چرا نمي فهميد كه من كس ديگه اي رو دوست دارم . گرچه اين روز ها هيچ كس نمي فهميد ...همه مي گفتن ولش كن! هه ! خب اينو كه خودم هم مي دونم . اگه مي توستم كه خيلي زود تر اين كار رو مي كردم . همه مي گن اون تو رو نمي خواد . خب اينم مي دونستم . اگه نمي دونستم كه اينقدر ناراحت نبودم .آهنگ پيشوازش ! ... يعني هنوز همونه ؟ من كه خيلي وقته بهش زنگ نزدم . دوست دارم از 1 خط ديگه بهش زنگ بزنم و فقط صداش رو مي شنيدم...كاش راحتم مي ذاشتند همه...چه قدر جالبه كه همه مي گن سامان تورو نمي خواد بهش فكر نكن . ارزششو نداره . لياقتتو نداشت كه رفت ....از اول هم واسش مهم نبودي و واسه ي سرگرمي بودي .... اين حرف روي مخمه .نمي تونم ساده بگذرم از اون همه عشق و علاقه. زنديگيم 1 نواخت شده .خيلي وقت از جريان سامان مي گذره خيلي وقت... فكر كنم 2 سال پيش بود ! هه! خيلي هم زود نگذشت ... اگه بگم هر روز بهش فكر مي كردم دروغ گفتم . الان پخته تر شدم. الان متوجه مي شم كه واقعا سامان لياقت نداره... حتي دوست ندارم خبرشو از پويا بگيرم .اون هم شهريشه ، اون دوستشه ، هم دانشگاهيشه . مطمئنم هر روز مي بينش ولي به قول خودش از دلم نمياد ! چه قدر خوب يادم مونده... واسه ي خودم خيلي عجيبه كه بعد 2 سال هنوز هم يادشم . هنوز هم صداهاي ضبط شدمونو گوش مي دم ! درسته همشو حفظ شدم ولي بازم گوش دادن به صداش واسم لذت بخشه !درس و مدرسه خوب پيش مي ره . طبق معمول هميشه با دوستام بودن كمتر باعث ميشه بهش فكر كنم! فقط هنوزم حسرت روز هاي باهم بودنمون مي خورم ! پسر داييم... تموم نكرده بود كه بخواد باز شروع كنه! اس مي داد ...زنگ مي زد .صبح با صداي تلفن از خواب پا شدم . اوووووووووو حالا كي حال داره بره تلفن رو برداره بي خيال الان يا خودش قطع مي شه يا مامان برمي داره . 1 بار كامل زنگ خورد و قطع شد . باز شروع كرد ! نخير اين نمي خواد بذاره ما بخوابيم اول صبحي . بابا 1 بار زنگ زدي برنداشتيم دوباره زنگ زدنت ديگه چيه ؟!با بي حالي تموم رفتم تلفنو برداشتم گفتم : بله بفرماييد ؟_ سلام گلم خوبي ؟ خواب بودي ؟_ سلام بفرماييد_ نشناختي ؟_ ا زن دايي تويي ؟ سلام خوبي ؟ دايي خوبه ؟ زندايي كله پزي زدي ؟_ هه هه ! يه نگاه به ساعت بنداز وقت كردي.لنگ ظهره_ چنده مگه ؟_ 11_ شما به 11 مي گين لنگ ظهر ؟ حالا 1 روز تعطيل ما خوابيديما ! چه عجب يادي از ما كردين!_ ما كه هميشه ياد شماييم !_ بله بله بله بله !_ مامانت خونست گلي؟_ نمي دونم صبر كن ببينم .رفتم توي اتاق ديدم بعله! مامانم هم خوابيده ! كلا خونواده ي سحر خيزي هستيم ما !گوشي رو دادم بهش و كنار مامانم دراز كشيدم .چيز تعجب آوري نبود... زياد با هم تلفني صحبت مي كردن .اتفاق خاصي نيوفتاد ! فقط قرار بر اين شد شب بيان خونه ي ما . غصم گرفت باز اين پسر داييم رو بايد مي ديدم ! هنوز زن نگرفته بود ! هه ! من چه خيال باطلي داشتم .از قبل با كيميا قرار داشتم كه عصر بريم بيرون . اصلا دلم نمي خواست بيرون رفتنمو به خاطر اومدن دايي اينا بهم بزنم . و اين كار هم نكردم!عصر با خيال راحت با كيميا رفتيم بيرون و خيلي هم خوش گذشت ! توي خيابون ها مي چرخيديم . به ياد گذشته ها !رفتيم كافي شاپ . از خستگي ديگه ناي راه رفتن نداشتيم! من روي صندلي نشستم و كيميا گفت : چي مي خوري ؟!_ هر چي مهمونم كني_ روتو برم !_ چي داره حالا؟!_ تو كه پول نداري چه فرقي واست داره ؟! مثل اون دفعه دو تا سانديس بگيريم!_ نه اين دفعه فالوده بخوريم نظرت چيه ؟_ مهمون تو پس ؟_ اي بچه پرو !خلاصه فالوده سفارش داديم و رفتيم طبقه ي بالا نشستيم . يه پسر تقريبا 12 ساله اومد بالا و فالوده ها رو گذاشت . كيميا فوري گفت : آبليمو ؟پسره هم گفت : الان ميارم خدمتتون !رفت پايين و فوري باز اومد بالا . 1 نگاهي با لبخند بهمون انداخت و منم بهش لبخند زدم . جاي داداش كوچيكه اي كه نداشتم بود !خيلي حواسم بهش نبود فقط وقتي كه رفت و من آبليمو رو برداشتم دبدم زيرش 1 كاغذه! كاغذ رو باز كردم ديدم شمارست ! گفتم : بيا كيميا همه رو برق مي گيره ما رو چراغ نفتي_ نه اشتباه نكن ! همه رو برق مي گيره مارو گاز مي گيره!_ بله بله بله بله_ كوفتو بله_ اوه اوه ساعتو ببين ! الان حتما داييم اينا اومدن !_ پسر دايي جونت هم هست ديگه آره ؟_ معلومه كه هست !با يه حالت خاصي گفتم : عشق خودم_ فداش شي_ كوفت حالا 1 چيزي گفتم منآخري كه داشتيم ميومديم بيرون يكم از فالوده هامون مونده بود كه ديگه ميل نداشتيم بخوريم... كاغذي كه اون پسره داده بود رو ريز ريز كرديم ريختيم توش و اومديم پايين . وقتي داشتيم حساب مي كرديم يه نگاهي به پسره انداختم ديدم داره ما رو نگاه مي كنه . يه لبخند عميق تحويلش دادم و كيميا هم يه نگاه جالبي بهش انداخت و اومديم بيرون! ._ خب حالا تكليفمون چيه ؟_ شما رو به خير و ما رو به سلامت !_ مي گم زنگ بزنم بابام بياد دنبالمون ؟ شبه. مامانم گير مي ده تاكسي سوار شم_ نمي دونم واسه من فرقي نداره...زنگ زدم به بابا بهش گفتم بياد دنبالمون .توي خيابون ايستاده بوديم . بعد 10 دقيقه كيميا داد زد : ترنم ترنم..._ كوفت كر شدم ! چيه ؟_ ببينم اون محسن پسر داييت نيست ؟_ كو ؟_ بابا اون طرف ميدون رو ببينمي خواست گريم بگيره ._ چرا خودشه . اينجا چه كار ميكنه . الان بايد خونه ي ما باشه كهماشين بهمون نزديك شد و اجازه نداد بيشتر در موردش صحبت كنيم . جلوي ما ، ماشين رو نگه داشت و خودش اومد پايين و گفت : سلامصداي كيميا رو مي شنيدم كه سلام كرد . منم به خودم اومدم . يه لبخندي زدم و گفتم : سلام. اينجا چه كار مي كني ؟ الان بايد خونه ي عمه جونت مي بودي_ ديگه بابات لباس خونه تنش بود . بهش گفتم من ميام دنبالت .روي صندلي عقب با كيميا نشستيم . كيميا آروم بهم گفت : ديوونه خل ._ خودتي چرا ؟_ اين كه خيلي آدمه_ نه پس مي خواستي چي باشه ؟_ از دستش ندي_ خفه بابا . جاي بابامهيه نگاهي بهش انداخت و يه لبخندي زد و گفت : ا؟ بهش نمياد هم سن بابات باشه ها !بهش گفتم كوفت و ساكت شدم !گفت : دوستت كجا تشريف مي برن ؟قبل اين كه من چيزي بگم كيميا خودش آدرس خونشن رو گفت . آروم به كيميا گفتم : حالا من با اين تنها تو ماشين ! كاش خبرم 1 تاكسي گرفته بودما ._ گمشو اصلا تو لياقت نداري . لياقتت همون سامانه كه بهت محل نمي ذاشت . آدم نيستي كه
منم ديگه هيچي نگفتم تا وقتي رسيديم جلوي در خونه ي كيميا اينا . كيميا پياده شد و خداحافظي كرد . رفت! ولي ماشين حركت نكرد ! كلافه شدم ديگه !_ چرا حركت نمي كني ؟_ نمي خوايي بياي جلو بشيني ؟_ حالا چه فرقي داره_ اگه فرقي نداره پاشو بيا جلو بشينناچار پا شدم رفتم جلو نشستم ._ اينم به خاطر شمايه لبخند كوچيك زد ولي چيزي نگفت و حركت كرد . 1 نگاهي بهش انداختم . به قول كيميا قيافش بد نبود ! ولي هر چي كه باشه به پاي سامان نمي رسيد . سامان خيلي خوشگل تر بود . اه ... باز هم دارم با سامان مقايسش مي كنم ... تقريبا هم هيكل سامانه . قدش بلنده. قيافش هم اي بد نيست! سامان خوشگل بود!اونطوري نگام نكن دلم مي ريزه_ چطوريه مگه ؟_ يه طوريه!_ باشهنگام رو ازش گرفتم و به خيابون خيره شدم_ مي دوني چند وقته نديده بودمت ؟_ چه مي دونم...نذاشت حرفمو ادامه بدم . ماشينو گوشه ي خيابون پارك كرد . دستمو گرفت و گفت : دلم واست خيلي تنگ شده بود . دستمو از توي دستش در آوردم . يه نگاهي بهم انداخت و اخم كرد ._درسته پسر داييمي ولي نا محرميبا يه حالت عصبي ولي آروم گفت : من نامحرم نيستم_ چرا هستي ...با يه حالت عصبي تر گفت : گفتم نيستم . و باز دستمو توي دستش گرفت . اصلا از جو پيش اومده راضي نبودم ._ ميشه بريم خونه مامان اينا نگران مي شن_ نگران نباش.. گفتم مي خوام با دختر عمم صحبت كنم دير تر ميايماز مامان و بابام حرصم گرفت . كاش كور مي شدم با يه تاكسي مي رفتم خونه . دستم توي دستش بود . مي خواستم درش بيارم ولي محكم گرفته بود و نمي ذاشت . تلاش منم بي فايده بود ._ الهي قربونه دستاي نازت برم_ گفتي مي خواي باهام صحبت كني ؟اصلا توجهي به حرفاي من نداشت ... انگار صدامو نمي شنيد و توي حال خودش بود ._ عاشقتم . عمرم. جونم . جوجوي منيوقتي گفت جوجو ياد پويا افتادم . الهي قربونش برم . ولي اون هميشه مي گه : چطوري جوجه جونم؟! واي كه چه قدر دوستش دارم .مي خواستم دستمو از توي دستش بيارم بيرون ولي نذاشت . آروم گفتم : دستمو ول كن_ چرا بايد ول كنم ؟_ چون من مي گم ._ ول نمي كنم_ محسن_ جانم_ ول كن حوصله ندارمدستمو ول كرد و گفت : چرا عشق من حوصله نداره ._ اينقدر نگو عشقم..._ چشم_ بريم خونه هزار تا كار دارمبغض كرده بودم . اوني كه دوستش نداشتم اينطوري رفتار مي كرد . كاش سامان جاي محسن بود. ساماني كه 2 سال بود حتي 1 زنگ هم نزده بود. حتي 1 اس! به حرفاي كيميا فكر كردم . من مگه چند سالم بود؟!_ چرا بغض كردي ؟_ بغض نكردم_ دختر عمه 1 چيز بگم ؟ اگه كس ديگه اي بود مي گفتم 2 تا چيز بگو . ولي در اين مورد فقط روش زياد مي شد_ بگو_ با من ازدواج مي كني ؟چند ثانيه بدون حرف گذشت . در ماشين رو باز كردم و از ماشين پياده شدم . هواي ماشين واسه نفس كشيدن بس نبود! نمي خواستم بغضم بشكنه . نمي خواستم به سامان فكر كنم . نمي خواستم به روياهام فكر كنم . اون موقع وقتش نبود . محسن هم از ماشين پياده شد . گفت : چي شد ؟ولي جواب ندادم . آروم گفت : ترنم...نذاشتم ادامه بده گفتم : بريم خونه پسر دايي_بذار حرفامو بزنممنتظر جواب من نشد خودش ادامه داد : چند ساله كه بهت گفتم دوستت دارم دوست دارم زنم باشي . دوست دارم شبمو با تو صبح كنم . دوست دارم با هم باشيم ترنم مي فهمي ؟ با هم ! تا امروز هي منو پيچوندي . ولي ديگه طاقت ندارم . فقط همينو بگو آره يا نه اگه آره كه به خدا خوشبختت مي كنم ترنم . نميذارم آب توي دلت تكون بخوره به خدا . اگه هم كه نه بگو چرا فقط همين . ديگه مزاحمت نميشم باور كن .منم آروم گفتم : ببين پسر دايي تو خيلي خوبي . خيلي خوب و خيلي ها هستن كه حاضرن برات سر و دست بدن.._ من نمي خوام اونا من تورو مي خوام_ ميذاري بگم يا نه! ما خيلي اختلاف سني داريم_ اينا بهونست .خودم هم مي دونستم همه ي اين حرفا بهونست . همش واسه ي پيچوندن اونه ولي خب چه كار مي كردم ... نمي تونستم به كس ديگه اي فكر كنم . يعني اصلا دوست نداشتم . سر دوراهي موندم . سامان كه گم و گور شده بود ... درسته من هنوز هم بهش فكر مي كردم ولي نبود پيشم . به محسن فكر نمي كردم ولي پيشم بود ._ چي شد نمي خواي چيزي بگي ؟_ ببين من..._ نه بي خيال فعلا هيچي نگو. برو فكر كن .بعد تصميم بگير . جوابت منفي باشه خدا مي دونه ديگه مزاحمت نمي شم .گوشيم زنگ خورد . اصلا شماره رو نگاه نكردم . برداشتم و گفتم : بعدا باهات تماس مي گيرم و بدون اين كه منتظر شندين صداي اوني كه پشت خط هست باشم گوشيو قطع كردم . اصلا حال و حوصله ي هيچي رو نداشتم . نفهميدم كه چطوري ساعت شد 12 شب و دايي اينا داشتن مي رفتن .صداي گوشيم از توي اتاق ميومد . اصلا حتي طرفش نرفتم كه ببينم كي بود وقتي پيش محسن بودم زنگ زد . باز هم بدون اين كه شماره رو نگاه كنم برداشتم .بله بفرماييد ؟_ گفتي تماس مي گيرم... راستي سلام خوبي ؟ خوبمصداشو شناختم . صدام در نيومد ديگه . گفتم حتما توهمه . يه نگاه به شماره انداختم . خودش بود . خودش بود . خودش بود. امشب ؟ امشب كه مي خواستم تصميمم بگيرم ؟ مي خواستم روي پيشنهاد محسن فكر كنم ؟ خدايا چرا اينطوري مي شه اداي منو در مياورد ! خوبي ؟ خوبم ! هه!_ الو ... الو ترنمباز بغض كرده بودم . به زور تونستم بگم: خوبي ؟_ اي بد نيستم . تو خوبي ترنم ؟باز هم عادت هميشگيشو داشت . اسم منو پشت بند حرفاش مياورد .خيلي خودمو تحمل كردم كه نفهمه بغض كردم . گفتم : از احوال پرسياي شما خوبه خوبم ._ ببخشيدخندم گرفت ! گفتم : ببخشم ؟ چيو ؟ راستي خدا بد نده كي مرخص شدي ؟_ طعنه مي زني ؟_ نه خوب شد زنگ زدي نگرانت بودم ._ ترنم توضيح مي دم ._ ببين سامان دو ساله بي خبر رفتي . دو ساله نيستي . دوساله..._ صبر كن ترنم . صبر كن . اگه 5 دقيقه به من وقت بدي توضيح ميدم ._ باشه_ ترنم ببين ! مي دونم كه من نبايد بي خبر مي رفتم . مي دونم بايد اون شب جواب اس رو مي دادم .مي دونم.. اشتباه كردم پشيمونم . من رفتم و برگشتم . مي خوام دوباره با هم باشيم .من هر چي فكر مي كنم مي بينم كه نمي تونم دختري مثل تورو پيدا كنم . نمي دونم نمي دونم چطوري بگم...الان كه دارم فكر مي كنم ميبينم انگار كه داره از روي كتاب مي خونه ! چطوري صحبت مي كنه!_ لازم نيست چيزي بگي ... تو اصلا مي دوني توي اين دوسال چه اتفاقايي كه نيوفتاده ؟ مي دوني من چي كشيدم ؟ الان اومدي كه چي بشه ؟ دوباره منو..._ ترنم اومدم كه دوباره شروع كنيم من فرق كردم با قبل . با پويا صحبت كردم . اون بهم گفت كه توي اين چند وقت حتي 1 بار هم حال منو ازش نپرسيدي..._ دقيقا همون كاريو كردم كه تو كردي_ از كجا مي دوني ؟_ من مي دونم_ خب از كجا ؟_ دلم بهم مي گه_ خب بايد بگم كه دلت بهت اشتباه مي گه!_ تو اگه با من كاري داشتي از خودم حالمو مي پرسيدي نه از پويا
فصل ششم_ دارم خواب مي بينم ؟_ چيو ؟_ مطمئني ساماني ؟_ نه خيلي !_ لوس_ چي شد دوباره ياد من كردي ؟_ من رفتم دانمارك . كارام همه جور شده . راستش بعد از تو نتونستم با هيچ كس ديگه اي رفيق باشم . من بهت وابسته نبودم درست... ولي الان كه فكر مي كنم مي بينم كه ترنم ... خيلي دوستت دارم . خيليباز هم گفت رفيق ! باز هم اسم منو پشت بند حرفاش آورد . چرا بايد زندگي من اينطور باشه ؟ من مگه اين همه وقت منتظرش نبودم ؟ الان كه اومده چرا پكر شدم ؟_ بعد دو سال واسه ي گفتن اين حرفا ديره ..._ ترنم من اون موقع بچه بودم حاليم نبود .طبق عادت هميشگي پرسيدم : الان كجايي ؟اونم طبق معمول هميشه گفت : من... من الان جلوي درم دارم مي رم خونه !_ دامارك خوش گذشت ؟!_ جاي شما خالي بودش_ كي باز مي ري ؟_ ديگه نمي رم..._ چي شد تو كه گفتي خوش گذشت ؟_ واسه گشت و گذار آره ولي زندگي نه ! ترجيح مي دم سمنان زندگي كنم! جاي دنجيه!و بعدش خنديد ._ از دستت خيلي ناراحتم . اون وقت تو مي خندي؟_ مي خواي گريه كنم_ نه لازم نكرده_ خب من كه گفتم ببخشيد_ با ببخشيد گفتن تو فكر مي كني حل مي شه ؟باز هم مثل قبل صداش رو نازك كرد و گفت : بــــــبخشيد!_ نبخشم چه كار كنم ؟_ قربونت برم . خيلي بهت بد گذشت اين چند وقتي كه نبودم ؟_ خيلي خودتو تحويل مي گيري ؟_ا ؟ پس بد نگذشته !_ همونطوري كه به تو گذشت..._ اومممممممم خب به من... راستشو بخواي قبلا كه بهت گفته بودم من به كسي وابسته نمي شم_ آره مي دونم... منم به تو وابسته نشدم. فقط..._ فقط چي ؟_ هيچي_ بگو_ نمي گم اصرار نكن_ گفتم بگو_ نمي گم_ جون سامان بگو_ خيلي لوسي_ بگووووووووووو زود زود زود_ فقط عاشقت شدم_ راضيم ازت_ خب...انگار تازه چيزي يادش اومده باشه گفت :_ اوووووووووووووو ببينم تو هموني كه مي گفتي عشق به ما نيومده ديگه ؟!_ بله بله بله خودمم_ خب بايد 1 اعترافي كنم ؟_ شما دو تا اعتراف بكنيكم مكث كرد و گفت : ببين ترنم من بايد اعترافي كنم . من با دختراي زيادي دوست بودم..._ آره مي دونم!_ صبر كن بذار بگم ديگه!_ بفرما ؟_ من با دختراي زيادي بودم ولي تو خيلي خوب بودي...قبلا هم بهت گفته بودم با بقيه فرق داري_ فكر نكنم هيچ كدوم از اونا رو مثل من تنها گذاشته باشي !_ يه بار ديگه بگم ؟ باشه ! 100 بار بخواي مي گم! ببخشيد ببخشيد ببخشيد . راستي آهنگ پيشوازت چه قدر خوشگله ! چه سليقه اي داري تو !_ سليقه از خودتونه!_ از كي اينو گذاشتي ؟_ از همون روزايي كه اميد بهم گفت بيمارستاني_ اي آهنگ پيشواز دزد!_ دوست داشتم!_ البته قابل تو رو نداشت!_ سامان ؟_ جانم ؟_ واسم گيتار مي زني ؟چشم پس 1 لحظه گوشيرفت گيتارشو آورد و اومد ._ چي بزنم ؟_ هر چي دوست داري_ خب پس گوش كن .من بی تو هیچم تو باورم نکنخیسم ز گریه تنها ترم نکنعاشق نبودم تا با تو سر کنمآتش نبودم خاکسترم نکناگه عاشقت نبودم اگه بی تو زنده بودمتو بمون که بی تو غصه می خورم اگه دل به تو نبستم اگه این منم که هستمولی از هوایه گریه ات پرماگه شکوه دارم از تو اگه بی قرارم از توتو بمون که آشیانه ام توییبه هوایت ای ستاره به تو می رسم دوبارهاگه عاشقم بهانه ام توییدل کنده بودم از هم زبونیتدل خون نکردی از من نشونیتمن پا کشیدم از عهده بسته امتو پا فشردی بر مهربونیتاگه هم زبون نبودم اگه مهربون نبودمچه کنم دل این دله شکسته رواگه سرد و مرده بودم اگه پر نمی گشودمبه تو بستم این دو باله خسته رواون شب تا صبح نخوابيدم و فكر كردم . 1 اس ام اس واسه ي محسن نوشتم : متاسفم محسن . تو خيلي خوبي بهتر از من لياقتته . و خودمو از فكر كردن به اون نجات دادم . ولي خيلي دلم واسش سوخت .. خيليصبح واسه ي نماز صبح زنگ زدم به سامان . هنوز همون آهنگ پيشواز رو داشت ! با يه صدايي كه اثري از خواب آلودگي توش نبود گفت : سلــــآم خانوم خانوما !_ سلام بيداري ؟_ آره خوابم نبرد_ منم_ از اين ورا ؟!_ زنگ زدم واسه ي نماز بيدارت كنم كه مثل اينكه تو از من بيدار تري !_ آره قربونت برم_ خب كاري نداري ؟_ از اولم نداشتم_ لوس_ دوست دارم_ من بيشتر_ راضيم ازت_ كاريه كه ازمون برمياد_ كم نياري ؟_ عمرا !_ سوزن داري نخ نداري_ فيتيله داري نفت نداري_ شيرووني داري برف نداري . ديدي كم آوردي !_ يكي طلبت_ برو بخواب دختر خوب_ خوابم نميبره_ به خاطر من_ چشم . به خاطر تو_ شب بخير . ا ببخشيد صبح بخير !_ شب و روزت بخيرپایان