انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
خاطرات و داستان های ادبی
  
صفحه  صفحه 45 از 77:  « پیشین  1  ...  44  45  46  ...  76  77  پسین »

دل نوشته ها ( نوشته ایرانی )


زن

 
amir_mashhadi: الان خیلی ها افسرده شدن دوس دارن گریه کنن واقعا گریه گاهی لذت داره ادم خالی میشه من همیشه چشمام اشک و دلم پر از غمه خیلی دل رحمم نمیدونم چرا. وقتی من اینطوریم خدای من چطوریه ؟ یعنی بنده هاش قیامت از اتیش جهنم نجات پیدانمیکنن با وجود رحم فوق العاده خدا ؟ به نظر من همه میرن بهشت اما بهشت خوبها اینقدر بزرگه که بهشت بدها چیزی حساب نمیشه و بهشون لذتی نمیده. خدایا هوامونو داشته باش عاقبتمون بخیر بشه و جو گیر نشیم هر غلطی رو انجام بدیم. امین
سلام بر امیر مشهدی عزیز و گل ... از نظر احساسات و عقاید خیلی شبیه به منی ... در این که خدا مهربونه شکی نیست . خیلی چیزا رو می بخشه .... از خدا واسه ما غول ساختن . یه سری میگن جهنم مال خودکشی کنندگان و اونایی هست که وجود خدا رو قبول ندارن . عفو و رحمت خدا به کمک بنده های ناشی مثل من میاد . اما در مقایسه با همنوع عدالت خدا هم شرطه ... خداوند دریکی از ایاتش می فرماید آیا نابینا و بینا مساویند ..که منظورش همون دانا و نادان و گناهکار و نیکوکاره ... هیچ کاری مثل خوبی و کمک به همنوع ارزش نداره البته بعد از عبادت و دوست داشتن خدا ... کمک به یتیمان .. دل آدمای غمگین و بی کس و نیازمند رو شاد کردن خیلی ثواب داره . مخصوصا اگر از روی عشق و علاقه باشه ... همیشه هر کار نیکی که انجام میدی بازم حس کن بدهکاری اما از رحمت خدا نا امید نشو .. من هزاران پست مزخرف سکسی نوشتم اما در کنارش همین تاپیکو دارم و توصیه واجب دارم که رمان عشق و ثروت و قلب منو در همین تالار بخونی و تاپیک معراج عشقو که با خدا حرف زدم خیلی ساده .... و از این به بعد سعی می کنم کثیف ننویسم ..هرچند بار اون گناهان سنگینه اما خدا بزرگه .. شاید ترازوی تاثیر مثبت من بیشتر شد . دوستت دارم خدا جون ... به خاطر نعمتهایی که به من دادی سپاسگزارم و به خاطر نعمتهایی که از دستم رفته و مصلحت تو بوده شکایتی ندارم با تشکر از امیر مشهدی گرامی ... دوست و برادرت : ایرانی
     
  
زن

 
مـــــی نـــــویــســـــم کـــــه دوستـــــت دارم

می نویسم ...
که دوستت دارم

برتن برگ درخت انگور
بر دل زخمی و داغ ماهور
می نویسم ..
که دوستت دارم

با نم ابرونوای باران
که ندای من و توست
می نویسم .
.که دوستت دارم

من به مهر خورشید
بر سینه لرزنده بید
می نویسم
که دوستت دارم

آن روز ..
که قدم بر دل من بگذاری
می نویسم
که دوستت دارم

آن روز که مرا بشکنی
تو دیده زمن بر گیری
می نویسم
که دوستت دارم

آن روز که مرا خاک کنی
ازغم جان و جهان پاک کنی
می نویسم
که دوستت دارم

لحظه پاکی خورشید طلوع
من به وقت گل لبخند شروع
می نویسم
که دوستت دارم

تو اگر خون کنی این دیده و دل
باهمان خون دل و دیده خیس
می نویسم
که دوستت دارم
می نویسم
که دوستت دارم

ایـــــــــــــــرانی
     
  
زن

 
مــــــــــــــــــــــــــــــرغ آزادی

سلام بر ندای بهاری ما ! سلام بر چشمان همیشه باز و بیدار اسطوره سبز . سلام بر صدای آزادی ! دختر گلها سلام ! ..
باز هم با تو سخن می گویم . خسته شده ایم از گفتن چه باید کرد ها و چه نباید کرد ها .. زمین را به آسمان و آسمان را به زمین رسانده ایم .... از رفتن دژخیم سروده ایم .. شیشه های پرخون را بر زمین زده شکسته ایم تا باز هم برگ های سبز آزادی , تجلی بخش آسمان آبی عشق باشد .
نمی خواهم از خود و برای خود سخن بگویم . پیام تو برای یک ملت بود .. ملتی که بیدارشوند و خود حاکم بر سر نوشت خود . آن قدر از آخرین نگاه و چشمان زیبایت گفتم و نوشتم که دوماه پیش نگاه ندا گونه دیگری را دیدم که شاهد رهایی مرغ جانش از قفس تن و پرکشیدن به آسمان و عالم ملکوت بود .
ندا جان !از دیدگان ما رفته اما از دلهای ما هرگز نخواهی رفت .. همه روزی خواهیم رفت .. اما تو آن چنان رفته ای که انگار همیشه با ما خواهی بود .. همیشه با همه خواهی بود . چون نگاه تو همه جا هست .. صدای تو را می توان از هر غنچه ای که در حال شکفتن است شنید . فریاد تو همچنان بیداد می کند . شکنجه گر همچنان نفس می کشد .. نفس در هوای قفس می کشد . آخر نمی توان آزادی را به بند کشید .
آزادی زیباست و تو به سر زمینی پرکشیده ای که پرهای پروازمان هنوز نایی برای رسیدن به آن جا را ندارد .
تو با نگاهت رفته ای اما نور چشمانت آسمان ایران زمین را همیشه تابنده داشته است .
خون سرخ تو در کنارخون ایران پرستان دیگر وطن را سبز سبز سبز کرده است و ملت مبارز را آماده این که بالاخره روزی باید در هوای آزادی نفس کشید . روزی باید بر این باور شد که من وکیل نفسهای خویشتنی هستم که پروردگار یگانه حاکم اوست . روزی باید بر این باوربود ..آزادی درمیان دیوارهای اسارت جای نمی گیرد . آن روز دژخیم و دژخیمان را به زباله دانی تاریخ می اندازیم و سرود زیبای آزادی سر می دهیم . آن روز بر مزار گلگون کفنان سبزینه صفت اشک سبز می بارانیم .. آن روز لاله های سبز سر از خاک سبزجوانان سبز وطن بیرون می آورند و با آهنگ نسیم آزادی عاشقانه می رقصند ..
روز هایی خواهد آمد که وقتی خورشید طلوع کند دیگر از خاموشی ستارگان باکی نمی داریم .. روز هایی که با غروب خورشید اندیشه دیو سیاه خفقان آزارمان نمی دهد . آن روز با ندای عشق و آزادی خواهیم گفت ..این است هوای آزادی .. این است فضای آزادی .. این است آنچه که به خاطر آن خونها داده اند آن چه که به خاطر مبارزه با آن وجدانها به زیر پا گذاشته اند .
و تو ای پرنده پر کشیده از دیار عشق و به دیار معشوق رسیده !ای که خون پاک و مقدست را نثار زمین و آسمانها کرده ای ما بازماندگان باید که با قلم چون شمشیر خود از آزادی و آزادیخواهی و آزادی خواهان دفاع کرده نشان دهیم که خون ندا ها , سهراب ها , ترانه ها و همه شهدای راه حق و آزادی پایمال نخواهد شد .
با سواد اندک واحساس ضعیف خود جدید ترین نوشته ام را به عنوان مرغ آزادی در ذیل می آورم ... به پا خیز ایرانی ! به پا خیز فرزند کوروش! . بین ما و آزادی فقط دیواری فاصله است ...فقط یک دیوار .. دیواری بسیار نازک تر و کوتاهتر از دیوار برلین .. به زودی فرو خواهد پاشید ...


دلم پرواز می خواهد
شکست این قفس همراز می خواهد

ببین شمع سپید آسمان عشق
یکی پروانه با ناز می خواهد

از آن روزی که آزادی ازا ین جا پرکشید و رفت
زمین کشورم , سرباز می خواهد

نسیم عشق و آزادی به این گلزار می آید
که دشت لاله گون ما, صدای سازمی خواهد

نمی دانم پیام قاصدک ها چیست ؟
که عاشق, بلبل و آوازمی خواهد

چرا کبک خرامان را نمی بینم
که سرو ناز یک جنبنده طنازمی خواهد

به گوش آید صدای طبل آزادی
وطن جنگاور جانباز می خواهد

تفنگ فریادمی گردد
فشنگ زوزه کشان دمسازمی خواهد

ندارد باور این جلاد مرگش را
چه خوش بین است و او شهباز می خواهد

چه پرجوش وخروش است این د ماوند سپیدما
که آتش می فشاند , دیو را دلبازمی خواهد

نشسته مرغ آزادی , به روی قله شادی
چه خوب آواز می خواند , زما آوازمی خواهد

ایـــــــــــرانی

     
  
زن

 
اگر دلت را از ته دل به کسی داده باشی هر گز آن را پس نخواهی گرفت .

شکست را بشکن تا بدانی که با شکست هم می توان پیروزشد(نشکست )..

سنگ می شکند اما دل سنگ هرگز نمی شکند .

وای چه دنیایی شیرینی داریم از دست این آخوند های مهربان وشکیبا ! سگ مئو مئو می کند.. موش گربه می گیرد
صاحبخانه پررو یقه دزد را می گیرد.. .بیچاره از ما بهتران از دلار خوری خسته شده به سراغ یورو می روند ...
وای به وقتی که آخوند مهربان هار شود و پای منبر عربده کشی کند ..


ایــــــــــــــــــــــــــــــرانی
     
  
زن

 
بــــــــــــــــــــاران قـــــــــــــــلـــــب مــــــــــــــــــــن

باران ..غبار غم را از گلبرگ ها می شوید
باران خون دل مرا می شوید
باران اشک چشمانم را می شوید ..
باران رزآبی عشق را می شوید

و من تبسم خورشید را می بینم
که نگاه ناامیدم را می شوید
تا ببینم طوفان باران طوفانی را
آن جا که{نگاهم } جز او هیچ ندیده است
و باران آن جارا هم می شوید ..
ومیله های زندان خاطرات را
و دستهای کودک گرسنه را
و احساس سنگی قلب نرم تو را

باران به ترنم ترانه های آزادیست
آن جا که دیو سیاه دل را می شوید
و بر طناب آزادی پهنش می کند

بگو سهم من از باران چیست؟
شاید بعد از آن که خاک شود
خاک سیاه مرا بشوید

ببار ای ابر باران زا
که روزی تو هم شسته خواهی شد

باران بالهای پرنده عشق را می شوید
و نگاه پاک تو را ..
تا باز هم بگویی
که با من پرواز خواهی کرد
ازهمان نقطه آغاز....آغاز خواهی کرد

و باران گلهای سرخ را سبز می سازد
و یاس سپید عمامه ای را می شوید

باران غم غروب را می شوید
و دریای سیاه و ساحل سرمه ای را
و رودخانه ها را و تخته سنگها را ..

کاش باران گذشته ها را می شست
و اندیشه های بی مقصد را

چقدر جنگل زیباست !
وقتی که باران دلهای سنگی را می شوید
چقدر عشق زیباست !
وقتی که باران ..نفرتها را می شوید .
چقدر زندگی زیباست !
وقتی که باران برگ را
احساس مرگ را می شوید
چقدر باران زیباست !
وقتی که در آغوش بارانی تو
اشک شوق می ریزم

و این باران قلب من است
که کویر احساس تو را می شوید
تا با زورق عشق
دل به دریای محبت بسپاریم ..



ایـــــــــــــــــــــــــرانی

     
  
زن

 
علــــــــــــــــــــی .. قـــــــــــــــــــــــــرآن سـخنــگــــــــــــــــــــو

پیامبر گرامی اکرم خطاب به مولا علی می فرماید :یا علی لا یعرفک الا لله و انا .. ای علی تو را هیچکس نشناخت جز خدا و من ..
علی در دامان پیامبر تربیت یافت .. علی مرد منطق و احساس بود .. مردی صداقت پیشه , دلاور , مهربان.. جانفشان در راه خدا .. مرد جاذبه ها و دافعه ها .. مردی که نان را به نرخ روز نمی خورد..
علی خدای را به خاطر عشق به او و سپاس از نعمتهایش می پرستید نه به خاطر وعده پاداش هایش و ترس از آتش دوزخ . علی ساده زندگی می کرد .. ساده می خورد و ساده می پوشید .. علی مرد اخلاق بود مرد مهربانی ها ..
هیچکس تا خدا را دارد تنها نیست .. اما چرا می گویند که علی تنهاست ؟ او غم چه را می خورد ؟ برای از دست دادن آن چه که حق او بوده ؟ برای از دست دادن همسر مهربانش فاطمه مقدس ؟ برای پیمان شکنی پیمان شکنانی که دم از دوستی با خدا می زده اند و تنهایش گذاشته اند ؟ به راستی چرا علی تنهاست ؟!
می پنداریم که علی را می شناسیم . برای او اشک می ریزیم .. مجالس عزا می گیریم . اما نمی دانیم علی برای چه گریه می کند ! برای چه اندوهگین است ! چرا احساس تنهایی می کند ! علی دردش برای خود نبود او به حال امتی دل می سوزاند که برای خود دل نمی سوزانیدند . او مرد اراده های آهنین بود . علی را یک دلاور می دانیم . فاتح خیبر , یک بزرگوار , نوازشگر یتیمان , یاور مستمندان .. چرا از خود نمی پرسیم که چرا علی چنین کرده است ؟!
علی فقط یک نام نیست که بگوییم هر که نام علی دارد روح علی گونه دارد .. درد علی آن نبود که ابلهی نادان تیغ شمشیر بر فرق مبارکشان فرود آوردند .. درد علی تنها از دشمن نبود از دوستی بود که که مسیر الهی را به گونه ای دیگر می دید .. آیا درد علی و علی های این روز ها نیز چنین است ؟! آیا علی های این روز ها چون علی مقدس ما با باطل می جنگند یا بر سایه سایبانی از تزویر و ریا خفته اند و چون کبک زیر برف می پندارند دیگران هیچ نمی دانند و هیچ نمی بینند ؟!
علی در مورد حق و باطل و شخصیتهای منتسب به حق یا باطل بودن فرموده ..اول حق را بشناس تا اهل آن را بشناسی و باطل را نیز بشناس تا با اهل آن آشنا گردی ... اگر علی را دوست می داریم نه از از آن روی است که او امام ماست .. که او از خاندان پیامبر است .. اگر علی را دوست می داریم از آن روی است که خدایش خدای ما دوستش می دارد .. آن علی را که به باطل رحمی نمی کرد . آن علی را دوست می داریم که از حلقوم آشنا نمی گرفت و به بیگانه نمی داد . آن علی را دوست می داریم که جامه تزویر و ریا بر تن نمی کرد که شیطان صفتانه دم از خدا بزند .
چه بگوییم که از علی نگفته باشیم ؟! و علی مرد عمل بود .. مرد قرآن , مرد پیمان , پیمان با خدایی که جهان را آفرید ..قدرتی که قبل از آغاز بوده است و بعد از پایان هم خواهد بود .
چگونه می توان علی و خدای علی را از خود خشنود ساخت ؟مسئولیت ما در جامعه اسلامی چیست ؟ آیا دم از اسلام و علی زدن و عدالت اسلامی را به زیر سوال بردن چاره کار خواهد بود ؟! تا به کی دنیا به ما بخندد و به دین ما .. به خدا که دین ما آیین علی گونه ما چنین نمی گوید . جهت حرکت ما چگونه باید باشد؟ برای بر قراری عدالت اجتماعی چه بایدکرد ؟! تا به کی تبریک تولد و تسلیت شهادت را سمبل علی دوستی خویش قرار دهیم و نخواهیم عمل کنیم به آن چه که علی و خدای علی می فر ماید ؟
آن حضرت می فرماید برای دنیا به گونه ای زندگی کن که گویی تا ابد زنده ای و برای آخرت به گونه ای زندگی کن که گویی لحظه مرگت نزدیک است.....
و چه زیبا و پر محتوا فرموده آن بزرگوار : هرکه خود را پیشوای مردم خواهد باید که پیش از ادب کردن دیگران به ادب کردن خود بپردازد و باید که ادب کردن دیگران به کردار باشد نه به گفتار . کسی که آموزگار و ادب کننده خویش است سزاوارتر به تعظیم است از آن که آموزگار و ادب کننده مردم است . ..... تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل ..
به امید آن روز که ستمهای معاویه و یزید گونه از جامعه اسلامی ما محو گردد ابر های سیاه ستم به کناری رفته خورشید عدالت نمایان شود .
خدایا رحمتت را شامل حال امتت ساز!ما را شایسته شفاعت علی گردان ! گناهکاریم نجاتمان ده !
تسلیت باد سالروز شهادت مولای پرهیزکاران , امیر مومنین علی (ع ) .
علی جان بهشت بر تو مبارک باد ! هنوز یادم نرفته است که سالها پیش در تفاوت بین تو و علی های الکی نوشته ام و گفته ام :
میان ماه من تا ماه گردون .. تفاوت از زمین تا آسمان است ... ایرانی شیعه دوازده امامی
     
  
زن

 
درهوای تو می خوانم درهوای تو نفس می کشم درهوای تو پروازمی کنم چرا بر زمینم می زنی ؟!

دیگر صدای پایش را نمی بینم لبخند مهربانی هایش را نمی شنوم ..انگار که باید دستم را عصای دستم کنم ..

من ازشکست و شکستن نمی شکنم آن چه مرا می شکند لبخند غروروپیروزی آنانیست که مرا می شکنند .

گفتم که از این عالم هیچ نخواهم ..گفتا که هیچ نخواستن .. خود خواستن است ..

زالو خون کثیف آدم را می مکد وای بر آن آدم که خون زالورا بمکد !

ابوعطا بخوان ای قورباغه ! تاربزن ! عمامکی بر سر بگذار ! یقین بدان که درگلستان ولایت فقیه .. روزی رهبر جنگل خواهی شد.


ایـــــــــــــــــــــــــرانی
     
  
زن

 
دلــــــــــــــــــــم اشــــــــــک مــــــــــی ریــــــــــــــــــــزد

دلم اشک می ریزد .. به اندازه ستارگانی که ابر ها قسمتی از قلبش را تسخیر کرده اند

دلم اشک می ریزد به اندازه سیل ویرانگری که کوه شکیبایی مرا با خاک یکسان می سازد

دلم اشک می ریزد به اندازه اشک دل مورچگانی که بار ها دانه سنگین تر از دهانشان بر زمین می افتد و امید وارانه آن را از زمین بر می دارند ..

دلم اشک می ریزد به اندازه اشک دل کودکی که دیگر نوازش های مادرش را احساس نمی کند , به اندازه اشک دل آهو بچه ای که دنیا را دشمن خود می بیند ..

دلم اشک می ریزد به اندازه نفسهایی که دیگر بالا نمی آید , به اندازه خشمهایی که پنهانش کرده ام , به اندازه درد هایی که با من می جنگد ..

دلم اشک می ریزد به اندازه اشک عشقی که مرا باور کرده است , وفای مرا باور کرده است , به اندازه اشک عشقی که عشق مرا باورکرده است ..

دلم اشک می ریزد به اندازه اشک آفتابی که بر سرزمینی نمی تابد .

دلم اشک می ریزد به اندازه غبار های غم گرفته ای که خورشید زندگی مرا پنهان کرده است .

دلم اشک می ریزد به اندازه لحظاتی که از دنیا گریخته , رهایی را ندیده ام .

دلم اشک می ریزد به اندازه نفرت های عاشقانه ای که در قلب من کاشته اند ..

دلم اشک می ریزد به اندازه احساس نیازم به کودکی , به اندازه آن زمان که نمی دانستم از دست دادن ها چیست و مرگ وجدان ها یعنی چه ؟!

دلم اشک می ریزد به اندازه ازآن جا که می گویند عرش خداست تا به این جا که می گویند فرش زمین است ..

دلم اشک می ریزد به اندازه اشک دریا یی که دیگر امواجش را نمی بیند .

دلم اشک می ریزد به اندازه اشک قلب شکسته پرنده ای که تیر صیاد بالهای پروازجفتش را شکسته است .

دلم اشک می ریزد به اندازه شکوه لحظاتی که به تو گفته ام دوستت می دارم , که به من گفته ای که دوستم می داری .

دلم اشک می ریزد به اندازه اشک سرد گورستان زندگی , به اندازه اشک دنیایی که وقتی بمیرد کسی نیست که برایش اشکی بریزد .

دلم اشک می ریزد به اندازه اشک گرسنه ای که تمام دین و دنیا و زندگی او لقمه نانیست که سیرش گرداند ..

دلم اشک می ریزد به اندازه اشک عدالت اسیر در چنگال دیو, به اندازه اشک آزادی در قفس خود خواهی ..

دلم اشک می ریزد به اندازه اشک عاشق مظلوم , به اندازه گریه های طوفان نوح , به اندازه اشک شیطان از آفرینش انسان ..

دلم اشک می ریزد به اندازه اشک اندوه تمام برگهای پاییزی درحسرت بهاری که رفته است ..

دلم اشک می ریزد به اندازه اشک ستارگان روز که می پنداریم خفته اند , به بلندای نگاه ستارگانی که پلکهایشان را نمی بندند

دلم اشک می ریزد به اندازه سکوت دلهای شکسته ای که کسی آنها را نمی بیند

دلم اشک می ریزد به اندازه نگاه خندان دخترک پاک وشریف آدامس فروشی که پول و کمک بلا عوض مرا نمی خواست ..

دلم اشک می ریزد به اندازه تمام امیدها و دلگرمی های زندگی ام , به اندازه اندوه لحظه رفتن ها و باز نگشتن ها ..

دلم اشک می ریزد به اندازه اشکهایی که در پای تو ای عشق آسمانی من ! ای خدای مهربان ریخته ام و خواسته ام که هرگز تنهایم نگذاری ..

دلم اشک می ریزد , دلم اشک می ریزد , دلم اشک می ریزد ...


نویسنده : ایـــــــــــــــرانــی
     
  
زن

 
دلــــــــــــــــــــم تـــــنـــــــــــــــگ اســـــــــــــــــــت

به نظر شما چی می تونه باعث دلتنگی آدما بشه . این که حس کنه خیلی تنهاست ؟ یا این که حس کنه خیلی چیزا رو از دست داده یا به اون چیزایی که می خواسته نمی تونه برسه و یا دسترسی به او خیلی سخته ؟ خیلی از آدما اسیر زندان زندگی هستند .. اسارت به اون نیست که حتما در یه چهار دیواری به نام قفس باشیم . این قفس رو ما خودمون هم می تونیم واسه خودمون بسازیم . شاید انسانی اسیر قفسی آهنین و یک چهار دیواری به نام زندان باشد و احساس آزادی و آزادگی کند . زندان چیست ؟!گذشته انسان می تواند بزرگترین زندان او باشد . هر چند به ظاهر از آن زندان خلاصی یافته و پشت سرش گذاشته است . اما حسرت ها , باید ها و نباید های زندگی آن چنان تارهای عنکبوتی پیرامون آدمی می تنند که دمی راحتش نمی گذارند .. هیچ انسانی از این قاعده مستثنی نیست . حتی آنانی که غرق در خوشی و اوج لذتند باز هم خاطرات به قلبشان چنگ می اندازد . من هم اسیر خاطراتم .. اسیر آرزوهای بزرگ , اسیر لحظاتی که می توانست به شکل دیگری بگذرد و لحظاتی به شکل دیگری بیافریند . چند روز است که شرایط روحی مساعدی ندارم .. و همین موضوع از نظر جسمی هم بیمارم کرده .. درد عصبی , درد سر و صورت و سرما خوردگی و ضعف جسمانی در کنار اندیشه های بی نتیجه داغونم کرده . به روزگاری می اندیشم که دیگر نمی آید .. به فردایی که نمی دانم چه خواهد شد ؟! و بدینسان است که حال خود را از دست می دهم . آدمی مالک هیچ نیست .. تنها در همان لحظه ای که نفس می کشد و تصمیم می گیرد مالک تصمیم و اراده خود است . می تواند خوشبختی را صدایش بزند و به سمتش برود . خوشبختی از او نمی گریزد .. باید بجنگد تلاش کند .. گاه انسان می داند باید ها و نباید ها را .. اما خسته است کمک می خواهد دلبستگی ها دارد ..دلبستگی ها به خیلی چیز ها .. به اشیاء, به اشخاص و به بلند پروازی هایی که روح تشنه اش را سیراب سازد . هر چند بزرگی تنها از آن خداست اما انسان در جهت تکامل و رسیدن به اوست که می تواند بکوشد ... از دنیا و انسانهای آن چه انتظاری می توان داشت ؟! چگونه می توان به خواسته های بی پایان خود رسید ؟! بی پایان ؟!!! معلوم است که آدمی هرگز به بی نهایت نمی رسد . بی نهایت نهایتی دارد که نهایتش را خدا می داند .. گاه می پندارم که من هم از زندگی خواسته های زیادی داشته ام . برای خواسته هایی بسیار جنگیده ام و موفق شدم که به آن برسم .. اما آخراین رسیدنها همانند آخر ماجرای زندگی , یک تراژدی بوده است .. مگر آن که مرگ را یک تراژدی و پایان ندانیم تا بتوانیم با زندگی کنار بیاییم . مرگ زیباترین ترس دنیاست . مرگ آرامش بخش (آرامبخش )ترین ترس دنیاست . مرگ نجات دهنده ترین ترس دنیاست . نمی دانم چرا از این ترس می ترسیم ؟! می آید و آرزوهای بی پایانمان را با خود می برد . انگار که ما را به آرزوهای بی پایانمان رسانده باشد . تنها در این صورت است که می توان آسوده زیست و از زندگی لذت برد . و خداوند دنیا را برای همگان خلق نموده است . و عدالت و رحمت خود را شامل حال آفریده هایش خواهد کرد . خداوند راستگوست .. خود خواه نیست .. خود بر تر بینی حق اوست چون تنها موجود غیر وابسته دنیاست . ...و من آموخته ام از خداوند درسکی , ذره ای از عشق را , درسکی از این را که هیچ نگفتنی در جهان زیبا تر از نگفتن دروغ نباشد .. آموخته ام که دوست بدارم , مهربان باشم .. گذشته ها گذشته .. حسرت ها بر جای مانده است . در ساختن گذشته هایت علاوه بر تو انسانهایی نقش داشته اند که یا هستند و یا نیستند , رهایت کرده اند ... انسانهایی که در کنارت بوده اند یاری ات داده اند .. حال تنهایت گذاشته اند ... بعضی هایشان نیستند .. صدایت را می شنوند اما نمی توانند جوابت را بدهند در عالمی دیگرند .. اما عده ای به تو پشت کرده اند و تو با این که خدا را داری احساس بدی خواهد بود این احساس که بپنداری دنیا , دنیای بی وفایی ها و بی مرامی هاست . از در و دیوار و زمین و آسمان برای من خاطره می بارد . ناتوانی و بی حوصلگی سبب شد دوسه روزی را در سایت غیبت داشته باشم ... دلم تنگ است به خاطرآن چه که داشته ام و از دستش داده ام . دلم تنگ است به خاطر روز هایی که دیگر نمی آید ... دلم تنگ است برای آن پسرک چهار پنج ساله ای که راه تپه بلندی درپیش گرفته بود و نمی دانست که مقصد کجاست ..فقط می خواست مثل بزرگتر ها کوه بعد از آن را فتح کند .. کودکی که وقتی به تنهایی به بالای تپه رسید از همان بلندی غلتید و غلتید و با دست و صورتی زخمی به دامنه به همان نقطه شروع رسید . من همانم . سقوط را دوست نمی دارم . دلم می خواهد به دامنه کودکی برگردم . به زمان دروغ های صادقانه , به زمانی که حالا زشتی هایش هم زیباست . به زمان بلند پروازی های زیبا و باشکوه . دلم تنگه , واسه آدمهایی که حس می کردم مثل بچه ها صمیمی و صادقند , دلم تنگه واسه لحظاتی که حس می کردم خوشبختی و آرامشو در آغوشم دارم .. دلم تنگه واسه آدمهایی که فکر می کردم از خودم بیشتر می شناسمشون .. نمیشه به بچگی رسید ولی میشه بچه بود .. میشه مثل بچه ها راست گفت .. میشه مثل بچه ها دل بست و مثل بچه ها واسه خواسته ها جنگید و مثل بچه ها قدرت داشت ..دلم تنگه واسه خونه مادر بزرگ , واسه دوچرخه سواری و با ترس و لرز از کنار محله یهودیانی گذشتن که هیچوقت به من بچه مسلمون بد نکردن و خون منو نخوردن .. دلم تنگه واسه سفر به کوهستان , سوار قطار شدن و از تونل های راه آهن شمال تهران گذشتن , واسه دیدن پل ورسک .. دلم تنگه واسه اون هیجان شبای جمعه خوابیدن کنار دریا, این که کی صبح بشه و موج سواری کنم . . دلم تنگه واسه گوش کردن به ترانه نمیاد گوگوش .......ولی دلم تنگه واسه موش و گربه بازیهای عاشقی . واسه حرص دادنها و حرص خوردنهاش ..دلم تنگه واسه نوشتن از دلتنگی هام ..واسه گوش کردن به ترانه سرسپرده ستار. دلم تنگه واسه اون روزایی که این روزا رو نمی دیدم و یا خیلی دورشون می دیدم فکر نمی کردم حالا برسه .. دلم تنگه واسه اونی که یه روزی فکر می کردم دوری از من خیلی دلتنگش کنه ... دلم تنگه واسه غروبایی که دلتنگی هاش دلتنگم نمی کرد .. دلم تنگه واسه اون روزایی که عید می شد , مردم نو شدن و تازگی رو حس می کردن .. دلم تنگه واسه زندگی , واسه خنده هایی که به لب نمی نشینه .. واسه مرده های زنده , واسه زنده های مرده . دلم تنگه به اندازه اون وقتی که حس کردم دنیا رو تا به حالا , دلم تنگه به اندازه دروغ های شاخدار و بی شاخی که شنیدم . دلتنگی ها تموم نمیشه .. زندگی ادامه داره . همه آدما واسه یه بارم که شده خندیدن .. امکان نداره حتی برای یک بار لبخند به لب کسی ننشسته باشه .. دلهای ما , دلهایی که خدا آفریده از یه جنسه . شاید آدمهایی باشند که نافشان با دروغ و سنگدلی و بی مرامی بریده شده باشه ولی حقیقت اینه که میشه با شادیهای دیگران شاد بود و به آرامش رسید .. اگر دلتنگی های ما پایانی ندارد بکوشیم برای آنانی که می توانند دلتنگ نباشند شاید خدا وند به ما هم رحمی کند . اگردلتنگی ها و شادی هایمان را قسمت کنیم هرگز دلتنگ نخواهیم بود . به خدا که خدا می شنود آن چه را که می گویم , می بیند آن چه را که می نویسم واحساس می کند ان چه را که احساس می کنم .. دوستتان دارم دوستان, دوستتان دارم .. لحظات شادی برایتان آرزومندم و تا نفسی هست در کنارتان خواهم بود . آن که هرگز فراموشتان نمی کند ..دوست و برادر شما : ایرانی
     
  

 
قرار بی قراری شد قرارم ، من احساس تو را در انتظارم ،
ببین از دوریت بی روزگارم ، زمستانم که در سوگ بهارم ،
من آن ابرم که خشکم ، نا ندارم ،
که در اندوه دوری ها ببارم ، ستاره ، آسمان ، روز می شمارم ،
عزیزم ، عاشقم ، مجنون و زارم ،
بیا نوری بده بر تاری شبهای تارم ،
که بی تو لعنتیست بر هرچه دارم ،
نمی دانم که در دوری به قلبت ماندگارم ،
ولی اما تو را تا حد

جانم دوست دارم .
     
  
صفحه  صفحه 45 از 77:  « پیشین  1  ...  44  45  46  ...  76  77  پسین » 
خاطرات و داستان های ادبی

دل نوشته ها ( نوشته ایرانی )

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA