ارسالها: 3666
#671
Posted: 20 Dec 2020 14:11
یــــــــــلـــــدا, نـــــویــدپــیـــــروزی نــــــــــور
بازهم شب عشق و امید از راه می رسد .بازهم زندگی با لبخند شیرین خود تلخکامیها را ازبین می برد .یلدای نازنین ! می خواهند که فراموشت کنیم .می خواهند که دیگر نام تو را بر لبان خود جاری نسازیم .زهی خیال باطل ! آن نابینایان کوردل کورخوانده اند .مگر می توان تو را از قلب خود بیرون کرد ؟ مگرمی توان به تو و به آنان که درآغوش مهر و محبت تو , عشق و زندگی و عشق به زندگی را ارج نهاده اند فراموش کرد ؟ تو یادگاری از نیاکان ما هستی ..بوی آنان را می دهی .. از دل تو نور می آید ستارگان با عشق تو به روشنی فردا می رسند و ما با تو یکدل و یکصدا می شویم و به آنانی که نمی توانند و نمی خواهند ما را کنار تو ببینند نشان می دهیم که تو همیشه زنده ای .تو جاودانی ..همان گفتن ها و خندیدن ها , همان خاطرات را زنده کردنها در قلب تو به ما امید دوباره بودن و دوباره حس کردن هم را می دهد . این که تنها نیستیم و با هم لحظات ظلمت را به سپیده صبح می سپاریم .باید خورشید را باورکنیم ..باورکنیم که یلدا باماست .کنارماست و از روزگاران خوش می خواند .باید باورکنیم که یلدای اهورایی ما هرگزنمی میرد .او پلی از امید به عشق است .عروس پایان پاییز عاشقانه می خندد و به زندگی جلوه ای دیگرمی دهد ..
یلدا! قسم به ستارگانی که ستایشت می کنند فراموشت نمی کنیم .تو ما را به آغوش زمستان می سپاری و خود آرام چشمانت را می بندی وآبستن یلدای دیگری می شوی .چه زیباست وقتی که کنار تو غمها و شادیهایمان را قسمت می کنیم !چه زیباست وقتی کنار توخاطرات تلخ و شیرین زندگی خود را به سایه مهر کنارهم بودن می سپاریم ! چه زیباست وقتی که با پل مهربانی ها از ازدیروزهای خود به فرداهای دیگرمی رسیم .....
یلدامی آید تا به ما بگوید که زندگی ادامه دارد .یلدا می آید تا بگوید هرلحظه ای می تواند یک یلداباشد ..و پندار و گفتار و کردارنیک منشانه خود را به روشنی یلدامی سپاریم تا بیش ازپیش بر این باورقرارگیریم که آن آئینی که دلها را به هم نزدیک می گرداند و سرنوشت ها را به هم گره می زند دین انسانیت است .یلدا با ما از خورشید زندگی می گوید ازنفسهای زمستان گذرکرده ازپاییز و درجستجوی بهارمی گوید .یلدا یعنی خود ما یعنی خواسته های خود را برای دیگران خواستن , یعنی من و ما و شما .این روزها می خواهند که با هم بودن و با یلدا بودن را نخواهیم .اما فراموش کرده اند که برای گذرازخود خواهی باید که ازخودگذشت ..شادیهای شب شور و شیرینی را ازیاد نبریم و بدانیم که بازهم می توان خندید بازهم می توان زندگی را برای همه خواست بازهم می توان مهربان بود و بازهم می توان ازخودخواهی گذرکرد و ازخودگذشت .یلدایتان مبارک !نویسنده : ایــــــــــرانی
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
ارسالها: 3666
#672
Posted: 21 Dec 2020 12:02
تــــــــــولـــــد و بــــــــــازهــــــــــم تــــــــــولـــــد
یادش به خیر انگارهمین دیروزبود که پاییز.. مرا ازدامان اندوه به آغوش سبز زمستان سپرد یلدا با همه لبخندهایش رفته بود و گویی هرروزبه تولدی دیگرمی رسیدم .ازغم نوشتن را گناه می دانستم .یلدا رفته بود اما با خود عشق و امید را آورده بود یلدای پنجشنبه درسپیده دمان آدینه مرا به خداسپرد و برای من و آن که می رفت همسرم گردد آرزوی خوشبختی کرد .یلدا پیام پاییز را به من رساند که دیگر ایام غم نخوانمش و به راستی که چنین بود و چنین هست .
جمعه اول دی ماه 1396: آذرآتشین و یلدای نورانی , مرا به رویای راستین سپرده بودند رویایی که دربیداری می دیدم ..دوازده روز از اولین دیدارم با رویای نازنینم می گذشت که بااو سرسفره عقد نشستم ..فراموش کرده بودم یا احساس می کردم که فراموش کرده ام که سنم ازدوبرابر سن هنگام عقد قبلی گذشته است ..بعد از این که بله راگفت و دفتردفترخانه مهر تاییدی بر دفتر قلب و روح و زبانمان زد ازآسمان دنیا به اوج کهکشانها رفته بودم ..بازهم دلم نمی خواست که روزهای خوش زندگی من پایان پذیرباشد ولی احساس می کردم دختری که به من زندگی دوباره ای بخشیده و مرا با مرگ بیگانه ساخته احساس جاودانگی مرا همیشه بیدارخواهد داشت و اما فردای آن روزدرآن سال که شنبه بود و حالا دراین سال سه شنبه است روزتولد رویای من بود ..
دوم دی ماه : تولدت مبارک ای بهترین ! ای مهربان ترین !دستهایت را به من بسپار ای که قلبت را به من سپرده ای ! ببین که واژگان را برای توشکارمی کنم و جادوگرانه آن را به تو افسونگر زندگی خود هدیه می دهم .تولدت مبارک !
خداوندا !سپاست می گویم که ستاره بخت روشنی برای من آفریده ای و این روز را برای من مقدس گردانیده ای ..
خداوندا!جزسپاس برای نعمتهایی که به ما بخشیده ای و پرستش توچه می توان کرد و چه می توان نوشت ؟!
خداوندا !رویای محبوبم این شاهکار آفرینش تو را ستایش می کنم و تو را می پرستم که این امانت ستودنی را به من سپرده ای .
خداوندا ! بگذار هرروز با احساسی تازه به زندگی و به هم لبخند بزنیم واندوه را به خاک بسپاریم که آنان که خود را به توسپرده اند می دانند که زندگی را برای مرگ و هستی را برای نیستی نیافریده ای ..
تولدت مبارک همسرمهربان و گلم ..! سه سال گذشته است و آتش عشق پاکمان همچنان فروزان ...و می دانم که این آتش نه خاکسترخواهد شد و نه خاکسترخواهد کرد .
تولدت مبارک ای همه هستی وبودن من !ای مایه نور و مستی و سرمستی من !شاید بدانی که چقدر دوستت می دارم ..
دنیا می گذرد ..من و تو هم می گذریم ..اما من و تو ما شده ایم .ما کنار هم خواهیم بود چشمان خود را به زندگی هرگز نمی بندیم چون چشمان قلب و روح و عشق و احساس ما همیشه بیداراست .
خچسته باد اول دی ماه , سالروزپیمان زمینی آسمانی ما و دوم دی ماه سالروزدیده به جهان گشودن تو عشق و همسرمهربانم ..نویسنده : ایــــــــــرانی
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
ارسالها: 3666
#673
Posted: 14 Jan 2021 23:51
روزافــــــــــول ستــــــــــارگـــــان خـــــوشبختــــــــــی
من بوی زندگی می خواهم ..من آن روزگاران را می خواهم .آن روزگارانی که طبیعتش طبیعت بود و انسانش انسان .آن روزگارانی که نسیم ,بوی عشق و مهربانی می داد و خوشبختی برسفره دنیا پهن بود .من بوی زندگی می خواهم ..آن روزگارانی که عشق محو تاریکی ها نگشته بودو شبانگاهان , ستارگان چون خورشید نور افشانی می کردند .
او نوری بود که از میان ما رفت .ازآن روزگار که او رفت خوشبختی رفت ..نور و امید و نورامید هم رفت .زندگی دیگر سویی ندارد .مردم وطن او , مردم وطن او چون مردگان متحرک به آینده ای شوم می نگرند .می دانند که نور بر تاریکی پیروزاست اما انگار نمی خواهند باورکنند .چون در این سالها هرچه دیده اند تاریکی بوده است و تباهی ..مرگ بوده است و بدبختی ..من بوی زندگی می خواهم ..دلم تنگ است برای شنیدن آن صدای مهربانی که خالصانه از وطن و از ملت وطنش می گفت .دلم تنگ است برای آن که با رفتنش خورشید هم افول کرد و ستارگان بخت ما رخت سفر بستند .غروب را درنگاه پاکش می دیدم .چه مظلومانه و چه غریبانه ازآسمان سرزمین وطن گذشت و دیگر به این دیاربازنگشت !
دلم تنگ است برای احساس آرامشی که از شنیدن کلام دلنشینش دراعماق وجودم می نشست ..گفته بودم تو هنوز نرفته ای ..توهرگزنمی روی ..توهرگز نمی میری ..مردانی که خدا را و خلق خدا را دوست می دارند هرگز نمی میرند .و خداوند بانویی بهشتی گونه برای تو فرستاد که با قلب پاک خویش صدای رسای تو مرد خدا و انسانیت و میهن پرست واقعی باشد .چه روز تلخی بود بیست و ششم دی ماه 57 ..روزی که مردم درمرگ و سیاهروزی خود شادمانی می کردند .روزی که غرق تاریکی شدند و نمی دیدند که نور چگونه از این دیار می رود با این که می دانستند نور بر تاریکی پیروزاست .
دلم آن روزها را می خواهد روزهایی با آفتابی پاک و درخشان ..روزهایی که آفتابش آبی بود و نارنچی وبرگهایش سبز سبز سبز چون دلهایی که پژمردگی نمی شناسد .هنوز اشکهای تو پادشاه مظلوم را ازدیدگان دل خود بر روح پریشان خویش جاری می سازم و بر گذشته ای که دیگر بازنمی گردد حسرت می خورم .شاها !تو رفتی و دیگر نیامدی و ملتی نادان برمرگ آزادی پایکوبی می کردند .دلم تنگ است شهبانو!شاید می دانستی که این سفر بس طولانی خواهد شد !وشاهنشاه می دانست که بیماراست ..اورا که جسمش بیمار بود و روحش آرامش می خواست آزردند .و چه روح والایی داشت و دارد آن مردبلند مرتبه که نگفت بیمارم ..آخر او با شادی و رفاه و خوشبختی ملت جان می گرفت ..جانی دوباره . اوبه خاطر مردمش خود را فراموش کرده بود .چه غریبانه رفتی !ایران بانوی مادرازجدایی فرزند خلف خویش اشک می ریخت و فرزندان ناخلف , اشکها و اندوه دل مادر را نمی دیدند .
شهبانوی عزیز !توباید که برگردی باید که بیایی .بیایی و با زبان خود و درمیان مردم خود بگویی که آنان را بخشیده ای .هرچند بسیاری از این گمراهان درمیان ما نیستند اما باید که بیایی و ریشه های خشکیده این گمراهی و نادانی را از جای دربیاوری .42 سال گذشت هرروز بیش ازدیروز درمی یابیم که چه گوهر گرانبهایی را درنورازدست داده درتاریکی به دنبالش هستیم .وخدا این مرد بزرگ را آزمود و او را نزد خود برد تا بگوید اگر تنهایش گذاشته ایم اگر که قلبش را شکسته ایم اوتنهایش نمی گذارد .آری این خداست که زندگی می دهد و عزت می بخشد .
شاهنشاه رفت و دیگر آغوش مادراین ایران بانوی نازنین را ندید اما توی شهبانوی ما !ای شریک باوفا و بی همتای این ابر مرد تاریخ ! باید که برگردی تا درآغوش ایران زمین , آزادی و رهایی از تاریکی را جشن بگیریم .
ای بانوی شکیبای ما !شاید که گاه زندگی تلخ و طاقت فرسا باشداما دردل این تلخی می توان به شیرینی هم رسید ..و تو بانوی بزرگوار نیز آن روز با پادشاه ما بودی چون هرروزدیگر ازآن روزی که با او پیمان عشق و محبت بستی ..باید که برگردی وبه آنان که درس وفا و شکیبایی وگذشت نمی دانند بیاموزی که زندگی فقط نفس کشیدن نیست و تو به یاری خدا نفسها بخشیده ای بی آن که برای یک بار هم که شده بگویی که چه کرده ای !ازاین روست که تو بانوی محبوب را بی همتا و بهترین می دانم .روانت شادای پادشاه مظلوم و ستمدیده !مردان نیک هرگزنمی میرند و تو زنده ای تا زمانی که زندگی زنده است .جاویدشاه ..پاینده ایران .نویسنده : ایــــــــــرانی
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
ارسالها: 3666
#674
Posted: 13 Feb 2021 20:06
عشــــــــــق زیبــــــــــا پنهــــــــــان نیســــــــــت
این روزها تنها سایه های عشق را می بینیم , تنها زمزمه های آن را می شنویم گویی که عشق خفته است و ما بیهوده به دنبال آنیم .گفته بودم و همیشه می گویم عشق را درذره ذره این طبیعت ووجود خود می بینیم و احساس می کنیم گاه ازآن می گریزیم اما درجست وجوی آنیم .زندگی , نفس , خواستن و حتی نفرت یعنی عشق ..و حتی گریز از زندگی و مرگ را طلبیدن ..عشق زیبا چیست ؟ عشق زیبا کدامست ؟کجاست ؟ عشق با ماست و گاه بی جهت چون گم کرده ای به دنبال گمشده ای هستیم ..غافل از این که در این جستجو کده , عشق هم کنار ماست و می نگردبه آن چه ما می نگریم .می دویم و به آن چه می خواهیم نمی رسیم ..عشق یعنی خوشبختی همه انسانها یعنی دفن خودخواهی و غروری که چشمان دل ما را روی همنوعان خود می بندد .عشق یعنی پیوندی بین همه انسانها و موجودات , جاذبه ای که تنها باید احساسش کرد و نوشتن و گفتن ازآن کافی نیست ..عشق یعنی جهانی را برای جهانیان خواستن ..سفره صلح را گسترانیدن تا همه از آرامش و زیبایی این جهان خاکی و هستی آن استفاده کنند .عشق یعنی من و تو و ما ..یعنی وقتی که بر سفره ها معشوق و معشوقکان را سرگرم بازی زیبای عشق می بینیم جاده های عشق را امن و آرام بخواهیم هرچند که این واژه ..طوفان به پا می کند اما عشق یعنی باید که چنان باشد که روزی ما همه عاشقان چون به کشتی نشستگان طوفان نوح خود را به ساحل زیبایی و انسانیت و مقصدی برسانیم که نشانی ازغرور و خود خواهی و کینه نباشد .عشق مادر به فرزند , عشق به جنس مخالف , عشق پرندگان به جفت خود , عشق کودکان به والدین , عشق به خدای بزرگ و عشق خداوند به انسانها و به جهان هستی همه و همه زیبا و دلنشینند اما چرا در دایره هستی این زیبایی واحد را نمی بینیم ..چرا نمی خواهیم سفره عشق همگان را پرشور و پربارببینیم ؟زندگی زیباست و عشق جدا ناشدنی از زندگی ...عیب ما این است که جهان خاکی را مقصد می دانیم .دراتوبوس دنیا نشسته ایم و می پنداریم به مقصد رسیده ایم ..آنان را که می میرند به بیرون رهایشان می کنیم و خود همچنان می رویم .آنان را به پایان می رسانیم ولی برای خود پایانی نمی بینیم ..می دانیم سرنوشت ما چون سرنوشت آنان است اما نمی خواهیم باورکنیم که اگر باورکنیم عشق زیبا را خواهیم یافت و درآغوشش خواهیم کشید . گاه انسان درنده خوتر از حیوانی می گردد که برای بقای خود می درد ..اما این درنده خویی انسان برای چیست ؟.به چه می خواهد فخر بفروشد ؟ مگر نیازهای بشر تا به چه اندازه است ؟
دنیای پر از جنگ و جهان نفرت یعنی گریز از عشق و خوشبختی .عشق یعنی لبخند دنیایی را دیدن و به خاطر دنیایی خندیدن ..عشق یعنی خوبی ها و آرامش را برای همه انسانها خواستن ..عشق با خودخواهی معنایی ندارد .عشق مفهومی ندارد وقتی که دنیا را فقط برای خود بخواهیم ..چه کسی جفت خود را به خاطر خود او دوست می دارد ؟و زندگی همچنان ادامه دارد حتی اگر چشمان خود را به جهان خاکی ببندیم عشق همچنان نفس می کشد آن چنان که پیش ازما بوده بعد از ما هم خواهد بود ..بازهم روز عشق از راه رسیده است ..والنتاینی دیگر ..بیایید عشق را آن چنان که هست و باید باشد گرامی بداریم .عشق تنها یک واژه نیست که خود را اسیر نامش کنیم عشق یک لباس نیست که پیرو روزگار و مد باشیم ..عشق به بلندای هستی و نفسهای زندگی بی پایان است .عشق زیبا و زیبایی عشق ..پنهان نیست باید راه رسیدن به آن را بدانیم .روزعشق برهمگان مبارک باد ..پایان ..نویسنده : ایرانی
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
ارسالها: 3666
#676
Posted: 17 Mar 2021 21:50
Amir1360811:
خیلی قشنگ بود...ک👏👏👏
کلی هم اشک ریختم...
خدا کنه همه عاشق معشوق ها به هم برسند....🌹🌹🌹💖💖💗💘💘💘🌹💐💐💐😘😍💋👄
❣️
۱۲۲۴
درود امیرجان ...به امید روزی که همگان ..خوبی و خوشبختی و رفاه را برای همگان بخواهند درآن صورت است که دنیا گلستان خواهد شد واز بهار واقعی به بهار حقیقی خواهیم رسید ..خود من و همسر اولم ده سال دوست بودیم و با تلاش و استقامت به هم رسیدیم اما دست سرنوشت یا همون خدا اونو با خودش برد ..دنیا محل جدایی هاست حتی اگه عاشقان به هم برسند ..فقط خدا می تونه ما انسانها رو بازم به هم برسونه
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
ارسالها: 3666
#678
Posted: 19 Mar 2021 10:52
Mohamad4267:
امروز آنقدر سرگرم
دوست داشتن زندگی باش
که هیچ فرصتی برای
نفرت نداشته باشی
هر روز فرصتی تازه است
تا بهتر از دیروز باشی.
بسیار زیبا و دلنشین نوشتی . .یک حقیقت و یک واقعیت که کاش ما انسانها با آن خو می گرفتیم !سال نو شما مبارک ..دوست و برادر شما : ن .ایرانی
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
ارسالها: 3666
#679
Posted: 19 Mar 2021 10:59
بهـــــــــــــــار چـــــه زود مـــــی آیـــــــــــــــد !
چه زود می آید آن که خیلی ها دیگر درانتظارش نیستند ! چه زود می آید بهاری که دیگر دردیارماسبزنیست .! چه زودمی آید بهاری که پس از رنگ سپید و سیاه زمستان سبزمی شد و لاله های سرخ به چمنزارها رنگ و بویی دیگر می دادند ..
یادش به خیر آن روزگارانی که انتظارپرستوهای مهاجر را می کشیدیم تا به ما درس تلاش و استقامت و زندگی بدهند ..دیگر حتی تخم مرغهای رنگی هم رنگی ندارد آخر تمام رنگها را زمینیان گرفته چون آسمان هفت رنگ شده اند .غمهای سرد سر از خاک بر می آورند و طراوتی دیگر می گیرند .چه سخت است باوربهار وقتی که قلبها زمستانیست !حتی نمایش هم یک بازی مصنوعیست .با این حال بهار می آید ..بازهم به ما امید می دهد ..امید به پایان شب سیاه و مرگ کینه ها , امید به آن که سبزه ها جای خاک شدن , سرازخاک برآورند .
هنوزهم چنگلها نفس می کشند هنوزهم جویبارها ازکناردشتهای لاله گون می گذرند هنوزهم ستارگان بهار با عشق می آیند و با آرامش می روند ..اما نمی دانم چرا دیگر خیلی ها اینها را نمی بینند ..بهار بی بهاریها سویی ندارد ..وقتی دخترک ژولیده آدامس فروش با گریه می خواهد که آدامسهایش را بخرند تا شکمش را سیرکند چگونه می توان از نعمت بهار گفت ؟!وقتی که نبرد مستضعفان بر سر تصاحب آشغالهای زباله دانی هاست چگونه می توان از سبزینه های بهار سرود ؟!..کاش می دانستیم راز نادانی را تا بازهم از ذوب شدن برف روی کوهها بنویسیم !کاش می دانستیم که زیبایی را تنها با چشمان خویش نمی توان دید تا قلب و اندیشه , احساس زیبایی نکند !چشمان آدمی کاره ای نیست ..کاش آدمها روان خود را سبزمی کردند!کاش جای سیاه بازیهای بهاری , بازیهای سبز زندگی به راه می انداختیم ..!
حتی قلم من هم برای بهاری که دیگر بهار نیست نفس نفس می زند ..
امید زیباست ..امید یعنی باور سبزینه ها ..کاش برگهای سبز بهاری ازامید بگوید و دربرگ ریزان خزان باران امید بر سرمان بباراند ..
دلم تنگ آن روزهای کودکیست که بهار هم کودکی بیش نبود ..شاید هم آن روزها بهار, ما انسانها را بیشتر از حالا دوست می داشت .. دلم می خواهد بهاررا با تمام وجودم احساس کنم بهاری که خداوند برای همه آفریده است .روح بهاری , آن روان و اندیشه ای است که بی دغدغه به کودکی پرمی کشد به قله هایی که قلب آبی آسمان را می شکافد و به من توان پرواز درآینده و گذشته را می دهد ..
دلم می خواهد سبزه ها را سبز ببینم و خورشید را پرمهر و تابان ..دلم می خواهد باورکنم چشمه ها را , دشتها را , جنگلها را ..دلم می خواهد باورکنم که دیروزی بود که بهاران را بهارمی دیدم باورکنم وقتی که طبیعت زیبا و زیبایی طبیعت را می دیدم جز به زیبائیهای آن و آرایشگرش به هیچ فکر نمی کردم .
بهار زیباست وقتی که همه زیبایی آن را ببینند و غرق درتشریفات استقبال ازآن نگردند ..بهار زیباست وقتی که نغمه عاشقانه پرندگان را با تمام وجود احساس می کنی و آرزو می کنی کاش چون پرنده ای در دل آسمان و دوراز هیاهوی دارم ها و ندارم ها می بودی .
ظاهرا شهر زیباست کوچه زیباست ..همه جا ولوله و شور و غوغا پرپاست ..کاش اینها تنها یک نمایش نباشد !...اینها زمانی زیباست که با عشق و شور و نشاط باشد .انگار حیوانات عاشقانه تر و عارفانه تر بهار را دوست می دارند ...باید که بهاری شویم و بهارانه یکدیگر را ,انسان و انسانیت را دوست بداریم ..باید که قلبها برای خوشبختی هم بتپد باید که آرامش را برای یکدیگر هم بخواهیم ..راستیها , نیکیها و پاکیها ..این است درس بهار که در بهار زندگی به ما آموختند و استادان زیادی به آن عمل نکردند ..نوروز می آید ..زندگی زیباست زندگی یک حقیقت است کاش می دانستیم که این نمایشنامه ای نیست که خود را اسیر اگر ها و مگر ها کنیم !
نسیم بهاری , رقص چمنها , خورشید سرخ و آفتابی روی آسمان آبی و کوههای برفی , شکوفه های درختان و غنچه گلها همه از عشق به زندگی می سرایند ..حتی درتنازع بقا هم نمی توان اثری از کینه دید ..بیائید دلهایمان را از نفرت و کینه تهی گردانیم .همه چیز را برای همه بخواهیم و ثروت را در به دست آوردن دلها ببینیم .آری زندگی با بهار می آید به همان گونه که بهار درآغاز با زندگی آمده است .
هرچند خدا همه جا با ما هست اما دستهایمان را سوی آسمان می گشائیم و ازخدا می خواهیم که قلبمان را بهاری و سراسر عشق و محبت و نیکی گرداند تا آن چه را برای خود می پسندیم برای دیگران هم بپسندیم .این خود ما هستیم که می توانیم سال نو و نوروز را خجسته گردانیم .ما می توانیم سنتهای نیک و پسندیده نیاکان خود را حفظ کنیم می توانیم به ایرانی بودن خود افتخار کنیم اما آن چه بیشتر مایه افتخار است انسان بودن انسان , فارغ از تعصبهای خشک و بیجای قومی و نژادی می باشد همان غروردروغین و پوشالی که بین انسانها فاصله انداخته دلهایشان را از هم دورکرده است ..نوروز و بهار برهمگان مبارک باد ..به امید آن که سال 1400 خورشیدی آغازی باشد برآن که ابرهای تیره و تار که برسرمان نشسته به کناری رود و خورشید حقیقت نمایان گردد تا درتاریکی نشستگان پیروزی نور را ببینند ..بهارتان بهاری باد! ..نویسنده : ایرانی ..1400-2580-2021
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود