ارسالها: 1484
#31
Posted: 20 Nov 2012 19:37
يکي دونفري ازم تقاضا کردن ولي چشماي داريوش که مثل دوتا ليزر تا ته قلبم رفته بود چهارچشمي مواظبم بود
احساس ميکردم با يه حرکت اضافه منفجر ميشم
بعد ازشام گيلاساي شامپاين بود که بالا رفت
چشمم به داريوش بود ...........يه سرِ رفت بالا.............
دست بلند کردو يکي ديگه خواست
نکنه زياده روي کنه ؟؟؟؟؟اگه حالش بد بشه چي ؟؟واي من باهاش چيکارکنم ؟؟؟؟
گيلاس بعدي چي بود، نميدونم .ولي اونم رفت کنار قبلي .
تا اخرشب دو سه تا زهر ماري ديگه که اصلا اسمشونم نميدونستم بالا فرستاد.
سراخري جلوشو گرفتم نمي تونستم ريسک کنم
با چشمام التماس کردم
خداروشکر بعدازخوردن اون همه بازم حالش به جا بود وگيج ومنگ نبود
دستمو که دور ليوان گذاشتم روشو برگردوند به سمتم و به چشمام نگاه کرد
دستاش شل شدو گيلاس و ازش گرفتم .................
ته چشماش اونقدر غم بود که ناخواسته دستمو بردم سمت دستش
انگار که داشتم تو غم چشماش اب ميشدم .
باصداي علي به خودمون اومديم
_ بفرمائيد کيک
داريوش زود دستشو کشيد
انگار که از يه عالم ديگه برگشتيم
بدون ميل بشقاب کيک وگرفتم
حالم خوب نبود هنوز تو فکر چشماي داريوش بودم .چرا اينقدر ناراحته ؟؟؟
اخرشب موقع رفتن شد
علي براي خداحافظي تادم در اومد
_داريوش جان يادت نره موقع عروسيت ماروهم دعوت کني ها ب...الاخره هم من تو رو ميشناسم هم مريم خانم رو
عصباني شدم........... اين مرتيکه ديگه این وسط چي مي خواست ؟
داريوش با تعجب وچشماي ريز شده يه نگاه به من کردو يه نگاه به علي .
درسته که تاخرخره خورده بود ولي جنبش بالا بود وحالش روبه راه.... مثل اينکه دوزاريش افتاد که هيچي نگه بهتره
فقط بابت زحمت هاي اون شب تشکر کردو دستمو کشيد ....منم با سر خداحافظي کردم و دنبال داريوش کشيده شدم بيرون .
واي خدا طوفان تو راهه .
علي پشت سرش دوئيد وگفت
تو که بااين حالت نميتوني پشت فرمون بشيني خودم ميرسونمت
YEMARD
ز چشمت چشم آن دارم ، که از چشمم نیاندازد
به چشمانی که چشمانم ، به چشمان تو مینازد
زکات چشم ، چشمی سوی چشم ما کن
که چشمم را بجز چشمت ، دگر چشمی نمی سازد . . .
ارسالها: 1484
#32
Posted: 20 Nov 2012 19:39
تمام طول راه و داريوش سکوت کردومرتضي پاشايي اهنگ چشماي من وخوند
چشاي من دنبالته
دلم هنوز تو فکرته
ميخوام بگم دوست دارم
هنوز صدامو يادته
ميخوام بفهمي حالمو
خودت بياي سراغمو
دلم ميخواد بهم بگي
سوال بي جوابمو
استرس ودلشوره حتي نميزاشت از اهنگ لذت ببرم
ااَاااه علي، اخه اين چه کاري بود که کردي ؟؟
من که جوابتو داده بودم... خودت که بهتر اخلاق داريوشو ميشناختي حالا بايد حتما به روي خودت مياوردي که چي بينمون گذشته
واي حالا من با داريوش چيکار کنم !!!
خودمم ميدونستم داريوش مثل يه بمب تو خونه منفجرميشه
گفتي نميدوني چه طور
هميشه عاشق بموني
بازم تلاشتو بکن
ايندفعه شايد بتوني
واي اين اهنگ معرکه ست چرا من تا حالا نشنيدم .چقدر قشنگ ميخونه
اصلا از اون حال و هوا دراومدم ورفتم تو هپروت ....خيلي قشنگ ميخوند
هوس نبوده بين ما
تهمت ناروا نزن
خودم بهت پس ميدادم
دلي که ميسپردي به من
کمترين کاري که اين اهنگ کرد منو از شرايط وخيمي که توش بودم نجات داد
فکر وگذاشتم براي خونه ورفتم به گذشته ها
علي بدون هيچ حرف اضافه اي خداحافظي کردومنو باداريوش تنها گذاشت
درخونه که باز شد ترس واضطراب مثل يه گردباد دورمو گرفت
بااسترس قدم گذاشتم تو خونه
واي نکنه دوباره عصباني بشه اخه ما که چيزي نميگفتيم .
سرمو انداختم پائين و مثل يه گربهءملوس داشتم ميرفتم به اطاقم که صداي داريوش ،سرجام ميخکوبم کرد
_مريم
صداش شل وول بود... حتي جرات نداشتم برگردم
پشت سرم ايستاد.... يه حسي ميگفت داريوش مست ترازاونيِ که نشون ميده ..................
برنگشتم ،يعني جرات نداشتم ،ناجورتابلو بود حالش خوب نيست
YEMARD
ز چشمت چشم آن دارم ، که از چشمم نیاندازد
به چشمانی که چشمانم ، به چشمان تو مینازد
زکات چشم ، چشمی سوی چشم ما کن
که چشمم را بجز چشمت ، دگر چشمی نمی سازد . . .
ارسالها: 1484
#33
Posted: 20 Nov 2012 19:40
قسمت سوم تولد علی
سرمو انداختم پائين و مثل يه گربهءملوس داشتم ميرفتم به اطاقم که صداي داريوش از پشت... سرجام ميخکوبم کرد
_مريم ...
صداش شل وول بود ...حتي جرات نداشتم برگردم
پشت سرم ايستاد... يه حسي ميگفت داريوش مست ترازاونيکه نشون ميده ..................
برنگشتم ،يعني جرات نداشتم ،
ناجورتابلو بود حالش خوب نيست دستاش ورو بازوم احساس کردم
سرشو از پشت رو موهام گذاشت ويه نفس عميق کشيد .
_امروز چه قدر قشنگ شدي
واي مستِ مسته ،حالا چيکارکنم .......
_خيلي وقت بود که يادم رفته بود تو هم يه دختري وميتوني لوند وزيبا باشي
_چرا باهام نرقصيدي ؟ميخواستم باهات برقصم ولي نشد .عيب نداره حالا ميرقصيم
ضربان قلبم رفته بود روهزار
چي داره ميگه این مشنگ ؟؟؟؟
برم گردوند ودست انداخت دور کمرمو اون يکي دستمو هم گرفت
واي حالش خوش نيست ..........چت کرده .............داره بامن ميرقصه ...........نکنه کاردستم بده ...........
خودمو ازش جدا کردم ولي اون مثل چسب بهم چسبيده بود وول نميکرد
_ميدوني وقتي از اطاق دراومدي چه حالي شدم؟؟ دلم ميخواست خودم ترتيب اون لباي صورتي روبدم
دلم ميخواست مال خودم باشي ....اين لباسو گرفتم که کسي نگاه چپ بهت نکنه ،
که کسي چشمش دنبالت نباشه ...،ولي بي شرفا بازم دلشون پيش تو بود
ميدوني چقدرخوشم اومد که سرتو بالا نکردي...
دستش دور کمرم محکم تر شد .........
بادست ازادش گل سرمو باز کردو دست شو مثل شونه کرد توموهام
_عاشق موهاتم مريم ...يه وقت کوتاهشون نکني ...به دنيا هم اجازه نميدادم موهاشو کوتاه کنه
موهامو ناز ميکرد ودستشو بين موهام حرکت ميداد ..کم کم داشتم شل ميشدم
منم يه دختر بودم با حساي مختلف جنسي ....
دوست داشتم که ازم تعريف بشه... که يه کسي مثل داريوش دراغوشم بگيره ونازمو بکشه
YEMARD
ز چشمت چشم آن دارم ، که از چشمم نیاندازد
به چشمانی که چشمانم ، به چشمان تو مینازد
زکات چشم ، چشمی سوی چشم ما کن
که چشمم را بجز چشمت ، دگر چشمی نمی سازد . . .
ارسالها: 1484
#34
Posted: 20 Nov 2012 19:41
من از صميم قلب داريوشو دوست داشتم ...اين حسي بود که خيلي وقت بود راجع بهش ميدونستم
ولي به روي خودم نمي اوردم
تودستاي داريوش پيچ ميخوردم وبالا ميرفتم
حس شيرين خواستن توام با هوس دست وپامو بسته بود .
_واي مريم ...چي به خودت زدي؟؟؟؟؟ تو چرا امشب اينقدر خواستني شدي؟؟؟؟
علي حق داره! تو تکي دلم ...ميخواد تو خودم حلت کنم .
منو بيشتر به خودش فشرد
سرشو پائين اورد وزل زد به لبام
_ميدونستي خيلي وقتا که سکوت ميکني ولبها ت تکون نميخوره دلم ميخواد خودمو بکشم .
مريم چراحرف نميزني؟؟ دلم براي صدات تنگ شده .
چشماش خمارترشدوادامه داد
_ميدوني امشب لبات بدجوري به هوس انداختتم
جلو اومد
فاصلمون اونقدر کم بود که هرم نفساش تو صورتم مثل باد گرم کويري پرحرارت بود
لباش که روي لبام نشست يه چيزي مثل قِل قِلک دلمو لرزوند وبدنم شروع کرد به لرزش .
فکرم نهي ميکرد
نه... نبايد، مريم خودتو بدبخت نکن ...
ولي قوهءجنسي قوي ترازاين حرفا بود
نفسم بريد ...واقعا تو حال خودش نبود
لبهامو ول کرد ورفت سراغ گردنم .
گرمابود وعطش ووسوسه...
_نميخوام مال علي باشي ...ميخوام مال من باشي...علي بايد خواب تروببينه ....قيافش موقعي که بفهمه باتو بودم ديدنيِ
ميدوني وقتي گفت کارت عروسي روهم بهش بديم قيافش چه جوري بود؟؟
بالاخره شکست خورد ...نميزارم دست رو دختر من بزاره ...تو مال مني... همه وجوت تودستاي منه تو رو باکسي شريک نميشم..
مغزم مثل يه کامپيوترشروع کر دبه حلاجي .
ميخواد منو به چنگ بياره که دست علي بهم نرسه يعني ميخواد به خاطر علي باهام باشه؟؟؟ يعني خودم براش مهم نيستم ؟؟؟؟
دوستم نداره ؟؟؟؟؟منو نميخواد؟؟براش يه دست اويزم که پوزهء علي رو بخاک بماله؟؟
داشت با دست زيپ لباسمو باز ميکرد که خودمو ازاغوشش کشيدم بيرون وباچشماي گيج زل زدم بهش ........
دست انداخت که دوباره منو بکشه تو خودش که به سمت در دوئيدم
پشت سرم اومد
نميزاشت در وببندم ولي بازور بستم
هرچي باشه اون مست بود ومن به خاطر کاري که ميخواست انجام بده قوي تر شده بودم
YEMARD
ز چشمت چشم آن دارم ، که از چشمم نیاندازد
به چشمانی که چشمانم ، به چشمان تو مینازد
زکات چشم ، چشمی سوی چشم ما کن
که چشمم را بجز چشمت ، دگر چشمی نمی سازد . . .
ارسالها: 1484
#35
Posted: 20 Nov 2012 19:42
بالاخره من بردم وکليد وتو قفل چرخوندم .....
اشکام بي مهابا ميريخت
داريوش رو نميشناختم.......این داریوش رو نمی شناختم.............
اينموجود پشت در کي بود ؟
_مريم،،،،،،،،، خانم ،عزيزم ،، در وباز کن، ،،،باز کن که يه شب قشنگ کنار هم داشته باشيم
چرا بازنميکني ؟مريم ،مريمي، قشنگم ،گلم باز کن
ميخوام ببوسمت ،،،،،،،بوت کنم ،،،،،،،،،،،،،مريم دارم ديوونه ميشم
کم کم صداش بالا میرفت
باز کن اين درلعنتي رو ...مگه خودتم نميخواستي ؟مريم بازکن ...کم کم داري عصبانيم ميکني ...دِباز کن لعنتي
صداي مشتهاش مي اومد
خداروشکر که مستِ مست بود وگرنه تا حالا دروشکونده بود
داد زد ........التماس کرد.......... زار زد............ بازنکردم
ديگه حالم بدشده بود وحالت تهوع اومده بود سراغم
رفتم زير دوش اب سرد وزار زدم .
از ته قلبم گريه ميکردم... هق هقم باسکسکه همراه شده بود
چرابامن اينکارو ميکرد؟؟
من که کاري به کار.......سکسکه.......کسي نداشتم اگه داريوش....سکسکه...........
مي خواست پوز علي روبزنه چرا بامن ........سکسکه..........بازي کرد؟
با احساسات من؟؟؟؟؟ با وجودلبريز ازعشق من ؟؟؟؟؟با قلب وروح من ؟؟؟
چقدر نامرد بود و.........سکسکه...........نميدونستم ................چقدر ازارم داده بود وهنوز ....................
اي لعنت به من ،اي لعنت به دل احمق من
چراهنوز دوستش داشتم؟؟؟؟؟؟ چرا ميخواستم اين حرفا .........سکسکه..........
دروغ بود ومن الان کنارش پشت در اطاق بودم ؟؟؟
چرا ادم نميشدم ؟؟اي نفرين به تو داريوش ،،،،،،،
اي بدبخت قلب من که ندونسته عاشق کي شده ؟؟؟
اونقدر گريه کردم که روبه موت شدم
از حموم دراومدم وهمونطور باموهاي خيس روتخت خوابيدم .
مطمئنن تا حالااز هوش رفته وفردا دوباره بايد جنازشواز پشت در اطاقم جمع کنم
YEMARD
ز چشمت چشم آن دارم ، که از چشمم نیاندازد
به چشمانی که چشمانم ، به چشمان تو مینازد
زکات چشم ، چشمی سوی چشم ما کن
که چشمم را بجز چشمت ، دگر چشمی نمی سازد . . .
ارسالها: 1484
#36
Posted: 20 Nov 2012 19:44
فرداي اون روز نه داريوش به روي خودش اوردکه شب قبل چه اتفاقي افتاده ونه من به روي خودم اوردم
ميدونم يا يادش مونده بود يا به نعمت دوربيناي مدار بستش خوب لحظات اون شب وبه ياد مياورد.
انگار که تو يه پيمان نانوشته هردو چشمامونو رواون شب بستيم
داريوش برگشت به همون روال سابقو منم برگشتم به همون شرايط قبل بايه تفاوت...........
دلم ازدست داريوش بدجور گرفته بود
ديگه دوست نداشتم کنارش بشينم
احساس ميکردم يه عروسکم که هرطرفي بخواد منو ميچرخونه
خيلي از دستش ناراحت بودم
ديگه دوستش نداشتم يا شايدم داشتم وخودمو به اون راه ميزدم .
احساسم به داريوش ريشه تو وجودم داشت
گسستتي نبود بايد باهاش مداراميکردم وکنارمي اومدم ........
فصل دهم (شوک)
از ديشب دل پيچه داشتم ونگران بودم که ويروس جديدي که باعث تهوع واستفراغ ميشدو از يکي از بچه هاي کلاس زبان نگرفته باشم .
با فرمايش آقاي خوش اخلاق اماده شدم تا براي خريد کلي خونه بريم بيرون
کم جون بودم وبي حال ترم شده بودم .
اصلا حس بيرون رفتن و نداشتم ولي حوصله ءاخم وتخم وتنهايي داريوش و هم نداشتم .
با بي حوصلگي زير نگاه سوزندهءداريوش لباس پوشيدم وجواب متلکشو که ميگفت
(موقع بيرون رفتم با علي آقا که خوب سرحالي به من که ميرسي بي حوصله ميشی
از ماشين که پياده شدم واقعا حالم بد بود
انگار که رمقمو از پاها م کشيده بودن و داشتم جون ميدادم .
اصلا حواسم به ماشيني که از روبه رو مي اومد نبود
با داد داريوش به عقب برگشتم .
مخم کار نميکرد وپاهام مثل دو تکه سنگ چسبيده بود به زمين
وهرلحظه نزديک شدن ميني کاميون وميديدم ................
که دستي بازومو کشيد ودستهايي دورشونم حلقه شدو..............
تو اغوش کسي فرورفتم.
هنوز مردمک چشمام بزرگ شده بود وزل زده بودم به روبروم
YEMARD
ز چشمت چشم آن دارم ، که از چشمم نیاندازد
به چشمانی که چشمانم ، به چشمان تو مینازد
زکات چشم ، چشمی سوی چشم ما کن
که چشمم را بجز چشمت ، دگر چشمی نمی سازد . . .
ارسالها: 1484
#37
Posted: 20 Nov 2012 19:45
بوي تن داريوش وگرمي اغوششو احساس ميکردم ودستاي مشت شده ام رو از ترس بيشتر مشت ميکردم
اگه داريوش نبود احتمالا تا حالا مخم پخش زمين شده بود
اضطراب و بيحالي وترس دست به دست هم داد و ضعف تموم جونمو گرفت .
فقط تونستم به بازوي داريوش چنگ بزنم که نيوفتم
ولي ديگه ديرشده بود وپاهاي من قدرت نگهداشتن وزن بدنمو نداشتن .
داريوش دست انداخت زير بازومو وبادست ديگش هم شونمو گرفت ومنو تو آغوشش کشید
درسته که چيز زيادي يادم نبودو گيج وگنگ بودم ولي هنوز مخم کار ميکرد
سوار ماشينم کرد وشروع کرد به حر کت ..
اونم چه حرکتی.... ماشین داشت روهوا راه میرفت
سرعت زيادماشين حالت تهوعم و بيشتر ميکرد
ناخواسته وزير لب اسمشو اوردم ............داريوش
صدام مثل يه نجوا بود که تواون شلوغي وسروصداي خيابوناي پر تردد اصلا شنيده نميشد.
واي خدا ..............اسمشو گفتم .
باور نکردنیه .من خوب شدم.....................
تواون لحظه ازصميم قلب خداروشکر کردم که اين نعمتو بهم برگردونده .
واقعا بي زبوني سخت بود
مخصوصا براي کسي که هيچي از زبون اشاره وکارهاييکه يک فردلال انجام ميده نميدونه.
خدا برای هیچ کس نیاره واقعا فاجعست ...................
دوباره باحرکت ماشين که ازروي يه دستنداز رد ميشد به خودم اومدم وحالت تهوعم بيشتر شد.
انگارکه داره سرميبره اخه چه خبره؟؟؟؟؟
خيرسرت مريض تو ماشين نشسته .
سرعت ماشين بيشتر وبيشتر ميشدو حال من وخيم ترر ررررررر
ديگه طاقت نياوردم .
_ارومتر برو داريوش داره حالم بهم ميخوره .
شايد به ثانيه نکشيد که ماشين با يه ترمز وحشتناک کنار پياده رو پارک شدو با سرعتي که فکر نميکردم داريوش چرخيد سمت من .
حالاخدايي بود که هم ماشيني پشت سرمون نبود وهم کمربندامو نو بسته بوديم وگرنه الان من تو راه بهشت بودم وداريوش پيش موسيو عزرائيل
_چي گفتي ؟؟؟؟؟تو حرف زدي ؟؟
باچشماي گشادزل زده بود به من .......
YEMARD
ز چشمت چشم آن دارم ، که از چشمم نیاندازد
به چشمانی که چشمانم ، به چشمان تو مینازد
زکات چشم ، چشمی سوی چشم ما کن
که چشمم را بجز چشمت ، دگر چشمی نمی سازد . . .
ارسالها: 1484
#38
Posted: 20 Nov 2012 19:46
قسمت دوم (شوک)
_چي گفتي ؟؟؟؟تو حرف زدي ؟؟
باچشماي گشادزل زده بود به من .
اونقدر حالم بد بود که اظهار خوشحالي داريوش اندازهءيه دوزاري هم برام ارزش نداشت .
تمام معدم داشت مي اومد تو حلقم واقا داره برای من ذوق میکنه
_داريوش حالم بده .ترووووووخدامنو برسون خونه .کم مونده تو ماشين بالا بيارماااااا
_واي خدا شکرت ،شکرت... توداري حرف ميزني .
چشماشو بست ويه نفس عميق کشيد
انگار يه بار بزرگ واز روشونه هاش برداشتن
خنده اي که به لبش ا ومد باعث تعجبم شد
ماشينو راه انداخت .
يه نيم نگاه بهم کردکه خوشحالي توش فرياد ميکشيد.
زير لب يه چيزايي زمزمه ميکرد .
يه دفعه برگشت به سمتمو گفت
بايد به جاويد زنگ بزنم تانذرمو ادا کنه ويه گوسفند تو مشهد بکشه .
جاننننننننن؟؟
گوسفند نذر کرده بود ؟؟؟؟؟
ااونم براي من ؟؟؟
مني که خودش اين بلا روسرم اورده بود ؟
تا حالا فکر نميکردم صحبت نکردن من تا ابن حد عذابش داده باشه .
اخه اصلا به روي خودش نمياورد که من اصلا ادمم... چه برسه بخواد براي سلامتيم هم نذر کنه .
وقتايي هم که منو ميبرد پيش گفتار درمان .
فکرميکردم ميخواد يه جورايي خودشو قانع کنه که من همه کاري براش کردم
ديگه صحبت نميکنه ...به من ربطي نداره .
حتما قسمتش بوده که لال شده ديگه........ منو سنننننه
ماشين وپارک کردو درسمت من وبازکرد
حالم خيلي خراب بود ................
احساس اينکه هر چي تو معده ام هست داره ميياد تو حلقم واقعا مزخرفه .
حتي جون نداشتم از ماشين پياده بشم .
بازهم آغوش داريوش بود که اومد به کمکم
يه حسي بهم ميگفت دستاش گرم تر شده وآغوشش مهربون تر
اونقدر بد حال بودم که فقط ميخواستم يه جا دراز بکشم واز همه چي فکرمو ازاد کنم
روتخت ولو شدم واز عالم وادم جدا
وتو عرض چشم به هم زدنی خواب منو باخودش برد
نميدونم ساعت چند بود که باصداي داريوش بيدار شدم
YEMARD
ز چشمت چشم آن دارم ، که از چشمم نیاندازد
به چشمانی که چشمانم ، به چشمان تو مینازد
زکات چشم ، چشمی سوی چشم ما کن
که چشمم را بجز چشمت ، دگر چشمی نمی سازد . . .
ارسالها: 1484
#39
Posted: 20 Nov 2012 19:49
قسمت سوم شوک
نميدونم ساعت چند بود که باصداي داريوش چشمامو باز کردم
_مريم، مريم خانممممممم ،بيدارشو 4-5ساعته خوابيدي .پاشو يه چيزي بخور بعد بخواب
فکر کردم دارم رويا ميبينم
اين داريوش بود که بامن بااين لحن حرف ميزد ؟؟؟؟
نه باباااااا حتما دارم خواب ميبينم
داريوش به من بگه مريم خانم .
البته اون موقع ها که با دنيا دوست بودم اسمم همين بود
ولي از وقتي که به کلفتي جناب داريوش خان ارتقاع مقام پيدا کرده بودم ملقب بودم به مريم
يه وقتايي هم خيلي ميخواست لطف کنه اصلا اسمم ونمياورد
ولي حالا مرييييييييم خخخخانم
جابه جا شدم واز لاي پلک نيمه بازم يه نگاه به داريوش کردم .
ِاِااااا .اين که اين جاست ......
واقعا منو صداکرده ؟؟؟
_پاشو ببين سراشپز داريوش چه خوراک ماهيچه اي درست کرده .پاشو ديگه تنبل .
هيواي برمن ...ديوونه شده.....
فکر ميکنه من دنيام.....
نکنه چل شده ؟؟؟؟
واي حالا من چيکار کنم ؟؟؟؟؟
توروز عاديش به اين بشر اعتباري نبود ...حالا داره بامن
چييييييي؟؟؟
سراشپز داريوششششش
خوراک ماهيچههه
تنبلللللل ،به من ميگه تنبل؟؟؟؟ من کجا تنبلم ؟؟؟
دست انداخت زير بازومو به زور بلندم کرد.
من هنوز تو شک حرفاي داريوش بودم وازاون ورم نايي براي بلند شدن نداشتم .
به کمک داريوش از اطاق بيرون اومدم... ولي همينکه پامو از در گاهي در رد کردم
واي ماماننننن .
بوي غذا چنا ن بهم خورد که احساس کردم تمام هجم معده ام داره برميگرده به دهنم .
پريدم تو توالت وهمه رو بالا اوردم
ديگه واقعا رمقي نداشتم ...همونجا تکيه دادم به ديوار ونشستم روزمين .
احساس مي کرم دقيقه هاي اخر عمرمه.
به وضوح دست وپام ميلرزيد .
سرم منگ بود وهيچي حاليم نبود
فقط ميخواستم سرمو بزارم روزمين وبميرم
YEMARD
ز چشمت چشم آن دارم ، که از چشمم نیاندازد
به چشمانی که چشمانم ، به چشمان تو مینازد
زکات چشم ، چشمی سوی چشم ما کن
که چشمم را بجز چشمت ، دگر چشمی نمی سازد . . .
ارسالها: 1484
#40
Posted: 20 Nov 2012 19:51
قسمت چهارم شوک
فقط ميخواستم سرمو بزارم روزمين وبميرم .
تو اون لحظه از خدا ميخواستم که فقط يه بار ديگه بتونم محمدم رو ببينم داداشم رو،،،،، عزيزمو .
محمد تنها کسم رو .انگار رو به موت بودم
داريوش به درکوبيد
_مريم ،مريم، حالت خوبه؟؟؟
نميتونستم جوابشو بدم
_مريم دروبازکنم ؟؟
_دارم مييام تو .......مريم
دروباز کردو اومد تو
انگار حالم خيلي افتضاح بود که رنگ اونم پريد .
کمک کرد صورتم وبشورم
بادست پسش زدم
_ بروکنار توام ميگيري
_به درک.... چه جوري ميخواي ازجات پاشي ...حالت بده بايد بريم دکتر .
کمک کرد لباسامو بپوشم وخودشم مدارک وبرداشت ومنو بغل کرد
دست بي جونمو انداختم دورگردنش
حال یه میت وداشتم که دارن میبرنم اون دنیا... .دست خودم نبود واقعا فکر میکردم دارم تموم میکنم
_داريوش دارم ميميرم .محمد ونميبينم وميميرم .اگه مردم ..........
دوباره حس يه حالت تهوع ديگه ..........
اب دهنمو با اخرين بنيه ام فرستادم پائين و ادامه دادم؛
_حلالم کن
دستاش دور کمرم محکم تر شدوگفت
_حرف مفت نزن مريم ....خيلي جون داري ،داري وصيتم ميکني؟؟؟ دهنت وببند ببينم چه غلطي ميکنم ..........
_مار وببخش .تقصيرما نبود...... تقصير هيچ کس نبود........... حلالم کن .......فقط حلالم کن
_بسه ديگه يه مريضي ساده گرفتي
مريم .......مريم .........حرف بزن.........
خانمم ........
باشه بخشيدمت حرف بزن .........
ميشنيدم که چي ميگه ولي انگار رفته بودم رو ابرا ....حالم افتضاح ،،،،،،افتضاح بود
_خانم
مريم جان ..........
حرف بزن............
صداش خش دارشد
_باشه حلالت ميکنم
مريم فقط حرف بزن
تو بايد حلالم کني نه من خانم
طاقت بيار مريمم .
طاقت بيار .........ميري پيش محمد
خودم ميبرمت
مريم جان........
YEMARD
ز چشمت چشم آن دارم ، که از چشمم نیاندازد
به چشمانی که چشمانم ، به چشمان تو مینازد
زکات چشم ، چشمی سوی چشم ما کن
که چشمم را بجز چشمت ، دگر چشمی نمی سازد . . .