انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
خاطرات و داستان های ادبی
  
صفحه  صفحه 43 از 77:  « پیشین  1  ...  42  43  44  ...  76  77  پسین »

دل نوشته ها ( نوشته ایرانی )


زن

 
دیــــــــــگـــــه تنـــــهــا نیستـــــی مـــــادربــــــــــزرگ !

دلم واست یه ذره شده واسه بوسیدنات واسه بوییدنات ... حالا میشه خیلی زود زود بهت سر زد . یک تیر دو نشون می کنم .
مادر بزرگم ! یادته منو خیلی بیشتر از خواهرم دوست داشتی ؟ عروستو , زنمو هم خیلی دوست داشتی ..آخرین و گران بها ترین طلاتو دادی بهش . مال نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی .. حالا کی اونو دست عروسم , به دست زن پسرم کنه ؟
مادر بزرگ مراقبش باش . اون خیلی سختی کشیده . رگهاش همه خشکیده . سنگ و رسوب پدرشو در آورده .
حالا دو تایی با هم پرواز می کنین . با یه اشاره از این سر دنیا میرین به اون سر دنیا .. یعنی از این سر برزخ به اون سر برزخ . منو می بینین و نمی تونین بیاین سمت من
دلم گرفته مادر بزرگ . از دنیایی که زنده هاش مثل مرده ها رفتار می کنن . از دنیایی که آدماش یه روز آدمو می برن به اون بالا بالاها و یه روز از همون جا با مخ می زنن به زمین گرمش تا صدای شکستن کمرش و قلبشو بشنون و لذت ببرن .. خیلی خالصانه دوستم داشتی مادر بزرگ ..
حالا اونو به دست تو می سپارم . خیلی وقته این جا خونه توست . نذار احساس غریبی کنه . آخه این جا خیلی تاریک و سرده . این جا فقط بوی خاک میاد . شایدم بوی بهار نارنجی بیاد که با قطرات باران ریخته رو لباس آخرش ..
مادر بزرگ ! منم هوس مردن کردم .. انگاری اون طرف آب و هواش بهتره . یه قبر خالی کنار قبر تو ست .. اونو هم خریدیم . عروس نوه ات یعنی زنم , قبر بابامو یعنی پسرت رو صاحب شده .. حالا اون قبر خالی میشه قبر بابام .. ولی من دیگه نمی خوام زنده باشم و مرگ عزیزی رو ببینم .
یه کاری کن که منم بیام پیش شما . تو که منو بیشتر از همه دوست داشتی .. چیکار میشه کرد که خدا قهرش نگیره منم بیام سمت شما .. خیلی خوش می گذره . به یاد اون دقیقه ای میفتم که تو اون دستبند پنج مناتو می زدی به دستش . اون طرف دیگه از این چیزا خبری نیست . منو با خودت ببر . بالاخره یه جایی برای بابا پیدا میشه . شاید اونم بعدا بیاد بالا سرم ..
دیگه دنیا و آدمای دورنگش واسم شدن یه رنگ ...
نمی دونم چیکار کنم . بهترین راه واسه مردن چیه ؟ مادر بزرگ ! این جا گنجشکها هم آواز می خونن . خیلی قشنگه ... پر از درخته .. دلم برات خیلی تنگ شده ...
یه طالع بینی بهم می گفت تو نود و پنج سال عمر می کنی .. خدای من ! هنوز یه عمر از زندگی من باقی مونده ؟! دهها سال دیگه باید عذاب بکشم ؟! خدا کنه درست نباشه ..ولی دو نفر اینو گفتن ..
دلم می خواد فریاد بکشم .. طوری که صدامو بشنوی مادر بزرگ .. ولی میگن اگه آدمای این دنیا با قلبشون هم حرف بزنن آدمای اون دنیا صداشونو می شنون . مادر بزرگ ! اینی که پیشته نیومده مهمونی . اومده تا واسه همیشه پیشت بمونه . تا اون وقتی که اسرافیل دو مین بوقشو بزنه . همه باید بریم . ولی اون خیلی زود اومد به مهمونی تو . مراقبش باش .
یادم رفت اون چند هزار قرصشو بفرستم .چند هزار تا ست .
حس می کنم دیگه منم به آخر خط رسیدم . حال و حوصله ای برام نمونده . دنیا خیلی زشته با همه قشنگی هاش .. ما آدمای زشت کار زشتش کردیم . به هم دروغ میگیم .. همو فریب میدیم , وقتی یکی بهمون نیاز داره تنهاش می ذاریم . حالا من موندم ویه دنیا تنهایی .. یه دنیا عذاب , من دیگه نمی دونم دلم به چی خوش باشه ؟ می خوام بمیرم مادر بزرگ ... بیام پیش شما ها .. چشای آبی و خوشگلتو باز کن ... مهمون داری .. خیلی لاغر شده ... تنهاش نذار .. اون , اون قدر خوبه که وقتی چشاشو بست و دیگه باز نکرد چراغای بهشت روشن تر و روشن تر شدند ...
مادر بزرگ خیلی دلم می خواد اون یه تیکه خاک خالی خدا رو که کنارته زود تر بقاپمش .. هر چند ما آدما وقتی که به اون ور خط می رسیم پرنده هایی میشیم که به هر جا که دلمون می خواد پرواز می کنیم .. پایان ..نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
آینــــــــــه آخـــــریــن ســـــاعــــــــــات

-دلم درد می کنه .. نه من نمیام .. من دیگه نمی خوام برم بیمارستان ... دکتر قلب گفت که بهتری
-نه بیا بریم رنگ و روت سفیده ..
-من فقط نفسم نمیاد . اکسیژن بهم وصل شه خوب میشم ..
-الان چی می خوری ..
-نمی دونم .. من که وضع دندونام خرابه ..
-سوپ می خوری .؟
-نمی دونم برام بیار ..
مرد کمی سوپ واسه زن نحیفش گرم می کنه . قاشق قاشق می ریزه توی دهنش ... بی خوابی این چند روزه و کم غذایی زنو از پا انداخته ... ساعت حدود یازده شب :
-حالم خیلی بده ...
-بریم بیمارستان .
-نه منو بستری می کنن ..
-خب بکنن ..
-نههههه منو ببر در مانگاه . با اکسیزن و سرم خوب میشم . تازه از بیمارستان اومدم .. رگهام سوراخ سوراخ شده تحملشو ندارم .. خواهش می کنم .
ساعت حدود یازده و نیم شب :
-چقدر این جا پله داره .. نفسم ..وایییییی دارم می میرم ...
حدود دوازده شب .مرد همسرش را بر روی تخت در مانگاه می بیند که به در حال اکسیژن گرفتن است ..
دوازده و چهل و پنج دقیقه ...
پرستار : این رگش ول کرده .. یه کمی از سرم رفته .. جواب کرده ... اصلا تمام رگهاش قفل کرده ...
به وقت برگشتن زن بیمار که هیچوقت نذاشته شوهرش کولش کنه با ناتوانی گفت که اونو بذاره رو پشتش .. مرد زنشو کول کرد و دو تا پله آورد پایین تر .. کاش از همون جا اونو می رسوند بیمارستان .. زن و شوهر به خونه رسیدند ... ساعت یک و خوردی نیمه شب ...
زن : می خوام برم بیمارستان حالم خوب نیست ... منو ببر بیمارستان ..من دارم می میرم ..
مرد دستپاچه از خونه میره بیرون ..اورژانس و آمبولانس همون نزدیکی بود . هر چی در می زنه کسی درو باز نمی کنه .. به مرکز زنگ می زنه .. بر می گرده خونه ساعت یک و نیم نیمه شب ....
زن حالش بده ... یکی از بستگان داره میاد ... ساعت دو و چند دقیقه نیمه شب .. زن لحظه به لحظه صورتش سفید و پیت تر می شه .. جیغی می کشه ..
-آههههههههه ..من دارم می میرم .. آهههههههههه ... به ناگهان سرش به طرفی میفته .. چشاش می گرده .. تراز فک و دهنش به هم می خوره ..شوهرش سعی می کنه در عین ترس و دستپاچگی خونسردی خودشو حفظ کنه .... لباشو می ذاره رو لبای زنش .. تنفس مصنوعی ماساژ قلبی ... یه حسی بهش میگه اون همین حالاشم مرده ... اما نمی خواد نا امید شه . منتظر یه معجزه هست . نمی خواد باور کنه که تمام امید ها و آرزو های یک انسان در لحظه ای باد هوا میشه ...
امدادگران این نوشداروهای پس از مرگ سهراب در همین لحظه رسیدند .. زن مرده رو به بیمارستان انتقال دادند و مرد بیست دقیقه تا نیم ساعت چشم به پرستارا و دستگاه دوخته بود .. شوک ها تاثیری نداشت .. وقتی گفتند تموم کرده .. انگار قلب اونم می رفت تا واسه همیشه از کار بیفته ..
چه راحت آرزو های آدمی خاک میشن ! چه راحت آدما ادما رو تنها می ذارن !.. زن رفت و مرد رو تنها گذاشت . مردی که رو پیشونیش حک شده که از همون سالهای ابتدایی زندگی مشترکت باید عذاب بکشی تا آخر عمرت . حالا چه جوری میشه از زندگی شیرین نوشت وقتی که تلخی ها یکی پس از دیگری میان به سراغش ؟! جز این که به اون مرد بگیم تو تنها نیستی خدا با توست چی می تونیم بگیم ؟! آی آدما ! اونایی که رفتن دیگه رفتن ... کاری از دستشون بر نمیاد .. شما که زنده اید سعی کنید دلی را نیازارید ... امروز عاشق نشید که فردا عشقتونو رها کنید ... خیلی تلخه آدما اسیر زندان خاطرات باشن .. خیلی تلخه .... پایان ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
فــــــــــرشتـــــه ای مـــــی آیــــــــــد

خیلی سخته سراسر وجودت غم و اندوه و درد باشه و بخوای متنی رو بنویسی که از شادی و سپاس و خوشبختی و آرامش بگه . دوستی در سایتی دیگه به مناسبت باردار شدن همسرش و به خاطر فرشته کوچولوش از من خواست که متنی در این مورد بنویسم نخواستم توی ذوقش بزنم و حال خوششو با ناخوشی خودم خراب کنم . چه اشکالی داره که ما شریک خوشی های دیگران هم باشیم ؟!خدایا به من صبری بده که آرزوی مرگ زود رس نداشته باشم . . میشه به خاطر خوشی های دیگران نوشت و لبخند زد . دنیا که فقط مال من نیست . یه روزی منم وقتی که بچه ام می خواست به دنیا بیاد این احساس پاک و لطیفو داشتم .... ایرانی

فرشته ای می آید پاک تر از شبنم سحرگاهان , فرشته ای می آید لطیف تر از برگ گل .. فرشته ای می آید از ریشه و ساقه و احساس فرشته من ...
و خدا زیباست .. فرشتگان من زیبا هستند و شادیها زیبایند ...
سپاست می گویم ای خدای مهربان ! وقتی که عشقم را به من دادی انگار فراتر از دنیا را به من عطا نمودی ..
خداوندا ! به من بگو با چه قلبی ! با چه زبانی و با چه احساسی سپاست گویم که بتوانم ذره ای سپاسگزار بی نهایت نعمتی باشم که به من ارزانی داشته ای .
خداوندا ! عشقم را به من بخشیدی و آرامش و خوشبختی را به سراغم فرستادی و اینک آن نعمتی را به ما داده ای که میوه شیرین عشق ماست .
تو را فریاد می زنم ای خدای بلند مرتبه که عشقی و عاشقی بالاتر از تو نیست .. تو را فریاد می زنم که خالق من و فرشته منی .. تو را فریاد می زنم و سپاست می گویم که میوه شیرین پیوند من و فرشته ام را در وجود عزیزدل من می پرورانی ...
نمی دانم که را خطاب گویم با که سخن گویم در این لحظات که احساس خوشبختی می کنم و احساس آرامش ..
می خواهم با فرشته کوچولویم سخن بگویم . با آن که بهشت زیر پای اوست . آخر بهشت زیر پای مادران است و او با مادرخویش است .. و بهشت زیر پای فرشتگان من است .
فرشته کوچولوی من ! کاری به آن ندارم که روح لطیفت اینک به چه درجه از رشد رسیده است ..
من با فردا و فر دا های تو کار دارم . آن گاه که دیده به جهان خاکی می گشایی و آرام آرام با خوب و بد و خوشی و نا خوشی های دنیا آشنا می گردی ...
فرشته کوچولوی من ! شاید روز گاری بیاید که تو آرزو کنی ای کاش همیشه کوچولو می ماندی ! اما دنیای ما دنیای خوبی هاست . دنیای عشق و مهربانی هاست . دنیای ما دنیای قشنگی هاست .
هستند انسانهایی که دلشان پر از درد و اندوه است اما دوست دارند شادیهای دیگران را ببینند و شریکشان شوند .
فرشته کوچولو ! تو نعمتی از نعمتهای خدایی .. باید قدر تو را بدانم . تو میوه عشق منی .. تو ناز منی .. تو نازنین منی .. تو جان من و هستی بر خاسته از هستی منی ... در آغوشت خواهم کشید و خواهمت بوسید و در کنار عشقم یعنی مادرت و به یاری خدا پرورشت خواهیم داد .
تو آرام جان ما خواهی شد . تو بوی ما را خواهی داد .. بوی عشق و محبت و مهربانی ها .. کوچولوی من ! خدای مهربان پس از یک سال زندگی مشترک , تو را به ما داده است تا خوشبختی ما را کامل کند . تو به دنیا خواهی آمد و همگان دوستت خواهند داشت و تو باید بیاموزی چگونه دوست داشتن و چگونه عاشق شدن را .
من امروز شادم و مادرت , فرشته مهربان و سمبل عشق پاک و پاکی نیز شادانه با من از تحقق آرزوهای فردا می خواند .
زندگی زیباست اگر به سوی خدا و به خدا بنگریم .
خداوندا ! فرشته های مرا در پناه خود گیر ! به آنان سلامت عنایت فرما ! سپاست می گویم به خاطر نعمتهایی که به من ارزانی داشته ای ...
بوسه ای بر پیشانی فر شته مادر مهربانت ! عشق پاک خود می دهم .. نگاه عاشقانه ام را به چشمان مادر تو کوچولوی نازم می دوزم ..
همسرم همان معشوقه ام می داند راز نگاهم را .. می داند که با تمام وجودم به او می گویم که دوستت دارم و از خدا می خواهم که نیاید آن لحظه ای که بی آن دو فرشته باشم ..
کوچولوی من ! خنده هایت ! گریه هایت ! لحظه هایت به ما زندگی می بخشد , امید می دهد .. به زندگی ما رنگ و بویی دیگر می بخشد ... جز آن که بگوییم خداوندا سپاس چه می توان گفت ؟! خداوندا ! متشکریم و تنها تو را می پرستیم .. پایان .. نویسنده ... ایرانی
     
  
مرد

 
shahrzadc

دوست و برادر نازنین و عزیزم جناب ایرانی بزرگوارم

از خداوند متعال عاجزانه برایت صبر و شکیبایی میخواهم تا ترا که بی تملق بگویم یکی از معدود انسانهای مهربان و دلسوز هستی یاری کند تا با این مصائب کنار بیایی آنقدر در سینه ام بغض دارم که مطمئم نمیتوانم آنگونه که در شانتان است کلمات را جاری کنم
با آرزوی قلبی مطمئن و روحی آرام





شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
     
  
زن

 
aredadash: shahrzadc

دوست و برادر نازنین و عزیزم جناب ایرانی بزرگوارم

از خداوند متعال عاجزانه برایت صبر و شکیبایی میخواهم تا ترا که بی تملق بگویم یکی از معدود انسانهای مهربان و دلسوز هستی یاری کند تا با این مصائب کنار بیایی آنقدر در سینه ام بغض دارم که مطمئم نمیتوانم آنگونه که در شانتان است کلمات را جاری کنم
با آرزوی قلبی مطمئن و روحی آرام

با درود و سلام و احترام و عرض ادب خدمت برادر و سرور گرامی خودم آره داداش عزیز .. سپاسگزارم از همدردی و آرزوی قلبی شما .. وجود دوستان و عزیزان مهربانی چون شما مایه تسکین من است .. شاید شایسته نباشد که با بیان آلام خود مایه تکدر دوستان گردم .. بگذار شریک خوشی هایشان نیز باشم و به نوعی با بازی درد ناک تقدیر بسازم ...
مرگ اگر مرد است گو نزد من آی تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ .... مولوی
من مرگ را برای لحظاتی در آغوش کشیدم .. وقتی که آدمها همه.... آدمو تنها می ذارن آدم دلش می خواد شاهد مرگو در آغوش بکشه .. من این کارو کردم . اما مرگ مرا نخواست . و من پرواز مرغ جان از بدن عزیزی رو حس کردم و به نوعی در ۵ پست اخیر خودم در دل نوشته ها بهش اشاره کردم . منتها یه چیز کلی بود خیلی ها شاید اونو با متن ادبی عمومی و داستان کوتاه و خاطرات صرف .. اشتباه گرفته باشن . و ندونستن ..متوجه نشدن معنای پیام منو .. و شاید هم خیلی ها هنوز نوشته هامو نخونده باشن .. و اگه به خاطر پاسخ به این پیام نبود شاید حالا حالا ها عنوانش نمی کردم .همه آدمها مشکلات و درد های خاص خودشونو دارن .. فقط از خدا کمک می خوام که بتونه منو از زندان خاطرات درم بیاره . شرمنده محبتهای تو دوست و برادر نازنینم هستم .. خداوند سایه ات را سالهای سال ..بر سر خانواده گرامی ات مستدام بدارد و همه شما را در نهایت عزت و سلامت در پناه خود گیرد ... دوست و برادر شما : ایرانی گریان وسرگردان ...
     
  
زن

 
behrad24: behrad24
سلام بهراد جان ! ممنونم از همراهیت .. لطف کردی .. با احترام ..دوست وبرادرت : ایرانی
     
  
مرد

 
اﻳﺮاﻧﻲ ﺟﺎﻥ ﻣﻲ ﺩﻭﻧﻲ ﻛﻪ ﺧﻴﻠﻲ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩاﺷﺘﻢ و اﺯ ﻗﺪﻳﻢ ﻫﺮ ﺟﺎ ﻣﺸﻜﻠﻲ ﺩاﺷﺘﻢ اﻣﺪﻡ و ﺭاﻫﻨﻤﺎﻳﻴﻢ ﻛﺮﺩﻱ.اﻣﺮﻭﺯ ﺧﺒﺮﻱ ﺭﻭ ﺗﻮ ﺧﺼﻮﺻﻲ ﺑﻬﻢ ﺩاﺩﻱ ﻛﻪ ﺣﺎﻟﻢ ﺧﺮاﺏ ﺷﺪ.ﻣﻲ ﺩﻭﻧﻲ ﺩﻟﻴﻠﺸﻮ ﭼﻮﻥ اﺯ ﻗﺒﻞ ﭘﻲ ﮔﻴﺮ ﺣﺎﻝ اﻭﻥ ﻣﺮﺣﻮﻡ ﺑﻮﺩﻡ و ﻧﻤﻲ ﺩﻭﻧﻢ ﭼﺮا اﻳﻦ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﻫﻤﺶ ﺑﻪ ﻓﻜﺮﺵ ﺑﻮﺩﻡ اﻭﻧﻢ ﻣﻦ ﻛﻪ ﻣﺪﺗﻲ ﺑﻮﺩ ﻟﻮﺗﻲ ﻧﺒﻮﺩﻡ.ﺑﻪ ﻫﺮ ﺣﺎﻝ اﻳﻨﻢ اﺯ ﺑﺰﺭﮔﻲ اﻭﻥ ﻣﺮﺣﻤﻮﺳﺖ و ﺭﻭﺡ ﭘﺎﻛﺶ.ﺑﻬﺸﺖ ﺧﺪا ﻭاﺳﺶ ﺑﺎﺷﻪ و ﻏﻢ ﺁﺧﺮ ﻭاﺱ ﺗﻮ ﺑﺮاﺩﺭ ﻋﺰﻳﺰ و ﺧﺎﻧﻮاﺩﻩ ﻭاﺑﺴﺘﻪ
ﺧﻴﻠﻲ ﻧﺎﺭاﺣﺘﻢ و ﺑﺒﺨﺸﻴﺪ اﮔﻪ اﻳﻦ ﺗﺴﻠﻴﺖ ﮔﻔﺘﻦ ﻫﺎ ﺧﺎﻃﺮاﺕ ﺭﻭ ﻭاﺳﺖ ﻣﺮﻭﺭ ﻣﻲ ﻛﻨﻪ
     
  
زن

 
salam_446: اﻳﺮاﻧﻲ ﺟﺎﻥ ﻣﻲ ﺩﻭﻧﻲ ﻛﻪ ﺧﻴﻠﻲ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩاﺷﺘﻢ و اﺯ ﻗﺪﻳﻢ ﻫﺮ ﺟﺎ ﻣﺸﻜﻠﻲ ﺩاﺷﺘﻢ اﻣﺪﻡ و ﺭاﻫﻨﻤﺎﻳﻴﻢ ﻛﺮﺩﻱ.اﻣﺮﻭﺯ ﺧﺒﺮﻱ ﺭﻭ ﺗﻮ ﺧﺼﻮﺻﻲ ﺑﻬﻢ ﺩاﺩﻱ ﻛﻪ ﺣﺎﻟﻢ ﺧﺮاﺏ ﺷﺪ.ﻣﻲ ﺩﻭﻧﻲ ﺩﻟﻴﻠﺸﻮ ﭼﻮﻥ اﺯ ﻗﺒﻞ ﭘﻲ ﮔﻴﺮ ﺣﺎﻝ اﻭﻥ ﻣﺮﺣﻮﻡ ﺑﻮﺩﻡ و ﻧﻤﻲ ﺩﻭﻧﻢ ﭼﺮا اﻳﻦ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﻫﻤﺶ ﺑﻪ ﻓﻜﺮﺵ ﺑﻮﺩﻡ اﻭﻧﻢ ﻣﻦ ﻛﻪ ﻣﺪﺗﻲ ﺑﻮﺩ ﻟﻮﺗﻲ ﻧﺒﻮﺩﻡ.ﺑﻪ ﻫﺮ ﺣﺎﻝ اﻳﻨﻢ اﺯ ﺑﺰﺭﮔﻲ اﻭﻥ ﻣﺮﺣﻤﻮﺳﺖ و ﺭﻭﺡ ﭘﺎﻛﺶ.ﺑﻬﺸﺖ ﺧﺪا ﻭاﺳﺶ ﺑﺎﺷﻪ و ﻏﻢ ﺁﺧﺮ ﻭاﺱ ﺗﻮ ﺑﺮاﺩﺭ ﻋﺰﻳﺰ و ﺧﺎﻧﻮاﺩﻩ ﻭاﺑﺴﺘﻪ
ﺧﻴﻠﻲ ﻧﺎﺭاﺣﺘﻢ و ﺑﺒﺨﺸﻴﺪ اﮔﻪ اﻳﻦ ﺗﺴﻠﻴﺖ ﮔﻔﺘﻦ ﻫﺎ ﺧﺎﻃﺮاﺕ ﺭﻭ ﻭاﺳﺖ ﻣﺮﻭﺭ ﻣﻲ ﻛﻨﻪ

با درود به داداش سلام عزیز و گلم .. یار قدیمی ام در لوتی ..از همدردی و همراهی تو نهایت تشکر را داشته .. برای عزیزانت آرزوی تندرستی و روز های خوشی را دارم . به قول معروف دنیا محل گذره . جز خوبی چیزی باقی نمی مونه .. این که آدما شریک غم و شادیهای هم باشن ارزشش از همه چی بیشتره .. شما شریک غم های من شدید و این برام از همه چی مهم تره ..خداوند هر قدر به من صبر بده به اندازه صبری نیست که به اون خدا بیامرزداده .. نیاد اون روزی که ما حسرت زمانهای از دست رفته رو بخوریم ... با احترام و آرزوی بهترین ها برای تو دوست و برادر دوست داشتنی ام : ایرانی
     
  
زن

 
اگــــــــــر دوستــــــــــت بــــــــــدارد..

اگر دوستت بدارد ..
هرگز تنهایت نمی گذارد
اگر دوستت بدارد ..
به امان خدا رهایت نمی کند
اگر دوستت بدارد ..
طاقت دیدن اشکهایت را ندارد
اگردوستت بدارد ..
قلب شکسته ات را خاک و درخاک نمی کند
اگر دوستت بدارد..
غصه ات را می خورد
اگر دوستت بدارد ..
آه تو را با ناله های خود پاسخ می دهد
اگر دوستت بدارد ..
آرام جانت می شود
اگردوستت بدارد ..
هرگز نمی گذارد که آرزوی نبودن کنی
اگردوستت بدارد ..
هرگز بی خبر از حال تو نخواهد شد
اگر دوستت بدارد ..
تو را به دست طوفان غمها نخواهد داد
اگر دوستت بدارد ..
با تو از عشق خواهد گفت
اگر دوستت بدارد ..
تو را به سیاهی شب اندوه نخواهد داد
اگر دوستت بدارد ..
تو را با تمام وجود خواهد خواست
اگر دوستت بدارد ..
اشکهای بیکسی ات را دوست نمی دارد
اگر دوستت بدارد ..
بر چنگ چنگ انداخته بر قلبت چنگ خواهد زد
اگر دوستت بدارد ..
هرگز تو را به سایه های غم نخواهد داد
اگر دوستت بدارد ..
تا ابد دوستت می دارد
اگر دوستت بدارد ..
سرش را بر سینه ات می گذارد
اگر دوستت بدارد
لاله های گوشش را به تو خواهد داد
اگر دوستت بدارد ..
عاشق شنیدن نغمه های عاشقانه تو خواهد بود
اگر دوستت بدارد ..
هیچ بهانه ای از تو جدایش نمی سازد
اگر دوستت بدارد ..
زندگیت را بیشتر از مرگت دوست می دارد
اگر دوستت بدارد ..
دنیا را با توآشتی خواهد داد
اگر دوستت بدارد ..
به تو وبه خود پشت نمی کند
اگردوستت بدارد ..
تو دیگر نخواهی گفت که من تنهای تنهایم
اگر دوستت بدارد ..
زندگیت را شیرین می سازد
اگر دوستت بدارد ..
هرگز تنهایت نمی گذارد
هرگز تنهایت نمی گذارد
هرگز تنهایت نمی گذارد
.......................




ایـــــــــــــــــــــــــــرانی
     
  
صفحه  صفحه 43 از 77:  « پیشین  1  ...  42  43  44  ...  76  77  پسین » 
خاطرات و داستان های ادبی

دل نوشته ها ( نوشته ایرانی )

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA