ارسالها: 3650
#71
Posted: 9 Mar 2013 06:28
روز جهانی زن مبارک باد
می خواهم از تو بنویسم . برای تو بسیار نوشته اند و از تو بسیار گفته اند . گفته اند که ظریف تر از گلی , پاک تراز شبنم سپیده دمانی که بر گلبرگها می نشیند با دلی مهربان , سرشار از عشقی خالص که عاشقانه عشق را دوست می دارد . به راستی برای تو چه می توانم بنویسم که در خور شان و منزلت تو باشد ؟/؟! امروز فقط روز تو نیست . هر روز فقط روز تونیست که هر لحظه ای هر دقیقه ای و هر ثانیه ای روز توست . می گویند تو صبور تر از سنگ صبوری مقاوم تر از مردانی هستی که با سلاح گرم و سرد خود به پیکار مشکلات می روند . می گویند ظریف و شکننده ای اما از صخره ها یی می گذری و به قله هایی می رسی که مردان هنوز در دامنه آن مانده اند . به راستی تو کیستی تو چیستی . عشق را عاشقانه دوست می داری . اگر کسی با تمام وجود دوستت بدارد تو هم با تمام وجود دوستش می داری .. ای زن ای اسطوره مهر و وفا ! به تو ایمان دارم اگر به خود ایمان داشته باشم . تو عشق را با تمام وجودت در خون و ریشه و روانت عجین ساخته ای . چه می گویم تو اصلا خود عشقی و شاید که بر تر از عشق . بی تو عشق معنایی ندارد . من این را تنها برای این نمی گویم که بخواهم واژگان را به بازی گیرم تا تو از من راضی باشی . من این را یک حقیقت می دانم که خداوند رنجهایت را بیشتر نموده است . .... تو هر گز فریب را دوست نمی داری اما حقیقت آن چیزیست که می تواند باشد و باید که باشد . آری فراموش نمی کنیم که فاطمه مقدس , مریم پاک و آسیه دلاور هم یک زن بوده اند . اشک می ریزی تا بخندی . وقتی که مهربان می شوی مهربان ترینی وقتی که اسیر بی وفایی و خیانت شوی تا آنجا که بتوانی گذشت پیشه می کنی . آینه تمام نمای عشقی .. عشق در نقش حقیقی مادر .. همسر و یک انسان و عشق وعشاق را با ایثار های خود شرمنده می سازی . پس چرا نگویم که تو بهترینی . تو بر ترینی . با مهر و عاطفه خود سیلاب سرد بر آتشفشان خشم و خشونت ها ریخته تا در گلستان محبت , زندگی رنگ و معنای دیگری بیابد . خانه ای که از تو و لبخند زیبای تو محروم باشد از لطف خدا محروم است . تو چون مرد آفریده خدایی . تو آبستن حوادث بسیاری در تاریخ بوده ای .. به خاطر تو بود که اسکندر تخت جمشید را به آتش کشید .. می گویند که شریک شیطانی ولی من می گویم اگر فرشته ای با تو فرشته گونه باشد اگر نامردان و نامردمان فریبت ندهند هرگز دوست نمی داری که شیطنت کنی . ساده تر بگویم ترجیح می دهی که فریبت دهند اما فریب دهنده نباشی چون قلبی پاک و روحی مهربان داری . صادقانه بودن را هرگز از یاد نخواهی برد مگر آن که ریاکارانه قلب مهربانت را بشکنند . امروز همه می دانیم که عشق و اندیشه در ترکیب با احساس می تواند قدرت برتر باشد . امروز چون گذشته ها نمی توان قدرت را در توان جسمانی دانست و زن را به عنوان موجودی ضعیف فرض کرد و او را از حقوق و مزایایی که مردان از آن بر خوردارند محروم نمود . پس تو می توانی قدرت برتر باشی . حتی تا مدتها قبل و شاید هم اینک در بسیاری کشور های جهان زنان حق رای هم نداشته اما زنان مبارز و مردان اندیشمند دانسته اند که اینک زمان عصر حجر و زور گویی ها به سر آمده .. قرن بیستم را به نوعی عصر ماشین و فضا می دانند و می نامند اما به نظر من این دوران را باید عصر انقلاب زنان نامید . با این گونه تمجید و تعریف از زنان نمی خواهم بگویم که آنان موجوداتی بدون اشتباه هستند . همان گونه که بار ها گفته ام واقعیت با حقیقت تفاوت دارد . واقعیت آن چیزیست که هست . ممکن است حقیقت باشد ممکن است نباشد . اما حقیقت آن چیزیست که باید باشد . از خود گذشتگی و جانفشانی یک زن در رویارویی با مسائل و مصائب را هیچ مردی ندارد . در رابطه با یک مرد اگر احساس کند که یاور و همراه همیشگی و ثابت قدم اوست هرگز به او پشت نخواهد نمود و این احساس باید در او ایجاد گردد . او باید عشق و محبت را با تمام وجودش احساس نماید تا چهره حقیقی خود را نشان دهد . زن موجودی زود باور است . به آن که دوستش دارد اعتماد می کند . اما اگر لغزشی ببیند سخت است که بار دیگر اعتمادش را جلب نمود . ولی در نهایت گذشت و فداکاری و بردباری اوست که زندگی را شیرین می سازد . او با احساس زیبای خود بسیاری از اوقات عاقلانه تر از مردان می اندیشد . احساس مادری او را هیچ پدری نمی تواند که درک نماید .. .. مثل این که وارد مقوله روانشناسی زنان شده ام و تا صبح هم می توانم در این مورد بنویسم البته با احساس و تجربیات خودم نه با علم روان شناسی . در هر حال روز تبریک و شاد باش به این عزیزان دوست داشتنی و مهربان است که تقریبا نیمی از جمعیت انسانی جهان را تشکیل می دهند ورد پای آنان را در تمام زمینه های علمی می توان جست . من این روز را به همه انسانها تبریک می گویم . نه فقط زنان , بلکه همه انسانها .. چون مردان باید به وجود زنان افتخار کنند زندگی بدون آنان لطف و صفایی ندارد . زن دوست دارد که با تمام وجودش او را بشناسی و حسش کنی . اگرزن را درک کنی او تو را ترک نمی کند . به امید آن که روزی همه انسانها با درک متقابل از یکدیگر لحظه های زندگی خود را شیرین و شیرین تر سازند . به امید آن روز .. پایان .. نویسنده ... ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#72
Posted: 13 Mar 2013 13:15
کوچه بچگی , کوچه کودکی
امروز بازم که توی خیابون می گشتم یهو دیدم رسیدم به نزدیک کوچه خاطره هام . همون کوچه بچگی . همون کوچه ای که درش به دنیا اومدم . بازم پاهام سست شده احساساتی شده بودم . چقدر دلم می خواست وسط کوچه می نشستم و به اون روزا فکر می کردم . این کوچه خیلی برام عزیزه . کوچه محل تولدم .. جایی که دو سه سال اول ابتدایی رو از اونجا به مدرسه می رفتم . جای زاد گاه منو آپارتمان ساخته بودند ولی هنوز خیلی از خونه هاش همون حالت گذشته رو داشت . چند تا بچه رو دیدم . زیاد نبودند . منم یه روزی مث اونا بودم . اون روزا فکر می کردم که خیلی می دونم . حالا که به بچه ها نگاه می کنم به نظرم اونا خیلی چیزا رو می فهمن ولی چیز زیادی نمی دونن . راستی چرا ما بچگی هامونو دوست داریم . ؟/؟ شما چی فکر می کنین . روزایی که دیگه بر نمی گرده .. آره اون روزا دیگه نمیاد . روزای خوب و قشنگ . روزای خاطره ها . روزایی که فکر غم و غصه نبودیم . چی بخوریم چی بپوشیم . بقیه به فکر ما بودند . می تونستیم زمستونا با لذت بریم زیر آفتاب و تابستو نا خودمونو به دست سایه بسپریم . می تونستیم با دختر همسایه بازی کنیم و کسی هم کاری به کارمون نداشت . البته گاهی مادر و خواهروبرادر بزرگ دختر همسایه میومد دست دختره رو می کشید و با خودش می برد. جای اون تیر برق چوبی یه تیر برق بتنی نشسته . وای خیلی بچه بودم . صدای تیراندازی .. لاستیک آتیش زدنا . مردم نمایش راه انداخته بودند . شده بود فیلم سینمایی . چه فیلمی .. سرگرمی نداشتند . یه سایه هایی از فیلم مرد شش میلیون دلاری رو یا دم میاد . خیلی وقت بود که گوگوش موهاشو کوتاه کرده بود ولی من با اون سن خیلی کمم از روی مجله های قدیمی عاشق گوگوش موبلنده بودم . موهای مشکی و سیاه که تا پایین کمرش می رسید . دستمو دور تیر برق چوبی حلقه می زدم و ترانه های قدیمی اونو می خوندم با خودم زمزمه می کردم . آسمون ابریه اما دیگه بارون نمیاد ... صدای گریه بارون توی ناودون نمیاد ..اون که من دوسش دارم از خونه بیرون نمیاد .. -پسر برو خونه می کشنت .. چقدر لاستیک مفت و مجانی زیاد داشتیم که همه رو آتیش می زدیم .. اوایل فکر می کردم مراسم تعزیه و عاشوراست .. از شبای تاریک این کوچه می ترسیدم . بیشتر وقتاچراغاش روشن بود . اون وسط گاهی بچه های بی تربیت لامپا رو می شکستند . نمی دونم چرا ما رو از تاریکی و جن می ترسوندند . البته از جن که نمی ترسوندند صحبتشو که می کردند ما می ترسیدیم . هر وقت به تاریکی می رسیدم آواز می خوندم و می دویدم ولی اگه به کسی نگین اگه الان هم به یاد از ما بهتران بیفتم یه بسم الله رو میگم هرچند بیشتر وقتا بی خیالم . چه دورانی بود . بچه ها با هم دعوا میفتادند و خیلی سریع آشتی می کردند ولی پدر و مادر ها سر این بچه هاشون قهر هایی طولانی داشتند . آخه همه شون مدعی بودند بچه شون مظلوم و بیگناه و بی تقصیره . حالا که فکرشو می کنم شاید درست می گفتند . بچه ها همه شون بی گناهن . همه دوست دارن به اون روزا بر گردن . حتی اونی که میگه دوست نداره بچه شه بازم دلش می خواد . شاید حتی اونی هم که خیلی زجر کشیده و کسی رو نداشته . نمی دونم چرا ..همه این دلایلو کنار بذاریم شایدم واسه این باشه که ما نمی خواهیم باور کنیم که داریم به انتها می رسیم . انتهایی که شاید آخر خط نباشه . ولی کسی نیست که مقصدی به اسم مرگو دوست داشته باشه . دوست داریم بچه شیم تا دوباره بریم اول راه . حالا اون صفا و صمیمیت بچگی به جای خود . اون روزایی که دلهامون بی کینه و بی ریا بود به جای خود ولی اون روزا رو دوست داریم چون همه چی رو خیلی بزرگ می دیدیم . آدم وقتی یه چیزی رو خیلی بزرگ ببینه براش خیلی ارزشمند میشه . هرچی ما بزرگ تر شدیم این دنیا هم کوچیک تر شد . با ویروس حقه بازی و کلک و سر همدیگه کلاه گذاشتن دنیا رو کوچیکش کردیم و از دستش نالیدیم . وا مصیبتا وا درد و رنجا ..ایهاالناس بیایید و ببینید که همه دارن به هم خیانت می کنند . اون الک دولک بازی کردنها و هفت سنگ وتیله بازی کجا رفت .. اون لی لی که بیشتر دخترا بازی می کردند ولی گاهی ما پسرا هم شریکشون می شدیم ... بچه ها عوض میشن ولی بچگی وجود داره . چقدر دلم می خواست اون چیزایی رو که تو مغازه ها می دیدم همه شونو داشته باشم . بیشتر اسباب بازیهاشو . ولی با پولم فقط می تونستم دو سه تا از این وسیله ها رو بخرم . هنوز سه تا از مغازه ها ی کنار هم به همون صورت باقی مونده . چند تا از خونه ها همون آجررو دارند همون ساخت قدیمی رو ولی به زودی ترتیب همه شون داده میشه . هفت هشت بار از سر کوچه تا ته کوچه رو رفتم و فکر کردم . خوشبختانه هرکی منو در این مسیر می دید فقط واسه یه بار می دید وگرنه حتما مشکوک می شد که این دم عیدی می خوام برم دزدی . در همین سالها بود و از همین کوچه که خمیر مایه من شکل گرفت و شدم یک ایرانی قره قاطی نویس . دوست دارم بازم از بچگی هام و از اون روز ها بنویسم . آره دوست دارم به اون روزا بر گردم هر چند در اون صورت حسرت چیزایی رو که آدم بزرگا دارند رو می خورم ولی حالا که می دونم چه خبره عوضش می تونم به خودم ببالم اون عمر و زندگی و سالهای از دست رفته ای رو به دست آوردم که می تونم از نو برای بهتر شدن و بهتر زندگی کردن استفاده کنم ولی این که نمیشه . آدمای هم دوره ام چی میشه .. یه خورده گشتم و گفتم بهتره بر گردم خونه از کوچه که اومدم بیرون مراقب بودم که به آدما تنه نزنم . چه خبره بابا . عید خودش چند روزه و این ملت بی پول باید دو ماه برن استقبال برای خرید .. آخه این همه از بی پولی می نالید پس این هر روز توی بازار گشتن چیه . بعضی ها عادت هم دارند یه وسیله ای که می خوان صد دفعه باید برن بیان . حالا هم که جنسشونو خریدن میرن چند تا مغازه دیگه رو هم دید می زنن که ببینن خوب خریدن یانه .. بگذریم اینایی که الان گفتم ربطی به بچگی نداره .. حالا اومدم خونه و داشتم فکر می کردم اگه یه مطلبی بنویسم اسمشو چی بذارم . اگه بگم کوچه بچگی دو تا حرف چ داره هم آوایی بدی نیست . ولی کوچه کودکی هم بد نیست حرف ک زیاد داره و هماهنگه .اما یه خورده صمیمیت واژه بچگی بیشتره .. اگه من از هر دو عبارت استفاده کنم چی میشه .. اون وقت خلاصه گویی من خراب میشه .. بابا عجب گیری افتادیم . درست شد مثل داستان آبی عشق که می تونستم بگم درخت عشق و یا تولدی دوباره رو می تونستم بگم هدیه عشق .. بعضی وقتا در انتخاب اسم می مونم بعضی وقتا هم شورش می کنم . این شورش هم شد یک کلمه ایهامی . آخرشم با خودم مشورت کردم و این اسم بالا رو برای متن انتخاب کردم سرتونو دیگه درد آوردم ای آدمایی که می دونم عاشق بچگی و نو جوونی و جوونی هاتون هستین . هنوزم دیر نشده . زندگی ارزشش به اینه که همدیگه رو دوست داشته باشین . با هم مهربون باشین . دل همو به درد نیارین . اگه چیزی دارین با هم قسمت کنین . شریک غم و غصه های هم باشین . وای دوباره پر چونه شدم . یه چیزایی یادم میاد می خوام بذارم برای دفعه بعد میگم شاید یادم بره . ببینید شما وقتی که یه کسی رو گیر میارین که تازه می فهمین فامیل شماست چقدر لذت می برین ! چقدر بهش احترام میذارین ! اگه یه کاری از دستتون بر بیاد براش پارتی بازی می کنین . به دنبال شجره نامه و ریشه یابی نسل و نژاد تون هستین . مثلا پدر بزرگتون کی بوده و ...در مقیاس بزرگتر میگم من از نسل آریا هستم . اون یکی از نسل عربه .. یکی از نسل انگلو ساکسونه .. یکی سرخ و یکی سیاهه .. یه خورده برین عقب تر .. یه خورده بیشتر از یه خرده ..نمی دونم باید یه خورده فکر کنم که این یه خرده با واو درست تره یا بدون واو .. بریم به اصل و ریشه خودمون .. آره درسته .. لمسش کنین . حسش کنین .. ما رگ و ریشه مون از بابا آدم و ننه حواست . حالا اونا گناه کردند و ما رو انداختن زمین . نمیشه این قدر سر کوفتشون زد . اما اونی که با ماشین می زنه به پشت ماشین ما و دو تایی مون پیاده میشیم و دست به یقه میشم برادر یا خواهر ماست . البته با خواهر که دست به یقه نمیشیم . آره عزیزان هیشکدوم با هم غریبه نیستیم . همه با هم آشناییم همه از اون نقطه اومدیم . . حالا اگه بابای ما هفده متر در ده متر بوده به اونش کار نداریم به هر حال ما آب رفته شدیم ولی با تمام وجود همدیگه رو حس کنین . ما از همونیم همون . به نظرتون برادرا و خواهرا نباید به هم کمک کنند ؟/؟ باید همدیگه رو بزنن بکشن ؟/؟ نباید دست از جنگ و کشتار بر دارن ؟/؟ نباید گذشت داشته باشن ؟/؟ باید همین جوری برن داستانهای سکسی بنویسن و از اخلاق و معرفت نگن ؟/؟ .. هی داداش ایرانی تو یکی دیگه واسه خودت کلاس نذار آبروی هرچی میرزا بنویسو بردی . الان هم می خوای این متنو زود تر تموم کنی بری خودتو بذاری جای یه دختر لز کار یا لز بین و یه قسمت دیگه از داستان من و مامان و زن دایی رو بنویسی . یه خورده خجالت بکش .. یاد وجدان شیر فرهاد شبهای برره میفتم . چیکار کنم سکس هم یه قسمتی از نیاز های آدمه که داستانش جداست و من خارج از اون رعایت می کنم .. وجدان : تو این جوری هستی شاید خیلی ها نتونن با این مسئله کنار بیان .. -وجدان جان اونا باید سعی خودشونو بکنن .. این قدر هم منو اذیت نکن عقب می مونم .. آره بازم از بچگی رسیدیم به بزرگی ولی واقعیت اینه چه بچه باشیم چه بزرگ چه ادعا داشته باشیم چه نداشته باشیم چه خودمونو بزرگترین بدونیم چه کوچیکترین , خودمونو بزرگ و بزرگترین حساب می کنیم . بچه ها نیمه شب به خیر .... پایان ... نویسنده ............... ایرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#73
Posted: 13 Mar 2013 13:44
ببــــــــــــــــــر مازنــــدران
سلام بر ببر مازندران ! سلام یر شیر و غرش شیر ایران زمین ! سلام بر فرزند سلحشور کوروش کبیر ! سلام بر مرد سده چهاردهم ایران زمین . آن که تاریخ معاصر کوبنده تر وخادم تر از او سراغ ندارد . آن که به عشق ایران آمد و به عشق ایران رفت . سلام بر آسمان آبی عشق ! بر قدرت طلایی خورشید آریا ! سلام بر تو که دل کوهها را شکافته ای تا آنان که اصالت خود را در قاطر نوردی می دیده اند امروز سوار بر مرکب آهنین , اصالت خود را از یاد ببرند . . سلام بر تو! بر تو دلاور این آب و خاک که دلاورانه جنگیدی تا اگر در این قفس نفسی هست از هوای روزگاران تو باشد . با من از قدرت بگو .. قدرتی که به پوسیدگان و دریوزگان متحجر مرتجع مجال خود نمایی نداد تا امروز پس از هشتاد سال همچنان یاد گار ها ی ارزشمند تو را ببینیم . خواسته بودند که نامت را از صحنه و صفحه تاریخ محو نمایند مگر شیطان تا به کی می تواند شیطنت کند ؟/؟ ببار ای ابر شمال .. ببار ای آسمان ! برای ایرانت اشک بریز .. برای آن دلاور مرد برای آن مرد دلاور .. برای آن خادم ایران زمین .. برای خورشیدی که غروب نخواهد کرد .. ببار ای آسمان ! شاید که خورشید را نبینیم . اما می دانیم که آن سوی ابر ها آن سوی اشکها خورشید می خندد . همچنان می خندد تا ما بر سر نوشت شوم خود اشک نریزیم . می خندد تا بدانیم که شادیها زنده اند تا بدانیم که شادیها برای همه آنهاییست که نفس می کشند .. او نیامده بود تا ویرانیها را قسمت کند .. اندوه را قسمت کند .. مرگ را قسمت کند .. بهشت را قسمت کند او آمده بود تا آبا دانیها را قسمت کند .. شادی را قسمت کند .. زندگی را قسمت کند .... نیکی را قسمت کند . هنوز وقتی که با خط آهن سینه کوههای شمال را می شکافم غرش ببر مازندران به گوش می رسد . حتی شیطان را نیز به آنجا راهی نیست . شیطان ردای سیاه و کهربایی و تاج سیاه و سپید خود را به مرداب فنا انداخته تا تاج زمردین تورا نبیند . بر کوهسارهای شمال بال می گشایم . کوهها جنگلها , دشت ها, چشمه ها با من از تو می گویند ودره های برافراشته در راستای زمین .. اینجا بهشت ایران زمین است . بهشت سر زمین من . زاد گاه مقدس فرزند مقدس ایران زمین که فانوس به دست در روز روشن به دنبال ببرکانی هستیم تا با غرش شیرانه خود دندانهای تیز گرگ روبهان را بشکنند وقلب سنگی آنان را بشکافند . ببر مازندران ! چقدر مازندرانت را سرزمین شیرانت را دوست می دارم .. وقتی که از سر زمین تو می گذرم همه جا بوی تو را احساس می کنم . چهره تو را می بینم . چقدر آن ریلهای کهنه سر زمین مقدست را دوست می دارم . آن کوههایی که قلب سنگی اش را شکافته ای تا دل ملتی را شاد گردانی . ببر مازندران ! مازندرانت رادوست می دارم سرزمین بلندی را که از دل آن برخاسته ای وجلگه های سبزش را دوست می دارم . هنوز آسمان بوی تو دارد .. هنوز باران شمال به یاد تو می گرید وبه لطف توست که می بارد . چه دلسوزانه پتک زور بر سر زورگویان می کوفتی تا بر ملت مظلومت ستم روا ندارند . نمی گویم بهترین بودی نمی گویم کس از تو رنجیده نگشته است . اما وقتی که خارهای خاص دهها سال است که از خراشیدن دلها و جانها و از خون بینی لذت می برند چرا عاشق گلها نباشیم حتی اگر خاری بر دامن و دامنه آنها باشد . دلم می خواهد عاشقانه بر فراز سرزمینت پرواز کنم پروازی همچو معراج عشق . سنگهای شمال با من از تو می گویند . زمین و آسمان ایران با من از تو می گوید . صفت بزرگ را برای تو بر گزیده ایم چون ایران عزیزت را به آن جایگاهی که شایسته آن بود نزدیک گردانیدی .. بزرگت می خوانیم چون خرد اندیشان بی خرد حقیر پست کردارشرم رفتار, کوچکت خوانده اند .. بزرگت می خوانیم چون با اندیشه های بزرگت ایران زمین را همگام با ایران پرستان به بزرگی رسانده ای . بزرگت می خوانیم چون که دهها سال فراتر از زمانت اندیشیده ای . تو می دانستی که اگر ایرانت را به دست بی کفایتان بدهی چنان می شود که امروز شده است . دیگر مار های سپید و سیاه حتی خوش خط و خال هم نیستند . از سرزمین تو بوی عشق می آید . از سرزمین مقدس توست که به معراج رفته ام . به معراج عشق .. سرزمینی که هنوز بوی تو را می دهد وصفای تو دارد . به دنبال کلاغهای پیر سر زمین توام تا که شاید تو را دیده باشند وبه دنبال عقابی که بر قله های مرتفع سر زمین تو آشیانه دارد . جای تو خالیست . جای تو که فریادمان را بشنوی تا بر سر فریاد آفرینان فریاد کشی . ایران , تو را می خواهد مهد دلیران تو را می خواهد . سرزمین شیران تو را می خواهد . اشک یتیمان تو را می خواهد . کاش که چگونه در بند کشیدن دیوان را به فرشتگان می آموختی تا که امروز چشم انتظار دیو ستیزی دیگر نباشیم . روانت شاد یادت گرامی باد . . 24 اسفند این خجسته زاد روز مردقرن ایران زمین را به همه وطن پرستان و عاشقان ایران تبریک و تهنیت عرض نموده امید است روزی ببر ها در کنام شیران روبهان را بدرند تا آهوان باز هم مهتاب زیبا را ببینند . زنده و پاینده باد ایران و ایرانی . برافراشته باد درفش کاویانی و پرچم سه رتگ سبز و سفید و سزخ بر قله همیشه سبز و سپید دماوند آریایی .... نویسنده .... ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ویرایش شده توسط: aredadash
ارسالها: 3650
#74
Posted: 15 Mar 2013 00:38
ســـــــــالی که گــــذشت
داشتم یه قسمت دیگه از داستان هوس اینترنتی رو می نوشتم که یهو یادم اومد که چند روز دیگه عیده و انگاری هر چی از گذشته و حال واسه آینده مطلب جمع کرده و کهنه و جدیدو گذاشتم کنار هم بازم کم می دونم . آخه چیکار کنم . من بهار خانومو دوست دارم دیگه . هرچی ازش بنویسم بازم فکر می کنم کم نوشتم . مردم دارن از سر و کول هم میرن بالا من اینجا خونه نشین شدم تا بتونم چهار کلمه بیشتر بنویسم . نتیجه این قاطی فکر کردن من این شد که نوشتن یه داستانی که به طور متوسط 45 دقیقه وقتمو می گرفت یک ساعت و نیم طول بکشه . چون یه خط می نوشتم و فکرم می رفت پیش متن دیگه . پیش عید .. دیگه از گل و شکوفه و سبز و سبزینه ها هر چی بگیم بازم کم گفتیم ولی یه خرده هم بهتره از چیزای دیگه بگیم . بهار با خودش همه خوبیها رو میاره و ما دیگه همه اینا رو می بینیم . راستی سالی که گذشت چه جوری بود . اولین چیزی که به ذهنمون می رسه اینه که خب دلار رفت بالا سکه گرون شد مردم در فقر اقتصادیند . یه انگشت شماری حاصل دسترنج میلیونها نفر رو به غارت می برند . همه اینا درسته ولی ببینم خودمون از نظر روحی و فکری تغییری کردیم ؟/؟ بهتر شدیم ؟/؟ ..چی ؟/؟ .. خوب نمی شنوم ..آها حالا شنیدم . این گرونیها نمیذاره مخ آدم خوب کار کنه ؟/؟ شما منو که می شناسین چه آدم پر چونه ای هستم در نوشتن کم نمیارم . حالا زشت و زیباشو میذاریم به حساب کار شناسان بر نامه 90 . که البته بعضی از این کار شناسها بیشتر به درد بازیگری در فیلمهای کمدی یا تراژدی می خورند . مثل آقای ایکس که دقیقه آخر بازی با سپاهان یه پنالتی واسه پرسپولیس نگرفت و هفت هشت بار اعلام کرد که پنالتی نبوده ولی هفت هشت سال بعد اعلام کرد که پنالتی بوده و عذر خواهی هم کرد . عادل جان تو رو خدا اینا رو دیگه نیار . ..مثل این که پرت شدیم از بحث . سال سال ادامه آگاهیهای ملت صبور ایران بود . سالی که بیش از پیش فهمیدیم که باید با سختیها بجنگیم . بجنگیم و در کنار هم باشیم . سالی که فهمیدیم بیگانگان دلشون به حال ما نمی سوزه و ما خودمون باید هوای همو داشته باشیم . بیگانگان و یه سری از آشنایان خواستند که ما تحریم بشیم و شدیم . بیگانگان و دانه درشت ها مثل خر کیف کردند . سالی که در یافتیم و باید که در یابیم اگه یک ایرانی پاک نهاد به زمین بیفته یه هموطن دیگه باید دستشو بگیره و از زمین بلندش کنه . شایدم لازم شه چند تفری دستشو بگیریم . اما اونایی که فقط به فکر خودشونن هیچوقت آب خوش از گلوشون پایین نمیره . این سال هم گذشت سالی با همه خوبی و بدیهاش که به تاریخ پیوست . تاریخی که خیلی چیز ها رو نشون میده . گاهی زود گاهی دیر .. البته از همون اولش هم نشون میده یه سری دیر می گیرن و یه سری زود . مثلا من حالا خیلی خوب می دونم که امریکا داره ما رو مسخره می کنه . دوست و دشمنو مسخره می کنه ولی مسخره خودشه . می خواد سر ملت رو شیره بماله .. پول ما رو می چاپه . یه مشت کار شناس ایرانی رو جمع کرده برده تلویزیون خودش تا از تنش کم کنه و از طرفی سیاست های شیطانی خودشو پیاده کنه .. خداوندا در سال جدید شیطان بزرگ را به راه راست هدایت کن آرامش را به ایران عزیزمان بر گردان . همه جا شده بحث شکم . همه دارن میگن بابا ما تحریم شدیم نداریم بخوریم نداریم فلان کنیم .. ملت بجنبید ما تا کی باید مصرف کننده باشیم . این همه از نژاد پاک آریا میگیم این همه به ایرانی بودن خودمون افتخار می کنیم بیایید همدل و هم صدا باشیم . خود خواهی رو بذاریم کنار . یه مدت سختی داره بشیم مث مردم ژاپن .. از نظر تلاش و مصمم بودن . بگذریم عیب ما اینه که همش می خواهیم به دست یکی دیگه نگاه کنیم . شایدم خیلی ها نمی خوان .. خب بحثو عوض می کنیم . چون این نمایش های مسخره همچنان ادامه داره و دلقک ها هم فهمیدن اینی که دارن بازی می کنن جز دلقک بازی چیزی نیست . گفتن از مشکلات دردی رو دوا نمی کنه .. مثل نوشتن داستانهای واقعی واقعی در مقایسه با داستانهای واقعی حقیقی . یه سری حقیقت را به رویا تشبیه می کنند البته شایدم تشبیه درستی باشه ولی این دلیل نمیشه که اون حقیقت تبدیل به واقعیت نشه . یه عده دوست دارن که همش از غم گفته شه . از این که عشاق به هم نمی رسند . بی وفایی می کنند . پای بند حرفاشون نیستند . وقتی دل عاشق آخر داستان می شکنه میگن به ! به ! عجب داستان قشنگی بود شایدم این طور باشه ولی خب اگه اینا واقعیه و ما از اونا خبر داریم پس خوندن تکراری واقعیات هر چند که وقت ما رو پر می کنه ولی یه درس اخلاقی و یه سودی هم باید داشته باشه . ما رو باید در جهتی هدایت کنه که حس کنیم اگه فلان تابوی منفی در جهت مثبت سازی شکسته می شد بهتر بود . مثلا در داستان عاطفه عشق پدر میاد کمک دخترش . به دخترش که دوست پسر گرفته سر کوفت نمی زنه .. حتی وقتی هم که پسره قالش میذاره محکومش نمی کنه . دختره شرمنده میشه . ولی اون چیزی که در پایان داستان ادامه داره عشق و دوستی پدر و دختره هست . حالا یکی بیاد و بگه که آخه ای میرزا بنویس مثلا این چیه که تو نوشتی ما که در جامعه همچین چیزی نداریم ... خب من دارم می نویسم که داشته باشیم . تا بابا ها متوجه شن که وقتی عشق بدن عشق می گیرن . اتفاقا درک کردن دختر هم یه نوع واقعیته .. یک نویسنده باید در کنار واقعیت , لذت خوبیها رو به خواننده اش نشون بده . نشون بده که اگه آدم گذشت داشته باشه خود خواه نباشه زندگی چقدر شیرین میشه . مثلا من می خوام در داستان عشق و ثروت و قلب چهره یه پزشک دلسوز رو به همه نشون بدم . شاید نتونم حق مطلب رو خوب ادا کنم ولی یه سری واقعیت دور و بر همین رویا نگری یا حقیقت بینی من وجود داره . ممکنه یه عده بیان بگن بابا چی نوشتی کدوم پزشکه که الان از حق خودش بگذره .. اولا باید گفت که خیلی ها هم هستند که دلسوز باشند ولی بر فرض هم که این طور نباشه ولی چه اشکالی داره که باشه . چه اشکالی داره که ما از نیست هایی که می تونن هست بشن هست بسازیم . شاید یکی با خوندن این داستانها تحت تاثیر قرار بگیره شاید این جوری کمتر شرمنده سکسی نویسی های خودم باشم وبشم .. ببینم تا حالا این چیزایی که نوشتم ربطی به سالی که گذشت دا شت ؟/؟ .. آره ولی یه کم . بقیه رو می تونین برین از اخبار و رادیو تلویزیون بخونین . حالا ما میریم رو سایتهای خودمون . از این ور نگاه می کنیم . هیشکی نیست بیاد و ما رو بر رسی کنه . فقط میگن مبتذل و مستهجن .. فکر می کنند وقتی جسم آدم بر هنه شه دیگه انتهای مستهجن بودنه . آهای فلانی! مستهجن حقیقی اونه که خون ملتو کرده تو شیشه بیت المالو میذاره جیبش و فریاد می زنه بگیرین دزدو بگیرین . خیلی بده که ما زشتیها رو از یک بعد و یک زاویه نگاه کنیم . وقتی که یک جوان با سکه تمام به قیمت صد و هشتاد هزار تومان نمی تونست ازدواج کنه در شرایطی که قیمت به نسبت سه چهار سال پیش هشت تا ده برابر شده می تونه از دواج کنه .. ؟/؟ بگذریم بقیه شو خودتون می دونین . راستی امسال چه طور گذشت ؟/؟ هنوز که تموم نشد . در پاییز برگها بر روی درختان خشکیدند و در زمستان هم چند روز هوای سرد داشتیم . ولی هوا عالی بود . یه بهار در زمستان داشتیم مال سال 57 که مدرسه نمی رفتم .هرچند نصف بیشترسال تحصیلی تعطیل بود ولی واسه من همه سال تعطیل بود اما امسال تابستان در زمستان داشتیم . با این همه سختیها و مشکلات ملت عزیز ما نشان دادند که هر گز سنتهای زیبای خود را فراموش نکرده به کوری چشم دشمنان چهار شنبه سوری ها یلداها و مهم تر از همه نوروز ها را پاس می دارند . به ایرانی بودن خود می بالند و با عشق ستیزی می ستیزند . زمستونی بود که از یکی شنیدم که یه دیوونه ای پیش بینی کرده که دنیا می خواد سر و ته شه و چند روز پشت سر هم شب داشته باشیم که خبری نشد . وگرنه حالا که فکرشو می کنم این امسال هم مثل سالهای قبل شب داشتیم و روز هم که سر جاش بود . خورشید بازم از مشرق طلوع می کرد . فقط امسال عید فطر , گالیله واسه دیدن ماه زیاد مشکلی نداشت . منم که در کنار نوشته های سکسی خودم مطالب عشقی و اجتماعی زیادی نوشتم . این سایت ما هم یه سایت سیاسی نیست و توهین به اشخاص سیاسی هم درش درج نمیشه . آخه مرگ بر و زنده باد که دردی رو دوا نمی کنه . اگه از درون خودمونو اصلاح کنیم بقیه اش حله .. همینو داشته باشین اگه بازش کنین متوجه میشن که با زرنگی سیاسی ترین حرفو زدم .. اصلاح از درون یا همون به قول دانه درشتها جهاد اکبر .. وقتی که خودمون اصلاح شیم جامعه هم اصلاح میشه . وقتی که من حس کنم بغل دستی من همون چیزی رو که من می خوام می خواد .. وای خدا دیگه چه جوری بگم . در هر حال ما سیاسی نیستیم و در نهایت آرامش دوست داریم که حقوق ملت پر داخت شه .آزادی باشه . پول نفت و گاز بین ملت تقسیم شه . البته نمی دونم کار درستیه کار همین شیخهای عربستانی گردن کلفت بی دین که نامردا قسمتی از در آمد ملی رو بین ملت ببخشید امت خودشون تقسیم می کنن یا نه . آخه این کارا یعنی رفاه ملت باعث میشه که اونا از زندگی اخروی دور بشن واین مردای نامرد برن چهار تا زن بگیرن ولی خداییش یه اندازه ای تقسیم کنین که پسرامون بیشتر از یه زن نتونن بگیرن . باورکنین به هر یک از باعث و بانی های این امر خیر هزار تا حوری بهشتی می رسه . در هر حال در لا به لای مطالب عشقی سکسی اجتماعی نوشتن از مشکلات مردم ربطی به سیاست نداره . گفتن از آخوند هایی که چشمشونو به روی حقیقت بسته اند و واقعیت را از یاد برده اند . با حرفای زیبای خود نه تنها باری از دوش ملت بر نداشته بلکه بر سرشان سنگینی می کنند . ما حتی زورمان نمی رسد که شکم گنده آنان را قلقلک دهیم . آخرای سال از ببر مازندران نوشتم . مردی قاطع که اجازه نمی داد به بهانه قحطی جنسا رو احتکار کنند . یه داستانیه در مورد آقا رضا این بزرگ مرد تاریخ که میگن زمان جنگ جهانی بود یا یه وقت دیگه یه سری از نانواها آرد ها رو قایم کرده بودند یا به قیمت گران نون توزیع می کردند کم پخت می کردند . مخفیانه به یکی از این نانوایی ها سر زد و نانوای اول رو که انداخت توی تنور سردر بقیه مغازه ها پر از نون شد . دیگه کی گفت کمبود نون وجود داشته باشه .. حالا من نمی دونم این داستان تا چه حد درسته . آدم سوزی رو توصیه نمی کنم . کار خوبی نیست ولی در نهایت اگه راهی نباشه سوزوندن دو تا نانوا بهتر از اینه که یه ملت بسوزند . البته شاید مشکلات ما فقط از احتکار نباشه ولی چرا ما اول خودمونو اصلاح نکنیم . چرا به خاطر سود بیشتر و دوروز راحت تر زندگی کردن گورمونو تنگ کنیم . به خدا این رسمش نیست که هر مصیبتی رو به بقیه نسبت بدیم. از هر کی می پرسی تو چرا جنستو قایم می کنی میگه چون فلانی این کارو می کنه . ای خاک عالم بی دور از جون وجناب بر سر همه تون که همچین فر هنگی دارین .. وای عصبانی شدم برم سر یه مطلب دیگه . من نمی دونم چرا این خواننده ها نظرشونو راجع به داستانها و مطالب و نوشته ها اعلام نمی کنن . من یکی که خیلی دوست دارم راجع به هر چیزی نظر بدم مخصوصا نوشته های غیر سکسی .. وقتشو ندارم و راستش در روز جهانی زن که 8 مارس فکر کنم 18 اسفند بود یه مقاله ای خوندم از استادی به نام بانو که در سایت لوتی و در تاپیک روز جهانی زن منتشر شد . فوق العاده زیبا روان و تکان دهنده بود . نویسنده خیلی زیبا از احساسات مادر ستار گفته بود . البته من خودم در مورد ندا خیلی مطلب نوشتم و بیشتر از دیدگاه احساسی و آخرین نگاهش مسئله رو بر رسی کردم ولی بانو بانو با قلمی زیبا وصمیمانه درد مادری را به تصویر کشیده بود که جز یک مادر هیشکی نمی تونه اونو درک کنه . بانوی عزیز من نمی دونم کی هستی همون جوری که تو نمی دونی من کی هستم (هرکی هستم هیچ پخی نیستم )ولی دستت درد نکنه . نمی دونم با چه کلام و زبونی ازت تشکر کنم . .من عددی نیستم که بخوام برای نثر زیبای تو و احساس پاک تو نظری بدم ولی همینو می تونم بفهمم که استادانه با تمام وجود و عشق و درد و احساست واحساس آن بانوی داغدیده نوشتی وبیش از پیش باعث شرمندگی آدمایی مث من شدی . نمی دونم آیا بعد از برداشتن تاپیک روزجهانی زن این متن به جای دیگه ای منتقل شده یا نه واگه بنا به دلایل غیر شخصی نتونستم این طرف منتشرش کنم درصورتی که با کسب اجازه از نظر بانوی گرامی مانعی نداشته باشه از آره داداش عزیز می خوام که در صورت صلاحدید مسئولین محترم سایت لوتی اون متن روکه عنوانش بود مادر رنجدیده سرزمین من روزت مبارک را با اشاره به نام نویسنده بانوی ارجمند در تاپیک دل نوشته های ایرانی در بخش تالار وقسمت خاطرات و داستانهای ادبی سایت لوتی منتشر فرموده که این افتخاری بزرگ برای من بوده , باشد که بیش از پیش برای رهایی از لاک خود اندیشی ها و خود خواهیها تلاش کرده خوشی ها را برای همه بخواهیم وشریک غمهای یکدیگر گردیم . دوباره می رسیم به سالی که گذشت و هنوز نگذشته ولی خودمونیم با این همه مشکلات و سختی و گرونی مردم سنت های قشنگشونو فراموش نکردند . شاید پسته و آجیل کمتر بخرن ولی دید و باز دید ها جای خودشو داره . بیایید سعی کنیم احساس قشنگ عیدو قسمتش کنیم . این حس قشنگو به یکی دیگه هم بدیم . بچه ها رو خوشحالشون کنیم . به اونایی که بابا یا مامان ندارن محبت بیشتری کنیم . شاید این کوچولو ها نیاز مالی نداشته باشن .. شاید اصلا بزرگ باشن . طوری رفتار نکنیم که انگاری با از دست دادن عزیزی دیگه واسه مون عزیز نیستن . غم برای همه آدماست . برای بعضی ها یواش یواش میاد وبرای بعضی ها ناگهانی . این که بگیم خدا نکنه هیچوقت غمی نداشته باشی این یه آرزوی محاله . البته اونایی که خوبن و برای خوب تر بودنشون می جنگند و تلاش می کنن شاید غم کمتری بیاد سراغشون ولی دنیا همینه دیگه .. هنوز چهار شنبه سوری نیومده فقط تو رو خدا مراقب خودتون باشید و سعی کنید این سنت نیکو و پسندیده رو اون جوری که حقشه به همه و به دنیا معرفی کنید . ایرانی هیچوقت گذشته های قشنگ و سنتهای زیبای پدران و مادرانشو فراموش نمی کنه . عید امسال واسه خیلی ها رنگ و بوی عید رو نداره برای اونایی که عزیزانشونو در کنارشون ندارن . به یاد خاطره هاشون میفتن . به یاد این که سال گذشته در همچین روزایی اونا رو در کنار خودشون داشتن . ای خدا بازم دوباره احساساتی شدم و یاد بابا آدم و ننه حوا افتادم که یکی میگه سیب خورد و یکی میگه گندم و کارمونو کشوندن و رسوندن به زمین این نا کجا آباد . آره اونا عید ندارن ولی عید هست . بهار ندارن ولی بهار هست . از خدا می خوام که دلهای این عزیزانو بهاری کنه . این رسم زندگیه که یکی بیاد و یکی بره . نمیشه آدما رو برای همیشه زنده نگه داشت . مگر این که خدا بخواد مثلا شیعه معتقده که حضرت خضر و مهدی وعیسی مسیح فعلا زنده اند .. پس یادتون نره اگه نتونستین آدمای غمگینو در این سال نو شادشون کنین اولا خوشحالی خودتونو نشون ندین در ثانی شریک غمهاشون بشین . دلداریشون بدین . بهشون نشون بدین که تنها نیستن . من می خواستم این مطلبمو بذارم برای چند روز دیگه ولی چه فرقی می کنه اون موقع شاید زیاد فرصت نکنین بخونین . چهار شنبه سوری پارسال بود که از رو چند تا آتیش پریدم . قبل از این که آتیش سرخم کنه از این که کلی زن و دختر داشتن پریدن منو نگاه می کردن سرخ شده بودم . یه دعای خیری هم برای ملت کردم که هنوز مستجاب نشده .. بهتره بگم این آرزو بر آورده نشده . خسته شدم از دست این کلمات عربی . خداوندا در این واپسین ساعات سال کهنه دلهامان را پر از تازگی و صفای نور ایمان ساز! ایمان به تو پروردگار یکتا و بر حق و راستین این عالم که بهتر از ما صلاح ما را می دانی . پروردگارا آرزوی مرگ دشمنان خود را نداریم چون تو مرگ را برای همه خواسته ای . آنان را به راه راست هدایت کن . به ما توانی ده تا خود خواهی ها و خود اندیشی ها را از خود دور سازیم . پروردگارا دلهای ما را از کینه تهی ساز . آنجا که نور تو در آن تابیدن گرفته اثری از کینه نباشد . پرورد گار آدمیان همه برادران و خواهران منند . تو این را در تورات و انجیل و قرآن و هزاران هزار کتاب و نوشته های مقدس دیگرت گفته ای . چگونه می توانم بد برادرم بد خواهرم را بخواهم . اگر از روی درد و رنج کلامی ناشایست بر زبان آورده قلم عفو بر قلم زشت نوشتارم کش که تو بخشنده ترین بخشندگان و یگانه بخشنده راستین این عالمی . پروردگارا جز تو یاوری نمی بینم آن چنان کن که با اندیشه و کرداری پاک به سوی تو آیم . کاش آدمیان می دانستند که بیگانگی مفهومی ندارد تا در زیر سایه تو خدای آشنا , عشق را محبت و دوستیها را قسمت کنند . پروردگارا روز بهاری از راه خواهد رسید قلب ما را بهاری ساز پاک و مهربان . آن چنان که در گلستان زندگی به دنبال گل پرور خود باشیم و برای رسیدن به تو این (ای ) یگانه باغبان عالم هستی پرپر زنان برای پژمردگی گوی سبقت از هم برباییم چون که می دانیم این تویی که خاک را پاک می گردانی . ای گل آفرین می دانیم که اگر دگر باره مارا گل بیافرینی هرگز پژمرده نمی گردیم . برای رسیدن به تو از خار ها خواهیم گذشت ودرگلستان دنیا خاک خواهیم شد به امید بخشش تو در بهاری جاودانه . خداوندا سپاسگزارم از این که فرصتی دوباره دادی تا خود را بسازم و شرمنده ام که همچنان بنده روسیاه و گناهکار توام . خداوندا از تو می خواهم تا زمانی که از من خشنود نگشته ای نابودم نسازی می گویند و می گویی که باید بخواهم تا تو بخواهی . خداوندا می دانم آن که شیطان را آفریده بر او بر تری دارد . خداوندا یاریم کن تا بر شیطان درون خود چیره گردم . خداوندا دنیا را در نظرم آن چنان پست گردان که هرچه دارم نثار راه تو سازم . آن چنان کن که در هر نفسی شاکر تو باشم . لحظه مرگ آن چنان شادم کن که که احساس کنم وقتی که چشمان خود را به روی دنیای دنی ببندم روح خود را در سرزمین همیشه بهاری تو خواهم دید ...... پایان .... نویسنده .... ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#75
Posted: 19 Mar 2013 03:06
ســـــــــــــــــــــــرخی مــن زردی تـــــــــــــــــــــو
یک بار دیگر سه شنبه آخر سال آمده است . با غروبی که در آن ایرانیان یکی دیگر از سنتهای پسندیده نیاکان ما را گرامی می دارند . سرخی تو از من , زردی من از تو . روایات در خصوص چهار شنبه سوری بسیار است . عده ای می گویند پس از حمله اعراب ایرانیان برای حفظ این آیین خود مجبور شدند که جشنهای آتش را که در پنج روز آخر سال بر گزار می کردند به آخرین چهار شنبه یا همان غروب سه شنبه موکول کنند که اعتقاد اعراب براین بوده که چهار شنبه روز نحس و شیاطین بوده است وایرانیان از این حربه و نقطه ضعفشان استفاده کردند و آیین خود را به این صورت حفظ نمودند . گروهی از زرتشتیان پریدن از روی آتش را نوعی توهین به این نعمت الهی دانسته اصل مراسم وچگونگی بر افروختن آتش را به صورت دیگری می دانند . اما آنچه مهم است این است که جشن های آتش از دیر باز در ایران عزیز بر قرار بوده فلسفه ای نیک داشته است . گریز از ظلمت ورفتن به سوی نور .. پایان زمستان و آغاز بهار و استقبال از نوروز .... شکستن کوزه ها نشانه رفع بلا بوده است . قاشق زنی پشت درهای آشنایان و نیت جوانان برای رسیدن به آرزوهایشان نیز از صفای درون و اعتقاد پاکشان می گفته است . آتش , پلیدیها واهریمن بدبختی را دور می سازد و به خانه های مردم بر کت می آورد .... شاید بسیاری از اینها جنبه ای علمی نداشته باشد ولی اعتقاد پاک وشادی ملتی که هزاران هزار سال است که با سنتهای پسندیده خود طلایه دار تمدن جهان بوده گناه نیست . شاد بودن و شاد زیستن جرم نمی باشد . اما استفاده از مواد محترقه و آتش زا وانفجاری که صدمات جسمی و جانی وروحی را برای بسیاری به دنبال دارد می تواند بزرگترین بهانه برای آنهایی باشد که برای آیین نیک پدرانمان ارزشی قائل نیستند ودین داری را در نفی تمام ارزشهای باستانی می دانند . پس چه بهتر که بهانه به دست این بهانه جویان ندهیم . ما میلیونها ایرانی در گوشه ای آتش روشن نموده با پریدن از روی آن و یا نگریستن به آن با فریاد و یا حتی با سکوت فریاد می زنیم که ایرانی زنده است و ایران جاودان , تا زمانی که شعله های آتش در قلب پاک هر ایرانی زبانه می کشد وخون پاک عشق پاک میهن پرستی را در رگهای اومی خروشاند . آتش بر می افروزیم و ازخدا می خواهیم که اهریمن وپلیدی را در این آتش بسوزاند تا خورشید عشق و محبت از پشت کوهستان بهاری سر بر آورد و با لبخند زیبای خود به عروس زیبای بهاری سلام گوید . دلهاتان پر از آتش عشق ! خالی ازآتش کینه باد ! .... ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#76
Posted: 20 Mar 2013 00:22
تبریک به مناسبت فرا رسیدن سال نو ۲۵۷۲ شاهنشاهی به مدیران و کاربران عزیز انجمن خوب لوتی
عید هم روزیست چون روز های دیگر . روز خدا ..بهانه ای برای تداوم پیوستگی دلها ودلبستگی جانها .. دلبستگی به آن چه که باید قدرش را بدانیم و برای حفظ آن بکوشیم . همه به هم تبریک می گویند و بهترین ها را برای آنان که دوستشان می دارند آرزو می کنند . این روز ها همه جا سراسر تبریک و آرزوهایی نیک برای یکدیگر داشتن شده . مجموعه لوتی با صد ها کاربر فعال وهزاران خواننده نشان داده که با در اختیار داشتن همکارانی اندیشمند با مدیریتی بالا در ارائه مطالبی متنوع در زمینه های مختلف بسیار موفق عمل نموده است . این را از صمیم قلب می گویم و احساس می کنم زیبایی احساس من در این است که من فقط به عشق هم زبانان عزیز و عشق به نویسندگیست که می نویسم در این شرایط و در دنیای مجازی نه می توان به دنبال ,شهرت بود و نه مسائل اقتصادی مربوط به آن . تنها, همبستگی لوتی منشانه دلهاست که مرا به شما پیوند می دهد . سال نو را از صمیم قلب به تمام دست اندر کاران و مدیران این سایت , پرنس و پرنسس عزیز و سایر مسئولین و کاربران نازنین به ویژه آره داداش دوست داشتنی که در این سال در نشر آثار من در سایت لوتی از هیچ کوششی دریغ نورزیده وحتی آنانی که به دلایل خاص خود دوستم نمی دارند تبریک و تهنیت عرض نموده امیدوارم با دلهایی بهاری با روحیه ای شاد و بهاری به پیکار با مشکلات پرداخته مشکلات برادر یا خواهر نوعی خود را درد خود بدانید که اگر همه چنین اندیشه ای داشته باشند یا دردی نمی ماند یا تحمل درد ها شیرین و آسان می گردد . آری وقتی که هم دردی بیابیم درد مفهومی نخواهد داشت . امیدوارم لوتی صفتان در سال جدید همچنان لوتی صفتی خود را در چگونگی ارائه آثار و اندیشه های خود نشان دهند . چون علاوه بر ارائه خدمات ارزشمند , این سایت باید که عرصه رقابتی سالم برای عرضه شایستگیها باشد . همچنان که در سال گذشته برای هم احترام قائل بوده باید که این ارزشها را حفظ نمود . احترام به یکدیگر , به نوشته ها و خدمات هم ..غرور و حسادت آفتی هستند که هرگز ما را به سر منزل مقصود نمی رسانند حتی اگر توانا ترین باشیم . ما هر چه داریم از اوست . اگر می توانیم که بیندیشیم اگر می توانیم که نیک باشیم اگر می توانیم که یکدیگر را دوست بداریم .....همه از اوست . پس به آن قدرتی که خاک می گردد نباید که نازید . اگراحساس کردیددیگران از شما بهترند تلاش کنید تا به او یا خواسته هایتان برسید هرگز احساس نکنید که از دیگری بهترید چون این احساسیست که شما را به پایان راه می رساند اما اندیشه هایی زیبا داشته باشید تا تا با گفتار و اعمالی نیک و زیبا با اعتماد به نفسی که بزرگترین سلاح و قدرت شماست همراه و متحد با دلها نشان دهید که لوتی صفتانه خواسته دیگران را خواسته خود می دانید . کدورتها ی بین خود را فراموش کنید . اینک روز شادیهاست . روزی که اهورای لبخند از پس پرده ابر ها سر برون می آورد و طبیعت را از نو می سازد تا فرصت دوباره ای باشد برای ما که به خود و خود آفرین بیندیشیم .برای همه شما آرزوی تندرستی و خوشی نموده نه فقط در این سال بلکه برای همیشه ..دلهایتان بهاری لبهایتان پر از لبخند باد . امیدوارم دراین سال به نقطه و زمانی برسیم که از دنیای مجازی خارج شده در ایران عزیز و آزاد برای ساختن ایرانی آباد بکوشیم . به امید آن که هرروزتان نوروز باشد پیروز باشید .....ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#77
Posted: 20 Mar 2013 13:03
ســـــــــلام برزنـــــــــــــــــــدگی
سلام بر بهار! سلام برزندگی ! سلام بر ابر های تیره نور ! سلام بر خورشید فروزان عشق ! سلام برتو! سلام بر پایان غمنامه سرد ! درباز می شود همه به هم سلام می گویند , خورشید به گل سلام می گوید برفهای مغرور به جویبارها سلام می گویند .. گل به باغبان سلام می گوید وپرنده به آسمان وقفس به آزادی . ببین که چه زیباست زندگی ! سلام بردریای آرام وساحل خاموش . امروز روز دیگریست . گلها فقط زیباییها را می بینند وزیبایان فقط گلچهره ها را .. اینک زمان آن است که دوباره نفس بکشیم وبه زندگی لبخند بزنیم . درخانه بهار باز می شود همه به هم سلام می گویندای کاش سلامی به صاحب خانه بدهند .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#78
Posted: 20 Mar 2013 13:06
بهــــــــــار خــــــــانوم
پیام آغاز 92.... بهار خوشگله بازم که داری از راه می رسی . شاید یه وقتی داری این راز و نیاز عاشقونه ام رو میخونی که از راه رسیده باشی . راستی دوست داری برات چی بیارم یه شاخه گل ؟/؟ یه دسته گل ؟/؟ تو که خودت یه دنیا گلی . ببینم یه وقتی نگی چرا بهت گفتم خانوم . اولا خانوم بودن خودش یه افتخاریه در ثانی مرد هر چقدر خوشگل و خوش تیپ باشه بازم زیبایی خانوما یه جذبه و جلوه دیگه ای داره واسه همین بهت گفتم بهار خانوم . درسته که بی حجابی .. همه لخت و عریون می بیننت ولی هنوزم نجیب ترین و بهترین و دوست داشتنی ترینی . با خودت شادی و نشاط میاری یه دنیا طراوت .. عشق دوستی خوبی .. پاکی .. می دونم هرسال از این که ازت تعریف می کنم خوشحال میشی . خب دیگه ستودنی ها رو باید ستود ومی دونی که چقدر دوستت دارم . درسته که یه سال پیر ترمون کردی ولی وقتی که نگام بهت میفته انگار چند سال جوون میشم پس بازم یه چیزی بهت بدهکارم . وقتی می خواستم بازم از تو بنویسم گفتم خدایا این دفعه دیگه چی بنویسم . چی بنویسم که تازه باشه بازم یه سری نگن چقدر تکراری می نویسی . بهار قشنگ من کسی که در تازگی تو شکی نداره ومن به خودم این اجازه رو نمیدم که بگم خانوم خانوما دیگه از این همه زیبایی خسته شدم یه خورده زشت شو .. اگه زشت شی که دیگه بهار نمیشی .. داشتم می گفتم چی بنویسم ازت ... مثل بچگیها که در مورد تو بهمون انشا می دادند یا می گفتند .. اول یکی بهتر و کامل ترشو واسه خودم می نوشتم بعد واسه چند نفر دیگه با سانسور طوری می نوشتم که هر انشا با اون یکی تفاوت داشته باشه ومعلم سرش کلاه می رفت ... در بهار درختان شکوفه می دهند غنچه ها می شکفند خورشید می خندد پرندگان از سفر زمستانی باز می گردند ... اگه بخوام دوباره همینارو بنویسم این میشه همون نوشته های همیشگی که البته اونو صد بار با یه تازگی خاصی گفتم . از تو یاد گرفتم بهار جون . هرسال که می بینمت حس می کنم که واسه اولین باره که داری عروس میشی با من از راز زیبایی ات بگو. بگو اون چیه و کیه که تو رو این همه سر و حال و با نشاطت کرده .. گل و گیاه رو از دل تو میاره بیرون . چی ؟/؟ بلند تر بگو نشنیدم . یه نیروییه که نمی دونی چیه ؟/؟ خورشید و زمین به هم نزدیک تر میشن ؟/؟ .. ای کلک می دونم که می دونی کار کار خداست . خجالت نکش بگو از بیسوادای خدا نشناسی که علمو بهونه می کنن نترس اصلا ولش .. به نظرت در آغاز سال نو که همه چی واقعا نو و جدیده چی آرزو کنم بهتره ؟/؟ سلامتی و خوشی و خوشبختی برای همه ؟/؟ اینو که هر سال آرزو می کنم وبازم می کنم ولی از همه مهمتر آرزو می کنم که دلهای ما همه آدما بی کینه بشه خودخواه نباشیم داشته هامونو با هم قسمت کنیم یهودی و مسلمون و مسیحی و بی دین و دارا و ندار کنار هم خوش باشن وواسه یه وجب جا با هم دعوا نیفتن . اونا باید حواسشون باشه که وقتی بیفتن زمین و نتونن از جاشون پاشن ممکنه یه مستطیل دو در یک هم نصیبشون نشه .. اگه دنیا هم مال ما باشه بچگی هامون که دیگه بر نمی گرده .. راستی خانومی اگه ما ازت بخوایم می تونی ما رو به کودکیمون ببری ؟/؟ خواهش می کنم منو ببر . من خیلی دوستت داشتم . سر به آسمونت می دوختم تا ببینم کی ماه در میاد . تا اولین ستاره ای رو که تو آسمون تو می درخشه ببینم . پرستوهایی رو که با خس و خاشاک البته نه از اون خس و خاشاک ها داشتن واسه خودشون لونه می ساختن رو با نگام تعقیب می کردم . وقتی جوجه ها به دنیا میومدن لذت می بردم . وقتی مامان پرستو تو دهن بچه اش غذا می ریخت . بهار خانومی ! من واسه گنجیشکات دون می ریختم وقتی که هوا گرم می شد واسه مورچه هات هم همین . عاشق عید تو و عیدی گرفتنها بودم که حالا بیشترش عیدی بده هستم .. عاشق سیزده به در تو .. عاشق گرمای تو .. هوای تو زندگی تو .. شکوفه های تو . گلهای تو .. منو ببر اون دور دورا .. هرچند تو رو هم خیلی اذیت می کنن . ولی ببین چقدر عاشقتم و دوستت دارم . منو برسون به بچگیهام به اون وقتایی که خیلی از چیزایی رو که آدم بزرگا داشتند نداشتم ولی دل کوچولوم دنیا رو خیلی خوشگل تر از اینا می دید . اگه فردایی رو می دید خیلی بزرگتر از این فردا بود فردایی که همش به دنبالشیم وهیچوقت نمی رسه . با ترانه عیدی فرهاد روزارو سر می کردم تا تو از راه برسی . هیشکی عطر تو رو نداره .خوشگلی تو رو نداره بهار خانوم .. این عطری که به خودت می زنی رونمی تونم توی هیچ عطاری و بوتیکی پیداکنم . کاش همیشه در کنارمون بودی اگه هیچوقت از پیشمون نمی رفتی شاید من همیشه خودمو مث تو می دیدم .. تو از قصه همه با خبری وخیلی هامون همکلاسای بهاری داریم . آخه توبهار زندگیمون بود که می رفتیم مدرسه .. حالا ما آدمای بزرگ در این فکریم که چطور روزارو بکشیم زندگی رو بکشیم تا بخواهیم از مرز امروز بگذریم . ندای عشق ما در آغوش تو فریاد عشق شده ولی افسوس خیلی ها خوشگلی تو رو با دلهایی کور می بینن . چه جوری بگم دوستت دارم عروس خانوم .. شکوفه های آلوچه تو رو . بهار نارنج شمالتو .. شکوفه های گیلاس کوهستانو .. برفایی که روی کوهها آب میشن دلهایی که عاشق میشن عاشقایی که عاشق وفا میشن و در آغوش تو جا می گیرن . خانومی تنهامون نذار از پیشمون نرو . می بینی ؟/؟ می شنوی ؟/؟ پرنده ها تو جنگلای آروم چه خوش صدا می خونن .؟/؟ اونا آزادن . دیگه کسی نمی تونه بگه آوازشون حرامه . هیشکی نمی تونه شلاقشون بزنه . اگه تیرشون کنن بازم پرنده های دیگه ای هستن که آواز بخونن . چمنها رو ببین که چه زیبا با نسیم تو می رقصند . اگه حیوونای وحشی لگد مالشون کنن و کمرشونو بشکنن که دیگه نرقصند باز چمنهای دیگه ای هستند که در گوشه ای دیگه با آهنگ نسیم تو و نغمه پرنده هات بر قصند . آخرشم کارگردان این نمایش زیبای تکراری رو ندیدم که ندیدم . نمی دونم کجا خودشو قایم کرده . می دونم که همه جا هست . اون دیدنی ترین و ندیدنی ترینه . دوباره میرم سر آرزوها . آرزوهایی که اگه کارگردان صلاح بدونه نمایشش میده .. خدایا در آغاز سال نو دلهای ما را هم نزدیک تر گردان .. با باران رحمت خدا پرستی سینه هایمان را از خود پرستی و خود خواهی تهی ساز .. روحمان را بهاری ساز تا حتی چهره وجسم زمستانی خود را در آیینه زندگی بهاری ببینیم . نوکهای پرندگان اسیر صیاد را به یک سو بگردان تا رها از دام تنیده شده در زمین و آسمان تو عاشقانه و عارفانه بخوانند . اشک یتیم را بخشکان به آنان بفهمان که هر که تو را دارد بی نیاز از هر نیازیست . که تو تنها نیاز نیاز مندانی . هرچند تندرستی وروان درستی یعنی رضایت تو ولی از تو می خواهیم که به بیماران شفای عاجل عنایت فر مایی تا با گامهایی استوار تر به تو نزدیک گردند . من این دفتر را می بندم نمی دانم که آیا در بهاری دیگر دفترم باز خواهد بود که دفتری دیگر بگشایم ؟/؟ سپیده صبح سپید می آید عروس زمین و آسمان می آید .. بهار خانوم می آید .. ملکه دلها و دیدگان می آید ومن چشمانم را نمی بندم تا دوباره آمدنش را ببینم . تنها اوست که می داند من چند بار دیگر آمدن بهار را خواهم دید .. پایان .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#79
Posted: 20 Mar 2013 13:11
هـــــــــرچی بگم بازم کمـــــه
دلم میخواد از تو بگم از تو و از ناز نگات .. دلم میخواد از تو بگم از تو و از ساز لبات .. دلم میخواد وقتی که شب چشماشو رو هم میذاره من چشامو واسه دیدنت باز کنم اون صورت خوشگلتو ناز کنم ، عشقو تو چشمات بخونم ، راز نگاتو بدونم ، از روزای سرد بگم از دل پردرد بگم . دلم میخواد وقتی که با من می شینی سایه اتو رو من بذاری تا تو رو بهتر ببینم بهتر و بیشتر ببینم . دلم میخواد صدای خنده های تو تا اونور دنیا بره تا من و شیرین و ندا ... با عشق تو گرم بشیم واسه دشمنای سرد تو ، رسوایی و شرم بشیم . دلم میخواد با تو بیام اون ورقاف ، اون ور جنگلای صاف ، بگذرم از دشت و دمن ، برم به زیر بال تو ، تو آسمون روی چمن .. با تو برم اون ور سر زمین غم ، شادیها رو قسمت کنم روبال داغت بشینم گل بوسه ها رو بچینم . دلم میخواد نشون بدی قدرتتو . شب سیاه دیو سیاه رو برونی قصه شادی بخونی تو هر آبادی بمونی . دلم میخواد همش نگی خواب و خیاله پریدن ، واسه تو یکی خواست محاله دویدن .. حالا که همه لشگریان مثل خودت قوی شدن زود باش بجنب تا دیر نشه تا سربازت اسیر نشه تا آقا دیوه سیر نشه . دلم میخواد سپیده دم قوقولی قوقو رو بشنوم وقتی خروس جیغ می کشه چشاتو تو باز می کنی .. خورشید خانوم اگه بخوای خروس میشم ، حتی واست عروس میشم . دلم میخواد قوقولی قوقومو گوش کنی حرفایی رو که من میگم با جون و دل نوش کنی . دلم میخواد همیشه بیدار باشی از غصه بیزار باشی . دلم میخواد همیشه با تو گل بگم گل بشنوم ، آزادی رو از قفس آزاد کنم دل همه رو شاد کنم . دلم میخواد خیلی چیزارو بتونم واست بگم . هرچی بگم بازم کمه . خورشید خانوم دوستت دارم عاشقتم تنهام نذار. دلم میخواد همین جوری برای تو حرف بزنم بگم چقدر دوستت دارم . عاشقتم خودتو بهتر از همه خوب می دونی هرچی بگم بازم کمه ... دنیای ما پر از غمه ... هرچی بگم بازم کمه ... پایان .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#80
Posted: 20 Mar 2013 13:15
عیــــــــــــــدتان مبارک
فرا رسیدن نوروز باستانی را به همه دلهای نوروزی تبریک و تهنیت عرض نموده باشد که با قلبی سرشار از عشق و محبت دست دوستی یکدیگر را فشرده دست نوازش بر سر دشمن صفتان کشیم تا شاید آنان نیز طعم شیرین دوستیها را چشیده با ما از در دوستی در آیند . امید واریم در این سال خداوند کریم و رحیم و بلند مرتبه ما را به خواسته های بر حقمان برساند . دست اندر کاران این مجموعه با تبریک سال نو به همه شما خوانندگان بازدید کنندگان وهمراهان و راهنمایان گرامی که با نظرات و بیان نکات ارزنده خود در پیشبرد کار ها و ارائه آثار ما موثر بوده اید خواستاریم که همچنان به این همکاری خود ادامه داده بیش از گذشته با ما همگام باشید که همدلی و اتحاد رمز موفقیت و پیروزیست . دلهایتان همیشه خوش ، لبهایتان شکوفا از گل لبخند و نگاهتان عاشقانه باد وعشقتان وفا جویانه و صفا جویانه . وما باز هم این تکرار زیبا را تکرار می کنیم که هر روزتان نوروز ، نوروزتان پیروز ... امیر ، ایرانی و آره داداش .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ویرایش شده توسط: aredadash