انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
خاطرات و داستان های ادبی
  
صفحه  صفحه 36 از 78:  « پیشین  1  ...  35  36  37  ...  77  78  پسین »

دل نوشته ها ( نوشته ایرانی )


زن

 
باید مراقب باشی که به خاطر دلسوزی.. دلت نسوزد.

بداخلاقی ها زا شوت کنید بگذارید اوت شود آخر شما خودتان گل شده اید ..(گل هستید )

گاه برای شکسته نشدن بایدکه شکسته شوی .

توپش پراست ..بادش راخالی کنید .

طلا از فروتنی مس می شود.

خواب دارد شکستم می دهد . چشم دیدن پیروزیش راندارم .

زود باش تا زینت نکرده اند اسبت را زین کن !

دروازه زمین را ندیده توپ را به آسمان شوت می کنی ؟

مردن مفت شده ..مرگ از خجالت آفتابی نمی شود ..

ماه شب چهارده را با خورشید اشتباه گرفته می گوید چرا روز نیست ؟!




ایــــــــــــــــــــــــــــرانی
     
  
زن

 
دلم می خواهد که دلم هیچ نخواهد .

دوست می دارم که دیگر دوست نداشته باشم .

تخم مرغ ده.. شتر ده می شود(بذل وبخشش )

صاحب خانه پررو یقه دزد را می گیرد (دنیای وارونه )

فریاد بزن تا صدای سکوت را در آوری .

در حال فرار از خواب .. خود را به خواب زدم .

این روز ها دارا و ندار حوضله ندارند . عجب عدالتی !



ایـــــــــــــــــــــــــــرانی
     
  
زن

 
محــــــــــمـد خــــــــــدا و خــــــــــدای محمــــــــــد

وجهان در چنین روزی نغمه اوجش را سر داده است .. پرواز به سوی عرش الهی .. بابالهایی که خداوند به انسان بخشیده تا در آسمان معنویت سیر کند و به تکامل برسد . در چنین روزی بود که خداوند.. محمد, این بر ترین و بهترین بنده خود از ازل تا به ابد را بر انگیخت تا از آخرین دین الهی بگوید . تا همانند پیامبران قبل از خود بگوید که از کجا آمده ایم برای چه آمده ایم و به کجا می رویم .. محمد آمد تا نور چشم یاران خدا باشد .. محمد نیامد تا خار دل کوردلانی باشد که هر چه برایشان از عشق و محبت و انسانیت بگویی گویی که میخ آهنین بر سنگ زده ای . محمد آمد تا دلهایشان را نرم گرداند . محمد آمد تا از محبت بگوید .. محمد آمد تا عشق را با چهره راستین خود به جهانیان بشناساند . محمد آمد تا به انسان راه خوشبختی و رسیدن به آن را نشان دهد .. آن زمان که پدران , دختران خود را زنده به گور می کردند و در جامعه بیابان نشین آن روز های عربستان جز نکبت و بد بختی و بی سوادی و خرافه پرستی کمتر چیزی می شد دید , محمد ی که سواد خواندن و نوشتن نداشت به اذن الهی خواند .. خواند به نام خدای خویش . به نام خدایی که انسان آفرید .. انسان را از نطفه یا همان خون بسته آفرید .. .. محمد آمد تا عشق حقیقی را به جهانیان نشان دهد . آمد تا از راز جاودانگی انسانها بگوید .
اسلام آمد تا پیام آور صلح و دوستی باشد .. گفتن از این بر ترین و کامل ترین دین الهی همان گفته ها و تکرار سال و سالهای پیش می باشد . اما آن چه که حائز اهمیت است این است که در بین بعضی از جوامع غربی و حتی در میان همین داخلی های خودمان و آنهایی که از مسلمان نما ها جفا دیده اند اسلام ستیزی به نوعی روشنفکری تعبیر می شود .. این افراد در واقع خود را بر تر از خدا و وکیل و وصی و همه کاره پروردگار می دانند در حالی که خود, مخلوق ناتوان و ناچیز و بی مقداری بیش نیستند که اگر خداوند به آنها زندگی نمی بخشید فرصت گستاخی و زبان درازی نمی داشتند . و خداوند صلاح انسان را خواسته که اسلام را فرستاده .. و شعور من به آن جا قد نخواهد داد که چرا خداوند متعال این دین را توسط محمد پاک به جهانیان ابلاغ نموده است . مبعث یعنی بر انگیخته شدن برای مرگ نادانی ها .. برای شکستن بت هایی که آن را شریک خدا گرفته ایم .. این بتها فقط بتهای سنگی نیست .. بتهایی که خود آن ها را بسازیم و در معابد قرار دهیم .. چه جهالتی که بشر مجسمه می ساخت و می گفت این خدای من است .. و این نهایت ابلهی و حماقت بود که بشر نمی دانست که خداوند یعنی خالق , در حالی که آن بتها خود مخلوق بودند .. اما بت و بت پرستی به همانها محدود نمی گردد . این روز ها بت های بسیاری داریم . بتهایی که ما را از خداوند دور نگه می دارد . بتهایی که نمی گذارد به او(خدا ) بیندیشیم احساسش کنیم . هر آن چه ما را از یاد و اندیشه خدا دور نگه می دارد یک بت هست . بیشتر ما ها بی آن که بدانیم و بی آن که بخواهیم بت پرست هستیم . فراموش کرده ایم کسی هست که مثل هیچکس نیست .. کسی که عشق را به همه می دهد .. کسی که خود را قسمت نمی کند .. فراموش کرده ایم که آن بالا بالاها و این پایین پایین ها با ماست . به هر طرف که نگاه کنیم او را می بینیم .. و خداوند در این روز بود که برای اولین بار پیام آور پاکی ها و عزیز ترین و بهترین و بر ترین و سر ترین بنده خود را به جهانیان معرفی کرد . محمد گلی که با خار های خس گونه , خراشیده نمی گردد, محمدی که درگلستان خدای عز و جل جای دارد ..
و این است آغاز روزی برای فرستادن نغمه های الهی دیگری تا در گوش جان آدمیان جای گیرد .. و اراده خدای نوح و ابراهیم و موسی و عیسی بر آن قرار گرفت که دین خود را با محمد , کامل ترین بنده خود به تکامل رساند .
محمد ! تو گلی هستی که عطر خوش تو عالم را فرا گرفته است .. محمد ! تو گلی هستی که هر گز پژمرده نمی گردی .. هیچ خاری خراشت نخواهد داد. محمد ! تو قاصد صلح و آزادی , پیام آور آرامش و خوشبختی هستی . و گلی که از زیبا ترین گل می روید زیبا ترین است .. و تو پدر فاطمه پاکی هستی که از تو روئیده است ... امشب کلام خدا بر تو نازل می شود ... امشب تو می خوانی آن چه را که نمی توانستی بخوانی .. امشب جهان درشگفت است که چسان می شود که محمد, محمد می شود که چسان می شود که محمد عزیز خدا می شود ؟! اگر جهان کفر بر تو بستیزد خدایگان یگانه پشتیبان تو خواهد بود همان خدایی که همیشه پیروز است . امشب همه جا زیباست .. همه جا نورانیست .. من امشب می دانم که چرا خدا ماه را آفریده .. می دانم که ستارگان برای چیستند .. برای کیستند .. من امشب می دانم سر نوشت نیکی ها را .. من امشب می بینیم آفتاب میان ماهتاب را ..من امشب می بینم آفتاب محمد عالمتاب را .. من امشب می بینم یاری خدا در قلم شبتاب را ... من امشب می بینم تابش دلهای بی تاب را .... من امشب می بینم معجزه خدا در کلام بنده درخواب را ...من امشب می بینم محمد خدا با گفته های ناب را ....
از آن جایی که خداوند اسلام را دینی جهانی ومکمل ادیان دیگر قرار داده است سالروز بعثت پیامبر گرامی اسلام را به همه جهانیان , این مخلوقات الهی تبریک و تهنیت عرض نموده .. باشد که به یاری پرورد گار بخشنده بتوانیم بیش از پیش با چهره و درون مایه اسلام و قرآنی که برای سعادت بشر فرستاده آشنا گردیم و از رهنمود های آن نهایت استفاده را ببریم . به امید رهایی اسلام از چنگال نامسلمانان . رستگارباشید ... ایرانی
     
  
زن

 
فرق بین شر و شتر در آن است که شتر خودش می خوابد اما شر را باید خواباند

فرق بین خر و خر خوان در آن است که خر نخوانده نمی داند .

فرق بین انسان و ماشین در آن است که انسان ماشین می سازد ولی ماشین انسان نمی سازد ..

فرق بین تونل و برزخ در آن است که تونل از هر دوسر همسایه دنیا می باشد

فرق بین کودکستان و دنیا در آن است که دور کودکستان را دیوار کشیده اند اما دنیا کودکستان بی دیوار است

فرق بین آسمان و زمین در آن است که آسمان به زمین می آید اما زمین به آسمان نمی آید .

فرق بین زن و بلبل در آن است که بلبل تقلیدی می گوید و زن تولیدی ..

فرق بین ملا و شیطان در آن است که هر ملایی شیطان است ولی هر شیطانی ملا نیست ..

فرق بین <<اوباما >> و<<اوبی ما >> در آن است که اولی عمامه ندارد و دومی عمامه داراست .

فرق بین بچه و آدم بزرگ در آن است که بچه می داند که چه می خواهد ولی آدم بزرگ نمی داند به دنبال چیست .



ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی
     
  
زن

 
جمــــــــــلات مـــــانـــــدگـــــار بـــــه قلـــــم ایرانــــــــــی ۴

تو آن قدر خوب باش که بد ها به تو عادت کنند و از بدی ها بدشان بیاید ..

وقتی خورشید همیشه بتابد کمتر کسی او را می بیندیا به او توجه می کند .

هر گز از نادانی که خود را دوست نمی دارد توقع نداشته باش که دوستت بدارد .

انسانهایی که محبت را ریا .. عشق را کینه ..می بینند انسانهایی هستند که با خود قهرند انتظار نداشته باش که با تو آشتی باشند .

بزرگترین شجاعت آن است که در برابر بد گویی و بی ادبی دیگران شکیبا باشی ومثل آنان رفتار نکنی .

کسی که می پندارد هرآن چه که می پندارد پنداری نیک و درست است بی پنداری بیش نیست ..

اگر خیلی زود احساس نادانی کنی عقده ای می شوی سعی کن از دانایی به نادانی برسی . از سر به زیری به سربلندی.
اگرتو نادانی به دانایی دیگران چه ربطی دارد؟!

اگر نمی توانی چهره کسی را ببینی آن سوی چهره اش را ببین البته دیده بصیرت می خواهد .
یک نویسنده بزرگ آن است که به یاری خدا معنا را در افسون واژگان بگنجاند ..در ظاهر کوچک را بزرگ و بزرگ را کوچک نشان دهدازتصاویر خیال و تشبیهات و استعاره استفاده کند از آن چه به نوشته هایش معنا و زیبایی می بخشد اما پا را از حیطه اخلاق فراتر ننهد زشت همان زشت و زیبا همان زیبا باشد . .. .. اگر خود از خود تعریف نمی کند به خاطر آن است که داشته های بشر را از منبع فیض الهی می داند . اگر متواضع است آن هم نوعی هنر است ..تو اگر هنرش را نمی بینی تو اگر خطش را نمی خوانی او چه گناهی کرده است ؟! اگر اندیشه های کسی را درک نمی کنی چون توهم زدگان نباش .. بر تو می خندند اگر همگان خورشید را ببینند و توبگویی که شب است ...

مار نگزیده ای که از ریسمان سیاه و سپید بترسد سرانجام مار تنبیهانه نیشش خواهد زد ..
با نگاه اول کلام آخرم را گفتم که تو اولین و آخرین عشق منی ..
کس هنوز راز عشق در یک نگاه را نمی داند گاه لذت نادانی شیرین تر از لذت داناییست
*******************
اگر خود را به جای دیگری بگذاری هرگز مغرور نخواهی شد
اگر خود را به جای دیگری بگذاری دوست داشتنش آسان می گردد
اگر خود را به جای دیگری بگذاری هم به او و هم به خواسته هایش اهمیت خواهی داداگر خود را به جای دیگری بگذاری به خود خواهی خواهی خندیداگر خود را به جای دیگری بگذاری راحت تر روحت را خواهی ساخت
اگر خود را به جای دیگری بگذاری خیلی راحت تر می توانی نسبت به او صادق باشی
اگر خود را به جای دیگری بگذاری با چشمان او هم خود را خواهی دید
اگر خود را به جای دیگری بگذاری درمی یابی که دنیا فقط برای تو نی
اگر خود را به جای دیگری بگذاری زندگی را زیبا تر می بینی حتی اگر زشتی هایش زیاد باشد
اگر خود را به جای دیگری بگذاری خیلی آسان شریک غمها و شادیهایش خواهی شداگر خود را به جای دیگری بگذاری یعنی آن که دنیا را با اندیشه او بخوانی و با لمس او احساس کنی .
اگر خود را به جای دیگری بگذاری خوشبختی به تو لبخند خواهد زد
اگر خود را به جای دیگری بگذاری خوشبختی با وجود تو خوشبخت خواهد شد
ازجان گذشتگی اوج از خود گذشتگی است .

چه سخت است که به آسمان زندگیت بنگری و ندانی که آغازغروب است یا آغاز طلوع.

انسان محکوم به مرگ و زندگیست .. اما محکوم به خوشبختی و بد بختی نیست ..

هرچند درحکمت خدا پرسشی نیست ولی گاه از خود می پرسم خداوند کی می دهد ؟ کی نمی دهد ؟ چرا می دهد؟ چرا نمی دهد ؟ ..باز هم به اراده آدمی و نیاز و خواست او بستگی دارد . انسان حریص آن چه را که می بیند و در اختبار دارد چیزی نمی داند .. به دنبال نادیده ها و نا داشته هاست ..

هرگز از فقر ننالید .. هیچکس فقیر نیست . زندگی بزرگترین سر مایه شماست . اگر نا خواسته نتوانید از آن استفاده کنید این خداست که به یاریتان می آید ..
قلب خدا وقتی می شکند که توبه ات را بشکنی .

به نماز تو ایستاده ام .. به نیاز من می ایستی ؟

سنگ واژه های تو قلب مرا نمی شکند . آن چه دلم را می شکند سنگ نگاه توست .

اندیشه حقیقت مرا به خوابی شیرین می برد . هرچند هم اینک هم درخوابم ولی ماه گردون با ماه من تفاوتها دارد .

قلبهایی که به خاطر خدا و در راه او می تپد از تپش باز نمی ایستد.

ازحکیمی پرسیدند خواب راچگونه دیده ای ؟ گفت چون یک رویای شیرین دست نایافتنی . هرگز او را ندیده ام .. یا بیدار بوده ام که او نبوده است یا در خواب بوده ام که من نبوده ام .
از سفر لذت ببر همسفر .. راهیست پرخطر ..با میوه هایی شیرین تر از حضر .

تو همیشه تماشاچی نخواهی بود روزی هم بازیگر خواهی شد .

نیکی تو را نخواهد کشت با بدی زنده نمی گردی .

آن چنان زندگی کن که انگار برای همیشه آمده ای ..آن چنان به استقبال مرگ برو که گویی میهمانی رفتنیست و جز این هم نیست .

هرگز احساس نکن که بیشتر از دیگری می دانی ! توچه می دانی که او چه می داند ؟!

اگر دلیل قانع کننده ای برای راندن کسی نداری پذیرایش باش ..

اگر نمی توانی کسی را باور کنی محکومش نکن .

از سقوط دیگران شاد نباش . کمک کن از جایشان بر خیزند تا سربلند شوی .

بردرخت زندگی میوه شیرین عشق را ببین تا بهشت را باور کنی .
سقوط را از یاد نبر وقتی که اوج می گیری .

دریا همان رود خانه است همان قطره باران است.. طوفان هم در آغاز نسیمی بوده است .

عاطفه را تنها در دلها می توان کاشت اگر خاکش مرغوب باشد .

کودکان با چشمانشان دروغ نمی گویند حتی اگر دروغ بگویند ..

با عشق می توانی به هر جا که بخواهی پریکشی . مراقب پرهای پروازت باش .

زندگی یعنی قماری که تا از قمارباز قهار تقلب نگیری {درآن } برنده نخواهی شد .

نمی توانی با همه آدمهای دنیا همراه باشی می توانی با همه همصدا باشی ..

دیگر دلی نمی شکند دیگر اشکی از چشمان کسی نمی ریزد .. این جا سرزمین روشندلان بیدل است .

صدای دهل را از دور می شنوم .. دلم به آن خوش بود که آن هم دیگر خوش نیست.
ناقوس غم و شادی در هر مکان و در هر زمانی هست . دوست داری کدامشان را بشنوی ؟

خداوندا ! جز زبان دل نمی دانم . بگذار با همان زبان پرستشت کنم .

شب یعنی شکست غروب و بامداد یعنی مرگ شب..کاش هرگز نپندارم که خورشید هم می خوابد !

تا خار ها دستت را نخراشد قدر گل را نخواهی دانست .

خانه درگذشتگان را می دانم . اما نمی دانم که خانه گذشتگان کجاست ؟!

سوز آهنگ غم وقتی بر قلب آدمی می نشیند که ترانه های شاد را از یاد برده باشی.

دیروز و امروزت به هم می ماند روزی خواهد آمدکه به هیچ روزی نماند .

لبخندمحبت را از یاد نبر .. لبخند توهمان دلخند توست .

خداوند تنها دیکتاتور دموکرات دنیاست .

به زیر سایبان چشمان (چشم )من آی تا وقتی که می خوابم تو را درقلب چشمان(چشم ) خویش جای داده.. خوابت را ببینم
آیا برای ساعتی هم شده عشقتان را با چشمان او.. از دید گاه او.. با نگاه او.. از وجود او دوست داشته اید ؟

هر قدمی که بر می داریم یک قدم به مرگ نزدیک تر می شویم ..هر نفسی که می کشیم یک نفس به جدایی سلام می گوئیم شاید این همه آن چیزی نباشد که ما می بینیم و احساس می کنیم . شاید گمشدگان درافق به طلوع دیگری رسیده باشند.

نمی توان از عشق گریخت نمی توان از احساس .. از زندگی و از خویشتن خویش فرار کرد .. دامیست که اسیر آن شده ایم . بیائید تا اسیری آزاد و آزاده باشیم . اسیر عشق و اراده و زندگی .

گاه کودک.. دنیای بزرگ را کوچک می بیند و گاه دنیای کوچک را بزرگ .. درست می بیند قلب صاف و پاک او دیدنی ها را بهتر می بیند ...

وقتی زبانت را می گشایی تا بگویی که دوستت می دارم چشمانت را ببند تا ندانم که دروغ می گویی .

فرشتگان بر بالهای راست و چپم سایه افکنده اند ..نمی دانم کی مرا باخدایم تنها خواهند گذاشت؟

ناامید بداند که تنها دلسرد این جهان نیست ..راز شمع دلسوخته وپروانه جان باخته را تنها خداست که می داند

انسانها هزاران گفتنی در دل دارند هرکس می پندارد که خود باخته است.

انسان به خوبی می داند که هزاران خواسته و آرزویش برآورده نمی گردد ..هزاران مشکلش رفع نمی شود. همین که بداند یکی هست که دوستش می دارد .. به درددل هایش گوش می دهد و برای ارزش هایش ارزش قائل می شود بهترین و بیشترین مایه آرامش اوست . همین که بداند جز خدا و دو فرشته ..کسی از جنس او هم در کنارش هست




ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی
     
  
زن

 
هــــــــــایکـــــو و کـــــاریکلمـــــاتـــــور بـــــه قلـــــم ایرانــــــــــی ۴

به اشکهای دیروزت بخند تا اشکهای فردا را فراری دهی .

با امواج نسیم به ساحل کوهستان می رسم ..دریا هم به سوی ما می آید .

وقتی که آتش می سوزد دنیا با تمام وجودش اشک می ریزد .(خودسوزی آتش )

قلبم را به قلب تو سپرده ام نمی دانم که چرا در سینه ات فقط دل خود را می بینم .(تو دلتو دادی به یکی دیگه )

کشتی هایم غرق شده اما هنوز دریا را دارم .

بر سفره من نه نانی هست و نه آبی . بیا تا طعامی ازعشق خورده سیرشویم .(گرسنگی عاشقی رو از یاد می بره )

چشمانت را برروی هزاران ستاره نبند روغن فانوست درحال تمام شدن است .

کاش کینه فردای تو را امروز می دیدم تا که وقتی به فردا رسم کینه ها رفته باشد .

ظریفی به گاوی گفت چه کاری درحقت کنم تا تو آدم شوی ..گفت همان کاری که تو را گاوت کرده است .

قلم عشق .. جانش را برای من داده است تا مرا با رقیبش ببیند ..(قلمی که به خاطر من نامه عاشقانه می نویسدوجوهرش تمام می شود )
دلم تنگ است .. آخر(زیرا)نمی خواهم دلتنگی دیگران را ببینم .

آفتاب را درچتر خورشید نمی بینم . ابری هم نیست . انگار غبار های غم کسوف آورده است .

چشم دلم کورشده ..تا دیروز نمی خواستم ببینم اما امروز نمی توانم که ببینم . دریغ از دیروز !

ساقیا ! مرا باده ای ده که مستم نسازد پستم نسازد دور از آن چه هستم نسازد ... گفتا ! بهتر آن است که از تشنگی بمیری..آخر چنین باده و پیمانه ای رادستم نسازد .

عشق به رنگ مشکی نیست .. بیچاره عشق چه گناهی کرده که نمی خواهند دل مشکی را بشکنند .

زمانه بر من سیلی زده است .. نگاهم رابه زمین می دوزم تا{به} زمین نخورم .

برروی نوار قلب بیماری نوشته شده بود ..خیانت ..بی وفایی ..بی رحمی .. بی انصافی
وقتی که علی تارزن ..علی تارزان می شود قورباغه ابو عطا می خواند .

وقتی که آهنگ غم .. ناقوس مرگ من می گردد زندگی را فریاد می زنم که مرا از من برهاند .

نا آرامی را در آغوش می کشم تا در کنار من با آرامش بخوابد .

قمار زندگی فقط چهار آس ندارد ..هرگز خود را بازنده ندان !

صورتم از سیلی زندگی سرخ شده آخر من صورت و لبان او را با روژسرخ کرده ام

باد بزن داغ می شود تا دیگران خنک باشند چه کسی سوزدلش را می داند.

خداوندا ! تونیک می دانی که من ادعایی ندارم . به من دیکته می گویی و من می نویسم ..

**********************
نمی دانم کی خاک ها خاک خواهد شد ؟..
نمی دانم باد ها را کی به باد می دهند؟
نمی دانم آتش کی می سوزد ؟
آب کی آب می شود ؟
نمی دانم خیال ..کی خواب خواهد شد ؟
و من با چشمانی باز درخواب ...
بیداری را فریاد خواهم زد ..
آن که پاسخم را نمی دهد
پنجره های برزخ را نمی توان شکست ..
و من به هرجا که می روم یک زندانی ام ..
دیگر با دلم سخن نمی گویم دلم با من سخن می گوید

پرده را به کناری می زنم تا بی پرده با تو سخن بگویم .

دوست دارم از عشق بگویم . اما عشق نمی خواهد که از من بشنود .

چون خورشید به سوی تو می آیم و تو چون ابر از من دور می شوی .

ستاره اقبال تو در آسمان من است . به سر زمین قلبم قدم بگذار تا آن را ببینی ..

از یاد نبر که نمی توانی همه چیز را به یاد داشته باشی ..

پرده آسمان به کنارمی رود . حالا دیگر آبی را قرمز می بینم ..
نانت را آجر نمی کنم . آجر گران است .

ایمان را به سیمان نمی فروشم . این روز ها با ایمان کاخ می خرند .

کوهها از برف سپید موی شده اند . اگر بر سرشان شانه کشم کچل می شوند .

درختها ایستاده می میرند .. برگها خوابیده .. ای کاش انسانها آزاده بمیرند!

بالهایم رانچین ! می خواهم تا آخرین نفس پروازت را ببینم .

گل خار را دوست می دارد تا کسی او را نخراشد ..(گل را )

همه دلخوشند . شب با ستاره ها می رود و تو با روز می مانی .

سایه سیاه غم بر سرم نشسته آشیانه زده است می گوید ما هردومستاجریم .

همای سعادت بر سرت نمی نشیند . این تویی که در زیرش می ایستی .

پشیمانی سودی ندارد اما جلوی ضرر را از هر جا که بگیری استفاده است .
مرجع تقلید من فتوا داده که آب را باید شست وخورد .. تطهیر

مگه مرض داشتی که الکی گفتی مریضم ؟!

من و تو همزبانی هستیم که زبان هم را نمی فهمیم .

در رابطه با جنس مخالف .. زن فقط به یکی دل می بازه حتی اگه به صد نفر دل ببازه .

شادی از من می گریزد و من از غم فرار می کنم ..راهی ندارم جزآن که با خویش خوش باشم .

فانوس زمان هنوز روشن است تا ستارگان راه خود را بیابند.

اگر از شادیها نمی خوانی شادی ها را بخوان تا برای تو بخواند.

من تو را باور می کنم چون مرا باورنداری.

اشکهایم سقوط می کنند تا من صعود کنم .

سرت را بالا بگیر تا ببینی که آسمان با همه سربلندی خود به زمین می نگرد.
باید مراقب باشی که به خاطر دلسوزی.. دلت نسوزد.

بداخلاقی ها زا شوت کنید بگذارید اوت شود آخر شما خودتان گل شده اید ..(گل هستید )

گاه برای شکسته نشدن بایدکه شکسته شوی .

توپش پراست ..بادش راخالی کنید .

طلا از فروتنی مس می شود.

خواب دارد شکستم می دهد . چشم دیدن پیروزیش راندارم .

زود باش تا زینت نکرده اند اسبت را زین کن !

دروازه زمین را ندیده توپ را به آسمان شوت می کنی ؟

مردن مفت شده ..مرگ از خجالت آفتابی نمی شود ..

ماه شب چهارده را با خورشید اشتباه گرفته می گوید چرا روز نیست ؟!
دلم می خواهد که دلم هیچ نخواهد .

دوست می دارم که دیگر دوست نداشته باشم .

تخم مرغ ده.. شتر ده می شود(بذل وبخشش )

صاحب خانه پررو یقه دزد را می گیرد (دنیای وارونه )

فریاد بزن تا صدای سکوت را در آوری .

در حال فرار از خواب .. خود را به خواب زدم .

این روز ها دارا و ندار حوضله ندارند . عجب عدالتی !

فرق بین شر و شتر در آن است که شتر خودش می خوابد اما شر را باید خواباند

فرق بین خر و خر خوان در آن است که خر نخوانده نمی داند .

فرق بین انسان و ماشین در آن است که انسان ماشین می سازد ولی ماشین انسان نمی سازد ..

فرق بین تونل و برزخ در آن است که تونل از هر دوسر همسایه دنیا می باشد

فرق بین کودکستان و دنیا در آن است که دور کودکستان را دیوار کشیده اند اما دنیا کودکستان بی دیوار است

فرق بین آسمان و زمین در آن است که آسمان به زمین می آید اما زمین به آسمان نمی آید .

فرق بین زن و بلبل در آن است که بلبل تقلیدی می گوید و زن تولیدی ..

فرق بین ملا و شیطان در آن است که هر ملایی شیطان است ولی هر شیطانی ملا نیست ..

فرق بین <<اوباما >> و<<اوبی ما >> در آن است که اولی عمامه ندارد و دومی عمامه داراست .

.فرق بین بچه و آدم بزرگ در آن است که بچه می داند که چه می خواهد ولی آدم بزرگ نمی داند به دنبال چیست




ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی
     
  
زن

 
سرشو کلاه گذاشتم تا تونستم کلاه سرشو (ازسرش ) بردارم .

خواستم دو تا پامو کنم تو یه کفش ..دیدم لنگه اش تنگ بود.

مرغ یه پا داره نمی دونم چه جوری راه میره .

وقتی ماه با شب تارم می سازد احساس می کنم زندگی من آفتابی شده .

همیشه بر این پندارم که پروازنمی دانم زمانی به خود می آیم که می بینم با ستارگانم , چمشهایم بسته بالهایم خسته شده .
بعضی ها افتخار می کنن که مثل شتر .. سواری میدن و از سربلندی سواران .. سرشونو بالا می گیرن(سربلندن ) .

وقتی می گویم تو را می خواهم یعنی این که مرا بخواهی ...

وای از حلزونی که شاخشو می بینه فکر می کنه گاوه .

وقتی بود و نبود کسی احساس نشود از لای جرز هم خجالت می کشد .

دیگر دیوار موش ندارد .. دیگر موش گوش ندارد .. دیگر حاکم هوش ندارد ..بروم به گور سیاه که سرپوش ندارد .





ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی
     
  
زن

 
دلم برای همه شما تنگ شده ناراحت نباشید .. همه شما در آن جا{ی } می شوید .

عشق را در سلولهای قلبم زندانی کرده ام تا احساس کند که آزادست .

دیوانگان هم عشق را دوست می دارند . چه وجه اشتراک زیبایی !

از خانه امروز بیرون می آیم تا به خیابان فردا بروم . نمی دانم کدام را دریا و کدام را ساحل بنگارم .

دانه های شن شمردن هنر نمی باشد . بادی خواهد آمد و آنها را خواهد برد .

خلاف جهت آب شنا می کنم تا رودخانه {زندگی } طغیان کند .

اگر مرا درکنارخود نمی بینی آینه را ببین.



ایـــــــــــــــــــــــــرانی
     
  
زن

 
دلت را به بازی نمی گیرم . آس قلبم (دلم ) را گم کرده ام

معجزه سکوت ..جزشکست فریاد نیست .

سرم را بالا می گیرم حتی اگرسر نگون شوم .

برای من کابوس شب .. یک رویای شیرین است چون تو را بر سفره آرزو هایم می بینم .

بارها چراغ چهار راه زندگی سبز و قرمز شده اما من هنوز از آن نگذشته ام .

من با تو عشق را می شناسم اما عشق تو را با من نمی شناسد .

خود خواهم اگر تو را برای خود بخواهم.. خودخواهی اگر مرا برای خود نخواهی .

لحظات قبل از شرمندگی می میرند اما هرگز خاک نمی شوند .

اگر یکرنگی ستودنیست پس این همه رنگ برای چیست ؟!

چراغ آبی را هم بر سر چهار راهها می بینم . راهیست به سوی بیراهه.




ایــــــــــــــــــــــــــــــرانی
     
  
زن

 
این گفته عاقلانه دامادی را که گفته ازدواج یعنی دیوانگی پذیرفته ام .

عشق با پای خودش می آید اما با پای دیگری می رود .

وقتی باران غم بر زمین می ریزد آسمان دلش شاد و شفاف و لبش خندان می شود .

مشتم را باز کن ولی دستم رو نمی شود .

گیسوانت را به هم بباف . می خواهم به تاج اندیشه هایت برسم .

امروز دریا آرام است . نمی دانم طوفان کجا خوابیده ؟!



ایــــــــــــــــــــــــــرانی
     
  
صفحه  صفحه 36 از 78:  « پیشین  1  ...  35  36  37  ...  77  78  پسین » 
خاطرات و داستان های ادبی

دل نوشته ها ( نوشته ایرانی )

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA