شما
: اومده بود دیدنمون ، و وسایلی که مامان فرستاده بود و بهم داد
امیرعلی : خیلی صمیمی بودید دیدم بغلش کردی
بهش نگاه کرد : از کجا ؟
امیرعلی : بیرون تاریک بود من شما رو میدم ولی شما من و نمیدید ، حتی دیدم غزالم بغلش کرد
: آره خوب
امیرعلی : فکر نمی کنی برای یک همکار پدر یکم صمیمیت زیادی بود
: نه ، با هم خیلی صمیمی هستیم ، همه خانواده من و اون می دونند
امیرعلی : یعنی به هم محرمی هستید
: نه
امیرعلی : ببین آرینا بعضی چیزها رو باید رعایت کرد
: می دونی نمی تونم برات از زندگیم توضیحی بدم
امیرعلی : مثل این بهامد
زمانی که خاطره هایت از امیدهایت قوی تر شد .پیرشدنت شروع میشود
ارسالها: 3747
#117
Posted: 16 Aug 2012 12:53
: اون رئیسم بود حالا هم اومده بود برم گردونه ، پیش خودش
امیرعلی : که مال اون بشی
: آره ، برای همین ازش فاصله گرفتم اومدم اینجا تا راحت باشم
امیرعلی : مال اون شدی یا نه ؟
: اگه بودم فکر می کنی اینجا بودم
امیرعلی : غزال چی ؟
: اون به خاطر من اومده ، که تنها نباشم
امیرعلی : اون شب تو حیاط با اون همکار بابات در مورد چی حرف می زدی ؟
: تو کجا بودی ؟
امیرعلی : بهم بگو می خواهم بدونم
: در مورد خودش و نامزدش
امیرعلی : نامزد داره
: داشت باهام دعوا کردند و جدا شدند
امیرعلی : پس اومده بود تا دل تو رو بدست بیاره
: نه
بریم بچه
از جام بلند شدم : آره بریم
امیرعلی : شما برید من میام
غزال : بیا بریم
امیرعلی : حساب کنم میام
غزال : حساب کردم بیا بریم
امیرعلی اخم هاش و توی هم کرد : کار بدی کردی آدم وقتی با یک مرد بیرون میاد ، دست تو جیبش نمی کنه
غزال : ما دعوتت کردیم ، دفعه دیگه تو دعوت کن
امیرعلی : فرقی نداره
: حالا بیان بریم
به سمت ماشین رفتیم
غزال : آرینا ، ساحل پیام داده
: خوب
غزال : نوشته برای بیست تیر بلیط رزرو کرده
: ببینه شاهرخ می تونه بیاد ؟
غزال : باشه بزار بپرسم ببینم بهش اصلاً گفته
امیرعلی به من نگاهی کرد ، ولی من اصلاً توجه نکردم .
غزال جلو جلو رفت
امیرعلی : کجا می خواهی باهاش بری ؟
: چند نفریم همیشه با هم میریم مسافرت
امیرعلی : حالا باید اونم باشه
فقط بهش نگاه کردم
آره بهش گفته اون موافق بوده
: خوب پول و چطوری به دستش برسونیم
غزال : گفت خودش میده بعد بدیم بهش
: باشه ، بهش بگو اوکی کنه
زمانی که خاطره هایت از امیدهایت قوی تر شد .پیرشدنت شروع میشود
ارسالها: 3747
#118
Posted: 16 Aug 2012 12:54
امیرعلی اخم هاش توی هم رفت و دیگه هیچی نگفت .
گوشی غزال زنگ خورد : شاهرخ . بله
به ماشین رسیدیم امیرعلی با کلیدش هاش بازی می کرد . در باز کردم : بفرمائید
امیرعلی : ممنون من خودم میرم
: بیان سوارشین ما هم که داریم همون راه و میریم
امیرعلی : من جایی کار دارم
غزال : خوب بگو کجا می بریمت بعد میریم خونه
امیرعلی : آخ
غزال : سوار شو دیگه
مجبوری سوار شد
: چی شد شاهرخ چی گفت
غزال : سلام رسوند ، به امیرعلی به شما هم سلام رسوند
امیرعلی : مگه من و می شناس
غزال : اره اون دفعه که اومده بود بهش در مورد تو گفتم
از توی آینه به امیرعلی نگاه کردم : سلامت باشند
غزال : آخ جون مسافرت
: همون جایی اون دفعه
غزال : نه میریم جزایر اطرافش
: خوب
غزال : امیرعلی تو نمیای مسافرت
امیرعلی : نه ممنون
غزال : می خواهیم بریم ترکیه تو هم بیا
دلم می خواست غزال و خفه کنم ، این و با خودمون کجا ببریم
امیرعلی : نه نمی تونم بیام
غزال : هر جور راحتی ، در هر صورت من و آرینا خوشحال می شدیم بیای
امیرعلی : شما لطف دارید
: اگه برنامت جور میشه بیا
امیرعلی : نه جور نمیشه
: چند روز است
غزال : بیست روز ، با تور نمیریم
: با تور که بهتر
غزال : نه ساحل میگه تور اونجا ها ما رو نمی بره خودش راهنما میشه
: خوب ببینیم این بار چی میشه
زمانی که خاطره هایت از امیدهایت قوی تر شد .پیرشدنت شروع میشود
ارسالها: 3747
#119
Posted: 16 Aug 2012 12:54
غزال : شاهرخ بلد
: خدا کنه مثل پارسال خوش بگذره
غزال : چقدر دلم می خواست پارسال می تونستم بیام
: خوب بجاش امسال میای دیگه
غزال : آره
امیرعلی فقط گوش می کرد .
غزال برگشت سمت امیرعلی : ساکتی
امیرعلی : شما دارید در مورد مسافرت حرف می زنید من چی بگم
غزال : تو کبابی چه می گفتید به هم
امیرعلی توی آینه رو نگاه کرد : در مورد مدرسه جدید حرف می زدیم
غزال : اون که خودم بودم بعدش چی می گفتید
امیرعلی نمی دونست چی بگه
: امیرعلی در مورد شاهرخ سوال کرد
غزال : جدی ، مگه دیدیش
: اره
غزال : کی دیدیش
امیرعلی : همون روز که تشریف آوردن و در مورد منزل شما سوال کردند
غزال : مگه از تو سوال کرد
امیرعلی : نه از عمو مصطفی ، منم همون جا بودم
غزال : اون همسفر ماست
امیرعلی : خوب . ببخشید بپیچید توی این جاده
از جاده خارج شدم رفتیم توی همون جاده ، بعد از یک ربع رانندگی به یک روستای دیگه رسیدیم
امیرعلی : همینجا اگه ایراد نداره نگه دارید تا من بیام
: باشه
نگه داشتم و اون پیاده شد . رفت
غزال : چی شده تو لک
: دلم نمی خواست بهامد ببین
غزال : برای این ناراحت
: هم بهامد هم شاهرخ
غزال : شاهرخ برای چی ؟
: اون شب اون ما رو دید می زده
غزال : جون من
: اره
غزال : ای پسر فضول
: آره برای همین می خواست بدون چه نسبتی با ما داره
غزال : ولی وقتی گفت شما من و چطوری معرفی می کنید ، می خواستم بگم من اگه تو رو به بابام معرفی کنم ، همون جا من و می کشه بگم بچه کجایی
: گناه داره بابا پسر خوبی
زمانی که خاطره هایت از امیدهایت قوی تر شد .پیرشدنت شروع میشود
ارسالها: 3747
#120
Posted: 16 Aug 2012 12:55
غزال : بابای من و که میشناسی ، اگه شاهرخ قبول کرده فقط به خاطر بابای تو بوده
: بله این و می دونم
غزال : بابام بفهمه با یک بچه روستایی اینقدر صمیمی شدم
: غزال این طوری حرف نزن مهم اینکه بچه خوبی
غزال : چه غیرتی هم هست
: خوب دیگه
غزال : چقدر ناراحت شد من پول غذا رو حساب کردم
: به این میگن مرد
غزال : راستی به بهامد چی گفتی
: پسر پررو زل زده تو چشم هام میگه من اون بوسه رو فراموش نکردم
غزال : جدی میگی
: همچین دلم می خواست بزنم تو دهنش
غزال : می زدی
: اونم برای همین اومده بود
غزال : چقدر رو داره
: باز این بچه پررو دیگه سوال می کنه اتفاق خواستی بینتون افتاده که اومدی اینجا
غزال : می خواستی بگی تا چند وقت دیگه بچه ام به دنیا میاد
: همینم مونده
غزال : دیگه چی گفت
: هیچی بیا برگرد پیش خودم ، با من باش
: فکر کرده خیلی ازش خوشم میاد که برگردم پیشش هنوز اون کار زشتش و فراموش نکردم ، میگه دوستت دارم . منم بهش گفتم تو دنبال یکی هستی که باهات لجبازی کنه ولی تو نامردی از پشت خنجر می زنی
غزال : خوب گفتی
: همینم مونده برگردم پیش کسی که اصلاً بهش اعتماد ندارم
غزال : به این امیرعلی چی ؟
: غزال چرت نگو اون فقط یک کسی که اینجا به من و تو خیلی محبت کرده و یک دوست نه چیز دیگه
غزال : ولی تو برای اون اینطوری نیستی ، همیشه از من حال تو رو می پرسه
: آره بهم گفت چرا تو خونه می مونم ، ببین غزال اگه این بار بهت گفت بهش بگو من و اون اصلاً به درد هم نمی خوریم
غزال : فکر کن از تایلند با خبر بشه
زمانی که خاطره هایت از امیدهایت قوی تر شد .پیرشدنت شروع میشود