ارسالها: 3650
#1
Posted: 1 Dec 2012 00:10
با درود
درخواست ایجاد تاپیک با عنوان
معراج عشق ( نوشته ایرانی )
در خاطرات و داستان های ادبی دارم
این داستان در ۱۲ قسمت آپ میشه
با سپاس
آره داداش
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#2
Posted: 1 Dec 2012 23:12
معراج عشق ۱
این یک نوشته عرفانی نیست یا سکسی یا فقط یک خاطره ای که بخوام از یکی دوروز گشت و گذار بنویسم . این یک احساسه .. احساسی قوی از اونچه که منو به اونی که آفریده بیش از پیش پیوند بده . حس کنم که بهش وابسته ام . حس کنم که می تونم بهش تکیه کنم . به خدای خوبم .. خدای روز های خوب و بد من .. و خدای روز های خوب و بد که خودش خدای خوبیهاوخوب و بدها ست . دلم می خواد منم یه معراجی داشته باشم . حتما لازم نیست که منم برم به بهشت از آسمون هفتم بگذرم و برم اون بالا بالا ها . همین جا تو دنیای خودمون هم می تونم عروج کنم . . همین دو قدمی خودم . نیازی نیست که دستمو به ستاره ها برسونم . می تونم حس کنم که در میان ستاره هام . به آسمون قشنگ و ستاره هاش نگاه کنم به دنیای بزرگی که یه روزی تنهام میذاره . نمی دونم حالا اون تنهام میذاره یا این منم که تنهاش می ذارم راستی از کجا معراجمو , پرواز به آسمون عشق حقیقی رو شروع کنم .. پرش و پرواز و حرکتمو از آلاشت شروع می کنم . یه وقتی فکر نکنید اینجا رو انتخاب کردم به این خاطر که سرزمینیه که ریشه در بزرگی و ترقی ایران گذشته داره و زادگاه مرد قرد چهار دهم ماست .. اینجا واقعا زیباست . تقریبا بکر و دست نخورده .. با بیش از نود درصد شکل و ساخت قدیم .. همون ساختمانهای قدیمی از کاهگل و حلب های زنگ زده با طبیعتی زیبا و چند ساختمون جدید .. صبح زوده و از چادر میام بیرون . بااین که تابستون بوده ولی شب تقریبا سردی رو پشت سر گذاشتیم . حالا من تنهای تنهام . دلم می خواد فکر کنم . با خودم باشم . به خودم و به زندگی به دنیایی که بالا سرمه .. خسته شدم ازبس به این جسم خاکی خودم فکر کردم . چی بخورم چی بپوشم فردا چی میشه و روزا رو چطور بگذرونم . . تقریبا همه جا داشت روشن می شد . چه زیبا بود کوهستان و آسمان آبی و آفتابی که از پشت کوهها یواش یواش خودشو مینداخت رو دامنه ها . بقیه خواب بودند و من دلم می خواست بیدار باشم . به گذشته ها فکر کنم . به این که چرا اینجا هستم . چرا زندگی می کنم چرا زنده ام و تا کی زندگی می کنم و چرا نباید همیشه زندگی کنم . یه گوشه ای در شیب تپه ای که کسی منو نبینه دراز کشیده و به دوردستها می نگریستم . به کوههای بلند و دره های عمیق .. چه هوای دلپذیر و مطبوعی . چه سکوت و آرامشی . دلم می خواست چشامو ببندم ولی حیفم اومد . راستی چی می شد منم مثل اون پرنده ای بودم که اون بالا بالا ها نوک اون قله ها نشسته و شاید آرزو داره که یک انسان باشه .. صدای زنگوله های گوسفندا رو از چند صد متر اون طرف تر می شنیدم . به جای این که آرامش منو به هم بزنه بهم آرامش می داد . دلم می خواست پروازمو از همین دره ها شروع کنم . از نوک این کوهها از سرزمین آرامش .. به این فکر می کردم که ابر مرد تاریخ و پدر پیشرفت ایران از همین دیاره . هشتاد سال پیش هفتاد سال پیش .. راستی زندگی چه زود می گذره .. اون آدما کجان ؟/؟ چه جوری از دل این کوهها و دره ها که هنوزم جاده امنی برای رسیدن به شهرهای پیشرفته ترنداره مردی ظهور کرد که حالا در روز روشن فانوس به دست به دنبالش می گردیم . دلم می خواست پرواز کنم . از اینجا بپرم تو دل آسمونا ببینم همه جا چقدر بزرگه . بزرگی خدا رو ببینم . با ارقام و اعداد بازی کردن گاهی وقتا کافی نیست . می تونی هر جای دنیا رو حس کنی و از همون جا بپری . می تونی خودتو در دل آسمونا جا بدی .. زیر ستاره های کویر .. در قلب اقیانوسهایی که که نمی دونی عمقش تا به کجاهاست . در دل جنگلهایی که تمومی نداره .. هر جا که بری سایه اونو می بینی اونی که منو آورده به این دنیای خاکی .. به گناه بابام .. ولی بازم دوستش دارم . می دونم اون قدر مهربونه که دلش نمیاد زجرم بده و منو بسوزونه . آخه تو اگه خودت باشی یه چیزی رو اگه خودت درست کنی زیر پات لهش می کنی ؟/؟ سی چهل تا بهارو پشت سر گذاشتم و دلم می خواد تا اونجا که بهاری هست بازم ببینمش . دلم نمیخواد زودتر از بهار بمیرم .تا وقتی که دنیا و بهاری هست منم باشم . هرکی می گه من از مرگ نمی ترسم نمیگم که دروغ میگه اشتباه می کنه . حداقل وقت مردن می فهمه که اشتباه می کنه . بگذریم بریم به معراج زمینی و همین هوایی دور و بر خودمون . حالا می تونم به گذشته هام فکر کنم . به قبل از گذشته هام هم می تونم فکر کنم . به اون وقتی که هیچی نبودم . همه جا سیاهی بود و نیستی و من یهو پیدام شد . بابا مامان درستم کردند ولی خب اونا رو کی درست کرده .. چرا من وقتی دستمو می زنم به این سنگ یکی دیگه دستش درد نمی گیره . نمی دونم با چشایی باز بپرم یا بسته . تصمیم گرفتم که از هر دوتاش استفاده کنم . ازدره شروع کردم و رفتم رو کوهها . نمی دونستم ماشینی برم یا هواپیمایی . یه دوری همین دور و بر خودم زدم و رفتم تو دل آسمون . دلم می خواست به همه جای دنیا برم . به همه آدماش سر بزنم . به سر زمینهایی که دوستش دارم یا حتی دوستش هم ندارم و یه خاطره ای رو از گذشته ها واسم تداعی می کنه .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#3
Posted: 1 Dec 2012 23:13
معراج عشق ۲
راستی بچگی هام واسه خودش عجب عالمی داشت . خدا رو که این جوری نمی دیدیم و فردای امروز و امروز فردا رو . همه چی رنگ دیگه ای داشت ولی دوست داشتم با همین افکارم بازم بچه باشم . زیر آسمون خدا اشک بریزم . بگم خدایا منو ببخش . من گناهکارم . اگه از امروز بی خیال گذشته هام شی از فردا که نه از همین امروز آدم میشم . آخه خیلی سخته جلو روی خودمو میزان نکرده پشت سرمو بخوام ردیف کنم . این دهها سال زندگی مثل برق و باد گذشته من چه می دونم چه غلطی کردم . وای که این آدمیزاد دو پا و دو دست چقدر تنبله . حالا خودمو رسوندم رو کوههای آلاشت . یه خورده رفتم بالاتر تودل آسمون . تا حالا که هواپیما سوار نشدم زیر پامو ببینم ولی حالا دارم می بینم . یه موقع فکر نکنین چشم بصیرت دارم یا چشم برزخی .. هرچی تو تلویزیون دیدم که از اون بالا ها خونه ها چه جوریه منم تصورشو کردم . هرچند اینجا دورنماهای قشنگی هم داره و این خونه ها رو همین حالا هم میشه ریز دیدشون . حالا از کوهها فاصله گرفتم . حس یه فضانوردی رو دارم که رفته به یه فضای بی وزنی . چقدر همه جا قشنگه .. خدایا تو چقدر بزرگی .. یه وقتی منو نندازی این پایین من خودمو به تو سپردم .. حالا هم که دارم اینا رو می نویسم حساب می کنم که من و تو با هم رفیقیم . دوست همدیگه ایم . من خودم می دونم تو چقدر خوب و دوست داشتنی هستی . من از این بالا دارم به همه جا نگاه می کنم و تو با سرعت منو داری می بری اون بالا بالاها . هرکی تو رو نشناسه و بزرگی تو رو ندونه نمی دونه من چی دارم میگم . حتی نمی دونه که این تویی که با قدرت والای خودت داری کاری می کنی که من با سرعتی چند برابر سرعت معمولی این جملاتو تایپ کنم . تو همیشه بهم کمک کردی . به من قدرت نوشتن دادی . شاید می خواستی آزمایشم کنی .. می دونم خدا جون داری به چی فکر می کنی .. حالا این قدر خجالتم نده سر همه رو که بشه کلاه گذاشت و توجیه آورد سر تو رو که نمیشه . تو تو دل منی تو فکرمی .. در روح و روان منی . خدا جون دلت میاد من تنبلو بفرستی جهنم ؟/؟ یه جایی رواون ته مه های بهشت واسه من در نظر بگیر . خدایا دلم گرفته . نمی دونم چرا این جوری شدم . چرا گاهی وقتا از خودم بدم میاد . شاید به خاطر این باشه که تو از من بدت میاد . خداجون می دونم من نمی تونم اون بالابالاها ی خیلی بالاها برم . توی فکرم نمی گنجه .. یه وقتی پرتم نکنی . من بازم ازت وقت می خوام و می دونم تو با همه دلخوریهات بازم دوستم داری . اگه دوستم نمی داشتی منو با خودت آشنا نمی کردی . وای امان از این دنیا . من هنوز همین جا گیر کردم . اگه یه مقرب درگاه دیگه بودم تا حالا یه آسمونو تموم کرده بودم ولی هنوز از جو زمین رد نشدم . همین دور و بر موندن هم از سرم زیادیه . ولی دوست دارم به ستاره ها برسم . به ستاره ها .. فکر کنم ستاره ها توی همین آسمون اول باشه . وای چوپان و گوسفندان و سگ پشمالو و گنده بک گله از بالاسرم رد شدند . سگه یه لحظه بهم نگاه کرد و یه پارسی کرد .. تو دلم گفتم پدرسگ مگه نمی بینی تمرکز دارم خیلی زود رفتند جلوتر و منم به پروازم ادامه دادم . نمی دونستم به کجا برم . به گذشته یا به آینده .. یا در همین حالی که هستم بمونم . ای که هی بازم یه کلمه گفتی و دو تا معنی داره . با این حال زدم به خال .. راستی خدای گل من گفتم که می خوام باهات دوست باشم که یه وقتی اون دنیا یقه منو نگیری . چه اشکالی داره یکی با خدا دوست باشه .. همش بگیم خدا می گیره می کشه می سوزونه .. ولی خودمونیم خدا جون خودتم از اینا گفتی ولی می دونم هرچی گفتی درست گفتی . ما گناهکارا خودمن تنبلیم . حالشو نداریم . تقصیر تو چیه . یه فرقی باید با اونایی که خوبن داشته باشیم . یعنی اونا باید با ما فرق داشته باشن . یعنی منی که هر روز دنبال یه دختر تو خیابونا می گردم برم بهشت و اون حضرت یوسف هم همونجا باشه ؟/؟ اون منی که گفتم مثال بودا من دنبال دخترا نیستم . خدا جونم کاش از اولش این چیزا رو ملاک قرار نمی دادی .. راست میگی مقصر بابامه بابا آدمو میگم وگرنه همه مون حالا بودیم توی بهشت . این شیطون لعنتی هم که مارو یعنی آفریده تو رو سجده نکرد و واسه مون شر شد . جن این قدر عوضی ؟/؟ شش هزار سال عبادت کرد آخرش باد هوا .. خیلی حرف می زنم بازم خوبه که فقط خودت می شنوی ولی حالا که دارم می نویسم اونایی هم که دارن می خونن می شنون . کلمه ها همین جوری دارن میان من که نمی نویسم تو داری بهم دیکته می کنی . ممکنه یکی بگه این نوچه نویسنده دیوونه شده خدا چیکار به کارش داره که بهش این نعمتو بده .. باید گفت خدا نعمتهاشو به همه میده .. به اونایی که ظاهرا مذهبی نشون نمیدن . ما از درون آدما چی می دونیم که بخواهیم در موردشون این جور قضاوت داشته باشیم . مثلا شما فکر نمی کنین صدای هایده یک صدای بهشتی بود که تا به حال نظیرش نیومده ؟/؟ این که از خونه باباش این صدا رو نیاورده .. چی آورده ؟/؟ برشیطان حرامزاده لعنت .. چقدر دلم می خواد به گذشته ها بر گردم و از همون اول شروع کنم . از اون روزایی که دلم پاک بود و هنوز بی خیال نبودم . نمیگم الان ناپاکم ولی اون جوری که تو می خوای نیستم . .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#4
Posted: 1 Dec 2012 23:15
معراج عشق ۳
خیلی ها ازم می پرسن اگه خدا خوبه چرا یکی فلجه .. یکی کره .. یکی کوره یکی شله ... یکی ظلم می کنه سالمه . شکنجه گر در پرقو می خوابه و شکنجه شو هرروز از خدا آرزوی مرگ می کنه . خداجون من خودم جواب همه اینا رو می دونم . شاید اگه منم با یکی از این کم و کاستی ها بر خوردار شم همچین حرفی بزنم . ولی ته دلم می دونم که اصلا از این چیزا نیست . یعنی تو ظالم نیستی . خدای من تو عادلی . ما که از تو ارث پدر طلبکار نیستیم . از ما به اندازه توانمون می خوای که عبادتت کنیم . به ما نیاز نداری ولی حقته که این همه عظمت آفریدی و بخوان که شکرت کنن . یه یادی ازت بکنن . همین من ناشی که این دو کلمه قوت نوشتنو از تو دارم دلم نمی خواد یکی دیگه نوشته هامو بدون این که یادی از من بکنه منتشر کنه . آخه من وقتمو روش گذاشتم فکرمو ... حالا بیا و دنیای به این عظمتو .. که اصلا فکرشو نمیشه کرد . بگذریم اونی که باید بدونه خودش می دونه و اونی هم که بخواد متوجه شه متوجه میشه و اونی هم که نمی خواد بدونه تا فردا بشینم واسش روضه بخونم تاثیری که نداره . کجا بودیم ؟/؟ .. من خودمم می دونم این دنیای ما دنیای موندن نیست . دنیا جایی نیست که بخواهیم بهش بها بدیم . اولویت بدیم . همین پارسال تا امسال 12 تا از فک و فامیلای درجه یک و نیم و دو و سه من مردند . هر ماهی یکی .. هر چی بودند رفتند . ازمیلیاردر بگیر تا میلیونر .. که البته الان بگی میلیونر یعنی گفتی گدا .. از سالم بگیر تا فلج همه رفتند . اون طرف باید تصفیه حساب شه . عشق واقعی عشق به توست خدا جون . ما باید تو رو دوست داشته باشیم . وقتی به تو دل ببندیم بقیه دوستیها بقیه عشق ورزیها همه وابسته به اونه و اثری از اونو داره . تا به تو فکر نکنیم همین جور باید رنج بکشیم و عذاب .. رنج ... رنج .. دوست پسره به دوست دختره خیانت می کنه .. دختره میره خودکشی می کنه .. آخه دختر تو اگه عاشق خدا باشی که دیگه از این کارا نمی کنی . دل خدا واسه همه جا داره . عشق واقعی تو باید به خدا باشه . دیروز بیست سالت بود اصلا چرا میگم دیروز میگم یکساعت پیش .. یک ساعت پیش بیست سالت بود حالا شدی سی ساله .. فکرکردی جوونای دیروز حسرت اون روزاشونو نمی خورن ؟/؟ چرا ؟/؟ ولی خدا جون من ! هر کی تو رو داشته باشه دلش می خواد زودتر از این دنیا بره و راحت تر به تو برسه . هرچند تو همه جا هستی . این دنیا اون دنیا همه جا.. تودل من .. رو کوهها تو ابرها .. تو همه جا هستی .. هرچی هم می خوام فکر کنم تو چه جوری هستی عقلم به جایی قد نمیده . فقط می دونم هستی . اینو حس می کنم . دلم میگه . فطرتم میگه . دیوونه ها میگن ......نه ! بهتره فحش ندم اگه حرف بد بزنم میگن دموکرات نیستی بعضی ها که نمی تونن درکت کنن یا نمی خوان , میگن ما از رو ناتوانی میگیم تو هستی . اونا هرچی رو که می بینن باور می کنن . اگه این جوری باشه چه اشکالی داره من خدای این دنیا باشم که نیستم . استغفرالله خدا خودت می دونی من واسه چی این حرفو زدم . امروز خیلی ها هستند که نماز می خونند و دولا و راست میشن و تلویزیون هم همیشه اونا رو وقت اذان نشون میده ولی وقتی میری تو بحرشون یا تو کوکشون می بینی ادعای خدایی می کنند . فکر می کنند بهشت همین جاست .. . وای خدا جون چقدر از بحث دور شدیم درمورد عدالت حرف می زدیم اونایی که عیب و نقص آدما رو مقیاس عدالت تو قرار میدن رحمت تو رو فراموش کردند . تازه عدالت هم داری نه این که نداشته باشی . اونا گذر لحظه ها رو فراموش کردند . زشت و زیبا دارا و ندار همه مون جامون زیر همین یه وجب خاکه .. چی ؟/؟ دومتر در یک متر ؟/؟ باشه .. قبوله حالا که قبر ها چند طبقه شده ارتفاع یه قبرکم شده . تو برای هر انسانی پاداش مخصوص خودشو در نظر گرفتی . من نویسنده با رسالت خودم .. ای خاک بر سر خودم ..اون نابینا با صبر خودش .. ایوب هم با تحمل خودش .. یوسف با حجاب خودش و چشم پوشی از حرام .. همه و همه ما در این که باید به تو وابسته و پیوسته باشیم مشترکیم . یا نمی دونیم یا می دونیم و خودمونو به نادونی می زنیم . ما توییم و به سوی تو باز می گردیم . از خاک آمده ایم و به خاک می رویم .. اینایی که کفر میگن باید بهشون گفت بابا مرد حسابی داور توی زمین فوتبال گل درست تیم ملی رو نمی گیره کسی اعتراض نمی کنه .. مگه میشه خدای به اون عظمت که همه چی رو سر جاش آفریده ما بهش حق اعتراض داشته باشیم ؟/؟ واسه چی ؟/؟ مگه ارث پدر طلبکاریم ؟/؟ خیلی دیگه کفری شدم . کافر نه کفری . یکی سر قبر باباش گریه می کنه میگه بابا جون چرا زود رفتی تنهام گذاشتی . خدا چرا بابامو زود بردی .. اینه عدالتت ؟/؟ خدا چیکار کنه بابا . پس شما مشخص کن این بابا جون کی رفع زحمت بفر مایند . مردن که مثل کارت ورود و خروج ادارات نیست که هر وقت دلمون خواست بگیم حالا کارت خروجو می زنیم . ولی خب دست من اگه باشه توی همون اداره می شینم و کارت خروجی رو نمی زنم اصلا میگم گمش کردم .. ولی می دونم این خدا واسم المثنی صادر می کنه .. همچین کارتی صادر می کنه که خودم ندونم از کجا اومده ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#5
Posted: 2 Dec 2012 23:10
معراج عشق 4
زیادی حرف زدم و همین جا گیر کردم . فکر کنم به جای سفر عرضی باید به سفر طولی خودم ادامه بدم . دلم نمی خواد طرف تهران و قم برم . دوست دارم برم طرف شمال و جنگل و کوه و دریا و معراجمو از همون طرف ادامه بدم . این خدا هم دیگه اجازه پیشروی به منو حتی در خیال هم نمی ده . آخه کله ام دیگه به اونجا ها نمی کشه . فقط این نیرو رو به من داده که هر نیم ساعت بتونم با سرعت یکی از این معراج ها رو بنویسم . پارتی بازی می کنه . میگه این در مورد منه انرژی جسمی و فکری تو رو بیشتر می کنم . خدای دوست داشتنی من دوستت دارم . می دونم خیلی بدم . خیلی گناهکارم . من باید حتما گریه کنم دلت به حال من بسوزه ؟/؟ راستی راستی بگم تنهام تا تو باور کنی تنهام . البته زن و بچه ام و بابا مامانم هستند . ولی خب اونا تا لب گور با منند . وقتی که می خوام از این دنیا برم اون وقت چی . اون طرف کی با منه ؟/؟ یکی که هر دو طرف یه یک شکل بوده باشه . همونی که منو بهتر از خودم می شناسه و درک می کنه . معلومه خدا جون اون خودتی دیگه .. لعنت بر من چرا این جوری با خدای خودم حرف می زنم . خدای من تو که خودت از دل من با خبری این از صمیمیت منه و نمی خوام ادا و اطوار در بیارم . آخه ما که گناه نکردیم می خوایم باهات رفیق باشیم . دوستی با تو از همه چی بالاتره . خدا شیطونو لعنت کنه که ما رو به این روز رسوند و کشوند . بگذریم بریم به طرف مازندران .. هرچند اینجا هم خودش مازندرانه . خدایا یه خورده منو بالاتر ببر فردا پس فردا اگه واسه یکی تعریف کنم میگن اگه با طیاره هم می رفتی می تونستی همه این چیزا رو ببینی .. دارم پرواز می کنم . از منطقه خشک مازندران توی دل آسمونا پرواز کرده میرم به منطقه جنگلی .. خیلی دوست دارم پرواز کنم به اونجایی که نیاکان من از اونجا بلند شدند . از کدوم طرف برم نزدیک تره ؟/؟ چه جنگلهای زیبایی باید با سرعت رد شم . وقت زیاد ندارم . یهو می بینی فک و فامیلام بیدارشدن .. ظاهرا باید نونم بخرم . آهای الان باید در عالم بالا سیر کنی نون بخرم دیگه چیه فکر مسائل دنیوی نباش . چقدر اتومبیلها رو ریز می دیدم . خدای من !همه این جنگلها رو تو آفریدی ؟/؟ .. نمی دونم خدا چه جوری بهم حالی کرد که جواب داد نه اینها را باران آفریده -پس باران را چه کسی آفریده -ابر ها -ابرها چگونه .. -از همین آبها و بخار آب ها و گرما و حرارت خورشید و.... داشتم قاطی می کردم . این که شد درس علوم و تعلیمات دینی ابتدایی ما ولی می دونستم خدا هم از اون زرنگ هایی بود که می خواست آخرشو به خودش برسونه هرچند اولشم مال اون بود.... وقت هم زیاد نداریم . ولی عجب جاده های قشنگی بود . هر چند تا فیروز کوه خیلی خوشگل بود ولی ترجیح دادم برم سمت چپ و روبرو طرف جنگل و دریا . پرواز کن پرواز در دل آسمان خدا .. چقدر قشنگه ..مزارعه برنج .. خدای من راستی راستی کار خودته ؟/؟ تو چقدر قوی هستی .. . دلم نمی خواست از راه گرگان و بندر شاه یا همون ترکمن برم طرف شوروی سابق .. . از آسمون شاهی یا قائم شهر رد شده و رسیدم به بابل . یه شهریه که 20 کیلومتر با دریا فاصله داره . از آسمون این شهر جلگه ای هم رد شده و به شهر زیبای بابلسر رسیدم . چقدر زیبا بود همه جا . همه جا سر سبز .. مزارع یک دست برنج .. از طبیعت یک سفره سبز ساخته بود . هر وقت از این شهر رد میشم یاد داستان ندای عشق میفتم که ماجراهاش در این شهر اتفاق افتاده بود . از بالای پل فلزی این شهر هم رد شدم .دلتا ..عجب دلتایی . جایی که رود به دریا می رسه .. خدای من اینا هم کار خودته ؟/؟ نمی دونم پس چرا من هر چی که می خوام از تو نمی خوام ؟/؟ مواظب بودم که از اون بالا بالا ها پرت نشم .. وای اون ور پل فلزی نیمکت هایی رو دیدم که باز منو به یاد نوید و ندا در ندای عشق انداخت .. دیگه وقت نکردم سری به اون هتلی بزنم که خانم مهندس روشنک رفته تاسیسات برقیشو راه اندازی کنه .. مستقیم راه دریای مازندران را در پیش گرفته و رفتم طرف شوروی سابق .. می دونستم اگه مستقیم برم از ارمنستان و آذربایجان رد نمیشم و شایدم ترکمنستان . فقط می رفتم . یه روزی همه اینا مال ایران عزیز من بود . زمان داریوش و کوروش و همین تا دویست و شاید صد و هفتاد سال پیش . ولی چند تیکه شده . دلم خنک شد این شوروی ریز ریز شد . خدای من آسمون پیشکش خودم من که همین زمینو که می گردم انگشت به دهن موندم . تو چه جوری همه اینا رو درست کردی . با یه چشمک زدن ؟/؟ خیلی سریع دریا رو رد کردم . چون وقت زیاد نداشتم و نونوایی تعطیل می کرد . اگه مستقیم می رفتم می رسیدم به جنوب سیبری اطراف قزاقستان فعلی . همونجایی که قوم آریا چهار هزار سال پیش از اونجا به طرف فلات ایران و جنوب آسیا مهاجرت کردند . سرما بود و یخبندان و چراگاه نبود . یه سری اومدند طرف جنوب که ما از رگ و ریشه هموناییم و یه سری رفتند طرف غرب که میگن ژرمن ها از اونان و با این حساب بود که می گفتن هیتلر خیلی هوای ایران رو داره خیلی دلم می خواست قبل از این که برم طرف زاد گاه پدرانمون یه سری به سمت راست خودم تاجیکستان می زدم چون دوست داشتم بعدش از مسیر غرب برم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#6
Posted: 2 Dec 2012 23:11
معراج عشق 5
دلم می خواست هم زبانان خودمو ببینم و صدای شیرینشونو بشنوم . از تاجیکستان بیشتر خوشم میاد تا افغانستان . خواننده های خوبی داره . لهجه شیرینی دارن .. وای الان وقت معراج از موسیقی نباید حرف بزنم . ولی خدای خوب من ! من گاهی وقتا از همین موسیقی هاست که میرم به عالمی که شاید خیلی ها معتقدن با تسبیح زدن می رسن به اونجا . فکر کنم که دیگه باید این جا تاجیکستان باشه . چشم دیدن کشور چین رو نداشتم . لباسای محلی تاجیکی ها و زبان شیرین فارسی .. چقدر دلم می خواست پیاده شم و یه صحبتی با اونا بکنم . حس می کردم که یه پیوندی با اونا دارم هرچند جمعه بود ولی یه گشتی بالای دوشنبه زدم وهرچی خواستم این فرزانه خورشید و شبنم ثریا رو ببینم پیداشون نکردم . لعنت بر من و شیطان . دردل این آسمونم بازم دنبال ساز و آوازم . برگشتنی یه قیافه هایی رو در یه سر زمین دیگه دیدم که شبیه ازبک ها بود . سرزمینی که زمانی متعلق به ایران بود و زاد گاه ابن سینا . خودمو رسوندم به جنوب سیبری . البته تا قطب شمال هنوز صد ها کیلومتر فاصله بود . هوا بد جوری سرد شده بود . نمی تونستم صبر کنم . بیخود نبود که اجداد ما از اون بالا اومدن پایین . یعنی مثلا پنجاه تا پدربزرگ جلوتر.. پدربزرگ شماره پنجاه .. نه بهتره بگم شماره یک که اومدی طرف جنوب .. چی می شد بری طرف غرب تا من امروز آلمانی بشم .. وای پسر دیگه کفر نگو . شوخی کردم من به ایرانی بودنم افتخار می کنم . اگه بابا بزرگم می رفت آلمان من امروز کجا مسلمون بودم و این همه آزادی و لا اکراه فی الدین کجا داشتیم . این همه فراوونی و نعمت و ارزونی کجا بود . آفرین به تو بابا بزرگ که طرف بلاد کفر نرفتی . اون وقت توی اون دنیا جهنمی که نصیبم می شد یه طبقه پایین تر بود . .. یه نگاهی به ساعتم انداختم که نونوایی دیر نشه . همین چند تا منطقه ای که رفتم تعجب کردم خدا تنهایی چه جوری همه این جاها رو درست کرده دیگه قطب شمال رفتن کار من نبود . باید پالتوهای کت و کلفت می پوشیدم . ولی میگن حضرت خضر یه جایی همون دور و برا از چشمه آب حیات نوشیده وعمرجاودان پیداکرده . معلوم نیست حالا کجاست . وقتش نبود که دنبال آب حیات بگردم . تازه تا خدا نمی خواست من نمی تونستم پیداش کنم . منم که معده درست وحسابی ندارم آب یخ اگه بخورم کله پا میشم .راستی من اگه عمر جاودان پیدا می کردم چه طورمی شد . هردوره ای باید عاشق یه نفر می شدم . زری .. پری .. سارا همه مدل زن می تونستم داشته باشم . از هزاران سال پیش تا حالا .. نقابدار و چادری و بی چادر و بی لباس و با لباس .. اون وقت زندگی می ارزید ؟/؟ باید شاهد مرگ خیلی ها می بودم . پسرا و نوه ها و نتیجه ها .. بازم داشتم قاطی می کردم . آدم معراج زمینی که میره بایدم این جور قاطی کنه . من نمی دونم ما مردای کوفتی تا هرچی میشه فوری اسم زنو می بریم . این خدا هم مرض ما رو می دونه همش وعده حوری به ما میده .. خدایا ازمن یکی راضی باش نندازم تو جهنم خیر حوری رو خوردم . من خودم این دنیا هنر کنم حریف یک نفر بشم . ولی میگن اون دنیا اگه اراده کنیم در بهشت همه چی واسمون حاضره . درسته کسی ندیده و نشنیده و خیلی ها هم به این حرفا می خندن واسه این که جز خودشون هیچی دیگه نمی بینن . من ازشون می پرسم دویست سال پیش اگه کسی ازتون می پرسید آیا به خدا و بهشت و جهنم اعتقادی دارید چی جواب می دادید ؟/؟ -داداش تازه قلم به دست ! تو هم ما رو گرفته ای ها . ما که اون موقع زنده نبودیم . توانی نداشتیم . خاک بودیم . غذا بودیم . نطفه شدیم . از یه جایی توی این نطفه و تخمک ادغام شده روح دمیده شد و ما در اومدیم . از تصادفات روز گاره . روح همین جوری اومد . از هوا اومد پرید توی تن من . یه موقع این حرفامو جدی نگیرین ها من دارم اونایی رو که روح رو مادی می دونن و اعتقادی به استقلالش ندارن اذیت می کنم . یه وقتی فکر نکنین متلک میگم . بریم به آلمان خودمون برسیم عجب کشوری عجب ساختمونهایی عجب جاده هایی . تمیز ترین و صنعتی ترین کشور اروپا . هرچند با این همه تمیزی و توسعه بهش میگن دهات امریکا . خدا جون ممنونم اینجا رو هم بهم نشون دادی . عجب کشور بزرگیه . بدون پاسپورت وویزا اومدم اینجا عجب کیفی داره . رفتم اون بالا بالاها چند جا مسابقه فوتبال بود .. هرچند آلمانیها هم نژاد ما هستند ولی من فوتبال هلندو ترجیح میدم . یهو یادم اومد که وقت فکرکردن به اینا نیست . یه سری هم به هلند کشور گلها زدم . چه گلهای قشنگی چه لاله هایی .. رو در و دیوار و پشت بومها همه گل کاری شده بود . چقدر دلم می خواست هلند واسه یه بار هم که شده قهرمان فوتبال جهان بشه , نشد که نشد . ولی بیشتر وقتا برزیلی بودم . . هرطرف که نگاه می کردم زنای بی حجاب و درب و داغون بودند . می خواستم سرمو اونورکنم نمی شد فرمون از دستم در می رفت . هرچند اگه فاصله رو بیشتر می کردم جمعیت رو ریز تر می دیدم . خدایا تو و عظمتتو ستایش می کنم که همین چند جا رو که رفتم این همه دگرگونی دیدم وای به حال تمام دنیا و هفت آسمون و ... واقعا وقت کم بود . برم ببینم این یونانیای لعنتی شکست خورده از خشایار چی میگن که ننگ تاریخی خودشونو با درست کردن فیلمی که پارسها رو وحشی نشون بده پوشش دادن . خجالت هم نمی کشن . بازم صدرحمت به ایران ما که یه تیکه بزرگ از وسعت اون موقع رو حفظ کردیم اونا رو بگو که اندازه یه استان کوچیک کشور ما هم نمیشن . یه سری هم به پاریس زدم ولی تعریف سویس رو زیاد شنیده بودم . میگن کوه و جنگل و ارتفاعات زیبایی داره . از این زیباییها رو در شمال ایران هم میشه دید اون قسمتی رو که رضا شاه به کمک آلمانها خط آهن ساخت . آخرشم جواب اون همه زحمتشو این جوری دادند . هنر دزدی کردن نداشت . جواب این روضه خونای دوزاری این بود که آلمانا راه آهن ساختن تا به روسیه حمله کنن . ای که اون منبرتون سرو ته بشه . .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#7
Posted: 4 Dec 2012 01:50
معراج عشق 6
یه دوری در اروپا زده و حالا باید مسیرمو به طرف امریکا می گردوندم . چقدر عاشق کالیفرنیا م . جایی که بیشتر ایرانیای مهاجرو دردلش جا داده . سریع این اقیانوسو رد کردم . اطلس و آرام و این جور جا ها رو .. چه صفایی داشت . زیاد در مسیر نیویورک و واشنگتن وشرق امریکا زوم نکردم حواسم بود از رو مثلث برمودا رد نشم اومدم طرف جنوب کشور امریکا و رفتم به مسیر غرب . . از بچگی غرب زده بودم . رسیدم به کالیفرنیا عجب جایی . بهشت روی زمین ..همه چی درش هست . یه جایی که چهار تا فصلو می تونی در کنار هم ببینی . کاش می تونستم دوستای دبستانی خودمو که سی سال پیش مهاجرت کرده بودند به اینجا ببینم . حوصله فیس بوک بازی هم ندارم . چون اگه برم اونجا چونه ام گرم میشه و خودمو بیچاره می کنم . سرخ پوست و سیاهپوست و سفید پوست همه در کنار هم به خوبی و خوشی زندگی می کنن . مثل کشور خودمون هم بدبختی زیاد دارن ولی این جوری نیست که امروز میری بقالی یه ساعت دیگه قیمت دوبرابر شه .. ولی خب بخشندگی ما خیلی زیاده چون تازگیها علاوه بر کشورهای عرب پول و پله مونو به کیسه امریکا هم می ریزیم تا قلقلکمون نده . کسی باورش نمیشه که من این همه کشورو دیده باشم . اینجا کلیساست خدا جونم این مسیحی ها رو می خوای بفرستی جهنم ؟/؟ اگه می دونستم چند تا آخوند با خودم می آوردم که هم اینا رو مسلمون کنه هم ما از شر اونا خلاص شیم یعنی از شر آخوندا.. وای این دیگه چیه داره منو تعقیب می کنه خدایا من درحال عروجم . این رادار ها بدجوری دارن تعقیبم می کنند . نکنه منو نفله کنند . خدایا به امید تو . یه جوری منو مخفی کن . این بن لادن قاتل چه جوری تونست دیوارهای صوتی و تصویری رو بشکنه و صد ها نفر رو شهید کنه . عجب مارمولکی بود . ولی خودمونیم باید زودتر متوجهم می شدند . یه سری میگن خدا چرا سفید و سیاه و سرخ و زرد آفریده ..اینم از بی عدالتیشه .. بابا ول کنین تورو خدا .. هررنگ و بویی که باشیم بالاخره میریم زیر زمین . اگرم دفنمون نکنن بازم خاک میشیم میریم زیر . روح که از تنمون کنده شد دیگه همه یک رنگ میشیم . تا حالا دیدین یکی بگه روح سیاه روح سفید ؟/؟ چی اصلا روح ندیدین ؟/؟ زندگی و دنیا اون قدر ارزش نداره که بخواهیم در مقابلش سجده کنیم . ما سجده خودمونو باید در مقابل خداوند زندگی آفرین به جا بیاریم نه در مقابل خود زندگی . خدایی که میلیارد ها میلیارد زندگی داده و هر انسانی رو می تونه هروقت که دلش خواست بمیرانه و زنده کنه پس بازم می تونه بهم زندگی بده . این قرآن رو که سلمان رشدی گور به گورشده ننوشته که رفته سوراخ موش قایم شده . بگذریم هنوز خیلی جاهاست که نرفتم و ندیدم . گاهی وقتا با خودم میگم اگه من سیاه نمی شدم سفید می شدم چی می شد .. اگه من به جای ایرانی امریکایی می شدم چی ؟/؟ چرا باید یکی خدا رو بشناسه و یکی نشناسه . اونی که نشناسه باید بره جهنم .. بابا ول کنین این ملا ها رو . . دست اینا باشه میگه هر کی عبا و عمامه نداشته باشه میره جهنم . یه خورده هم باید عقل خودمونو قاضی قرار بدیم . دنیا همین دوروزه نیست که همین جا دنبال همه چی بگردیم . هر چند گاهی از سر نومیدی یه حرفایی می زنیم و یه چیزایی می گیم . ولی همه اینا از روی لج و لجبازیه . شاید اون انتظاریه که ما از زندگی و این دنیا داریم . می خواهیم راحت باشیم و راحت زندگی کنیم . به راستی چه چیزی در این دنیا جاودان و جاودانه می مونه . شهرت ؟/؟ پول ؟/؟ مقام و قدرت ؟/؟ .. البته نام نیکو جاودانه می مونه .. کسی که درست زندگی کنه و خلق از دستش در آسایش باشن . گاوان و خران بار بردار به زآدمیان مردم آزار .. یا این که سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز .. مرده آن است که نامش به نکویی نبرند .. ای بابا دارم وقت کم میارم چقدر دنیا بزرگه چقدر جاهای شبیه به هم وجود داره . چرا آسمون همه جا یه رنگه .. فقط نمی دونم این آدما چه جوری حرف می زنن . فقط خواسته هاشون یکیه . بخورن و بخوابن و کارای دیگه بکنن و آخرشم فاتحه .. آخه این جور زندگی کردن که آسمون ریسمون بافتن نداره ؟/؟ دور از جناب آدم سگ هم داره همین جوری زندگی می کنه . البته سگا آدمای با وفایی هستن .. راستش آدم وقتی تنبل میشه برای فرار از حقیقت هرچیزی که به ذهنش رسید رو میگه ول کن قضیه هم نیست . فقط می خواد رفع مسئولیت کنه .. بابا اون ور دنیا رو کی دیده .. این ملاها هرچی میگن واسه خودشونه ..غلط کردن به.... منم میگم در غلط کردن اونا شکی نیست ولی کتاب خدا رو که آدما درست نکردن . حالا چه اشکال داره پاک و درست زندگی کنی و درست بمیری . آخرش که یکیه .. حداقل قضیه اینه که در پایان همه با هم مساوی هستیم .. دیگه پشت سرو کی نگاه می کنه . چهار روز دیگه جنیفر لوپز که پیر شد کسی تحویلش نمی گیره البته من خودم طرفدار شکیرام .. دیگه پشت سر میره واسه خودش .. میرسه اون زمانی که فقط حال و زمان حال مهم باشه . حالا هم باید همین باشه . ما باید حال و حال خودمونو بسازیم . اما اگه آخر خط مساوی نباشیم چی ؟/؟ وای چقدر حرف می زنم می خوام یه سری بزنم آفریقا و اونور برم مکه و اسرائیل .. ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#8
Posted: 4 Dec 2012 01:51
معراج عشق 7
رهسپار آفریقا شدم . وقت زیاد نداشتم . خیلی بده آدم هول هولکی بخواد همه جا رو بازدید کنه . دور زدم از اون پایین یه سری به افریقای جنوبی زدم . کشوری با معادن طلا و الماس بسیار که سالها مستعمره انگلیس بود و حالا به نوعی سیستم استعمار عوض شده . اون نلسون ماندلای مبارز که سالیان سال را در زندان سپری کرد . خدایا هرکی عشق تو رو داشته باشه این طلا و الماس چه به دردش می خوره هر جواهری که بخوای و بخواد بهش میدی . زندگیشو سراسر نورانی می کنی و سراسر عشق و شادی . امید به این که زودتر از این دنیا دل بکنه و به اون چه که استحقاقشو داره برسه . همه جور آدم در این دیار دیدم . سفید پوستانی که با سیاهپوستا در هم آمیخته بودند .. پرواز بر فراز افریقا .. وای یه خورده همون خط افریقای جنوبی رو گرفتم اومدم بالا .. نمی دونم آنگولا بود زیمبابوه یا کنگو .. قبیله ای بود که همه دور یک دیگ بزرگ جمع شده بودند و با بدنهایی که تمام دم و دستگاهشون آویزون بود و سکس بودند یه آواز های شومی می خوندند .. آبو می خواستند جوش بیارن و اون آدمو بپزن .. دست و پام لرزید نکنه یهو منحرف شم و بخورم زمین .. یعنی هنوزم آدمخورا هستند ؟/؟ رسیدم به جایی که همه استخونا زده بود بیرون . یعنی استخونای آدمای زنده که از گرسنگی به این حال و روز افتاده بودند . مادرایی که چشاشون از حدقه داشت در میومد و بچه هایی که تو خاک می لولیدند و به آسمون نگاه می کردند . حتما اینا باید جاشون تو بهشت باشه . اینا که بمیرن بهتره . نمی دونم چرا بهشون کمک نمیشه . ای خدا چه دنیای متنوعی داری .اونی هم که توی پر قو خوابیده یه روزی به همین جا می رسه . رسیدم به مصر .. به سرزمین موسی .. به سرزمینی که یه زمانی مال ایران بود .. وای ما تا اینجا رو هم داشتیم . عجب رود درازیه این رود نیل .. رودی که حضرت موسی رو انداختند توش به امید خدا و خدا هم نجاتش داد .. ای بابا دیرم شد این نونوایی رو تعطیل می کنند . نمی دونم چرا واسه پرواز عشق هم باید این قدر وقت کم بیاریم . از اون بالا کانال سوئز رو دیدم .. پیچیدم سمت راست تا برم اسرائیل . خدایا من اومدم به سرزمین مقدس تو . من نمیگم مرگ بر اسرائیل . من با خاک مقدس تو به سرزمین موعودی که قولشو به قوم یهود دادی کاری ندارم . موسی و عیسی و محمد را تو آفریدی . خاک مقدس بیت المقدس همان اورشلیم و مکه از آن توست . من در هر جای جهان که سجده کنم تو را خواهم دید . این همان خاک پاکیست که بیشترین پیامبران جهان از آن ظهور کرده اند . تو پیامبر گرامی ما را در شب معراج بزرگ در چشم بر هم نهادنی از مکه به بیت المقدس رسانیده تا از آنجا به سوی خدا عروج کند . معراج عشق و من بنده ناچیز تو اینک شاهد آن معراج گاه هستم . به هر سو که می نگرم عظمت تو را می بینم . دره های سبز دشتهای وسیع .. کویر و کوه و بیابان .. دلهایی که با یاد تو آرام می گیرد . خداوندا تو گفتی که روزگاری آرامش به جهان خاکی ما باز می گردد . آدمیان در نهایت صلح و دوستی در کنار هم زندگی می کنند . همه چیز را برای هم می خواهند . دیگر گلوله ای قلب خوبیها را نمی شکافد . دیگر کینه ای نخواهد بود . خداوندا تو وقتی بشر را آفریدی در قلبش در روح و اندیشه اش نشانی از کینه نبود . شاید از حکمت تو بود که شیطان آدمی را بفریبد تا این چنین آنان که خود را غرق تو کردند با آنان که از تو فاصله گرفتند از هم شناسانده شوند . بار الها در سرزمین مقدس تو در اسرائیل پاک تو آنجا که پیامبر به عرش تو آمد تا به همگان بگویی که او محبوب ترین و بر جسته ترین خلق خداست نماز می گزارم . بار خدایا مرا ببخشای . همین پای معراج و قدم در معراج گاه آن بزرگمرد نهادن برای من بسنده خواهد بود وفراتر از لیاقت من . باز خدایا دلم را از کینه ها تهی ساز . آن چنان کن که به خود آیم . جز دوستی تو دوستی کسی را نخواهم . صدای گلوله ها و موشکها را می شنیدم . باید از مسیری بر می گشتم که خطر کمتری داشته باشد . عالم خلسه و عرفانی مرا بر هم زده بودند .دعا کردم که نتان یاهو نخست وزیر ایرانی و در واقع مازندرانی اسرائیل دست ازکشت و کشتار بیگناهان فلسطین برداره تا اونا هم به هم دینانش حمله نکنن . اومدم پایین تر و خواستم که سری هم به عربستان بزنم . جایی که خداوند مکه مقدسشو قبله گاه مسلمین جهان قرار داده . خانه خدایی رو که ابراهیم خلیل الله بنا کرده . وقتی از اون بالا بالاها به اونجا نزدیک می شدم بی اختیار اشک از چشام سرازیر شده بود . نه به خاطر این که خانه چهار گوش سیاه رنگی را می دیدم که هر چند وقت در میان پارچه اش را عوض می کنند .. بلکه آن مقام و عظمتی که این جایگاه بناشده در این منطقه داشته و خداوند عز و وجل ارجش نهاد دلم را به لرزه در آورده و بی اختیار در قلب آسمان خدا فریاد برآوردم نیست معبودی جز معبود یگانه . ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#9
Posted: 4 Dec 2012 01:51
معراج عشق 8
رسیده بودم به خانه خدا . همه جای جهان خانه خداست . فقط یک نقطه خاص رو نمیشه به خدا نسبت داد . همه جا اثری از اونه . اثری از بزرگی و آفرینش و آفریده های اونه . خدایا ممنونم . ممنونم که منو به اینجا رسوندی تا بتونم خونه تو رو از نزدیک ببینم . همونجایی که مقدسش کردی . همونجایی که ما نمازمونو در اون مسیر به جا میاریم .. خدایا منو ببخش به خاطر همه کارهای نیکی که می تونستم انجام بدم و ندادم . به خاطر گناهانی که مر تکب شدم . خدایا من اول جوونیم نیست . من در یازده سالگی به سن بلوغ رسیدم و تا چند سال دیگه از سی سال هم می گذره که من از سن تکلیف رد شدم . یعنی میشم چهل . می دونم خیلی بدهی دارم . می دونم گناهم زیاده . می دونم که جز جهنم جایی رو برام در نظر نگرفتی . میگن هرکی از رحمتت نا امید بشه از همون اول جاش تو جهنمه . از حق الله بگیر تا حق الناس همه گردن ماست . من چه جوری می تونم همه اینا رو جبران کنم . .. من اون لحظه می خواستم با خدا دوست باشم . حتی خودمونی .. حتی هم مثل یه دوست باهاش شوخی کنم . خدایا کاش می گفتی از وقتی که بنده ای توبه می کنه همه بدهیهاشو هم می بخشی تا اون موقع راحت تر به آینده نگاه کنه .. خداوندا من نمی دونم چی به چیه چه جوری شروع کنم . زار زار همون بالا شروع کردم به گریه . بوی خدا و و جودشو در اونجا بیشتر از هر جای دیگه ای احساس می کردم . اون نیرویی که به من چسبیده . اونی که همیشه همراه منه . تو آسمونه رو زمینه .. همراه مورچه ایه که تیمور لنگ ازش پند گرفته . در لونه زنبور عسله .. تو دهن شیره .. پشت گردن منه .. اون ور کوهاست .. همراه با خورشیده .. توقلب ماست . خدا تو همه جا هستی و من تو رو می بینم . تو رو می بینم که همراه منی . تو رو می بینم که منو به حال خود م گذاشتی تا هر چی می خوام بگم و بنویسم . یه لحظه فکر می کنم آدم شدم ولی لحظه بعد می بینم همون پخی که بودم هستم . خدایا تنبلی رو ازم دور کن . ما رو به حال خودمون نذار . خدایا کاری کن که خلق از دست ما در آسایش باشند . آدما رو می دیدم که دور خونه خدا در حال طوافند و من در سکوت و تنهایی محض در آسمان مکه در زاد گاه پیامبر اسلام به آسمان و زمین مکه می نگریستم . به این فکر می کردم که هزار و چهار صد سال پیش اینجا چه اتفاقی افتاده . در غار حرا و وقتی که خداوند به رسول خود امر فرمود بخوان به نام خدایی که تو را آفرید .. از خون بسته آفرید .. خداوندا سپاسگزارم که مرا به خانه خودت کشوندی هر چند همه جا سرای توست خانه من خانه تو . خداوندا بی تو هیچم با تو همه چیز ... همه چیز را ازمن بگیر و رضایت و دوستی خود را به من ده تا با تو همه چیز گردم . خداوندا عمر من به بطالت گذشته . نمی دونم تا کی زنده هستم . ناتوانم . راستش خیلی چیزا رو می دونم ولی از امتحان و آزمایش می ترسم . این جوری کسی رو اذیت نکردم ولی یه سری میگن چیزای خوب خوب بنویس .. چقدر دلم می خواست در اون فضا می موندم . خانه خدایی رو که دومین انسان بر تر روی زمین البته به عقیده شخصی خودم و شایدهم در حقیقت در آن به دنیا آمده بود بیشتر ببینم . خانه ای که زاد گاه مولای ما امیر المومنین علی ابن ابیطالب بود . خانه ای که ابراهیم خلیل بنایش کرد . هزار و چهار صد سال پیش محمد ما رسول ما ظهورکرد . به اجازه تو خدای بزرگ .. خیلی هم دور نیست . به راستی در این ملک و دیار چه اتفاقاتی افتاده . روز گارانی که انسانهای دیگری در آن زندگی می کرده اند به امانت روز گاران را به ما سپرده اند تا ما در اختیار آیندگانش بگذاریم . ای آسمان و ای زمین .. تو شاهد چه تحولاتی که نبوده ای . . شاهد انسانهایی که در سایه تو جان باخته اند . از خاک آمده بودند و بر خاک شدند . اما روحشان در این جهان باقی ماند تا به اذن جان آفرین بار دیگر در صحرای محشر به کالبد شان باز گردد که تنها اوست که می میراند و زنده می گرداند . خداوندا همین معراج زمینی برای درک عظمت و بزرگی تو کافیست . مگه تیمور لنگ چه جوری به عظمتت پی برد و دیگه سعی کرد اراده شو قوی کنه .. یه مورچه هفتاد هشتاد بار بود حالا چند بارشو من نبودم نشمردم این برنج از دهنش می افتاد و نمی تونست به مقصد برسونه یا این که خودش می افتاد ولی نا امید نشد و آخرش بردورفت . اون یارو نوه چنگیز هم گفت خاک بر سر خودم که از دست پای لنگ خودم ناراحتم . پاشد و دیگه از اون روز به بعد شد آنچه که شد .. ولی نمی دونم بعضی ها چرا با چشای بازشون نمی خوان قدرت تو رو باور کنن . چون باورشون نمیشه . یه چیزی یاد گرفتن . هرچی میشه میگن خرافه هست . وتازه بعد از چند میلیارد یا میلیون سال علم چهار تا کلمه پیشرفت کرده .. انگاری می خوان خدا رو هم علمی کنند . بگذریم حالا این که تو خودت اعلم علمایی شکی درش نیست ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#10
Posted: 4 Dec 2012 01:52
معراج عشق 9
یه سری هم به مدینه زدم . مدینه مکرمه . جایی که پیکر پاک محمد پاک در آن به خاک سپرده شده . بهترین و بر ترین بنده خدا . به راستی چه شد که محمد محمد شد . تا چه حد اراده خودش دخیل بود و تا چه حد مددالهی . نمی دونم خدا .. من که قرار نیست از همه کارات سر در بیارم . اگه این جور بود دیگه توی آدم موندن خودمم نمی موندم . نمی دونستم به کجا باید برم که به شب برسم یه خورده رفتم طرف پایین . شاید نزدیکای قطب جنوب بوده باشه . خیلی پایین رفتم . دوست داشتم به ایران بر گردم ولی ستاره ها رو دیدم . ستاره های خدا رو .. راستی خدا جونم واسه چی ستاره ها رو آفریدی ؟/؟ هر چند بهم مربوط نیست . ولی خیلی هم زیادند . خیلی .. میگن هر آدمی یه ستاره داره . ولی من فکر می کنم هر آدم بتونه بیشتر از یه ستاره داشته باشه . میگن ستاره ها از گاز درست شده .. ما خودم تو ایران خودمون توی گاز دنیا اول یا دوم هستیم و کلی هم پول بابتش می دیم . کاش می تونستیم از ستاره هامون استفاده کنیم .. حالا شوخی دیگه بسه .. همون تو همون آسمون خودمون موندم . تا جایی که هواپیما ها اوج می گیرن . نفسم داشت می گرفت ولی یه چیزی نگه دارم بود . ستاره ها رو درشت تر نمی دیدم ولی انگاری فاصله هاشون نزدیک تر شده بود . اونا هم خدا رو دوست دارند . راستی چرا ستاره ها آدم نشدند . چرا ما ستاره نشدیم . اگه ما ستاره می شدیم دیگه نه بهشتو داشتیم و نه جهنمو .. پسر قاطی کردی ها الان چه وقت این حرفاست وگرنه خدا جون لجش می گیره تو رو از همین بالا پرتت می کنه پایین . به عظمت خدا نگاه می کردم . به میلیونها سال فاصله سال نوری بین ستارگان .. از تصور خارجه .. راستی خدا همه اینا رو آفریده تا بزرگی خودشو نشون بده ؟/؟ بعضی ها از بس کورن که ده تا از اینا رو هم ببینن هیچی حالیشون نیست و بعضی ها با دیدن لوله زنبور تو خداجون دیگه سرشونو بالا نمی گیرن تا ستاره ها رو ببینن . همون واسشون کافیه . تا یه حدی رو عمودی رفتم و بعد با یه گردش افقی همه جا رو زیر نظر گرفتم . نمی دونم چرا هر چی می دیدم سیر نمی شدم . خداوندا مهم نیست که خلق تو آدمو مسخره کنه یا نه .. مهم این نیست که آدما یکی دیگه رو مترسک خودشون بدونن و خودشونو سلطان جهان احساس کنند .. خدایا تو اگه به من عزت و شرف بدی مهم نیست که دیگران منو خوار کنن . مهم نیست که دیگران کوچیکم کنند . پستم کنند . آدما نباید دلشون از این بگیره که آدمای دیگه بهش خیانت می کنند . چون تو هستی . تو که وفا دار ترین وفا دارانی . وقتی که تو هستی من دیگه چی می خوام . وقتی که تو رو دارم دیگه چی کم دارم . تویی که اون قدر خوبی که تا وقتی گناهی رو انجام ندم به حساب من نمی نویسی و وقتی که فکر ثوابی به سرم میفته واسم یاد داشت می کنی . پاداش خوبیهامو ده برابر می دی و سزای گناهمو به همون اندازه . تو خیلی خوبی و من بد و گناهکارم . چقدر دلم گرفته . چقدر دوست دارم همین وسط وایسم وهمچنان خیره به ستاره هات نگاه کنم . به آسمون زیبای تو . به راهی که واسه بندگانت روشن کردی . همه دارن تو رو می پرستند . و بشر خود پرست داره خودشو می پرسته . فکر کرده چه پخی باشه . گاهی ادعای خدایی هم می کنه . ستاره های عشقو می بینم . عشق آسمانی ..عشق زمینی .. دیگه عشقای زمینی این روزا شده باد هوا . مثل یه خاک به هوا بلند میشه و می ریزه توی دریا . عشقا همه نم کشیده ..همه دروغی شده .. نه خودشونو می شناسن نه خدای خودشونو . . خدا جون من من اینا رو به کی بگم . فقط به تو می تونم بگم . تویی که می تونی منو درکم کنی . بیشتر از خودم . می دونی چی واسم خوبه . می دونی فقط به دنیا نیومدم که چند روزی مثل گاو علف بخورم و اگه هم شاخی داشته باشم شاخ بزنم و همش در حال چرا باشم . ولی خیلی ها زندگی گاوی رو دوست دارند . بگذریم مسیرمو به طرف ایران تغییر دادم . دوباره افتادم توروشنایی . دلم واسه کشورم تنگ شده بود . از روکشورهای عربی رد شدم . از اون بالا دریای عمان و خلیج فارس رو می دیدم . خلیج همیشه فارس ایران عزیزمونو . عربا هر کاری می کنن اسمشو عوض کنن نمی تونن . مگه ما می تونیم به دریای عمان بگیم دریای فارس که اونا خلیج ما رو عربی کنند ؟/؟ بگذریم خدای بزرگ ! همه این ملک و املاک مال خودته ؟/؟ خواستم به تاخت از ایران گلم رد شم و دیگه بر گردم نزدیک خونواده ام . آخ که دلم چقدر برای این تخت جمشید تنگ شده . تخت جمشید و نقش رستم . بیست و خوردی سالی می شد که به تخت جمشید نرفته بودم . چه خوب توفیقی حاصل شد و دوباره دیدمش . ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم