انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
خاطرات و داستان های ادبی
  
صفحه  صفحه 44 از 77:  « پیشین  1  ...  43  44  45  ...  76  77  پسین »

دل نوشته ها ( نوشته ایرانی )


مرد

 
ایرانی جان سلام
یادته وقتی مینوشتم میگفتی داستانت تلخه! میگفتی دوست داری آخر قصه هات همه به کامشون برسند و هیچ اشکی جاری نشه! وقتی لیلای من مرد گفتی داستانت رو بد تموم میکنی!! یادته همیشه نصیحتم میکردی تا تلخ ننویسم.
اینبار اما قصه خودت تلخ شد
شاید وقتی از بیماری همسرت میگفتی و از پرستاری های بی منت خودت٬ من که یک غریبه بودم ته وجودم اون ته ته قلبم آرزو میکردم و دعا میکردم خدا اگه صلاح میدونه یا عزیزتو شفا بده یا ......

تو این مدتی که نبودم خیلی اتفاقها افتاده دیگه اون آدم بیمعرفت سابق نیستم حداقل اونقدر معرفت دارم که بیام و با تو استاد که ابراز همدردی کنم.
واقعا متاسفم از اتفاقی که برات افتاد که الان میدونم عزیزهای انسان حتی اگه خیلی پیر و یا ناتوان باشند بازم تحمل جای خالیشون سخته.
کاش میشد تو این کشور این دیوارها نبود کاش میشد من بیام و حداقل با یک شاخه گل به تو تسلیت بگم کاش میشد......
میگن وقتی میری برا عرض تسلیت جایی اون بغضی که ته گلوت میشینه نه برای مرحومه و نه برای خانواده اش. نمیدونم شاید غمی هم که الان تو وجودم نشسته به خاطر اینه که خودمو یه لحظه جای تو گذاشتم شاید برا خودمه که دارم گریه میکنم ولی امشب بهونه اشکام تو و اون عزیز از دست رفته ی توست
از خدا میخوام که بابت بیعدالتی که در حق اونمرحوم کرده در ازای سالهای طولانی بیماری٬ حداقل یکجای مناسب در اون دنیا براش در نظر گرفته باشه
     
  
مرد

 
ایرانی جان سلام
یادته وقتی مینوشتم میگفتی داستانت تلخه! میگفتی دوست داری آخر قصه هات همه به کامشون برسند و هیچ اشکی جاری نشه! وقتی لیلای من مرد گفتی داستانت رو بد تموم میکنی!! یادته همیشه نصیحتم میکردی تا تلخ ننویسم.
اینبار اما قصه خودت تلخ شد
شاید وقتی از بیماری همسرت میگفتی و از پرستاری های بی منت خودت٬ من که یک غریبه بودم ته وجودم اون ته ته قلبم آرزو میکردم و دعا میکردم خدا اگه صلاح میدونه یا عزیزتو شفا بده یا ......

تو این مدتی که نبودم خیلی اتفاقها افتاده دیگه اون آدم بیمعرفت سابق نیستم حداقل اونقدر معرفت دارم که بیام و با تو استاد که ابراز همدردی کنم.
واقعا متاسفم از اتفاقی که برات افتاد که الان میدونم عزیزهای انسان حتی اگه خیلی پیر و یا ناتوان باشند بازم تحمل جای خالیشون سخته.
کاش میشد تو این کشور این دیوارها نبود کاش میشد من بیام و حداقل با یک شاخه گل به تو تسلیت بگم کاش میشد......
میگن وقتی میری برا عرض تسلیت جایی اون بغضی که ته گلوت میشینه نه برای مرحومه و نه برای خانواده اش. نمیدونم شاید غمی هم که الان تو وجودم نشسته به خاطر اینه که خودمو یه لحظه جای تو گذاشتم شاید برا خودمه که دارم گریه میکنم ولی امشب بهونه اشکام تو و اون عزیز از دست رفته ی توست
از خدا میخوام که بابت بیعدالتی که در حق اونمرحوم کرده در ازای سالهای طولانی بیماری٬ حداقل یکجای مناسب در اون دنیا براش در نظر گرفته باشه
     
  
مرد

 
ایرانی جان سلام
یادته وقتی مینوشتم میگفتی داستانت تلخه! میگفتی دوست داری آخر قصه هات همه به کامشون برسند و هیچ اشکی جاری نشه! وقتی لیلای من مرد گفتی داستانت رو بد تموم میکنی!! یادته همیشه نصیحتم میکردی تا تلخ ننویسم.
اینبار اما قصه خودت تلخ شد
شاید وقتی از بیماری همسرت میگفتی و از پرستاری های بی منت خودت٬ من که یک غریبه بودم ته وجودم اون ته ته قلبم آرزو میکردم و دعا میکردم خدا اگه صلاح میدونه یا عزیزتو شفا بده یا ......

تو این مدتی که نبودم خیلی اتفاقها افتاده دیگه اون آدم بیمعرفت سابق نیستم حداقل اونقدر معرفت دارم که بیام و با تو استاد که ابراز همدردی کنم.
واقعا متاسفم از اتفاقی که برات افتاد که الان میدونم عزیزهای انسان حتی اگه خیلی پیر و یا ناتوان باشند بازم تحمل جای خالیشون سخته.
کاش میشد تو این کشور این دیوارها نبود کاش میشد من بیام و حداقل با یک شاخه گل به تو تسلیت بگم کاش میشد......
میگن وقتی میری برا عرض تسلیت جایی اون بغضی که ته گلوت میشینه نه برای مرحومه و نه برای خانواده اش. نمیدونم شاید غمی هم که الان تو وجودم نشسته به خاطر اینه که خودمو یه لحظه جای تو گذاشتم شاید برا خودمه که دارم گریه میکنم ولی امشب بهونه اشکام تو و اون عزیز از دست رفته ی توست
از خدا میخوام که بابت بیعدالتی که در حق اونمرحوم کرده در ازای سالهای طولانی بیماری٬ حداقل یکجای مناسب در اون دنیا براش در نظر گرفته باشه
     
  
زن

 
Looti_khoor: ایرانی جان سلام
یادته وقتی مینوشتم میگفتی داستانت تلخه! میگفتی دوست داری آخر قصه هات همه به کامشون برسند و هیچ اشکی جاری نشه! وقتی لیلای من مرد گفتی داستانت رو بد تموم میکنی!! یادته همیشه نصیحتم میکردی تا تلخ ننویسم.
اینبار اما قصه خودت تلخ شد
شاید وقتی از بیماری همسرت میگفتی و از پرستاری های بی منت خودت٬ من که یک غریبه بودم ته وجودم اون ته ته قلبم آرزو میکردم و دعا میکردم خدا اگه صلاح میدونه یا عزیزتو شفا بده یا ......

تو این مدتی که نبودم خیلی اتفاقها افتاده دیگه اون آدم بیمعرفت سابق نیستم حداقل اونقدر معرفت دارم که بیام و با تو استاد که ابراز همدردی کنم.
واقعا متاسفم از اتفاقی که برات افتاد که الان میدونم عزیزهای انسان حتی اگه خیلی پیر و یا ناتوان باشند بازم تحمل جای خالیشون سخته.
کاش میشد تو این کشور این دیوارها نبود کاش میشد من بیام و حداقل با یک شاخه گل به تو تسلیت بگم کاش میشد......
میگن وقتی میری برا عرض تسلیت جایی اون بغضی که ته گلوت میشینه نه برای مرحومه و نه برای خانواده اش. نمیدونم شاید غمی هم که الان تو وجودم نشسته به خاطر اینه که خودمو یه لحظه جای تو گذاشتم شاید برا خودمه که دارم گریه میکنم ولی امشب بهونه اشکام تو و اون عزیز از دست رفته ی توست
از خدا میخوام که بابت بیعدالتی که در حق اونمرحوم کرده در ازای سالهای طولانی بیماری٬ حداقل یکجای مناسب در اون دنیا براش در نظر گرفته باشه
با سلام و درود و عرض ادب و احترام برای تو لوتی خور عزیز و دعا برای آمرزش رفتگان نازنینت ....سپاسگزارم که در این لحظات تلخ با موسیقی آرام کلامت روح پر تلاطمم را تسکین داده ای .. تو هرگز بی معرفت نبوده ای من نا مهربانان را مهربان دانستم چه رسد به تو همیشه مهربان و عزیز همراه و دوست داشتنی .. آدمها را دوست داشته ومی دارم .. خدا را هم همین طور .. هیچوقت شکایت نکردم که خدا این بلا رو نازل کنه ... سنگ صبور آدمهای پردرد شدم ..زنم وقتی زیبایی شو از دست داد رفتارمو باهاش عوض نکردم .. دیگه از دنیای بی وفا نمیشه انتظاری داشت ... اون عمدا نمرده .. عمدا تنهام نذاشته .. ولی حواسمون باید به زنده هایی باشه که نقش یک مرده رو واسه آدم بازی می کنن . خوششون میاد زجر دیگرانو می بینن . خیلی سخته .. اون در آغوش من مرد ... نتونستم کاری بکنم . انگار داشت بهم التماس می کرد . تا لحظه ای که سنگ بره رو سرش چشاش باز بود .انگار هنوزم فکر می کرد می تونم نجاتش بدم .. .. به خاطر همراهی و تسلی خاطری که بهم دادی ممنونم ... هر کاری می کنم تا فضا و اطرافمو واسه خودم قابل تحمل کنم ..ولی نمیشه ....از دنیا نمیشه فرار کرد مگر این که طلاقش بدی ... در هر صورت داستان ما در دنیا یک داستان تلخه ... چون مرگ.. انسانها رو از هم جدا می کنه ... در هر سنی که باشی جدایی بالاخره میاد . یا ما زود تر میریم یا عزیزانمون ..... خدا عزیزت رو رحمتش کنه ... خدا کنار ماست ..کنار من و تو ..کنار مرده ها ... کنار زنده ها .. خدا توی برزخه ..توی بهشته ..توی دنیاست .... وقتی کنارش باشی می تونی با اون به همه جا بری ....
     
  
زن

 
زندگی می کنم برای مردن .. مردن ؟! چه زندگی شیرینی !

سرم را با سنگ زده ای هنوز سرم به سنگ نخورده است

دلم را شکسته ای .. یکی از دلهایت را دیه بده .

عشق زیر آوار بی وفایی جان نمی دهد. بی وفاست که زیر آوارعشق جان می سپارد

شمع و گل و پروانه سوخته ام .. چشم به باغ بی بلبلم دوخته ام



ایــــــــــــــــــــــــرانی
     
  
زن

 
از غــــــــــروب تــــــــــا بــــــــــه ســـحــــــــــر

خداوندا ! تنها تو را می پرستم .. تنها تو را می ستایم . تویی آفریننده زمین و آسمان ! تویی رابط مردگان و زندگان ! تویی آرامش جسم و جان ! از گناهانم درگذر ..
نتوانسته ام نگهبان و امانت دار خوبی باشم برای نعمتهایی که به من داده ای . حال تنها تو را دارم . تویی که صدای مرا می شنوی . حتی اگر گناهکار باشم ..
به خدا .. به تو سوگند که اگر باران مصیبت ها بر سرم باریدن گیرد باز هم تو را خواهم پرستید و به تو پناه خواهم آورد . به کدام تکیه گاه تکیه زنم که قلبم آرام گیرد ؟!
داشتم با خود فکر می کردم چه کسی بیش از همه با من بوده است؟ .. پدر .. مادر .. خواهر .. همسر من .. یا دوستی دیگر .... اما به یادم آمد آنان چون من از خاک آمده اند و به خاک خواهند شد و این تویی که همیشه با من خواهی بود ..
خداوندا! صبری عطا کن که تنها در آغوش تو و برای تو گریه کنم .. با تمام وجودم .. با قلب و جانی که تو به من داده ای ..
خداوندا ! قلب و قلمم را آرام کن . این باور را ملکه ذهن و عملم ساز که زندگی دنیا نمایشی بیش نیست و دنیا جای راحت زیستن نمی باشد .
خداوندا ! عشق را .. احساس را ..شکیبایی را ..تو ارزانی ما داشته ای .. مرا به خاطر سهل انگاری هایم ببخش .. ببین که چگونه عاشقانه دوستت می دارم ! با نام و یاد تو آرام می گیرم ... آن قدر از تو خواهم نوشت وپوزش خواهم خواست تا بر من رحم بیاوری ..به من فرصتی ده تا در راه تو و به خاطر تو نیک باشم تنها به خاطر تو ... تویی که به من هیچ .. همه چیز می بخشی ... تویی که جوهر خشکیده قلمم را تر و تازه می سازی .. تویی الهام بخش من ... خدایا ! به خدا که بی خدا هیچم و پوچ .. به تو پناه آورده ام . مرا از درگاه خود نران . بار ها و بار ها گریزان گشته ام .. این بار می خواهم که بمانم .
هرآن کس که با تو باشد از مرز بن بست ها خواهد گذشت . به ماورای زندگی پوچ دنیا خواهد رفت تا از هیچ به همه چیز برسد .
خداوندا ! نشان بده که تو توانایی و من ناتوان ! من خود این را می دانم که بی تو هیچم .. هر آن چه دارم از توست . تو اگر نباشی کلمات.. تسخیرمن تسخیر شده نمی شوند .. .
و من قلمم را تنها در خد مت تو خواهم داشت .. قلبم از آن تو خواهد بود .. به خاطر داشته هایم . آن چه از تو دارم سپاست می گویم و به خاطر آن چه از دست دادم ام شکیبایی می خواهم ..
مرا به خاطر گریه هایم ببخش .. این از خوی انسانی من است .
خداوندا تو در آغوش من جای نمی گیری .. در آغوشم گیر ! در آغوشم گیر ! می خواهم که جان پناهم باشی ..
در امتداد لحظات از دست رفته گام بر می دارم .. و رو به روی افقی که انگار هرگز به آن نمی رسم ..
شب تاریک و سیاه از راه می رسد و من در میان بار سنگین اندوه و گناه .. سرو دست به آسمان تو دراز می کنم . انگار ستارگان با منند .
خداوندا ! سر بر خاک تو می سایم مرا از سایه های این شب سرد و سیاه به سپیده روشن سعادت برسان !..خداوندا ! تویی که فاصله ها را می پوشانی .. تویی که می دانم مرا به حال خود وا نمی گذاری . و من هم در این دنیا پایانی خواهم داشت .
شاید سپیده و سحر چون غروب باشد .. اما مهم انتهای آنهاست .. خداوندا ! مرا از غروب به سحری برسان که حسرت ستارگان خفته را نخورم .
خد!وندا ! متشکرم ! سپاست می گویم .. شکرت می کنم .. از غروب تا به سپیده ام برسان . تا با تمام وجودم احساس کنم و دریابم این بیت شاعر بزرگ نظامی گنجوی را که در نا امیدی بسی امید ست . پایان شب سیه سپید ست ... پابان ... ایرانی
     
  
زن

 
با مرگ من عشق هرگز نمی میرد همان گونه که با زندگی من به دنیا نیامده است

به کجا می گریزی دنیا و برزخ ودوزخ دروجود من است .. دور از من نخواهی بود .

شکست با شکستن من نمی شکند .. روزی قلب شکسته ام شکست را خواهد شکست..

سکوت را بشکن ..تا سقوط .. تو را نشکند..

دستم را رها کرده ای ..نفسم را گرفته ای .. دستم را بگیر ..نفسم را رها کن ..بگذار خودم برای تو بمیرم


ایـــــــــــــــــــــــــــــرانی
     
  
زن

 
خودکشی نکن وقتی که می توانی {به دیگری } زندگی بدهی .

دارم بزن ولی هرگز نخواه که ریسمان اسارت (عشق ) را ازگردنم به درآوری ..

دریای عشق ما ساحلی ندارد وقتی که در آغوش هم غرق آن گردیم .

اگر از بودن با من خسته شده ای بیا تا تنهایی مان را با هم قسمت کنیم .

نپندار که از من گریخته ای . دلم با توست .

به نگاهم بنگر تا بخوانی آن چه را که در قلبت نوشته شده است .

شبنم چشمانم را در سپیده دمان پاکش کن تا با غروب چشمانت (خماری ) شکوفاشوم . (بخندم ).

اگر احساس می کنی تیرت به سنگ خورده آن قدر قلبم را هدف بگیر تا تیر لبختد را بر لبانت ببینم . قلبم ازسنگ نیست

آتش نامهربانی ها خاکسترم نکرده .. من خود آتش زیر خاکسترم .

مرا ازلاکم درآور . نشانم ده آن که به من زندگی داده جانم را نمی گیرد .

ساعتم شکست تا دیگر قلبم نشکند .






ایــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی
     
  
زن

 
مـــــــــــــــن بـــــا تـــــوام یـــــا مهـــــــــــــــدی !

من با توام یا مهدی ! می خواستم از تو بپرسم که کی می آیی ؟ به یادم آمد که تنها خدا می داند که کی می آیی .. آن کس که ما را آفریده است و تو را آفریده . تنها خدا می داند ..
مهدی جان ! من با توام . شاید غرق گناه باشم .. شاید بر من بخندند که چگونه من با توام در حالی که دور از خواسته خدایم ؟! می گویند که گناهکاران از خدا دور می شوند ... مگر خدا همه جا نیست ؟ پس می توان هر لحظه که اراده کرد به سوی او باز گشت .
مهدی جان ! من خلق خدا را نمی پرستم ... من از بندگان بت نمی سازم من خدا را می پرستم آن کس که مرا آفرید و تو را . به من هستی و روزی داد توانایی داد تا بنویسم و سپاسگزارش باشم .
خداوندا ! به خدا قسم آن چنان قلمم را به راه تو خواهم کشاند که وجود شیطان بلرزد مهدی جان ! منتظریم تا با اجازه الهی بیایی . آن روز اگر من باشم می خواهم که در کنار تو باشم . می دانم که خدا با من آشتی خواهد کرد . می دانم , آخر قلبم برای او می تپد ...
وقتی که به کلام و قرآن و محمدش توهین می کنند قلبم می لرزد شرمم می آید که وقت طلایی ام را برای ننگ نوشته هایی تلف کرده ام که خدایم از من ناخشنود گردیده و ابلهانی هستند که کلام ماورایی قرآن را به سخره می گیرند ... آن بهانه جویانی که به خواسته های دنیوی خود نرسیده اند و در بازار چپاول عقب مانده اند .
مهدی جان ! کمکم کن از خدا می خواهم آن چنان دانشی عطایم فرماید که با دشمنان مغلطه گویش بستیزم . آنان که باورش ندارند و خاک گور هم چشمانشان را پر نمی سازد .
بازهم روز تولد تو رسیده است . تو منجی عالم بشریت ... البته این خداست که بشر را از یوغ ستم و ستم کشی ها نجات می دهد . اما به دست تو فرزند پاک پیامبر ... به دست تو که از نسل پاک محمد و علی و فاطمه ای ...
یا مهدی ! من با توام . چون می خواهم غرق خدای خود باشم .. امروز دنیا پرستان فراری از زیر بار مسئولیت دینی و انسانی می خواهند با جعلی شناختن دین خدا , خیالشان را راحت کنند که روز جزا و کیفر و پاداشی نیست تا هر آن چه می خواهند انجام دهند . خود فریبی بد ترین فریب است . آن که خود را فریب می دهد گاه باورش می شود که حقیقت همین است و جز این نیست .
مهدی جان ! ای ستاره درخشان عالم بشریت ! من در کنار توام . در کنار خدای خود ... هنوز پاک نگردیده ام اما قلبم , روحم , احساسم تو را و خدای تو را فریاد می زند . بر شیطان لعنت می فرستم و بر انسانهای شیطان نمایی که قابل هدایت نیستند . جهان سراسر پر ظلم و فساد گردیده ... حتی به نام دین و به نام اسلام جنایت می کنند . نمی دانم چرا حکام اسلامی ستم را ظلم را دزدی و چپاول را می بینند و می دانند و دم بر نمی آورند ؟! مگر نه آن است که خداوند فر موده باید که با باطل جنگید ؟ فقر و فحشاء و غارتگری را می بینند و سر مایه های ما را به بیگانه سرا می فرستند تا ملت و امت اسلامی را در فقر و بیچارگی بدارند ... به خدا قسم که این جا هم سرزمین اسلام است . آن زنی که تنش را به خاطر لقمه نانی کرایه می دهد اوهم مسلمان است .. آن کس که از گرسنگی دست در جیب برادرش می گذارد اوهم مسلمان است ...
مهدی جان بیا و عباهای خاموش و صاحبان آنها را که ستم را می بینند و دم بر نمی آورند با دم مسیحایی خویش به آتش عدل الهی انداز ! بیا و نشان ده آن چه امروز به نام اسلام و مسلمانی به خورد جهانیان داده اند جزآئین شیطانی هیچ نمی باشد .
مهدی جان ! جهان در انتظار توست . وحشی ها می کشند , وحشی ها چپاول می کنند ... دنیا پر از داعش و داعشک ها شده ... قبل از کشتن داعش ها باید که داعش های وجود خود را بکشیم . باید که نفس سر کش خود را اصلاح کنیم . باید که خوب و پاک و مهربان و صادق باشیم ... دست برادر و خواهر خود را بگیریم و نگذاریم که زمین بخورد . به خیابانها برویم ... به جای رقصیدنها و دیسکو ها و عمر تلف کردنها , عشق و محبت و انسان دوستی ها را نثار هم کنیم .
تشنه و گرسنه ای بر این کره خاکی نخواهد ماند اگر گرسنه و تشنه عشق و حقیقت باشیم . گرسنگان و تشنگان عشق و حقیقت گذشت را پیشه می کنند . برادر م ! خواهرم ! گرسنه ای را سیر و تشنه ای را سیراب کن اگر تشنه عشق و عدالتی ! امروز روز نبرد با باطل هاست . امروز روز تولد توست ای نجات دهنده انسانها ... و تو بنده ای از بندگان خدایی یا مهدی !... و تو آن بنده ای را دوست می داری که خدا را بیشتر از تو دوست بدارد .. خدا عشق حقیقی ماست . خداوند نوریست حاکم و محاط بر دنیای ما , ماورای دنیا ما .. محاط بر هستی ما ... قدرتی عقلانی ..
نمی دانم کی می آیی ؟! نمی دانم خدا تو را کی می فرستد ؟! کاش وقتی بیایی که من هم باشم . تا تو را و مسیح , بنده پاک خدا را در کنارت ببینم . و شما می آئید و جهان را گلستان می سازید .. کاش آن روز من هم بتوانم در کاشتن گلی از گلستان این کره خاکی سهمی داشته باشم .
می دانم که تو و خدای تو از من راضی نیستید اما من از شما خواهم گفت و خواهم نوشت ...
و خداوند جوهر جادوی عشق را در قلمم ریخته تا با قلبم به سوی تو بیایم و به سوی خدا .. شاید چند صباحی رقص شیطان فریبم داده باشد اما من با قلمم بر قلب او نیش خواهم زد تا وقتی که شیطان به دست مبارک تو کشته می شود من هم به خود ببالم که خراشی بر سینه اش داده ام .
هر آن که به راستی با خدا باشد خدا هم با او خواهد بود و هر آن کس که خدا با او باشد تو هم با او خواهی بود مهدی جان ...
اگرآن سعادت را داشته باشم که به وقت آمدنت زنده باشم مرا هم با خودت ببر .. ببر تا با هم با ستم بستیزیم .. مرا هم با خود ببر .. آرزوی من این است که لبخند تو و لبخند خدای تو همان خدای خود را به روی خود ببینم ..
خداوندا ! به ما ایمانی ده که وقتی مهدی می آید آماده باشیم .. آماده باشیم تا در راه تو , برای دین تو بجنگیم .. تولدت مبارک ای امام و ولی راستین ما !...... پایان ... نویسنده .... ایرانی
     
  
مرد

 
الان خیلی ها افسرده شدن دوس دارن گریه کنن واقعا گریه گاهی لذت داره ادم خالی میشه من همیشه چشمام اشک و دلم پر از غمه خیلی دل رحمم نمیدونم چرا. وقتی من اینطوریم خدای من چطوریه ؟ یعنی بنده هاش قیامت از اتیش جهنم نجات پیدانمیکنن با وجود رحم فوق العاده خدا ؟ به نظر من همه میرن بهشت اما بهشت خوبها اینقدر بزرگه که بهشت بدها چیزی حساب نمیشه و بهشون لذتی نمیده. خدایا هوامونو داشته باش عاقبتمون بخیر بشه و جو گیر نشیم هر غلطی رو انجام بدیم. امین
     
  
صفحه  صفحه 44 از 77:  « پیشین  1  ...  43  44  45  ...  76  77  پسین » 
خاطرات و داستان های ادبی

دل نوشته ها ( نوشته ایرانی )

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA