انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
خاطرات و داستان های ادبی
  
صفحه  صفحه 6 از 19:  « پیشین  1  ...  5  6  7  ...  18  19  پسین »

هرگز رهایم نکن


مرد

 
دستم رو گرفت خواست ببوسه كه تند كشيدم عقب : نه اتفاقا درست درست اومدم ، رها از دستم ناراحتي؟
نه خوشحال خوشحالم ، خودم رو عصباني گرفتم وپريدم طرفش : چرا سر من داد زدي بچه پررو
پتو از دورم افتاد كه سريع گرفتمش : اينجوري نميشه باهات دعوا كرد ، برو بيرون تا لباسم رو عوض كنم
مثه بچه ها سرش رو انداخت بالا : نميرم ، اينجوري بهتره ، چشاي منم تقويت ميشه
با بالشت زدم تو سرش : با زبون خوش برو بيرون ، آفرين پسرم ، منكه ميدونم تو الان ميري بيرون ، بدو مادر
دست به سينه تكيه داد به ديوار : نميرم
پس من ميرم بيرون
خونسرد : باشه تو برو اما منم باهات ميام
اه علي اذيت نكن ديگه برو بيرون
وقتي ديدم از جاش تكون نميخوره بلند شدم و لباسام روبرداشتم تا برم بيرون كه صدام زد : رها؟
برگشتم طرفش : آفرين ميدونستم ميري بيرون
خنديد : نه فقط من يه ساعته كه تو اتاقت هستم الانم سعيد تو سالن هست اگه تو رو اينجوري ببينه ........... خودداني
با حرص نگاش كردم : خوب برو بيرون
خنديد
اه علي؟
جانم ، چيه ميخوام پيش نامزدم باشم بده؟
آره بده ، ما كه هنوز نامزد نيستيم
خوب ميشيم كه
حالا تا بشيم ، تو نامحرمي
قول ميدم نگاه نكنم ،
برگشت طرف ديوار : اصلا من روم رو ميكنم به ديوار خوبه؟
بچه گول ميزني ، اون طرف كه آينه هست من قشنگ توش معلومم
برگشت : خوب اينطرفي خوبه ، رها تو به من اعتماد نداري؟
كلافه : بحث اعتماد نيست ، زشته من خجالت ميكشم
من كه گفتم نگاه نميكنم
روم رو كردم طرف اسمون : اي خدا ببين واسه يه لباس عوض كردن بايد چه مصيبتي بكشم ، نگاش كردم : نخند ، تو كه نميخواي نگاه كني خوب برو بيرون
اگه برم بيرون سعيد ميفهمه تو بيدار شدي بعد مياد سر خر ميشه
زمانی که خاطره هایت از امیدهایت قوی تر شد .پیرشدنت شروع میشود
     
  
مرد

 
سر خر عمه ات هست
برگشتيم طرف سعيد كه تو در وايساده بود با لبخند به ما نگاه ميكرد : علي آقا خوش ميگذره؟چش من رو دور ديدي و دار...
پريدم تو حرفش : بابا كمرم خم شد اين پتو سنگينه ، بريد بيرون تا من لباس بپوشم
سعيد دست علي رو گرفت : بيا بريم چش در امده
پتو رو انداختم رو تخت و به خودم تو آينه نگاه كردم : يه تاپ سفيد كه فقط رو سينه هام و يه خورده از شكمم رو گرفته
بود كه پايين سينه اش هم حرير بود ، با شلوار مشكي ام تنم بود
سريع لباس مشكي آستين بلندم رو روش پوشيدم و رفتم بيرون ، علي با ديدنم يه چشمك زد و خنديد
سعيد : علي من اينجا بوق نيستما غيرت دارم
رفتم چاي اوردم و نشستم كنار سعيد
سعيد نگام كرد : چرا اينجا نشستي؟برو كنار علي بشين
علي : اه خودت الان گفتي غيرت داري و..
بابا من گفتم كه حال شما دو تا رو بگيرم
ما كه حالمون گرفته نشد درسته علي؟
سعيد : به هر حال برو كنار علي بشين ، دلم نميخواد آه و نفرين دو تا كركس عاشق پشت سرم باشه
من و علي همزمان پريديم طرف سعيد ، كه اون جيغ زنون فرار كرد
******
با صداي زنگ موبايلم از خواب بلند شدم : بله؟
زهرا : رها تو كجايي؟زود باش بيا ديگه ديرم شد
خواب آلود گفتم : كجا بيام؟
شروع كرد به داد و بيداد : رها تو هنوز خوابي؟ناسلامتي امروز نامزدي منه ها
خميازه اي كشيدم : نامزديت شبه به الان چه؟
عصباني داد زد : بدو بيا ببينم هزار تا كار دارم
خوب بابا چرا داد ميزني؟ساعت چنده؟
هفت ، رها بدو.... يكي از اون ور صداش زد : باشه اومدم ، رها نيم ساعت ديگه اينجا باش ، بخدا اگه دير كني ديگه نه من نه تو
تا اومدم اعتراض كنم تلفن رو قطع كردم : ديوونه من كله سحر پاشم برم اونجا بگم چند منم؟
غرغر كنون رفتم دست و صورتم رو شستم و رفتم تو اتاق رضا تا سعيد رو بيدار كنم : سعيد سعيد
يه غلت خورد : هون
پاشو من روبرسون خونه دوستم
چشاش رو باز كرد : واسه چي من؟
خوب داداشمي ديگه
من غلط بكنم داداش تو باشم ، برو دختر عمه ، برو مجنون رو صدا كن ، تا عشقش رو ثابت كنه ، اگه با اولين صدا پاشد و با خوشرويي تو رو رسوند معلوم ميشه كه خيلي خره كه از خواب ناز پاشده كه تو رو برسونه اگه بيدار نشد يا به زور بيدار شد بيا به من بگو تا من بعد لباش رو ماچ كنم و..
سخنراني بسه بگير بخواب پسر دايي
از اتاق رضا اومدم بيرون و رفتم تو اتاق ريما ، رفتم بالاي سرش نشستم يه چند دقيقه نگاش كردم كه يهو ياد زهرا
زمانی که خاطره هایت از امیدهایت قوی تر شد .پیرشدنت شروع میشود
     
  
مرد

 
افتادم : علي؟
جواب نداد
علي؟
آروم چشاش رو باز كرد و دوباره بست : علي؟
سريع چشاش رو باز كرد : جان؟
سرم رو انداختم پايين : من رو ميرسوني خونه دوستم
تو جاش نشست : الان؟
نگاش كردم : آر.......تو خجالت نميكشي جلو من لخت نشستي؟
دست كشيد تو موهاش و خنديد : نه ، مگه تو ديروز خجالت كشيدي؟البته تو خوشگل تر و...
با حرص از جام بلند شدم : پررو
رفتم تو اتاقم و سريع وسايلم رو جمع كرد ومانتو مجلسي ام كه رو يقه و آستين هاش سنگ دوزي شده بود رو برداشتم
و سريع رفتم تو سالن : علي زود باش ديرم شد
از تو آشپزخونه اومد بيرون : صبحونه نميخوري؟
نه
گرسنه ات ميشه ها
اونجا يه چيزي ميخورم ، فقط تو رو خدا زود باش
سال كه تحويل نميشه اينقدر عجله داري
با التماس : علي؟
خنديد و اومد جلو : جون دلم؟
اذيت نكن ، زهرا من رو ميكشه اگه دير برم
باشه ميريم اما قبلش يه قولي به من بده
كلافه گفتم : چي؟
با شيطنت نگام كرد : از اين به بعد اينقدر خشك بيدارم نكني ،
نگاش كردم
چيزي شده عزيزم؟
ساك رو برداشتم و رفتم طرف در : خيلي پررويي
سريع اومد جلوم : واسه اينكه گفتم اينجوري بيدارم نكني پررو ام
علي بخدا ديرم شد
باشه بريم
يه ربع بعد رسيديم خونه زهرا : مرسي ، همين جاست
تو هم ميري آرايشگاه
سرم رو تكون دادم : من نرم پس كي بره؟
با اخم : زياد خوشگل نكني ها؟
خودم رو اخمو گرفتم : باز حسود شدي؟
با ناراحتي : ميدونم ناراحت ميكنم اما ميترسم ، ميترسم يكي تو رو ازم بگيره
زمانی که خاطره هایت از امیدهایت قوی تر شد .پیرشدنت شروع میشود
     
  
مرد

 
بلند خنديدم : تو از اين شانس ها نداري ، قول ميدم خودم بدبختت كنم
اونم خنديد : قول قول
قول قول
اومدم برم پايين كه گفت : قديما وقتي دو نفر به هم قول مي دادن ، با چاقو يه كوچولو دستشون رو ميبريدن و به هم ميزدن ، اينجوري نشون ميدادن رو قولشون هستن
ميخواي ما هم الان دستمون رو ببريم و بهم بزنيم
دستام رو گرفت و نگام كرد : نه ، ما لبامون رو بهم بزنيم كافيه
دستم رو كشيدم بيرون : باز پررو شد.............اما علي با دستش رو دور كمرم رو گرفت من رو كشيد طرف خودش و لباش رو رو لبم
بدنم داغ داغ شده بود و دستام ميلرزيد سريع خودم رو كشيدم عقب : علي چيكار
با ديدن اشكاي علي حرفم رو ناتموم موند ، با پشت دستم اشكاش رو پاك كردم : واسه چي گريه ميكني
دستام رو گرفت و بوسيد : هيچي عشق من ، هيچي
بعد ذل زد تو چشام
ديدم اگه بمونم كار دست خودم ميدم : من برم كه حسابي دير شده
پياده شدم و زنگ خونه زهرا رو زدم
اي نميري رها ، چرا اينقدر دير اومدي؟
غر غر نكن بر ميگردما
بيا داخل ببينم
كمك زهرا وسايلش رو جمع كردم و همراه عسام كه مثه برج زهر مار بود رفتيم آرايشگاه
تو راه عسام به زهرا گفت كه اگه كاري داشت به داداشش زنگ بزنه چون اون داره ميره پيش سپيده
زهرا هيچي نگفت اما من مثه اسپند رو آتيش بالا پايين ميپريدم و تو دلم به زهرا فش ميدادم كه مثه بت نشسته بود وهيچي نميگفت
تا وقتي كه رسيديم جلوي آرايشگاه نقشه كشيدم كه چطوري عسام نتونه بره ديدن سپيده
موقع پياده شدن از عمد تاج زهرا رو صندلي عقب ماشين جا گذاشتم
زهرا تا پاش رو گذاشت تو آرايشگاه شروع كرد بلند بلند گريه كردن
رفتم بغلش كردم : گريه نكن عزيزم
ديدي رها ، ديدي چي گفت ، من به اصطلاح نامزدشم داره ميره سپيده رو ببينه
صبر داشته باش ، درست ميشه انشالله
رها مگه من چيكار كردم كه اين بلا قراره سرم بياد
از خودم جداش كردم : كدوم بلا : هنوز كه اتفاقي نيوفتاده ، حالا هم اشكات رو پاك كن
با پشت دست اشكاش رو پاك كرد : اصلا به درك كه رفتش ، امروز رو عشقه
با تعجب نگاش كردم كه بهم چشمك زد و رفت رو صندلي نشست و به خانم آرايشگر كه مات وايساده بود وما رو نگاه ميكرد گفت : من آماده ام ، خانم زود باشيد كه خيلي دير شد
بعد سرش رو چرخوند طرف من : تو هم بيا اينجا كنار من تا سنگام رو باهات وا بكنم
آرايشگره مشغول به كار شد و زهرا هم شروع كرد به حرف زدن : رها خوب گوش كن تو به جاي خواهر نداشته ام ، اول اينكه تو جشن به هيچ عنوان نميزاري من بشينم ، تا ديدي نشستم مياي به زور دستم رو ميگيري مياري وسط تا برقصم ديوونه خوب خودت برو برقص ، چه كاريه من بيام دستت رو بگيرم
يه اخم بهم كرد : نميشه ، زشته عروس زياد برقصه ، ميگن ترشيده بوده الان ذوق كرده ، بعد عسام رو هم مجبور ميكني بياد با من برقصه
اوه اوه وايسا ، ميخواي من رو بكشه
نه نترس فوق فوقش بهت چش غره ميره ، كه تو به روي مبارك نمياري ، آخه با من طي كرده كه باهام نميرقصه ابروم رو انداختم بالا كه خودش رو مظلوم گرفت : رها تو رو خدا ، تو كه نميخواي من آرزو به دل بمونم
خودت رو مظلوم نگير ، خر شدم بقيه اش؟
زمانی که خاطره هایت از امیدهایت قوی تر شد .پیرشدنت شروع میشود
     
  
مرد

 
با دختراي فاميل ما هماهنگ ميكني و گل به سر عروس يالله داماد و ببوس يالله رو ميخوني و برعكس
پريدم : برو گم شو ، عسام من رو ميكشه
رها جون من كه ميدونم تو ميتوني
عمرا
رها من كه به جزء تو كسي رو ندارم
نميشم
زهرا اينقدر التماس كرد كه قبول كرد ، ميخواست كاراي ديگه رو بگه كه آرايشگره دعواش كرد و اون ساكت شد بدون اينكه به زهرا چيزي بگم زنگ زدم به مامانش و گفتم كه تاج رو تو ماشين جا گذاشتم و به عسام بگيد تاج رو بياره نيم ساعت بعد عسام در حالي كه صورتش از عصبانيت قرمز بود اومد جلوي آرايشگاه و تاج رو به من داد گفت : من كه به زهرا گفتم اگه كار داشت به داداشش زنگ بزنه ، چرا به من زنگ زديد سركار خانم
منم بهش اخم كردم : به زهرا گفته بوديد به من كه نگفتيد در ضمن براي غريبه كار انجام كه نداديد دو قرت و نيم تون باقيه
دندوناش رو رو هم فشار داد : ديگه امري نيست سركار عليه
نه ميتونيد تشريف بريد
رفتم داخل و در رو محكم بستم كه آرايشگره بدجور نگام كرد : ببخشيد
زهرا : كي بود؟
تاج رو گذاشتم رو ميز : نامزد اخمو جنابعالي
ذوق زده شد : عسام؟
مگه تو چند تا نامزد داري؟آره عسام
چي ميگفت؟
آرايشگر : خانم تكون نخوريد ديگه ، همه آرايشتون به هم ريخت
اون روز هر نيم ساعت يه بار زنگ ميزدم به مامان زهرا و دستور ميدادم كه به عسام بگيد فلان چيز رو بياره و عسام هم تو رودبايستي واسمون مياورد ، آخرين بار زنگ زدم خودش گوشي رو بداشت : ديگه چيه رها خانم؟بابا خيالت راحت به يمن وجود شما من نتونستم برم پيش سپيده پس ديگه هي زنگ نزن
خودم رو زدم به كوچه علي چپ : پرستو ديگه كيه؟من زنگ زدم بگم واسمون ناهار بگيري بياري
كلافه گفت : واي خسته ام كردي شما؟چقدر دستور ميدي؟بيچاره شوهر آينده ات...
پريدم تو حرفش : اولا شما نميخواد دلت واسه شوهر من بسوزه ، ثانيا ناراحت نباشيد وقتي زهرا بله رو گفت خستگي از تنتون در ميره
نيم ساعت بعد عسام با غذا اومد كه وقتي من چنان اخمي به من نگاه كرد كه بابام تا حالا اينجوري بهم نگاه نكرده بود و منم كم نياوردم و با تاسف واسش سر تكون دادم
زهرا تو لباس دكلته شيري دنباله دار كه روش سنگ دوزي شده بود خيلي خوشگل شد ، زهرا با ديدن خودش تو آينه گفت : اي بر ذاتت عسام از تو آينه من رو نگاه كرد : به اصطلاح امروز بايد بهترين روز زندگيم باشه اما نيست خواستم دلداريش بدم كه گفت : نميخواد سخنراني كني ، زود باش بشين تا خانم كارش رو شروع كنم
ساعت 7 بود كه كارم تموم شد
زهرا لباس و شلوار بندري رو گرفت جلوم : بيا برو اينا رو بپوش
ناله گفتم : زهرا؟
چش غره بهم رفت : من اعصابم به حد كافي داغون هست تو داغونترش نكن
سرم رو تكون دادم
زهرا وقتي ديدم : اي رها نميري ، چقدر خوشگل شدي ، راحتي
سرم رو انداختم بالا : نه پاهام يه جوريه ، مي خاره ، اصلا راحت نيستم
ابروهاش رو تو هم كشيد : عيب نداره عادت ميكني ، لباست چي راحته؟
زمانی که خاطره هایت از امیدهایت قوی تر شد .پیرشدنت شروع میشود
     
  
مرد

 
يه نگاه به لباس چين چيني مشكي بندي ام انداختم : خوبه
زهرا چادر رو گرفت طرفم : بيا اينم سر كن
زهرا به جون مامانمم من نميتونم چادر رو جمع كنم ، بخدا ميخورم زمين آبروم ميره ها
من اين حرفا حاليم نميشه ، بايد سر كني
چادر رو سر كردم و زهرا درستش كرد و يه سرش رو انداخت رو شونه ام بعد بوسيدم : حالا ناز شدي
اومدن دونبالمون ، عسام با ديدن ما دوتا پوزخند زد و به من گفت : بايد شما رو هم برسونم؟
در عقب رو باز كردم نشستم داخل : صد درصد ، هر چي باشه دوست جون جوني نامزدتون هستم
عسام عصباني بدون اينكه در رو واسه زهرا باز كنه نشست پشت فرمون و به زهرا كه باز بغض كرده بود گفت : سوار شو
خنديدم و به زهرا چشمك زدم : زهرا ببين آقا عسام اينقدر عجله داره و هول هست كه يادش رفت در رو واست باز كنه زهرا خنديد و عسام زير لب به من چيزي گفت و پياده شد و در رو واسه زهرا باز كرد
تو راه من و زهرا تا تونستيم گفتيم و خنديديم و عسام هم از عصبانيت به ما چش غره رفت
وقتي رسيديم من زود تر پياده شدم تا تو فيلم نباشم و زهرا و عسام با هم رفتن داخل
داشتم چادرم رو از زير دست و پام جمع ميكردم كه يكي كنار گوشم گفت : ببخشيد خانم ، شما عشق من رو نديديد؟
برگشتم طرف علي : سلام
خم شد و صورتم رو بوسيد ، سريع رفتم عقب : اه علي نكن
چادرم رو كه داشت ولو ميشد رو گرفت و داد دستم : باشه ديگه تكرار نميشه ، بريم داخل
اطرافم رو نگاه كردم : پس سعيد كو؟
داخل پيش دوستت
لبرون انداختم بالا : دوست من؟
آره اسمش ياسي هست
ياسمنگولا؟
سريع رفتم داخل سعيد رو ديدم كه داشت با ياسمن وسط ميرقصيد
خواستم برم طرف سعيد كه دختر عمو زهرا صدام زد : رها جون زهرا كارت داره
با حرص رفتم پيش زهرا : چيه؟
زير لب گفت : من به تو چي گفتم
چي گفتي؟
بازوم رو نيشگون گرفت : رها؟
دستم رو گذاشتم رو بازوم : آهان يادم اومد ، باشه باشه
علي از پشت سرم : زهرا خانم مظلوم گير اورديد؟
اومد نزديك و با زهرا سلام كرد و تبريك گفت تو همين لحظه عسام هم اومد پيش ما علي به اون هم تبريك گفت
عسام به من نگاه كرد : مرسي ممنون ، فقط ببخشيد شما با رها خانم چه نسبتي داريد؟
علي خواست جواب بده كه نداشتم : ببخشيد حواسم نبود معرفي كنم ، ايشون علي نامزدم هستن
عسام به زور لبخند زد : خيلي خوشوقتم
همين موقع يه آهنگ شاد گذاشتن من با اشاره زهرا ، عسام رو مجبور كردم كه با زهرا برقصه ، عسام به ظاهر خنديد اما از
نگاش معلوم بود اگه ميتونست من رو شقه شقه ميكرد
با رفتن اونها علي اومد دستم رو گرفت و آروم گفت : رها شيطون شدي ها؟
دستش رو كشيدم و رفتيم يه جاي خلوت نشستيم : به قيافه من ميخوره شيطون باشم؟حرفايي ميزنيا
لپم رو كشيد : علي نكن زشته
خونسرد موز برداشت : من كه كار بدي نكردم فقط لپ نامزدم رو كشيدم
زمانی که خاطره هایت از امیدهایت قوی تر شد .پیرشدنت شروع میشود
     
  
مرد

 
با اخم نگاش كردم
ميخواستي حرص عسام رو در بياري؟
سرم رو تكون دادم : اره اما تو زياد دور ور ندار
دستم رو كه رو ميز بود رو تو دستش گرفت : نه نشد ديگه ، گفتي نامزدت هستم بايدم مثه نامزدها رفتار كنيم
مثلا چيكار كنيم؟
مثلا آهنگ بعدي ميريم وسط باهم ميرقصيم
خنديدم : رويايي قشنگيه ، اما ميدوني كه من بلد نيستم برقصم اگه بلد بودم هم باهات نميرقصيدم
اخم كرد : رها تو حتما بايد رقص ياد بگيري ، نميشه كه من فقط تو عروسيمون برقصم اونم تنها
دولا شدم تا ساق پام رو بخارونم : باشه ياد ميگيرم
خنديد : رها يعني من و تو ....خدا كنه زود اين چند روز بگذره تو مال خود خودم بشي
خواستم جوابش رو بدم كه چشمم افتاد به ياسمن و سعيد كه هنوز وسط بودن ، از جام بلند شدم : الان برميگردم
سريع رفتم پيش اونها : به به خواهر گلم
سلام پسر دايي
سعيد ابروهاش رو انداخت بالا : سلام خوبي؟
تو بهتري
ياسمنگولا اومد جلو دست سعيد رو گرفت : سعيد جون اينو ول كن ، باز قاطي كرد
بهش چش غره رفتم : باز تو كاري كه بهت ربط نداشت دخالت كردي شما؟ بعد زير لب گفتم : انگار فضولي نكنه ميميره ياسمنگولا قرمز شد و خواست جوابم رو بده كه گفتم : پسر دايي ، لطف ميكني باهام بيايي؟كار خصوصي باهات دارم بدون اينكه به ياسمن كه داشت زير لب بهم چيزي ميگفت توجه كنم رفتم پيش علي و سعيد هم پشت سرم اومد
كنار علي نشستم ، سعيد رو به روم وايساد : رها چيه؟ناراحتي؟من كار بدي كرد؟
با اخم : ناراحت نيستم ، سعيد تو با هر كي دلت ميخواد باش اما فقط دور ياسمنگولا رو يه خط قرمز بكش
علي خنديد : ياسمنگولا كيه؟
همون ياسي خانم شما
سعيد چرا؟
واسه خاطر ارا ، من و اين باهم دشمن خوني هستيم هر كاري ميكنيم تا حال هم رو بگيريم ، جدا از اين ياسمنگولا چيزه..
علي : اه رها ، تو چرا اينجوري شدي؟
اصلا اينهمه دختر اينجاست ، تو چرا چسبيدي به اين دختره ي...
زمانی که خاطره هایت از امیدهایت قوی تر شد .پیرشدنت شروع میشود
     
  
مرد

 
سعيد" : الهي به درد بي دوي دختري دچار شم اگه دروغ بگم ، خودش اومد سراغ من ، شاهدم دارم مگرنه علي
علي خنديد : من چيزي نديدم
سعيد : اصلا حواسم نبود كه تو حواست پيش اون دختراي دم دري بود و نديدي كه ياسي اومد سراغ من
علي هول شد : رها به جون خودت ، داره دروغ ميگه عين سگ
بهش خنديدم : ميدونم
سعيد : رها مثه اينكه زهرا كارت داره
برگشتم طرف زهرا كه ديدم داره واسم خطو نشون ميكشه : سعيد يه كاري بگم واسم انجام ميدي
رو صندلي لم داد : تا چي باشه و چه سودي هم واسه من داشته باشه
نخواست بابا ، علي تو چي؟
سعيد : علي تو رو خدا بگو نه تا بهش بخنديم
به كوري چشم تو هم شده ميگم آره ، بگو رها جون
بري به گروه اركست بگي آهنگ گل به سر عروس... رو بخونن
دو نيم شب بود كه زهرا رضايت داد كه ما بريم خونه ، موقع خداحافظي زهرا بغلم كرد : مرسي از اينكه اومدي ، خيلي خيلي دوست دارم
آروم گفتم : بچه خر ميكني؟
نه بخدا راس ميگم
حتي بيشتر از عسام
من رو هل داد عقب : ديگه پررو نشو
زدم رو دستم : بشكنه اين دست كه نمك نداره ، امشب اين آقا عسامت اگه ميتونست من رو كشته بود اونوقت تو..
خنديد : دفعه آخر كه بلندش كردي برقصه ، من گفتم الانه كه يه چيزي بهت بگه خيلي ملاحظه رو كرد والله...ببخشيد
ميدونم خيلي اذيت شدي
خودم رو ناله گرفتم : گفتي اذيت ، الهي خدا بگم چيكارت كنه
واسه چي؟
واسه اين شلواره ، بخدا مردم از بس ساق پام رو خاروندم ، بي ساق پا شدم رفت
شروع كرد يه خنديدن
آره بخند خنده ام داره تو كه شوهر كردي خيالت راحت شد ، اما من بدبخت چي؟كي مياد يه دختر عليل رو بگيره كمتر چرت و پرت بگو ، اما از شوخي گذشته علي جاي برادرم خيلي پسر خوب و ساده ايه
كجا ساده هست؟ما ساده ايم كه فكر ميكنيم اون ساده
علي : رها جون بريم؟
دوباره با زهرا روبوسي كردم : خوشبخت بشي ، فعلا باي باي دوس جون
با عسام هم خداحافظي كردم و سوار ماشين شدم
سعيد : جشن شون باحال بود ، اما عسام زياد خوشحال نبود
حيف زهرا كه گير عسام افتاد
سعيد : يا برعكس
رو صندلي عقب دراز كشيدم : اصلا چه ستاره سوخته اي هستيم ما زنا كه گير شما قوم ظالمين ميوفتيم
سعيد خميازه اي كشيد : يا برعكس
بعد زد رو شونه علي : مجنون يه خورده گاز بده دارم از خواب ميميرم
زمانی که خاطره هایت از امیدهایت قوی تر شد .پیرشدنت شروع میشود
     
  
مرد

 
با صداي زنگ موبايلم از خواب بيدار شدم زهرا بود : سلام خروس نه اشتباه شد مرغ بي محل
سلام رها جون ، خواب بودي؟
خميازه اي كشيدم : تو كار و زندگي نداري كله سحر زنگ ميزني خونه مردم ، نه اصلا تو خجالت نميكشي؟
خنديد : نه آخه نقاشيم خوب نيست ضمنا كله سحرم نيست 8 صبحه
تو خونه ما 8 صبح كله سحره ، اصلا تو چرا زنگ زدي اينجا ، تو الان بايد پيش عسام جونت باشي
زهرا زد زير گريه ومن مثه سگ پشيمون شدم : زهرا چي شده؟
هيچي
بخاطر حرف من ناراحت شدي؟ببخشيد
ميون گريه : نه بابا ، همينجوري دلم گرفته
از رو تختم بلند شدم و رفتم جلوي آينه : خوب برو دستشويي دلت وا بشه
خنديد : زهر مار ، جدي باش
يه دستمال مرطوب برداشتم و زير چشمم كه سياه بود رو پاك كردم : من جدي ام بگو
مياي بريم لب دريا
الان؟
آره
من رو گول نزن زهرا خانم ، بگو چي شده
هيچي
پس چرا بريم لب دريا
واه رها؟تو حالت خوبه؟
خودتي زهرا جون ، اما نه حوصله ندارم تازه فردا ميخوايم برگرديم
با ناراحتي گفت : پس من چه جوري با تو حرف بزنم
من ميگم يه چيزيت هست تو بگو نه ، چي شده؟
پشت تلفن تميتونم بگم
بيا خونه ما
نه زشته
همين كه گفتم ، تا يه ساعت ديگه خونه مايي ناهارم ميموني
نه رها مزاح...
پريدم تو حرفش : زود بيا خداحافظ
تلفن رو قطع كردم : معلوم نيست چي شده ، اما هرچي هست زير سر عسامه
تند تند خونه رومرتب كردم و رفتم تو آشپزخونه تا واسه ناهار يه چيزي درست كنم
صبح بخير
همونطور كه مرغ رو تيكه ميكردم : صبح تو هم بخير ، چرا زود بيدار شدي؟
رو كابينت رو به رويم نشست : قراره با علي برم بازار
زمانی که خاطره هایت از امیدهایت قوی تر شد .پیرشدنت شروع میشود
     
  
مرد

 
مرغ ها رو شستم و گذاشتم تو قابلمه : پس برو بيدارش كن هوا گرم ميشه ها شما هم كه به گرما عادت نداريد گرمازده ميشيد
باشه مامان بزرگ ، تو چرا زود بيدار شدي؟بيدار شدم اول رفتم تو اتاقت كه اذيتت كنم ديدم نيستي
خنديدم : حالت گرفته شدا ، زهرا داره ميايد اينجا بخاطر همين زود بيدار شدم والله ميخوابيدم تااااااااااااا شب
پريد پايين و اومد صورتم رو بوسيد : قربون خواهركم برم كه عقده خواب داره
آره كه عقده دارم مگه تو يه روز گذاشتي من تا هر وقت دلم ميخواد بخوابم
خنديد : رها اين دوستت يه جوري هست
متعجب گفتم : چه جوري؟ خيلي دختر خوبي هستش
تند گفت : من كه نگفتم دختره بديه فقط ديشب انگار اين دو تا رو به زور به عقد هم در اوردن ، هيچ كدومشون خوشحال نبودن ، مخصوصا عسام
مگه بهت نگفتم؟اين دو تا ناف بر بودن ، مجبورن كه با هم باشن بعد از يه سال هم .....
سعيد با صداي نسبتا بلند گفت : دروغ ميگي؟خاك تو سر پسره ، زهرا چرا قبول كرد؟حالا ميخواد چيكار كنه؟واي چه آدماي بي فكري پيدا ميشه ، اگه جدا بشن فقط واسه زهرا بد ميشه ، حيف دختر به اين نازي....
دستش رو گرفتم : آروم سعيد ، چته تو؟اونا مجبور بودن ، فكر ميكني به همين سادگي قبول كرد؟نه داداشي ، از وقتي كه زهرا رو ميشناسم داشت خودش رو به آب و آتيش ميزد كه نذاره اما خوب قسمتش اين بوده ديگه ، حالا تو چرا ناراحتي؟نكنه ازش خوشت مياد؟آره
خنديد و سرش رو انداخت پايين : راستش...نميدونم چطوري بگم؟
يه صندلي واسه خودم كشيدم عقب روش نشستم : راحت باش ، ازش خوشت مياد؟ديوونه چرا زودتر نگفتي؟
رو صندلي رو به رويم نشست : راستش... من... همه دختراي دنيا رو دوس دارم البته به چشم غير از خواهري و اگه ميتونستم با همه شون..
عصباني پريدم طرفش كه اون فرار كرد : بي شعور من رو سركار ميزاري؟
همونجور كه فرار ميكرد : به جون رها ، اگه سركارت گذاشته باشم بخدا راست گفتم
دويدم دنبالش كه رفت تو اتاق علي شروع كرد به داد زدن
علي از خواب پريد و به ما دو تا نگاه كرد : چي شده؟
علي تو رو خدا جلوي اين وحشي رو بگير ميخواد من رو بزنه
علي اومد بينمون وايساد : چيكارش كردي؟
بخدا هيچي داشتيم با هم حرف ميزديم كه يهو رم كرد
باز پريدم سمتش كه علي سعيد رو گرفت : بيا رها بزنش
محكم بازوش رو گاز گرفتم كه داد بلند شد : مگه تو بلا نسبت خودم سگي كه گاز ميگيري؟
سگ خودتي بي تربيت
آستينش رو زد بالا به بازوش كه جاي گاز من مونده بود رو نگاه كرد : وحشي ، نگاه كن بازوم رو چيكار كردي؟خدا كنه جاش بره والله من جواب مردم رو چي بدم؟بگم جاي گاز كيه؟
زمانی که خاطره هایت از امیدهایت قوی تر شد .پیرشدنت شروع میشود
     
  
صفحه  صفحه 6 از 19:  « پیشین  1  ...  5  6  7  ...  18  19  پسین » 
خاطرات و داستان های ادبی

هرگز رهایم نکن


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA