ارسالها: 3591
#571
Posted: 5 Jul 2017 22:57
ســـــــــــــــر زمیــــــــــن وجــــــــــود تـــــــــــــــو
درسرزمین وجودتو
یکی دارد می میرد
یکی که روزی نفسهایش را از تو می گرفت ..
برق نگاهش را از تو می گرفت
و صدای خنده هایش را
و گرمی لبخنده هایش را
در سر زمین وجود تو
یکی دارد می میرد
یکی که اشکهای داغش وجودش را سوزانده است
یکی که بی تو نفس ندارد
بی تو انگیزه ای ندارد
بی تو فردایی ندارد
در سر زمین وجود تو
یکی دارد می میرد
این آخرین نفس های اوست
باورش نمی شود که رفتن چه آسان است
باورش نمی شود که تو او را به رفتن سپرده ای
باورش نمی شود که نگاهت را ازاو گرفته ای
باورش نمی شود که باید رفتن را باورکند
و چه باور شیرینیست نخواستن دنیای بی تو
در سر زمین وجود تو
یکی دارد می میرد
یکی که همه چیزش بوده ای
یکی که همه چیزت بوده است
می دانم نفسهای خود را از که می گیری
بی تو نفس نمی خواهم
بی تو عشق نمی خواهم
بی تو هوس نمی خواهم
فقط می خواهم همین را بدانی که :
در سر زمین وجود تو
یکی دارد می میرد
یکی که روزگاری فریاد سکوتش راشنیده ای
یکی که جز تو از هیچ کس نفس نمی خواهد
یکی که صدای احساست را شنید
حرف زبان و دلت را باورکرد
یکی که دروجودت فریادمی زند
اما سرزمین وجوددت ددیگر از آن او نیست
در سر زمین وجود تو
یکی دارد می میرد
و تو دیگر احساس نخواهی کرد وجودش را
چون اتشی که خاموش می شود
و نسیمی که می میرد
در سرزمین وجود تو
یکی دارد می میرد
و با مرگ او
سرزمین وجودت دیگر قلب تپنده ای نخواهد داشت
نویسنده : ایــــــــــــــــرانی
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
ارسالها: 3591
#572
Posted: 20 Sep 2017 23:05
خـــــداحـــــافـــــظ تـــــابستـــــان ! .. ســـــلام پـــــاییـــــز !
تابستان 96 هم داره تموم میشه و آخرشم متوجه نشدم زمستونو بیشتر دوست دارم یا تابستونو .. فقط اینو می دونم که از پاییز خوشم نمیاد و بهارو خیلی دوست دارم ..همون بهاری که پدر و همسرمو ازم گرفته ... تابستون امسال هم در گرما گذشت ... حال و حوصله نوشتن رو نداشتم . حالا هم دارم به زور می نویسم . واسه این که یه یادگاری از این تابستون داشته باشم .
یکی از روزای تیرماه , زادروز همسرم یه خوابی دیدم که منو از چاله آورد بیرون .. اما حس می کنم خودمو انداختم توی چاه ..نمی دونم ... اگه خدا کمکم کنه شاید این یک چاه نباشه .. اما اینو می دونم که فشار مغزی شدیدی رو این روزا تحمل می کنم . یکی از نیمه شب های تقریبا اواسط تیرماه بود و سالروز تولد همسرم که خواب دیدم زنم در یک فضای نورانی منو به دختری معرفی کرد که در حال خوندن دعا بوده دستاشو رو به آسمون گرفته بود .. هرچند اون دختر در یک اتاق مسقف داشت دعا می خوند . همسرمرحومم طوری اونو بهم معرفی کرد که یک ندای تلقینی رو حس کردم که داره میگه باهاش ازدواج کن ... همان روزایی بود که درگیر مسئله ای دیگه بودم و نمی خواستم شکست و شکسته شدن از سوی کسی رو باور کنم ...این موضوع سبب شد که بیش از این خودمو بابت مشکلات جریان خاصی دیگه عذاب و شکنجه ندم و آروم بگیرم .. من اون دختر در خوابو سی و سه سال می شد که ندیده بودم و در دوران نوجوانی وقتی دوازده سالش بود دیدمش .. خلاصه یه جورایی شماره شو پیدا کردم .. اون مثل بقیه دخترا نبود با این که سنش بالا بود ولی وابستگی عجیبی به خونواده داشته شرم خاصی داشت .. نیرویی داشت و داره که می تونه خوب و بدو تشخیص بده حس کنه و شاید همین عامل باعث شد که خیلی زود بهم دل ببنده و به ندای قلبی ام پاسخ مثبت بده ... اما خواهر بزرگش که در اون روز دیدار باهام خوب بود و از طرفی مادرم به شدت با ازدواج من در این جا مخالفن ...نمی دونم خواهرش حسادت می کنه یا باج می خواد واقعا نمی دونم ولی تمام راههای ارتباطی ما رو بسته ..
از روزی که اون شخصی رو که در خواب دیدم وارد زندگیم شد خیلی راحت تر با وسوسه های شیطانی می جنگم اما این روز ها کارم شده دست به دامان خدا شدن . نمازمو مرتب می خونم ... هرچند وقتی خارج از نماز و با زبان خودم یعنی پارسی با خدا حرف می زنم لذت بیشتری می برم . به من آرامش بیشتری میده . راحت تر اشک می ریزم . ولی از اون جایی که خدا فرموده , دیگه نمیشه حرفشو زیر پا گذاشت و بهش اهمیت نداد . منتها اون جوری که عربها می خونن من نمی تونم حروف رو سر حلق و ته حلق بخونم . تنها حرفی رو که می تونم استاندارد ادا کنم حرف ح هست ... وگرنه حروف ع و ص رو هربار خواستم شبیه عربا بخونم خنده دار شده .. دیگه بی خیال این بازیها شدم .. مهم اینه که با تمام وجودت به سوی خدای خودت بایستی ..
من همچنان صبر می کنم .. خیلی سخته ... آدم به مرز نا امیدی می رسه .. از همه چی زده میشه . انگاری عمرش داره تلف میشه . دیگه از جوونی چیزی باقی نمونده .. زیاد در بند استخاره نیستم ولی گاه میرم توی اینترنت نیت می کنم و استخاره گاه بد در میاد گاه خوب ..انگار استخاره های اینترنتی آدمو سر کار می ذاره شده شبیه استخاره شاه سلطان حسین که مملکت رو داد دست افغان ها .. .
یه چیزی که من بابت خواب اون شب شگفت زده شدم و بهتره بگم حداقل دو چیز .. یکی این که سالروز تولد اون دختر و همسرم یکی بود و دیگه این که اون دختر در اون ساعت از نیمه شب برای مردمی که واسه حاجت خواهی اونو واسطه می گیرن دعا می خونه و بیشتر این دعا ها اجابت میشه و همین منو در مورد این مسئله ثابت قدم تر می کنه .... از این فضا میام بیرون ..
تابستون امسال هم نرفتم مسافرت .. جز همون یه روزی که صبحش از خونه اومدم بیرون ورفتم تهرون .. شبشم برگشتم . جمعه سی و یکم شهریور آخرین روز تا بستونه .پایان تابستان 96 مصادف با شروع محرمه .. دوباره عزاداریهای نمایشی شروع میشه . مردمی که به راه حسین و دلیل مبارزه اوبا باطل توجهی ندارند نمایش هایی رو به نام عزاداری شروع می کنند . به این تصور که حسین و خدای حسین از اونا راضی باشه . ولی وقتی که یزید هم در کنار اونا سرشو میندازه پایین و های های گریه می کنه و این ملت خیالشون نیست عزاداری حسین چه تاثیری داره ؟ گریه کنیم برای کسی که رفته به بهشت ؟ یا جایگاه ابدیش بهشته ؟ رفتن به بهشت گریه کردن داره ؟ بر خیز ای برادر ! ای خواهر ! به پا خیز ای مسلمان ! نشان ده که دین اسلام و اسلام راستین یعنی دین انسانیت .. دین حقی که حسین برای آن جنگید و سرداد . کف دست بر سینه زدن , زنجیر زدن و قمه بر سر کوفتن چه دردی را دوا می کند ؟! کدام گره از گره مسلمین می گشاید ؟! فرصتها اندک است .. کس نمی داند فردا زنده می ماند یا نه .. حسین رفته است ..ما حسینیان باید که حسینی رفتار کنیم وگرنه یزیدی هستیم . باید به حال خود گریه کنیم نه بر حال حسین . ولی خیلی سخت است توضیح دادن برای عوام .. فکر می کنند کافر شده ایم که از این حرفها می زنیم .
خدایا پاییز از راه می رسد قلب مرا همیشه بهاری ساز ..مرادرپناه خود گیر .. تنها تویی که می بخشی . گناهکارم و تورحیمی ...خداوندا ! وقتی تو را دارم احساس آرامش می کنم . به خاطر نعمتهایی که به من داده ای سپاست می گویم .. شکرت می کنم . می دانی که از تو چه می خواهم ! به تو توکل می کنم . تویی که در قلب من جای داری ..مرا از خود نران . مرا هم در قلب خود جای ده . به خدا دوستت می دارم .. به خدا ستایشت می کنم به خدا پرستشت می کنم به خدا که جر تو خدایی ندارم .. هرچه دارم از توست .. یاریم ده .. تنهایم نگذار ..
آری پاییز می آید با زشتی ها و زیبایی هایش , با خاطرات تلخ و شیرینش . تابستان می رود اما زندگی ادامه دارد ..
پاییز و شور و حال رفتن به مدرسه و دیدن دوستان سال گذشته ... مهر ماه آشنایی ها و جدایی ها ... دوستانی که دیگر در آن مدرسه نیستند و دوستان جدیدی که می آیند . هیچ ساختمانی مثل ساختمان دبستان من , مرا به گذشته های دوران تحصیل نمی برد . بزرگترین دبستان شهرمون بود و هست .. هنوز هم فرم کلاسها و ساختمونش همونه .. درهاش همون جا هستند .. دستشویی عمومی ته حیاط که دیوارش رو به کوچه بیرونی بود سر جاشه .. یه رنگ و روغنی خورده و نقاشی شده .. هنوز اون یه تیکه کوچه باریک نزدیک مدرسه همون حالتو داره .. دبستانو میگم . یه لوله ای بود آهنی که همش داخلش سیمان پرشده بود ..خدای من اونم هنوز به همون شکل مونده ...دلم تنگ شده واسه اون روزا ... واسه رفتن به دبستان ... واسه این که بازم پدرم بهم کتاب داستان بده ...بازم کف دستشو بذاره رو سرم و با موهام بازی کنه ... اون روزا کجان ...
دلم برای هفته اول مهر ماه تنگ شده .. وقتی که اولین نامه عاشقونه امو در 14 سالگی به دختری 13 ساله دادم رو یه تیکه کاغذ تقویم کوچولو نوشتم اگه دوستم داری برام نامه بنویس از آقای ن به خانوم م وگرنه نه من نه خانوم م .... راستش از بس می رفتم توی کوچه شون نگاههای رد و بدل شده زیاد بود جرات کردم این جوری نوشتم ... تا چند روز جوابمو نداد و من بی خیال شدم . یه روز از یه واسطه ای جواب نامه اش به من رسید ..نوشته بود فکر می کردم اولین نامه گرمترین اونا باشه و خیلی دلخور بود و گله داشت ... اینو که نوشت تازه موتورم گرم شد و راه افتاد و پرچونگی هام گل کرد منو که می شناسین .. از اولش همین بودم ...
و مهر ماه برای من ماه مهر بود .. ماه عشق .. ماه برکت ..فقط باید مراقب باشم که در مهر ماه سر ما نخورم . بازم یاد زالزالک های روی گاری دستی ها افتادم ... اون روزا کجان ؟.. نمی دونم درو دیوار مدرسه منو یادشونه یا نه ؟ پدر کجایی ؟ همسرم کجایی ؟در پاییز به خدمت رفتم و در پاییز برگشتم .. با یه دنیا دلخوشی .. توی خدمت که بودم بله برونو کرده بودیم ...وقتی سالم برگشتم حس کردم دوباره متولد شدم .. چه پاییزای قشنگی رو پشت سر گذاشتم . دلم می خواد واسه برگهایی که نمی دونن چه بلایی سرشون میاد گریه کنم . ادما هم همیشه خودشونو جوون می دونن . ولی آینه هیچوقت دروغ نمیگه ..
خدایا کمکم کن تنهام نذار .. هرکی رو داشته باشم تا تو رو نداشته باشم انگار کسی رو ندارم . روزهای زندگی می گذره ازت می خوام یه وقتی جونمو بگیری که لیاقت در کنار تو بودن و با تو بودنو داشته باشه (باشم ). خدایا خودت گفتی هر کی صدات کنه از ته دل صدات کنه کمکش می کنی .. خودت خوب می دونی که من با تمام وجود و از ته دل صدات می کنم و ازت خیلی چیزا می خوام .. اگه از تو نخوام از کی بخوام ؟ .. خدانگه دار تابستان 96 . سلام بر زیبای پیر! خزان حزن انگیز .... نویسنده : ایرانی
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
ارسالها: 3591
#573
Posted: 14 Oct 2017 00:00
بتــــــــــاب ای خــــــــــورشیــــــــــد مهــــــــــر
بتاب ای خورشید مهر
مهربانو از غرب می آید
مهربانی ها را قسمت می کند
عشق را قسمت می کند
و برصورت جذامیان دست نوازش می کشد
بتاب ای خورشید مهر
شهبانوی شعر و قصه ها می آید
قصه هایی که افسانه نبوده اند
ملکه دلهای پاک می آید
می آید به آن جا که باید بیاید
اومی آید تا داستان راستین عشق را بنویسد
بتاب ای خورشیدمهر
خانه ها بر سر مردم ویران شده
بازهم سیل آمده است
بانوی ما به میان مردم می رود
چکمه بلندی به پا می کند
مهربانوی آریایی ویرانه ها را آبادمی سازد
بتاب ای خورشید مهر
ابراندوه برآسمان دلم نشسته
لبخند بر لبان ملت نمی نشیند
دیگر اشکی برای باریدن نیست
دیگر ندایی برای نالیدن نیست
شهبانوی ما با یک سبد گل محبت می آید
بتاب ای خورشید مهر
اشک یتیم را برگونه هایش بخشکان
مهربانو با لبخند عشق می آید
این را درنگاهش می بینیم
ودرصدایش می شنویم
والا فرشته عشق , فرشته کوچولوها رامی بوسد
بتاب ای خورشید مهر
و تو ای زن بی سرپرست
کودک بیمارت را به مهر بانو بسپار
این بار وقتی کودکت بزرگ شود
جلادی نیست که به دارش آویزد
وشهبانو می آید و محبت را جای کینه می نشاند
بتاب ای خورشیدمهر
خورشید عاطفه ها می آید
و با خود امید می آورد
امیدی به زندگی و تولدی دوباره
آری شهبانو می آید , مهربانو می آید
دختر آسمان ,گوهر(فرشته ) زمین می آید
نفس عشق , بوی مهربانی می آید
بتاب ای خورشید مهر
دیگر زشتی از زشتی نمی نالد
همه جا عشق است و زیبایی
دیگر خانه محبت درهایش را نمی بندد
دیگر کینه ها سبزنمی شود
و گلها جای گلوله ها می نشیند
بتاب ای خورشید مهر
غنچه های نیکی را شکوفا گردان
آری بانوی شاه می آید , بانوی مهرمی آید
بتاب ای خورشید مهر
غنچه های عشق و احساس را شکوفا گردان
بتاب ای خورشید مهر
که بانوی آریایی درصور خود می دمد
که رستاخیز نجات آمده است
آری شاه بانو می آید , ماه بانو می آید
و یک بار دیگر
زندگی در سر زمین من به دنیا می آید
وملت ایران دربهشت ایران زمین ...
به زندگی سلام خواهد گفت (می گوید)
پایان
نویسنده : ایرانی
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
ارسالها: 3591
#574
Posted: 14 Oct 2017 00:07
شــــــــاه بــــــــانــــــــو ..مــــــــاه بــــــــانــــــــو ..مهــــــــر بــــــــانــــــــو ..تــــــــو کــــــــه ای ؟
کجایی بانوی مهرآریا؟ مام وطن تو را می خواهد .. مهربان دخت آریایی خود را ... گویی که با رفتن تو عشق از این سرزمین کوچ کشیده است ..مهربانی ها رفته است .. گویی که خورشیدمهر دیگر نمی تابد .
بگو کی می آیی ؟ بگو تا این بار قدرت را بدانیم .. بگو تا با خدای خورشید مهر پیمان ببندیم که دیگر قلب مهربانت را نخواهیم آزرد دیگر به خوشی ها پشت نخواهیم کرد . آری تا دیورا ندیده بودیم فرشته را باور نداشتیم .
بویت را احساس می کنم . می دانم که می آیی .. تو جایی نرفته ای که بیایی .. قلبت با ماست . با ملتی که برای آنان کوشیده ای .. با ملتی که دوستشان داشته ای و به آنان یاد دادی که چگونه دوست بدارند و چگونه نیک باشند . افسوس که بهای سنگینی پرداخته ایم تا بدانیم چه را از دست داده ایم ؟! که را از دست داده ایم ؟!
شاه بانوی ما , ماه بانوی ما , مهربانوی ما تو که ای ؟!توکه ای که نمی توان دوستت نداشت ؟ توکه ای که نمی توان خوبی هایت را , نیکی هایت را , مهربانی هایت را شمرد ؟!گل های لبخند بر لبانمان پژمرده است . درخت عدالت مدتهاست که خشکیده , دیگر کسی برمزار دین فاتحه نمی خواند ..در این چهل سال آن چنان کرده اند که مغولان نکرده اند ..
ایران ما تو را می خواهد ایران ما تو را می خواند ..وفرزندان شایسته اش را که مهر مادر را , مهر آریا را از یاد نبرده اند . به همان اندازه که دلتنگ توایم تو هم بیتاب ملتی هستی که برای دیدارت بی تابی می کنند .. بی تاب خلیج همیشه پارس , دماوند سرفراز و مازندران همیشه سبز ..
کجایی شهبانوی ما ؟ به ما قول بده بگو که زاد روز آینده ات را کنار ما خواهی بود .. دروطن عزیزت , کنار آنان که دوستت می دارند و عاشقانه و با تمام وجود نامت را فریاد می زنند .. درقلب مهربانت جایی برای افشاندن بذرکینه و انتقام نیست ..
می دانم دوران نادانی و ناتوانی ملت را فراموش می کنی وکرده ای ...امروزخورشیدبه گونه ای دیگر می درخشد و ماه به گونه ای دیگرمی تابد . به گونه ای که گویی دیگر جنگی نیست دیگر طبل بدآهنگی نیست ..وهیچ دل سنگی نیست .. امروز روزآتشین عشق است ..
بگو که درتولد دیگر می آیی ..مام وطن برایت بی تابی می کند بی قرار توست ..کاش تولد دیگرت را زیر ستارگان ایران جشن بگیریم .. و آن شب و آن روز خورشید روز و ستارگان شب کنارهم خواهند بود .. همه جا دست افشانی و پایکوبی خواهد بود .
به من بگو بانوی من تو که ای که هیچکس نمی تواند بهانه ای بر بهایت داشته باشد ؟ و تو خورشید عشقی ..و خورشید مهر با خورشید عشق تابناک ترشده است .. و تو در قلب خورشید مهر جای داری ..
بتاب ای همیشه فروزان .. بتاب ای اسطوره سرزمین پاکان ! ای آرزوی ملت خسته ایران !قلبت را آزرده اند اما می دانم تو آن قدرمهربانی که با آرامش و شادی دیگران دلشادمی شوی .. می دانم آن قدر بزرگی و بزرگوارو نیک اندیش که سعادت ملت و اعتلای کشورت اوج خواسته های توست .. دل بی تو به تنگ آمد وقت است که بازآیی تا به دیدن روی مبارکت آن چنان نیرویی بگیریم که اهریمن عمامه بر سر یارای نگریستن بر زمین و آسمان ایران زمین را نداشته باشد .
پاییز دل انگیز از راه رسیده است تورا کم دارد بانوی ما , تو را که هدیه ای آسمانی برای ما بوده ای قدرت را ندانسته ایم و اینک می دانیم که چه گوهری را از خود دور نموده ایم . مهر عاشق و عاشق مهر, بی قرار توست بیا شهبانوی ما .. این بار چشمانمان را گشوده ایم دیگر دیو را جای فرشته نخواهیم گرفت .
و من بوی تو را احساس می کنم .. بیش از همیشه .. تو را احساس می کنم .. نزدیک تر از همیشه .. آری بانوی من , بانوی عشق و محبت ! تو را نزدیک تر از همیشه می بینم با آن نگاهی که دل سنگ را هم آبش می کند و تن شیطان به خاک خفته را درگورمی لرزاند ...
تولدت مبارک ای همه بوی آشنایی !ای همیشه با ما ازماجدایی !توهمیشه بانوی مهر و شاه بانوی مایی !بگو این غصه تلخ کی به پایان می رسد و توکی می آیی ؟ و توکی می آیی ؟
یک بار دیگر تولد شاه بانو ,مهربانو , ماه بانو, سلطان بانوی ایران زمین را به جامعه نیکان وپاکان جهان به ویژه ایران زمین تبریک و تهنیت عرض نموده باشد که با بازگشت علیاحضرت به سرزمین مقدس مادری روزهای تلخ و شوم و نکبت بار و کابوس چهل ساله حکومت دیوان و ددان را در زباله دانی تاریخ دفن سازیم ... به امید آن روز ... پایان ..نویسنده : ایرانی
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
ارسالها: 3591
#575
Posted: 19 Oct 2017 21:00
نـــــــــــــــگـــــــــــــــاهـــــــــــــــم کـــــــــــــــن !
نگاهم کن ! آن چنان که چشمهایت را ببینم
نگاهم کن !آن جوری که بدانم دیگر چشمهایت را نمی بندی
نگاهم کن !به اندازه لحظاتی که با قلبم نام تو را فریاد زده ام
نگاهم کن !به اندازه اقیانوس اشکهایی که برایت ریخته ام
نگاهم کن !به اندازه بغض هایی که برای تو فروبرده ام
نگاهم کن !به اندازه ناله هایی که ازدوری تو کرده ام
نگاهم کن ! به گرمی داغی لبان شیرینی که بر لبان من نهاده بودی
نگاهم کن !به طول پرواز دقایقی که درآغوش من آرام گرفته بودی
**********
نگاهم کن !نگاهم قصه ها دارد
نگاهم قصه ها از غصه ها دارد
نگاهم کن ببینی اشکهایم را
ببینی آن شکسته مشکهایم را
نگاهم کن !نگاهم رازها دارد
نگاهم رازها باسازهادارد
نگاهم کن !ببین من بی تومی میرم
ببین جان ازنگاه توهمی گیرم
**********
نگاهم کن !
هنوزنازنگاهت را ازیادنبرده ام
هنوزیادچشمان آتشینت ..
قلبم را به آتش می کشد
و هنوز با خاکسترنگاهت
به فردای روشن می نگرم
نگاهم کن !
بی نگاه توهیچ نمی بینم
**********
نگاهم کن !
بی نگاه تو نایی ندارم
بازبان بسته قلب شکسته
سازی و آوایی ندارم
نگاهم کن !
اگر با من نباشی عشق نازم
آواره ام جایی ندارم
نگاهم کن !
ببین امروز زارم را..چه بی زارم
که جانم برلبانم شده فردایی ندارم
**********
نگاهم کن !
پیش ازآن که دیگر نتوانم نگاهت کنم
پیش ازان که دیگرنتوانی نگاهم کنی
نگاهم کن !
تونمی دانی فرداچه خواهدشد !
توازآتشفشان کوه غرورچه می دانی !
**********
نگاهم کن !خسته ام ازشکستها .. خسته ام از رویاهای بی سرانجام .. خسته ام ازنگاههای بی مقصد .. خسته ام ازدنیایی که ازآدمیان خسته است و ازآدمیانی که ازدنیا خسته اند .. نمی دانم آرامش را کجا می توان یافت ؟..می پنداشتم درنگاه تو .. در صدای تو .. دروفای تو .. درآغوش گرم تو .. دربوسه های تو .. درصداقت تو ..درنفسهای تو .. دروعده های توو امروز نه ازنگاه وصدای تو نشانیست نه ازوفای تو ...نه ازآغوش گرم و نفسها و بوسه های تو و نه ازصداقت و وعده های تو ..و می دانم قلمم چه بیهوده می نویسد که نگاهم کن بازهم نگاهم کن ! شاید برای این باشد که دلم سرزنشم نکند که چرا ازتو نخواسته ام که بازهم نگاهم کنی ...پس چون گذشته ها نگاهم کن پیش ازآن که دنیا چشمانش را به روی من یا تو ببندد .. نگاهم کن !..پایان ...نویسنده : ایرانی
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
ارسالها: 3591
#577
Posted: 20 Oct 2017 00:08
YAHYAZ: هرگز به تو دستم نرسد ماه بلندم/اندوه بزرگیست چه باشی چه نباشی...
همه ی دل من با نوشته هاش تو این ی بیت جامیشه
می دونم خیلی سخته جدایی .. خیلی سخته جدا شدن ازیار .. زندگی یعنی شکست ها و پیروزی ها ...آخرش هم جداییه ...برای رسیدن به اون چه که دوست داری باید تلاشتو بکنی اگه موفق نشدی مطمئن باشی عشقت یا عشق دوطرفه ای نبوده یا اون قدرقوی نبوده از دوطرف که اسمشو بشه عشق گذاشت .. عشق مبارزه می خواد .. ایثار می خواد دلگرمی و پشتگرمی می خوادتحمل سختی ها می خواد درگیری می خواد وفداکاری درحدی که به هیچ قیمتی دودلداده ازهم جدانشن .. نهایتش رو در داستان کوتاه لبخند عشق خودم در همین دل نوشته ها بیان کردم فکر کنم اوایلش باشه .. واگر قدرت دلها یا همون دو دل قوی باشه و نیاز بسیار ..حتما به وصال منتهی میشه ... منم خیلی سختی کشیدم .. پستت رو در دل تنگت خوندم و متاثر و متاسف شدم دلم گرفت .. درکت می کنم ..حست می کنم .. اگه کاری ازم بربیاد درخدمتم ..درهرکاری نهایت تلاشت رو با توجه به توانایی ها و امکاناتت انجام بده تا هیچوقت این حسرت رو نخوری که چرا کوتاهی کردی ..تا هیچوقت خودت رو مقصرندونی ... عیبی نداره این روزا روزمن و تو نیست ولی دلت با خدا باشه روز من و تو هم می رسه .برات آرزوی آرامش و خوشبختی می کنم . دوست و برادرت : ایرانی
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
ارسالها: 3591
#578
Posted: 26 Oct 2017 00:00
شــــــــــاهــــــــــد تــــــــــاریــــــــــخ و تــــــــــاریــــــــــخ شــــــــــاهــــــــــد
به زادروزمردی رسیده ایم که بی تردید درکنار بزرگانی چون پدربزرگوارش رضاشاه کبیر ..همسربی نظیرش شهبانو فرح و نخست وزیر شایسته اش دکترمحمد مصدق پایه گذار اصلاحات و پیشرفتهایی بوده اند که باوجود تخریب و تضعیف تقریبا چهل ساله هنوزهم آثارمثبتش را در ایران عزیزمان می بینیم . تولدت مبارک ای ان که قدرت را امروز بیش از هر زمان دیگری می دانیم .. زمانی که پشیمانی سودی ندارد و تنها می توان به تاریخ نگریست و قضاوت آن .. و امروز شاهد تاریخی هستیم که چگونه شهادت برچپاولگری عده ای بی خبر از دین می دهد که دین و دنیای ما را غارت کرده اند .. نه دنیایی برایمان باقی نهاده اند و نه پاسخی که دربرابر خدای یگانه شرمسار نباشیم ..کاش جای تاریخ.. جغرافیا شاهد خوبی برای آدمیان می بود تا آنان بدانند که چگونه بوده اند و چگونه شده اند . بی تردید دردوران معاصر.. ششم بهمن 1341 روز انقلاب سپیدشاه وملت درکنار 29 اسفند 1329 ملی شدن صنعت نفت مهم ترین روزهای تحول و پیشرفتی شگرف در زمینه های مختلف برای ایران و ملت ایران بوده است .انقلاب سفید شاه و ملت ابتدا شش اصل بود که بعدا به دوازده اصل و به مرور زمان و در طول سالها به 19 اصل رسید . پس از انقلاب سپید بود که اکثر کشاورزان ایران صاجب زمین شده نظام ارباب رعیتی به مرور زمان از بین رفت .. جنگلها ملی شد .. سهام کارخانجات دولتی به عنوان پشتوانه اصلاحات ارضی به فروش رفت .. کشاورزان درسود کارخانه ها سهیم شدند .. زنان چون مردان حق رای به دست آورده و از آن پس حتی می توانستند به نمایندگی مجلس و پستهای مهم دست یابند ..ایجاد سپاه دانش .. بهداشت و ترویج و آبادانی از دیگر دستاوردهای انقلاب شاه و ملت در روستاهای کشوربود ... سطح سواد و بهداشت درروستاها بالا رفته و بهبود چشمگیری یافت . نوسازی روستاها و سایر امکانات رفاهی چون تامین آب و برق و ..در روستاها گسترش یافت تا انگیزه برای مهاجرت به شهر ها کمتر گردد .در روستا ها خانه های انصاف و شوراهای داوری تشکیل گردید .. ملی شدن آبها از دستاورد های دیگر این اقدام بی نظیرروانشاد محمد رضا شاه آریامهراین مظلوم تاریخ بوده است . انقلاب اداری و آموزشی و گسترش رشته های آموزشی درکشور اصل دوازدهم این انقلاب بوده است .مبارزه با تورم , تحصیل اجباری و رایگان , تغذیه رایگان , پوشش بیمه اجتماعی برای همه ایرانیان , مبارزه با فساد .. نیز در متن و بطن این انقلاب یعنی انقلاب سپید شاه و ملت جای داشته است . ملتی که دریک همه پرسی درسال 1341 به این تحولات رای مثبت داده بودند . هرچند بر این ادعا نیستیم که تمامی این اصول به خصوص مبارزه با فساد و رشوه خواری آن به درستی انجام گرفته است اما هرچه بوده چهره ایران را طی چند سال از این رو به اون رو کرده ایرانمان را به صورت قطب بزرگ اقتصادی , صنعتی و نظامی منطقه درآورده وبی تردید آن روزها پس از ژاپن که اصلاحات خود را سالها پیش از ما آغاز نموده بود حرف اول را درآسیا می زد .. مردم از رفاه نسبی برخورداربودند . مشکلات اندک اقتصادی قابل رفع شدن بود . نارسایی هایی در زمینه آزادی های سیاسی مشاهده می شد که کاسه لیس ها و چاپلوسان و بیشترخرده ساواک ها و تنی چند ازگردن کلفت ها مقصر آن بودند .مخالفین که بیشتر آن ها را مذهبیون افراطی و طرفدار خمینی , کمونیست ها و در راس آن چریک های فدایی , سازمان آن روزها اسلامی مجاهدین خلق تشکیل می دادند .... شاه مظلوم نمی دانست که سیری , ملت ایران را به اسیری می برد . ای کاش ان روزها اندکی آزادی و فضای باز سیاسی می داشتیم ... کاش آن روزها شرایط اقتصادی و اجتماعی و زندگی کشورهای کمونیستی مانند شوروی را برای ملت ترسیم می کردیم . با همه این ها آن روزها آزادی خیلی خیلی بیشتر از این روزها ارج و قرب داشت ... آخوندها خیلی چیز ها در بالای منابر می گفتند ... زندانیان سیاسی را به این راحتی نمی کشتند .... ساواک آن روزها مثل ساواک این روزها نبود تا به این حد وحشی نبود .. سخن از حسرت ها و از تاسفات بسیاراست .. از مردمی که نمی دانستند چه می خواهند و نیمه راه همه چیز را رها کرده و سکان را به دست انگشت شماری دادند که می دانستند چه می خواهند ... اندک قابیلیان .. هابیلیان را به دریا انداخته خود حاکم بر ایرانی گشتند که به بهای دنیاپرستی خود رشته های شاه فقید راپنبه کرده روزبه روز سرمایه های ملی ما را به یغما می برند . تولدت مبارک ای آن که قدرت را ندانستیم و نادانانه قلبت راشکستیم . هنوز روزخوشمان است این دریوزگان از رو نمی روند خود را خلیفه خدا بر روی زمین می دانند نمی دانم کدامین خدا بر حکمشان مهر تایید زده است ؟ نمی دانم کدام شیعه کدامین آیین جعفری گفته که باید جنایت کرد و اختلاس تا اسلام سرپا باشد ؟ شاها ! امروز درمیان ما نیستی اما آه حسرت ما را به خوبی احساس می کنی ..کاش درمیان ما بودی .. آن روزها که درآمد ایران اندک بود به آن حد از شکوفایی اقتصادی , صنعتی و نظامی رسیده بودیم .. اگر تسلیحات خریداری شده تو نبود همان روزهای اول شکست درجنگ با عراق را پذیرفته بودیم .. همان یاوه گویانی که می گفتند شاه این همه اسلحه می خواهد چه کار؟ لال بودند که بگویند ما با همین ها داریم حکومت می کنیم ؟.. آن روستایی که امروز دسترنج خود از کار بر زمین خودرا می فروشد می داند که چه کرده ای ! روزگار , روزگارمدینه فاضله نبود اما به نسبت جهنم امروز , یک بهشت بود که کاش می شد به عقب دوید و به آن روزها رسید !چاله ها را پرنکردیم چاهها ساختیم . گفته بودی صدای انقلاب ملت راشنیدی ؟ اما کسی معنای حرفت را ندانست و نخواست که بداند . آن روز ها انگار همه کرشده بودند کورشده بودند .. کدام انقلاب ؟ کدام ملت ؟ ملتی که بشری گناهکار را درماه دیده از او یک بت ساخته بودند ؟ انقلاب بت پرستی ها ؟! تولدت مبارک !هرچند بابت دکتر محمد مصدق و ستمی که بر او شده انتقاد هایی نیز دارم اما این سبب نمی شود که چشمانم را برآن چه به نفع ملت و کشورت کرده ای ببندم . آری تاریخ شاهد بوده است که بعد از تو چه ستم ها بر این ملت شده ! تاریخ شهادت می دهد و ماشاهد تاریخیم ..شاهد تاریخ . می گویند هرحکومتی وقایع را به نفع خود می نویسد برای همین نمی توان تاریخ را باورداشت . اما ما خود تاریخیم .. آن تاریخی را باور داریم که به عینه دیده ایم ..کدامین مردم هستند که وقایع دروغین را باورکنند ؟ کدامین تاریخ بر اختلاس تریلیاردها دلار صحه می گذارد ؟ تریلیاردها دلاری که می توانست ایران را به یک شکوفایی اقتصادی و صنعتی رسانده او را به قدرتی عظیم تبدیل نماید ..فقر و فحشاء را ریشه کن سازد و مشکلی به نام بیکاری نداشته باشیم . به امید روزی که تولدت را درسرزمینت وکنارخاک پاک تو جشن بگیریم .. درخاک مقدست درایران پاکت ..درود بر تو و شرافتت ..فریادمی زدند که تو را نمی خواهیم ..می خواستند بهشت را به زمین بیاورند افسوس که جهنم نصیبمان شد ... چهارم آبان ماه تولد ابرمرد تاریخ شاهنشاه آریامهر را به پیشگاه ملت ستمدیده ایران تبریک و تهنیت عرض نموده, باشد که تجربه تلخ وشوم و سیاه انقلاب فریب و دروغین و هزینه بسیار سنگینی که پرداخته شده درس عبرتی باشد برای ملت امروز و آیندگان که فریب مشتی جاهل و نادان و دیوانه و دزد و جانی را به بهای رساندن کشور به مدینه فاضله نخورند ..امیدواریم .... پایان .. نویسنده : ایرانی
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
ارسالها: 3591
#579
Posted: 26 Oct 2017 00:05
و تــــــــــو بــــــــــاز خــــــــــواهــــــــــی گشــــــــــت
مبارک باد تولدت ای فرزند مهرآریا !
امشب ستون های تخت جمشید می لرزد
امشب دریای پارس می جوشد
و دماوند سپید آتشین است
امشب دریای خزر خروشان است
وماه وستارگان می رقصند
درچنین امشبی بود که تو آمدی
و امشب وطن , فرزندوطن را می خواهد
و امشب وطن می گوید ..
برو گمشو ای اشغالگر ! ای بیگانه !
من فرزندم را می خواهم
مردی از تبار آریای محبت را
مردی که جاهلانه به هجرتش واداشتند
و تو روزی به وطن بازخواهی گشت
سرفرازانه بازخواهی گشت
چون یک پهلوان رفتی
وچون یک قهرمان بازخواهی گشت
وروحت ما را خواهد بخشید
وامشب وطن نام تو را فریاد می زند
وامشب وطن تو را می خواند
ای فرزندپاک و مظلوم ایران زمین !
ببخشای ملت گمراه به چاه افتاده را
ببخشای آن خود بر سر خود خاک ریخته را
بیدارشو .. شاها ! بیدارشو !
آسوده نخواب ! بیدارشو
دست دعا به سوی خدا درازکن
غارتگران , ایران ویران می خواهند
وامشب روحت به آسمان ایران می آید
بیشتر آنان که بر سرخود خاک ریختند
امروزبرتن خاک ریخته اند
بیدارشو برای توجشن گرفته ایم
بوی خاک تو به زودی خواهد آمد
این را قلب من گواهی می دهد
وقلب هرایرانی توبه کار
تو بازخواهی گشت
تودر این خاک مقدس سبزخواهی شد
و ما برمزارت گریه خون خواهیم کرد
اما امشب گاه شادیست
امشب نگین نفیس مام وطن می درخشد
آن نگنینی که نام تو برآن حک شده است
وتوبازخواهی گشت
دلاورانه بازخواهی گشت
یادمان نرفته اشکت را به وقت رفتنت
خواهی دید اشک حسرت ما رابه وقت آمدنت
امشب شب عشق و شوروشوق و شادی هاست
امشب ایران به یادت اشک شوق می ریزد
امشب ..شب تولد توست
امشب ایران سراسر زلزله است ولوله است
تولدت مبارک ای شاه جاوید!
که نامت دربرگ طلایی تاریخ جاودانه می ماند .
جاویدشاه ! جاویدشاه ! جاویدشاه ....
پایان
نویسنده : ایرانی
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
ارسالها: 3591
#580
Posted: 29 Oct 2017 00:00
کـــــــــــــــوروش ! هیــــــــــچ کــــــــــس چــــــــــون تــــــــــو نشـــــــــــــــد
کوروش ! چرا هنوز هم از تو یاد می کنیم ! هنوز هم تو را سمبل غرور و افتخارات ملی و میهنی خود می دانیم ؟ چرا ایران مقدسمان را با نام تو و یاد تو زنده می دانیم ..آخرهیچ کس چون تو نشد ..هیچ کس جون تو عدالت را به خانه های این ملت نیاورد و ابر های تیره نابسامانی ها را ازپیش روی خورشید حقیقت بر نداشت . کوروش ! روزگاری سرزمین تو سرزمین فرشتگان بوده است . شیاطین پنهان حرفی برای گفتن نداشتند ..امروزفرشتگان پنهان خفته اند و این شیاطین هستند که چون کوروشی نمی بینند دمهایشان را درآورده با سمهایشان خاک به آسمان سرزمین مقدسمان پاشیده اند . می نویسم از تو چون نوشتنی هستی ..می گویم از تو چون گفتنی هستی و می خوانم تو را و می خواهم تو را چون که ماندنی هستی .. حتی نام تو , یاد تو به ما قدرت می دهد .. نام تو لرزه بر اندام دشمنی می اندازد که به بهانه دین , دنیای ما را هم ویران نموده دست از غارتگری و چپاول سرمایه های ملی وملت برنمی دارد . این نبود آن میراثی که برای ما گذاشته ای . درست است که بعد از تو امانتداران زیادی آمده اند و رفته اند اما ما باید خود را امانت دارکوروش بزرگ بدانیم تا برای رساندن ایران عزیزمان به روزگار پر غرور و پر افتخار کهن بکوشیم . هرچند کاریست بس دشوار .. ولی باید کوشید باید جنگید باید مبارزه کرد و نا امید نشد .. همان درسی که توکورش نازنین به ما داده ای ..تلاش , مبارزه , استقامت و نا امید نشدن تا آخرین لحظه , تا آخرین نفس برای رهایی از قفس .. برای رهایی ازقفسی که خود به دشمن اجازه ساختن آن را داده ایم , رهایی از تارهای عنکبوتی که خود بر جای ایستاده حرکتی نداشته ایم تا عنکبوتیان پلید تارها را دورمان بتنند و برای رهایی از زالوهایی که خود دعوتشان کرده ایم که خونمان را بمکند ...زالوهایی که درحال ترکیدنند اما هنوز احساس سیری نمی کنند و به زودی اسیر جبر تاریخ خواهند شد و جایی جز زباله دانی آن نخواهند داشت . کوروش بنیانگذار امپراطوری بزرگ و گسترده ایران است و توسعه دهنده فرهنگ شهر نشینی و تحولات عظیم اجتماعی ...پادشاهی که می دانست زمان محبت و گاه خشونت را ... مردی که با اسرا به مهربانی رفتار می کرد ..پس از فتح بابل اسرای یهود را آزاد ساخت ..کوروش برای پیروان ادیان دیگر ارزش و احترام قائل بود ..پس از فتح بابل به معبد مردوک رفت و برای احترام به آنان به خدایشان احترام گذاشته همانجا تاچگذاری کرد . کوروش پایه گذار سیستم استخدام دولتی در ایران و دریافت حقوق باز نشستگی بود . او موسس اولین هنرستان فنی و حرفه ای در ایران بود که در شهر شوش ساخته شد .کوروش بنیانگذار حقوق بشراست از منشور کوروش کبیر به عنوان نخستین بیانیه حقوق بشر یاد می شود .. اما گروههای در حقیقت مخالف او یعنی گروههای ضد اسلامی و ضد انسانی با این امر موافق نبوده به نوعی قصدکم رنگ جلوه دادن اقدامات کوروش رادارند .. محبت و مهربانی این پادشاه بزرگ را با این توجیه که او کشور گشا بوده و این امر جنگ و خونریزی های بسیاری به همراه داشته به زیر سوال می برند .. اما کوروش پس از فتوحات با مردم و حتی زمامداران سرزمین های مغلوب با مهربانی و عطوفت برخورد کرده دنیا از او به عنوان نادری یاد می کند که ایران با وجود او ایران شد و با نام او پرآوازه . او توانست اقوام مختلف ایرانی را با یکدیگر متحد سازد . چرا نام او لرزه بر اندام دشمنان این آب و خاک و اشغالگرانی می اندازد که چهل سال است دست از غارتگری و اسلام ستیزی و انسان ستیزی برنمی دارند ؟ به مخالفین کوروش و شخصیت آنان بنگرید ... تا به حال چه دردی ازملت دواکرده اند ؟! چه حرکت کوروشی انجام داده اند که خدا و خلق ازآنان راضی باشد ؟! جزتظاهر به دینداری از بی دینان حاکم پس از انقلاب چه دیده ایم ؟! کاش ما ایرانیان علاوه بر نازیدن به افتخارات کهن درپی افتخارآفرینی های تازه ای باشیم که دنیا حساب تازه ای برایمان بگشاید و ستمدیدگان جهان به ما افتخارکنند که ما مردمی از نسل کوروش هستیم مردی که متعلق به سرزمین ما بوده است ..کوروش !هیچ کس چون تو نشد همه ازتو گفتند و نوشتند ..اما هیچ کس نتوانست چون توشود ..توچه نیک می دانستی راه حکومت بردلها را ..اما امروز کسی نمی خواهد بر دلها حکومت کند .. کسی ازاین دریوزگان جاه طلب دنیاپرست زاهدنما و ریاکاربه دنبال عشق نیست ..کسی از این کوردلان سنگدل , محبت ورزیدن را نمی خواهد ... عشق و محبت , همان کیمیایی که هیچ کس ازاین روبه صفتان قدرآن رانمی داند . کوروش هرروز روزتوست اما امروز را به نام توگذاشته اند و من هربار درچنین روزی گفته ام بازمی گویم کوروش بیدارشو! زیرا که ماخفته ایم .. کوروش بیدارشو ! زیراکه ما خفته ایم . .... پایان .... نویسنده : ایرانی
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود