انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
خاطرات و داستان های ادبی
  
صفحه  صفحه 10 از 78:  « پیشین  1  ...  9  10  11  ...  77  78  پسین »

دل نوشته ها ( نوشته ایرانی )


مرد

 

صــــــــــــــــــــــــــــــدایی از بهشـــــــــــــــــــــــــــــــــت

نغمه ای از بهشت به گوش می رسد . هدیه ای از بهشت برای عاشقان .. هدیه ای درجان هایده ای . احساس می کنم که برای از اونوشتن ناتوانم . هرچه بود او بود . هرچه خواند او خواند . به دلهای عاشق روحی تازه دمید . با صدای او خود را در اوج آسمان عشق و احساس ، احساس نمودیم . با صدای او به عشق سلام گفتیم با قهر قهرکردیم با صدای او خود را در گذشته ها و آینده ها دیدیم تا در امروز خود به اوج برسیم . صدایی روان تر از چشمه های زلال زندگی ، زیباتر از آبشار هایی که بستر سبز چمن را می شوید . دلنشین تر از صدای مرغکان به وقت سحر، محزون تر از غروب آفتاب ، نشاط آور تر از طلوع آفتاب ... احساس می کنم دیگر فریادی چون فریاد هایده نخواهم شنید و سکوتی چون سکوت او ..هایده یک طوفان بود یک نسیم .. از کدامین کلامش بگویم . از کدامین خواندنی های پر احساسش . کاش قلمم اثرکی از صدای ملکوتی اورا می داشت . زیبا ترین و بهترین اشعار برای زیباترین و بهترین صدا . .. شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم .. بی تو بودن را برای با تو بودن دوست دارم ..... خوردم قسم تا بعد از این با چشم باز عاشق شوم حالا که آمد دیگری من می روم من می روم خداحافظ خدا حافظ ... هایده جان ! تولدت مبارک . امروز71ساله شدی . نمی دانم از کدامین ترانه ات بگویم . هرکدامش دنیایی از عشق و احساس و خاطره برای آنهاییست که با تمام وجود دوستت داشته اند . اصلا چه می گویم مگر می شود کسی صدای بهشتی تو را شنیده باشد و دوستت نداشته باشد . با صدایت با ترانه هایت آرامش داده ای امید داده ای دلداری داده ای . و حتی لذت وفا را به بی وفایان چشانیده ای . با تو گریسته ایم با تو خندیده ایم با تو عشق را فریاد زده ایم . .. با ترانه بهار تو از بهار به بهار رسیده ام . از بهار رنج و دوری و غم به زیبا ترین بهار زندگیم . .. بهار بهار باز اومده دوباره باز همه دلها چه بیقراره اما برای من دور زخونه بهارا هم مثل خزون میمونه .. با ترانه زیبای بهارت اشک می ریختم . برای خود که دور از عشق و خانه ام بودم انگار برای من می خواندی .. وانگار ترانه ای دیگر را برای دیگری .. وانگار همه ترانه ها را برای همه می خواندی . همچون فال حافظ هرکس سرنوشت خود را در ترانه ها ی تو می جست و با صدای زیبای تو آرام می گرفت ویک سال بعد در سالگرد اشک بهاری خود به تو و خدای تو می اندیشیدم به این که از غم بی نهایت به شادی بی نهایت رسیده ام . اما تو و ترانه زیبایت را از یاد نبردم . نمی دانم تو و صدای تو و اشعارتو را چگونه وصفش کنم که جسارتی به شکوه احساس و قدرت کلامت نکرده باشم . صدای تو هزاران صدا بود اما یک صدا بود صدا صدای هایده بود . صدایی فراتر از همه صداها . صدای دریا ، صدای چشمه های آرام ، صدای رود خفته ، صدای مرغکان عاشق .. فریادی در سکوت ، صدای آفتاب ، صدای مهتاب ، سکوتی در فریاد ، صدای کوهستان ، صدای کویر غم ، به هر گونه که می خواستی می خواندی . ساده تر بگویم از کودک گرفته تا پیر همه صدایت را و تو را دوست می داشتند . چون به زبان همه می خواندی . برای همه می خواندی . همه تصویری از خود را در آیینه اشعار و صدایی بالاتر از صدای تو می دیدند . به هر خواننده ای لقب خاصی داده اند اما همه اینها را تو به تنهایی داری . تو بانوی صدایی ملکه صخنه هایی شاه ماهی هنر ایرانی . اما واژه ای دیگر یافته ام تا تو را باآ ن بخوانم .. تو شاه کلید دلهای بسته و افسرده ای . تو یک افسونگری . تومحشری . حتی حالا که در کنار ما نیستی اما هنوز هم بهترینی . . صفات بهترین ، محبوب ترین ، زیبا ترین و خوش صدا ترین ،.. و هر ترین دیگری را تنها تو داشته ای .. و آنهایی که راهت را ادامه داده اند باید که با الماس هایده محک بخورند تا عیارشان مشخص گردد . تو برای ما زنده ای . چون همیشه تا آنجا که جانی در بدن داریم در قلب و روح و احساس مایی . هایده هر گز نخواهد مرد . این را صدای زیبای تو می گوید . صدایی که می کوبد صدایی که آرام می کند . می خنداند می گریاند اما همه اینها به یک کنار صدا، صدای عشق است . صدا صدای محبت و پیوندی برای دلهای عاشق . شاید که جسم خاکی تو در کنارمان نباشد اما همچنان با صدای زیبای تو اوج می گیریم پرواز می کنیم عاشق می شویم به وفا سلام می گوییم به زندگی لبخند می زنیم . با غم می سازیم وفریاد می زنیم هایده هرگز نخواهد مرد او تا ابد تا آنجا که زندگی زنده است زنده خواهد بود ... پایان ... نویسنده ... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .





شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
می خــــــــــــــــــــواهم با تو بمیـــــــــــــــــــــــرم

ستاره چرا ما آدما وقتی که داریم با زندگی وداع می کنیم حس می کنیم که خیلی پوچه ؟/؟ -ببین حسین همیشه این جوری نیست اتفاقا من زندگی رو خیلی دوست دارم -من نمی خوام بمیرم -کی دوست داره بمیره که تو دلت نمی خواد -ولی من حالا نمی خوام بمیرم ستاره . حالا نه .. -کی گفت که حالا می خوای بمیری .-نمی دونم اگه تو رو نداشتم چیکار می کردم ؟/؟ فکر می کنی که ما حق عاشق شدن داریم ؟/؟ -حقشو داریم یا نداریم که فعلا عاشقت شدم . هر دومون یه جور مرض داریم و هر دو مون یه مدل قرص می خوریم . .حسین ؟/؟-چیه -دوستم داری ؟/؟ -اگه نداشتم که اینجا نبودم . صدای امواج دریا چه قشنگه ؟/؟ می بینی ستاره های بالای سرمونو ؟/؟ چقدر زیادن . به نظرت کدومشون قشنگ ترن . یه نگاهی به پشت سرم انداخته بغلش کردم و گفتم همین ستاره ای که رو زمین و کنارمن و توی دلم نشسته از همه قشنگ تره . -با انگشتش به یه نقطه ای اشاره کرد و گفت ولی من اون ستاره ای رو که اون گوشه تنهاست و درشت تر از بقیه و نورانی تره دوست دارم . -یعنی من پیش اون ستاره نیستم ؟/؟ -حالا کی گفته اون منم حسین . من که الان توی بغل توام -تو قشنگ ترین ستاره دنیایی . ستاره منی . ستاره امید .. نتونستم جلو گریه مو بگیرم . فکر می کنی درسته که همدیگه رو دوست داشته باشیم ؟/؟ ستاره قول میدی که قبل از من نمیری ؟/؟ -من قول میدم ولی خدا همچین قولی نمیده . -تو اگه نبودی من تا حالا مرده بودم . -من که خودم مردنی هستم . ولی خوشحالم که حس می کنی با عشقم بهت زندگی دادم . -چقدر دلم می خواد خیلی زودتر عروسم شی . کی می خواد تا دو هفته دیگه صبر کنه .؟/؟-مهم اینه کنار همیم . با همیم . خیلی دلم می خواد بغلت بزنم کسی ما رو نبینه . بریم تو آلا چیق .. از ساحل فاصله گرفتیم رفتیم یه جایی نشستیم که کسی دور و بر مون نباشه . پرده رو کشیدیم . به چهره ستاره خیره شدم و اونم منو نگاه می کرد . عکسشو از جیب مانتوش در آورد . خیلی خوشگل بود . در عرض یه سال به این ریخت و قیافه در اومده بود . منم شده بودم مث اون . درست با هم بیمار شده بودیم . اون چند تا خونه اون ور تر زندگی می کرد . هم سن بودیم شایدم من یه سال بزرگتر بودم . هردومون دبیرستانو که تموم کردیم افتادیم . هردومون سرطان خون داشتیم . پزشکا می گفتن اوایلشه با قرص کنترل میشه . ولی ما این حسو نداشتیم . هر روز می رفتیم اینترنت تا آخرین تحولات درمان این بیماری رو بخونیم . هر وقت بیماری ما شدت پیدا می کرد یه حالت کم خونی پیدا می کردیم .قیافه مون زرد و سفید و کبود می شد . حالمون بهم می خورد . من یه خواهر داشتم هما که چهار سالی رو ازم بزرگتر بود . دانشجو بود . ستاره هم فقط یه خواهر داشت هم سن هما . -ستاره من از همون وقتی که بچه بودی ازت خوشم میومد -ولی من ازت بدم میومد حسین . از بس دزدکی نگام می کردی . -بزرگ که شدم چی -خب اون موقع دیگه بدم نمیومد . چون مث بچگی هات چش چرون نبودی . -ستاره اگه قبل از این جریان بیماری بهت می گفتم دوستت دارم چیکار می کردی -راستش بهش فکر نکردم . حالا که نگفتی چرا می پرسی . شاید می گفتم دوستت دارم شاید می گفتم توی این خطها نیستم . ولی حالا فرق می کنه .. -چون مردنی هستیم عاشق شدی ؟/؟ -دیوونه این جوری می خوای بهم روحیه بدی ؟/؟ موهای سرش چقدر کم شده بود . باورم نمی شد صاحب اون عکس خوشگل خودش باشه . منم مث اون بودم . با دستام سر و صورت استخونی و چهره زشتشو نوازش می کردم . چهره ای که زیبا ترین دختر چند تا محله بود ولی حالا هم برای من همونه . با حرفای قشنگش . با کارای قشنگش . -ستاره تو رو به همون ستاره ای که ازش خوشت اومده قسمت میدم که هیچوقت تنهام نذاری . -خیلی زرنگی حسین . من تنهات نذارم اون وقت تو تنهام بذاری ؟/؟ من واگذار می کنم به خدا . هر چی اون بگه . سرشو گذاشت رو سینه ام . نمی دونم چرا حس می کردم که داره جلو اشکاشو می گیره تا من ناراحت نشم . چون هرچی باهاش حرف می زدم و ازش یه چیزایی می پرسیدم اصلا جوابمو نمی داد .انگار باهام قهر کرده بود . گذاشتم توی حس خودش بمونه . ..یه روز دیگه رفته بودیم پارک . رو یه نیمکتی نشسته بودیم . من از قیافه خودم خجالت می کشیدم . هر کی نزدیکم می شد سرمو مینداختم پایین . هر وقت سرمو بالا می گرفتم می دیدم مث ما دخترا پسرایی هستند که دست همو دارن و دارن با هم راز و نیازای عاشقونه می کنن. با قیافه هایی شاد و بشاش . شایدم آروم و گرفته ولی نه با ترس از این که شاید همین روزا بمیرن . -ستاره به نظرت اونا عشقو قشنگ تر از ما می بینن ؟/؟ -عزیزم عشق یا دیده میشه یا نمیشه . اگه یکی بتونه عشقو ببینه دنیارو زندگی رو در قشنگ ترین حالتش می بینه . اگه به عشق واقعی برسه خود عشق ترین نداره . این که ما می گیم عاشق تر .. از رو عادته . -نمی دونم چی میگی ستاره ولی حرفات آرومم می کنه . -واسم از مردن بگو ستاره . فکر می کنی خیلی سخت باشه ؟/؟ مردن یا جدایی . -نمی دونم من که هنوز نمردم . صبر کن بمیرم بعدا برات میگم . دیوونه ما الان زنده ایم داریم نفس می کشیم . می دونستم که از من غمگین تره ولی دوست داشت به من روحیه بده . بهم بگه دوستم داره . نشون بده عاشقمه . -حسین ! اون حسی که در من و تو هست هرگز نمی میره . وقتی می خوابی دوباره بیدار میشی . اگه بمیری بازم یه روزی بیدار میشی . اما وقتی که بمیری روحت مث یه پرنده پر می کشه . می تونه اونایی رو که دوست داره بغل کنه . -میگی الان بین روح من و تو فاصله ای بااین جسمه ؟/؟ -من و تو اونو با احساس قشنگ عاشقونه مون پرش می کنیم . من خودمو میذارم جای تو . تو خودتو میذاری جای من . -تو هرروز یه حرف تازه ای واسه گفتن داری . -کاش ما هم مث اون ماه و ستاره ها هر گز نمی مردیم . -اشتباه نکن اونا هر لحظه در حال مرگن .. -خوشگل من بیا بغلت بزنم که اگه الان وارد فلسفه شی دیگه تا فردا ول نمی کنی -من کجا خوشگلم . من که یه میمون بیشتر نیستم . ده روز دیگه می خواستند عقدمون کنند . عروسی دختر خاله اش دعوت بودیم -من نمیام ستاره . ما که هنوز رسما زن و شوهر نشدیم . -چه جالب میشه عروس داماد خیلی جوون . ولی تو اگه نیای من نمیرم . اگه نیای یعنی دوستم نداری .. تو نباید سختت باشه . چند روز دیگه همینا میان عروسی من و تو . ما که گناهی نکردیم این ریختی شدیم -دلم نمی خواد کسی به حال ما دل بسوزونه .. خدایا باورم نمی شد ستاره من شمع همیشه روشن دل من می خواست زنم شه . خیلی ساده قبول کرده بودند که ما به عقد هم در بیاییم . همه چی رو راحت گرفتند . شاید می دونستند که نباید ما رو مثل آدمای عادی فرض کنند . اون شب پسرا و دخترای خوشگلو می دیدم . به خودم می گفتم که چی می شد که من و ستاره هم شرایطمون عادی می بود . مثل همین عروس و دوماد . خیلی ها بهمون تبریک می گفتند . -بیا با هم برقصیم حسین -مسخره مون می کنن . دستمو گرفت و برد وسط سالن رقص . دو تایی مون چه خوشگل می رقصیدیم . حرکاتمون کاملا هماهنگ بود . یه لحظه که نگام به چهره مظلومانه اش افتاد و حس کردم که چطور داره از درون خودشو می خوره تا من شاد باشم وقتی حس کردم که اون آرزو داره که مثل یه آدم عادی باشه واسم خوشگل باشه بغض گلومو می فشرد . گاهی به عکسای خوشگلش خیره می شد تا می دید مراقبشم عکسو می ذاشت توی جیبش . اون لحظه که به یاد این صحنه ها افتادم بغضم تر کید نتونستم میون جمعیت وایسم . از سالن خارج شدم . ستاره هم به دنبالم اومد . -چت شده حسین . -نمی تونم جمعیتو تحمل کنم . نمی تونم دلسوزیها و دعاهاشونو تحمل کنم . حتی تبریک هاشونو نمی تونم تحمل کنم . -حسین منو هم نمی تونی تحمل کنی ؟/؟ دیگه دوستم نداری ؟/؟ گریه امونم نداد . -من نمی خوام بمیرم . دلم می خواد خوب شیم . بچه دار شیم . مثل بقیه زندگی کنیم . -حسین چرا خودتو باختی . کی زنده می مونه که ما دومیش باشیم ؟/؟ -بالاخره از زندگیشون لذت می برن .-حسین بس کن حالم خوب نیست سرم گیج میره -چیه ستاره چی شده . حالت خوش نیست . ببریمت دکتر ؟/؟ -نه نه بریم زیر ستاره ها هوا بخوریم . فردا میای با هم بریم لباس عروس ببینیم ؟/؟ -خیلی دلت خوشه ؟/؟ ستاره تو روز به روز داری لاغر تر میشی -غذا کم می خورم . واسه همینه . .حسین تو دوست نداری منو توی لباس عروس ببینی ؟/؟ -من می خوام بگم تو همین جوریش هم خوشگل ترینی -تو می خوای بگی ما چون ریخت و قیافه مون عین اسکلتا شده باید مث مرده ها زندگی کنیم ؟/؟ واسه خودمون ارزش قائل نشیم ؟/؟ پولشو خودم میدم . تو فقط بگو کدوم بیشتر بهم میاد . -یه بار دیگه اگه بهم گفتی گدا اون وقت بهت میگم دیگه دوستت ندارم . -تو هیچوقت بهم دروغ نمیگی . تو دلشو نداری حتی به شوخی هم بگی دوستم نداری . -ستاره من اگه تو رو نداشتم چیکار می کردم . -حالا که داری چیکار می کنی . -ولی بچه دار نباید بشیم نه ؟/؟ -نمی دونم نمیشه یکی دیگه رو بد بخت کرد . نباید این کارو بکنیم . -ستاره بیا بریم ببینیم اون ستاره تو چیکار می کنه ؟/؟ بازم تنهاست ؟/؟ -حتما تنهاست دیگه . .. هرچی من و ستاره به بالای سرمون نگاه کردیم اون ستاره رو ندیدیم غیبش زده بود -خانوم گالیله یا گالیله خانوم تو که گفتی ستاره ها حرکت نمی کنند معلوم نیست کجا رفته . -عیبی نداره به جاش ماه می بینیم . -چقدر همه جا مهتابی و قشنگه -حالا این که نمیشه من همش حرفای عاشقانه بزنم . تو هم یه چیزی بگو حسین . به نظر تو واسه چی میگن مهتاب یه نوریه واسه عاشقا ؟/؟ -نمی دونم ستاره . این بسته به حسیه که هریک از عاشقا دارن -تو چه حسی داری حسین . -حس می کنم در دنیایی تاریک سر گردونم . ستاره من شده یه ماه خوشگل . یه ماهی که راه تاریک زندگی منو روشن کرده . این تاریکیها رو واسه من روشن کرده . این نور چقدر قشنگه . حس می کنم که زیر مهتاب هیچ غمی ندارم . -منم حس می کنم خوشبخت ترین زن دنیام -زن نه دختر .-خب حالا این قدر گیر نده تا چند روز دیگه که زنت میشم . من و ستاره واسه خرید لباس عروس رفتیم . اصلا از بس لاغر بود همه این لباسها به تنش آواز می خوندند . یه فانتزیشو گیر آوردیم -زیادی سکسیه ؟/؟ -مجبوریم دیگه . همونو براش گرفتم . چقدر هم بهش میومد . یه هفته مونده بود به عروسی هر شب واسم می پوشید . -حسین من ملکه مجلس میشم و تو پادشاه .. خدا ما رو دوست داره عاشقا رو دوست داره . ما خوب میشیم .. یه شب که خونه شون بودم و لباس عروسو تنش کرده بود حالش بهم خورد سرش گیج رفت .. سهراب حواست باشه لباس کثیف نشه .. ..هرچی خورده بود بالا آورد ولی لباسشو خراب نکرد ..-ستاره چت شده ؟/؟ .. قیافه اش شده بود عین مرده ها .. دوروز مونده بود به ازدواج که کارتها همه جا پخش شده بود . با این که می خواستیم خیلی ساده باشه ولی پونصد تا دعوتی داشتیم . نمی دونم که اینو اگه نگیم ناراحت میشه .. بعدا چش تو چش اون میفته و از این حرفا . این دختره ما رو کشت از صبح تا غروب فقط داشتیم تمرین رقص می کردیم . -ببین حسین من خوشم نمیاد برم آرایشگاه . یه میکاپ غلیظ می کنه اصلا بهم نمیاد . با ده دقیقه آرایش بهترین تیپو می زنم . خنده ام گرفته بود .با -فکر نکن ما دو تا زشت داریم با هم ازدواج می کنیم . واسه من تو خوشگل ترینی . شاید اگه می مردیم بقیه خوشحال می شدن -حسین شگون نداره وقت عروسی و از این حرفا ؟/؟ اگه دوستمون نمی داشتند که این همه هزینه نمی کردند . شب شده بود . تقریبا یه روز و نصف مونده بود به این که عقد شیم . مراسمو می خواستیم توی خونه بر گزار کنیم . خیلی خوشحال بودم . از هیجان به زور خوابم می برد . من و ستاره رفتیم به اتاق عقد . خیلی شیکش کرده بود . خونه شون از بس بزرگ بود تر جیح دادند مراسمو همونجا بر گزارش کنند . -دراتاقو خوب ببند . از داخل قفلش کن . -زشته ستاره -می خوام ببوسمت . الان یه هفته هست بوسه داغ نداشتیم . می دونستم وقتی اون چیزی رو بخواد دیگه تا به دستش نیاره ول کن نیست . یه احساس خوشبختی عجیبی داشتم . یعنی ممکنه معجزه ای شه و ما دو تا نجات پیدا کنیم ؟/؟-حسین خوشحالم که دیگه فکرای منفی نمی کنی . دیگه فهمیدی مرگ و زندگی مال همه آدماس . حس می کنم روحم با روح تو عجین شده . با هم یکی شدیم یه حس قشنگیه . وقتی عشق نمی میره عاشق هم نمی میره . روح ما همیشه زنده و هوشیاره . -ببین میگی من تو رو ببوسم ولی ارواح ما رو می بینن . -بیا جلو لوس نکن . چه بوسه شیرینی ! داغ و انرژی بخش . کمتر از دو روز دیگه اون میشه همسرم . شبا کنارش می خوابم . بغلش می زنم . دیگه استرس ندارم از این که کجا ببوسمش تا یکی ما رو نبینه . -ستاره به خاطر همه چی ازت ممنونم . به خاطر این همه خوشبختی . فکر می کنم هیچوقت نمی میرم . ستاره من میرم تو بعدا بیا .. رفتم پیش پدر و مادر و خواهر زنم . -ببینم سارا جون خیلی باید ببخشی گه خواهر کوچیکه زودتر ازدواج می کنه -داماد گلم ازدواج همچین آش دهن سوزی هم نیست . می دونستم از روی شوخی و محبت داره این حرفو می زنه . چون فقط می خندید . خوشحالی در نگاش موج می زد . در همین لحظه ستاره تلو تلو خوران اومد بیرون . -چی شده عزیزم .. همه سراسیمه شدیم -حالم خوب نیست . دارم میفتم . قبل از این که بغلش کنم خودش افتاد بغلم . دارم میفتم . این آخرین عبارتی بود که بر زبون آورد -نهههههههه نههههههههه .. حس کرده بودم که دیگه بیدار نمیشه . می دونستم که یک بیهوشی ساده نیست . سارا سراسیمه واسه اورژانس زنگ زد . ستاره رو گذاشتم رو زمین . نفس مصنوعی بهش دادم . دستمو گذاشتم رو قفسه سینه اش تا بهش شوک بدم . نمی خواستم رفتنشو باور کنم . هنوز نمی خواستم فریاد بزنم که چرا تنهام گذاشتی .هنوز اشکهای سیلابی من پشت سد قلب و چشام مونده بودند تا که شاید امیدی باشه ولی اونایی که واسه بردنش اومدن گفتن که دیگه تموم کرده . ستاره من خاموش شده بود .. حالا دیگه می تونستم مثل سیل اشک بریزم . فریاد بزنم . بغلش زدم . -خیلی بد جنسی . خودت گفتی تنهام نمی ذاری .. نه نههههههه نهههههههه چرا واگذارش کردی به خدا که کدوممونو زود تر ببره . چرا خودت بهم قول ندادی ؟/؟ من می خوام با تو بمیرم . من می خوام با تو بمیرم . من نمی خوام زنده بمونم . من خودمو می کشم . نه نههههههه چرا دنیا این قدر بیرحمه . چرا تو ... چرا منو نگرفت .تو که خیلی بهتر از من بودی . تو که مهربون تر از من بودی . تو که همش آرومم می کردی . پاشو حالا نیمه شبه . فردا روز عروسیمونه . مهمونا همه دارن میان . می خوان تو رو عروس ببینن . کی بهت گفت بمیر .. خدایاااااااااا چراااااااا چرا ااااااا اونو ازم گرفتیش . می خواستن منو ازش دور کنن ولی پنجه هام مثل پنجه های یک پلنگ زخمی رو تن عروسم قرار داشت رو تن ستاره خوشگل من . ستاره ستاره بیدار شو . بیدار شو امشب بازم مهتابیه . بیدار شو بیدار شو با هم بریم ستاره ها رو ببینیم . من اونا رو واست می چینم . هر چی بخوای واست میارم . من خودم جای تو می میرم کی بهت گفته این قدر خوب باشی . کی بهت گفت دوستم داشته باشی . کی بهت گفت این قدر شاد باشی . کی بهت گفت این قدر خاطره واسم بذاری . منو با خودت ببر . می خوام با تو بمیرم . بلند شو دختر! زشته . ما فردا مهمون داریم . هرچی بگی گوش می کنم . نوکرتم بیدار شو تو رو خدا بیدار شو دیگه اذیتت نمی کنم . دیگه هر وقت بهم امید بدی از تا امیدی نمیگم به همون خدایی که جونتو گرفته قسم دیگه ا ز مرگ نمیگم . اگه اجازه شو از خدا بگیرم چشاتو باز می کنی ؟/؟ بیدار شو .. دیگه نمی تونستم حرف بزنم صدام گرفته بود .. منو به زور دورم کردند . چه خوشگل چشاشو بسته بود . لباس عروس شده بود کفنش . چقدر مسخره هست این مرگ ولی در اون لحظه مرگ بزرگترین آرزوی زندگی من بود . من چرا باید این قدر به تو دل ببندم . حالا روح تو رفته به جایی که منو می بینه . کور خوندی ستاره من به دنبالت میام . من دیگه نمی تونم تنها به بالا سرم نگاه کنم . من فقط می خواستم که تو دوستم داشته باشی . ستاره من دارم میام به اونجایی که با هم ستاره ها رو می دیدیم . تو هم بیا پیش من .. خدایا عیسی رو بفرست تا اونو زنده کنه . خدایا اونو بهم برش گردون . واسه من پارتی بازی کن . عیبی نداره . هیشکی حرف نمی زنه . خدایا من گناه دارم ؟/؟ دلت نمی سوزه ؟/؟ اون می خواست عروس شه . عروس من .. رفتم زیر آسمون پر ستاره . خدای زمین به دادم نرسید . خدای آسمونو فریاد زدم . نگاه کردم تا ببینم می تونم اون ستاره ای رو که ستاره ام دوستش داشته ببینم یا که نه . اولش فکر کردم اشتباه می کنم ولی ستاره من درشت و خندان به نظر می رسید . ستاره من بیدار بود . یه ستاره ضعیف تری هم کنارش بود . هیچوقت این حالتو ندیده بودم . میگن ستاره ها سر نوشتو تعیین می کنند یا این که سرنوشت هر کی به ستاره اش وصله . یعنی اون ضعیفه منم ؟/؟ من و ستاره من اون بالا به هم می رسیم ؟/؟ من که اینجام . بد جنس بی انصاف . نتونستی منو با خودت ببری ؟/؟ من بدون تو می میرم .. حالا دیگه از مرگ نمی ترسیدم . خیلی ها از مرگ وحشت دارن ولی من حس می کنم برام زندگیه . چون منو به زندگی و عشق من می رسونه . هرچی که بعد از مرگ در انتظار اونه در انتظار منم هست . بازم یه چیزی هست که ما رو به هم پیوند بده . چقدر مردن قشنگه . من باید زود تر برم . باید زود تر برم . ستاره تو می خواستی عروس من بشی .. صبر کردن تا مهمونا ی عروسی از شهرستان بیان . سی و شش ساعت بعد ستاره گرم منو به دست خاک سرد سپردند . خودمو داشتم سر خاک می کشتم . حس کردم حالم خیلی بده . هرچی می گفتند ستاره نامحرمه مثل دیوونه ها فریاد می زدم من زنده شو بغل کردم . بوسیدمش .. دیوونه ها !اون عشقمه محرممه بغلش کردم .. بیدار شو بیدار شو عزیزم . نگاه کن حاج آقا داره خطبه عقدو می خونه بله رو بگو و برو .. نه منو هم با خودت ببر . منو تنهام نذار .. پاشو می خوایم با هم برقصیم . تنبلی نمی کنم . هر چقدر بخوای باهات می رقصم پاشو بله رو بگو بگو دوستم داری .. خودتو چرا قایم کردی . چرا عروس پشت پرده شدی . الان جاز و ارکستر هم میاد پاشو .. منو به زور بلندم کردند . می خواستند ببرن خونه . . حالا اومدم خونه . نمی تونم قلم تو دستم بگیرم و بنویسم .. هما دور و بر مه .. می خوام بیام سر خاکت . آخه امشب شب زفاف ماست . من که ازت بچه نخواستم فرار کردی . هما می خواد دفتر خاطراتمو ازم بگیره این تنها سنگ صبورمو می خواد ازم بگیره موبایلمو روشن کرده با این ترانه نادیا سایا اشک می ریختم ... چرا هر شب تو رو دارم بدون این که حتی یک نفس از من جدا باشی ...... چرا تو جاده گم میشم .. بدون این که حتی لحظه ای از دور پیدا شی ... چرا از بی تو می ترسم همش دستاتو می گیرم . تو ماهو بردی از شبهام .. من از بی ماه می میرم .. واسه چی .. واسه چی . تو هنوز توی عمق ترانه هامی واسه چی واسه چی توی هر نفسم تو هنوز باهامی واسه چی ...مگه نه این که دستامو ول کردی نذاشتی با تو دنیامو بسازم . تورو هر شب به این جاده تاریک و نمناک واسه چی می بازم .....چرا این جاده می پیچه همش سمت یه بیراهه چرا من از تو جاموندم چرا دنیام پر از راهه چرا دستامو ول کردی چرا خواستی که تنها شم نمی بینی که عمر من مث یه قصه کوتاهه مث یه قصه کوتاهه واسه چی واسه چی ... تو هنوزتوی عمق ترانه هامی واسه چی واسه چی .... توی هر نفسم تو هنوزباهامی واسه چی .... مگه نه این که دستامو ول کردی نذاشتی با تو دنیامو بسازم تو رو هر شب به این جاده تاریک و نمناک واسه چی می بازم واسه چی . ... .... بازم به اون قسمتی که تو خودت با خط قشنگت واسم نوشتی نگاه کردم . نوشتی که ستاره های آسمون خاموش میشن ولی ستاره عشق هیچوقت خاموش نمیشه . پس چرا تو خاموش شدی ؟/؟............. این آخرین جملات داداش حسین من بود که داخل دفترش ثبت کرده بود .دیگه توانشو نداشت که بیشتر از این بنویسه -هما من زنمو می خوام -حسین تو حالت خوب نیست دوروزه نه خوابیدی و نه غدا خوردی قرصات چی ؟/؟ نکنه اونا رو نخوردی ..-من می خوام بمیرم . ستاره منتظرمه .. براش غذا بردم . لب نزد . قرص اصلیشو واسش آوردم . وقتی که بر گشتم برای همیشه چشاشو بسته بود . اونو همون بعد از ظهر کنار ستاره دفنش کردند . دیگه منم تنها شده بودم . داداش مهربون من رفته بود . رفته بود پیش ستاره اش . دفتر خاطراتشو گذاشته بود واسه من . با دنیایی از امید و غم و درد که آخرش واسه همه تلخ بود . شاید اونا در اون دنیا بازم به هم رسیده باشن . حالا دو تایی شون کنار هم دراز کشیده بودند . شب زفافشون بود . آره امروز روز عروسیشون بود . کنار هم خوابیده بودند . دو تا عاشق . .. داداش یه بار ستاره ستاره رو نشونم داده بود . از حجله گاه فاصله گرفتم و اونا رو به حال خودشون گذاشتم . آخه شب زفافشون بود . می خواستند با هم تنها باشن . من مزاحمشون بودم . سرمو گرفتم طرف آسمون . ستاره ستاره خیلی درشت و روشن به نظر میومد . یه ستاره رو هم ، نه فد ستاره ستاره ولی اونم درشت و چشمک زن بود در کنار اون ستاره دیدم . انگاری اونا به هم رسیده بودند . ستاره جدید همش داشت چشمک می زد . -داداش من دارم میرم این قدر بهم اشاره نزن . بالاخره به هم رسیدین .. ... پایان .... نویسنده .... ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
فــــــــــــــــــاطمه ، فاطمــــــــــــــــــــه است

خواستم بگویم که فاطمه دختر محمد است دیدم که فاطمه نیست . خواستم بگویم که فاطمه همسر علی است دیدم که فاطمه نیست . خواستم بگویم که فاطمه مادر حسین است دیدم که فاطمه نیست ........ نه همه این ها هست و این همه فاطمه نیست . فاطمه فاطمه است .... معلم راستین ، استاد شهید ، زنده یاد دکتر علی شریعتی ........... فاطمه (ع )بر ترین بانوی جهان در تمام عصر ها و نسل هاست . پاک ترین و مشهور ترین آنها . او مادر، همسر و دختری نمونه بود . الگوی زنی دلاور در برابر مسائل و مصائب اجتماعی . او یار و یاور علی بود . فاطمه پاک ، فاطمه مقدس ، فاطمه ای از خون پیامبر که می توانست یک پیامبر باشد . شاهزاده ای که می توانست شاهانه زندگی کند . ملکه ای که می توانست چون تاجی پر نگین بر تارک زمانه بدرخشد ولی فقیرانه زیست تا با دستهای زخمی خود به بشر و بشری ها نشان دهد که بهشت را به بها دهند نه به بهانه . فاطمه می دانست که معامله با خدا سود مند ترین تجارتهاست . فاطمه می دانست که عشق به خدا برترین عشقهاست . فاطمه جان ! قلم در وصف تو عاجز است . دستانم می لرزد . اندیشه ها راه به جایی نمی برند . تو بر تر از آنی که من بخواهم از تو بگویم . بی بی دو عالم ! دعای خیر خود را از بنده گناهکارت دریغ مدارکه در قیامت کبری در برابر تو و خدای تو سر افکنده نباشیم . فاطمه جان ! امروز همه در سوگ تو گریانیم و می دانم که تو بر زندگی ما می گریی . چون خدای تو می خواهد که خدا گونه به آنان که نیمه شب سر در چاه فرو می برند و با او راز و نیاز می کنند بیندیشی . فاطمه جان ! آنچنان کن که با نام تو به نوای دنیوی خود نرسند .. آن زنان پاکدامنی که برایشان دل می سوزانی و با سیلی صورت خود را سرخ می دارند از تو و خدای تو چشم یاری دارند .. فاطمه جان ! امروز پیروان تو ، عاشقان اندیشه و راه تو در سوگ تو گریانند از تو می گویند .. فاطمه جان ! می خواهیم که پاک باشیم .. می خواهیم که با دیدگانی بینا سیمای نورانی تو را ببینیم ... تو آن قدر خوبی آن قدر پاکی آن قدر مهربانی که نمی دانم چگونه بگویم چگونه بنویسم که با بار سنگین گناهان خود باز هم چشم یاری از تو ملکه بهشت را داشته باشم . بانوی من ! بانوی ما ! به بانوان ما رحم نمی کنند . شاید اگر تو صدای نیازشان را به گوش پروردگارت برسانی دعایشان را اجابت فر ماید .. می دانم که او دخت عزیز عزیز ترین عزیز خود را دوست می دارد . بانوی گرامی ما ! عرق شرم بر پیشانی بندگان شرمسارت بخشکان ! بیگانه صفتان و بیگانه پرستانی که با نام تو شیطان را فریاد می زنند هر گز نتواسته اند و نخواهند توانست که فرشتگان و پیروان پاک نهادت را بفریببند . فاطمه جان ! از تو گفتن کافی نیست چون تو بودن رانتوانیم راه تو پیمودن که توانیم . آخرتت را به دنیایت نفروختی اما در سایه خیالی تو آخرتشان را به دنیایشان می فروشند . فاطمه جان ! ردای شیطانی از دوش شیاطین روز گار برانداز ! سنگ خشم خداوندی را بر سر اهریمنانی که سنگ تو را به سینه می زنند بکوب تا زنان درمانده و اشک ریز و به بیراهه رفته ای که مرگ را بر زندگی ننگین تر جیح می دهند بدانند که فاطمه و خدای فاطمه فراموششان نکرده . فاطمه جان ! با تو سخنها دارم . از تو می خواهم آنچه را که از خدای خود می خواهم . از تو می خواهم که به من عاشقانه پرستیدن را بیاموزی . از تو می خواهم که که به من دوستانه از دوست گفتن را بیاموزی .. از تو می خواهم که به من دلاورانه و شجاعانه زیستن را بیاموزی . بانوی گرامی ما ! بانوان پاکدل ما خود را کنیز تو می دانند هر چند تو خود را ملکه آنان نمی دانی . هر چند که خدا وندگار دو عالم یگانه بخشنده راستین و در گذر حقیقیست ولی تو را به پاکی تو سوگند ت می دهیم که ناشران فقر و فحشارا آنچنان بر سر جایشان بنشانی که در آتش خود پرستی و بیگانه پرستی خود بسوزند . فاطمه جان ! دوستت می داریم هر چند بدکردار و گناهکاریم اما نمی خواهیم که چنین باشیم . دوستت می داریم چون که تو، تو هستی . آن چنان که محمد محمد است و علی علی .. حسین حسین است و خدیجه خدیجه ... گردانندگان این مجموعه (من وامیر) همراه با همراه همیشگی آره داداش گل سالروز شهادت سالار و سرور زنان بهشتی را به مسلمانان جهان تسلیت عرض نموده ، باشد که فاطمه گویی ما فاطمه گونگی گردد . دوست دارم که در میان تکرار و تکرار ها باز هم بگویم فاطمه جان ! دوستت می داریم چون که تو، تو هستی آن چنان که محمد ، محمد است و علی ، علی . حسین ، حسین است و خدیجه، خدیجه ... آری فاطمه ، فاطمه است ... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
راستی ، زندگی چیه ؟!

به نظر شما زندگی چیه ؟/؟ چیه که ما اون قدر شلوغش کردیم و می کنیم . یه چند وقتی بود که با خودم خلوتی صمیمانه نداشتم . دلم می خواست یه چیزی بنویسم . خسته شدم از بس دنبال وقت و زمان می گردم تا یه داستانی بنویسم . وقتی که یه فرصتی گیرم میاد اون وقت نمی دونم چی بنویسم . وقتی هم که شروع می کنم انگاری یه نسیم یه باد یا یه طوفان منو به طرف جلو حرکت میده . ولی واقعا زندگی چیه ؟/؟ خوردن ..خوابیدن .. چشم رو هم گذاشتن و به فردا رسیدن ؟/؟ فلسفه بافتن و این که چرا دیروز فلان کارو نکردم تا امروز شاد باشم و راحت تر به فر دا یرسم ؟/؟ زندگی چیه . زندگی اونه که ما در هر لحظه از زندگی به خاطر یه چیزی شاد بشیم و از یه چیزی غصه بخوریم ؟/؟ ما آدما زندگی رو در خودمون خلاصه شده می بینیم . ارزشها رو میدیم به اون لحظه از زمان یا مکانی که در اون قرار گرفتیم . بچه که بودیم و به دبستان می رفتیم دنیا رو دبستانی می دیدیم . وقتی که نو جوون بودیم و با دوستامون توی خیابون علافی می کردیم دنیا رو فقط همین می دونستیم . حس می کردیم که همه باید تابع ما باشن . یا این که شب که می خواستیم بخوابیم به این فکر می کردیم که دوست دخترمون جواب نامه مونو چی میده .. حالا که دیگه نامه نگاری شده یه کار قرون وسطایی .. فکر نکنم کسی دیگه از این حس و حالهای خوب داشته باشه . زندگی چیه . اینه که وقتی تیم محبوبت گل می زنه از شادی فریاد بکشی ؟/؟ یا این که دست زنتوکه تا دیروز دوست دخترت بوده پس از سالها بگیری و ببری حجله گاه و یا به اونی که عاشقش بودی شوهر کنی . یه روز صاحب فرزندی بشی و اون همه چیزت بشه . براش تلاش کنی . بخوای عروسش کنی دومادش کنی .. . شاید فکر کنین که طبق معمول تمام راهها به رم ختم میشه . یعنی آخر زندگی . ولی زندگی تموم نمیشه . مرگ میاد اما زندگی نمی میره .. این جور نوشتن ها که ما مرگ رو متضاد زندگی می گیریم یه نوع عادته . یه روزی پشت در مهد کودک منتظر دختر کوچولوی نازت می شدی و یه روز هم منتظر ش بودی که وقتی از در دبیرستان میاد بیرون سوار ماشینش کنی و برسونیش خونه تا پسرا متلک بارش نکنن . ولی خب من که از این نعمت ها نداشتم و ندارم که دختر داشته باشم . یه روزی واسه این که کی میاد دستشو می گیره و می بره غصه می خوری . ما آدما گاهی به گذشته هامون فکر می کنیم . میگیم گذشته ها گذشته . بهتره حسرتشو نخوریم . این حرف درستیه . ولی واقعیت اینه که گذشته ها نگذشته . گذشته ها همین امروزیه که درش هستیم . آینده هم همین امروزیه که داریم درش دست و پا می زنیم . . ما نه داریم به عقب میریم نه به طرف جلو . ما داریم حول محور خودمون حرکت می کنیم . همین جور داریم دور می زنیم و همش می رسیم به اون نقطه ای که درش بودیم و حرکت رو از اونجا آغاز کردیم . بدون این که بدونیم واسه چی داریم میریم و کی هلمون داده . آخ که این خواب چقدر شیرینه . چه لذتی داره ! وقتی که یه ساعت نخوابیم حوصله هیشکی رو نداریم . بر ج زهر مار میشیم . چند بار با این مسئله روبرو شدین ؟/؟ اگه از هر آدمی بپرسین که اولین چیزی که از این دنیا به یادتونه چیه نمی تونه درست جواب بده . اگه خیلی نابغه باشه چند تا خاطره به یادش میاد ولی بازم نمی تونه با اطمینان بگه کدومش قدیمی تره . یا شایدم بعدا یه چیز دیگه ای یادش بیاد . اما اون لحظه ای که هشیار بودین و حس می کردین و می کردیم نمی تونستیم به این فکر کنیم که کی ما رو هلمون داد به این دنیا . اصلا اومدیم چیکار کنیم . می تونین پشت سرتونو خراب کنین . می تونین پشت سرتونو آباد کنین . چه می دونی که آینده چی میشه . شاید وقتی که چشاتو به روی این دنیا بستی بازم بازش کنی . همه چی مثل برق و باد می گذره . وقتی که به بابا بزرگت می گفتی پیر و اونم می گفت پیرم و پیرم و می لرزم به صد جوون می ارزم تو اون روز رو خیلی دور می دیدی که بهش برسی . این فاصله رو به اندازه جاودانگی می دونستی اما خیلی زود بهش رسیدی . حالا باور نمی کنی که خودت بابا بزرگ شده باشی . زندگی یعنی لحظه های شادی و غم بیم و امید . گاهی ارزشهایی که روزی واسه ما از یه دنیا هم مهم تر بودند واسمون خیلی بی بها میشن . آخه چرا . یا اون روز نمی فهمیدیم یا این روز نمی فهمیم . مثلا زنمونو وقتی که در لباس عروس می دیدیم فکر می کردیم دنیای ما دیگه به آخر خوشی رسیده ولی وای امان از این بشر دو دست و دو پای فراموشکار . خوشی ها و دامنه خوشیها همچنان وسیع تر میشه . شایدم از هول زیاد بیفتیم به دامن غم . گاه می بینی دنیای ما دنیای چت و فیس بوک میشه . از دور و بر خودمون از خودمون و از واقعیتها غافل میشیم و میریم به اون سمت . دنیایی که درش میشه مرز خجالتها رو شکست . دنیایی فراتر از آن سوی مرزها . هم آن سوی مرزهای خاکی و هم اون طرف مرزهای خودمون . می تونیم به دیدن تصویر جنس مخالف به هیجان بیاییم . همونی که شاید به خاطرش یکی دو صد سال پیش یه کبوتری می گرفتیم و به پاش یه نامه ای می بستیم تا پیام ما رو بهش یا همون معشوق یا معشوقه برسونه . البته من اواخر قرن بیستم یه آدمی رو می شناختم که دور یه توپ پنبه ای نامه عاشقونه مچاله می کرد و اونو قلش می داد تا به دست دوست دخترش برسونه . کمی که فکر کنیم می بینیم دیگه زندگی رو فقط واسه خودمون می خوایم . بیشترا این جورین .. بابا ها مامانا .. آهای بزرگا یادتون نره که تا دیروز شما هم مث ما بودین . آقا بابا ها یادتون باشه که چقدر از دیدن دخترای خوشگل حالا خوشگلم نه بهتره بگم دوست داشتنی لذت می بردین . منظورم اینه که بعضی از دخترا که گناهی نکردن که خوشگل نشدن . و یا پسرا . حالا چون زیبا نیستند نباید عاشق شن ؟/؟ اصلا ما که خودمون مسئول زشتی و زیبایی طبیعی خودمون نیستیم . پس دختر خانوما آقا پسرای با احساس کمی هم منطقی باشین .. و مامان خانوما ! یادتون هست که چقدر خوشتون میومد که یه پسری بهتون متلک بگه .. نگین که از توجه اونا خوشتون نمیومد . اگه این دو تا جمله خفه شو بی ادب رو هم که نمی گفتین دیگه بی سیاست هم می شدین .پس بچه هاتونو درک کنین . وای چقدر زود می گذره این روز گار . امان از این روز گار . یه سری از فردا ها فرار می کنند و بهش نمی رسن . یه سری هم یواش یواش باید از فان فار پیاده شن . من نمی دونم این مسئول فان فار چه جوری می فهمه که کی بیشتر دور زده تا پیاده اش کنه . اگه دقت کنین این فان فارچی عدالتو رعایت می کنه . بالاخره باید پیاده شیم . نمیشه که همش لم بدیم و اون دور دستها و چراغای زمین و آسمونو نگاه کنیم . راستی زندگی چیه . این که پاشی بری سر کار از وقتی که خروس می خونه تا وقتی که خروس می خوابه تو هم باید کار کنی . چی می فهمی از این زندگی . دم عید که میشه خیلی ها بوی عید رو حس می کنن از صبح تا شام میرن دنبال خرید و تو باید واسه دوزار پول سر کار باشی . هرچند اونایی هم که میرن خرید خیلی هاشون اون چیزی رو که دوست دارن نمی تونن بخرن . راستی زندگی چیه ؟/؟ گفتن دوستت دارم ها . این که متوجه بشی محبوبت چقدر دوستت داره ؟/؟ ویه روز همه چی باد هوا .... به نظرت زندگی چیه . این که بخوای سر یکی دیگه کلاه بذاری و کیف کنی که تونستی خرج امروزتو پیش ببری ؟/؟ به راستی زندگی چیه .. این که بیایی و سایتها رو به بهانه مستهجن بودن فیلتر کنی .. یه روزگاری وی پی ان بفروشی .. بعد که بارت بار شد .. سوسک ببخشید ساکس بفروشی و بعدش که دلار رفت بالا و گرونی زیاد شد همه چی رو دگرگون کنی و کیرو فروشی کنی ؟اون سه تا کلمه قبلی رو بد نخونین اون یه کلمه چهار حرفی و نوعی فیلتر شکنه که یه چیزی شبیه به تخم مرغای رنگیه . زندگی چیه حاج عمو .. حاج خانوم .. صد تا خونه داشته باش . موقع مردن کیف کن که به همه بچه هات یه چیزی می رسه .. .. ببینم هیچ دلی رو شاد کردی ؟/؟ از داشته هات به فقیر بیچاره ها دادی ؟/؟ می بینی گاهی اوقات یکی زندگی و اموال خودشو می بخشه همه رو هم به اونایی که به خدا نیاز دارن .. یه مشت بی شعور زبون نفهم جهنمی میگن که آره طرف خوب بوده خیلی خیرات کرده حیف که نماز نمی خونده واسه همین اعمالش قبول نیست .. ..وای آدم به این عوضی ها چی بگه . بچه دوزاری باایمان که هنوز هیجده سالت نشده !تو که دست گداییت به سوی این و اون درازه . طرفی رو که مثلا سی سال پیش مرده تو از کجا می دونستی نماز نمی خونده .تویی که واسه شیطون کمر دولا راست می کنی تا حالا چه غلطی واسه ملتت کردی . ای که خاک مقدس و پاک اسرائیل! سرزمین مقدس خدای موسای مقدس بر سرت .. یه زمانی ریش و قیچی ما دست همینا بود . حالا که قیچی ندارند می خوان با دست ریشمونو بکشن .. ولی به کوری چشمشون ما ریشمونو می تراشیم و بعدش دیگه .. حالا.... هنوزم نفهمیدم زندگی چیه . این شب جمعه ای این همه روضه خوندم و آخرشم نفهمیدم . منم که دارم اینا رو می نویسم همین مرض تنبلی رو که لاتا یه اصطلاح خوبی هم واسش دارند رو دارم . حالا بده اگه اینجا بر زبون بیارم . اون داستانای سکسی فرق می کنه . اونجا ما وارد یه شخصیت فیلماتیک میشیم زندگی چیه ؟/؟ سفر .. گردش .. چند تا زن بردن ؟/؟ چند تا شوهر کردن ؟/؟ کلی دوست دختر داشتن ؟/؟ یا بر عکسش؟/؟ خیلی چیزا رو از دست میدیم ولی مهم ترین چیزی رو که از دست میدیم غرور کاذب و جوانیه . خود منم که اینجا دارم اینا رو می نویسم وقتی که به سایتی میرم یا یه جایی و عکس چند تا دختر خوشگلو می بینم اگه بگم خوشم نمیاد دروغ گفتم .. . بعضی ها دوست دارن همه رو داشته باشن . بنده خدا وقت می کنی به همه برسی ؟/؟ اون اولا خیلی از این دخترا فکر می کردند که من تازه وارد سن قانونی شدم . دخترای مجازی رو میگم . در دنیای مجازی هم آدم اگه دروغ نگه بهتره . می تونه واقعیت هایی رو نگه .. حالا من به جای قانونی (سن ) قانونی ضرب در دو هستم چی میشه و می شد ؟/؟ .. ..میذاشتن می رفتن و دیگه پیداشون نمی شد . هرچند درددل کردن با اونا برام جالب بود ولی آدم که می خواد سر دیگران کلاه بذاره نباید بعدا متوجه شه که سر خودش کلاه گذاشته ؟/؟ راستی زندگی چیه . مثل من بیای و همش پرت و پلا بگی و از این شاخه به اون شاخه بپری ؟/؟ آخه دست خودم نیست .خیلی حرفا دارم و مجبورم خلاصه کنم . خیلی از کارایی که خودم و دیگران کردن به یادم میاد . واقعا زندگی اینه که من بشینم و همش بنویسم و از این غصه بخورم که واااااایییییی بازم قصه ام دیر شد . بازم پیامهام در سایت امیر موند و گیر کرد و حتما خواننده های گل لوتی فکر می کنند بهشون بی توجهی کردم . این هفته هفت تا داستان رو به امان خدا ول کردم و باید تخت گاز برم . یه خط از دو قسمت بعد داستان مامان تقسیم بر سه رو نوشته بودم که به خودم گفتم پسر ! البته دوبرابر پسر سنمه .. بهتره بری واسه این شب جمعه ای یه چیزی بنویسی که واسه سایتیها یه دعای کمیلی باشه . چی بگم از این زندگی که آدماش نه تنها به هم کمکی نمی کنند البته اکثریتو میگم ها تازه اگه یه جنازه ای هم افتاده باشه زمین همه از کنارش رد میشن . انگاری که طر ف خوابیده . خود منم که دارم اینا رو میگم همچین آش دهن سوزی هم نیستم وگرنه اون چند تا دخترمجازی روبا صداقت خودم فراری نمی دادم یه روز بعد از قرنی ما هم تریپ جوانمردی و کمک به همنوعمون گل کرد . یه زن بد بخت بیچاره ای رو در یکی از تر مینال ها دیدم که می گفت می خوام واسه بچه ام دوا بخرم پول ندارم منم پول زیادی همرام نبود .می خواستم بر گردم به ولایت . این جریان مال زمانیه که دلار ششصد هفتصد تومن بود شایدم کمتر . ده دوازده هزار تومن پول همرام بود . نصفشو دادم به اون .آخه مرد حسابی همون دو تومن هم می دادی برای دارو بس بود . چقدر احساس آرامش می کردم . این اتوبوس حرکتش به تاخیر افتاد .. داشتم قدم می زدم و رفته بودم به دفتر یکی از این تعاونی ها دیدم که اون خانومه یه چادر بزرگ پهن کرده پول ها رو دسته بندی کرده و داره یا صاحب اون تعاونی با هم نصف می کنند .چند برابر پولی می شد که واسم مونده بود . البته یه گوشه ای داشتند این کارو انجام می دادند و خیلی خلوت هم بود . سرم سوت کشید . خجالت کشیدم . به روی اون زنه هم نیاوردم . منو باش که حاضر بودم تو راه کمتر بخورم تا کم نیارم . حالا اینا رو گفتم فکر نکنین همه این جورین . منظورم حقه بازی آدما بود . این همه نوشتم و از سکسی نویسی خودم هم عقب موندم آخرشم نفهمیدم چی به چیه . همش بدو بدو .. بدو بنویس .. بدو بخور بدو حرص بخور .. ولی هیچی مثل دوست داشتن و دوست داشته شدن قشنگ نیست . بالاخره چهار تا فاتحه رو که سر قبرت می خونن و اون لحظه از عذاب معاف میشی . آره زندگی حتی این همه نوشتن هم نیست . این همه گفتن و خود نشنیدن و دیگر نشنیدن نیست . ما همه می دونیم چی به چیه .عشقو می شناسیم . خود خواهی رو می شناسیم . آدم وقتی یه کاری رو در حق کسی می کنه نباید منتی بهش بذاره . نباید انتظار تشکر رو داشته باشه . نباید ریا کنه . بزرگترین پاداش این آدما در زندگی اینه که به آرامش می رسن و رسیدن به این آرامش یعنی تلاش برای خوشبختی . شاید هم از این که دیگران دوستشون داشته باشن لذت ببرن . چه اشکالی داره همین یه خصلت خوبو آدم به خاطر خودش و برای خودش داشته باشه . به خدا خدا هم دوست داره که دوستش داشته باشن ما که بنده بی مقدار اونیم . اما باید بی ریا باشیم غرور و خود خواهی رو از خودمون دور کنیم . سرتونو درد آوردم این همه نوشتم فکر می کنم چیزی ننوشتم . آخوند رو بفرستی بالای منبر همین میشه دیگه . فقط از درد میگه . دردی رو که دوا نمی کنه . ولی خب اون که دکتر نیست . اون خودش از هر مریضی مریض تره . من نمی دونم چرا نمی تونم از قلقلک دادن این طایفه دست بر دارم . آخه در بچگی این پیر زنای فامیل دستمو می گرفتن می بردن روضه خونی پای منبر . آخوند شده بود واکسن ضد مستهجن .. یا مصدر عربیش چی میشه فکر کنم بشه استهجان .. آخ که چقدر بدم میاد وقتی که مجبور میشم این عربی رو وارد فارسی کنم .. گاهی آدم مجبور میشه ....از اونا یعنی آخوندا بتی ساخته بودند که اون بچگی ها فکر می کردم که از پنجاه متری اونا رو دیدم باید دست به سینه شم . ولی حالا که می دونم هیچ مجتهدی بالاتر ومجتهد تر از شیطان این معلم شش هزار ساله نیست به خوبی می فهمم که چرا این آخوندا یه روز از مبارزه حسین بر علیه ستم می گفتند و یه روز دیگه هم طوری رفتار می کنند که حسین بی یزید شهید شده . بگذریم راستش من که رفتم چند تا داستان سکسی بنویسم . اگه شما متوجه شدین زندگی به چی میگن به من اطلاع بدین . ولی نمی دونم چرا من زیاد نمی تونم خودمو با کلمه ای به نام مجاز و مجازی وفق بدم . حس می کنم که این حقیقت و واقعیته که ما دوستانو به هم ارتباط میده .. آخه من نمی دونم در این دنیای مجازی چرا بعضی از دخترا دوست دارن پسر شن بعضی پسرا می خوان دختر شن . بابا جونم خودتون باشین . خیلی چیزا رو اگه نخواستین نگین . ولی دروغ هم نگین . اگه یکی بهتون دروغ بگه خوشتون میاد ؟/؟ من یکی که دوست ندارم کسی رو از خودم برنجونم حتی اگه از جنس مخالف باشه ولی شاید بقیه خودشون رنجیده شن . آخه نمیشه که همه رو راضی نگه داشت . ولی چه اشکالی داره در دنیای دوستیها دختر و پسر با هم درددل کنن . واسه هم سنگ صبور باشن . راهنمای هم باشن . حتی یک پسر دوست دختر مجازی خودشو راهنمایی کنه که مثلا چیکار کنه که دوست پسر واقعی اون ازش بیشتر خوشش بیاد و یا بر عکس . این فرهنگ خیلی کم جا افتاده .. از بس توی تنگنا هستند و دیگه واسشون یه عقده ای شده نصفشون همون اول میرن توی سکس چت .. ولی خب بیایین اولش واسه هم دوستای خوبی باشیم .. اگه بیای یه دوری توی فیسبوک بزنی و در بری یهو می بینی داخل ایمیلت سی تا دختر و سه تا پسر تو رو اد کردن وقت نمیشه روی این اد ها کلیک کنی حالا بقیه اش هیچی . طبق معمول وقتی که این متن رو ببندم بازم جملات و عبارات عین برفهای زمستون روی کوههای بهار آب میشن و همین جور می ریزن توی کله ام . فکر کنم اگه می رفتم دم در دادگستری های قدیم می نشستم و عریضه نویسی می کردم اوضاعم بهتر بود . دیگه جونم واستون چی بگه ولی خودمونیم همه همین جوری هستیم درسته ؟/؟ فقط تو رو خدا این قدر به هم گیر ندین . اگرم یکی از یکی دانشش بیشتر باشه زیاد مهم نیست مهم اینه که اخلاقش چطور باشه .هرچند اگه دانش حقیقی داشته باشه اخلاق خوش تری هم داره . بازم یه روز دیگه از زندگی ما داره می گذره . راستی برای چند روز چند هفته و چند سال دیگه از زندگیتون بر نامه ریزی کردین ؟/؟ خدا کنه این بر نامه هاتون یا بر نامه هامون بهم نخوره . با اجازه خدا ، شب جمعه همگی خوش !... پایان .. نویسنده .... ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
شهرزاد نازنین :

ایرانی گفت...

آره داداش گلم خسته نباشی شهرزاد نازنین در دل نوشته های ایرانی سایت لوتی پیام داده ...شهرزاد جان خیلی ممنونم از محبت و لطف بی اندازه ای که به من داری . جمله ات طوری بیان شده که گویی من پیام خصوصی دادم که به علت نداشتن فرصت وعدم دسترسی به ایمیل آدرس دوستان این کارو تا حالا نکردم ولی هم صحبتی و تداوم دوستی با شما برای من افتخار بزرگیه . برات آرزوی شادی و سربلندی نموده منتظر پیامهای بعدیت هستم . درضمن آره داداش عزیزم دوست و داداش خوب و نازنین منه که داستانها و مطالب منو از سایت دیگه ای در لوتی منتشر می کنه . به امید فردا وفرداهایی بهتر ....ایرانی آره داداش گلم خسته نباشی شهرزاد نازنین در دل نوشته های ایرانی سایت لوتی پیام داده ...شهرزاد جان خیلی ممنونم از محبت و لطف بی اندازه ای که به من داری . جمله ات طوری بیان شده که گویی من پیام خصوصی دادم که به علت نداشتن فرصت وعدم دسترسی به ایمیل آدرس دوستان این کارو تا حالا نکردم ولی هم صحبتی و تداوم دوستی با شما برای من افتخار بزرگیه . برات آرزوی شادی و سربلندی نموده منتظر پیامهای بعدیت هستم . درضمن آره داداش عزیزم دوست و داداش خوب و نازنین منه که داستانها و مطالب منو از سایت دیگه ای در لوتی منتشر می کنه . به امید فردا وفرداهایی بهتر ....ایرانی



شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
زن

 
aredadash: فــــــــــــــــــاطمه ، فاطمــــــــــــــــــــه است
این یکی از نوشته های معروف شریعتی هست که در انتهای کتاب "فاطمه، فاطمه است" اومده
من یک زن خوشبختم
و خیابانی که راه مرا دنبال می کند
خوشبخت است
و کوچه ای که
به گریبان خانه ام می رسد
خوشبخت است
     
  
مرد

 
عشــــــــــــــــــــــــــــق دوم ، عشق آخـــــــــــــــــــــــــــــــــر

مثل آدمای گیج توی خیابون راه می رفتم . اصلا به دور وبر خودم نگاه نمی کردم . اعصابم به شدت خرد بود . با دوست دخترم بهم زده بودم . راستش اون باهام بهم زده بود . به نظر خودش یکی بهتر از منو پیدا کرده بود . همکلاسیم بود .سال آخر کامپیوتر درس می خوندیم هردومون داشتیم کارشناسی ارشد می گرفتیم . نمی دونم چی شد یهو قالم گذاشت . این دختر سوسول کیه دیگه پشت پرشیا نوک مدادی نشسته داره با موبایلش حرف می زنه و اصلا هم متوجه نیست که روسریش تا پشت موهاش افتاده .. نهههههه خدای من .. این انگاری کوره یه لحظه نگاش افتاد به من پاشو گذاشت رو ترمز و منم خودمو خواستم به سمت دیگه ای پرت کنم ولی دیگه ضربه شو زد به قسمت بالای پای راست و استخون لگنم . رو آسفالت خیابون ولو شدم . حس می کردم که فقط باید دردم گرفته باشه و شکستگی ندارم . هنوز دلم بود پیش سارینا . خیلی بهش نیاز داشتم . لعنتی .. معلوم نبود اصلا واسه چی عاشقم شد که این جوری ولم کرد . اصلا مگه نمی گفتن دخترا عشقشون قوی تره .. رو زمین دراز کشیده بودم و داشتم فکر می کردم . یه ده پونزده نفری بالا سرم جمع شده بودند . ..سارینا سارینا ..واسه چی ولم کردی . رفتی به یکی بند کردی که همه چی داشته باشه زود تر تو رو به راحتی برسونه ؟/؟ خب منم از بابام کمک می گرفتم . دوست داشتم همون پیاده رو کپه مرگمو بذارم . دختره فقط اشکش در نیومده بود . -آقا حالتون خوبه ؟/؟ می تونین پاشین ببرمتون دکتر ؟/؟ -ببینم دیگه با موبایل کاری ندارین ؟/؟ اون روسریتونو هم مرتب کنین یه وقتی گیر میدن .. دختره فکر کرد که گیر یه هالو افتاده . افسر راهنمایی اومد .. گفتم بهتره پاشم واسه این دختره بد نشه .. خیلی هم خوشگل بود.و فیروزه ای پوش . حس کردم کمی پهلوم درد می کنه ولی خونسردانه و بی خیال اون فضا رو خلوتش کرده گفتم جناب سروان چیزی نبود مقصر من بودم . افتادم جلوش و بیچاره ترمز جواب نداد . تازه من پرت شدم و چیزیم نشد .. . سوار ماشینش شدم . خانوم مثلا می خواست منو برسونه دکتر ولی یه پنجاه متری که رد شدیم گفتم نگه دار پیاده میشم . تو امروز دومیش هستی .. -نمی فهمم منظورتون چیه .. -هیچی کاش می مردم و به سومی نمی رسیدم . اصلا روحیه ندارم . من خودم میرم خونه .. دختره بر و بر نگام می کرد ..-آقا من شرمنده ام . می دونم مقصر من بودم داشتم با تلفن حرف می زدم . تو می تونستی ازم دیه بگیری . اذیتم کنی .. -یکی دیگه منو اذیت کرده . من واسه چی تو رو اذیت کنم . این پولها از گلوم پایین نمیره .. -ببینم من متوجه نشدم یکی دیگه منظورت من بودم ؟/؟ دلم پربود می خواستم به یکی بگم که اون بعد از دو سه سال تنهام گذاشت . -تو اذیتم نکردی . یه دیوونه بی شعور به اسم سارینا اذیتم کرده . نگاهی از عصبانیت بهم انداخت -من فکر می کردم خیلی با مرام و با فرهنگی این چه طرز صحبته ..-وقتی بعد از دو سال و نیم عشق پاک و دوستی و اون همه تلفن و چت و پیام و باهم بیرون رفتن طرف ولت می کنه انتظار داری همینو هم حواله اش نکنم ؟/؟ من حتی این مدت به یه دختر دیگه هم نگاه نکردم . -پس دخترا روکه می دیدی چشاتو می بستی ؟/؟ -نه همچین . فقط اون جوری نگاه نکردم . خواستم پیاده شم دیدم نمی تونم درد به قسمتی از پام هم سرایت کرده بود و نفسم نمیومد . -چیزی نیست یه کبودی ساده هست . در مقابل اون درد هیچی نیست . اسمش قشنگ بود و خیلی هم کمیاب ولی دیگه از هر چی سارینا تو دنیاست بدم میاد .. .اون دختری که نمی دونستم اسمش چیه به زور می خواست منو برسونه بیمارستان.. قبول نکردم ولی اینو قبول کردم که یه نیمساعتی رو مهمونش باشم . آخه اونم مث من دانشجو بود . با دو تا از دخترا یه ویلایی دربست اجاره کرده بودند . وقتی دوستاش منو دیدند تعجب کردند ولی همین که لنگیدنمو دیدن قبل از این که فکرای بد بکنن اون دختره به دوستاش جریانو گفت . اون دو نفر هم بد چیزی نبودن ولی اونی که منو زده بود خوشگل تر بود . با این حال داشتم آتیش می گرفتم که چرا سارینا ولم کرد . شاید در تنازع بقا من شکست خورده بودم . شاید اونی که به سارینا رسید حقش بود .. ولی آخه عشق و دوست داشتن چی ؟/؟ من که خیلی خوش تیپ تر از اون بودم . خیلی از دخترای کلاسمون دوست داشتن که عشق من باشن ولی آخه چرا .. اون ولم کرد . اسم اون دو تا دختره رو فهمیدم چیه . مونا و مرضیه .. همدیگه رو به این اسم صدا می کردن . نمی دونم چرا دردم لحظه به لحظه شدید تر می شد . می دونستم ضربه سطحی بوده .. درد فشارمو پایین آورده بود . محل ضربه کبود شده بود . -حالم خوب نیست . منو برسون خونه .. این بار منو بردن رادیولوژی و ازم عکس گرفتن . خوشبختانه مسئله حادی نبود . فقط درد و کبودی بود و این که نفسم در نمیومد . منو رسوند خونه -ببین آقا رامتین من فردا و پس فردا و تا چند روز دیگه بهت سر می زنم . تا چند روزی رو استراحت کنی بهتره . اگه هزینه ای کردی من خودم پرداختش می کنم . اون رفت و فرداش اومد . راستش حال و حوصله شو نداشتم . . . روز بعدش که اصلا کلاس نداشتم برم دانشگاه .. صبح ساعت ده مادراومد بهم گفت رامتین پاشو یکی اومده میگه ساریناست کارت داره -یعنی چه مامان که سارینا رو می شناسه چرا با تردید میگه . یعنی اون پشیمون شده ؟/؟ ..رفتم دم در .. -تو؟/؟ سارینا ؟/؟ نمی دونستم بخندم یا گریه کنم .. . یعنی دیروز دو تا سارینا سرم بلا آوردند ؟/؟ -خوبی ؟/؟ -ممنونم بهترم .. تو جدی جدی اسمت ساریناست ؟/؟ چه تصادفی ! -کدوم تصادف اسمو میگی یا اون ضربه ای رو که سارینای شما ره دو بهت زده ؟/؟ -چرا دیروز بهم نگفتی -آخه کله ات جوش آورده بود . نمی دونی چقدر هول کرده بودم .. ..ازم خواست که یه دوری با هم بزنیم .. وقتی با مادرم خدا حافظی می کردم بهم گفت پسر تو حیا نکردی ؟/؟ -مادر همین جوریه . خبری نیست .. -ببینم سارینا از تهرون تا کرجو می تونستی هر روز با ماشین بری ..واسه چی پول کرایه خونه میدی . -واسه پدرم مهم نیست . تازه رفت و آمد وقت درسمو می گیره و این طور نیست که اول اتوبان تهران کرج خونه ام باشه یه ساعتی رو هم باید توی خود تهرون برم .. -باشه ببخشید .. -هنوزم واسه سارینا ناراحتی ؟/؟ -واسه خودم ناراحتم . اصلا دیگه به هیچ دختری اعتماد نمی کنم . واقعا جنسشون توی عاشقی خرده شیشه داره -بهت نمیاد این جوری حرف بزنی یعنی منم خرده شیشه دارم ؟/؟ -نمی دونم سارینا من دیگه تا عمر دارم به هیچ دختری اعتماد نمی کنم . -منم به هیچ پسری . -ولی من مظلوم واقع شدم . اون ولم کرد رفت -حتما حقت بود . -سارینا نگه دار پیاده شم . شما سارینا ها حالمو بهم می زنین . بهت میگم نگه دار -من که چیزی بهت نگفتم . فقط می خواستم بگم این قدر زود قضاوت نکن . منم از دست همجنسای تو ضربه خوردم . واسه همین از همه تون بدم میاد . خوب شد ؟/؟ همینو می خواستی بشنوی ؟/؟ -چرا حالا سرم داد می کشی ؟/؟ -واسه این که حقته .. -چرا حقم بوده که یکی دلمو بشکنه ؟/؟ یعنی اگه من دوست پسرت بودم مثل همون سارینا سرم بلا می آوردی ؟/؟ این حق من نبود . نه سارینا .. باید سر شما این بلاها بیاد تا حالیتون شه . دلم می خواد با هر دختری که اراده کردم دوست شم و ولش کنم . -کار همیشگی شما مرداست -ولی من نمی تونم این کارو بکنم . سارینا من دوستش داشتم ولی اون دستاشو گذاشت تو دست یکی دیگه . می تونی حسش بکنی ؟/؟ اگه ترمز نزنی درو باز می کنم می پرم بیرون . از ماشین پیاده شدم -خیلی دیوانه ای من این درد رو قبل از تو حسش کردم رامتین ...... فقط قدم می زدم . فقط راه می رفتم . نمی تونستم خوب راه برم . پهلو و پام درد گرفته بود . روز بعدش بازم در زدند و بازم سارینا بود . از این که دیروز اون اون جوری ولش کرده بودم ناراحت بودم . حس می کردم حق با اونه .. وقتی خودمو آماده کرده اونو که خیلی اخمو دم در بود دیدم .. -چرا درهمی .. حالا امروز کجا بریم ؟/؟ -اصلا کی گفته اومد م که با هم بریم بیرون . من از مرد بد دهن خوشم نمیاد . -من که نخواستم باهات بیرون بیام . همین جوری گفتم یه حرفی زده باشم . سارینا درکم کن -مگه تو می کنی .. تازه من فقط میام ببینم حالت چطوره کاری با هم نداریم .. -حق با توست . ازت معذرت می خوام . اصلا نامردیهای آدما رو ولش . چرا ما خودمون خوب نباشیم ؟/؟ ازت متشکرم که بهم سر زدی . .. منم داشتم می رفتم جایی کار داشتم قصدم این نبود که مزاحم شما باشم وبشم . -خیلی کلاس بالا حرف می زنی . حیف که کار داری . فکر کردم اگه می تونی بشینی تا تهرون بریم و بر گردیم . عجب گندی زده بودم . ولی زود ماسمالیش کردم -خب می تونم کارمو فردا انجام بدم .. نمی دونم چرا دلم می خواست یه حرفی بزنم که از دلش در بیارم . -خیلی برام جالبه که یه دختر سر یه پسر کلاه بذاره -به نظرت خیلی احمق میام ؟/؟ -چرا این قدر به دل می گیری ؟/؟ تو به این مردانگی میگی حماقت ؟/؟ یه بادی به غبعب انداختم ولی بهش نشون ندادم . خوشم اومد از این حرفش . ولی اون سارینا ی نامرد نزدیک به سه سال زحتمو هدر داد . -رامتین .. به نظرت چرا بیشتر عشقا به شکست منتهی میشه -نمی دونم من که روانشناس و کارشناس اجتماعی نیستم -بگم چرا ؟/؟ -چودانی و پرسی سوالت خطاست . -می خوام تو هم بدونی ؟/؟-بگو بالاخره یه جوری باید وقت بگذره -یعنی حرفام در همین حد برات اهمیت داره ؟/؟ -نه حالا تو چرا به دل می گیری -جواب اینه که آدما یی که میگن عاشقن از عشق هیچی نمی فهمن . یه سری هر روز دارن میرن طرف یه سری دیگه از جنس مخالف .. واسه خودشون کلاس میذارن و به هم جنسشون که می رسن پز عشق و دوست دختر و دوست پسرشونو میدن .-ببینم سارینا من و تو که خورده تو سرمون جزو این ستمگرا که نبودیم -نه همین جوری که خودت گفتی جزو تو سری خورا بودیم . کلی از این حرف خندیدیم . توراه یه جایی نشستیم و بستنی خوردیم . به تهرون که رسیدیم یه سری به بانک زدیم . رئیسش پسر خاله اش بود . جوون خیلی خوش تیپی بود . می گفت خیلی ازش خواستگاری می کنه .. هر چی حساب می کردم می دیدم حالا اونه که با هام دختر خاله شده . -مگه هنوز ؟/؟..... یه اخمی بهم کرد و گفت نکنه همون منظوری رو که من فکرشو می کنم داشتی ؟/؟ صورتم سرخ شد و سرمو انداختم پایین . -چرا شما مردا رو این نکته حساسین ؟/؟ فکر می کنین که اگه یه دختر فریب خورده باید بره بمیره . که باید در بد ترین شرایط ازدواج کنه . یکی بیست سال بزرگتر باید بیاد اونو بگیره . نه آقا جان من یک دخترم . اون قدر هم هم هالو نبودم که خودمو وا بدم .. نمی دونم چرا جوش آورده بود . شانس آوردیم اون قسمتی که ما بودیم خلوت تر بود . حرفاش خیلی ناراحتم کرد . من همین جوری یه چیزی از زبونم پریده بود . تا بره پشت گیشه و با پسر خاله اش در مورد یه وامی صحبت کنه من از در بانک بیرون رفتم . فکر کردی چلاقم و خودم نمی تونم برم کرج ؟/؟ با نوکر بابات حرف می زنی ؟/؟ حقت بود وقتی بهم زدی حسابی تو رو میذاشتم توی خرج . میذاشتم افسر حالتو بگیره . اصلا کی گفت بیای ملاقاتم . هر روز خونه مون در بزنی . می خواستم بر گردم تهرون ولی راستش نمی خواستم بدون اون بر گردم . دلم می خواست بیاد و پیدام کنه و نازمو بکشه ولی ازش خبری نبود . یه لحظه دیدم که از در بانک داره میاد بیرون و سرش هم پایینه منم فوری فاصله رو زیاد ترش کرده انگار که ندیدمش . -رامتین با توام کجا داری میری .. -داشتم می رفتم تهرون . -خیلی دیوونه ای . اگه می خواستی فیلم بازی کنی یه خورده از حاشیه این شیشه دودی فاصله می گرفتی که من تو رو نبینم . حالا تو منو ببخش . می دونم کمی تند رفتم . -عیبی نداره . اونی که ازش انتظار داشتم ولم کرد و رفت از تو که انتظاری ندارم . چند روز گذشت . دیگه این من بودم که به عیادت خانوم خانوما می رفتم . یه روز که با هم دریکی از حاشیه های جنگلی و سبزه زار های کنار شهر نشسته بودیم ازم پرسید ببینم هنوزم به سارینا فکر می کنی ؟/؟ -هم آره هم نه .. به یکیشون آره به یکیشون نه .. -هنوز عشق اون از دلت بیرون نرفته ؟/؟ می خواستم بهش بگم که فقط به تو فکر می کنم ولی روم نشد . یه بعد از ظهری که هیشکدوممون کلاس نداشتیم دیدم که پسر خاله اش اعتماد خان دم درشون ایستاده .. تا منو دید گفت ببینم تو و سارینا همکلاسین ؟/؟ جوابشو ندادم .. -ببین ما داریم با هم ازدواج می کنیم . منم خوشم نمیاد کسی دور و بر زن من بپلکه .الان هم می خوام دستشو بگیرم و باهم بریم بیرون . .. سارینا که منتظر من بود . در مورد پسر خاله اش چیزی نگفته بود . اون که می گفت قصد از دواج نداره . من بازم شکست خورده بودم . این بار بدون این که بهش بگم دوستش دارم . -مبارک باشه .. از طرف من به سارینا هم تبریک بگو . لعنت بر تو رامتین . تو که نمی خواستی به کسی دل ببندی . چی شد ؟/؟ وقتی جریانو این جوری دیدم راهمو گرفتم و رفتم . بهتره قبل از این که این یکی عذرمو بخواد من دیگه به فکر لقمه گشاد تر از دهن بر داشتن نباشم . بازم یه حس بد بهم دست داده بود . یه حس حسادت ، حس این که چرا من نباید امکانات مستقل مالی داشته باشم . پدرم یه فرش فروشی بزرگ داشت . خرید و فروش سکه و دلار هم می کرد ولی من از بس تنبل و ناز پرورده بودم همین درسمو هم به زور می خوندم . حال و حوصله هیشکی و هیچ کاری رو نداشتم . یک ساعت بعد سارینا واسم زنگ زد .. -تبریک میگم سارینا -چی رو -پسر خاله ات همه چی رو بهم گفته مگه اون یه ساعت پیش پیشت نبود ؟/؟ من نمی خوام زندگی کسی رو خراب کنم هنوز هیچی نشده بهم گفت که دور و بر زنش نباشم . این که الان توپش پر بود وای به حال بعدا -ببینم توچرا توپت پره --هیچی . فقط دیگه سراغم نیا . نمی خوام فکرای بد بکنن . -ببین اعتماد رفته یه سری به عموش بزنه و بر گرده . من به کمک تو احتیاج دارم . ازش خوشم نمیاد . من بهش گفتم که من و تو همدیگه رو دوست داریم و عاشق همیم . ولی اون گفت که وقتی بهت گفته که دست از سر سارینا بر داری تو خیلی راحت قبول کردی .. ببین ما یه ساعت دوساعت دیگه میاییم پیشت . تو باید پیش اون به اون بگی که دوستم داری . که ما برای هم ساخته شدیم .. -ببین سارینا من خجالتم میاد -بهم کمک کن وگرنه اون از مگس هم سمج تره . فقط این جوری از میدون به در میره .. -هرچی تو بگی . خیلی آروم شده بودم . نمی تونستم خوشحالی خودمو پنهون کنم . خونه رو مرتب کردم که از اونا دعوت کنم بیان داخل . مادرم خونه بود وقتی که اون دو تا اومدن . بساط پذیرایی جور بود . اعتماد : حتما می دونین برای چی اومدیم .. ..از اونجایی که سارینا بهم سفارش کرده بود که چیزی نگم گفتم نه حتما اومدین که نامزدی شما رو بهتون تبریک بگم ولی من و سارینا همدیگه رو دوست داریم . عاشق همیم . حالا اون اگه یهو پشیمون شده باشه و بشه رو نمی دونم ولی من که اون حالت و شرایط شما رو دیدم گفتم بهتره که شما هم شانس خودتونو آزمایش کنین . اگه دختر خاله تون دوستم داشته باشه که بهم وفادار می مونه وگرنه جنگ اول به از صلح آخر .. -مطمئنی که عاشقشی .. بد جوری رفته بودم توی حس .. -کاملا .. حس می کنم اون از سرم زیاده ..من وقتی ناامید بودم وقتی که حس می کردم دیگه سهمی از زندگی ندارم اومد و بهم گفت که تو هم سهمی داری تو هم باید بخندی تو هم می تونی عاشق باشی . تو هم می تونی به فردا امید وار باشی . اومد و بهم گفت که آدما همه شون بد نیستند اومد و گفت لبخند ها پشت اشکهای قلبت قایم شدن .. من با تمام وجودم دوستش دارم ..-سارینا !می دونم فکر می کنی که من آدم کنه ای هستم ولی تو خیلی بیشتر از اونی که می گفتی رامتینو شیفته خودت کردی . باشه هر چی تو بگی . من دیگه مزاحمت نمیشم . امید وارم همونی باشی و بشی که احساست میگه قلبت میگه .. اون رفت و سارینا هم خواست که به رسم احترام همراش بره .. ولی اعتماد ازش خواست که پیشم بمونه .. وقتی من و سارینا تنها شدیم تا دو سه دقیقه ای نمی تونستم حرف بزنم . خوب تونسته بودم حرف دلمو بزنم . -دستت درد نکنه رامتین . خوب نجاتم دادی -ولی اون مرد خوبی بود . زود همه چی رو درک کرد -از این نظر آره ولی تو هم نقشتو خیلی خوب بازی کردی .. -سارینا تو هم خوب فیلم اومدی و گفتی که دوستم داری . ولی خب می رفتی باهاش . رئیس بانکه . خوش تیپه . خونه و زندگیش ردیفه .. چیه هنوز دلت پیش عشق اولته ؟/؟ -آدم زمانی به عشق اولش فکر می کنه که یه ارزشی یا یه خاطره با ارزشی از خودش واسه آدم به جا گذاشته باشه . -پس به چی فکر می کنی -به عشق دوم -ولی کلی راه مونده تا بخوای دوباره عاشق شی . تا آدمشو پیدا کنی . ولی خیلی خوشحالم که کمکت کردم . راستش سختم بود همه اون حرفا رو پیش تو بزنم . . تو فقط پیش یه نفر فیلم بازی کردی ولی من پیش دو نفر فیلم اومدم . -می تونم یه چیزی ازت بخوام رامتین ؟//؟-بخواه . -می خوام تو چشام نگاه کنی فکر کنی من پسر خاله ام هستم همون حرفا رو دوباره بزنی ؟/؟ برام جالبه نوع حس گرفتن تو و بیان اون چیزایی رو که من بهت تحمیل کردم تا بر زبون بیاری . -عین همونو نمی تونم بگم .. نمی دونستم چرا این دختره دست از سرم بر نمی داره . پس باید اونو پسر خاله فرض می کردم .. باید کاری می کردم که دوباره یه امتیاز بالایی بهم بده ولی خیلی خوب شد که باهاش نرفت . -خیلی دلت می خواست من باهاش می رفتم ؟/؟ ولی نگات چیز دیگه ای میگه . حالا فیلمتو بازی کن . درضمن این بار خودمونی تر باش . حرفاتو ساده بزن .. -باشه .. من دختر خالتو دوست دارم . واسه این که حس می کنم اون با خیلی ها فرق داره . واسه این که حس می کنم دل من جفتشو پیدا کرده داره به اون سمتی میره که به نظرش درسته . واسه این که اون خواسته یا نا خواسته دستمو از رو زمین گرفت و بلندم کرد . تا روپاهای خودم وایسم . تا عشقو دوباره ببینم . تا بهم بگه همه دخترا همه آدما بد نیستن . نمی دونم شاید اینو بازم آینده بخواد بهم ثابت کنه ولی مهم اینه که حالا می دونم با یاد اونه که نفس می کشم با یاد اونه که دارم زندگی می کنم به یاد اونه که چشامو هر روز به روی این دنیا باز می کنم . به یاد اونه که می خندم و به یاد اونه که حالا دارم اشک می ریزم . من بدون اون نمی تونم باشم ..سارینا چقدر اذیتم می کنی ؟/؟زیاد نمی تونم بازی کنم -ولی خیلی خوب حس می گیری . ببین من دایی ام کارگردانه اگه بخوای تو رو بهش معرفی کنم .. حالا می تونی همه اون چیزایی رو که به پسر خاله ام گفتی به دختر خاله اش یعنی من بگی . می خوام اون تغییر احساس تو رو درک کنم . مثلا فکر کنی که مستقیما داری به من اظهار علاقه می کنی .. -این آخریشه ها . من نمی خوام هنر پیشه شم . خوشحالی این که از شر پسر خالش خلاص شده بود کمی مغزشو تکون داده بود .. -سارینا حالت خوبه ؟/؟ مطمئنی یه راننده ای که داشته با موبایل حرف می زده بهت ضربه نزده ؟/؟ -فیلمتو بازی کن .. دوباره حس گرفتم . -سارینا من دوستت دارم تو نمی دونی چقدر و نمی تونی بفهمی که چقدر عاشقتم . دنیای تو با دنیای من فرق می کنه . شاید امکانات مالی خونوادگی ما زیاد فرقی نداشته باشه ولی حس می کنم این که یه روزی بهت بگم چقدر دوستت دارم یه اشتباهه . چون دنیای تو افکار تو با دنیای من فرق می کنه . تو یه دختر پویایی . تو اگه از دست امروز و از امروزیها عذاب بکشی می تونی راحت باهاش مبارزه کنی می تونی به دیگران روحیه بدی . شاید هم یه روزی بتونی عاشق شی ولی نه عاشق آدمی مث من واسه همین هیچوقت بهت نمیگم که دوستت دارم . هیجوقت بهت نمیگم عاشقتم . هیچوقت بهت نمیگم که اگه تو نباشی من حس مرده ها رو دارم . می دونم یه روزی از پیشم میری و منو با غمهام تنها میذاری ولی دیگه تو رو واگذار نمی کنم به خدا . تو رو می سپرم دست خدا .. تا زیر سایه اون بشی . من هیچوقت عشق تو نمیشم ولی تو دومین و آخرین عشقم میشی . گونه هام خیس اشک شده بود . -ببینم دایی ات منو قبول می کنه ؟/؟ -خواهر زاده اش که قبولت داره . یه چیزی بهت بگم رامتین ؟/؟ -بگو -تو بد ترین و بهترین هنر پیشه دنیایی .. -واسه چی ؟/؟ -هیچی .. نقش تو باید در تقابل با سایر نقشها هم سنجیده شه .. حالا اگه دوست داشته باشی در ادامه راه من نقشمو بازی می کنم تا نظرتو بدونم -معلومه تو بهتر بازی می کنی . آخه دایی جونت کارگردانه .. -آماده ای /؟/؟ -آره آماده ام . -رامتین تو چشام نگاه کن . سرتو بالا بگیر مثل یک مرد باش . نگاه نکن به این که روسری من همش میره به پشت سرم و میفته . نگاه نکن که روزی دوبار مانتومو عوض می کنم . نگاه نکن که مثل بچه سوسولام . منم مث تو یه دلی تو سینه دارم . می دونی اون دل هیچ لباسی رو قبول نمی کنه اون دل هیچ جواهری رو به خودش آویزون نمی کنه . هیچ عطری به خودش نمی زنه . این دل فقط لباس عشقو به تنش می کنه . بوی عشقو به خودش می گیره . زینت عشقو به خودش می بنده . کی گفته که من تنهات می ذارم . کی گفته که من نمی تونم عاشقت باشم . این لباس و این ماشین و خوردن ها و خوابیدنها چه به دردم می خوره وقتی که دلم لباس عشقو به تنش نکرده باشه . وقتی سینه ام قلبم واسه یکی نتپه دیگه اون دل دل نیست . تو نمی دونی که چقدر دوستت دارم . وقتی به اعتماد گفتم که نمی خوامش و تو رو می خوام از ته دلم گفتم که تو رو می خوام . شاید خیلی زود باشه ولی خیلی بیشتر و طولانی تر از اونی بوده که آدم بخواد با یه نگاه عاشق شه . .......... گیج شده بودم . یه حرفایی می زد که نشون نمی داد داره فیلم بازی می کنه . نه امکان نداره اون عاشقم شده باشه . باور نمی کنم .. شاید این هم از سناریویی باشه که خودش تنظیم کرده دوست داره به همین صورت ادامه بده .. -آره فکر نکن که فقط من تو رو به زندگی امید وار کردم . تو هم برام لباس پاک عشقو به ارمغان آوردی . شاید خیلی زود باشه که بهت بگم دوستت دارم عاشقتم ولی اگه دیر باشه چی . اگه بهت نگم و تو رو برای همیشه از دست بدمت چی .. پس همین حالا بهت میگم که دوستت دارم عاشقتم دیوونتم . .. این دختره یه چیزیش بود . نگاهش حرفاش صورتش .. اصلا گیجم کرده بود .. -سارینا دیگه نگو منم باید چیزی بگم .. من دیگه نمی دونم چه جوری فیلم بازی کنم -این قدر واست سخته که از عشق بگی . قصه عشقو بخونی ؟/؟ پس واسه چی گفتی که دوستم داری ؟/؟ -آخه این فیلمش یه جوریه سارینا -این سناریوی از پیش نوشته ای نداره .. اینو باید با قدرت فی البداهه خودت بازیش کنی و کلمات رو با احساس خودت از سینه ات درش بیاری . .. هنگ کرده بودم . مثل یک مسابقه شطرنج شده بود . -دوست داری این فیلمو تمومش کنیم ؟/؟ من از فیلمایی که آخرش بد تموم شه خوشم نمیاد رامتین ! یه حس بدی رو درمن به وجود میاره . -آخرش چی میشه -دستاتو باز کن منم آغوشمو باز می کنم میاییم طرف هم رامتین . ..این سارینا ما رو گرفته بود . یعنی دوستم داره و داره منو این جوری متوجهم می کنه ؟/؟ چرا این قدر داره رو مخم راه میره . -سارینا الان تو جمهوری اسلامی آخر فیلم که زن و مرد این جوری همو بغل نمی زنن . -حالا که این طور شد من و تو باید این کارو انجام بدیم . حس بگیر الان باید هرچی رو که یک هنر پیشه در این لحظه حساس بر زبون بیاره به هم بگیم .. دستاشو به طرف من دراز کرد و منم همین کارو انجام دادم . دستای من و اون دور کمر هم قلاب شده بود . -سارینا دوستت دارم عاشقتم . بدون تو نمی تونم . بی تو هرگز سارینا . تنهام نذار .. نگو هیچوقت نگو که دوستم نداری .. -باورم کن با
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
Aatena: این یکی از نوشته های معروف شریعتی هست که در انتهای کتاب "فاطمه، فاطمه است" اومده
.
.
ایرانی گفت...

با سلام خدمت آتنای عزیز! مدیر محترم مذهب و سیاست , باعث افتخار بنده می باشد که وقت گرانبهایتان را به خواندن نوشته هایم اختصاص داده اید . صرف نظر از مذهب و سیاست , شریعتی و قلمش را دوست می دارم هرچند از آخرین باری که اثری از اورا خوانده ام بیست سال می گذرد . یقینا اگر او زنده می بود همگام با ملت ایران می شد . این مسئله رو اضافه کنم که در مورد متن فاطمه فاطمه است من فقط عنوان متن و دو سطر اول آن را از استاد گرانقدر شریعتی بزرگ اقتباس کرده بقیه متن به قلم و اندیشه ضعیف این حقیر می باشد .با تشکر مجدد از شما به خاطر لطف و محبتتان و با درود فراوان و نهایت احترام : ایرانی


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  ویرایش شده توسط: aredadash   
زن

 
aredadash
البته من نوشته هاي ايشون رو نخوندم اينو اتفاقي ديدم و ديدم كه امانت داري نشده و به جاي اسم شريعتي اسم اقاي ايراني اومده خواستم تذكر بدم اصلاح بشه.به هر حال وقتي متن كسي اورده ميشه اسم اون شخص بعنوان نويسنده بايد اورده بشه نه كس ديگه
من یک زن خوشبختم
و خیابانی که راه مرا دنبال می کند
خوشبخت است
و کوچه ای که
به گریبان خانه ام می رسد
خوشبخت است
     
  
مرد

 
Aatena: البته من نوشته هاي ايشون رو نخوندم اينو اتفاقي ديدم و ديدم كه امانت داري نشده و به جاي اسم شريعتي اسم اقاي ايراني اومده خواستم تذكر بدم اصلاح بشه.به هر حال وقتي متن كسي اورده ميشه اسم اون شخص بعنوان نويسنده بايد اورده بشه نه كس ديگه
.
.
متن فاطمه فاطمه است رو من نوشتم و فقط دو خط اول اون مال شریعتی بوده به عنوان زیبایی کار و تو ضیح هم دادم . ندیدید که گاهی رسمه که اون بالا نویسنده به عنوان زینت و زیبایی یه کلامی از دیگری میاره و ادامه میده .ایرانی


پس شما که یک متن چندین خطی را صرفا به جهت اینکه بندی یا خطی از اون به چشم شما آشناست و یا از نویسنده ای هست چنین برداشتی دارید جای حرف و حدیث داره ، ضمن اینکه در متن هم اشاره شده است . لطفا باز هم مرور کنید و دیگران را بدون جهت متهم به اینکه امانت داری نکرده اند نکنید

با سپاس

آره داداش
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
صفحه  صفحه 10 از 78:  « پیشین  1  ...  9  10  11  ...  77  78  پسین » 
خاطرات و داستان های ادبی

دل نوشته ها ( نوشته ایرانی )

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA