انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
خاطرات و داستان های ادبی
  
صفحه  صفحه 2 از 3:  « پیشین  1  2  3  پسین »

دلسرد نشو از عشق


زن

 
...........................................
بزور خودمو کشیدم کنار وای میگن نباید به مردا رو دادا دیگه ول نمیکنه که.
ااااااااااااه خیلی خوشم میاد.کنهههه.
ازش پرسیدم:
اهو من چطوری دیشب تو بغلت بودم من تا اونجا که یادمه سرمو اونور مبل گذاشتم .عادتم ندارم تو خواب حرکت کنم.
اهورا گفت:
حرصم دراومد سرتو روشونم نزاشتی، باران سرشو گذاشت روشونه ی مهرزاد اینقدر حسودیم شد وقتی مطمئن شدم خوابیدی کشیدمت تو بغلم مثلا میخواستم قبل تو بیدارشم که تو نبینی.چقدرم که قبل تو بیدار شدم.
از دوباره به سرم نگاه کرد و با یه لحنه ناراحت گفت:
الهی بمیرم مهرزاد دیوونه چنان صدام کرد اصن یادم رفت تو رو پام لالا کردی.
-چرا عاشقه من شدی؟
اهورا-نمیدونم.خیلی یهویی.اصن نمیدونم کی شدم چی شد
-اهورا میترسم
اهو-از چی نفسم
-از اینده.اهورا ترکم نکن باشه؟
اهورا-مگه خرم که ترکت کنم عشقم
-امیدوارم
............
اهورا(
دست در دسته هم رفتیم سراغ مهرشاد.به طور کل یادمون رفته بودش.تا اینکه مهرزاد زنگ زد به اهورا
مهرزاد-بـــــــــه چه عجب جواب دادی.دختره مردمو چیکارش کردی؟ببین بقیه کاراتون رو بزارین شب عروسی
و بعد موزیانه خندید.
-کوفت درد مرض بی حیای پرو من هرچی م از تو بهترم
مهرزاد-اره ارواح عمه ی نداشتت
-اه اون داداش دیونت چی شد؟
مهرزاد-وای اینقدر حرف مفت زدی یادم رفت بیاین مهرشاد داره مرخص میشه بریم خونه.شانس اوردیم امروز کلاس نداشتیما.
اه زنگ زدم به بچه ها گفتن همه امروز داشتن راجبه نگین ومهرشاد حرف میزدن .پسره دیوونه وسط دانشگاه جای ابراز احساسات کردنه اخه.حالا ابراز احساساتت جهنم دادت چی بود دیگه .اه به مامانم گفتم اینقدر این بچه رو لوس نکن.احساساتش از دخترای 14 ساله هم بیشتره ننر تا سه ونیم سالگیش شیر میخورد.مامان تا پنج سالگی سر پاش میگرفت عرضه دستشویی رفتنم نداشتا حالا واسه من عاشق شده.عاشق شدنشم مثه ادم نیست
صدایی از پشت گفت:
مهرزاد خفه شو آبرومو بردی
از صداش ناراحتی و بغض میبارید
مهرزاد-اهورا زود بیاین اینجا این دیونه خودشو کشت اینقدر گریه کرد
-باشه الان میایم
....................................
نگین(

ساعت 6 بعد از ظهر رسیدم تهران.من با اتوبوس اومدم چون معلوم نبود اونا بخوان کی بمونن.صبحش رفتم دانشگاه.همه یه جوری نگام میکردن.سعی کردم بی توجه باشم و رفتم سره کلاس امروز هیچکدوم از بچه ها نیومدن اخه هنوز رامسرن پیشه مهرشاد
پسره دیوونه خودکشی کرده واسه من.اگه بلایی سرش میومد من هیچوقت خودمو نمیبخشیدم.
از بابا بزرگم متنفرم.من از روز اول عاشق مهرشاد شدم دیوونه بار دوسش دارم.چطوری از من میخوان باکسی ازدواج کنم که عین داداشم دوسش دارم چطوری باهاش ازدواج کنم وقتی دل و دین هردمون پیشه کسایه دیگس.
وقتی کلاس تموم شد اومدم برم پیشه اتوسا اینا که یه نفر صدام کرد
ناشناس-نگین خانوم؟
متعجب برگشتم پشتمو نگاه کردم که دوتا چشم طوسی روبه رو شدم.اومد نزدیک تر و دستشو سمتم دراز کرد یه نگاه بد به دستش کردم و بدونه اینکه جواب سلامشو بدم گفتم:
بفرمایید؟عرضی بود؟
لبخندی زد و دستشو کوتاه کرد
همون یارو-میتونم چند لحظه باهاتون حرف بزنم بانو؟
اه وو لفظه قلم با تمسخر گفتم:
هه بانو.نخیر وقت ندارم با اجازه
مچه دستمو گرفت و کنار گوشم گفت:
بهتر بیای به اندازه کافی الان سوژه هستی
نمیدونم چرا ولی بد ترسیدم صداش جذبه خاصی داشت ته دلم خالی شد با خشم گفتم
–بفرمایید گوش میدم
رفتیم رویه نیمکت که خالی بود و دورش خلوت بود نشستیم
همون یارو-من سیامک قادری هستم لیسانس عکاسی دارم و درسمم تموم شده 28سالمه.از روزی که تورو دیدم تو دانشگاه ازت خوشم اومد خیلی راجبت تحقیق کردم فهمیدم نامزد داری که مثه برادرت دوسش داری و اون شخص پسر عموته و عاشق سها یوسفی هستش.من ازت تقاضایی دارم.
سیامک-سلطان قلبم میشی؟
ینی به معنای واقعی سکته کردم نه واسه خواستگاریشا واسه اینکه تموم زندگیه منو میدونه این یارو این همه اطلاعات رو از کجا اورده سها رو از کجا میشناسه.
پسره هم خوشگله هم خوشتیپ هم خوش هیکل خو به درک مبارکه ننش باشه من عاشقه کسه دیگم
-نخیر اقا.
گذاشتم رفتم دنبالم اومد و دستمو کشید با عصبانیت دستمو از دستش در اوردم:
ولم کن
سیامک-من دوستت دارم نگین.خواهشا به پیشنهادم فکر کن
-نمیخوام فکر کنم من اصلا شمارو نمیشناسم دلیلی نداره که بهتون فکر کنم.
سیامک-پایه کسه دیگه وسطه نگو اون پیره ژیگوله که دیروز سرت داد زد عشقته نگو که اونو دوست داری؟
-اتفاقا من ایشون رو خیلی دوست دارم و اگه با علی ازدواج نکردم صد در صد با ایشون ازدواج میکنم
سیامک-نه خانوم نگین رفیعا شما باید با من ازدواج کنی
-هه تو خوابم نمیبینی
سیامک- تو هم مهرشادو نمیبینی
به حرفش اهمیت ندادم و گذاشتم اومدم
..............
فصل ۷
گوشیم زنگ خورد علی بود
-الو سلام علی خوبی؟
باصدایی که سعی میکرد نلرزه گفت:
بیا خونه ی اقاجون اینا زود باش
-اما من دانش...
-زود بیا
و بعد قطع کرد نگران شدم و رفتم سمته خونه
وا چرا اینا مشکی پوشیدن چرا گریه میکنن .اقا جون کجاست؟
شقایق دختر عمم اومد طرفم و محکم بغلم کرد
-دیدی نگینی دیدی مادرجون رفت دیدی تنهامون گذاشت دیدی مادر جون عروسیه نوه شو ندید
من مات موندم سره جام ما...مادر جون....نه امکان نداره
باباو دیدم که داره میاد سمتم بغلم کرد و گفت گریه کن بابا جون دیگه اون قرمه سبزی خوشمزه هارو کی واست درست کنه کی موهاتو ببافه کی دلداریت بده....
همینجوری بابا میگفت ومن گریه میکردم
...........
به بچه ها گفتم که مادر بزرگم فوت کرده سره تشیع جنازه اومده بودن مهرشادم بود جالبیش این بود که اون سیامکم بود ولی دور ایستاده بود شب هفتم وقتی همه تو هال نشسته بودیم زنگه درو زدن و اقای وثوق وکیل خانوادگیمون وارد شد بعد از سلام علیکو تسلیت وغیره اومد نشست وگفت:
خدا رحمت کنه حاج خانومو راستش قرض از مزاحمت این بود که ایشون قبل از فوتشون وصیت نامه ای نوشتن و از من خواستن بعد از فوتشون به دسته همسرشون برسونم.
وصیت نامه رو داد به اقا جون اقا جون اشک تو چشماش جمع شده بود با دستهایی لرزون وصیت نامه رو گرفت و رفت سمته اتاق.
بعد از حدودا نیم ساعت اومد بیرون چشماش سرخه سرخ بود معلوم بود حسابی گریه کرده
اقاجون: یحیا)بابای علی(یوسف)بابای من( از الان جلوی همه میگم که دیگه علی و نگین نامزد نیستن وصیت مادر خدا بیامرزتونه
و بعد سرشو انداخت پایین و رفت تو اتاق
مات و مبهوت مونده بودیم ینی جدی جدی نامزدیمون بهم خورد؟جدی جدی؟.
از چشمای همه خوشحالی میبارید.با یه ببخشید رفتم تو حیاط ینی من قربونت برم مادر جونـــــــــــم خدا رحمتت کنه خیلی دوست دارم.
به یاده مادرجون اشک توچشمام جمع شد و اروم روی گونه هام چکید من تنها کسی هستم که تو فامیل چشمم به خانوم جون رفته 4 رنگه سبز ،ابی،عسلی وقهوه ای.با داشتن موهای قهوه ای روشنم خیلی خوشگلم البته بقیه میگن.
همچنان اشک میرختم که یهو یکی از پشت بغلم کرد برگشتم دیدم علیه .با سر انگشت اشکمو پاک کرد
علی-نبینم ابجی کوچولوم گریه کنه ها
_اه تو باز گفتی کوچولو خوبه فقط 4 ماه ازم بزرگ تری بزرگی هم که به عقله منم عقلم از تو بیشتره
علی-اره قربونه چشات برم تو خیلی از من باهوش تری.
-علی دیگه راحت شدی دیگه وقتی با منی عذاب وجدان نداری که داری به عشقت خیانت میکنی.
حلقه ای رو که واسه نامزدیم بود رو در اوردم و دادم دستش
نگین-بیا اینم حلقه این حلقه صاحبش سها هستش ایشالا خوشبخت شی داداش
علی-نگین تو فوق العاده ای.ببخشید اگه تو این مدت ناراحتت کردم درکم کن دیگه
-درکت میکنم
علی-دوست دارم ابجی گلم
-منم همینطور .دیگه باخیالت راحت وبدون ترس میگی ابجی
علی-اره واقعا توهم بدون ترس میگی داداشی
.............
به هیچکدوم از بچه ها نگفتم که نامزدیم باعلی بهم خورده سیامک دم به دقیقه مواظبم بود کلافم کرده حسابی ...مهرشادم که....حرفشو نزنم بهتره .........خیلی داغونه خیلی اینو به راحتی میشه از موهای بلندش و ریش و سبیلی که دراورده فهمید.
سیامک روزی هزاربار ازم خواستگاری میکنه و من میگم :
نه
اینقد گفت گفت که عصبیم کرد بهش گفتم:
من تصمیم دارم باعشقم باکسی که جونمم براش میدم ازدواج کنم من با مهرشاد نامجو ازدواج میکنم همین روزا هم جواب مثبتمو بهش میگم پس بهتره دیگه مزاحمم نشی اقا.
چنان دادی زد که هنجره ی من جاش پاره شد
سیامک-تو غلط میکنی با اون پسره ازدواج کنی مهرشاد جونتو نابود شده بدون .
و بعدش گذاشت رفت.دو هفته گذشت تو این دو هفته اتفاق زیاد افتاد
اولیش اینکه مهرزاد رفت خواستگاری باران و اهورا هم خواستگاری فرشته بعد از موافقت هردو طرف اینا یه مراسم نامزدی مشترک کوچیک گرفتن و الان باهم نامزدن اقایون خیلی هول بودن اگه به این دوتا بود الان عقد و عروسی هم راه مینداختن.فعلا که فقط یه صیغه محرمیت بینشون خونده شده بابای باران خیلی با صیغه مخالف بود ولی باران اینقدر اصرار کرد تا باباش قبول کرد.مهرشادم که عین یه مرده تو مراسم نشسته بود و همش زل زده بود به من.بعده چند روزم که تبدیل شد به یه روانی به تمام معنا عصبی عصبی فوری اشکش در میاد.امروز میخوام بهش زنگ بزنم میخوام بگم که خیلی عاشقشم و تا ابد باهاش میمونم سیامک خرم روانیم کرده اخرین بار زنگ زد گفت:
باشه نگین خانوم آرزوی تو رو تو دل مهرشاد میزارم.همتون رو سیاه بخت میکنم
منم خندیدم گفتم :
هرغلطی میخوای بکن
.............
مهرشاد(
سیامک-ببین اقا پسر بهت هشدار میدم دست از سره عشقه من برداری شیر فهم شد یا جوره دیگه حالیت کنم
-اقا برو رده کارت چی میگی اخه تو واسه خودت من به عشقه تو چیکار دارم من تو عشقه خودم موندم
سیامک-د همین دیگه دست از سره نگین رفیعا بردار.اون عشقه منه ماله منه.نمیذارم تو خوابم دستت بهش برسه.
بهم جریان 420 ولت وصل شد.این پسره داشت واسه نگین من خودشو اتیش میزد پس...هه
-اها پس شما عاشقه عشقه منی .نه بابا ایول به خودم.ولی ببین گل پسر من جونمم میدم ولی نمیذارم نگین رو ازم بگیرن چه تو باشی چه هر خره دیگه ای
سیامک-آرزوشو به دلت میزارم لعنتی مطمئن باش یه روز عین سگ از اینکه ازش نگذشتی پشیمون میشی
-برو بابا
Signature
     
  ویرایش شده توسط: paridarya461   
زن

 
............................
نگین(
شماره مهرشاد جونمو از برادر شوهر عزیزم مهرزاد جان گرفتم)چه پرو(
امروز دیگه بهش زنگ میزنم.وقتی واسشون جریانو تعریف کردم خیلی خوشحال شدن.همه خبر داشتن جز اقامون وااااااای من از اون شوهر ذلیل
اما تو ماشین نشستم حوصله کمربندو طبق معمول نداشتم واسه همین نبستمش وحرکت کردم سمته بزرگ راه وشماره مهرشادو گرفتم.بعد سه چهار تا بوق ورداشت
مهرشاد_الو؟بله بفرمایید؟
-سلام اقا مهرشاد نگینم
احساس کردم شدید شوکه شد
..............................
مهرشاد(
ینی لال شدم نگین چرا زنگ زده به من شمارمو از کجا اورده؟
-س...سلام نگ..نگین خانوم
نگین-مهرشاد اقا من...من نامزدیم بهم خورد
ینی بهم خبر میدادن رفتی بهشت اینقد خوشحال نمیشدم که الان هستم قلبم از خوشی ایستاد بلند گفتم:
اخ جـــــــــــونمی.
بعد یهو فهمیدم چی گفتم خاک بر سرت مهرشاد فوری گفتم:
إإإإ ببخشید پس م...من میتونم پیشنهادمو یه بار دیگه تکرار کنم؟ملکه ی قلبم میشی؟
..............................
نگین(
زود گفتم:بلـــــــــه
مهرشاد:هورااااااااااا نگین خیلی دوست دارم عاشقتم خدایا شکرت منو این همه خوشی محاله.نگین عاشقتـــــــم.نگینی تو چی دوسم داری؟بگو بگو که همیشه واسه من میمونی بگو
از ذوقش خندم گرفت عین نی نی کوشو لو ها حرف میزد
-مهرشادم من دیوانه وار عاشقتم .باتمام وجود میپرستمت .همیشه باهات میمونم من ماله توام خیلی دوست دارم مهرشاده من
.......................................
مهرشاد(
یهو صدای جیغ نگین روشنیدم و بعد گوشی قطع شد.وای خدا خیلی خوشحالم من شدم مهرشاده اون .وای که چقد بااحساس گفت مهرشادم.
هرچقد بهش زنگ زدم این زنیکه گفت در دسترس نیست اه که چقد ازش بدم میاد.پیشه خودم گفتم حتما داره شیطنت میکنه که گوشیشو از دسترس خارج کرده ولی شدید دلم شور میزد نمیدونم چرا
....................................
فرشته(
4تایی رفته بودیم سینما.واااااای این پسرای دیووونه آبرومونو بردن تو سینما جای چهار تا دو تا بلیط گرفته بودن.اول فکر کردم باران و مهرزاد نمیان.ولی وقتی رفتم رو صندلی بشینم.این دوتا جونور منظورم مهرزاد و اهوراست زودتر رفتن نشستن ازشون پرسیدم:
وا واسه ما بلیط نگرفتین؟ماباید خودمون بریم بخریم
باهم گفتن:نه
باران-وا پس ماکجا بشینیم
من سرم پایین بود داشتم فکر میکردم که اینا چه نقشه ای تو سرشونه که یهو از زمین کنده شدم.سرمو گرفتم بالا که دیدم اهورا ی موذی دارن با یه لبخند خبیثانه نگام میکنه پسره ی بی فکر منو نشون رو پاش هر کاری کردم بلند شم مگه گذاشت مهرزادم دقیقا همین کارو کرد.وای هر کی رد میشد یه جوری مارو نگاه میکرد شانس اوردیم حلقه داریما.
دوساعت فیلمو روپاش بودم.از نگین و مهرشاد خبری نبود.حتما رفتن عشق وحال.ماهم بهشون زنگ نزدیم تا مزاحمشون نشیم.فیلم تموم شد رفتیم پارکی که نزدیک سینما بود ساعت هفت ونیم هشت بود که گوشیم زنگ خورد.علی بود پسر عمو ی نگین .
وا این چرا به من زنگ زده.اهورا وقتی اسمو خوند اخماش رفت تو هم و پرسید:
علی کیه؟
-پسر عموی نگین
با اخم روشو ازم گرفت
_الو سلام علی اقا حالتون خوبه؟
علی-سلام فرشته خانوم ممنون خوبم شما خوبین؟راستی نامزدیتون رو تبریک میگم
-ممنون مرسی ایشالا شما هم با سها جون ایشالا هرچه زودتر بهم برسین
علی-ممنون راستی غرض از مزاحمت اینکه نگین باشماست؟
-نگین نه من بعد دانشگاه دیگه ندیدمش چطور؟
علی-هرچی به گوشیش زنگ میزنم خاموشه.نگین سابقه نداره گوشیشو خاموش کنه.امشب قرار بود بیان خونه ی ما عمو زن عمو هستن ولی نگین...نمیدونین کجاست؟
-نه نگرانم کردی علی.الان زنگ میزنم از یکی میپرسم بعد بهت خبر میدم
-باشه ممنون
بچه ها پرسیدن جریان چیه مختصر گفتم و شماره مهرشاد رو گرفتم
-الو سلا جناب مجنون، لیلی ت کجاست؟
مهرشاد-سلام زن داداش جونم .نمیدونم والا.ساعت سه بهم زنگ زد بعد یهو قطع شد هرچی هم زنگ میزنم خاموشه.فکر کنم داره شیطنت میکنه واقعا نگران شدم.نگین هیچوقت گوشیشو خاموش نمیکرد مگه اینکه شارژش تموم میشد
-باشه مجنون فعلا
مهرشاد-بای فری
-فریو درد اون داداش اهورا کم میگه تو هم هی بگو.منم میگم شادی جونم
زد زیر خنده.واسه اولین باز بود اینقدر خوشحال صداشو میشنیدم
مهرشاد-چی شادی؟به مهرزاد چی میگی؟
-مهری جونو میگی؟
خنده ی مهرشاد بلند تر شد:
وای فرشته خوش بحاله اهورا تو چقدر شیطونی دختر.چرا رو نمیکردی این همه شیطنتو؟
-ما اینیم دیگه .فعلا برو بابای
-خدافظ زن داداش
..........
ساعت ده شد از نگین خبری نشد.یعنی اشکم داشت در میومد.در حده مرگ نگران بودیم.دسته اهورا رو گرفتم وگفتم:
بیابریم کلانتری خبر بدیم؟
اهورا-اره فکر خوبیه بریم
با بچه ها راهیه کلانتری شدیم.اهورا عکس نگین رو داد. پلیسم یکم اطلاعات ازمون گرفت و از مسیرایی که احتمال میدادیم رفته باشه پرسید.بعد حدودا نیم ساعت پلیسه برگشت و گفت:
متاسفانه......امروز بعداز ظهر ساعت پانزده ده دقیقه یه تصادف وحشتناک شده ماشین و صاحبش باهم سوختن صاحبش قابله شناسایی نیست زیاد چون خیلی بد سوخته یه دختره حدودا 19 بیست ساله ماشینشم پژوپارس بوده......
دیگه بقیه حرفاشو نشنیدم چشمام سیاهی رفت و دیگه هیچی یادم نیست با پاشیدن اب روم و خوردن اب قند حالم جا اومد ولی وقتی چشمای باد کرده ی باران رو دیدم همه چیزو یادم اومد گریه میکردم و میکوبیدم رو سینم و اسمه نگین رو فریاد میزدم
.......
بیمارستان بودیم......مامان نگین بیمارستانه.بنده خدا سکته کرده.هنوز مهرشاد خبرنداره.این پسره داره چیکار میکنه چرا ولم نمیکنه چرا نمیزاره به درد خودم بمیرم نگینم رفیقم عزیزم چراچـرا نگین.اون خیلی جوون بود چرا باید اون صورت خوشگلش بسوزه
وای نگین زنگ بزن بگو همش شوخیه جون مهرشادت زنگ بزن بس کن این شوخیه مسخره رو
نگـیــــــــــــــــــن نـــــــــــــــــــه نگیـــــــــــــــــــن
نگین به فکر مهرشاد باش اون میمیره بی تو دختره خر چرا باسرعت رانندگی میکردی چرا اون کمربنده بی صاحابو نبستی بیشور نفهم عزیزم من نگینم دوستم نگین بیا گرومون بهت نیاز داره.نگین بیا قربونه اون چشمای رنگین کمونیت بشم من بیا نگین نگینـــــم
اهورا خودش داشت اشک میریخت ولی داشت دلداریم میداد ولی من بدتر میکردم
وای مهرشاد مهرشاد بیا ببین عشقت پرپر شد
واای مهرشاد بیا ببین عشقت جذقاله شد بیا ببین دیگه نمیتونی صورتشو ببینی نگینیت سوخت
همه گریه میکردیم
وای خدا شادی مهرشاد فقط چند دقیقه دوووم اورد واسه اولین بار اونجوری باهاش حرف زدم واسه اولین بار صداش شاد بود چطوری خبر جزغاله شدنه عشقتو بهت بدیم چطوری بگم دیگه حسرت یه بار دیدینش تو دلت میمونه
وااااااااااااااااای نگیــــــــــــــــن نگیـــــــــن
همینجوری اسمشو فریاد میزدم اهورا سفت بغلم کرد تا خودمو نزنم.اخر سر علی بیچاره برعهده گرفت که به مهرشاد زنگ بزنه و خبر بده به ده دقیقه نکشید که مهرشاد اومد همه رو هل دادم رفتم جلوش افتادم رو دو زانو هام و گفتم
مهرشـــــــــــــــــاااا ااااااااد دیدی چی شد؟
دیدی رفیق گلم چی شد؟دیدی دوسته عاشقم چی شد؟دیدی سوخت؟دیدی پرپر شد؟
نگیــــــــــــــن پاشو مهرشادت اومده پاشو عشقت اومده نگین تورو خدا پاشو نزار نابودشه نگیـــــــــــــــــــن پاشو لعنتی
مهرشااااااااد نگینت
مهرشاد تو شوک بود دوید سمت دری که عشقش توش بود جایی که استخونای عشقش توش بود.مهرشاد اومد بیرون رنگش از مرز گچ گذشته بود لباش سفید شده بود یهو پهن شد رو زمین مهرزاد و علی و اهورا دویدن طرفش
...........................................
مهرشاد سه روز بیهوش بود سومین روزه بیهوشیش نگین رو دفن کردن چهار تا تیکه استخون قابل شستشو هم نبود
مهرشاد فردای روزی که نگین رو دفن کردیم بهوش اومد و از بیمارستان فرار کرد
..........
خیلی نگرانشیم ..........خیلی
نمیدونم ساعت چنده نمیدونم کجام نمیدونم چی شده؟
امروز عروسیمه.عروسیه منو عشقم نگین.
قبلنا از فرشته شنیده بودم که نگین پژو پارس خیلی دوست داره پژو پارسه دوستمو قرض گرفتم دادم بهشون که گل بزنن بهش ، کت شلوارمو که دقیقا دو روز بعد از دیدن نگین خریده بودم رو پوشیدم سرتا پا سفید کرواتم سفید مشکی بود.ماشینو ازش گرفتم الان دارم میرم پیشه عشقم همه واسم بوق میزنن دسته گله عروسم گرفتم صورتش جلو چشمم بود.امشب نگینم ماله خودم میشه ماله خوده خودم.
عروسکه خودم......
نمیدونم از کجا اومدم نگینو دیدم اشاره کرد دنبالش برم منم بالبخند رفتم دنبالش رفتم.نشست روصندلی دسته گل و دادم دستش.وای که چقد نازو خواستنی بود تو لباس عروس صورتمو بردم جلو نمیدونم چرا بجای لبای گرم و نرم یه جسم سرد وخیس وسفت رو بوسیدم.
............................................
همه باتعجب نگاهش میکردند یواشکی درگوش هم زمزمه میکردند
"اون پسره دیوونه کیه که بالباس دامادی اومده ؟اوم ماشین عروس خوشگله واسه اونه.وای چقدرنازه پسره چه خوشگله."
دسته گل را برروی سنگ قبر نگین گذاشت و بوسه ای براسمش زد
مهرزاد:یا علی مهرشاده این چه سر و وضعیه چرا بالباس دامادی اومده.
مهرزاد و اهورا دوان دوان به طرفش رفتند همه باتعجب وحیرت و بعضی ها با فضولی نگاش می کردن.باران داشت واسه مادر نگین تعریف میکرد که مهرشاد کیست
مهرزاد برادره کوچکش را بلند کرد و مقداری از قبر دور کرد بازوانش را گرفت وگفت:
داداشم گریه کن حرف بزن داد بزن مهرزاد بمیره برات غمتو نبینه.د لعنتی یه چیز بگو
اهورا مهرزادو زد کنار و خودش جایش نشست
اهورا:مهرشاد تو چشمام نگاه کن
مهرشاد دوبرکه ی ابی خود را به سوی اهورا گرفت
Signature
     
  ویرایش شده توسط: paridarya461   
زن

 
اهورا بابغض گفت:
ببین این جا سوم عشقته نگینت عشقت جونت نفست همه کست سوخته مهرشاد اون مرده الان زیر یه خروار خاکه نگین عشقی که حتی نتونستی گرمای دستاشو حس کنی حتی نتونستی بغلش کنی نتونستی ببوسیش مرد اون مرد مهرشاد نگینت رفت تنهات گذاشت دیگه نیست داداشی گریه کن قربونت برم گریه کن نگینت مرد
فریاد مهرشاد تمام بهشت زهرا را دربرگرفت:
نـــــــه دروغه نــــــــــه نگین نمرده من همین الان بوسیدمش امشب عروسیمونه
خدااااااااااااااااااااااا ااااااا خدایــــــــا نگین پاشو بهوشون بگو تو نمردی بگو تو ماله منی بهشون بگو تو امشب ماله من میشی پاشــــــوعشقم پاشـــو بیا بغلم نگینم نگین مگه نگفتی همیشه ماله منی مگه نگفتی دوسم داری یالا مهرشادت داره میمیره پاشو نفسم گفتی باهام تا ابد هستی گفتی عاشقمی پس پاشو مرگه مهرشادت پاشو مهرشادتو کفن کنن پاشو پاشو عشقـــــــــم نگین نگین قلبم ملکه ی قلبم خوشگلم
دو زانو بر زمین نشست خاک را بر سرش میرخت خودشو میزد فریاد نگین نگینش تمام قبرستان را در بر گرفته بود همه بادیدن حرکات این پسرک گریه هاشان بیشتر شد.
یهو مهرشاد بلند شد و سمته قبر اومد سرش را روی اسمه نگین گذاشت و دستانش را دور قبر حلقه کرد اسمه نگین را هزار بار بوسید سرش را محکم به سنگ قبر کوبید مهرزاد و اهورا هر کاری میکردن نمیتوانستند بگیرنش.
مهرشاد:نگـــــینم تو ماله منی تاابد باید ماله من باشی نگین پاشو پاشو عشقم پاشو گلم نگین ارزو به دلم نزار نگین نگینم خانومم عشقم نگـــــــــین))همه میگن که تو رفتی همه میگن که تو نیستی همه میگن که دوباره دل تنگمو شکستی ...دروغــــــــه...‏چه جوری دلت می اومد منو اینجوری ببینی ‏با ستاره ها چه نزدیک منو تو دوری ببینی همه گفتن که تو رفتی ولی گفتم که دروغه ...‏همه میگن که عجیبه اگه منتظر بمونم همه حرفاشون دروغه تا ابد اینجا میمونم ‏بی تو و اسمت عزیزم...اینجا خیلی سوت و کوره ولی خوب عیبی نداره ..دل من خیلی صبوره...صبوررررره...‏‏همه میگن که تو نیستی همه میگن که تو مردی همه میگن که تنت رو به فرشته ها سپردی...دروغــــــه((
)دروغه مازیار فلاحی(
.........
اهورا(
دارم از خستگی میمیرم نمیدونم پیشه کی باشم فرشته خودشو کشت اینقدر گریه کرد کلافم کلافم.
امروز چهلمه نگین هستش.مهرشاد از تیمارستان فرار کرده بود باز.هــــــه کی فکرشو میکرد اون مهرشاده شاد و شنگول و وروجک بشه یه دیوونه واقعی و راهیه تیمارستان شه.یه دیوونه روانی حرکاتش غیره طبیعی هستش یا بلند بلند میخنده یا گریه میکنه یا اسمه نگین رو فریاد میزنه یه روز کامل ساکته یه روز جیغو داد راه میندازه دکتر روان شناس یه راست راهیه تیمارستان کردش بعد از اینکه واسه دومین بار رگشو زد.تو اونجا به تخت میبندنش تا خودشو نزنه.
مادرش بیچاره مینا جون 50 سال پیرتر شده.امروز اومده سره قبر نگین یا بلند بلند میخندید یا گریه میکرد و فریاد میزد دروغه.
دکتراش گفته جز خودش به کسی کاری نداره سی و هفت روزه که تو تیمارستان بستریش کردیم یا باید دنباله مهرشاد باشم یا فرشته و باران گریشون خشک نمیشه خودمم که قیافمو میبینم بالا میارم دلم واسه خندیدن فرشته تنگ شده حتی لبخندم نمیزنه این چه بلایی بود سرمون اومد
گوشیم زنگ خورد بدونه اینکه بدونم کیه دادم فرشته مهرزاد و صدا کردم که مهرشادو برگردونیم.وقتی برگشتم نمیدونم چرا فرشته باهام سرد برخورد کرد گوشیمو ازش گرفتم و وقتی لیستو نگاه کردم متوجه شدم که حذف شده ینی کی بود؟
وقتی ازش پرسیدم سرد نگام کرد و هیچی نگفت از نگاهش یخ کردم
........................................................
فرشته(
اهورا-فرشته اینو جواب بده لطفا
-اه خودت بده دیگه
اهورا-من میخوام با مهرزاد برم مهرشادو برسونم
گوشیشو ازش گرفتم و جواب دادم ولی از چیزی که شنیدم سکته کردم
-سلام عشقم ؟چطوری نفس؟اااااااااه پس کی میای شیراز خونمون دلم برات تنگ شده
من-سلام ببخشید شما؟
دختره-تو کی هستی اهورا کجاست؟
بالحن نه چندان دوستانه گفتم
-خانوم شما کی هستی و از کجا اهورا رو میشناسی
دختره-من؟خوب معلومه بنده نامزدشم
-چـــــی؟توچی گفتی؟
دختره-وا گفتم نامزدشم حالا عشقم کجاست؟بهش بگو عشقت دلی جونیت زنگ زده بهم بزنگه بعد بای عسیسم
و بعد قطع کرد و منو تو بهت گذاشت
نه بابا امکان نداره ینی اهورا.......نهههه ممکن نیست اهورا خیلی خوبه اهورا عاشقه منه اهورا منو میپرسته اسممو تو گوشیش نوشته بود))عشقه همیشگیم فرشته ی قلبم((باخوندن اسمم گریم شدت پیدا کرد اسمه اون دختره هم نوشته بود))اویزون((
از لیست تماس ها دلی یا همون اویزون رو حذف کردم که نفهمه.ینی جدی جدی اهورا بهم خیانت کرده؟
وقتی اومد باهاش سرده سرد برخورد کردم باید فکر کنم فکر حتی موقع برگشتشم نرفتم ببینمش اومد پیشم ولی جوابشو ندادم اونم گونمو بوسید و رفت خدایا این دختره کیه؟واقعا کیه ؟من دیدمش.صداش اشنا بود ولی نشناختمش
.......................
میخواستم با اهورا مهربون باشم.خیلی وقت بود که باهاش خوب نبودم مرگه نگین هممون رو داغون کرد.اهورای من امکان نداره بهم خیانت کنه اونم حتما میخواست رابطه ی منو اهورا رو بهم بریزه و حتما داشته دروغ میگفته.
کم کم داشتم به نبود نگین عادت میکردم دلم براش تنگ شده بود مطمئنم تو بهشته روحش شاد باشه.
امروز زنگ زدم اهورا بیاد دنبالم رابطمون خیلی صمیمی بود دختره چند بار به اهورا زنگ زد از صدای عصبی اهورا میشد فهمید که اصلا ازش دله خوشی نداره اسمشو هم فهمیدم دلارام بود میترسیدم از اهورا راجبش سوال کنم چون مطمئنن فکر میکرد بهش شک دارم و من نمیخواستم اینجوری بشه
مهرزاد خیلی ناراحته سره مهرشاد خلاصه داداشه دیگه جوون مردم حیف شد واقعا امیدوارم زود خوب شه وقتی اهورا راجبه شیطنتاش میگفت بیشتر دلم کباب میشد
منو اهورا بیشتره روزا باهم بودیم.تو دانشگاه خیلی از پسرا که خواستگار من بودن به اهورا حسودی میکردن و سعی داشتن اهورا رو بد کنن ولی من خیلی به اهورا اطمینان دارم سیاوشم از وقتی فهمیده بود نامزد کردم کم تر جلوم افتابی میشد مثله اینکه شرش کم شده
...............
ساعت 12 شب بود که گوشیم زنگ خورد اهورا جونم بود
-سلام همسر گرامی
اهورا-سلام بر خانومه خوشگله خودم چطور مطوری؟
-تو خوب باشی منم خوبم
اهورا-اینقدر لوسم نکن نازگلم
-من لوست میکنم یا تو
اهورا-تو
-نه تو
اهورا- بیخیال عشقم
-باش.خوب چیکار داشتی مزاحمه اوقات شریف بنده شدی؟
بابغض وحالت بچگونه گفت:
من مزاحمم خانومی؟
-نه اقایی تو مراحمی تو سروری تو تاج سری
اهورا سر خوشانه خندید گفت:
وای الهی من قربون برم عزیزم فردا بیا خونم باهم بریم بیرون گردش
-اوکی به باران اینا هم میگم بیان اونجا
اهورا-باشه خانومم فردا ساعت سه نیم بیاین
-چشم قربان
اهورا-شبت خوش فرشته ی قلبم از طرفه من خودتو ببوس!
-امر و فرمایش دیگه ای نیست ؟
اهورا-نخواستیم بابا خدافظ عشقم
-شب بخیر
.................................
اهورا(
نه نه این غیره ممکنه اینا چین نه خدایا این فرشته ی من نیست فرشته ی من هرزه نیست عشقه من نیست وای خدا اینا کین
اشکام همه صورتمو پر کرده بود در حد ادم کشتن عصبی بودم وای فرشته بهت گفته بودم از خیانت متنفرم میکشمت فرشته خانوم میکشمت فرشتــــه
.................................................. .
فرشته(
اووووووم چی بپوشم.مانتویه بنفش باشال بنفش با شلوار کتان بنفش و یه کفش پاشنه 5سانتی هم که دارم .......اه کیفم کو پس؟
شوهرم کردم ادم نشدم مامان کیفه پولم کجاست حالا
ای بابا..........هـــــــی....اها اینجاست ...
اخه خاک بر سر تو زیر تخت چه غلطی میکنی دقیقا...روانی شدم دارم با کیفه پولم حرف میزنم خوب یه یکم ارایش کردم باز رفتم جلو ایینه حله؟
اووووم ارایشم یکم زیاد نیست بیخیال واسه شوورمه دیگه نه مگه؟
سوئیچ رو برداشتم و رفتم سمت خونه عشقم البته خونه مامان باباش خونه ی خودمونو تا حالا بهم نشون نداده میگه حتی موقع چیدن جهازتم حق نداری بیای شب عروسی میبینی
میبینی نامردو توروخدا
خوب پیش به سوی خونه عشقم زنگو زدم عجیب بود نگفت بفرمایید فرشته ی قلبم دلم شور میزد نمیدونم چرا وقتی میخواستم دره ورودی خونه رو باز کنم که در به شدت باز شد و اهورا اومد بیرون
وای خدا این چرا حاضر نیست چرا این شکلیه مثلا توجهی نکردم و بالبخند گفتم :
سلام عشقم
ولی با سیلی که خوردم دهنم بسته شد متعجب اهورا رو نگاه کردم البته بیشتر بابهت تا اومدم دهنمو باز کنم یکی دیگه خوابوند تو گوشم گیج شده بودم بعد یکی دیگه همینجوری میزد اخرم بازو هامو گرفت و پرتم کرد تو خونه محکم خوردم به دیوار خیلی دردم اومد اشکم داشت در میومد این دیوونه شده داره چیکار میکنه؟
-اهورا چیکار میکنی دیوونه؟.
محکم کوبید تو دهنم
اهورا-خفه شو اسمه منو نیار.
و از دوباره یه کشیده ی دیگه......لبم پاره شده بود بدجور خون میومد خیلی دستش سنگین بود با لگدی که با زانوش به شکمم زد پرت شدم پایین موهامو میکشید ومیگفت چرا
ولی من فقط جیغ میزدم فقط از اول تا اخر داد زدم نمیدونم چقد زدم فقط میدونم دیگه جونی برام نمونده این قدر جیغ زدم احساس میکنم گلوم پاره شده فقط تونستم بگم:
اهورا چرا......؟
نگاه اهورا تنمو لرزوند تو نگاش هیچ عشقو محبتی نبود فقط نفرت بود و نفرت:
خفه شو دیگه اسمو به زبونت نیار چرا فرشته چرا لعنتی بهت گفته بودم از خیانت متنفرم چرا بهم خیانت کردی حیفه اسمی که روته بد زات کثیف بیشتر بهت میاد د من چی کم داشتم از اون عوضیا ها؟فکر کردم من اولین کسی هستم که طعم اون لبارو چشیده نگو قبل من.......
و با مشتش کوبید به دیوار .از پشت صدای در میومد من دره حیاط رو نبسته بودم اهورا با گفتن لعنت بهت لعنت رفت و منو با سوالای زیادی تنها گذاشت چشمام رو هم افتاد ودیگه چیزی نفهمیدم
..................................
باران(
از صبح با مهرزادم یه سر رفتیم پیشه مهرشاد داره نابود میکنه خودشو مهرزاد شدید ناراحته و من هرکاری میکنم نمیتونم از ناراحتی درش بیارم فرشته صبح بهم گفت که ساعت سه نیم چهار بریم خونه اهورا اینا و بعدش بریم گردش مهرزاد میخواست نیاد ولی من راضیش کردم اگه حاله مهرشاد خوب بود اونم میبردیم ولی متاسفانه از افتضاحم یه چیز اونورتره
......
وقتی به خونه اهورا اینا رسیدیم ماشین فرشته رو دیدم دره خونه هم باز بود به موبایل فرشته زنگ زدم ولی جواب نداد یهو اهورا رو دیدم که با وضع اشفته ای از خونه زد بیرون مهرزاد زود پیاده شد و منم زود پیاده شدم صدای اهورا رو شنیدم
برین تو بدواین
و من با سرعت باد رفتم تو مهرزادم دنبالم اومد
.......
از چیزی که دیدم قلبم ایست کرد فرشته با سر و صورتی خونی افتاده بود یه گوشه
-یاعلـــــی
دوایدم سمتش ینی این فرشته بود صورتش غرق خون بود لبش به طرز فجیهی پاره بود و ازش خون میرفت مهرزاد بغلش کرد و دویدیم سمته ماشین اشکم همینجوری میریخت تموم ارایشم بهم ریخته بود نگران بودم اهورا چطور تونست همچین بلایی سره عشقش بیاره چجوری واقعا ؟
وقتی رسوندیمش بیمارستان دکتر سریع اومد بالا سرش وقتی حرف دکتروشنیدم مغزم هنگ کرد
دکتر گفت اگه یه ذره بیشتر کتک میخورد دیگه نمیتونست مادر شه.
جدی اهورا عاشق فرشته بود عاشقی اینه؟اینه که عشقتو تا حد مرگ بزنی؟
مهرزاد هرچی به اهورا زنگ میزد اون زنیکه میگفت خاموش است معلوم نبود کدوم قبرستونیه فرشته بیهوشه وایی هنوز باورم نمیشه که نزدیک بود دیگه نتونه مادر شه اهورا رو گیر بیارم تیکه تیکش میکنم پسره ی بیشور خره نفهم الاغ
دومین روزیه که فرشته بیهوشه فقط به فرهود خبر دادیم فرهود خیلی عصبانیه اهورا رو گیر بیاره زنده نمیزاره از وسط نصفش میکنه
امروز بهوش اومد اونم بعد دو روز ولی چه بهوش اومدنی.......
Signature
     
  ویرایش شده توسط: paridarya461   
زن

 
.................................
فرشته)
درده شدیدی رو تو همه جای بدنم حس میکنم احساس میکنم تریلی از روم رد شده چشمام رو اروم باز میکنم واسه اینکه دیدم بهتر بشه چندبار پلک زدم.همه صحنه های جلوی چشمام رژه میرفت جیغ های من خائن گفتنای اهورا....
اون منو میزد هرچقد خواهش و التماس که بس کنه ولی نکرد.فقط میگفت خائن خیانت کار ازت متنفرم...
اهورا از من متنفر شد چرا؟...
هنوز که هنوزه دنباله جواب چراشم..
چرا اهورا چرا ازم متنفری تا دیشب که من عشقت بودم الان شدم هرزه ...
حتی فکر کردن به حرفاشم ازارم میده.
وقتی دکتر اومد بالا سرم و گفت اگه بیشتر کتک میخوردم و دیر تر میرسیدم بیمارستان توانایی مادرشدنمو از دست میدادم.از دست اهورا خیلی ناراحت بودم خیلی
کارم شده بود گریه کردن حرف نمیزدم مگر حرفای ضروری هرکی ازم میپرسید جریان چیه حرفی نمیزدم خودمم نمیدونم پس چطوری واسه بقیه تعریف کنم
فرهودم اومده خیلی عصبیه میگه اهورا رو گیر بیارم زندش نمیزارم ولی من بهش گفتم تو حق نداری به اهورا به عشقه من بی احترامی کنی اونم محکم خوابوند تو گوشم گفت:
لیاقتت بیشتر از این نیست
و بعدشم برگشت انزلی ...
هه اینم از داداشمون
باید الان از اهورا متنفر باشم ولی نمیدونم چرا نیستم میدونم خیلی مسخرس ولی نیستم قلبه من اهوراست توش پر از عشقه اهوراست ضربانه قلبمه.فقط اهورا تونست وارد قلب سنگی من بشه فقط اون تونست من نمیتونم ازش متنفر باشم اون لعنتی عشقمه اخه .
خدایـــــــا من عاشقشم دیوانه وار عاشقشم من باهاش نامزد کردم فکر میکردم انتخابم بیسته چرا اهورا
من کدوم هرزگی رو کردم که خودم خبر ندارم کدوم پسر ؟ از کدوم پسر حرف میزد
افسرده شده بودم یه گوشه مینشستم زل میزدم به دیوار چشمای عاشق و مهربونش همش جلو چشمامه من اون جنگلای سبزه تیره رو دوست دارم اهورا کجایی؟
اهورایی که کمتر از گل به من نمیگفت گفت اشغال عوضی کثافت هرزه
ساعت هفت و نیم غروب هستش مهرزاد و باران رو به زور فرستادم بیرون
چندتا از درسای دانشگاه رو افتادم مرخصی تحصیلی گرفتم از دوباره باید این ترمو بخونم
تو اتاقمم تو تاریکی کناره تختم نشسته بودم عکسه اهورا رو بغل کرده بودم عکسه خیلی قشنگ بود رو یه چهار پایه بلند نشسته بودم و اهورا از پشت بغلم کرده بود و صورتشو به صورتم چسبونده بود هردومون فوق العاده افتاده بودیم.
هق هق گریم سکوت خونه رو میشکست .گوشیمو ورداشتم اهنگ نیستی مهدی مقدم رو که این روزا همدمم شده بود گوش میدادم
اشکام روی گونه هام میچکید اهورا برگرد عشقه من برگرد
))نیستی دارم دق میکنم
نیستی دارم میپوسم
عکساتو من یکی یکی ور میدارم میبوسم
پیرهن یادگاریتو هرشب دارم بو میکنم
برای برگشتن تو به اسمون رو میکنم
نیستی دارم دق میکنم
نیستی دارم میپوسم
عکساتو من دونه دونه ورمیدارم میبوسم
از خدا میخوام دوباره تورو ببینم رو به روم
قسم به اشکه حسرتم فقط همینه ارزوم
نیستی دارم دق میکنم
نیستی
دارم میپوسم
عکساتو من دونه دونه ورمیدارم میبوسم
یه عالمه گل مییارم همه رو پرپر میکنم
هرشب دارم همینجوری با تنهایی سر میکنم ..........((
زنگه درو زدن فهمیدم غریبس به امید اینکه اهورام باشه مانتو پوشیدم شالمو انداختم سرم رفتم جلو در ولی فقط یه پاکت دیدم فکر کردم از طرف اهوراست باذوق بازش کردم ولی از چیزی که دیدم سکته مغزی کردم چشمام تار شد سرم گیج رفت
خدایـــا نه نـــــــه
صدای هق هقم اوج گرفت اهورا تو چند حالت مختلف پشت پاکت نوشته بود از طرف یه عاشق که از عشق دلسردش کردی
اهورای من داشت اون دختره رو میبوسید
رفتم تو خونه نزدیکای اتاق بودم که سرم گیجی ویجی رفت و بیهوش شدم
فصل ۸
مهرزاد دور کمرمو گرفته بود و داشتیم تو پارک قدم میزدیم مهرزاد رفت دوتا هات چاکلت بگیره خیلی سرد بود
یهو یکی محکم بهم تنه زد.سرمو بلند کردم که ببینم کدوم بی فرهنگیه.ذل زدم به چشماش دوتا چشمی که من یه روز عاشقش بودم اشک تو چشمام جمع شد خوده خوده عوضیش بود اونم منو شناخت چون محکم بغلم کرد
مغزم فعال شد نه من الان زنه مهرزادم من الان عاشق مهرزادم نه بهبود
بهبود بدترین کاره ممکنو با من کرد بدترین .
بهبود و هل دادم عقب من یه زمانی عاشقه این حیوون بودم هل دادن من مساوی شد با فریاد چیکار میکنی مردیکه مهرزاد
از ترس سکته زدم من راجبه بهبود هیچوقت به مهرزاد چیزی نگفته بودم
بهبود-اقا زنمه مشکلیه
Signature
     
  ویرایش شده توسط: paridarya461   
زن

 
یخ کردم مهرزاد مات مونده بود فک کن باران فکر نباید بزاری این عوضی یه بار دیگه زندگیتو نابود کنه نباید بزاری
هلش دادم عقب تر:
خفه شو من به گوره پدرم خندیدم اگه زنه تو باشم
تو توی اشغال نامزد سابقمی الانم هیچی نیستی جز یه اشغال.
دسته مهرزادو گرفتم و کشوندمش دنباله خودم معلوم بود شوکس.
تو محیط اروم شام خوردیم من هنگام شام خوردن تو فکر بهبود بودم.یه پسر که خیلی خوشگل وجذاب وخوش هیکل بود پسری که وقتی 16سالم بود دیدمش عاشقش شدم به معنای واقعی کلمه خیلی شیطون و بازیگوش بود شیش ماه باهاش دوست بودم اون چهار سال ازم بزرگ تر بود گفت طاقتم تموم شده و اومد خواستگاریم اول بابام ردش کرد و گفت باران بچه ست و باید درس بخونه ولی اینقدر من اصرار که گذاشت فعلا نامزد کنیم یه صیغه محرمیت بینمون خوندن اون موقع 17 سالم بود درست 3سال پیش خیلی خوب و مهربون بود روز به روز بیشتر عاشقش میشدم
هه چه مسخره رابطمون تموم شد ضررشم فقط من دیدم فقط من خر
یه ماه بعد نامزدیمون من حالت تهوع داشتم سرگیجه های وحشتناک رفتم ازمایش دادم و فهمیدم باردارم اونم یه ماه و دوهفته
پیش خودم گفتم حتما بهبود خوشحال میشه بالاخره اون پدر این بچه ست ولی زهی خیال باطل سرم داد و هوار کرد که چرا باردار شدم انگار تقصیر من بود
خوشبختانه بچه مشکل داشت وخودش سقط شد البته بهتره بگم متاسفانه نمیدونم خلاصه بچم مرد ولی بهبود بعد بارداریم دیگه بهبود مهربون و عاشق نشد بعد از مرگ بچه م روحیم خیلی پایین بود همیشه فرشته کنارم بود ولی بهبود نه
دقیقا 15 اذر بود که نامزدیمون بهم خورد باکمال پرویی تو چشمام ذل زد و در کمال بیرحمی گفت دیگه واسم تکراری شدی حالا که فکر میکنم دیگه دوست ندارم خوشبختانه بچه هم که مرد منو ببخش
و گذاشت رفت خیلی راحت بدونه اینکه اسمی تو شناسنامم باشه باردار شدم زن شدم اون رفت و من موندم و لقب زن.زنیکه الان مقابل عشقش شوهرش نشسته و بزرگ ترین حقیقت زندگیشو ازش پنهون کرده میترسم خیلی میترسم که پسم بزنه
من وقتی بهش میگم که از عشقش نسبت به خودم مطمئن باشم من بدون مهرزاد میمیرم من تحمل یه شکست دیگه رو ندارم
هی بدبخت دخترا ......هرسو استفاده ای ازمون میکنن بعدشم میزارن میرن از اون موقع منم مثله فرشته از پسرا متنفر شدم ولی بازم این قلبه لعنتی عاشق شد اونم عاشق مهرزاد
با حس تماس دستی رو صورتم از فکر و خیال بیرون اومدم دیدم مهرزاد با یه لبخند تلخ ولی نگاه عاشق و مهربون داره نگام میکنه و رو صورتم دست میکشه وقتی دستمو رو صورتم کشیدم فهمیدم چرا دستشو رو صورتم کشید چون خیس بود و باز هم من از یاد اوری قدیم و خاطراتم اشکم در اومده بود نمیتونستم تو چشمای مهرزاد نگاه کنم چون وجیح خجالت میکشیدم ای خدا الان چرا من باید بازم اون موجود نفرت انگیزو ببینم واقعا چرا؟
مهرزاد-باران جونم چرا گریه میکنی ؟
-ه..هیچی چیزی نیست
مهرزاد_ داری به نامزده سابقت فکر میکنی؟
کپ کردم ینی اینقدر تابلو بودم:
نه نه مهرزاد من .....من
مهرزاد –نمیخواد دروغ بگی خوب تعریف کن که چرا نامزدیت بهم خورد اونجور که فرشته میگفت خیلی عاشقش بودی پس چرا...
-مهرزاد بس کن تورو خدا بس کن
اشکم در اومده بود در حد مرگ میترسیدم از این که مهرزاد بفهمه و پسم بزنه
دستمو گرفت
مهرزاد –باران بگو دیگه من حق دارم بدونم من در اینده قراره شوهرت باشم پس حقمه از گذشته ی زنم بدونم من که واست همه چیزو تعریف کردم پس حالا نوبت تو هستش
-چرا میخوای بدونی ها مهرزاد مرگ بارانت بس کن
مهرزاد-قسمم نده باران بگو هم خودتو خلاص کن هم منو
بلند شدم و از رستورا ن زدم بیرون مهرزادم دنبالم اومد از پشت بغلم کرد و گفت:
عزیزم بارانم باشه نگو ولی امیدوارم بعدا پشیمون نشی پنهون کاری خوب نیست گلم میدونی که چقدر عاشقتم و هیچ رقمه هم حاضر نیستم دختری مثه تورو از دست بدم
بعد منو تو اغوشش فشرد مهرزاد درست چسبیده بهم پشته سرم بود
هه دختر اقا خبر نداری که جنس دست دوم بهت انداختن نمیبخشمت بهبود نمیبخشمت لعنتی
یهو یه چنتا پسر اومدن برن سمته رستوران که منو مهرزادو دیدن و اومدن طرف ما پسره گفت:
پسر تو آبرو هر چه مرده ایرانیه بردی بابا جذبه داشته باش الان باید به جای رستوران باید خونه باشی و زنت برات بپزه ، نپخت بزن تو دهنش با کمر بند سیاه و کبودش کن میپزه نباید به ضعیف جماعت رو داد.
پسره همه ی اینا رو با خنده میگفت معلوم بود از اون پسر شرو شور هاست.مهرزاد باخنده گفت:
ایشالا زنده باشم و از دوباره با خانمت ببینمت ببینم اون موقع جرئت داری کمتر از گل بهش بگی یا نه اقا پسر
پسره-پس چی که میگم زن باید بشوره بپزه بسابه کهنه بچه عوض کنه بچه بزرگ کنه
من از خجالت و خنده سرخ شدم و سرمو انداختم پایین اخه مهرزاد هنوز دور کمرمو گرفته بود رو دستش یه فشار کوچولو اوردم مهرزاد دستاش شل شد و دور شونه هامو گرفت و منو برد کناره خودش.
مهرزاد-اقا پسر جرئت داری اینو موقعی که زن گرفتی به زنت بگو من که شیش بس در خدمته خانومم
و بعد باعشق ذل زد تو چشمام تو دلم واسه داشتن مهرزاد خدارو شکر کردم
پسره-خدا صبرت بده و یکمی عقل داداش فعلا خدافظ
مهرزاد –خدانگهدار ایشالا دفعه ی دیگه باخانومت ببینمت
وقتی پسره دور شد سرمو بلند کردم ولی یهو از زمین کنده شدم مهرزاد بود که منو بغل کرده بود و به سمته ماشین میبرد اصرارای من برای پایین گذاشتنمم بی نتیجه بود گذاشتتم تو ماشین گونمو بوسید وگفت:
دوست دارم بارانم.......
مهرزاد منو رسوند بعدش رفت کلید انداختم رفتم تو ساعت ده ونیم بود بازم چراغا خاموشه حتما باز فرشته تو اتاقشه
هه از قیافه افتاده ادم وحشت میکنه نگاش کنه لبش 4تا بخیه خورد پوسته صورتش کبوده بدنش کبود و زخمیه از راهرو داشتم رد میشدم که یه چیزی رو زیر پام حس کردم دلا شدم ورش داشتم ولی وقتی دیدم اسمم یادم رفت عکس ....عکسه اهورا بود
رو دو زانو افتادم و باز به عکسه زل زدم یا ضامن اهو این دختره کیه تو بغل اهورا؟اینا دارن چه غلطی میکنن اهورا...
نه هر جور حساب میکنم این نمیتونه اهورا باشه فرشته طفلکی...وای خدا فرشته رو یادم رفت دویدم تو خونه فرشته نزدیک اتاقش بیهوش افتاده بود و دورش چنتا عکس بود زنگ زدم اورژانس از ترس مردم
ای خدا فرشته حق تو این نبود کاش هنوز از مردا متنفر بودیم کاش متنفر بودیم لعنت به این قلب لعنت
عکسارو جمع کردم انداختم زیر مبل هنوز تو شوک بودم اورژانس اومد فرشته مانتو تنش بود شالشو که افتاده بود اینداختم رو سرش و راهیه بیمارستان شدیم فشاره فرشته خیلی پایین بود دو سه ساعت بیهوش بود الهی باران بمیره تورو ناراحت نبینه عزیزم اون پسره احمق فکر کرده کیه که عشقه منو عذاب میده
میکشمت اهورا مگر اینکه گیر من نیوفتی
Signature
     
  ویرایش شده توسط: paridarya461   
زن

 
...........................
اهورا(
خدایــــــــــــا چرا ؟چرا فرشته با من اینکارو کرد؟چرا خیانت؟خوب اگه منو نمیخواستی میگفتی لعنتی
کوبیدم تو قلبم چرا هنوز عاشقشی لعنتی چرا ازش متنفر نیستی چرا تو مطمئنی که فرشته همچین غلطی نکرده چرا من زدمش الهی دستم بشکنه الهی برم زیر هیجده چرخ تریلی چطوری دلت اومد بیشور که عشقتو بزنی وای حتی نمیدونم زندس یا نه اونجوری یه مردو بزنی تا اون دنیا میره اون که خیلی ظریفه
فرشتم عشقم خانومم الان کجایی خدا منو بکشه که اونجوری زدمت من به فرشته اعتماد دارم یاده حرفش افتادم
))من اهل خیانت نیستم هیچوقت بهت خیانت نمیکنم مطمئن باش((
پس اون عکسای لعنتی چی بودن اونا اگه فتوشاپ بودن خیلی راحت معلوم میشد ولی نبود نبود
روم نمیشه ببرم عکاسی این یه هفته کارم شده گریه کردن به حاله خودم به حاله فرشتم دلم واسه عشقمون میسوزه من لعنتی همه ی حرمتارو شیکستم من اگه شوهرش بودم حق نداشتم اونجوری بزنمش الان که نامزدشم دلم واسه بغل کردنش گرمای تنش گرمای لبش واسه همه چیزش تنگ شده چطوری تونستم منه احمق چطوری تونستم
تنها چیزی که تو این یه هفته خوردم آبه اومدم انزلی شهری که عشقم عاشقشه میگه هیجای دنیارو با انزلی عوض نمیکنه دیگه طاقت ندارم
ساعت 11شبه گوشیمو بعد یه هفته روشن کردم و زنگ زدم به مهرزاد
-سلام
مهرزاد-سلام مرض سلامو کوفت پسره ی....... کدوم گوری هستی دختره مردمو کشتی رفتی اره احمق
-چطوره؟
مهرزاد-هه تازه بعد یه هفته یادت افتاده لعنتی دو روز تمام بیهوش بود دکترش میگفت اگه بیشتر کتک میخورد و دیرتر میرسوندیمش بیمارستان توانایی مادر شدنشو از دست میداد .
نه من چیکار کردم یاده چشمای معصومش افتادم و باز هم اشک....
-تو جایه من نیستی مهرزاد اگه باران بهت خیانت کنه اگه تو بغل یکی دیگه ببینیش چه حالی میشی داغونم مهرزاد داغون دلم واسش تنگ شده
مهرزاد-تو چه زری میزنی؟خیانت کی فرشته؟ سر دسته ی گروه دختر ایرونی میاد به عشقش خیانت میکنه احمق جون؟
-من مدرک دارم لعنتی فرشته با اون پسره ی .... من اگه مدرک نداشتم که همچین ....نمیخوردم
مهرزاد-چه مدرکی اقای گاراگاه ؟
-اون روز قرار بود بیاین همون روزه کذایی یه بسته واسم اومد وقتی بازش کردم عکسای فرشته بود ولی...ولی با یه پسر تو اوضاع افتضاح فرشته بد موقع رسید من اون موقع در حد ادم کشتن عصبی بودم خیلی عصبی بودم
مهرزاد-نه امکان نداره اگه خیانت کار بود بعد از بیهوشیش مثه افسرده ها نمیشد هرشب هر روز 24ساعته عکس تو تو بغلش نمیگرفت هی اشک نمیریخت هنوزم عاشقته میفهمی عاشق . من بودم دیگه تفم تو صورتت نمینداختم حرف نمیزنه به جر حرفای ضروری صورتشو ادم میبینه سکته میکنه حیوون زدی تو صورت خوشگلش صورتش نگاهی که همیشه مغرور و سرد بود الان مثه شکست خورده هاست یه لحظه بمون باران پشته خطه
-باشه
من چه غلطی کردم چطور تونستم چطور شد بمیری اهورا تیکه تیکه بشی جنازت به تهران برسه بمیری
..........................
مهرزاد(
-چی بیمارستان ؟واسه چی بیمارستان؟چی شده باران؟
باران-مهرزاد هول نکن نمیدونم اومدم خونه دیدم بیهوش افتاده رو زمین فشارش خیلی پایین بود
-باشه باشه الان میام وایسا جواب اهورا رو بدم
باران-چی اهورا اون اون اونجاست؟
-نه زنگ زد بهم
باران-از طرف من بهش بگو خیلی اشغالی خیلی...لعنت بر شیطان بهش بگو دعا کن نبینمت زندت نمیزارم 10کیلو متری فرشته نباید پیداش شه بهش بگو خوب؟
-چرا بهش فحش میدی چی شده باران؟
باران-فرشته واسه عکسایی که اهورا با یه دختر اونم تو چنتا حالت مختلف دیده حالش بد شده
-نه ولی اهورا..امکان نداره باران مطمئنی؟
باران-مطمئن خودم با چشمای خودم عکسارو دیدم هنوز تو شوک اون عکسای لعنتیم
-خدایا خودت کمک کن
.......................................
-اهورا ساکت باش خفه شو فقط خفه شو تو چه غلطی کردی عوضی؟اهورایی که من میشناختم اینجوری نبود چرا اینقدر عوض شدی عوضی داری میشی ینی شدی دختره مردمو داری میکشی اهورا واست متاسفم خیلی
اهورا-مهرزاد چی میگی ؟ چرا نباید 10 کیلو متری زنم بیام؟ الان تو راهم دارم میام تهران میام بیمارستان با فرشته خیلی حرف دارم خیلی
شراره(
-شری ،شراره جونم کجایی خانومم؟
-سلام ارین جونی خوبی ؟خسته نباشی
حالت مظلوم به خودش گرفت
ارین-تورو دیدم خوب شدم ولی اگه یه...
--یه چی؟چی میخوای مظلوم کوشولوی من؟
صدای اروین نزاشت ادامه حرفشو بگه
اروین-سلام به زن داداش گرامی حاله شما؟سراغی از ما نمیگیریا
-سلام برادرشوهر گرام میسی خوبم چرا دمه درین بابا بیاین تو دیگه.
سه نفری وارد خونه شدیم
ارین-شام چی داریم خانومم؟
-ای که واقعا شما مردا خیلی شکم پرستین نون خشک با پنیر کپک زده داریم
صدای خنده ی اروین رفت هوا
اروین-جز این چیزی ازت انتظار نمیره اخه.شانس اوردی این داداش ما تاحالا طلاقت نداده
ارین-اگه بمیرمم طلاقش نمیدم همون نون خشک رو اگه شراره بزاره جلوم با کمال میل میخورم.
اروین-ایش ارین حالمو بهم زدی بدبخت زن ذلیل
خندیدم و زبونمو واسه اروین در اوردم و رفتم اشپزخونه که شربت درست کنم صداشون اروم بود ولی میشد فهمید که چی میگن
اروین-هی خوش بحالت ارین که به عشقت رسیدی من چه خاکی تو سرم بریزم
ارین-خیلی خرن اگه با دیدن اونا باز بخوان باهم بمونن
اروین-کثافت عشقه منو ازم گرفت ازش پس میگیرمش
-سی
-ااااااه میشنوه
با اومدن من صحبتاشون قطع شد
ارین-راستی اروین اونا رو فرستادی امارات؟
اروین-اره بابا اونا رو یه هفته پیش فرستادم خیلی ازشون خوششون اومده بود بازم میخوان
ارین-برن بمیرن کثافتای عوضی
قضیه مشکوک بود سی یعنی چی؟عشقه اروین کیه؟
رو مبل نشستم و به فکر فرو رفتم هیچوقت حسه خوبی به ارین و اروین نداشتم هیچوقت من یعنی 4 ماه اخه من 4 ماه پیش یه تصادف داشتم و فراموشی گرفتم ولی هیچ چیز حتی اسمم یادم نبود ارین شوهرمه ولی تو این چند وقت حتی یه بارم بهم نزدیک نشده اروینم برادر شوهرمه من دختر عمویه این دوتام که مامان و بابا سه سال پیش تو تصادف مردن ارین میگفت ما زندگی عاشقونه ای داشتیم ولی من بعد 4 ماه هیچ عشقی حس نمیکنم نسبت به ارین از وضعیتم اصلا راضی نیستم ولی خودمو راضی نشون میدم شاید به مرور زمان خوب شم
ساعت نه شد رفتم میزه شامو بچینم
...............................
ارین(
ارین- اروین دیگه دارم کم میارم دیگه نمیتونم تحمل کنم واقعا عذاب اوره اون همیشه جلو چشممه ولی نمیتونم بهش نزدیک شم کلافم کلافه
اروین- مجبوری برادر من مجبور فقط مونده تجاوزگرم بشی دیگه نور الا نور باید چند ماه دیگه صبر کنی
ارین-میدونم نمیخوام وقتی که حافظشم به دست اورد ازم متنفر بشه اون همینجوریش فکر نکنم منو ببخشه بیخیالش اصن از اون دختره چه خبر؟
اروین-هیچی بابا بد سیریشه کاش از اول ازش کمک نمیخواستیم اویزونه در حد لالیگا
ارین-خواستی میتونی اینم بفرستی امارات تو که خوب واردی
اروین-نه هنوز لازمش دارم
باصدای شراره حرفاشون تمام شد و به سوی میز شام رفتند
.............................
یه محموله عظیم رو باید از مرز ترکیه رد کنیم اونور اونا خودشون بقیه کارارو میکنن مهم رد کردنشه 20 تن هروئینه باید بتونیم جاسازی کنیمشون
-رئیس از بالا فشار زیادی رومونه همش میپرسن این رئیس شما کجاست میخوان شما رو ببینن
-میدونم ولی باید محتاط باشیم کاره سختیه و همچین ریسک بزرگی راجب به ملاقاتم بعدا فکر میکنم
-موافقم باید مواظب باشیم نباید پلیسا بویی ببرن .خیلی باید محافظه کار باشیم
-اره حواستونو جمع کنید اگه خطایی ازتون سر بزنه خودتونو خانوادتونو باهم میفرستم اون دنیا
-چشم قربان
................................
سیاوش حالا چی هستن تو این محموله ها؟
-هروئین
سیامک-چقدر؟
-بیست تن
سیامک-اها خوبه چطوری میفرستینش؟
صبر کن من جواب این اویزونو بدم ببخشید
-دلارامه
-اره
ارین- اه باز چیکار داره نمیدونم
اروین-الو بگو
دلارام-الو سلام اقا سیا کم پیدایی چه خبرا؟
-عکسارو دادی دسته اهورا و فرشته نه؟
-بله عجب عکسایی بود باید خیلی دقیق باشی تا بفهمی فتوشاپیه ولی یکم زیاده روی کردین دختره دو سه روزی بیهوش بود اینقدر کتک خورده
عصبی داد زدم
–کدوم اشغالی زدتش؟
دلارام-اهورا.رگ غیرتش گل کرده و گرفته دختره رو تیکه تیکه کرده
-عوضی کثافت میکشمت
دلارام-غلط میکنی عشقه منو بکشی
-خفه بابا
دلارام-قبلنا با ادب تر بودی
-کاری نداری
-چرا دارم مطمئنی بهم میخوره؟
-اره مطمئنم
-خوبه ینی عالیه بای
Signature
     
  ویرایش شده توسط: paridarya461   
زن

 
اهورا(
پشته دره اتاقش بودم هیچکس نبود نه باران نه مهرزاد فرشته به زور دکشون کرده بود از دکترش پرسیدم گفت یه حمله ی عصبی بوده درو باز کردم و رفتم تو سرش پشت به من بود فقط تونستم بگم :
فرشته من
سریع برگشت و منو نگاه کرد از چیزی که دیدم وحشت کردم چرا صورته خوشگلش اینجوری شده؟الهی بمیرم
بمیری اهورا کثافت چطور دلت اومد
انگارفهمید دارم به چی فکر میکنم
فرشته-خیلی زشتم کردی اهورا خان اگه قیافم واست تکراری شده بود میتونستی بگی خودمو عوض کنم نه که همه رو به وحشت بندازی فقط بگو چرا؟
نمیدونم چرا نمیدونم چرا این حرفه لعنتی رو به زبون اوردم
-چون بهت شک دارم هم به تو هم به عشقت تو به من خیانت کردی تو به من دروغ گفتی لعنتی من بهت شک دارم خیلی هم دارم فرشته خانوم
قیافش کم کم قرمز شد دستاشو مشت کرد و یهو داد زد:
که به عشقه من شک داری؟اره لعنتی؟اره؟به من شک داری نه؟باشه پس برو گم شو پیشه همونی که بودی دیگه چیزی به نام نامزدی بین ما نیست دیگه فرشته مرد همونجور که تو واسه فرشته مردی.
حلقشو دراورد و پرت کرد طرفم صدای خورد شدنه قلبم غرورم خودمو به وضوح شنیدم حلقه صاف خورد تو قلبم و افتاد پایین دلا شدم ورش داشتم سرشو کرده بود زیر پتو معلوم بود داره گریه میکنه بازم صداشو شنیدم:
بیرون برو بیرون دیگه نمیخوام قیافتو ببینم برو
-فرشته
-گمشــــــــــــو
رفتم بیرون هنوز حلقش تو دستم بود یه بغض اندازه هندونه تو گلوم بود نه یعنی همه چی تموم شد گفته بود خودش بهم گفته بود حتی به شوخیم بهش نگیم بهت شک دارم ولی من گفتم اونم جدی جدی
اشکام قطره قطره میریخت گوره بابای غرور مرگ عشق غرور نمیشناسه
فرشته من عشقم فرشته نه نکن اینکارو بامن
همون موقع یه پسر اومد رفت سمته اتاق فرشته یه نگاه پر از خشم و نفرت هم به من کرد رفت تو ولی صدای فریاد فرشته میومد که می گفت
)اهورا برو گمشو بیرون دیگه هیچوقت نمیخوام ببینمت(
دلم شیکست احساس کردم تو قفسه سینم میسوزه یه جوری بودم نرفتم ببینم اون پسره کی بود اونجا چیکار داشت اینقدر حالم بد بود که نرفتم بپرسم.نگام رفت سمت حلقه تو دستام فشردمشو سرمو اینداختم پایین و اجازه دادم اشکام باشدت بیشتری پایین بریزن از بیمارستان زدم بیرون رفتم خونه اه باز این اویزون اینجاست
دلارام-به پسرخاله عزیزم چیه عشقم؟گریه کردی؟
بدونه اینکه جوابشو بدم رفتم تو اتاقم.یه عکس از منو فرشته رو دیوار اتاقم بود واسه مراسم نامزدیمون فرشته رو پام نشسته بود و سرشو به سینم تکیه داده بود و منم چونمو رو سرش گذاشته بودم خیلی عکسه خوشگلی بود عکسو از دیوار ور داشتم و گرفتم تو بغلم فرشته به من خیانت نکرده اون یه ضد پسر به تمام معنا بود فقط از یه پسر خوشش میاد ینی عاشقش شد اونم من بودم نه امکان نداره فرشته به من به عشقش خیانت کنه
خدایااااا
............................................
فرشته(
سرم زیر پتو بود واقعا تحمله حرفاش واسم سخته از صد هزار تافحش چیزدار واسم بدتره شک کلمه ای که اگه از دوستمم بشنوم رابطم باهاش بهم میخوره حالا نامزدم اهورا کوروشی عشقم نفسم به من به عشقم شک داره؟نه خدایـــــا
صدای در اومد فکر کردم اهورا هستش واسه همین فریاد زدم احساس کردم بالا سرمه پتو رو باشدت از رو سرم پایین کشیدم و باشدت بلند شدم صورتم محکم به صورت یکی خورد
اخ دماغم منحدم شد لی تو روحه ننه بزرگت ااااااااااااای
یه جا سالم داشتیم زدی همونم ناکار کردی چشمامو باز کردم ازچیزی که دیدم وحشت کردم اون اینجا چیکار میکنه.اومد طرفم و دماغمو کشید
سیاوش-سلام خانومی احوال شما چطوره؟ببخشید معذرت میخوام
باصدای لرزرون و اهسته ای گفتم
-تو؟
سیاوش-اره خودمم سیاوش قادری چیه اشتباه کردم اومدم ملاقات عشقم کدوم اشغالی این بلا رو سرت اورده؟
در حد مرگ عصبی شدم:
برو بیرون
سیا-نچ نمیرم بعد از این همه مدت اومدم ببینمت دلم برات تنگ شده بود فرشته من
داد زدم
–برو بیروووووووون بیرووون بروووو از همتون متنفرم بروووووووووووووو
جیغ میزدم و گریه میکردم اومد بغلم کنه که پسش زدم
-برو بیروووووووووون گمشوووووو لعنتی چی میخوای از جونم
سیاوش- اروم باش اروم عزیزم تو اروم باش من میرم
با گریه التماس میکردم که بره پیشونیمو بوسید و بعدش سریع رفت نتونستم عکس العملی نشون بدم حالم خرابه خرابه ازش میترسم خیلی زیاد
نمیدونم چرا جای خالی حلقمو حس میکنم حلقه ای که باتموم عشقش واسم خریده بود و با عشق دستم کرد حالا نیست حلقمو میخوام اهورا چرا چرا اینجوری شدی
مهرزاد(
-اقای نامجو ، اقایی به نام بهبود فلاحی اومدن میخوان ببیننتون.
بهبود کدوم خریه اه امروز خیلی حوصله دارم
-راهنماییشون کنید تو
بهبود-سلام
سرمو بلند کردم از چیزی که دیدم شاخ در اوردم همون پسره نامزد سابقه نامزدم چه باحال شدا
لبخنده کاملا مصنوعی به روش زدم
-سلام بفرمایید حالتون خوبه؟
بهبود-ممنون منو میشناسی نه؟
-بله نامزده سابق خانوم سپهری چای یا قهوه؟
بهبود-قهوه لطفا.خوب باران درباره ی من گفته بهت؟
-به شما ربطی داره؟
-چطور تونستی ینی چطوری میتونی با یه زن ازدواج کنی اصولا واسه مردا که بار اولشونه سخته
-متوجه ی منظورتون نمیشم خوب مرد باید با زن ازدواج کنه نمیره با مرد ازدواج کنه که
بهبود-نه متوجه منظورم نشدی منظورم این بود که باره اولشه میره با یه دختره ترگل ور گل دست نخورده ازدواج میکنه نه یه زن
-خوب به من چه؟باران که دختره
بهبود-دختره؟کی ؟باران؟هه نمیدونم طرفای ما به دختری که یه بار حامله شده میگن زن دیگه دختر نیست
بالحن بدی گفتم
-چی میگی تو؟
بهبود-باران بهت نگفته که از من تو دوران نامزدیمون حامله شده؟البته بچه رو سقط کردیم بچه میخواستیم چیکار بعدشم که نامزدیمون بهم خورد هم من هم باران خیلی عاشقه هم بودیم واقعا باران عاشقم بود هرکاری خواستم کرد خلاصه کدوم مردی بدش میاد که من بدم بیاد
-خفه شو چرا حرف مفت میزنی؟
بهبود-باادب باش مهرزاد جان چیه؟واقعیت تلخه؟عینه واقعیته باران از من حامله بوده ولی بچه رو سقط کردیم
سعی کردم ارامشمو حفظ کنم
-خوب که چی؟
بهبود-بارانو میخوام میخوام برگرده من دوسش دارم دوسدارم دوباره باهاش باشم میدونم هنوزم عاشقمه شاید کمتر ولی هست
-من باران رو باتموم دنیا عوض نمیکنم اقا پسر من کار دارم با اجازتون اقای فلاحی
و بدون معطلی زدم از شرکت بیرون عصبی بودم ینی باران چیزه به این مهمی رو بهم نگفته؟نه امکان نداره نه نه باران حق نداشت چیزه به این مهمی رو ازم مخفی کنه مخم هنگ کرده بود مغزم بهم ارور میداد
اه الان وقت زنگ زدن بود
-سلام داداش اهورا مخشو زدی دیگه؟
اهورا-نه مهرزاد ....حل ..ق ..شو پس...داد دیگه نیست فرشته دیگه ....مال من نیست
-چـــی چرا حرف مفت میزنی پسر؟
اهورا-عشقم......فرشتم......مهرزاااااا اااااد
-اروم باش اهورا گریه نکن نمیفهمم چی میگی.

-فرشتم مهرزاد فرشتم
بعد قطع کرد شماره اتاقش بود بدو رفتم ماشینو از پارکینگ شرکت خارج کردم و رفتم سمته خونش ای شانسو بنازم من این اینجا چه غلطی میکنه؟
دلارام-سلام مهرزاد جان خوبی ؟
-سلام ممنون اهورا کجاست؟
-تو اتاقشه بشین الان واست شربت میارم
دیگه به بقیه حرفش گوش ندادم و دویدم سمته اتاقش اومدم درو باز کنم قفل بود
-اهورا داداش اهورا جان وا کن این درو اهورا
صدای تیکی اومد سریع رفتم تو پشتم دلارام هم اومد چشمام گرد شد این پسر اهوراست ؟نه پس چرا این شکلیه ؟چشمای سبزش قرمز شده بود و بد ورم کرده بود
اهورا-مهرزاد فرشتم
فرشته رو با بغض گفت اشکه منم داشت در میاورد تحمل نداشتم رفیقمو کسی که عینه برادر نداشتم بود اینجوری ببینم رفتم سمتش و محکم بغلش کردم
-چی شده داداش گلم؟
-فر...شته امروز بهم.....حل...حلقشو پس داد نا..نامزدیمون رو بهم زد گفت نمیخواد من...دیگه...ببینه .
و صدای هق هق ش رفت بالا نمیدونم چرا ولی چشمای دلارام برقی از خوشحالی زد
اهورا-همش تقصیر خوده خرم بود همش تقصیر خوده احمقمه...بهش بهش گفتم بهت شک دارم به عشقت ...دروغ گفتم مهرزاد به خداوندی خدا ندارم یهو از زبونم پرید ولی فرشته خیلی عصبانی شد خیلی خیلی حلقشو پرت کرد طرفم بهم گفت گمشم بیرون مهرزاد فرشتم از دستم رفت خدایاااااااا فرشتم عشقم نفسم
خیلی بی تاب بود حالش خیلی خراب بود حاله منم خراب بود اون از مهرشاد که بعد از مرگ نگین یه روانی به تمام معنا شد تو تیمارستان دوبار میخواسته خودشو پرت کنه پایین که نجاتش دادن همش میگه نگین زندس من حس میکنم دروغ میگین باورش نمیشه اون دختر جزغاله شده مامانم چندسال پیرتر شده یه بچش داره پر پر میشه
اهورا رو با دوتا مسکن خوابوندم میخواستم باران رو ببینم میخواستم واقعیتو از زبون خودش بشنوم زنگ زدم بهش گفتم بیاد کافی شاپ)....(گفت برم دنبالش قبول کردم و رفتم سراغش پیش به سوی حقیقت.......
Signature
     
  ویرایش شده توسط: paridarya461   
زن

 
باران-سلام مهرزاد جون خوبی؟
سعی کردم عادی باشم:
سلام عزیزم ممنونم تو خوبی؟
باران-بلـــــه
وقتی رسیدیم به زور و بدبختی جا پارک پیدا کردم
باران- خوب چی شد یادی از ما کردی چه خبر از مهرشاد؟
-من که همیشه یادتم گلم مهرشادم هست روز به روز بدتر بابا دنباله کاراشه بفرستنش اونور واسه درمان
-اخی ایشالا خوب میشه
-ممنون
گارسون اومد سفارش قهوه ترک و با کیک داریم
این دست اون دست میکردم بگم یا نه انگار فهمید یه مرگم هست
-مهرزادی چیزی شده؟
-اره...یعنی نه .نمیدونم
-داری نگرانم میکنی بگو دیگه
سفارشمون رو اوردن یه نفس عمیق کشیدم مرگ یه بار شیون یه بار دیگه :
ببین باران امیدوارم از دستم بابت این حرف ناراحت نشی ولی من حق دارم بدونم میخوام همه چیز رو راجبه نامزد قبلیت بدونم
بالحن عصبی گفت:
چرا؟
-چون من شوهرتم حق دارم بدونم
-نمیخوام ول کن توروخدا
-نه دیگه ول نمیکنم اون ..اون پسره اسمش چی بود اها بهبود راست میگفت که تو....از اون ..حامله بودی؟
به وضوح رنگش پرید هیچی نگفت و سرشو انداخت پایین
گفتم باران جواب منو بده اره یا نه؟
بازم هیچی نگفت دیگه داشتم عصبی میشدم :
د بگو دیگه
باران-اره
انگار اب سرد ریختن روم یخ کردم امیدوار بودم که بهبود دروغ گفته باشه سرمو بین دستام گرفتم
-چرا زود تر بهم نگفتی؟
-میگفتم چطوری؟بگم که من .....من
و یهو هق هق گریش شدت گرفت سریع سرمو بلند کردم باران من داشت اشک میریخت تمام ریملش ریخته بود رو صورتش و بعد سریع پا شد رفت میخواستم برم دنبالش ولی ...نتونستم .خدایــــــــا
...........................
شراره(
داشتم از خونه رو جارو میکردم منظورم از خونه هاله فقط !!!
ارین و اروین رفتن ماموریت و من تا 4 روز دیگه تنهام تلویزیون رو PMC بود مثلا جارو زدنم تموم شد اومدم نشستم رو مبل تا یکم اهنگ گوش کنم نیم ساعت دیگه عشقه ممنوع داره اه ثمر لعنتی نفرت دارم ازش خائن خاک برسر.
اروین و ارین بهم گفته بودن از خونه نرم بیرون منم حرف گوش کن تا رفتن منم سوئیچ ماشین ارین رو ور داشتم رفتم تو خیابونای کرج دور زدم .چون خونه ی بزرگی داشتیم کارگرم داشتیم ولی من ردشون کردم رفتن البته بجز نگهبان حوصله سر خر نداشتم
راستش گشنم نبود واسه همین ناهارم پیچوندم فوقش گشنم شد زنگ میزنم واسم غذا بیارن
خواننده ی بعدی کی بود به انگلیسی نوشته بود Mehrshad
قلبم با دیدن اسمش تند تند زد سرم یه تیر وحشتناک کشید پاهام سست شد از مبل سر خوردم پایین اولین چیزی که یادم اومد دوتا برکه ی ابی بود بعد موهای قهوه ای لبای خوش فرمش هیکل 4 شونش
مهرشاد مهرشاده من اسمه نگین تو مغزم پیچید سرم گیج میرفت حالم بد بود ینی داغون بودم کم کم اون روز اره روز اعترافم اعتراف به عشق به عشق مهرشاد از دوباره سعی کردم یادم بیاد سیامک ارین سیامک ارین نه ینی ارین..........
یه جیغ از نوع بنفش کشیدم همه ی اسما از ذهنم میگذشتن فرشته رفیقم سیامک کسی که منو دوست داشت و ادعاش میشد عاشقمه اسمشو عوض کرده ارین غفاری نه بهتره بگم سیامک قادری اشکام رو صورتم میرختن انگار دو ماراتن گذاشته بودن پشته هم میباریدن
نه ارین تو چطور تونستی با من اینکارو بکنی کثافت لعنتی چطوری میزاشتم منو بغل کنه چطوری شبا سرمو میزاشتم رو سینش تا بخوابم
خدایــــــــا
ازت نمیگذرم ارین خدا هم ازت نگذره اینقدر گریه کردم که به سکسکه افتادم
مهرشادم باید میرفتم ببینمش یادم نیست که چطوری فراموشی گرفتم اصلا یادم نیست سوئیچ ورداشتم و از خونه زدم بیرون یادم نیست کجا رفتم چقدر طول کشید فقط اینو میدونم که قلبم هرجا گفت همونجا رفتم جلوی یه خونه بزرگ که درش سفید طلایی بود وایسادم
اینجا دیگه کجاست؟
رفتم عقب خیابان )..............(اووووو اومده بودم تهران حس کردم مهرزادو دیدم باسرعت از بغلم رد شد و رفت تو همونخونه در خوشگله ینی اونجا خونه ی عشقه منه؟ینی ا؟
الان اصن منو یادش هست نکنه فراموشم کرده باشه.وای نکنه از دوباره عاشق شده باشه.نمیخواستم منو ببینه رفتم زنگه خونه بغلیشونو زدم ازش خواستم بیاد پایین وقتی درو باز کرد منو باحیرت نگاه کرد و بعد اشک تو چشماش جمع شد
-سلام اتفاقی افتاده خانوم
خانومه-سلام نه عزیزم دور از جونت چند ماه پیش یکی از اشناهامون تو تصادف به طور وحشتناکی سوخت و مرد تو خیلی شبیه اونی
-خدا بیامرزدشون
-ممنون امری داشتی؟
-ببخشید از این که مزاحمتون شدم من با اقای مهرشاد نامجو کار داشتم کجان؟خونه نیستن؟
-بیا تو دخترم بیا
زنه مهربونی بود ازش خوشم اومد اسمش شهین بود
شهین خانوم-داشتم راجبه این دختره نگین رفیعا واست میگفتم دختره خیلی خوشگل و مهربونی بود چندسالی میشد ندیده بودمش وقتیم دیدم داشتن خاکش میکردن مهرشاد عاشقه این دختره بود سره قبره نگین یه داد و هواری میکرد که دیوونه شده بود الان تیمارستان).........(
هیمنجوری داشت حرف میزد منم اشکام میبارید یعنی واقعا با همه ی وجودم سوختم مهرشادم الهی دورت بگردم عشقم نفسم سیامک کثافــــــــــــت.اون تصادف لعنتی داره یادم میاد ترمز بریدم و ماشینم چندبار پشتک زد و دیگه چیزی یادم نیست معلوم نیست چه بلایی سرم اورده کدوم بدبختی رو جای من سوزونده؟
ادرس تیمارستان رو گرفتم ازش تشکر کردم پیش به سوی عشق
ده بار نزدیک بود تصادف کنم گریم بند نمیومد مهرشادم الهی بمیرم برات عشقه من......
فصل ۹
مهرشاد(
نگینم من میدونم تو زنده ای و نمردی اگه یه مو از سرت کم بشه این قلبه لعنتیم وای میسته همه دروغ میگن اون قبر مشکی دروغه مطمئنم دروغه دروغه محض.تو زنده ای تو قول دادی همیشه باهام باشی گفتی ماله منی هنوز صدات تو گوشمه نگین بر گرد ببین داغونم خدایا چرا عاشق شدم.
و بعد اهسته زمزمه کرد نگین
دکتر-باز که داری اسمه ممنوعه رو میاری اقا مهرشاد پسرم چرا با من حرف نمیزنی اینجوری خودتم راحت میشی پسره خوب حیفه که پسره به این خوشگلی و سالمی رو به این سر و شکل در اوردی
دکتر وقتی دید حرفایش نتیجه ای نداد سری از تاسف نشان داد و رفت
Signature
     
  ویرایش شده توسط: paridarya461   
زن

 
......................
نگین(
پرستار-دکتر با این پسره میخواین چیکار کنین داره خودشو نابود میکنه دیگه خودشو نمیزنه ولی داره ذره ذره اب میشه
دکتر-شاید اگه از این خاک دور باشه خوب بشه احتمالش هست
نگین-ببخشید خانوم اتاق اقای مهرشاد نامجو کجاست؟
پرستار-شما؟
-من یکی از اشناهاشون هستم
-بله بفرمایید اتاق 86
-ممنون
صداشو میشنیدم البته فقط نگیناشو انگار حرفاشو تو دلش میزد و فقط نگین هاشو بلند میگفت البته نه خیلی بلند.خیلی واضح بود که تو اون صدای قشنگ یه غم بزرگ است .تو تخت نشسته بود و پاهاشو بغل کرده بود
-مهرشادم
سرشو اروم بلند کرد و ناباور و متعجب ذل زد به من اهسته گفت:
نگ...ین
-جونه دلم
اشکاش در اومد اروم اروم رو گونه اش میریخت و از اون جا میفتاد پایین دلم کباب شد قربونه اون دوتا برکه ی ابی ت برم من.
رنگش خیلی پریده بود زرد و حالتی مریض گونه داشت از تخت اومد پایین و وایساد دستاشو باز کرد بدون معطلی دویدم سمتش سفت بغلم کرد صدای شکستن استخونامو میشنیدم
مهرشاد-نگینم عشقه من قلبه من بالاخره اومدی کجا بودی عزیزکم.نگفتی مهرشادت میمیره عشقه من.
صورتمو بین دستاش گرفت ذل زد تو چشمام منم ذل زدم تو چشماش غرق اون چشمای اسمونیش بودم که یهو نرمی و داغی چیزیو رو لبم حس کردم اولش خیلی شوک زده شدم ولی بعد چند ثانیه منم دستامو دور کمرش اینداختم و همیاریش کردم چقدر دوسش داشتم فقط تو ذهنم یه چیز بود اونم انتقام انتقام از ارین یا همون سیامک.واسش همه چیزو تعریف کردم البته با گریه نمیزاشت برم خیلی عصبی بود ولی اینقدر خواهش التماس کردم که گذاشت یه بار دیگه منو بوسید وخیلی سخت از هم جدا شدیم.
مهرشادم خدایا کمک کن وای مامان و بابام دلم براشون خیلی تنگ شده .دلم برای فرشته باران خیلی تنگ شده شاید تاحالا عروسی کرده باشن شاید خاله هم شده باشم والا از اون دوتا جونور بعید نیست.باید برم فرشته رو ببینم میدونم خیلی شوکه میشه خیلی هم میشه
...............................
اهورا(
کاره هر روزم شده بود رفتن پیشه فرشته ولی....قبولم نمیکرد هرچی میگم بابا از دهنه بی صاحابم پرید از عمد نگفتم باور نمیکرد به باران و مهرزاد گفته بود دخالت نکنن اونا هم همین کارو کردن باران نمیدونم چرا اینقدر باهام بد شده البته رابطه ی خودشم با مهرزاد بهم ریخته نمیدونم سره چی ولی رابطه ی اوناهم قاراش میشه دلارام هم کچلم کرده همش سعی میکنه بهم نزدیک شه ولی از خودم دورش میکنم به ولای علی اگه گناه نبود خودم میکشتمش.
ای خدا اون عکسای لعنتی مطمئنم بودم که فتوشاپن میدونستم یعنی مطمئن بودم که فرشته اهل خیانت نیست میدونم عاشقمه ولی بد دلشو شیکوندم لعنت بهت اهورا لعنت
................................
باران(
پسره ی لعنتی زندگیمو خراب کرده مهرزادمو دارم از دست میدم میدونم ازم خیلی ناراحته خوب حقم داره کم چیزی نیست منم جاش بودم و نامزده سابقه نامزدم بهم میگفت تو زمان نامزدیمون طرف حامله شده و از من یه بچه داشته و اونم سقط شده خوب داغون میشدم
دیروز بهبود بهم زنگ زد نمیدونم شمارمو از کجا پیدا کرده میخواست ببینتم اولش مخالفت کردم ولی دیدم بد نیست ببینمش باید ببینم چه مرگشه و هدفش چیه که داره زنگیمو بهم میزنه
مهرزاااااد
حتی روم نمیشه بهش زنگ بزنم چی بگم اخه بگم ببخشید که بهت نگفتم من باردار بودم و من یه دست خوردم چی بگم خیلی میترسم قراره فردا ببینمش تو پارک
فرشته داغونه میخوام بعد مدت ها سوار ماشین بشم اعصابم داغونه اه نمیتونستم نمیخواستم ببینمش تحمل نداشتم اون لعنتی عشقه اولم بود ای خدااااااااا
باید میرفتم برم بهش بگم گمشه از زندگی منو مهرزادم بیرون
........................
مهرزاد(
میخواستم برم بیینم باران چیکار میکنه الان جلو خونم ولی باران داشت سوار ماشین میشد اونم به عنان راننده باران و ماشین.....این دیگه غیر ممکن بود نمیدونم چرا دلم شور میزد رفتم دنبالش معلوم نبود کجا داره میره جلو یه پارک وایساد شاید میخواست بره هواخوری یکم دورتر ازش وایسادم که نفهمه دنبالشم.احساس کردم قلبم وایساد نه بهبود اونجا کناره باران قلبم میسوخت صدای ضبط ماشینم میومد))میگن هیچ عشقی تو دنیا مثله عشقه اولی نیست
میگذره یه عمری اما از خیالت رفتنی نیست
داغه عشقه هیچکی مثله اون که پس میزنتت نیست
چه بد تنها شی وقتی هیچکسی هم قدمت نیست.....(
پیاده شدم نمیزارم ازم بگیریش بهبود به چشمام شک کردم بهبود دوتا دستای باران رو گرفته بود
بارانم یه صدایی درونم میگفت:
مطمئنی ماله توإ؟اون قبلا تمام و کمال ماله اون ادم بوده
رفتم نزدیک تر صداشون میومد
باران-لعنتی ولم کن حق نداری دستامو بگیری
بهبود-عزیزم چرا اینجووری میکنی تو که عاشقم بودی
-من غلط کردم که عاشقت بودم خریت کردم چی از جونم میخوای بهبود چرا دست از سرم ور نمیداری؟
-خودتو میخوام برگرد بارانم
-خفه شو بهبود من عروسک خیمه شب بازی تو نیستم یادته 16 سالم بود که عاشق شدم اونم عاشقه تو 1سالگی بهت محرم شدم و یه ماه بعد در کمال خریت ازت حامله شدم ولی تو ولم کردی لعنتی از لحاظ روحی افتضاح بودم کجا بودی ها؟کجا بودی ؟زندگیمو به گند کشیدی رفتی پسرای فامیل که واسم میمردن دیگه از دو کیلومتریم رد نمیشدن.خیلی عوضی تو تو آیندمم خراب کردی هیچکس نمیاد دست یه دختر .....دختر نه زن هیچکس نمیاد جنس دست دوم نمیخواد هیچکس میفهمی
-باران عزیزم من یه اشتباهی کردم چندسال پیش تو بزرگی کن و ببخش
-پا تو از زندگی من بکش بیرون
اینو با جیغ گفت.دلم برای بارانم سوخت حق داشت منم جاش بودم نمیگفتم ولی باید میگفت
باران گریه میکرد بهبود سعی میکرد ارومش کنه ولی اون بدتر میشه اخر هم بغلش کرد حس کردم باران میخواد از بغلش بیاد بیرون ولی نتونست خلاصه هیکل باران چقده هیکله اون چقدر.
وای از عصبانیت دارم میترکم کثافت اشغال حیف که نمیتونم برم جلو وگرنه گردنشو میشکستم نه بهبود تو حقه همچین کاریو نداری حق نداری باران منو ببوسی حق نداری عشقه منو ببوسی
چند لحظه تو صورت هم خیره شدن باران نه باران....اونا ماله منن حق نداری نه باران
چشمامو بستم نمیخواستم بوسه عشقمو با عشقه سابقش باعشق اولش ببینم
صدای سیلی که شنیدم باعث شد چشمامو باز کم باران تو صورت بهبود یه سیلی خیلی محکم زد صداش که خیلی بلند بود صورته منم سوخت والا .
باران یه چیزی یواش به باران گفت که تو مایه های گمشو از زندگیه منو مهرزادم بیرون اون تنها عشقه منه .
باتمام وجود داشتم میسوختم عشقه منو ببوسه اشغال پست فطرت ....
نگین(
دو روز تا اومدن سیامک و اروین مونده اسمه اصلی اروینو نمیدونم ولی احتمال میدم که دروغ باشه امروز میخوام برم سراغ فرشته.ولی حتما باید تا اونجا که میدونم شیرینی جات ببرم باخودم خلاصه من الان از نظر اونا چهار پنج ماهه که مردم.
کارت تلفونمو بردم و شرو ع کردم شماره گرفتن شماره خونشو گرفتم البته زنگ زدم صد و هیجده شمارشو گرفتم وگرنه یادم نبود که.
منتظر این بودم که صدای شاده باران رو بشنوم ولی در کمال تعجب صدای پر بغض وغمه فرشته اومد
فرشته-الو
صدامو عوض کردم:
سلام خانوم عظیمی
-سلام ببخشید شما؟
-من یه اشنا میخوام ببینمتون
-مزاحم نشین خانوم
-ببین فرشته من تورو خوب میشناسم تو هم منو دیدی میشناسی کارم خیلی باهات مهمه
-خیلی خوب .چیکار دارین؟
-میخوام یه چیزی درباره ی نگین رفیعا بهتون بگم
-اون که که مرده
-نه بیا به این ادرس)..........(
-باشه تا نیم ساعت دیگه اونجام
-خوبه ممنون
-خدافظ
و زود قطع کرد
.................................
فرشته(
هه دختره دیونه خودم کم بدبختی دارم زنگ زده میگه اطلاعاتی راجبه نگین دارم خدابیامرزه نگینو
هی نگین کجایی ببینی چه بلایی سره ابجیات اومده میدونم جات خوبه تو یه بهشتیه به تمام معنا بودی.
اشکای مزاحممو کنار زدم و رفتم لباس بپوشم یه لباس ساده پوشیدم سوئیچ و ورداشتم و به سمته ادرس حرکت کردم واسه باران نوشتم دارم میرم بیرون
یه پارک خلوت بود خوب میشناختمش زیاد میومدم اینجا اونم بانگین
اجی کجایی
و از دوباره اشکام سرازیر شد رسیدم به پارک پیاده شدم یه دختر که پشتش به من بود سر تا پا سبز پوشیده بود سبز یشمی نمیدونم واسه چی ولی شدید هیجان داشتم ولی وقتی برگشت..........نــــــــــــــ ــــــه
Signature
     
  ویرایش شده توسط: paridarya461   
زن

 
......................................
نگین(
عینکمو از رو صورتم کنار زدم
-سلام رئیس مشتاق دیدار
اون همینجوری خشکش زده بود کم کم رنگه پریدش داشت پریده تر میشد فهمیدم الان فشارش میوفته زود شکلاتارو در اوردم و دادم به خوردش اب قندیم که تو بطری اماده کرده بودم رو هم دادم بهش ینی خالی کردم تو حلقش باسرفه به حال اومد ولی با جیغی که کشید پرده گوشم جر خورد و باز هم جیغ
من-فرشته جیغ نزن من نمرده بودم فرشتــــــــه جیغ نزن لعنتی جیغ نزن نه اینجوری نمیشه
صدای سلیم صورته خودمم سوزوند الهی بمیرم دستم بره تو چرخه گوشت
اوا خدا نکنه ولی انگار کشیدهه کارساز بود چون با بهت نگام میکرد یهو چشمای مشکیش برق زد و اشکاش سرازیر شد.وای خدا مردم از خنده داره بهم دست میزنه ببینه رد میشه یا نه فک کرده روحم
اخه خل اگه من مرده بودم که اونجوری قاب باز نمیخوردی.
فرشته-یا قمر بنی هاشم جن زده شدم خدایا
نگیـــــن-ای مرگ خفه بابا کر شدم
بعد محکم بغلش کردم و اشکای منم ریخت
-فرشته عزیزم رئیس جونم دلم برات تنگ شده بود همش یه بازی بود من نمردم شما منو دفن نکردین من زندم اون جنازه ی من نبود من تصادف کردم ولی ماشین منفجر نشد من فراموشی گرفتم و...............
اشکام مثه چی میریخت فرشته مثه ابره بهار گریه میکرد
.............................
فرشته(
بارورم نمیشه اون زنده ست اول فکر کردم روحشه لعنتی سیامک قادری اون کثافت این بلا رو سره نگین اورده
با گریه ازش پرسیدم:
نگین تو سیاوش قادری رو میشناسی؟
-نه یکی هست که اسمش اروینه و برادر ارین یا همون سیامک شاید اروین باشه چطور؟
-خواستگار سمج منه و ادعاش میشه عاشقمه حتی وقتی با اهورا نامزد کردمم دست از سرم ور نداشت حالا هم که نامزدیم با اهورا بهم خورده دیگه بدتر هی سمج میشه
-چــــــــــی تو چی گفتی؟نامزدیت چرا بهم خورده فرشته اهورا چی شده تو این چند ماه چی شده؟
شروع میکنم به تعریف ماجرا ، بیچاره هق هقش شدید تر شده و طبق معمول به سکسکه افتاد
-اروم باش عزیزم ...اروم باش
نگین-نه امکان نداره فرشته ....اهورا نه خدایا
فرشته-بی خیال نگینم باید بری مهرشادو ببینی داغونه
-دیدمش دو روز پیش
با تعجب نگاش کردم:
نه بابا دیدیش
-اره
.........................
نگین(
وقتی فرشته قضیه رو تعریف کرد اتیش گرفتم سوختم مهرشادم الهی بمیرم چقدر غصه خورده چقدر تو این چند ماه اتفاق افتاده بارانم اوضاعش خرابه باورم نمیشه باران قبلا حامله بوده باشه بیشرف یه کلمه هم راجبش به من نگفت اخی الهی بمیرم چطوری بگم از فرشته قول گرفتم که فعلا به کسی چیزی نگه گفت سه روز دیگه مهرشادو مامان و باباش میرن المان مهرشادم خوب میشه من میدونم بهت ایمان دارم انتقامتو میگریم عشقم
سیامک:سلام خانومم چطور مطوری؟
نگین را در اغوش میکشد و با تمام وجود می بوسدش اما نگین از این همه نزدیکی حسه بدی داره ولی باید تحمل کنه
نگین-سلام.مرسی خوبم خوش گذشت بی من؟
سیامک-جات خالی نبود اصلا اونجور جاها جایه فرشته ای مثه تو نیست
-مگه کجا بودی که جایه من نبود؟
-بیخیال عشقه من ناهار چی داریم دلم لک زده واسه دست پختت
-ببخشید حواسم نبود که امروز میاین واسه همین فقط یه چنتا دونه کتلت درست کردم ببخشید ارین...
تو گلوی نگین یه بغض بود یه بغض اندازه ی یه هندونه 20 کیلویی واسه همین باعث شده بود صداش بلرزه
سیامک دستشو دور کمر نگین حلقه میکنه اونو به خودش نزدیک تر میکنه سرشو با انگشت اشاره بالا میاره زل میزنه تو چشمای چهار رنگ نگین.
سیامک-چرا با بغض حرف میزنی؟واسه غذا ناراحتی عیب نداره عزیزه دلم
و لباشو محکم رو لبای نگین میزاره نگین با این کار سیامک اشک تو چشماش حلقه میزنه دوتا برکه ی ابی جلو چشماش میان حسه عذاب وجدان تمام وجودشو میگیره حس خیانت اونم به عشقش مهرشاد.
زود خودشو میکشه عقب.این حرکتش باعث میشه که سیامک با تعجب وحیرت نگاش کنه نگین واسه اینکه سیامک شک نکنه تند میگه
-غذامو گذاشتم داغ شه بوش در اومده
و تند میدوإ سمته اشپز خونه زیر غذا رو خاموش میکنه و میره سمته دستشویی چندین بار لباشو میشوره داشت حالش بهم میخورد وقتی از دستشویی خارج شد از دوباره میره سمت اشپز خونه و غذارو میکشه و هر دو در سکوت مشغول خوردن میشن.
بعد از اتمام ناهار ظرفارو داخل ظرف ماشین ظرف شویی میزاره چون اصلاحالا ظرف شستن نداشت
سیامک-شراره ی من لطف میکنه واسم قهوه درست کنی
-باشه الان
گوشی سیامک رو اپن بود شروع کرد به لرزیدن و اسمه سیاوش روش خاموش روشن شد.شکش به یقین تبدیل شد اروین همون سیاوشه.از عمد بلند داد میزنه
-ارین بیا سیاوش نامی زنگ زده به گوشیت
مرد بدبخت
ارین به وضوح رنگش میپره میپره سمته گوشی و خودشو لعنت میکنه که چرا اسمه سیاوشو تغییر نداده لبخند مصنوعی میزنه و میره سمته اتاق خوابشون
سیامک-سلام چی شده؟
سیاوش-بدبخت شدیم متاسفانه محموله لو رفته پلیسا گرفتنش
باصدای داد چـــــــــیِ سیامک نگین به سمته اتاق خوابشون میدوه اما تو نمیره و گوش وایمیسته تا بفهمه چه خبره
-چرا چرتو پرت میگی سیا یعنی چی لو رفته چطوری لو رفته؟
-نمیدونم خلاصه گرفتنش ولی خیالت راحت کسی به ما شک نمیکنه البته آدمامون رو گرفتن ولی اونا دهنشون بستس چون جونه خانواده هاشون وسطه بالاخره
-میدونم ولی اون محموله لعنتی .فردا بیا شرکت حتما باید جلسه بزاریم حتما بعدی نباید لو بره وگرنه دودمانمون بر باد میره لعنت به این شانس گند
-----------------------------
نگین(
یعنی قضیه چیه کدوم محموله چرا سیامک اینقدر عصبی بود خیلی دوست داشتم سر از کارشون در بیارم فردا اگه شد میخوام سیامکو تعقیب کنم ببینم کجا میره کجا میاد بد کنجکاو شده بودم بد
صبح پشت سره سیامک از خونه زدم بیرون البته با یه دویست شیش مشکی کلا سیامک نمایشگاه ماشین داشت نه نمایشگاها تو خونه زیاد داشت هر وقت ازش میپرسیدم این همه ماشین میخوای چیکار میگفت دارم میخرم خیالیه؟
منم تو جواب میگفتم ماله خودته ما که بخیل نیست و همیشه بعد این حرفم بغلم میکرد و میگفت دیگه این حرفو نزن همه چیزه من فقط ماله تو عشقم فقط تو البته این واسه قبلنه از یاداوری اون روزا فقط تونستم یه اهه تلخ بکشم با فاصله ازش افتادم دنبالش رفت سمته تهران پس سره کارش تهرون بود یه دو ساعت و نیم بعد جلویه یه شرکت وایساد ولی بعدش رفت تو پارکینگ شرکت لوازم ارایشی بهداشتی هستش برادران قادری یه پوزخند تلخ میشینه گوشه لبم همین برادران قادری زندگیه منو به گند کشیدن لعنت بهشون.
فردا ساعت ده مهرشاد پرواز داره میره المان تا دو سه ماه دیگه کلا گور بابای درس و دانشگاه به خدا شیش تا بچه خر خون هر کدوم یه بلا سرمون اومد چرا اینجوری شد خدا؟ماچه گناهی کردیم؟گناهمون فقط عاشقیه؟چون عاشقیم باید این همه عذاب بکشیم؟نه؟
نگین کفر نگو همین خدا تا حالا خیلی هواتو داشته خیلی به دادت رسیده خدایا دوستت دارم دستمو محکم تر بگیر
ارین که گفت ناهار نمیاد هنوزم میگم ارین عادت کردم دیگه ترک عادتم موجب مرضه ادرسه شرکتو خوب حفظ کردم میخوام برم دیدن مهرشاد دلم براش تنگ شده باید ازش خدافظی کنم
Signature
     
  ویرایش شده توسط: paridarya461   
صفحه  صفحه 2 از 3:  « پیشین  1  2  3  پسین » 
خاطرات و داستان های ادبی

دلسرد نشو از عشق


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA