ارسالها: 3650
#11
Posted: 18 Dec 2012 20:38
سیزده عشق 10
قرار شد که چند دقیقه بعد از برگشتن فاطمه خانوم به خونه منم در بزنم و برم داخل و مراسم آشتی کنان با لاله رو انجام بدم .. برادراش که ازدواج کرده و خونه مستقلی داشتند و پدرشم که خونه نبود . درزدم و رفتم داخل عجب خونه ای بود .اندازه یه دریا .. یه صدمتری رو رفتم تا به اون اتاقی که محبوبه ام درش استراحت می کرد رسیدم . تا منو دید چند تا پاف اسپری به خودش زد و دوباره رفت تو حالت اخم . من لبخند می زدم و اون اخم می کرد . -سلام لاله خوشگله من چه طوری .-از خبر گرفتن شما . -خانوم دکتر من حالش خوبه ؟/؟ -من نمیخوام درس بخونم . بالاخره کارخودتو کردی . واسه چی بر گشتی ؟/؟ اومدی زجر کشیدن منو ببینی .-عزیزم لاله قشنگم من به خاطر تو بر گشتم . اومدم بهت بگم دوستت دارم .عاشقتم . منم بدون تو نمی تونم زندگی کنم . اومدم بهت بگم که بهت احتیاج دارم .-معلومه . معنی نیازو هم خوب فهمیدم . این من بودم که غرورمو زیر پا گذاشتم با نگام با کلامم بهت التماس کردم ازت خواستم که تنهام نذاری . -لاله من اشتباه کردم منو ببخش حالا خیلی زود متوجه اشتباهم شدم و بر گشتم . من به خاطر تو از تو دست کشیدم ولی دیدم نمی تونم -تو یه دروغگویی -عزیزم چرا باهام این طوری حرف می زنی مگه من چیکارت کردم مگه چه دروغی بهت گفتم -تو میخوای فریبم بدی . تو دوستم نداری . تو داری فیلم بازی می کنی -من چیکار کردم که داری از این فکرا می کنی . آخه تو این یکی دوروزه که باهم آشنا شدیم و همه همه دو سه ساعت هم با هم نبودیم من چه فیلمی داشتم که باهات بازی کنم چرا باهام این رفتارو در پیش گرفتی -از تو یاد گرفتم -لاله تو چشام نگاه کن دیگه دوستم نداری ؟/؟عاشقم نیستی ؟/؟.. سرشو انداخته بود پایین و بهم نگاه نمی کرد . نمی خواست و نمی تونست بهم دروغ بگه . اون هنوز دوستم داشت ولی نمی دونم چرا این قدر بی گذشت شده بود . -لاله اگه دوست داری از پیشت برم و دیگه بر نگردم میرم و گورمو گم می کنم ولی دیگه پشت سرمو نگاه نمی کنم .-تو آدم دورویی هستی . من نمیخوام کسی واسم دلسوزی کنه . نمیخوام از روی ترحم واسه این که حالم خوب شه بیای بهم سر بزنی و بعد ولم کنی بری . مگه ممکنه اون آدمی که من دیروز اون جور مصمم دیدمش که ازم جدا شه امروز این قدر راحت بر گرده و بگه که اومدم تا واسه همیشه پیشت بمونم ؟/؟ من دلم شکسته دیگه نمیخوام بیشتر از این خردم کنی -لاله روچه حسابی این حرفا رو می زنی . موبایلشو در آورد و تماسی رو که مادرش گرفته بود بهم نشون داد و گفت رو این حساب .. اون ازت خواسته که بیای پیشم . اون بهت گفته که هوای دخترشو داشته باشی تا وقتی که حالش خوب شه و دوباره بری پی کارت .. لاله طوری به من توپیده بود که لال شدم . یادم رفته بود بهش بگم که زمان تماسو نگاه کنه و زمان ورود من به خونه رو . یادم رفت بهش بگم نگاه کنه که قبلش یه تماس من باهاش گرفته بودم ولی گوشی رو نگرفته بود . چند ساعت قبلش هم زنگ زده بودم . یادم رفت بهش بگم که قبل از این که با نرگس حرف بزنم ساعتها دم در دانشگاه منتظرش بودم .غرورم در هم شکسته بود . به زور جلو ریزش اشکامو گرفته بودم تا پیش فاطمه خانوم خجالت نکشم . -ازت می خوام به درست ادامه بدی -می دونستم واسه همین اومدی . همین برات مهمه . من که برات اهمیتی ندارم . برو دیگه نمی خوام ببینمت . وقتی که داشتم از خونه می رفتم بیرون فاطمه خانومو توی حیاط دیدم . یه خداحافظی معمولی کردم و زود از اونجا دور شدم نمی تونستم وایسم . دم در هم چشمم به جمال نرگس خانوم روشن شد . حوصله اونو هم نداشتم . دیگه از همه چی بدم اومده بود . شاید قسمت نبوده که من با این دختره باشم . سوار ماشینم شده و خواستم که هرچه زود تر خودمو از زیر آب دور کنم . ولی دیدم که قدرت رانندگی ندارم . رفتم دور و بر زیارتگاه شهر که مشهور به عبدالحق بود نشستم . گرسنه ام شده بود ولی از غذا خوردن بدم میومد . دلم می خواست زود تر بر گردم تهرون و خودمو از این دشت و دیار نفرین شده از این نحسی که از روز سیزده گریبانمو گرفته بود خلاص کنم . درهمین حال و هوا بودم که دیدم صدای قار و قور موبایلم در اومد . یه پیام از طرف لاله بود ... جراتشو ندارم که باهات حرف بزنم . گفته بودی که اگه بری دیگه پشت سرتو نگاه نمی کنی . هنوزم رو حرفت هستی ؟/؟ من اشتباه کردم منو ببخش -در جواب پیامش نوشتم تو دیوونه ای بروپی کارت -برام پیام داد که راست میگی من دیوونه ام اولا تو دیوونه ام کردی بعدشم من دیوونه ام دیوونه تو .. جواب دادم از جون من چی میخوای ولم کن -من الان دارم میام بیرون ومی خوام برم اون جای همیشگی . همون محل سیزده بدر . اگه منو بخشیدی بیا اونجا .. اگرم نبخشیدی اون قدر اونجا می شینم و منتظرت میشم تا یه سگ بیاد منو بخوره .. این بار دیگه لجبازی رو کنار گذاشته و گفتم چرا سگ بیاد بخوردت خودم میام می خورمت ..... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#12
Posted: 19 Dec 2012 01:09
سیزده عشق 11
به سرعت برق و باد خودمو به ماشینم رسونده و در فاصله صدمتری خونه منتظر نشستم . چند دقیقه بعد در باز شد و نرگس و لاله اومدن بیرون .وای این دختره دیگه کجا بود . یعنی دونفری میخوان بیان ؟/؟ شایدم نرگس می خواست بر گرده بابل . اونا متوجه من نشدند و من از کنارشون رد شده سرعتمو کم کرده و بلند بلند فریاد می زدم بابل دربست .. بابل در بست .. اولش یکه خوردند . -نرگس خانوم بفرمایید بالا . اسم لاله رو نیاوردم . حرصش گرفته بود .ولی می دونست که این از سر لجیه که با هاش دارم . دوتایی رفتند پشت نشستند . -علی آقا من خودم میرم شهرمون شما با لاله جون اگه کاری دارین به کاراتون برسین -نه با این دوست غر غروت کار زیادی ندارم . اتفاقا هر وقت با هم تنها میشیم جز دعوا افتادن و جر و بحث کار دیگه ای از دست ما بر نمیاد . -اگه دوست نداری پاشم برم -حیف که پیش دوستت نمی تونم بهت چیزی بگم . دختره لجباز . پس من واسه چی اومدم اینجا . واسه چی بر گشتم دم در خونه تون . تو که خیلی منطقی بودی . نرگس گفت علی آقا شما ببخشین عشق چشاشو کور کرده کله شو از کار انداخته و این دوروزه خیلی لجباز و بهونه گیر شده . حقش بود میذاشتی سگه بخورتش . -نرگس چی داری میگی تو هم که از علی بد تر شدی . -لاله برو جلو پیش علی آقا بشین . من به احترام نرگس قبول نکردم . هر چی هم اصرار کرد که با ماشین کرایه ای میره بابل نپذیرفتم و قصد داشتم که این 50 کیلومتر راه رو خودم اونو ببرم . به گردنش حق داشتم . اون اومد و همه جریانو واسه لاله تعریف کرد و مادرلاله هم دخترشو از اشتباه در آورد . حیف که نرگس بین ما بود وگرنه خیلی حرفا داشتم که به لاله بگم و خدمتش برسم . به این سادگیها نباید کوتاه میومدم . -نرگس خانوم با لاله جونت خداحافظی بکن که می خوام اونو بندازم جلوی سگ تا بخورتش -علی جون خودت گفتی که به جای سگ تو منو می خوری . مرده و قولش . بازم لاله لالم کرده بود -باشه یکی طلبت دختر! برای فاطمه خانوم زنگ زدیم که ما با همیم و نگران نباشه . از اون طرف نرگس رو هم به بابل رسونده و دوباره همون راه رو بر گشتیم . لاله دوباره داشت می رفت پشت ماشین بشینه . -ببینم دختر واسه چی اومدی بیرون . اومدی که باهام قهر باشی ؟/؟ -پیش نرگس خیلی خیطم می کردی -توبودی که یه متلک سگی بهم گفتی و من کاریت نداشتم . بیا جلو دختر . یادم بنداز به یه عروسک فروشی که رسیدیم یه عروسک واسه کادوی آشنایی مون واست بخرم . لاله اومد و کنارم نشست . -راستی راستی اومدی کنارم بمونی ؟/؟ دیگه تنهام نمیذاری ؟/؟ دوستم داری ؟/؟ عاشقمی ؟/؟ یعنی من و تو واسه همیم ؟/؟ -لاله جون من و تو مال همیم اومدم که پیش هم بمونیم . دلم میخواد تو رو ببرم یه گوشه خلوت تا دلم میخواد بزنمت . -ولی من فکر می کردم میخوای منو ببوسی . -من هنوزنرفتم تهرون . واسه تو بر گشتم . آدم با مهمون خودش این رفتارو می کنه ؟/؟ اینه مسلمونی ؟/؟ -حالا دوست داری کجا ببرمت . بریم همون جنگل روزای قبل ؟/؟ اگه این دفعه یه سگ بخواد بپره روم من دست چپ دیگه ندارم . یعنی تا یه مدتی . یه دستی هم که نمیشه کاری کرد . اون اطراف مرغداری داره و شایدم بازم سگای شکاری دیگه ای باشن که جایگزینش شن . -کجا بریم -خیلی دوست داشتم و دارم ببرمت ساحل بابلسر . زیبا ترین ساحل شمالو داره و از همه جا بزرگتر و رویایی تره ولی با این راهی که اومدیم نزدیک ترین راه به ما خزرآباد یا همون فرح آباد ساریه . -من شمالی ام ولی مثل این که تو از من بیشتر به این جا ها آشنایی داری . با هم رفتیم به ساحل دریا . -می دونی لاله اینجا اومدن ما چه اشکالی داره ؟/؟ -نه تو بگو -نمی تونم بغلت کنم و ببوسمت . -مگه از این کارا هم بلدی پسره خجالتی فراری -اوخ اوخ اوخ دختر کی میره این همه راه رو . تو که تازه دوروزه شیر خوری رو ول کردی و عاشق شدی . میخوای به من درس بدی ؟/؟ دستشو گرفتم تو دستم و به دریای آرام می نگریستیم . -علی ! راستشو بگو بازم می خوای باهام بازی کنی ؟/؟ -دختره دیوونه ! من کی باهات بازی کردم که بازم بخوام به این کارم ادامه بدم . ما تازه دوروزه با هم آشنا شدیم و این دوروزه همش دارم واست قصه فدایت شومو میگم . بشکنه این دست که نمک نداره . دستش تو دستم بود و در سکوت لبها و زبان و در میان صدای امواج دریا این گرمای دستامون بود که با هم راز و نیاز عاشقونه می کرد . حتی در یه تماسی هم که در روز سیزده بدر و به طور تصادفی با هم داشتیم خون دستامون با هم قاطی شده بود . اینو دوباره به یادش آوردم -عزیزم می دونی که این چقدر پیوند عشق من و تو رو محکم می کنه ؟ /؟ خون عشق من و تو با هم ادغام شده . دوستت دارم لاله -منم همین طور یه لحظه بدون تو نمی تونم باشم . اگه بخوای درسامو ول می کنم -عزیزم من آدم سختگیری نیستم تو رو همون جوری می خوام که هستی و می خوای باشی . فقط یه خورده این فاصله محل کار من و تحصیل تو مارو اذیت می کنه ولی خب میشه یکی دو ترم تو مهمون شی . منم هم یه مدتی این طرفا کار کنم . چیکار کنیم زمین زمین خداست دیگه . بااین حال اگه تحمل این سختیها رو نداری لاله جون از همین حالا بهم بگو -هنوز هیچی نشده پشیمون شدی ؟/؟ یک آن تو چشای هم زل زدیم و خندیدیم .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#13
Posted: 19 Dec 2012 01:10
سیزده عشق 12
باورم نمیشه که پیشم بر گشته باشی -منم باورم نمیشه که یه دختری که یه عمر خجالتی بوده و اصلا تو باغ نبوده یهو عاشق یکی شده که از آسمون رسیده و هنوز نمی دونه کس و کارش کیه -چیه به همین زودی پشیمون شدی و دلتو زدم ؟/؟ نکنه بازم هوس قال گذاشتن منو کردی -قربونت برم من اون چشای خوشگلتو بخورم من کی قالت گذاشتم که این دفعه دومش باشه ؟/؟ یدفعه از پیشت رفتم که اونم یه روزه بر گشتم . -من که کار خلافی نمی کنم . خونواده ام خوب درکم می کنن . -بابات چی حسین آقا اگه بفهمه که دخترش عاشق شده چه بلایی سر من میاره -نترس عزیزم . درسته که اون خودش بهتر از هر کسی می دونه که طوری منو بار نیاورده که با هرکی که از راه برسه بپلکم . تا ابد که نمی تونم تو خونه بابام باشم . مادرمو که دیدی به نظرت چطور اومد -یه زن خوب و منطقی و با درک و شعور و دلسوز که به خوبی متوجه جریاناتی میشه که دور و برش میشه -اگه بهت بگم بابام خیلی قوی تر و مهربون تر از اونه باورت میشه ؟/؟ خاطرت جمع میشه ؟/؟ علی جون می تونم یه چیزی ازت بخوام ؟/؟-بگو فرشته قشنگم . مجبوبه گلم . فقط زیر جون نخواه . -می تونم خواهش کنم که دیگه با هم نپیچیم و همش چیزای قشنگ بگیم وکارای قشنگی بکنیم ؟/؟ -بااینش خیلی موافقم یعنی با کارای قشنگ . یعنی میگی باهات شوخی نکنم لاله ؟/؟ آخه من دوستت دارم . چقدر تو نازک نارنجی هستی ؟/؟ هرچی تو بگی . می دونی که من دلشو ندارم ناراحتی تو رو ببینم -حالا عزیزم میشه من یه چیزی ازت بخوام ؟/؟ -بگو ببینم تو دیگه چی میخوای ؟/؟ -میشه وقتی رفتیم یه جای خلوت بغلت بزنم وببوسمت ؟/؟خجالت که نمی کشی . سختت که نیست . آخه این اولین تجربه اته و.. -قرارم نیست تجربه دیگه ای داشته باشم -ببینم تو واسه بوسیدن و بغل کردن منم اجازه میخوای ؟/؟-ببینم اگه ناراحتی دیگه از این کارا نکنم ؟/؟-بازم که داری باهام بحث می کنی ؟/؟توکه میدونی من چقدر تشنه محبت توام . -ببین الان دریا روبروی ماست ولی بهتره بریم به جنگل که بتونیم آب بازی کنیم گرفتی ؟/؟ -باشه بریم . سوار شدیم و ازساری به قائمشهر رفته و از اونجا هم رفتیم تو جاده فیروزکوه -ببینم حتما میخوای دوباره بریم همون جای سیزده .. اگه سگ باشه چی ؟/؟ -اون دفعه چوب دستی دستم بود و تازه ترسیدیم وفرار کردیم . -خیلی شجاع شدی دختر -وقتی توکنارمی ازهیچی نمی ترسم . -لاله قشنگ من دلم واسه بغل زدنت تنگ شده نمی دونم چرا هرچی میریم نمی رسیم . .تو این یه تیکه جا رو ول نمی کنی -علی جون این منطقه برام مقدسه وقتی که فکرشو می کنم چطور با ترس و لرز و خطر پاره پاره شدن به خودم می لرزیدم و تو هم با اون وضعیت اومدی نجاتم و بعدشم ترسیدم که باعث مرگ تو شده باشم و همه اون عذابها یهو تبدیل به یه عشق داغ شده باشه معلومه که من وابسته به اون خاک مقدس میشم . -خیلی دیوونه ای نازنین تو به جای پزشکی باید می رفتی ادبیات می خوندی . رسیدیم به همون جای عشقولانه خودمون . -ببینم خانوم احساساتی . من یه پیشنهادی دارم که خیلی شاعرانه بوده و آدمو یاد یه خاطره شیرین میندازه . البته اولش خیلی سوزناک و خراشنده هست ولی بعدا زندگی شیرین می شود . خلاصه بگم بریم تو اون چاله پر از تیغ و خار -مگه مخم تاب گرفته ؟/؟ -این قدر بی احساس نباش لاله . نمی دونی اون ثانیه های درد آوری که آخرش به شیرینی ختم میشه چقدر باحاله . البته یاد آوری اون -حالا منو داری اذیت می کنی ؟/؟ هنوز غروب نشده بود . رسیدیم به محل نخستین دیدارمون . اونم چه دیداری . همه جا امن و امان بود . ازسگ وبه غیر از ما ازآدم هم خبری نبود . -ببینم دختر حالا من و تو دوباره تنها شدیم . نمی ترسی ازم ؟/؟ -بازم زده به سرت . ازچی بترسم . -یعنی تو نمی خوای این روسری رو از سرت برداری ؟/؟ اینجا که کسی نیست . بذار موهای قشنگتو ببینم و تو رو خوشگل تر ببینم . دوست نداری بهت بگم چقدر نازودوست داشتنی هستی ؟/؟ بذار من خودم اونو ازسرت درش بیارم . یه خورده موهاتو پشت سرت جمع کردی . بذار افشونش کنم . مومشکی من با چشایی شهلا و درشت وابروهایی کمونی .. دختر اگه نمی تونی بهم وفادار بمونی از همین حالا بگو -علی توروخدا این قدر اذیتم نکن تو خودت بهم قول دادی وگفتی که آزارم نمیدی . سرمو گذاشتم روسینه اش و این بار اون شروع کرد به نوازش من و موهای سرم . توبغلش داشت خوابم می برد . با سرم به سینه اش فشار آورده و اونو به عقب هل دادم و پشتش روی چمن قرار گرفت و سرم طرف صورتش . لحظه به لحظه لبای داغ و تشنه امو به لباش نزدیک می کردم . تشنگی وعطشو در چشا و لباش می دیدم . لبامو در حال تماس با لبهاش کنار کشیدم ولی اون در یه لحظه دستاشو گذاشت پشت سرم و نذاشت که بیشتر از این اذیتش کنم . تشنه لبهای شیرین و داغ لاله بودم وبا این بوسه داغ تمام بدنم داغ شده بود . منم یه دستمو گذاشتم پشت سر لاله گلم و با نوازش موهای سرش به آتش عطش اون دامن می زدم .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#14
Posted: 19 Dec 2012 01:12
سیزده عشق 13 (قسمت آخر)
با حرکت لبهامون عشقبازی کلامی رو هم از یاد نمی بردیم -دوستت دارم لاله -دیوونتم دیوونتم .هیچوقت تنهام نذار . فراموشم نکن . دلم می خواست صورتم در داغی وتب صورت و تن لاله بسوزه . دلم می خواست همیشه از عشق و زندگی این طور لذت ببرم . طوری که غمهامو فراموش کنم وبه چیزای بد فکر نکنم . -ببینم علی هنوزم فکر می کنی سیزده نحسه -چرا که نه ! دستای من و تو زخمی شد . نزدیک بود بمیریم .-یعنی عوضش هیچی به دست نیاوردی؟/؟ -نمی دونم به دردسرش می ارزید یانه -شیطون ! یواش یواش دارم به شوخیهای تو عادت می کنم -لاله تو که می دونی از هرچیزی در این دنیا واسم با ارزش تری . پس واسه چی می پرسی ؟/؟ -واسه اینکه بازم از لبای خوشگلت بشنوم که دوستم داری . بشنوم که این روز برات یه روز به یاد ماندنی و خاطره انگیزه . ببوس منو ببوس علی . بازم بهم بگو دوستم داری و تنهام نمی ذاری . تا وقتی که زندگی واسه ما نفس می کشه من و تو هم باید واسه هم نفس بکشیم عشق من و تو هم باید واسه هم نفس بکشه . روح ما روح عشق هیچوقت نمی میره. -همین طوره لاله . همیشه عاشقتم و فقط عاشق تو می مونم . هیچ زن دیگه ای تو دلم راه پیدا نمی کنه . --همیشه از خودم می پرسیدم چیه که این دخترا و پسرا با هم دوست میشن و میگن دوستت داریم و عاشقتیم . چرا نگین به حسین دل می بنده و طناز از بهروز خوشش میاد . چرا دل این واسه اون یکی می تپه و اون اونو دوست داره . به نظرم یه چیز بی معنی میومد . تا این که خودم عاشق شدم -پس بالاخره تونستی یه جوابی برای سوالت پیدا کنی -راستش هم آره هم نه ولی اگه بخوام درست تو ضیح بدم نه . -پس واسه چی عاشقم شدی . -شاید همون نیرویی که دو تا جنس مخالفو به سوی هم می کشونه منو هم به سوی تو کشونده باشه . وقتی پارگی و مرگو با چشام می دیدم تو اومدی به کمکم .. شاید این دلیل نشه .. وقتی دفتر خاطراتتو خوندم و با غم دل پاکت آشنا شدم با مهربونیهات .. حس کردم یه چیزی من و تو رو به هم پیوند میده بازم نتونستم بفهمم چیه .. وقتی که دوشب پیش با لذت و هیجان و نگرانی به این تپش فکر می کردم و شب قبل با اندیشه ای حاصل از خشم جدایی به این مسئله نگاه می کردم بیش از هر وقت دیگه ای فهمیدم که دوستت دارم عاشقتم و بدون تو نمی تونم زندگی کنم و حاضرم از همه چیز خودم بگذرم . و وقتی که حالا تو بغل توام برام از همه این دقایق بالاتره . دیگه حس می کنم به نهایت آرزوهام از این که بتونم خودمو متعلق به یه مرد بدونم رسیده ام . بعد از اون دیگه دقایقی سکوت بینمون بر قرار بود و بعد هم ازجامون بلند شدیم و دوتایی مون به طبیعت و زیباییهای اون نگاه کردیم . معلوم نبود کی واسم پیام داده که موبایلم جیر جیر می کرد -نمی خوای بخونیش -فعلا دارم پیامهای تو رو می خونم حوصله پیام بقیه رو ندارم -شاید یکی باهات کار واجب داشته باشه -بیا لاله اینم گوشی من بگیر بخون ببین چی نوشته . از این پیامها روزی صد تا میاد . کلی تبلیغات میاد که همه رو یدفعه حذفش می کنم .. صورت خوشگلشو می دیدم که با خوندن هرکلمه از پیام مثل گچ سفید تر میشه و تا آخر که دیگه رنگی به صورتش نمونده بود -خیلی نامردی علی خیلی .. اون دفعه هم که اینجا اومدیم به اینجا هاش که رسیدیم با احساسات من بازی کردی . نامرد . نمی تونم بیشتر از این تو رو بکوبم . چقدر باید فریب دلمو بخورم .. گوشی رو از دستش گرفتم . پیامو گرفتم نوشته بود عزیزم از این که منو می بخشی ممنونم . در مورد تو اشتباه کردم . می دونم همان طور که خودت گفتی عشق ما تا ابد بر قراره . دوستت دارم . بی صبرانه منتظرتم که برگردی . اونی که هیچوقت فراموشت نمی کنه صنم .... لعنتی این شماره جدید منو از کجا پیدا کرده لاله مثل آدمای عزادار اشک می ریخت و به طرف جاده می دوید و قبل از این که خودشو به جایی برسونه که مارو ببینند خودمو انداختم روش .. -اگه بخوای این جوری باهام تا کنی بهم بگو همین الان ولت کنم -مگه غیر از اینه که تو ولم کردی تو که دیگه دوستم نداری . خیلی راحت واست پیام میده -این که میگن عشق بیشتر وقتا چشای منطقو می بنده راست می گن -یعنی تو که جون خودت منطقی هستی عاشق نیستی ؟/؟ -من چی بگم به تو دختر چرا این قدر مغلطه می کنی . پنج دقیقه بهم مهلت بده تا از خودم دفاع کنم . اون وقت این منم که باهات قهر می کنم اونم واسه همیشه .. ببین نوشته از این که منو می بخشی ممنونم .. پس اون کار زشتی کرده ازم انتظار بخشش داشته و از کیسه خلیفه خودش خودشو بخشیده .. درمورد تو اشتباه کردم این می تونه به این معنا باشه که از این که تنهام گذاشته و رفته پشیمونه ودوست پسر جدیدش قالش گذاشته وبقیه عبارت یه مشت چرندیات از طرف خودش بوده .. این چی رو ثابت می کنه ؟/؟ یه خورده آرامشو تو چهره اش می خوندم ولی یهو گفت این سیم کارتت که جدیده .. -من بهت ثابت می کنم که گناه از من نیست و برای همیشه ولت می کنم . تو داری یه بیگناه رو محکوم می کنی ؟/؟ دیگه مطمئن شده بودم که جریان چیه . واسه مامانم زنگ زدم -مامان مگه تو نمی دونستی که من و صنم واسه همیشه از هم جدا شدیم .؟/؟ مگه تو نمی دونستی که اون باعث همه بد بختیها و عذاب منه ؟/؟ مگه تو نمی دونی زنی که روش باز شده باشه و به عشقش از پشت خنجر زده باشه بازم از این کارا می کنه ؟/؟ گوش هردوی ما مماس با گوشی بود -پسرم فکر می کردم خوشحال میشی . دلمم سوخت . گفتم شاید تقصیری نداشته و تو هم حالت خوب شه . از این افسردگی در آی . آدم تو زندگی .. -ممنونم مادر از این که به فکر منی ولی من دیگه به فکر صنم نیستم . وقتی خداحافظی کردم حس کردم که لبهای لاله رولبام چسبیده . با دو تا دستام اونو هلش دادم و گفتم پاشو برسونمت خونه . دیگه هیچی بین من و تو نیست . تو فکر می کنی دوستم داری ولی نداری .. دیگه هم واسم مهم نیست می خوای درس بخونی می خوای نخونی . خودتم برام اهمیتی نداری . -علی تو که داری بهم دروغ میگی سرتو بنداز پایین که نگاهتو نخونم دیگه . -ببینم موقع حسادت چشات کور میشه ؟ /؟ خودشو انداخت تو بغلم و طوری خودشو واسم لوس کرد که دلم نیومد بیشتر از این اذیتش کنم . درجا واسه مادرم زنگ زدم و می دونستم که اونو هم یه خورده دلخورش کردم -مامان تو که می دونی خیلی دوستت دارم و می دونی که می دونم چقدر دوستم داری و واسه من همه کاری می کنی . می خواستم بهت بگم یه عروس خیلی خوشگل و خانم و نجیب و فهمیده رو تو رکردم . یه ماهی شمالیه که خیلی ماهه . زیاد چاق و چله نیست ولی خیلی چابکه . پنج سال دیگه بهش میگیم خانوم دکتر لاله . الان هم خانوم دکتره چون منو درمونم کرده . مامان دیگه هیچ غمی ندارم جز این که کلک این قضیه کنده شه . مامان عروست میخواد باهات حرف بزنه . لاله اول دست و صداش می لرزید ولی طوری باهم گرم گرفته بودند که تا تموم شدن شارژگوشی من داشتند حرف می زدند . -حالا راضی شدی ؟/؟ اینم از مادر شوهرت . ندیده قبولت کرد . وقتی لاله رو به خونه رسوندم خواستم برگردم که پدرزن مهربون نذاشت بر گردم . اونم خیلی باهام مدارا می کرد . اگه هیشکی نمی دونست فکر می کرد که یه دختر ترشیده دارن که میخوان به من بندازن ولی از این خونواده فهمیده تر تا حالا ندیده بودم . -لاله شما نمیخواین بیاین تهرون تحقیقات ؟/؟ -چشای بابا رو می بینی اشعه داره خودش تا ته ضمیرتو رفته . می خوای بیاییم تحقیقات از چهار تا غریبه حرف بشنویم که چی بشه .. حالا ممکنه پدر و مادرتو بیان این ورا تحقیقات یه چیزی ؟/؟ یه نگاه عجیبی بهم انداخت که سه چهار ساعت بعد فهمیدم منظورش چیه . یه خورده به خودش رسید و لباس مجلسی خودشو به تن کرد و وسایل پذیرایی رو هم آماده کرد . -شما امشب مهمون دارین و بهتره من برم تهرون .. چند لحظه بعد دو تا داداشاش هم با خانوماش اومدند .مثل این که من باید یک تنه می رفتم خواستگاری -لاله راستی راستی تحقیقات کشک ؟/؟ -چرا فردا میری یه آزمایش عدم اعتیاد می دی ببینم به سیگار و قلیون معتاد نباشی . تو ریخت و قیافه ات داد می زنه اهل هیچی نیستی .-ببینم قراره بیان خواستگاریت ؟/؟ -آره -داماد کیه ؟/؟ -چودانی و پرسی سوالت خطاست . -پدر و مادرم که نیستن حالا میگم خواهرام هیچی . -واسه چی اونا هیچی . از الان بین من و خواهر شوهرام اختلاف ننداز . گیج شده بودم . درهمین لحظه زنگ در به صدا در اومد و لاله با شوق و ذوق گفت بفرمایید . در پذیرایی که باز شد 6 تا مهمون دوست داشتنی رو دیدم که وارد شدند . دو تا خواهر و دامادام و پدر و مادرم .. وای که از این بهتر نمی شد . پدرو مادرم با دیدن دست زخمی ام ترس برشون داشت -فعلا که سالمم . به این دختر بگین که دست تو لونه زنبور نکنه . -مثل این که همین دست تو اونه زنبور کردن ما رو به اینجا رسونده . گفتیم و خندیدیم و قول و قرار هارو گذاشتیم . قرار شد که مراسمو در یه تالار و رستورانی یه خورده خارج از شهر و در حوالی اون تپه های سیزده بدر گزار کنیم . صبح باید بر می گشتم تهرون . یه چشمکی به خواهر بزرگتره ام زدم و به خودم و لاله اشاره کردم دوزاریش افتاد -حالا عروس دوماد برن یه گوشه ای آخرین حرفای قبل از جریاناتو بزنن بد نیست دیگه جای گله ای نمونه . دوتایی رفتیم به یک پستو و اول همدیگه رو بوسیدیم دوم بوسیدیم و سوم بازم بوسیدیم . حرفی نمونده بود زده شه . -دلم واست تنگ میشه علی زود بر گردی ها -من که هنوز شوهرت نشدم . 3ماه دیگه که این ترمت تموم شه همه چی حله .. اون شب یه نامزد صیغه ای هم کردیم که دیگه شرعی رفتار کرده باشیم . -عزیز دلم یادت باشه که فردا باید بری دانشگاه -تو هم یادت باشه که در این 3 ماهی حداقل آخر هفته ها به من سر بزنی . -حالا علاوه بر آخر هفته ها وسط هفته هام بیام اشکالی داره ؟/؟ -یه چیز دیگه هم یادت باشه . به پیام این دختره هم جواب ندی -اوخ که تو منو کشتی . پیشت که بودم دیوونه ام کردی حالا دویست کیلومتر اون ور تر می خوای چیکار کنی . -دلم می خواد با لباس سپید عروسی ام از تپه های سیزده عشق برم بالا و داد بزنم کی میگه که سیزده نحسه -ببینم تنهایی می خوای بری . نه شوهر جونم بغلم می زنه -ببینم چطوره همونجا یه خونه هم بسازیم . آب و برق و گاز و تلفن رو هم یه جوری ردیف می کنیم . فقط چند صد متری رو باید اون اطراف تپه چاله هاشو صاف کرد و پول یه کاخ اونجا هزینه کرد و .. -بد فکری هم نیست علی جون من که از خدامه -تا بیشتر از این قاطی نکردم بهتره که برم تهرون . صبح شده بود . مسیرمونو از طرف قائمشهر به بابل و از طرف جاده هراز تعیین کردیم که عروس خانومو برسونیم به دانشگاه و دسته جمعی با هم بر گردیم . نمی دونم دو تا ماشین دیگه چه مرضی داشتند که می خواستند منو اسکورت کنند . وقتی رسیدیم بابل خودمو رسوندم به یه کوچه فرعی و دیدم خلوته و یه بوسه از لبای داغش بر داشتم و گفتم حالا یه خورده شارژشدم نمی دونم چرا مارو به حال خودمون نذاشتن . با یه دنیا عشق و امید با عشق نازنینم خداحافظی کرده رفتم سوار ماشینم شم که دیدم دسته جمعی خونواده از ماشین پیاده شده ومادرم گفت پسرکجا بودی دلواپست شده بودیم -هیچی مامان راه رو گم کرده بودم .. پدرم درحالی که به لبام نگاه می کرد گفت بیخود نگران شده بودیم رفته بود به لبای بیجونش وروی چونه اش ماتیک بزنه تا خوشرنگ شه .. پایان .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم