انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
خاطرات و داستان های ادبی
  
صفحه  صفحه 73 از 77:  « پیشین  1  ...  72  73  74  75  76  77  پسین »

دل نوشته ها ( نوشته ایرانی )


مرد

 
سیـــــــــــــــزده ! بـــــه درکـــــن شیطـــــــــــــــان را


چه زیباست و پرشکوه وقتی که همگان خود را به طبیعت می سپارند و طبیعت خود را به خدامی سپارد !
چه زیباست وپرشکوه وقتی که همگان ازهمگان آفرین می خواهند که شیطان را ازسرزمین زیبائیها به درکند !
چه زیباست و پرشکوه وقتی که مهربانی خورشید اوج می گیردوهمدم لطافت باران بهاری می گردد !
چه زیباست و پرشکوه این زیباترین روزخدا که یکدل و یکصدا , به دورازکینه ها , آفریدگان آفریدگار ساعاتی را گرد هم می آیند و چنان می کنند که انگار سالهای سال با هم آشنایند و این است مهمترین و بزرگترین درسی که سیزده به در این پسندیده ترین سنت ایرانی به ما می دهد و به نظرمن سیزده به در قدرت و معنویتی شگرف و شگفت انگیز تر از نوروزدارد .اتحاد و همبستگی و دلبستگی و خوشیها را برای هم خواستن کلید پیروزیست .
وقتی که طبیعت آغوش خود را برای همگان می گشاید به آنان نشان می دهد که جهان برای همه موجودات آفریده شده آزادی و نعمتهای آن را نمی توان و نباید که به بند کشید .
وقتی طبیعت را به زیباترین شکل می بینیم که نقاشی شده , وقتی که موسیقی نسیم وآواز پرندگان رامی شنویم و رقص چمنها را می بینیم چگونه می توانیم خود را به یگانه آفریدگار این جهان نسپاریم و از اونخواهیم که به ما توان اندیشیدن و نوشتن و رقصاندن کلمات را بدهد ..
ای آنانی که تن به سیزده و طبیعت بهاری سرزمین مقدس ایران می سپارید این عشق و مهربانی و پاکدلی شماست که شما را کنار هم قرارداده است ..چه فرصتی بهتر از این که حلقه های ناپیوسته را کنار هم قراردهید ؟ چه فرصتی بهترازاین که حقتان رافریادبزنید و نشان دهید که زندگی درانحصار عده ای غارتگر از خلق واز خدا بی خبر نیست . حق زیستن و دررفاه زیستن مختص آنانی نیست که خود را تافته جدا بافته و برترازدیگران می دانند .
سیزده نحس نیست , سیزده خوش یمن است آخر سیزده مظهر اتحاد و همدلیست , همدلی انسانهایی که می دانند و نشان می دهند که خداوند, طبیعت و زیبائیها را برای همه آفریده است و سیزده روزیست که گویی غمها خود را پنهان می کنند تا انسانها و عاشقان طبیعت بدانند که دنیا برای روضه خوانی و تنها برای رنج بردن آفریده نشده است .
چه آرامش بخش است وقتی که درسیزده پرشورو پاک , نوک قله استوار, قلب خورشید را نشانه رفته پرندگان بر تارک درختان آوازمی خوانند و جویهای پرآب خود را به بستر سبزه زارها می رسانند وپروانه ها بالهای رنگی خود را برای من و تو می گشایند ! به راستی شیطان چه می خواهد ؟!مگر او دانا نیست ؟ اما این روزها نشان داده اند که دانستن به معنای دانایی نیست . شیطان خیلی چیزها را می داند اما نمی داند حسود نبودن و لذت بردن از لذتهای دیگران یعنی چه ؟او نمی داند و نمی تواند احساس کند این خوشی را وقتی که همگان خوش باشند . مگر چند سیزده فرصت استفاده از این همه زیبائیها را داریم ؟
درسیزده به در بیگانگی مفهومی ندارد همه با هم و با یک هدف خود را به طبیعت می سپارند این که از زندگی لذت ببرند و نشان دهند که خداوند خوبیها جهان را برای همگان آفریده است . باید که چشمان دل خود را در این مقدس ترین روز خدا بگشائیم و پیوند همدلی ببندیم .باید که در این روز سرود آزادی بخوانیم و زمین زیر پای ارباب بخشنده آسمان لبخندمی زند و برای زمینیان می خواند که بیدارشوید به پاخیزید بخوانید سرود عشق و آزادی را ..مگرنمی گوئید که اشرف مخلوقاتید ؟
درروز طبیعت هیچ حسرتی بالاتر از درخانه ماندن و به بیرون نرفتن نیست گویی که گناهی بالاترو نا بخشودنی تر از این نباشد ..
به دشت و دمن برویم دل به بهاران بسپاریم و یکدل و یکصدا شعار آزادی و رهایی سردهیم که پرنده , پرواز را رها نمی کند حتی اگر شکارچی , قلب هم پروازش را با گلوله خودخواهی خونین سازد . غزال تیز پا از آن چه خدا آفریده است لذت می برد ..پرندگان بر شاخسارها ازعشق و آزادی می خوانند بوی شبنم سپیده دمان جهان را مست می سازد و دشمنان افعی صفت آزادی , جایگاهی دراین روزندارند .
و دراین خجسته روز, روح خود را غسل تعمیدمی دهیم و دل ازکینه ها می شوئیم به خدایی که جهان را آفرید و هستی را و به ما هستی بخشید سوگند که جهان برای همه آفریده هاست نه اندک خودبین خودخواهی که راه شیطان را پیشه کرده اند و چشم طمعشان جز با خاک گورپرنمی شود ..
همه چیز در این روز زیباست ..سکوتش , همهمه اش , و زیباتر از همه عشق و آزادی اش ..بیدارشویم که بهار بیدار است .بیدارشویم که زندگی بیدارشده است و با چشمانی بازآزادی را فریاد بزنیم به هم بنگریم که چگونه توانسته ایم که چگونه توانسته ایم میلیونها جسم و جان را کنار هم قراردهیم ..شیاطین مگر چند نفر می باشند ؟ و میلیونها قدرت اهورایی به راحتی خواهد توانست که اهریمن را شکست دهد .
بدانیم سیزده همان دوازده و همان چهارده و پانزده می باشد ..اما این روز الگویی خواهد بود برای به پا خواستن , برای خوش بودن , برای خندیدن , برای جنگیدن و صلح را طلب کردن , برای طوفانی شدن وآرامش طلبیدن .
وقتی خورشید می درخشد این تابشی برای همگان است , وقتی رودخانه ها پرآب می شوند و قاصدکها ازآمدن بهارمی گویند , وقتی ابرهای بهار بارورمی شوند وجهان را پرازاشک شوق می سازند , این نعمتی برای همگان است و مادر طبیعت , تمام فرزندان خود را با صلح و صفا و آرامش کنارهم می خواهد . پس بیائید تا با هم مهربان باشیم و به نامهربانان درس زندگی بدهیم و اگر نمی خواهند که عشق و مهربانی و برابری را بپذیرند با اتحاد و همبستگی خود طردشان سازیم و اجازه ندهیم که بر هم زننده نظم جهانی باشند که یگانه دنیا برای همگان آفریده است که غده های سرطانی را باید از ریشه خشکاند .
به نظرمن هیچ فرصتی بهتر و ثمربخش تر از سیزده به درنیست که بتوان برای احقاق حق خود جنگید و ضربتی مهلک بردشمن غارتگر و خودخواه واردآورد .اینک وقت گشودن گره هائیست که درسیزده به درهای قبلی زده ایم .
بیدارشو هموطن !سپیده دمیده است , چمن اشک شوق می ریزد , مرغان سحری یکدل و یکصدا نغمه امید سرداده اند , خروس صبحگاهی آوازآزادی می خواند .اینها برای من و توست هموطن !برای ما که بیدارشویم وجایگاه خود را بدانیم .بدانیم که قدرتمندیم , بدانیم که می توانیم و دشمن باید بداند که ما هم می توانیم و توانایی خود را باید که نشان دهیم .دشمن اگر به قدرت رسیده ازتوانایی خود نبوده بلکه از ناتوانی مابوده است .
بیدارشو هموطن !دیگر وقت گره زدن نیست . وقت بازکردن گره هائیست که قبلا زده ایم .دیگر بس است به دشمن بها دادن . سیزده , به د رمی کند شیطان را اگر که بخواهیم اگر که به دنبال گره گشایی باشیم .
بیدارشو هموطن ! بازهم به پاخیز !دشمن شکننده تر از هروقت دیگریست .گره ها شل شده اند .انفجار شورو شوق وشادی نزدیک است .تنها شعله ای می خواهد و تلنگری که بزرگترین جشن تاریخ بشر , جشن پیروزی بر اشغالگران دزدوجنایتکاررا درایران همیشه سربلندمان به پا داریم .پس به پا خیز هموطن !که آزادی ازرگهای گردن ما به ما نزدیک تراست ..
سیزده به در, بر عاشقان خدا و طبیعت و بر انسانهای بیدار خجسته باد .. پایان

نویسنده :ایرانی
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
     
  
مرد

 
عیــــــــــد قـــــربــــــــــان یا عـــــزای قـــــربــــــــــان ؟


خداوندا !ای اهورامزدای جهانیان !توخودمی دانی که من با تمام وجودم , با تمام احساس و اندیشه ام به تو ایمان دارم .تورامی پرستم به خاطر نعمتهایی که به ما داده ای .به خاطر نفسهایی که به من بخشیده ای که اگر نیازباشد نفسهایم را به توخواهم داد و خود را برای تو و درراه تو و درراه آزادی و عدالت و انسانیتی که توآفریده ای قربانی خواهم کرد .
قربانت بگردم ای پروردگاربی همتا !قربانت برای چیست ؟مگرنه این است که ابراهیم سربلند ازآزمایش الهی را پاداشی داده ای که به پاس آن مسلمین جشن می گیرند و گوسپندان زبان بسته را قربانی می کنند ؟نمی دانم چرا این روزها هنوز صدای گوسپندی را که می گویند از سرنوشت شوم خود با خبراست را نشنیده ام .نمی دانم چرا کمتر کسی قربانی می کند ؟خداوندا !این روزها در سرزمین من نه از دین نشانی مانده نه از انسانیت .درسرزمین ما , درایران مقدس ما قومی هستندکه برای ارزشهای انسانی که همانا ارزشهای آفریده شده توست خود را قربانی می کنند . به خاطر آزادی , به خاطر عدالت , به خاطر انسانیت .. و به خاطر خاک پاک کشورشان که توسط اهریمنان اشغال شده است .مگر خداپرستی به چه می گویند ؟
خداوندا !به من بگو مگر جان آدمی که خود گفته ای اشرف مخلوقات است از جان گوسپندان کمترمی ارزد که این همه قربانی داده ایم و پاداشی نگرفته ایم ؟!مگر برای یک انسان , عزیز تر ازجان چه می تواند باشد ؟همان را که به او بخشیده ای تقدیم تو داشته است . شرافتمندانه و با وجدانی پاک از این دنیا رفته تا ارمغان آورشادی و شادمانی و رهایی و آزادی باشد .
خداوندا !به من بگو چرا باید قربان راجشن بگیرم وقتی که تیغ تیز جلادان بی وطن را برگزدن وطن پرستان می بینم که سرازبدنشان جدامی کند بی آن که شاهد روزگارخوشی باشیم .
خداوندا !به من بگو دلمان به کدامین وعده ها خوش باشد که درکویر بی عدالتیها , اهریمنان اسلحه دردست به دنبال اجرای قوانین جنگل هستند .
خداوندا !به من بگو چه فرقی می کنند ابراهیمیانی که مجید رضا ها و خدانورها را درنبرد با اهریمنان ازدست داده اند با ابراهیمی که اسماعیلش رانجات داده ای.
خداوندا!به من بگو مگر کیان پیرفلک چه کرده بود که مسیر گلوله های ستم رابرنگرداندی و قلب میلیونها پاکدل را خونین نمودی؟ .
خداوندا !به من بگو پاداش این همه قربانی چیست که حالا باید گوسپند قربانی کنیم ؟قسم به تو کفر نمی گویم ولی چه انتظاری داری ازآنانی که داستانها می شنوند و همان داستانها را طوردیگری می بینند .
خداوندا !تا به کی شاهد اشکهاو خون دل خوردنهای بازماندگان قربانیانی باشیم که نه تنها عزیزشان را از دست داده اند بلکه می بینند تمام این جانفشانیها و ایثارگریهای خود و جگرگوشگانشان هنوز راه به جایی نبرده است و طلوع آزادی خود را درآسمان ایران آریایی ما نشان نداده است .هرچند این شرافتمندان پیروزواقعی هستند .
خداوندا!ازتومی پرسم چگونه می شود خدایی که راضی به قربانی کردن اسماعیلی نمی شود این همه اسماعیل قربانی رامی بیند که چگونه یکی پس ازدیگری چون برگ خزان بر زمین می افتند و هنوز از بهارآزادی نشانی نیست
خداوندا !تا به کی شاهد اشکهای مادرکیانها بودن و ناله های مادرخدانورها و ستارها راشنیدن و روزهای شادمانی را ندیدن ؟!پس برای چه باید جنگید ؟!برای که باید جنگید ؟!خودت فرمودی که سرنوشت قومی را تغییر نمی دهی مگر آن که خود آن قوم بخواهند . با چه زبانی بخواهیم ؟مگرجان دیگری هم داریم که قربانی کنیم ؟چند نفرباید قربانی شوند ؟
ما فقط می دانیم که برای چه باید غمگین باشیم .دیگرنمی دانیم برای چه باید چشن بگیریم و برای چه باید حیوان بکشیم ؟اگرخوبان همه قربانی شوند فقط خدامی ماند و شیطان ..
ای خداوند آگاه و دانا و توانا !که به عدالت و رحمت و مهربانی تو ایمان دارم مصلحت تو هرچه باشد این روزها ابر بدبینی و نفرت و ناامیدی برهمه جا سایه افکنده ..خورشیدمهرخود را برما بتابان ..به ما اهورائیانی که درراه تو قربانیها داده ایم توانی ده تا اهریمنان را درراه توقربانی کنیم و جهان را از ناپاکی وجودشان پاک گردانیم . به ما نشان ده که وعده هایت برحق است
خداوندا !وقتی که درسرزمین من هرروز عزای قربان است چگونه روزی را به نام عیدقربان جشن بگیرم ؟
خداوندا !خودرا به تومی سپاریم وهمچنان درراه آزادی و عدالت و انسانیت می جنگیم .نشانمان ده که این گوهرها و اصالتهایی که برای آن خونها داده و می دهیم همان راه توست . پس یاریمان کن تا اشغالگران وطن را , این بیگانگان ازتوبی خبر بی وطن را ازایران خودبرانیم ... پایان

نویسنده : ایرانی
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
     
  
مرد

 
رضـــــا شــــــــــاه فـــــراتــــــــــر از یـــــک معجــــــــــزه گـــــر


هنوزنمی دانم تو درکدامین مکتب درس خوانده ای که آن چه را که دانسته ای دیگران دهها سال بعد به سختی دانسته اند و آن چه را که به آن عمل کرده ای دیگران ازآن گریزان بوده اند و درکش نکرده اند.نمی دانم چرا بعضیها , اندک شمارانی دوستت نمی دارند و ازتو به بدی یاد می کنند درحالی که ادعای میهن پرستی و مردم دوستی دارند , نه مردم رامی شناسند ونه میهن را , فقط از روی عادت و پزدادن و این که این روزها میهن پرست بودن مد شده و به اصطلاح کلاس دارد چنین می کنند
رضا شاه نه یک امام زمان بلکه پیامبر زمان بود . درعصرروشنگریها و ارتباطات با این همه وسایل حمل و نقل و درهم آمیختگی فرهنگی و تقابل دانشها ..هنوزهم پوسیده افکار و افکاری ارتجاعی هستند که نمی توانند رضا شاه و زمان او را درک کنند
چرا می توان گفت که رضا شاه ستاره قرن چهاردهم خورشیدی یا قرن بیستم میلادی ایران زمین است ؟او فراتر از یک معجزه گرعمل کرد .آیا تا به حال کسی را دیده اید که درآن واحد با سیل و زلزله و طوفان پیکارکند و با اعتماد به نفس بالا, خود را نه تنها ازچنگشان برهاند بلکه افق تازه و روشنی به روی دیگران هم بگشاید که آنها هم راه پیروزی برمشکلات و رسیدن به آینده ای روشن را بیاموزند ؟معجزه گربودن کوروش زمان , این ابرمرد تاریخ ایران آریایی , زمانی بیشترثابت می شود که بدانیم اودرمیان ظلمات و با حداقل امکانات با این همه سختی و ناملایمات پیکارکرده است وپیروزشده است .
کاش داستانهایی که درباره ماشین زمان می نویسند واقعیت می داشت تا من خودرابه آن روزها برسانم . روزهایی که مثل امروز نه اینترنتی بود و نه رادیو و تلویزیونی و نه تلفن خانگی ونه موبایلی و ..که این چنین مردم جهان درثانیه ای ازحال هم باخبرشوند .آن روزها برای آن که خود را از جنوب به شمال ایران برسانی باید از شما ل غربی ایران وآذربایجان و ارمنستان کنونی خود را به گیلان می رساندی و ازآن جا به مازندران می رفنی .چه روزگارانی بودآن روزها !..کاش ماشین زمان مرا به آن روزهای باصفامی برد و رضا شاه با ایمان و میهن پرستمان رامی دیدم که با هیبت و صلابت خود چگونه گردنکشان را برجای می نشاند . هیچکس نمی تواند و نباید که بگوید رضا شاه خشن بود و زورگو ..می گفتند و می گویند که او قلدربود . اما درقلدریهایش آن چنان محبت و ایمان و قدرت و اندیشه و مظلوم دوستی وجود داشت که وقتی به فلسفه رفتارش فکرمی کنیم و آن را با امروز لجن مال شده خودمقایسه می کنیم به خوبی درمی یابیم که حرکات او جز مهر و محبت و خوبیها و رفاه را برای همگان و نیکان خواستن چیزی نبوده و این مرد شریف, انگیزه ای جز اصلاح جامعه نداشته است . کاش امروزمیان مابود کاش دمی به آن روزگاران می رفتیم و حسش می کردیم تا این چنین ناسپاس نباشیم تا بوی زندگی و طبیعت بکر را از ایران مقدس آن روزهایمان احساس کنیم . البته شاید به ماشین زمان هم نیازی نباشد .چند سال پیش درآلاشت چنین احساسی راداشتم .بین هشتاد تا نوددرصد این شهر همان حس و حالت و رنگ و بوی گذشته ها را داشت .خانه های خشتی , حلبهای زنگ زده سقفها ..دورنمای زیبا و بهشتی ..حرکت چوپان و صدای زنگوله های گوسپندان و صدای بع بع آنان به وقت طلوع آفتاب و خورشیدی که ازپشت کوههای بلند سربرآورده و به طبیعت لبخند می زد , مرا با خود به گذشته ها برده بود .کاش تاریخ را قبل ازنوشته شدن می خواندیم .کاش آن هنگام پدران و مادرانمان می دانستند که رضا شاه معجزه زمان بود .!کاش آن روزها خیلیها به این پی می بردند که آن حجابی را که رضا شاه دریده است کشف ضد دین وعلیه اعتقاد مردم یا شروع بی بند و باری نبوده است .!کاش می دانستند که با حجاب جهل و نادانی پیکارکرده است !و چه باشکوه و قاطعانه و با اعتماد به نفسی بالا نیمی ازجمعیت کشور را به این خود باوری رساند که می توانند در سازندگی کشور سهیم باشند .
چه بگویم که ازآن دوران هرچه بگویم و هرچه بنویسم کم گفته ام و کم نوشته ام .کجاست آن دورانی که از زندگی می شد بوی زندگی را احساس کرد ؟کجاست آن زمانی که قدرداشته ها را می دانستند و ناسپاسی نمی کردند .کاش آرامش و رفاه ملکه ذهن نمی گردید تا خاک بر سر ریزان دراین اندیشه نباشند که شرایط همیشه این چنین بوده است .
رضا شاه !ای بزرگ مرد تاریخ !تو درغربت جان سپردی داشته ها و ند اشته ها را بر جای گذاشتی و مشتی خاک وطن با خود به دیاربیگانگان بردی تا یاد و بوی وطن را همیشه با نفس و جان خود احساس کنی .قلب میلیونها ایرانی را شاد کردی اما با قلبی شکسته و آزروی اجبار سرزمینت را ترک کردی ..لعنت براستعماری که استقلال ایران را نمی تواند ببیند .
سرزمین من , ایران من , بوی تورامی دهد .چقدرپروازرادوست می دارم .پروازبرسرزمین تو , پروازبرسرزمین ما .. چه زیباست وقتی خط آهنها را می بینم که دل کوهها را می شکافند و جنگلها و دشتهای پیرامون آن زیر آسمان آبی , آفتاب و باران را صدامی زنند و زندگی را ..می دانی چه می گویند ؟می دانی چه می شنوم ؟فریادمی زنند که رضا شاه روحت شاد .. روحت شاد چه زیباست بهشت زادگاه تو و زادگاه بهشتی تو .. مشتی خاک وطن باخودبردی چه احساس زیبایی !چه زیباست و مهربانانه وقتی که قدرت را چون پتکی برسر زورگویان ستمگروارد می کنی تا مهربانان جامعه آسوده زندگی کنند
وخوب می شناختی انسانهایی را که جنبه مورد عنایت قرارگرفتن را ندارند و می دانستی که با آنهایی که حرف زورو چماق را می فهمند باید به همین گونه عمل کرد .
روحت شاد ای پدرایران نوین !امیدوارم روزی برسد که ملت ما به جایی برسد که بتواند آگاهی و بیداری را به خوبی به نسل بعدی خود انتقال بدهد که مفت و آسان , داشته ها را برباد ندهند و رشته ها را پنبه نکنند .به امیدآن روز .. پایان

نویسنده : ایرانی
به مناسبت چهارم امردادماه 2582شاهنشاهی
هفتادونهمین سالروزدرگذشت رضاشاه بزرگ
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
     
  
مرد

 
پـهلـــــــــــــــوانـــــان نــمی میــرنـــــد


پهلوانان نمی میرند پهلوانان می دانند چگونه زندگی کنند که چگونه روشنگر راه دیگران باشند . پهلوانان خیانت نمی کنند شرافت خود را نمی فروشند و وجدان خود را زیر پا نمی گذارند . پهلوانان تنها برای خود زندگی نمی کنند . آنان انسانها را دوست می دارند به همه عشق می ورزند , اگر به آنان خیانتی شود , اگر کینه توزان راه زندگی را بر آنان ببندند , آن قدر با گذشتند که کینه را با کینه پاسخ نمی دهند و جای ستم مهر پیشه می کنند . پهلوانان از دلها نمی روند آنان تا ابد تا نهایت بی نهایتها زنده اند . پهلوانان اگر قلبشان را جا بگذارند پا روی دلهای دیگران نمی گذارند . پهلوانان به خاطر کدخدایی خود , ده را به آتش نمی کشند و ازآن چه نکرده اند نمی گویند . آنان به منبرنمی روند تا به زبان نادانی جماعتی نادان , آن چنان یاوه سرایی کنند که آن قوم نادان درجهل مرکب خود بمانند تا با دستان خویش , خاک برسرخویش بریزند . پهلوانان به خاطر خود اشک نمی ریزند بلکه به خاطر آنهایی گریه می کنند که راه زندگی راگم کرده اند واسیراهریمنان گشته اند . پهلوانان قلبی بزرگ دارند و آرزوهایی بزرگ . اگرآنها را نخواهیم ازمیان ما می روند اما برای ما می مانند و به خاطر ما زندگی می کنند . پهلوانان اسیر غرور بیجا نمی گردند بیش ازآن چه بگویند , عمل می کنند . پهلوانان پشت به روزگار نامردی و نامردمیها ازروزگارخودپیش هستند وبرای آفرین شنیدن و برای غارت کردن خدمت نمی کنند . پهلوانان می روند تا بخت برگشتگان نادانی که اورانمی خواهند بمانند . پهلوانان خود را به تاریخ می سپارند وجاودانه می گردند . پهلوانان قلب شکسته خود را بیشترمی شکنند و راضی به شکستن قلب دیگران نیستند . پهلوانان حکومت بردلها را می خواهند حتی اگر دلشان رابشکنید و خود را به تاریخ می سپارند و درددل خود را به سنگ صبورتاریخ می گویند تا روزگاری بیاید که پرده نادانی به کناری رفته , خورشید حقیقت نمایان شود و پهلوانان آن قدرپهلوانند که حتی اگر آن روزکنارمان نباشند به خاطر پشیمانی و حسرت کوته اندیشان , زانوی غم دربغل می گیرند و برایشان دعای خیرمی کنند . پهلوانان انتقام نمی گیرند سربلندی را تنها درافراشتگی قامت نمی بینند . پهلوانان خوبیها را , خوشیها را برای همه می خواهند .
شاهنشاها !پهلوانان نمی میرند هنوزفراموش نکرده ایم انقلاب سپیدت را که چگونه به رعیتی که دسترنجش را اربابان به یغما می بردند زمین داده ای , چگونه جنگلهایی را که امروز برای سودجویی خود نابودمی سازند ملی کرده ای چگونه کارگران را درسودکارخانه ها سهیم کرده ای و رفاه و آرامش را برای همگان خواسته ای . چه بگویم که یک ازهزاران را نتوانم گفت .فراموش نکرده ایم آخرین روزدروطن بودنت را که ناسپاسان که آن نمک خورهای نمکدان شکن با توچه کرده اند ولی چه بزرگوارانه !چه سربلندانه رفتی تا زندگی را از جنگ افروزان و کینه توزان گمراه باز نستانی !رفتی تا آب سردی برآتشی باشد که آن آتش می رفت تا همگان را بسوزاند و تو این چنین نخواستی .چنین روح والایی را در تاریخ ندیده ام و ندیده ایم .آری پهلوانان نمی میرند و تو هرگزنخواهی مرد . توبه خانه بازخواهی گشت قسم به اشکهای به وقت رفتنت توبه خانه بازخواهی گشت ..جان تو , روح تو هم اینک هم درخانه وطن و درخانه دلهای ماست ولی قسم به اشکهای به وقت رفتنت که خاک تو را به خاک وطن بازمی گردانیم و با همین خاک, وطن را سبز سبز می سازیم ویقین دارم که اگر رستاخیزی باشد توآن روزدرپیشگاه پروردگار یگانه , آنان را که با توجفاکرده اند خواهی بخشید آخر یک آموزگار, یک استاد, همیشه یک استاد و آموزگار است .و تو آمده ای تا همچنان بیاموزانی ..و تاریخ رامی بینم که چگونه با لبخندش به قهرمان خود می نازد چگونه به پهلوان خود می نازد . قهرمانان تاریخ بسیارند اما پهلوانان تاریخ بسیاراندک و انگشت شمارند .و تو همیشه علاوه بر قهرمان بودن یک پهلوان خواهی بود یک پهلوان خواهی ماند تو ازخودگذشتی تا دیگران بمانند.به خدا سوگند تو نه تنها قوم نادان و شورشیان 57 را که حتی آیندگان را هم شرمسارکرده ای . آری پهلوانان هرگزنمی میرند و توهرگزنخواهی مرد . توهرگزنخواهی مرد .. پایان

نویسنده : ایرانی
به مناسبت پنجم امرداد 2582شاهنشاهی
چهل و سومین سالگرد به جاودانگی رسیدن شاهنشاه آریامهر
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
     
  
مرد

 
بـــــــــــــــازهـــــم بــــــــــه پـــــا خیــــــــــز ایـــــرانـــــــــــــــی !


بیست و پنجم شهریور درایران یاد آور دوروز بزرگ و تاریخیست .روز آغاز پادشاهی محمد رضا شاه پهلوی , مردی که سکان کشتی ترقی را از پدر بزرگوارش رضا شاه بزرگ گرفت تا ایرانمان را به تمدن بزرگ برساند ..ایرانی که روزی مظهر پیشرفت و الگویی برای کشورهای جهان بود . دراین باره بسیارنوشته ایم . خدمات شاه فقید برکسی پوشیده نیست این که ایران ما چه بود واو چه کرد . ایرانی که توسط رضا شاه این ستاره قرن ایران و ایران زمین به اندازه دهها سال پیشرفت کرد . شاه جوان در بدترین و سخت ترین شرایط زمام امورکشور را دردست گرفت . کشوری بحران زده , جنگ جهانی دوم و اشغال کشور توسط متفقین , تبعید پدر بزرگوارشان و جلای وطن این میهن پرست راستین , قحطی و گرسنگی و بیماری ... بسیارسخت بود اداره کشور درچنین شرایطی اما شاه جوان مصمم بود که به هرشکلی که ممکن است از عهده این مهم برآید و به راستی که توانست طی سالها چنین کند . تاریخ بهترین گواه است بر این که شاهنشاه آریامهر با همه جوانی و تجربه کم چگونه توانست با درایت و مدیریت خود ایرانی بسازد که می رفت تا به یکی از قدرتهای جهان تبدیل شود اما حسادتها و جنایتها اجازه نداد تا این ابرمرد تاریخ به هدف خود برسد .این همان چیزی بود و هست که کشورهای غربی و بیگانگان غارتگرنمی خواهند . نمی خواهند که ایران و ایرانی روی خوش به خود ببیند نمی خواهند که ایرانیان خود سرنوشت خود را تعیین کرده ازمنابعی که در اختیار دارند به نفع خود استفاده کنند .
قصد آن ندارم که به تکرار نوشته های گذشته ام بپردازم که همگان می دانیم که شاهنشاه چه کرد و چگونه ایرانمان را به جایی رساند که مردم کشورهای دیگر به خصوص همسایگان برای تجارت وکار و کسب ارزارزان به کشورمان مهاجرت می کردند .ایران بتکده و خانه آمال مردم ترکیه و بهترین خوانندگان و هنرپیشه های آن شده بود ..همان کشوری که پس از دهها سال , اقامت یا مسافرت به آن جا برای ایرانیان , لاکچری و افتخارویک رویا شده ..چه بودیم و چه شدیم !
.دلم می گیرد وقتی که فیلم و شوهای اواسط دهه 50 خورشیدی مشهورترین خواننده آن روزگار ترک , امل ساین را در ایران می بینم که چگونه و با چه لذتی و با چه هدفی درکشورما و برای مردم ما برنامه اجراء می کرد ..این تنها یک نمونه آن بود .جای حسرت خوردنها باید که بیدارشویم باید ازنو بسازیم باید خود را باورکنیم باید از آن چه که شاه بزرگوارما پیشه کرد پند بگیریم .بیست و پنج شهریور یک روز فراموش ناشدنی درتاریخ ایران ..روزی که آغازی شد برای ادامه راه رضا شاه بزرگ و تحولات سازنده ای که تا سال 57 خورشیدی و شورش آن زمان ادامه داشت .
و بیست و پنجم شهریور سال گذشته روزی بود که نقطه عطفی شد بر ادامه مبارزات ملت ایران در راه رهایی و نجات کشور و شکست و راندن اشغالگرانی که چهل و چند سال است چون خرچنگ برخاک وطن چنگ انداخته اند و چشم طمعشان جز با خاک گور پرنمی گردد . و این روز روزی بود که به بهانه کشف حجاب , دختری شایسته و معصوم به نام مهسا را کشتند ..جرقه ای که شعله ای شد و آتش به خرمن دشمن انداخت . مهسایی که مهرسا شد .چون ماه بود و پس از مرگش چون خورشید بر سرزمین ما , بر ایران مقدس ما تابیدن گرفت . مهرسایی که روحش به آسمانها پرکشید وطنین انداز شعار زن زندگی آزادی ..مرد میهن آبادی درسراسرکشور گردید .انقلاب مهسا تنها برای یک قشر خاص نبود که بگوئیم مردم بعد آن به پا خواستند تا فقط زنان ایران را از قید و بند رهایی بخشند و مثلا حجاب را اختیاری کنند . خواسته های ملت ایران بسیار فراتر از همه این حرفها بود . مردم درسراسرکشور بیدار شدند و قیام کردند .از هر قومی , از هر گروه و دسته ای .ترک و کرد و فارس و بلوچ و گیلک و مازنی و لر و ....همه اقوام یک صدا یک نام را فریاد می زدند و آن نام مقدس ایران بود .ایرانی که هزاران سال است یکپارچگی و وحدت خود را حفظ کرده و طوفان روزگار هنوز ویرانش نکرده است . مهسا شروع یک انقلاب شد .و ازآن پس چون پیش از آن , مهساهای دیگری هم بودند که به خاک وخون غلتیدند و جان خود را فدای آزادی وفدای کشور خود نمودند چون خدانورها , رهنوردها , نیکاها و رنگین کیانها ..رژیم کودک کش نشان داد که برای بقای خود به کودکان حتی به کودکان بی سلاح و حتی به آنانی که نقشی درمبارزات آزادیخواهانه نداشته اند هم رحم نمی کند .مهمترین دستاورد انقلاب مهسا یک بیداری بود بیداری عمومی دراقشارمختلف جامعه . آری ایران غرق انقلاب است و اینک که روزهایی به سالگرد انقلاب پایان شهریورگذشته مانده , روزگارآرامش قبل از طوفان راسپری می کنیم .
باید که همچنان بیدار بمانیم .باید که بجنگیم تا حکومت قوم لوط را نابود کنیم .باید که زاینده رود را پرآب کنیم و برای دریاچه ارومیه اشک شوربریزیم تا بازهم بهشت مردمان نجیب ایران گردد .. باید که بجنگیم و جنگلهای زخمی شمال و هر نقطه دیگر از سرزمین مقدسمان را سبز و سبزترگردانیم . ایران غرق انقلاب است .ایران درانتظاراست .باید که بجنگیم تا باورکنیم که این سرزمین بازداشتگاه ما نیست که لواط کاران ,خود را قیم و کفیل ما بدانند و هر غلطی که بخواهند به نام دین و مذهب و نجات جامعه بکنند و مدعی سعادت بخشی بشرباشند .
دلم تنگ شده برای نشستن درکلاسهای دبستان و دیدن این شعار که با روبانها بردیوارکلاس نقش بسته بود : خدا , شاه , میهن ..همان کلاسهایی که بچه های یهودی و سنی و شیعه و بهایی کنارهم درس می خواندند و کاری به مذهب هم نداشتند وهردرسی که می گرفتند بازهم هم مذهب انسانیت برترین آئین آنان بود .باید برای سربلندی خود و میهن خود بجنگیم و به وصیت مردی عمل کنیم که مظلومانه از کشورش رانده شد اما به وقت رفتن و به وقت مردن گفت که بیائید به ایرانمان فکر کنیم .
به پا خیز ایرانی !بازهم به پا خیز !هنوزدیر نشده ..هنوزهم فرصت هست . دشمن لواط کار, زبون تر و ضعیف تر و شکننده تر از هر زمان دیگریست .
دلم برای آن شورو حال مردمان سرزمین پاک که به دریاچه مقدس و پربرکت خود می نازیدند تنگ شده .. دلم تنگ زاینده روداست برای آن آب آبی آبی ترازآسمان بخشنده , برای آن تخته سنگهای زیر پل خواجویش , دلم برای جنگلهای انبوه شمال تنگ شده ..برای درختانی که هنوز استواربودند و ریشه درخاک داشتند . دلم برای آن شادیهای غروب پنجشنبه وجمعه ساحل دریای شمال تنگ شده که فاحشه و لواط کاری نبود که امر به معروف و نهی از منکرکند , دلم برای دنیای یکرنگی که همه رنگها را کنار هم زیبا نشان می داد تنگ شده .. دلم برای آن شالیزارهایی که بوی عشق ومهر آریا را می داد تنگ شده , برای آن که بازهم بشنوم که کشاورزان چگونه شاهنشاه آریامهر را دعا می کنند که آنها را صاحب زمین کرده است . دلم تنگ آن روزهاست وپرمی کشد برای روزهایی که دل بیگانگان برای تخت جمشید من , برای سرزمین من , برای ایران من پرمی کشید ..
بیدارشو ایرانی !شب استراحت گذشته است . بازهم سپیده دمیده است .خورشید بازهم طلوع می کند .گویی که آسمان را خون گرفته است . بیدارشو ایرانی !باید که خاک وطن را سبزگردانیم شب استراحت گذشته است اینک وقت غرش و یورش است برآنانی که جز زبان زور نمی فهمند هرچند ترسو تر از سوسکهایی هستند که با اشاره ای فرار را بر قرار ترجیح می دهند .
بیدارشو ایرانی !مهسایی که مهرسا شده , خدانوری که غرق نورخداگردیده چشم به شهامت شما دوخته اند و کیان به فلک رفته ای که ازماورای رنگین کمانهای آزادی به زندگی و شما آزادگان لبخند می زند .
دوباره بیدار شو ایرانی !به پاخیز ایرانی !خون من و تو رنگین تر از رنگین کمان کیان نیست ..بازهم سپیده آمده است و وقت بیداری رسیده است . با نیرویی دوباره به پا خواهیم خاست و به دشمن نشان خواهیم داد که چند صباحی اگر سکوت کرده ایم تنها برای تجدید قوا و زمینه سازی برای فرصتی مناسب بوده است .
و می دانم که دوباره بیدارمی شویم و ناقوس مرگ را برای آنان که زندگی پاکان را نمی خواهند به صدا درمی آوریم . دوباره بیدارمی شویم و این بار دشمنان وطن را به زباله دان تاریخ می اندازیم به هرچهره ای که درآیند فرقی نمی کند چون باطن کثیفشان را می شناسیم .
دوباره بیدارمی شویم و شادی و خوشی را به سرزمینمان بازمی گردانیم . به خون مقدس آنان که جان خود را برای ایران مقدسمان از دست داده اند سوگند که دوباره بیدارمی شویم و به خانواده های عزیز از دست داده نشان می دهیم که خون جگرگوشگانشان به میلیونها ایرانی زندگی بخشیده است ..
دوباره بیدارمی شویم و به دشمن زبون نشان می دهیم که در این خیال بیهوده نباشد که همه چیز تمام شده و می تواند همچنان به غارت و جنایت خود ادامه دهد .ایران ازآن هرایرانیست و ایرانی به مام وطن می نازد و اگر لازم باشد جانش را هم فدایش می سازد .
ایران همیشه سربلند بازهم سرفرازخواهد شد و زندگی به دیارمان بازخواهد گشت ..وکشور همیشه سربلندمان و درروزگاران کهن طنین انداز این شعار بوده که ما این روزها باید به آن تحقق بخشیم .. انسان , زندگی , آزادی ..انقلابی که متعلق به هر ایرانیست . زنان و مردان باید که از حقوق مساوی برخوردار باشند و دربرابر قانون یکسان ...
دوباره بیدار می شویم و به پا می خیزیم و این بار با دشمنی که مهر و محبت نمی داند و نمی فهمد مدارا نمی کنیم . ایرانمان را دوباره می سازیم ونشان می دهیم که چایگاه ایران و ایرانی درقله غرور و افتخار و بلندترین جای تاریخ است .
چه بایدکرد !باید که متحد بود وبه هم اعتماد داشت . بازهم باید خود را باورکنیم این بار با جمعیت و نیرویی بیشتر ..آن چنان که دشمن به دیدن سیل جمعیت فرار را بر قرار ترجیح دهد و حتی نگاهی به پشت سرنیندازد . باید هوشیاری خود را حفظ کنیم عاقلانه و منطقی و نه از روی احساس پیشروی کنیم .اول خود را باورکنیم و بعد همسایه را ..همسایگان کوچه ای می شوند و کوچه ها خیابانی ..خیابانها شهر می شوند و فریاد انسان , زندگی , آزادی , طنین انداز هرکوی و برزنی خواهد شد .
نگاهمان به درهای بسته ای نباشد که که دیگران قفلش را برای ما بازکنند .آگاه باشید و بدانید که ما هم دیگری هستیم . همان دیگری که خونش را درراه آزادی و سربلندی وطن برخاک کشو.رش جاری ساخت .وخون ما رنگین تر و ارزشمند تر ازخون آن گواهان نیست . شیطان وپیروانش را نابود کنید که اگر چنین نکنید خود نابود خواهید شد . بسیار ابلهانه و احمقانه خواهد بود که بازهم به شیطان و آنان که برکشورما حکومت می کنند اعتماد کنیم .
دوباره بیدارمی شویم و بهتراست که بگویم بازهم بیدارمی شویم ..
بازهم بیدارمی شویم اما این بار دیگر نمی خوابیم تا دشمن را به خواب و به خاک بسپاریم . به یاد داشته باشیم که اگر دشمن ایران و ایرانی را نابود نسازیم خود نابود خواهیم شد .و دوبیت زیباو پرمعنای شاعر توانا فرخی سیستانی , گواه این روزهای شریط کشورمان می باشد .هرچند یقین بدانید که دشمن خوار به دیدن همبستگی و فریاد آزادیخواهی و مبارزات جانانه ما محو و نابود خواهد شد ..یا ما سرخصم رابکوبیم به سنگ ...یا اوسرما به دار سازد آونگ .
القصه دراین زمانه پرنیرنگ ..یک کشته بنام به که صد زنده به ننگ ..
دیگروقت نصیحت ونوازش دشمن نیست همان دشمنی که زندگی ما را نمی خواهد همان دشمنی که دنیارا تنها برای خود می بیند و می داند .همان ویرانگری که آبادی و آبادانی نمی خواهد . باید که باهم یکی شویم و به دشمن پست فطرت نشان دهیم که هیچ دلیلی برای عرض اندام و به قدرت نشستنش وجود ندارد .این ما هستیم که باید قدرت را از چنگ این بی قدرتان درآورده و نابودشان سازیم تا دیگر فکر نابودی ما به سرشان نیفتند .
چه روزی می توان بازهم انقلاب کرد ؟چه روزی می توان باز هم به پا خاست ؟حقیقت این است که برای دفاع از حق و آرمان خود هرزمان می توان قیام کرد که البته برنامه ریزی و مدیریت و هماهنگی می خواهد . باید گفت که نباید این قدر امروز و فرداها را به هدرداد و به امید امروز و فرداهای دیگر نشست . نباید به دشمن جانی دوباره بخشید .نباید به امید اما و اگرها بود و مرگ را برای همسایه حق دانست ..حیف است که دوباره بیدارشدگان بازهم به خواب روند . باید بدانند که باردیگرخفتن یعنی مرگ , باردیگرخفتن یعنی دیگر بیدارنشدن و امید و آرزوهای خود را به خاک سپردن , یعنی نابودی وطن , یعنی پوزخند جنایتکاران و دزدانی که سال گذشته پوزه خود را به خاک مالیده می دیدند اما بار دیگر این خود ما بودیم که به آنها فرصت برخاستن و تجدید قوا دادیم ..نباید به دشمن نفسهای تازه ای بخشید ..
ای مبارزان راه انسان , زندگی , آزادی !ای وطن پرستان عدالتجو !بیائید به هم اعتماد کنیم و صدای فریاد هم را بشنویم .خانه دلهای ما , خانه امید ما با اعتماد به هم و باور کردن یکدیگر است که روشن می شود .
دیگربس است جنازه نیمه جان دشمن جنازه را از زمین بلند کردن و به او جانی تازه بخشیدن و بازهم شاهد جنایت اوبودن ..
دیگربس است ازدشمن ترسو ترسیدن و فرارکردن ازدشمنی که خود درحال فراراست .
برخیزید !به خدا شما پیروزید ..حتی اغراق نیست که بگوئیم پیروزشده اید ..آخر دست این شیادان تاریخ برایتان روشده حنایشان دیگر رنگی ندارد .
برخیزید ای پیروزشدگان که شکست و پیروزی به نفسی بنداست ..
سوگند به خون گواهان راه آزادی و جانباختگان وطن , با هم پیمان می بندیم که برای رسیدن به آزادی و ساختن ایرانی سبز تا آخرین نفس با دشمن بی شرم پیکارکنیم و تا نفس داریم برای بریدن نفسهایشان و کوتاه کردن دستشان از سرزمین مقدس و اهورایی ایران بجنگیم .
سپیده آزادی دمیده است ودمی بیش به طلوع رهایی نمانده ..عمراشغالگران وطن بسیارکوتاهتر ازآنیست که می پندارید .پس آهنگ پیروزی بنوازید و خود را برای شادی و رقص و پایکوبی آماده کنید که جشن پیروزی بسیار نزدیک است . وقت خندیدن جای اشک ریختن , وقت به آرامش رسیدن دگرباره مام وطن نزدیک است ..وقت به زباله دان تاریخ فرستادن زباله ها نزدیک است . پس ای شیطان گریزان !فرصت را ازدست ندهید و اختلافات شیطان پسند را فراموش کنید و با یک هدف روشن که دربندکشیدن دیو صفتان و نابودی آنان است و با رهایی ازبندهای خودخواهی نشان دهید که فرزند پاک خاک وطن هستید و ریشه درخاک پاک وطن دارید . ..پایان
نویسنده : ایرانی
شهریور2582شاهنشاهی
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
     
  
مرد

 
aliazad77:
بیست و پنجم شهریور درایران یاد آور دوروز بزرگ و تاریخیست

درود فراوان بر رفیق و استادِ نازنینم
غرض فقط این است:
سپاسگزاری از وقت و انرژی و داتشِ تاریخی و سیاسی که صرف میکنی تا امثالِ بنده آگاه شویم. مرقوماتِ با ارزشت موجب می شود از جهل اندکی فاصله بگیریم تا شاید کمی از بار حماقت و بی سوادی و البته ترسِ تاریخیِ مان از ضحاکانِ مذهبی کمتر شود.
سپاس برای همه چیز
ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍﯾﯽ هم ﺑﺎﺷﺪ، ﻻﯾﻖ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﺷﺪﻥ ﺍﺳﺖ، ﻧﻪ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﮐﺮﺩﻥ!
     
  
مرد

 
تفنگـــــــــــــــم را بـــــر مـــــی دارم , تفنگـــــــــــــــت را بـــــردار


تفنگم رابرمی دارم و به میدان می روم .می دانم که دشمن جز زبان زورنمی فهمد .می روم تا زندگی را درطنین ناقوس مرگ بیابم .می روم تا خودرا به قله آزادی برسانم و به زندگی سلام بگویم . می روم تا دوباره خورشید را درآسمان آبی ببینم . روزی می آید که بازهم باران ببارد و دشتهای خشک سرزمین مرا سبز سبزگرداند . روزی خواهد آمد که دیگر, غارتگران روزی مرا به یغما نبرند , آن روزرا درآینه روزگارمی بینم که چگونه چون دوزخیان افساربرگردن , ناله سرمی دهند و تقاضای بخشش می کنند . آن روز بازهم خواهم خندید چون وقتی که کودکی بیش نبودم . آری آن روز بازهم خواهم خندید وقتی که زندگی لبخند می زند . بازهم خواهم خندید وقتی که بارش باران شیرین را بر نمکهای دریاچه زندگی ببینم .
تفنگم را برمی دارم و به میدان می روم . می دانم که این آخرین فرصت است . اگرمیدان را به دشمن بدهم یا به خاکم خواهد سپرد یا بربادم خواهد نشاند .
تفنگم را برمی دارم و قلب دژخیم بی مغز را نشانه می گیرم . این آخرین فرصت است .فرصتی برای زندگی دوباره , فرصتی برای پروازبرفرازابرها ..
تفنگم رابرمی دارم تا برای صلح بجنگم .
تفنگم را برمی دارم تا دیگرکسی سوی زن , زندگی , آزادی شلیک نکند . تا دیگرلجن زادگان , پول نفت و گاز ایرانی را به بیگانه ندهند و خرج خود و لجن زادگان خود نکنند .
تفنگم رابرمی دارم و شلیک می کنم تا خفتگان را از خواب گران بیدارکنم تا وطن پرستان ببینند که دشمنان وطن چقدربزدل و ترسو هستند
تفنگم رابرمی دارم تا امید را زنده گردانم تا باورها را زنده کنم تا جبر شکست را درخاک و درسینه های خود دفن گردانم ونشان دهم که خواستن توانستن است ..
تفنگم رابرمی دارم تا نشان دهم که دشمن پشیزی بیش نیست و این غول بی شاخ و دم و بی یال و کوپال را می توان با تلنگری محوش کرد .
آری تفنگم را بر می دارم تا زندگی را زنده گردانم تا فریاد بزنم که به پا خیزید ای وطن پرستان راه آزادی !هیچ دشمنی را یارای برابری با جمعیت میلیونی نیست اما بازهم تفنگم را برمی دارم تا دشمن بداند که دیگر وقت نوازش دیدن گذشته است تا بداند که من هم شلیک می دانم که من هم امر به معروف و نهی ازمنکرمی دانم . امر به آزادی و رعایت حقوق یکدیگر و نهی از خود خواهی و زورگویی که این است اصول انسانیت .
تفنگم رابرمی دارم تا به روح پاک درخون غلتیدگان وطن بگویم که بیدارم و صدای آنان را شنیده ام . آری آن روزرا می بینم که اشکهای شوق از دیدگان جاری خواهد شد و همه با هم ترانه عشق و آزادی خواهند خواند .حتی آنان که دیگر عشق را باور نمی داشتند آن را با تمام وجود احساس خواهندکرد
تفنگت را بردار! با گلوله ای که لبان دیورا می دوزد ازآزادی بگو از پایان شبهای تیره و تار بگو از پیروزی نور بر تاریکی بگو
تفنگت را بردار و درآخرین خان , دزدان را از خانه ات بران . نشان ده که غارتگر وطن , هرگز از محبت و زبان مهر هیچ نمی دانسته است ونمی خواسته که بداند
تفنگت را بردار اینک وقت سکوت نیست
تفنگت را بردار حتی اگر به قصد شلیک ابتدا و شروع جنگ , تفنگت را بر نمی داری به دشمن نشان ده که آماده ای , آماده دفاع .آماده ای که دربرابر زوربایستی و اگر شاهد به خاک و خون غلتیده ای از یاران پاک و مبارزت بودی این بار نشان خواهی داد که خون در برابر خون و جسد در برابر جسد خواهد بود که چشمه هایی ازآن را درسال گذشته دیدیم
تفنگت را بردار گلوله ها بی قرارند این بار می خواهند که زندگی ببخشند این بار می خواهند که جای خشکاندن رودخانه ها و دریاچه ها و جنگلها , کویر را سرسبزو آباد کنند .نوشته های سکوت در انتظارند . می خواهند که باز هم از ملی شدن جنگلها و آبها بگویند از همان انقلاب سپیدی که شورشگران در شورش سباه 57 چشمان خود را روی آن بسته بودند ..
تفنگت را بردار ای به پا خاسته !اینک وقت به خاک سیاه نشاندن سیاهدلان و سیاه اندیشان است پس امانشان نده که از ترس به دام مرگ افتاده اند
تفنگت را بردار ای دلاور!سینه کینه را نشانه بگیر .وقت کاشتن گل عشق است .آنان که نمی توانند عاشق باشند و نمی خواهند که دیگران هم چنین باشند و زهر می پاشانند را باید از صفحه زندگی محو کرد .
تفنگت را بردار.مرگ دشمن و جشن پیروزی نزدیک است . ایران را سراسر گلستان خواهیم کرد و بار دیگر همه اقوام ایرانی کنار هم به صلح و صفا و آرامش زندگی خواهند کرد .
تفنگت را بردار ایرانی !ایران بی قرار است . ایران در انتظار است .
تفنگت را بردار !تفنگم را برمی دارم .با هم یکی می شویم تا نشان دهیم که خوبی بربدی پیروزاست
تفنگم را برمی دارم , تفنگت را بردارتا برسینه دربندکشان آزادی بنویسیم :
انسان , زندگی , آزادی
انسان , زندگی , آزادی

نویسنده : ایرانی
شهریور2582 شاهنشاهی
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
     
  
مرد

 
LouisDeFunes:
درود فراوان بر رفیق و استادِ نازنینم
غرض فقط این است:
سپاسگزاری از وقت و انرژی و داتشِ تاریخی و سیاسی که صرف میکنی تا امثالِ بنده آگاه شویم. مرقوماتِ با ارزشت موجب می شود از جهل اندکی فاصله بگیریم تا شاید کمی از بار حماقت و بی سوادی و البته ترسِ تاریخیِ مان از ضحاکانِ مذهبی کمتر شود.
سپاس برای همه چیز

درود و سپاس ای یار و همراه دیرین وسرورگرامی!..و شرمنده از این که دیر متوجه این پست دلگرم کننده تان شدم این شما هستید که به من انرژی و توانایی می دهیدو دانایی و شکیبایی شماست که به من انگیزه نوشتن می دهد و قلمی که امیدوارم شمشیر اتحادی باشد برای نابودی دشمنی که کمر همت به نابودی ملت رنجیده و رنج دیده ایران بسته ..کمر دشمنان ایران و ایرانی را خواهیم شکست و باز هم نشان خواهیم داد که ایرانی هرگز زیر بار زور نخواهد رفت ..پیروزی و جشن آزادی نزدیک است و باشکوه ترین جشن آزادی درمیدان شهیاد خواهد بود
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
     
  
مرد

 
aliazad77:
درود و سپاس ای یار و همراه دیرین وسرورگرامی!..و شرمنده از این که دیر متوجه این پست دلگرم کننده تان شدم این شما هستید که به من انرژی و توانایی می دهیدو دانایی و شکیبایی شماست که به من انگیزه نوشتن می دهد و قلمی که امیدوارم شمشیر اتحادی باشد برای نابودی دشمنی که کمر همت به نابودی ملت رنجیده و رنج دیده ایران بسته ..کمر دشمنان ایران و ایرانی را خواهیم شکست و باز هم نشان خواهیم داد که ایرانی هرگز زیر بار زور نخواهد رفت ..پیروزی و جشن آزادی نزدیک است و باشکوه ترین جشن آزادی درمیدان شهیاد خواهد بود

درود فراوان
سپاس از مهرت
دشمنان ایران زمین شرمنده باشند عزیز دل
ما در برابر یکدیگر وظایفی داریم، یکی از آن ها مهر است نسبت به یکدیگر و در دیدی گسترده تر، نسبت به همه ی آفرینش. که این مهر روزی هزاران بار پیشکش شما باد.
به امید آن جشن بزرگ
جشنی که در سر به جشن های 2500 ساله بساید ...
ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍﯾﯽ هم ﺑﺎﺷﺪ، ﻻﯾﻖ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﺷﺪﻥ ﺍﺳﺖ، ﻧﻪ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﮐﺮﺩﻥ!
     
  
مرد

 
LouisDeFunes:
درود فراوان
سپاس از مهرت
دشمنان ایران زمین شرمنده باشند عزیز دل
ما در برابر یکدیگر وظایفی داریم، یکی از آن ها مهر است نسبت به یکدیگر و در دیدی گسترده تر، نسبت به همه ی آفرینش. که این مهر روزی هزاران بار پیشکش شما باد.
به امید آن جشن بزرگ
جشنی که در سر به جشن های 2500 ساله بساید ...

و مهر ما چون خورشیدی تابنده , ایران را سراسرفروزان خواهد کرد درود بر مهرورزان دلسوز و با وجدانی چون شما ..ما هم روزی خواهیم رفت و ایران پاکمان را به ایرانیان پاک نهاد خواهیم سپرد و به وقت رفتن سربلند خواهیم بود که کشور را به دشمن نسپرده ایم ..میدان شهیاد و سراسر ایران آماده برپایی جشن آزادیست
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
     
  
صفحه  صفحه 73 از 77:  « پیشین  1  ...  72  73  74  75  76  77  پسین » 
خاطرات و داستان های ادبی

دل نوشته ها ( نوشته ایرانی )

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA