انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
خاطرات و داستان های ادبی
  
صفحه  صفحه 76 از 77:  « پیشین  1  ...  74  75  76  77  پسین »

دل نوشته ها ( نوشته ایرانی )


مرد

 
پیمــــــــــان کــــــــــوروش و پیمـــــــــــان بــــــــــا کــــــــــوروش


کوروش آسوده بخواب زیراکه ما بیداریم .اما کوروش آسوده نخفته بود و آسوده نخفت .اومی دانست که قومی که دم از ایرانی بودن می زنند و اسیر خرافات و حماقتند خفته اند وایران را به ویرانی می کشانند . فرزندکوروش بیداربود وبه این آرامش رسیده بود که می توان کشور را به بیدارگان سپرد .
اما کوروش که بود ؟ یک پیامبر ؟ یک رهبر ؟ یک پادشاه ؟ انسانی که خود را دروجود دیگر انسانها قرارداده و زندگی را برای همگان می خواست ؟ هرکه بود و هرچه بود او تاریخ سازبود و نامی نیک از خود برجای نهاد که دوست و دشمن لب به تحسین اوگشوده اند .عصرجنگها , عصر حکومت زوبینها و سرنیزه ها و دورانی که زور حرف اول را می زد پیامبر عشق , کوروش بزرگ از راه رسید و به آدمیان آن روزگارنشان داد که مهم آن است که پادشاه دلها باشی و مردمانت با تمام وجود و با مهر خویش به تو عشق بورزند واحترام بگذارند نه از روی ترس ..و روزگارکوروش بزرگ چنین بود .
درچنین روزی بود که کوروش , بابل را فتح کرد.کوروش به جای گذارنده نخستین متن حقوق بشربود . منشورکوروش اولین منشورحقوق بشراست که درسال 538 قبل از میلاد مسیح به فرمان کوروش و بر لوحی گلی نوشته شد که هم اینک درموزه ای درلندن نگهداری می شود .این کتیبه شامل فرامین کوروش بزرگ به سپاهیان خود پس از فتح بابل است که آنان را به برخوردی انسانی و رفتارهای شایسته توصیه می کرده است و بسیاری ازقوانین اصلی حقوق بشر درروزگارما ازاین نوشته گرفته شده است مانند احترام به حقوق انسانها و آزادی دین و اندیشه .
همیشه از دوران گذشته های دور به عنوان عصر غارت و چپاولگری و جنگ و کشتار و خونریزیهای بی حدوحساب یاد می کنیم و از این روی است که ازوجود بزرگمردی چون کوروش شگفت زده می شویم .او را چون یک قهرمان می دانیم که با اسرا و زیر دستان خود به مهربانی رفتارمی کرد . کاش علاوه بر این همه تمجید و تحسین و افتخار به او, سعی می کردیم که راه و زندگی کوروش را سرمشق و الگویی برای خود قرارداده با هم مهربان باشیم و بدانیم که دراین دنیای نابودشدنی , پایانی هم هست .
کوروش پایه گذار دین انسانیت و دلیلی برای همبستگی و پیوند انسانها به یکدیگر بوده و هست پس بی دلیل نخواهد بود اگر پیوند و اتحاد و همبستگی دو ملت ایران و اسرائیل و تفاهم آنان برای عبور از رژیم ستمگر جمهوری اسلامی را پیمان کوروش بنامیم یا بخوانیم . پیمان با کوروش پیش نیاز پیمان کوروش و پیمانیست که ما را بیش از پیش به ملت دوست و برادر, اسرائیل نزدیک می کند .
عمریست که اذهان ساده دلان را با کلمات اشغالی و تصرف سرزمینهایی که پدران کم خرد و پر طمع فلسطینی برباد داده اند پرکرده اند تا درخاورمیانه آشوب کرده و ازآب گل آلود ماهی بگیرند .و کوروش این مظهر مذهب انسانیت نشان داده است که ملتها از هر قوم و آئینی که باشند می توانند با صلح و صفا و در نهایت آرامش و دوستی کنار هم زندگی کنند . کوروش عشق و قدرت را درهم آمیخت و بر قله رفیع انسانیت نشاند و ما پس از هزاران سال همچنان از شیوه کوروش پند می گیریم و درس می آموزیم. .
و امروز مهر کوروش و خصلتهای انسانی دوملت صلح طلب ایران و اسرائیل که هردو از کوروش بزرگ خاطراتی خوش و حک شده درتاریخ دارند , بیش از پیش این دوملت را به هم پیوند داده است .ملتهایی با خواسته هایی مشترک که باید جهت رهایی از اهریمنی شوم به نام جمهوری اسلامی بایکدیگر متحد باشند و پیمان کوروش یعنی پیمان عشق و رسیدن به آزادی و رهایی از دشمنی که از عشق و انسانیت و همبستگی انسانها و راستیها و درستیها گریزان است .
به راستی عشق چه گناهی دارد که باید کینه را جای آن نشاند ؟! کوروش به ما نشان داد و ثابت کرد که لبخند دیگری از جنس لبخند من است . قلب و احساس و نفسهای من همان قلب و احساس و نفسهای دیگریست .باید خود را و یکدیگر را باور کرد تا جای کینه و دشمنی و خود خواهی , عشق و دوستیها را نشاند .آری هیچ دین و مذهبی خود را نشان نمی دهد مگر آن که به گوهر انسانیت آغشته گردد و کوروش به خوبی این را می دانست و خالصانه نشانش داد و به آن عمل کرد
و امروزما هم یاد و نام و رفتار و منش کوروش را گرامی می داریم و با هم و با کوروش بزرگ پیمان می بندیم که جز راه راستی و درستی پیشه نکنیم وپندار و گفتار و کردار نیک را سرلوحه اعمالمان قراردهیم .
هر نقطه از ایران سربلند ما از تاریخ پرافتخار و مردمانی نیک می گوید .بیائید با هم یکی شده به هم اعتماد کنیم و به دنیا ثابت کنیم که ما از ریشه همان سرزمینی هستیم که زبانزد خاص و عام بود و ایرانی بودن آرزوی مردم روزگاران . نشان دهیم که از کوروش گفتن و به اونازیدن تنها یک حرف نیست ..
این روزها بازهم به قوم یهود ستم می کنند داستانها تحریف می کنند تا بر گنجینه های خاورمیانه مسلط شوند .اما با نام و یاد تو کوروش و با الهام از آن چه به ما آموخته ای درسایه مذهب انسانیت متحد می شویم و پوزه ستمگران را به خاک می مالیم .
کوروش !کنارمان بمان !روزی را می بینم که بر قله پیروزی سرود آزادی سرداده و یکدل و یکصدا بانگ می دهیم :کوروش آسوده بخواب زیرا که ما بیداریم , زیرا که ما بیداریم ..پایان
نویسنده : ایرانی
به مناسبت هفتم آبان 2582 روزکوروش شاه شاهان
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
     
  
مرد

 
دادی علیــــــــــــــــــــه بیــــــــــــــــــــدادهــــــــــــــــــــا


امید ایران و ایرانی سالهاست که علیه دشمنان ایران و ایرانی می جنگد .دوست نماها و دشمنان آزارش می دهند اما او دمی از راه آزادی و تلاش برای نجات وطنش پا پس نمی کشد و دست از تلاش و مبارزه برای بیرون رلندن اشغالگران ازکشورش برنمی دارد ..
شاهزاده بسیارخونسرد و هوشمندانه عمل می کند .او به خوبی دشمنان را می شناسد اگر شمشیر را از رو ببندد بی تردید از پشت به او خنجر خواهند زد .چنان که امروزدست بسیاری از دوست نماها روشده و حرکات تاثیرگذارشاهزاده رسوایشان نموده است .
امروز زادروزرضا شاه دوم پهلوی سوم است . کسی که از ابتدای جوانی می دانست که درراه رسیدن به آرمان و اهداف مقدس و ملی خود با چه مشکلاتی دست به گریبان خواهد شد . این روزگاران بسیار سخت تر از روزگارانیست که با تحریک غرب و حتی شرق و احمقهای دست نشانده شان چون مجاهدیدن خلق و کمونیستها و قشر مرتجع مذهبی , داشته ها ی وطن برباد داده شد ..
این روزها دشمنان , بسیار بیشتر از دشمنان سال 57 هستند و در لباسها و چهره های مختلف .
روزهایی که مهربانیها و مهربانها را زیر دست و پاها و اندیشه های خود له می کنند وفریادها را درگلو خفه , اومی آید و به این می اندیشد که چگونه بیاید .آنان که بویی از انسانیت نبرده اند و پیرو هیج مرامی نیستند آمدنش رانمی خواهند .
درعصری که سیاستهای ریاکارانه جای دلسوزیها و وطن پرستیها را گرفته او می آید . می آید تا همچون پدربزرگوارش برای ملت بزرگواری بجنگد که احساس می کنند صدایشان به جایی نمی رسد و فریادهایشان درگلو خفه شده .
اوهمه چیز را می داند . می داند چگونه بیداربودن و چگونه هوشیاربودن را . می داند چگونه باید از بیشه های پلنگان درنده خو و ازکنارسوراخهای پرافعی بگذرد و خود را ازگزند بدخواهان درامان بدارد .
اومی آید تا ما را به این باور برساند که مهربانی زنده است وطن پرستی نمی میرد و پاکدلان ,دلهای پاک را فراموش نمی کنند .
اومی آید ودررگهای افسرده این سرزمین خون تازه ای می دمد .
و با او دست یاری و همبستگی می دهیم وبرای رهایی خود و کشورمان می چنگیم . چشمان اندیشه های خود را می گشائیم و با دلی پرامید, دل به آینده ای روشن می بندیم که آینده ازآن ماست ازآن ایرانیان پاک نهاد و راستین که وطن خود را دوست می دارند و برای ایرانی آباد و آزاد می کوشند . یک شبه و یک تنه نمی توان تمام این سدها را شکست و دشمنان را اسیر طوفان و طغیان خشم آزادیخواهی ساخت .
شاهزاده بهتر از هرکسی می داند که چه باید کرد . آن جا که باید شتابید , می شتابد و آن جا که چاره ای جز درنگ نیست , درنگ می کند پس باید به او اعتماد کنیم و پیش از اعتماد به او , باید که به خود و به یکدیگر اعتماد کنیم .این همان چیزیست که دشمن نمی خواهد و ازآن می گریزد .دشمن , همبستگی ما را نمی خواهد . نمی خواهد که یکی شدن فریاد ما را ببیند آخر این زلزله ای خواهد بود که کاخ ستمشان را ویران خواهد ساخت . و آنان که سکوت پیشه می کنند دادی نمی زنند و بانگی برنمی آورند ازهربیداد و بیدادگری , ویرانگرترند که درنهایت ترس و ناتوانی نمی توانند برای آینده خود در این سرزمین تصمیمی بگیرند .آنان که چشم امید به افکار و اعمال دیگران دوخته اند و درانتظار جهت وزش باد سازگارند , به آسانی خود را بر باد می دهند و باید بدانند که همه ما , همه آنهایی که آزادی و رهایی می خواهند باید که کنار هم باشند و با هم تلاش کنند و دست دوستی و اتحاد یکدیگر را برای رسیدن به آینده ای روشن بفشارند و یکدیگر را تنها نگذارند .نقش رهبری و هماهنگ کننده در این زمینه اهمیت بسیاری دارد .این که در این مبارزه اسیر احساسات نشد و به شکلی منطقی و اصولی با مسائل روبه رو شد .
شاهزاده گرامی !زادروزت را تبریک می گوئیم و همچنان به امید روزی می نشینیم که این روز خجسته را کنارتو و درمیهن عزیزمان ایران جشن بگیریم .
وتو روزی خواهی آمد و بتکده ها را خواهی شکست
و تو روزی خواهی آمد آن گاه بار دیگر ایرانمان راساخته ایرانیان را حاکم بر زندگی خویش خواهیم ساخت .
شاهزاده نازنین !می دانم و می دانیم که نباید به دشمن فرصت داد خودباوری و دگرباوری نیروئیست که به این سادگیها جان نمی گیرد مگرآن که نیاز به اندازه ای برسد که اراده و باورمان را برای شکوفایی و حرکت سازنده آماده گرداند اما جای فرصت سازی اگرفرصت سوزی کنیم بسیار دیرخواهد شد .
ما با توهستیم شاهزاده میهن پرست !نه فقط تا روز پیروزی که پس ازآن دست دردست هم به دور از خودخواهیها برای سازندگی ایرانمان می کوشیم .
امروز سرمایه های خدادادی و منابع زیرزمینی و بسیاری منابع درآمدی سرزمینمان به هدر رفته , حیف و میل می شود و دربیشتر موارد خرج این و آن و اختلاس و غارتگریها می گردد .بسیار ساده اندیشی خواهد بود اگر بپنداریم که رژیم اشغالگر ایران طرفدار محرومین جهان و مثلا طرفدار ملتهایی چون فلسطین است .سردمداران حکومت ایران این گونه حمایتها را دستاویزی برای غارت سرمایه های ملی و میهنی خود قرار داده اند و دهها برابر آن چه که حاتم طایی وارانه برای جنگ افروزیهای خود خرج می کنند , به جیب می زنند و غارت می کنند .
شاهزاده می آید و بر تمام این جنایتها و خیانتها و دزدیها خط بطلان می کشد .اومی آید تا دست دردست هم ایرانمان را از دروازه های ترقی گذرانده نشان دهیم که تمدن بزرگ ازآن ایران و ایرانیست .دیگر سرمایه های ملی درجبهه های مختلف به هدر نخواهد رفت و نه تنها اختلاسگران تشویق نخواهند شد بلکه اشد مجازات برایشان در نظر گرفته خواهد شد . راوبط ما با سایر دولتها و ملتها بر مبنای دوستی و تفاهم و منافع طرفین خواهد بود ..و ایرانی با انگیزه کار و تلاش و امید به آینده ای بهتر و فردایی روشن , هرروز بیش از روز پیش خواهد کوشید .
شاهزاده گرامی !تولدت مبارک !انتظار کافیست .می دانیم که وظیفه ما هم سنگین است اما چاره ای نیست آزادی و رهایی بهایی سنگین می خواهد اما هرقدر پیوند و اتحاد ما محکمتر و گسترده تر باشد این بها بسیار بسیار سبکتر خواهد شد و مقابله با جمعیت میلیونی , آب درهاون کوبیدن خواهد بود و شکست و نابودی دشمن .پس ای شاهزاده نازنین !بپا می خیزیم و فریاد برمی آوریم که شاهزاده رضا پهلوی وکیل و رهبر ماست همان رضا شاه دوم , پهلوی سوم ..پایان

نویسنده : ایرانی
نهم آبان 2582 شاهنشاهی
خجسته زاد روز رضا شاه دوم , پهلوی سوم
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
     
  
مرد

 
گــــــــــریــــــــــه نــــــــــکن ! فــــــــــریــــــــــاد بــــــــــزن !


حتی تاریک ترین شب نیز پایان خواهد یافت و خورشید خواهد درخشید و این نقل قولیست از دختر خوب خدا که به خاطر من و تو خود را به شب سپرده است تا که فریاد بزنیم و خورشید را بیدارکنیم . آرمیتا خود را به شب سپرد تا ستارگان خاموش را بدرخشاند تا کنار مهسایی که مهرسا شده به صبح آزادی درود بفرستد
بیدارشو هموطن !دیگرگریه نکن فریاد بزن !..ایران بانوی ما به فرزندان خود نیاز دارد .مگر نمی بینی که آرمیتای ما این دختر پاک خدا , دختر اهورا مزدا چگونه خود را به پدرآسمانی خود سپرده تابه لحظات سپیده پیروزی نزدیکمان کند؟ ..
گریه نکن !اشک نریز! فریاد بزن !آن نگاه معصومانه و دخترانه زیبایی که خوبیها را برای همگان می خواست دیگرمیان ما نیست ..بیدارشو هموطن !ناله ها دردی رادوانمی کند .آرمیتا دیگر به جهان کوچک و دنیای غمها بازنمی گردد .او به سرزمین خوشبختی رسیده است و اگر ازنبودنش اندوهگینیم و اشک می ریزیم به خاطر ناتوانیهای خود می باشد .
گریه نکن !فریاد بزن هموطن !آن چنان که دختر پاک خدا , این غنچه نوشکفته فریاد زده است .نپندار که آرمیتا را به خاک سپرده ای تا به خاک آرزوهایت بپیوندد . نپندار که آرزوهایش را دفن کرده ای . گریه نکن فریاد بزن بر خاک آرزوهایش آب بپاشان تا آن چه که می خواسته است سبز سبز سبز گردد .
گریه نکن !فریاد بزن !گریه هایت یعنی خنده های دژخیم و اندوه تو یعنی لبخنده های آن اهریمنی که به او قدرت داده ایم .
گریه نکن !فریاد بزن !بازهم آرمیتاها و مهساها خود را به خورشید خواهند رساند اگر که همچنان اشکهای بی فریاد ازگونه هایمان جاری کنیم ..
گریه نکن !فریاد بزن !این راهیست که دختر شایسته خدا برگزیده .. نمی دانست که شیطان درکدامین لحظات او را به خدایش می سپارد ولی راهش را شجاعانه برگزیده است .او هم زندگی را دوسست می داشت ..خوشیهای فردا و فرداهای خوش را دوست می داشت .اما به عفریته های هرزه و هرجایی که ازفروش تن به فروش روان خود رسیده اند نه گفت تا به همگان نشان دهد که مرگ با عزت و شرف را بر زندگی ننگین و خفت بار ترجیح می دهد .پس بیدارشو ایرانی!
گریه نکن !فریاد بزن !بر سر دریوزگانی که با اشکهایت که با سکوتت به آنان قدرت بخشیده ای .. آرمیتاها هرگزنمی میرند این تویی که باید راه پیروزی نور بر تاریکی را بیابی و این را این دختر ازجان گذشته به همه ما نشان داده است .
گریه نکن !فریاد بزن !مرغان سحر ناله سرداده اند و صبح و سحر می خوانند ..هموطن !اشک می ریزی ؟!به حال زار خود گریه کن که بازهم خواهی گریست اگر نخواهی که افسار سرنوشت خود را به دست خویش گیری .. بازهم خواهی گریست بازهم روی خوشی را نخواهی دید اگر بگذاری که گلهای پاک و نوشکفته ما را در بهار زندگی به دست خزان بسپارند .
گریه نکن !فریاد بزن !برسر اهریمن و اهریمن صفت داد بزن .. مگر این همه اشکهای بی ثمر را ندیده ای ؟مگر ندیده ای که بر مزار دختر پاک و مظلوم خدا چه شیونها که نکرده اند ؟!یعنی باز هم باید سکوت بعد از شیونها را بشنویم ..؟!فریاد بزن اینک وقت خواستن و برخاستن است . برخیزیم و آخرین ضرباتمان را بر پیکر ستمگرانی فرود آوریم که عمریست بر پیکر عدالت و آزادی و بر جسم و جان ما ضربه می زنند . همانهایی که به نام دین , ایران و ایرانی را به مرز نیستی و نابودی کشانده اند . دیگر کافیست .دیگر احمقانه زیستن و زندگی انگلی داشتن بس است . دیگر بس است در انتظار معجزه ای بودن برای رهایی از ظلم و گذرازدروازه آزادی , که هریک از ما , من و تو خود سرباز آزادی هستیم .
آرمیتا و آرمیتاها قربانی خود خواهیها و دنیا پرستیهای عده ای شده اند که دنیا و عمر خود را جاودانی می دانند و نمی پندارند که فرشته مرگ روزی گریبان آنها را هم خواهد گرفت برروی منابر از زندگی زودگذرمی گویند اما چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند و تمام این موعظه ها به گوش خودشان نمی رود
ای ازخدا به خدا رسیده !دلتنگ توهستیم دلتنگ ازجان گذشتگانی که جان شیرینشان را در راه آزادی فداکرده اند .
ای به باوررسیده !کاش ما هم باورمی کردیم که می توانیم ! کاش میلیونها ایرانی حتی آنان که به حجاب اعتقاد دارند و هیچ ایرادی هم بر این اندیشه شان نیست برای برداشتن حجاب ظلم و ستم حتی برای یک روزهم که شده حجاب از سربرمی داشتند و به آنان که خود به آن چه می کنند اعتقادی ندارند نشان می دادند که دستشان روشده حنایشان دیگر رنگی ندارد . !کاش ما هم به این باورمی رسیدیم که اگر دشمن باورمان نمی داشت این همه نیرو برای پیکار با ما فراهم نمی کرد ! کاش می دانستیم که چقدر قدرتمندیم !و تو امروز میان ما نیستی ..اما چرا هستی هستی و هرگز محو نخواهی شد .تو با آرزوهایت پروازکرده ای حتی اگر به خاکش سپرده باشی گاه به خود می گویم یعنی من از روح خدایم ؟چگونه زشت کرداران و پلید صفتان هم از روح خدایند ؟! بپا خیزید نوربر تاریکی پیروز است اهورا براهریمن پیروز است آن چنان که دختر اهورا , آرمیتای ما اهریمن را شکست داده است .
ای دخترخوب خدا!ای به جاودانگی رسیده !توهرگزفراموش نخواهی شد ..تا ابد , تا آن جا که زندگی نفس دارد و شعله های عشق زبانه می کشد تو درجهان هستی , هستی وچگونه زیستن را به گمشدگان راه زندگی نشان می دهی .
ای به خواب رفتگان بیدارشوید تا ببینید که ارمیتاها نخفته اند و نامشان تا ابد بر بلندای این سرزمین و بر قله آزادی و آزادگی خواهد درخشید ...پایان

نویسنده : ایرانی
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
     
  
مرد

 
امروز هوای شهرمون پائیزی و بارونی خوشگلیه ؛ همین حالا تو مسیری که میرفتم دو تا خانوم رو دیدم که زیر یک چتر یکیشون دستشو حلقه کرد به کمر دوستش ... با پوزش از دوستان لزبین احتمالا لزبین نبودن ولی چه عاشقانه زیبایی بود زیر بارون بی اختیار یاد این افتادم چقدر این صحنه ها تو کشورمون کمه صحنه قدم زدن عشاق زیر یک چتر یا بوسیدن و... کاش میشد این تجربه رو با کسی که دوسش داشتم الان مال یکی دیگه است رو تجربه کنم ای کاش...
معیادگاه ما انسان و آبادی !

تاریخ آینده میدان آزادی ...

جانی & واکر
     
  
مرد

 
ســــــــــه مـــــاه گـــــذشــــــــــت


جمعه بیست و چهارم آذر: پسرم !امروز سه ماهه شدی .جالب این جاست که سه ماه پیش 24 شهریور هم جمعه بود .یواش یواش و نرم نرمک تغییرات خاصی می کنی ..حرکاتت شیرین ترشده ..صدای خنده هات رو خیلی دوست دارم و سر و صدا کردناتو ..البته دوست ندارم گریه کنی
.نگاهت مسافت بیشتری رو دنبال می کنه .متوجه محبت و نوازش و بوسیدنها میشی ..آغوش من و مادرت بهت آرامش خاصی میده .
یک ماه پیش واکسن دوماهگی ات رو زدیم و نوبت واکسن بعدی هم یک ماه دیگه هست ..بیست و سه روز پیش هم که ختنه شدی وخوشبختانه همه چی به خوبی پیش رفت .
به خاطر بالا بودن سن مامانت از شیر خشک هم استفاده می کنیم .یعنی مصرف شیر خشک و شیر مادر پنجاه پنجاه ..بازم جای شکرش باقیه که هردو رو می خوری نمیگی مزه شون فرق می کنه ..خیلی مظلوم و باهوش به نظر میای .میگن صورت نوزادان را نباید بوسید ویروسی و میکربی میشن ولی من نمی تونم صورت نازت رو نبوسم ...
چند روز پیش من و تو و مادرت ازکنار محل کارش رد می شدیم .دودل بودیم که سری به همکاران بزنیم یا نه که یک لحظه با قاطعیت گفتم که بهتره سه نفری نریم یعنی درست نیست که وقتی میریم پیششون تو رو با خودمون همراه داشته باشیم .چون خداوند مصلحت ندونسته و به دوسه نفرشون هنوز بچه نداده و این جوری ممکنه حسرت بخورن ..مخصوصا این که خیلی ناز و دوست داشتنی هستی .
فضای اتاقهای خونه مون معتدله .نه گرمه و نه سرد .اولش خیلی می ترسیدم ولی ظاهرا این جوری بیشتر دوست داری و بهتر بهت می سازه .گوش شیطون کر تا حالا سرما نخوردی ولی میگن نوزاد تا 6 ماهگی احتمال بیمارشدنش در اثر انتقال ویروس یا میکرب خیلی کمه چون بدنش این چیزا رو نمی شناسه .
من نمی دونم مامانت چرا این قدر برای تعلیم و تربیت و آموزش تو عجله می کنه .دوهفته پیش رفتیم چند تا کتاب داستان و اسباب بازی برات خریدیم .اشعار جیوانات در مزرعه رو زیاد واست می خونم .خلاصه دلبندم زندگیمونو از این رو به اون رو کردی
هنوزم به شوخی به خیلیها میگم آخرش نمی دونم تو باید به برادرزاده ات یعنی نوه ام که چهار و نیم سال ازش کوچیکتری و اسمشم نیلوفر نذاشتن ..عیدی بدی یا اون باید هوای تو رو داشته باشه..وقتی که خوابیده ای مامان به کاراش می رسه ولی خوابت که طولانی میشه دلش واست خیلی تنگ میشه .
چقدر بوی صورتتو ..بوی تنتو دوست دارم !یه سری از دوستان به شوخی بهم میگن زنگوله پای تابوت می خواستی چیکار ؟!عزیزم ..دلبندم تو برای ما نعمت و برکتی هم من و هم مادرت هردومون تو رو می خواستیم و می خواهیم . حسابی مشغولمون کردی و امید وارم شرایط کشورمون طوری بشه که برای شما آیندگان جای رفاه و پیشرفت باشه ..ما که به هر مصیبت و جان کندنی داریم پیش می بریم .الان بسیاری از همکاران و دوستان و بستگان فرزندانشونو فرستادن خارج ..ولی من دلم نمیاد تو رو از خودم دورکنم .
جای این که به من تشویقی بدن که در این سن فرزند آوردم باید این داروخانه اون داروخانه به دنبال شیر خشک باشم ..پسرم یه عالمه حرف واسه گفتن و کلی مطلب واسه نوشتن دارم ولی خودت اجازه شو نمیدی .یعنی سرگرمم می کنی ..خیلی سخته مامانت هم مراقبت باشه ترو خشکت کنه هم به کارای خونه برسه هم به خودش ..منم تا اون جایی که از دستم بر میاد کمکش می کنم .
سال گذشته این موقع هنوز شکل نگرفته بودی ولی جزیی از وجودمون بودی .لب و زیر لب و چونه و شکل ابرو و چشمات به من رفته ..صورت و پیشونی هم به مادرت..فعلا کم مو هستی رنگ موهات دقیقا مشخص نیست ..شایدمشکی شایدم خرمایی تیره ..اوایل که کمی بورمی زد ..ولی یه چیز جالب این که شما پسرام متولدین جمعه و شنبه و یکشنبه این و من هم که باباتونم در دوشنبه به دنیا اومدم .
پاشم که صدای گریه وبیدارشدن از خوابت دراومد و مادرت هم درآشپزخونه داره ظرفا رو می شوره ..پسر خوش قیافه و ناز و معصوم و مظلوم من فعلا خداحافظ !. ایرانی
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
     
  
مرد

 
یــــــــــلــدا , فریــــــــــاد ســکــــــــــوت


یلدا بازهم آغوش خود را گشوده است و برای عاشقانش قصه ها دارد , قصه هایی از روزگاران کهن , آن روزگارانی که زیرکرسی مادربزرگ بود و گرمای عشق وقصه های مهربانی ..از شبهایی که فردایش همیشه روشن بود حتی اگر خورشیدهم از یلدانشینی خود باز نمی گشت .
هیچ کس نمی تواند چراغ یلدا را خاموش کند نامش را هرچه بگذارند او برای ما همان یلداست همان مهریست که رشته های آن ازگذشته های دور به قلب ما پیوند خورده است . یلدا یعنی زندگی یعنی عشق و محبت و صدای خنده هایی که ماه و خورشید و ستارگان را به وجد می آورد . یلدا یعنی شبی زیبا و یک میهمانی در سرزمین عشق که حتی خدا هم در این میهمانی و کنار یلدانشینان می نشیند . یلدا یعنی به خاک سپردن اندیشه های تاریک درقلب مهربانیها و باوراین که می توان افکارپوسیده و خرافاتی را که دهها سال پسرفت ما را سبب گردیده به خاک سپرد .
پاییز می رود و عشق پاییزی می ماند , پاییز می رود و زندگی را به زمستان می سپارد اما عشق همچنان می ماند آخر این یلداست که هستی را درمستی عشق از دلبستگیهای ما به فردا و فرداها می رساند . یلدا همچنان از بیداری می سراید از مبارزه برای رسیدن به آن چه که حق ماست ..و آهنگ یلدا یعنی موسیقی عشق و آزادی و صدای قلب گذشتگانی که باور عشق و انسانیت و مهربانی بودند باور به این که باید شاد باشیم باید زندگی کنیم و این زندگی حق همه زنده هاست .بیداربودن درشب یلدا هنر نمی باشد . بیدارشدن و دیگر نخفتن است که خصلت یلدائیان است .آنان که دیگر نمی خواهند زیر بار زور و ستم باشند و سرنوشتشان را دیگرانی تعیین کنند که دنیا و زندگی را متعلق به خود می دانند .و یلدا همچنان از روشنیها می گوید از این که می توان آزاد بود و آزادانه اندیشید و زندگی و خوشبختی را برای همگان خواست .هیچکس نمی تواند برای یلدا و نامش تصمیم بگیرد . یلدا یعنی احساس من و تو , احساس پاک دلهای پاکی که کینه ها را نمی شناسد و به انسانها عشق می ورزد . یلدا یعنی رویایی که ما را به واقعیات می رساند . آری پاییز بوی زندگی می دهد قلبش مهربان است و یلدا همچنان از لحظات امید و انتظار می گوید , از شکوفه های بهاری می گوید و از غم و درد و رنج انسانهایی که می خواهند آزاد باشند و وکیل و وصی نمی خواهند .
سکوت یلدا یک فریاد است فریاد انسانهای جان به لب رسیده دست از جان شسته ای که کارد به استخوانشان رسیده که از جانفشانی برای رسیدن به خواسته های برحقشان ابایی ندارند و یلدا نوید یک پیروزیست . یلدا فقط یک تاریکی نیست که اصلا تاریکی نیست چون که قلب پاکش روشن و سپید است . پلیست که ما را به روشنی می رساند و ما تولد دوباره خورشید و طلوع عشق و زندگی را درسخاوت یلدا جشن می گیریم .
پاییز, کودک یلدا را غسل تعمید می دهد و یلدا در اوج خوشبختی چشمانش را می بندد چون که می داند نور بر تاریکی پیروز است . یلدا با خنده های خود , ما را به روز امید می رساند که هرروز می توانیم کنار هم باشیم و با هم , که می توانیم ویرانه ها را آباد کنیم و سرزمین یلدایی و اهورایی خود را از نو بسازیم .
بدانید که یلدا هرگز نمی میرد .او برای آرامش و خوشبختی ما دعا می خواند . یلدا بر سر ستم زمانه فریاد می زند قلبی پر از خورشید و ماه و ستاره دارد . یلدا نه فقط از زمستان که از بهار زیبا می گوید از روزگار خوشیها , ازروزگار فریاد بیدادها . یلداها خود را فدای خورشید فردامی سازند تا به ما درس آزادگی و رشادت و شجاعت بدهند و این پیام روشن یلداست باید با گوش جان شنید .
باید که در این شب شادمان باشیم و با انرژی مثبت , امید وارانه به فردا و فرداهای روشن فکر کنیم که نا امیدی یعنی بزرگترین آفتی که ما را به شکست می رساند . به زمستان و روزهای پرشکوه عشق , سلام می گوئیم و به استقبال فردای آزاد و آزادی درفردامی رویم .و پیام با گوش جان شنیده از یلدا را به کار می بندیم و در عمل نشان می دهیم که اگر بخواهیم می توانیم . یلداپیروزی ما را خواهد دید و سربلند و سرفراز به استقبال یلدا و یلداهای دیگر خواهیم رفت .
یلدا صدایت می کنم
نگو رهایت می کنم
عشق تو خورشیداست و بس
چان تو امید و نفس
فرزند خورشیدی وماه
برتارکت یک تاج شاه
یلدا تویی امید ما
روزآید و نورخدا
و ما با تو به امید فردایی می نشینیم که دیگر از ستم سیاه نشانی نبینیم و تو نوید بخش پیروزی نور بر تاریکی هستی ..تو به ما نوید می دهی که نور و امید و نور امید را باید که در دلهای خود بجوئیم و از تلاش برای خواسته هایمان نا امید نگردیم .تو دلهای امید وار را به هم پیوند می دهی تو از عشق می گویی که اصلا خود عشقی . خود را با تو به طلوع فردا می سپاریم .به طلوع عشق و آزادی به جشن پیروزی نور بر سیاهی .آری زندگی زیباست و تو تصویر این زیبایی را دردل پاک خود نشانمان می دهی . با هم می گوئیم و می خندیم و می دانیم که می توانیم باز هم بخندیم و شاد باشیم و می دانیم و باید که بدانیم خندیدن و شاد بودن گناه نیست دنیا برای آن نیست که همیشه لباس سیاه برتن کنیم .از تو می آموزیم که چگونه جامه سیاه از تن به درمی آوری . از تو می آموزیم که چگونه خود را فراموش می کنی و غرق سپیده می گردی تا عاشقان نور را به وصال معشوقشان برسانی .
یلدای نازنین !خود را به آغوشت می سپارم ودرفریادسکوت تو , همچنان ازآزادی می خوانم . خون شفق صبحگاهی از طلوع تو می گوید آزادی !و یلدا همچنان باماست و با ما از فردا و فرداهای روشن می گوید .غمها را در سینه حبس گردانیم و شادیها را از قفس آزادکنیم .
یلدا !بازهم از تو می نویسم به یاد آن روزگاران خوش , به یاد آنانی که روزگارانی خوش بوده اند وامید وار به فرداهای خوشتر ..بازهم از تو می خوانم از تو و ازگرمای عشق و محبت درشبهای کرسی داغ , درگرمای فال حافظ و درصدای صمیمیت و خنده هایی که دلها را با هم یکی می کرد و پیام یلدا چنین است و باید که چنین باشد ..
امشب زمین و آسمان , ماه و ستارگان و عاشقان نور بر سفره ات نشسته اند و سایه خدا هم بر سرماست . می گوئیم و می خندیم بر شیطان لعنت می فرستیم سنگسارش می کنیم وبه استقبال خورشید درشفق و افق سرخ می رویم حتی اگر آسمان ابری باشد .
بازهم دستان دعا سوی خدا می گشائیم وازاومی خواهیم که با صدای فریاد همبستگی ما و عنایت بی انتهای خود , آزادیخواهان وطن پرست عدالتجو این پیروان دین انسانیت را به سلامت از پل پیروزی بگذراند ..
یلدا !ما آماده ایم .آماده ایم تا یکدل و یکصدا به فردای روشن بگوئیم که ما آمده ایم که ما آمده ایم .. پایان

نویسنده : ایرانی
یلدای 2582 شاهنشاهی
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
     
  
مرد

 
کشــــــــــف حجــــــــــاب , کشــــــــــف عبــــــــــا و عمامــــــــــه


هفدهم دیماه 1314 خورشیدی : فرمان کشف حجاب توسط رضا شاه بزرگ زمینه ساز انقلابی بزرگ در ایران عزیزمان شد که در مقالات مربوط به پدر ایران نوین به آن اشاره کرده ام و جهت یاد آوری باید گفت که به راستی چرا رضا شاه گرامی چنین فرمانی صادرکرد ؟ می خواست با اسلام و عقاید ملتی بجنگد که این چنین بارآمده بودند ؟ طرفدار بی بند و باری و عصیان علیه مذهبیون بود ؟ یقینا بی حجابی و برداشتن روسری از سر به معنای بی بند و باری نیست و این که او می خواست با ارتجاع و افکاری که ناشی از عقب ماندگی ذهنی بود بجنگد , تردیدی نیست اما آن چه که بسیار بیشتر از اینها اهمیت داشته که پی آمد زدودن ذهن از موانع عقب ماندگی بوده این بود که زنان و درکل جامعه به این خود باوری برسند که زن هم چون یک مرد می تواند در پیشرفت جامعه در زمینه های گوناگون نقش داشته باشد و استعداد های خود را نشان دهد.درپستو ماندن قشری که می توانست برای سازندگی جامعه , توان خود را به کار گیرد یعنی به هدر دادن نیمی از نیروها و استعداد بالقوه ای که می توانست ایران را بسیار سریعتر از آن چه تصورش می رفت به دروازه های ترقی و تمدن بزرگ برساند .هرچند ایران ما روزگاری پیشرفته ترین کشور جهان و مردم آن متمدن ترین مردمان روزگاربوده اند .رضا شاه بزرگ شجاعانه باصاحبان افکار پوسیده ای که مذهب را درحجاب کورکورانه می دیدند و زن را به عنوان کالا و برده مرد می دانستند جنگید این قشردانا و توانا را از پستوها خارج کرد و نشان داد و ثابت کرد که زنان هم می توانند دوش به دوش مردان درسازندگی کشور خود سهیم باشند. اینک هشتاد و هشت سال از آن زمان می گذرد هرچه از این معجزه رضا شاه معجزه گر بگوئیم کم گفته ایم اما به نظر من آن چه پس از پیروزی انقلاب ملت ایران و در رژیم بعدی حاکم بر کشورما که امید وارم پادشاهی مشروطه باشد , باید به آن توجه شود مسئله عبا و عمامه است . البته دردوران گذار هم می توان به این موضوع رسیدگی کرد . دیکتاتوری درحکومت آینده ایران معنایی نداشته و بی شک مردم آن را نخواهند پذیرفت . پیروان ادیان و حتی بی خدایان در فضای آزادی اندیشه و رعایت حقوق یکدیگر زندگی خواهند کرد . اما آن چه باید به آن توجه داشت حتی از زاویه دید مذهبیون , معنویت و ماهیت اندیشه هاست . درست است که لباس و ظاهر, تعیین کننده راستی و درستی یک انسان نمی باشد اما باورهای غلط و عجین شده درخون و وجود به ظاهر مسلمین به خصوص شیعیان , این عقیده را در میان این قشر عقب مانده و متحجر جا انداخته که این لباس روحانیت یعنی عبا و عمامه , جامه پیامبر است که درستی یا نادرستی این مسئله که به نظرم نادرست است هیچ اهمیتی ندارد .آن چه که مهم است غده ای سرطانیست که باید ریشه کن شود . از رهبران آزاده ایران فردا کسی با دین در ستیز نیست و تا زمانی که مذهب پایش را از قوانین انسانی و حقوق راستین بشر فراتر ننهد قابل احترام است , هرمذهبی که باشد .اما اگر این مذهب بخواهد در سیاست دخالت کند باید با فضولیها جنگید و آنان را از میان برداشت .چرا کشف عبا و عمامه به مانند کشف حجاب اهمیت دارد .این را می توان از همان زاویه ای بررسی کرد که می شد نقش و اثرات حجاب را تا قبل از قانون کشف حجاب بررسی کرد .و البته تفاوتی هم دارد .این نکته هم قابل ذکر است و نباید فراموش کرد که ایرانیان نسبت به ابتدای شورش 57 آگاهتر و روشنفکرتر شده اند .پذیرش حجاب و پوشش اختیاری بین مردم جا افتاده و قبل از شورش 57 مردم از این نظر مشکلی با هم نداشتند .اما از آن جایی که هنوز دست دسیسه گران مذهبی یا مذهبی نماها رو نشده بود , روحانیون از ارج و قرب خاصی برخوردار بودند که به مرور زمان و با افزایش جنایت و دزدی و فساد در جمهوری اسلامی و حتی فساد در میان آخوند ها این ارزش جای خود را به نفرت داد .خیلیها باورنمی کردند که صاحبان این لباس هم می توانند جنایت پیشه و خیانت پیشه باشند , تصور نمی کردند که دین و مذهبشان را به دنیا پرستی بفروشند و بی شرفی و پستی را به اوج برسانند .درست است که لباس نقشی درماهیت و شخصیت انسانها ندارد اما هنوز خیلی زود است که پیروان ساده دل یا ساده لوح مذهبی بتوانند شیطان را در این جامه هم ببینند .شاید حدود نود درصد جامعه امروز ایران به این امر که آخوند ها هم می توانند در ایران آزاد فردا از آزادی سوء استفاده کنند آگاه باشند ولی همان ده درصد بقیه می توانند تمام رشته های آزادیخواهان را پنبه کنند . بنابراین باید جامه تزویر و ریایی به نام عبا و عمامه را به زباله دانی تاریخ سپرد تا اگر از این پس جنایتی و خیانتی از سوی قشر به اصطلاح مجتهد علمیه رفته مشاهده گردید به صرف داشتن این لباس برای آنان امتیازی قائل نشد . من این موضوع را از دیدگاه منطق بیان کرده ام نه احساس .دهها سال اعتماد به قشر تن پرور و مفتخور و شکمباره آخوند ها بلایی بر سر ایران و ایرانی آورد که شاید تا صد ها سال اثراتش بماند . سوزاندن و کشف عبا و عمامه یعنی پاکسازی اذهان از باورهای غلطی که چون خوره به جان وروان ملت ایران افتاده بود ملتی که سالهای سال باور نمی کردند که آخوند ها هم می توانند اختلاس کنند آنها هم می توانند همجنس باز باشند و باجناقی صمیمی داشته باشند . آخوند ها قبل از شورش 57 بسیار مظلوم نمایی کرده و بیشترآنان نمایش زندگی زاهدانه ای داشته اند .این نمایش و اثرات آن درایران فردا , اگر از صفر شروع شود هرچند اگر سالها به طول انجامد بازهم می تواند اثرات مخربی داشته باشد .برای زدودن این افکار و این تصورات و جلوگیری از بها دادن به این قشر شیطان صفت هیچ راهی نیست جز محو تمام عباها و عمامه ها یعنی ممنوع شدن استفاده از این پوشش و این عمل به معنای جنگیدن با اسلام نیست خود من دریک خانواده مسلمان و شیعه بزرگ شده ام اما اولویت را به دین انسانیت و انسان می دهم این نیست که آخوند ها به هر بهانه ای و با توجه به شرایط روز, ظلم یا مظلوم نمایی کنند .کسی هم مخالف برگزاری مراسم مذهبی و نمازهای جماعت نخواهد بود ..این پیشنهاد یا تزی که دارم شاید به نظر کمی عجیب بیاید اما بی گمان سبب تحول بزرگی در ساختار اجتماعی و فرهنگی جامعه خواهد گردید .جامه تعیین کننده پیشرفت جامعه نیست اما نشان داده که می تواند ضامن پسرفت آن باشد و تاریخ نشان داده که آنانی که لباس روحانیت برتن کرده اند روبه صفتانی بوده اند که ما آنان را گرگ کرده ایم و حتی روزگاری آنان را شیر دانسته ایم .باید که این پرده را درید ,عبا و عمامه را درید و به دنیای روشنی رسیدتا بازار عدالت فروشان با این لباس تعطیل شود .آخوند دیگر قیم و وکیل ما نخواهد بود که با ادعای متولی دین بودن هر غلطی که دلش خواست بکند و به راستی که آنان قدرت را از این جامه تزویر و ریا و نادانی و ارتجاع طرفداران خود کسب کرده اند . شاید عده ای تصور کنند که در صورت کشف عبا و عمامه , این توهینی خواهد بود به افراد آگاهی که از نظر قوانین و عدالت اجتماعی , تفاوتی بین آخوند و غیر آخوند نمی گذارند اما این چنین نیست .قوانین باید که برای کل جامعه و اصلاح آن باشد و بی تردید هنوز هم هستند عده ای که چلوار و پارچه های عبا و عمامه ساز را مقدس می دانند و باور نمی کنند که شیطان خیلی راحت این جامه را بر تن می کند .و من بر آخوند و حاکمی لعنت می فرستم که جای رسیدگی به مشکلات مردم و جلوگیری از اختلاس و جنایت و فساد , به خاطر برداشتن روسری , حکم شلاق می دهند .آن آزادی را که به حقوق دیگران لطمه ای نزند خدا به ما داده است نه آن کثافت پیشگانی که در پستو با باجناق خود کارها می کنند .آیا آنان شلاق خورده اند ؟چگونه توانستید بر پیکر پاک بانوی آزادیخواه رویا حشمتی تازیانه بنوازید وقتی که لواط کاران آزادند وقتی که اختلاسگران تشویقی می گیرند , وقتی که حکومتی مردم خود را به بهانه های مختلف از بین می برد ؟!چقدر پستی و بی شرمی !این ریشه در اندیشه بی ریشه را باید سوزانید و خاکسترش را به دریا ریخت .درست است که جامعه بیدار شده است اما باید که با ترفندهای دشمن مقابله کرد و یکی از این ترفندها ایجاد طبقات مختلف اجتماعیست و این تفاوت یا اختلاف طبقاتی بزرگترین ضربه را بر پیکر مبارزات و انقلاب مردمی وارد می کند که باید بیشتر مورد بررسی قرارگیرد .درهر حال رضا شاه بزرگ , با کشف حجاب آن چنان تحولی درجامعه به وجود آورد که شکوه این انقلاب با هیچ قلم و اندیشه ای قابل توصیف نیست , شاهنشاه آریامهر با انقلاب سپیدش ایران را به دروازه های تمدن بزرگ رساند که نادانان و دیوانگان , آن دروازه های باز را بستند و من از جکومت آینده و مردمی ایران می خواهم ضمن رعایت آزادی عقاید و مذاهب , دکانها و بساطهای مذهبی را تخته کند و اسبابی فراهم نماید که جواز کسب تمام این دین فروشان یعنی عبا و عمامه هایشان درآتش سوزانده شده به زباله دانی تاریخ انداخته شود و حیف است که پس از پیروزی از همان سوراخ گزیده شویم ..جاوید شاه , پاینده ایران , به امید فردایی روشن برای ایرانیان پاک نهاد ... پایان

نویسنده :ایرانی
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
     
  
مرد

 
مــــــــــــــــــــن رای نـمــی دهــــــــــــــــــــم


من رای نمی دهم چون خدای من چنین خواسته است .من رای نمی دهم چون از حکومت شیطان بر کشورم متنفرم
من رای نمی دهم چون زاده سرزمینی هستم که پادشاه آن کوروش شاه شاهان , اولین منشور حقوق بشر را تنظیم کرده وبه آن عمل کرده است .
من رای نمی دهم چون در ایران من ..درایران آریایی من شرافتمندانی زندگی می کنند که با سیلی صورت خود را سرخ نگاه می دارند و خون سرخ خود را به خاک خشک وطن می دهند تا همیشه سبزش بدارند ..
من رای نمی دهم چون دزدان و جنایتکاران بی شرفی هستند که سرمایه های مرا به بیگانگان می سپارند و پشتیبانی آنان را با پول می خرند درحالی که زحمتکشان سرزمین من گرسنه سر به بالین می نهند وهستند ناتوانانی که غذایشان را از زباله دانیها می گیرند
من رای نمی دهم چون فرزند آن سرزمینی هستم که مجید رضاهای دشمن کشش را می کشند و کیان های پیرفلکش را فلک می کنند .
من رای نمی دهم چون دربرابر خون بیگناهان شرمنده ام دربرابر جانفشانی از جان گذشتگان احساس خجالت می کنم چون اشک و گریه مادران و پدرانی را می بینم که برای انتقام , چشم یاری به دستان ما دوخته اند وجز سکوت و انتظار و به امبد آینده نشستن چیزی از ما نمی بینند
من رای نمی دهم جون سرزمین مرا ریاکارانی اشغال کرده اند که از اعدام لواط کاران می گویند و خود لواط می کنند .
من رای نمی دهم چون عده ای بی وطن و نادان گوسفند صفت , وطنم را دو دستی تقدیم اشغالگران بی وطن روباه صفت کرده اند .
چگونه می توانم به دریوزگان پست فطرت بی شرم حیوان صفت انگل نشان دزد و جنایتکاری رای بدهم که پای در دستگاهی می نهند که اگرهم وجدانک و احساس خدمتی داشته باشند از ما بهترانشان آنان را به خواب و خاک خواهند سپرد .؟!
چگونه می توانم رای بدهم وقتی که در ایران من .. بنیانگذار حکومت دروغینش آن کفتار پیر وعده های پوچی داده است و جانشین قلابی اوروی او را درجنایت و شقاوت سپید کرده است وغارتگری افتخار اوست و می رود تا دیکتاتوری را در این کشور موروثی گرداند؟!
چگونه می توانم انسانیت را زیر پای خود له کنم وقتی که خدای من مرا از همان خاکی آفریده که تورا آفریده , او را و ما را آفریده است ؟!
چگونه می توانم رای بدهم وقتی که به زمین و آسمان کشورم هم رحم نمی کنند و دریاچه ها را می خشکانند و رودها را بی آب می گردانند و درختان را ا ریشه درمی آورند وسرمایه های ملی ما را به تاراج می برند؟! ..
و من اگر تا فردا و فرداها بنشینم و بگویم و بنویسم هزاران دلیل خواهم آورد که چرا رای نمی دهم ..
چگونه می توانم رای بدهم وقتی که صداقتی نمی بینم وقتی که می دانم بازهم اخبار دروغین و آمار دروغینی می سازند و چون کبک سردربرف فرو کرده انتظار دارند مردمان با وجدان و بینا تقلبات و تخلفات آنها را نبینند ؟!
چگونه می توانم رای بدهم وقتی که می بینم مشتی شیطان افیونی خفته را خبره می خوانند و لاتهای آسمان جل به بهای خفتن در طویله اسلامی پول پارو می کنند ؟!
چگونه می توانم رای بدهم وقتی که دهها سال است جزوعده های دروغین نمی شنوم والاغزاده ها در خارج ازایران سرمایه های ما را به هدر می دهند و الاغهایی که آنها را به آن سوی آب فرستاده اندما را تشویق به رای دادن می کنند ؟!
دلم می خواهد هزاران هزار بار بگویم و بنویسم که چرا رای نمی دهم اما بازهم می دانم خیلی سخت است آن انگشت شماران خفته را بیدارکردن , آن دزدان خود جاودان پندار را هوشیارکردن ...پس خلاصه کنم و بگویم :
من رای نمی دهم چون نمی خواهم پست باشم نمی خواهم بی شرم و شریک دزدان و جنایتکارانی باشم که باید برای نابودی آنان جنگید نه برای قدرتمند تر کردن آنان ..من نمی خواهم کور باشم نمی خواهم بی وجدان باشم نمی خواهم بی مصرف و بی خاصیت باشم نمی خواهم به آنان که عزیزانشان را در راه آزادی و در راه سربلندی ایرانشان ازدست داده اند دهن کجی کرده بگویم که تنها هستید .مگر بی ناموس به چه می گویند ؟!به که می گویند ؟!حداقل اگر شرایط طوری هست که فعلا نمی توانم قدم مثبتی بردارم و منتظر فرصتی هستم بهتر آن است که قدمی منفی برندارم و آب به آسیاب دشمن نریزم ..پس رای بی رای ..جاوید شاه ..پایان

نویسنده : ایرانی
یازدهم اسفند 2582شاهنشاهی
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
     
  
مرد

 
تــــــــــوآمـــــدی چـــــون نـــــوری در تـــــاریـــــکــــــــــی


توآمدی وقتی که دیگر امیدی نبود
توآمدی وقتی که پرده های نادانی روی پنجره های خانه ها نشسته بودند و مسخ شدگان, خورشید خوشبختی را نمی دیدند .
توآمدی وقتی که زندگی با سرزمین من با سرزمین ما آشتی نبود .
توآمدی وقتی که جهل و خرافه و نادانی چون خوره به جان تک تک آدمیان این سرزمین افتاده بود .
تو آمدی وقتی که شیطان با سلاح منقل و قلیان و وافور با اندیشه های پلاسیده قومی که روزگاری بر جهان فخر می فروخت زندگی می کرد
تو آمدی و یک بار دیگر خورشید غرورایران و ایرانی را از پس پرده ابرهای تقدیر به جهان و جهانیان نمایاندی
تو آمدی و نشان دادی که نه تنها می توان کوهها و تخته سنگها را شکافت و از دره ها و گذرگاههای صعب العبور , عبور کرد بلکه می توان خویشتن خویش را هم شکست و از باورهای پوسیده و پلاسیده گذرکرد .
تو آمدی و لبخند بر لبان فسرده مردمان افسرده سرزمینت نشاندی .گردنکشان و غارتگران را بر جای نشاندی و کم فروشان رامجازات کردی تا دین فروشان دراندیشه خریدن مشتی احمق و اندیشه های آنان نباشند .
تو با درفش کیانی آمدی با فرکیانی ..آمدی تا ایرانی درپستو مانده و درپتوپیچیده را از خواب گران بیدار سازی
تو آمدی و جامه تزویر و ریا را از جسم و روح پوسیده و افیونی مشتی شیخ ریاکار به درآوردی تا آنان به نام دین و مذهب مزخرفات خود را تحویل بیسوادان ندهند .
توآمدی وحجاب حماقت را ازچهره بانوان برداشتی تا باورکنند که می توان به خود باوری رسید و می توان دوش به دوش مردان درسازندگی کشور کوشید.
تو آمدی و مهربانانه با شکستن شاخ قلدران , ایرانی یکپارچه و متحد ساختی..
تو آمدی و دانشگاهها ساختی تا ایرانیان وطن پرست به سرعت , دروازه های ترقی را یکی پس از دیگری پشت سر بگذراند .
توآمدی و سنگلاخها را شکستی و از راههای صعب العبور جاده ها ساختی و با راه آهن دورترین نقاط کشور را به هم وصل کردی و مشت محکمی بر دهان شیوخ و مرتجعینی کوفتی که هنوز هم دوست می داشتند با اسب و قاطراز این شهر به آن شهر بروند
تو آمدی و با اختلاس و کم فروشی و احتکار جنگیدی و به ایرانیان نشان دادی که یک پادشاه درست پندار و درست گفتار و درست کردار چه باید بکند .
توآمدی و دهها سال بعد , هنوزهم از این همه عشق به وطن و ایران و ایرانی دوستی تو شگفت زده ایم ..ازاین همه قدرت و تفکر و سیاست ..
توآمدی و بازار دین دنیا پرستان را کساد کرده آخوندهای گداصفت را گدا ترکردی
توآمدی و اینک که دفتر تاریخ را ورق می زنیم و به گذشته بازمی گردیم درمی یابیم که تو یک معجزه و معجزه گربودی .شاید اگر کمی به ملایان و آخوند و آخوندکها بها می دادی و دستشان را برای غلط کاریهایشان بازمی گذاشتی آنان تو را امام زمان می خواندند اما باید این واقعیت را بپذیریم که تو ستاره تابناک قرن بوده ای و کاری کرده ای کارستان و کارهایی که ازشمارش خارج است .آری توخوشبختی مردم را می خواستی نه رفاه شیاطین و شیطان پرستان را ..
شایداگر تو نبودی تاریخ به گونه ای دیگر رقم می خورد و سیر قهقرایی , ما را به جایی می رساند که امروز روزگاری چون حال و هوای دوران قاجار و شاید بدتر از ان را می داشتیم
توآمدی و به خورشید ایران زمین نفس دادی .نفسهایی که به ایرانمان زندگی تازه ای بخشید .
زادروزت مبارک ای پدر ایران نوین !ای که با دادت , بیداد را برجای نشاندی .
آری توآمدی تا شایسته سالارها به ایران و ایرانی خدمت کنند ..توآمدی تا سرمایه های ملی برای ملت هزینه شود نه این که صرف اختلاس و بخشیدن به بیگانه گردد .تو آمدی و حداقل یک قرن سبب پیشرفت ایران در زمینه های گوناگون گردیدی ..خیلیها قلدرت خوانده اند اما باید گفت که تو قلدر شکن بوده ای و مهربان ترین برای مهربانان و ساده دلان و نیکو کرداران ..تومی دانستی که چه باید کرد وچه نبایدکرد و با توجه به شرایط آن روزگار ایران و مذهبی که آن را با خرافه آمیخته اند و به نام دین به خورد این ملت داده اند بسیار سخت و طاقت فرسا بوده است کنترل و هدایت این ملت و ساختن مملکتی که بیشتر مردمانش چنین افکار پوسیده و پلاسیده و آخوند زده ای داشته اند که دراین تحجر فرهنگی نقش استعمارگران را هم نباید نادیده گرفت .
زادروزت مبارک ای شاهنشاهی که با تولد خودبه وطن زندگی و جلای ویژه ای بخشیدی و به میلیونها ایرانی تولدی دوباره دادی !..هنوزهم آثارت را می بینیم ..دانشگاهها , راهها , مدارس , بانکها و هزاران هزار خدمت بی چشمداشت دیگر .ایرانی همیشه به تو می نازد ای همیشه درخشنده بر تارک تاریخ !!!... پایان

نویسنده : ایرانی
24اسفند 2582 شاهنشاهی
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
     
  
مرد

 
کجــــــــــاست بهــــــــــار خوشبختــــــــــی و خوشبختــــــــــی بهــــــــــار؟


گلها را درقفس نمی خواهم , خورشید زندانیست از شقایق سراسر خون می بارد .ابرهای تیره و تار همچنان در سرزمین من باران غم می بارانند .بهارراستین به این دیارنمی آید ..چگونه می توانم به پرستوهای ازسفرآمده خوش آمد بگویم که قفسی به وسعت سرزمین مرا نمی بینند .می بینم که کوهسارها , ازبرفها آبشارها می آفرینند اما چگونه می توانم به بهار سلام بگویم وقتی که خدای عشق و آزادی , بهار را برای همگان نمی خواهد .جویها بوی خون می دهند جای ترنم بلبلان , نغمه حزین مادران و پدرانی به گوش می رسد که اسیر زندان خاطرات فرزندانی هستند که درراه آزادی و رهایی ما از یوغ دشمنان وطن جانفشانی کرده اند .آری این بهار , بهار شگفتیهاست .و چه قفس بزرگیست سرزمین من که انگشت شماری زندانبان , هزاران هزار را به بند کشیده اند . آن سوی آسمان آبی , خورشید سرخ را می بینم که می خواهد زندگی را سبز گرداند اما تا دل سیاهان بر این مرزو بوم خاک سیاه می پاشانند دانه ای نخواهد روئید که طعم عشق و آزادی بدهد .بازهم پرستوها به خانه بازمی گردند بازهم لانه می سازند بازهم آهنگ زندگی درسرزمین مردگان به گوش می رسد اما وقتی نبض زندگیمان به دست دربندکشان آزادیست چگونه می توان ازبهاران گفت ؟! خدای خورشید چگونه همه اینها را می بیند و بازهم به ستمگر زمان می دهد ؟!زمین دوباره به دنیا می آید اما آنان که سر این زمینند کی به دنیا می آیند ؟ کی به تولدی دوباره می رسند ؟حیوانات از خواب زمستانی بیدارمی شوند اما در سرزمین من , در ایران مقدس ما خرسهایی هستند که با وجود همیشه درخواب بودن همچنان مفتخوارانه غارت می کنند و نشخوار , همه چیز را برای خود می خواهند این خرسها اگر از خواب گران بیدار نمی شوند باید که آنان را به خوابی سپرد که تا قیام قیامت چشم نگشایند ..چه کسی از عاشقان عشق و طبیعت , نغمه پرندگان و زمزمه جویباران را دوست نمی دارد ؟!چرا باید این همه زیبایی را دید و تاسف خورد ؟می بینم که خفتگان و بیدارگان کنارهمند .چه زمستانی دارند در بهار, این بیدارها !باید که خفتگان را بیدار کنند و با زندانبانان پیکار ..
بهار یعنی تولدی دوباره و حسرت و درد برای آنانی که در این تولد بوی مرگ را احساس می کنند . زندانبان آزادی را باید که به خاک سیاه نشاند و زندانیان را بر تارک بهارآزادی ..چگونه می توان به بهار خدایی دل بست که سرزمین آزادگان را از یاد برده است و معلوم نیست که پیروزی آزادگی را به بهای چه اندازه خون می خواهد ؟! چگونه می توان به بهاری دل بست که قفل خوشبختی را با هیچ کلیدی نمی گشاید ؟!چگونه می توان به بهاری عشق ورزید که درزمین و آسمانش نفرت جای عشق حکومت می کند و اگر هم نشانه هایی از بهاری که می شناسیم درآن هست جلوه هایی هستند که در طوفان خشم و هیاهو و نفرت مسخ شدگان محو می گردد . چگونه این بهار را دوست بدارم که گلهای سرخ و خوش عطر و سیمای روح افزایش را به امید محو شدن دفن می سازند ؟!و زندگی تکرار تکرارهاست . تکرارها دلنشینند وقتی که آرامش باشد و رفاه, وقتی که خوشبختی میوه بهاران باشد , میوه ای که پس از شکوفه های آغازراه بتوان طعم شیرین آن را چشید . بهار زیباست اما بهار خوشبختی کجاست و خوشبختی را درکدام نقطه از بهار و درکدام زمان از روزهای شکوفایی دوباره طبیعت می توان جست وقتی که انسان دنیای انسانی را به فراموشی می سپارد و حق راتنها برای خود می داند وقتی که خود خواهیها جای گذشت و همدلی را می گیرد ؟ وقتی که آهنگ عزا و غم از دست دادن جانفشانان راه آزادی به گوش می رسد چگونه می توان زیبائیهای بهار را دید و دل به موسیقی نسیم و ترانه پرندگان سپرد .؟!مگر این که از این همه زیبائیها انرژی مثبت گرفت و این غمستان را به گورستان تاریخ سپرد وحتی استخوانهای بدکرداران را که شادی خود را به بهای اندوه دیگران می خواهندخاک کرد و در این گورستان به خاک سپرد .
بازهم بهارمی آید, بوی گلزار و یار می آید , نوای نی از چشمه سارمی آید بازهم بهارمی آید و من برای هرچه زیباتردیدنش به کودکی پناه می برم آن زمان که بهار بوی خوشبختی می داد آن زمان که پرواز را درآسمان بی غبار می دیدم و آواز را ازگلستان شادی می شنیدم . بهار !به خدا دوستت دارم .دانه پاشیدن برای مورچه هایت را دوست می دارم .غذا دادن به سگ و گربه هایت را دوست می دارم .دوست دارم باز هم ساختن لانه ها روی شاخه سارها و زیر سقف خانه ها را ببینم . شنیدن صدای پرندگان و دیدن آسمان آبی و آن دوردستها جلوه دماوند سپید این پادشاه طبیعت ایران زمین را دوست می دارم .اما دلم می خواهد دلها به هم نزدیک باشند و صفایی چون صفای دوران کودکی بر دلهایمان حاکم باشد .انسانها با هم مهربان باشند و فراموش نکنند که عشق و محبت و انسانیت است که زندگی را زیبا میسازد و بهار را بهار ..پس بیائید دلهایمان را چون بهار پاک گردانیم با هم مهربان باشیم داشته هایمان را با هم قسمت کنیم درغم و شادی هم شریک باشیم . ای عاشقان بهار !بیائید متحد شوید دست به دست هم داده و آنان را که بهار را سیاه می خواهند به خاک سیاه بنشانید .جهان زیباست ومهربانی و دوست داشتن ازآن زیباتر ..بیائید خود را بسازیم نو شویم , بهاری شویم و زیبا ..و زیبایی یعنی این که درون خود را پاک گردانیم خود را از خودخواهی دورکرده و زندگی را برای همه بخواهیم . خودرا جای دیگری و دیگران بگذاریم احساس کنیم که احساسش را احساس می کنیم . جهان , زیبا و بهاری نمی گردد جز با احساسات پاک . می توان بازهم کودک شد و بازهم چون کودکی پاک بود آن بهار خوشبختی کجاست ؟آن روزگارانی که گویی همای سعادت هر بهارش بر قله عشق و مهربانی می نشست و سایه اش را بر سرزمین عشق می نشاند کجاست ؟او آمده است تا بگوید خوشبختی همین جاست دردلهای من و شما ..
پرستوها به لانه بازمی گردند , درختان شکوفه می دهند , زمین سبزمی شود . کودک درون ما هم بیدار می شود و می توانیم با عشق و مهربانی و با احساس زیبای کودکی, دنیایمان را از نو بسازیم و دنیایی را که درآن زندگی می کنیم .اما در این روزگاران هستند کسانی که چنین نمی خواهند .خودخواهند , نه تنها بر زمین احساس مالکیت کرده خود را یگانه خلیفه خدا روی آن می دانند بلکه بر آسمان هم احساس مالکیت می کنند اگر چنین بد کرداران ارشاد ناپذیر نیست نگردند بی تردید نیکان را به نابودی می کشانند .
گلها را از قفس آزاد کنیم , برخاک شقایق خون سبز ببارانیم , روح پاک جانفشانان راه آزادی , مهساها , آرمیتاها , رهنوردها و خدا نورها را شادگردانیم و بدانیم که تا زمانی که انتقام خون کیانها را نگیریم و روحشان را به آرامش نرسانیم خدای رنگین کمان خشنود نخواهد شد . بهار هم می خواهد خوشبخت باشد عاشق آن است که عاشقان راستین طبیعت و عشق و مهربانی , زندگی را زیبا سازند آن گاه می توان گفت که به بهار خوشبختی رسیده ایم کینه ها را از دلها بزدائیم و کینه توزان را درآتش خشم بسوزانیم که تا زمانی که زنده اند فتنه می کنند و زندگی رابر آدمیان راستین تلخ ..رسم است فرارسیدن بهار و نوروز را به هم تبریک بگوئیم . بیائید برای شکوفایی بهار و شکوفا شدن خود با هم متحد شویم و این بار تیشه به ریشه درخت ستم زنیم که به نام دین , غارتگری می کنند و جنایت... و دنیای فانی رابا بهشت باقی اشتباه گرفته اند .بیائید که بهشت پوشالی آنان را جهنم سازیم و درآتش این جهنم خاکسترشان کنیم .ما می توانیم اگر که بخواهیم و اگر که بهار و بهاران را دوست بداریم .ما می توانیم اگر که به قدرت خود و قدرت اتحاد و همبستگی ایمان داشته باشیم . سال خوب و خوشی برای نیک سرشتان آرزومندم . به امید پیروزی ملت ایران و رهایی کشور همیشه سربلندمان ازچنگال ریاکاران لواط کار دزد و قاتل و زمینخوارو پرچمداران دروغین سعادت بشر ...جاوید شاه , پاینده ایران و ایرانی .. پایان

نویسنده :ایرانی
نوروز 2583شاهنشاهی
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
     
  
صفحه  صفحه 76 از 77:  « پیشین  1  ...  74  75  76  77  پسین » 
خاطرات و داستان های ادبی

دل نوشته ها ( نوشته ایرانی )

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA