انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
خاطرات و داستان های ادبی
  
صفحه  صفحه 78 از 78:  « پیشین  1  2  3  ...  76  77  78

دل نوشته ها ( نوشته ایرانی )


مرد

 
بـــــــــــــــرای آن کـــــه خـــــورشیـــــــــــــــد بیـــــایـــــــــــــــد


یلداروشنی دلها می آید او با ستارگانش می آید شب را نورانی می سازد تا به ما جلوه های نور در تاریکی و محو ظلمت را نشان دهد .
و یلدا می آید برای آن که خورشید بیاید برای آن که طنین انداز فریادسکوت درشب امیدماباشد .وقتی که خورشید بیاید دیو سیاه ستم می رود و آن گاه می توان سرودپیروزی یلدابانو و ستارگانش راسرداد .
یلدامی آید تا در آغوش نور, لحظات شیرین پیروزی را با تمام وجود احساس کنیم .آن گاه خورشید و صبح آزادی می آید تا جهان برای همه جهانیان بدرخشد حتی برای بدها تا اگر بخواهند خوبیها را احساس کنند و بدانند که نور و خوبیها ازآن همگان است اما افسوس که این خودخواهان نمی خواهند که بدانند .
ستارگان چشمان ما دیدگانمان را بارها و بارها ترکرده اند و طلوع آزادی را فریاد زده اند .
برای آن که خورشیدبیاید و فرعون شیطان صفت مدعی خدایی را بخشکاند باید که سپیده امید بدمد و یلدا نوید سپیده ای رامی دهد که نورامید را در دلهای ما می تاباند .یلداتاریک و تاریکی نیست .یلدامظهر عشق و حرکت سوی روشنی فردا و فرداهاست .ازسنتهای شب یلدا بسیار نوشته ام و کمتر کسیست که از سنتهای نیک نیاکان نداند و به آن ارج ننهد و یلدادلها را به یکدیگر نزدیک می گرداند دلتنگیها را به دست فراموشی می سپارد و بر لبان افسرده لبخندشادی می نشاند .
آری یلدامی آید تاباورکنیم که پایان شب سیه سپیداست واقعیت راباورکنیم و برای حقیقت بجنگیم .
یلدامی آید تا ما شیرینی لحظات انتظار را برای سپیده دم امید و طلوع خورشیدخوشبختی , با تمام وجود احساس کنیم .
یلدامی آید تا به ما نشان دهد که رفتن نوعی رسیدن است و رسیدن یعنی شروعی برای رفتن و حرکتی دیگر .. زندگی یعنی شور و نشاط و حرکت .و این نوردلهای ماست که یلدا را تابناک و تابناک ترمی سازد و ما با تابش مهر و دوستیها , یلدا را درآغوش می کشیم و به مهربانیها سلام می گوئیم .
یلدامی آید تا با شکست سکوت , فریادها بسترزندگی را برای کاشتن بذرمحبت و یکی شدن دلهای پاک و حقیقتجو آماده سازد .اما آنها که عشق نمی شناسند و درقلبشان جزتخم کینه و حسادت و خودخواهی نمی کارند , نمی خواهندکه صبح عشق و آزادی را ببینیم .
ودرسرزمین من یلدایی خواهدآمدکه زمستان را بهار ساخته غنچه های آزادی را در جای جای ایران همیشه سربلندمان شکوفا می سازد .
یادتان هست وقتی که یلدا می آمد و دور هم می نشستیم ازگذشته ها و ازگذشتگان می گفتیم و به یاد آن روزگاران , سنتهای یلدایی را پاس می داشتیم اما حال باید از فردا و فردا ها بگوئیم فردایی که روشنی با آغوشی باز پذبرایمان گردد و ما برای آبادی آبادی خودتلاش کنیم .آری دریلدای امروزبایدازآن روزها بگوئیم تا این خود برای ما خاطره ای شیرین گردد که دریلداهای دیگرازآن یاد کنیم .
یلدا سالهاست که درانتظارماست درانتظارآن که ببیند ما عاشقان رهایی از تاریکی سرانجام دیو سیاه ظلمت را دربندکشیده ایم وشیشه عمرش راشکسته ایم .
وسرانجام پیروزی نور بر تاریکی را احساس خواهیم نمود واین جبر تاریخ است که با اراده ما به دست می آید .
روزهای روشن درراهند , نورمی آید پاییز رنجها می رود و زمستان پس از یلدا به خورشید و زندگی سلام می گوید و خداوند, زندگی را به این سرزمین بازمی گرداند
آری یلدامی آید آزادی با نورمی آید و برای آن که خورشید بیاید باید که یکدل و یکصدا با فریاد های زندگی خواهانه خود شیشه عمر دیو سیاهکام را بر زمین زنیم تا زندگیمان را آزاد سازیم
آری نور یلدا بر دلهایمان تابیدن می گیرد تاکه خورشید بیاید تا که خورشید بیاید ... پایان

نویسنده : ایرانی
یلدای 2583شاهنشاهی (1403خورشیدی )
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
     
  
مرد

 
پـــــــــــــــرواز زنـــــدگـــــــــــــــی


تورفتی و با رفتنت خورشید مهر و مهربانی از سرزمین ما رفت .تو رفتی چون نخواستی که آنان را که برایشان دل می سوزاندی و تو را سوزاندند بسوزانی
تو رفتی و برکت از سرزمین ما رفت
تو رفتی رودها خشکیدند جنگلها بی بر و بار شدند و گلستانها افسرده .آن نگاه غمگین و دردناک و تاسف بارت را از یاد نمی برم آن سوی نگاهت دنیایی سخن و راز هایی نگفته ونهفته بود هرچه می گفتی کسی باورش نمی کرد چون باورت نمی کرد .سالها گذشت تا نمک نشناسان هم سوختند از دو سوی سوختند .آنان که ابلهان برایشان قلاده بردگی و بندگی به گردن آویخته بودند یعنی برای ملایان و شیادان و مافیای اسلامی ضد انسانی این نادانان را سوزاندند و از طرفی شاهد زنده ای به نام تاریخ از سوخته آنان خاکستری برجای نهاد .آن روزگارانی که مسخ شده بودند گذشته بود آن روزگار جهل و جادو گذشته بود ازخواب گران بیدارشده هیهات که بسیار دیر شده بود
امروز من از چشمان اشکبارت می نویسم .از قلبی که برای ایران و ایرانی می تپیدتا بتوانم که عشق تو به وطن را وصف کنم باید دروجود تو باشم دراحساس تو تا با تمام وجود بگویم و بنویسم که توچه کرده ای !وچگونه برای هروجب از آب و خاک و جنگل و..سرزمینت ارزش قائل بوده ای .اشغالگرانی که آب و خاک ایران را به بیگانگان داخلی و خارجی می فروشند و به آثار تاریخی هم رحم نمی کنند کمر همت به نابودی سرزمین ما بسته اند وچاره ای نیست جز نابودی آنان .اما امروز سالروز وداع تو با سرزمینت و با ملتی بوده که بهشت را برزخ می دیدند و درطلب دوزخی بهشتی گونه بوده اند .حتی دنیا هم به تو پشت کرده بود اما خدا با تو بود .آهای انسانهایی که غرق نورید و نوررا نمی بینید!با چشمانی باز خفته اید و از هوشیاری می گریزید.چرا قدر روشنی و نعمتهایی که غرق آنید را نمی دانید؟!چرا باید اسیر حسرت و تاریکی شوید تا بدانید که چگونه به خورشید پشت کرده اید؟!آن که آرامش و خوشبختی شما را می خواست ازخود و از وطن مقدسش راندیدچشمان خود را غرق درجهلی مرکب وروی حقیقت بستید تا نور و تاریکی را اشتباه بگیریدفرشته را برانید و دیورا جای او بنشانیدوتوچه نیک می دانستی که بدان به چه سرنوشتی گرفتارمی گردندوآینده میهن مقدست چه می شود!شاید بتوان اسب سرکش را مهارکرد و شیردرنده خوی را رام .شاید بتوان به نادانی آگاهی بخشیدو از سقوط رهانید اما تقریبا غیر ممکن است که بتوان گله گوسفندان رمیده را از سقوط نجات داد  وکافیست هرگوسفندی به گوسفند جلوی خود بنگرد و تنها سقوط اول , جامعه و ملتی را به سقوط می کشاند .
وشاهنشاها!آن زمان  چه نیکو آینده را زشت می دیدی ومی دیدی که بخت برگشتگان گربه صفت گوسپند منش چگونه بر سر خود خاک می ریزند و از این خودکشی دسته جمعی خود مغرور و هیجان زده اند .تاریخ تاآن روزگار چنین حماقتی را سراغ نداشته است
وسوگند به قلب شکسته و مهربانت و به اشکهای به وقت وداعت که ایرانمان را دوباره می سازیم تا روان پاک وجاودانت را شادمان گردانیم
تورفتی و اندوه جای شادی نشست و شنزار جای دریا . جنگل بیابان شد و مرغ سحرنایی برای ناله نداشت .تو رفتی و گلهای مهربانی افسرده شدند تو رفتی ونفرین شدگان اسیر طلسم نادانی درانتظارگره گشای زندگی خویشند که از دودمان توست
سوگند به صداقت و شرافت وشجاعتت که ایرانمان رابربلندای تاریخ , برآن جایگاهی که شایسته آن است خواهیم رساند .شاهنشاها !ای اسطوره جاودانه تاریخ !درقلب ما و درقلب این سرزمین وجهان راستیها  آن چنان جایگاهی داری که تا ابد محو نخواهد شد وخداوند همیشه با توخواهد بود ای افتخار سرزمین من !وای نازنده به تو جهان حقیقت و عدالت وپاکیها . .پایان

نویسمده : ایرانی
26دیماه 2583 شاهنشاهی
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
     
  
صفحه  صفحه 78 از 78:  « پیشین  1  2  3  ...  76  77  78 
خاطرات و داستان های ادبی

دل نوشته ها ( نوشته ایرانی )

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA